(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 30 خرداد 1391 - شماره 20235

فلسفه و نقش وحي در زندگي انسان
بررسي عوامل وپيامدهاي فقر و تكاثر
وارونه سازي و پايمالي فضيلت ها



فلسفه و نقش وحي در زندگي انسان

عليرضا شعاعي
وحي، بيانگر ارتباط خدا و انسان است. جايگاه خاص انسان در نظام آفرينش موجب شده است تا ارتباط فراتر از تكوين، ميان انسان و خداوند برقرار گردد؛ زيرا انسان به عنوان خليفه الهي مي بايست در مسير تحولات و شدن هاي كمالي و فعليت بخشي به ظرفيت هاي رسيدن به مقام عيني خلافت الهي، تحت تعليم و تربيت و تزكيه مستقيم الهي قرار گيرد. از اين رو افزون بر راهنماي دروني به نام عقل، وحي نيز به خدمت انسان آمده است تا اين مسير به سلامت پيموده شود و انسان در مقام خلافت قرار گيرد و مسئوليت ماموريت خويش را به درستي انجام دهد.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا با مراجعه به آموزه هاي قرآني، ضمن تبيين مفهوم وحي از ديدگاه قرآن، فلسفه و نقش وحي را در زندگي بشر تشريح كند.
مفهوم وحي
وحي در لغت عربي به معناي اشاره سريع و گذرا و نهاني همراه با رمز و كنايه است. دو مولفه سرعت و رمزي بودن در معناي وحي مورد توجه است.
وحي گاهي با كلام و سخن و گاهي به صورت صداي مجرد از تركيب و گاهي ديگر هم به وسيله اشاره كردن با بعضي از اعضاي بدن و يا در برخي اوقات با نوشتن انجام مي شود. (نگاه كنيد: مفردات الفاظ قرآن كريم، راغب اصفهاني، ص 858)
در كاربردهاي قرآني اين واژه در معاني چندي از جمله در معناي لغوي آن يعني اشاره خفي و نهان و يا در معناي ارتكاز غريزي و فطري و همچنين به معناي الهام نفسي و يا وحي رسالي به كار رفته است.
البته وحي رسالي كه تفاوت چنداني با معناي لغوي اين واژه در اعلام خفي بودن ندارد، تنها بيانگر رابطه غيبي ميان خدا و پيامبر است. اين اصطلاحي است كه بيشترين كاربرد را در معناي وحي در قرآن دارد و مراد اين مقاله نيز اين گونه ارتباط است.
وحي رسالي در سه گونه ظهور مي يابد: 1-القاي در قلب و افكندن در دل پيامبر؛ 2-سخن گفتن از پس پرده به وسيله ايجاد صدا در هوا به گونه اي كه پيامبر بشنود، ولي شخص متكلم را نبيند؛ 3-فرستادن فرشته وحي براي رساندن آن پيام به پيامبر، حال پيامبر، فرستاده را ببيند و يا نبيند، ولي سخن وي را بشنود. (تخليص تمهيد، محمد هادي معرفت، ج 1، ص 10 تا 16)
خداوند به اين سه روش دريافت وحي در آيات چندي اشاره كرده است. از جمله در آيات 51 تا 52 سوره شوري از تحقق اشكال سه گانه وحي يعني تكلم بي واسطه، نزول فرشته و وحي از پس حجاب، براي پيامبر گرامي(ص) سخن به ميان آمده است.
سخن گفتن بي واسطه خداوند با پيامبران، از جمله روش هاي وحي است كه در آياتي از جمله آيه 253 سوره بقره و 164 سوره نساء و 143 و 144 سوره اعراف و 11 تا 46 سوره طه به آن اشاره شده است.
خداوند در آيات 1 تا 10 سوره نجم از سخن گفتن بي واسطه با پيامبر گرامي(ص) در معراج گزارش مي كند و آن را امري حقيقي و بي هيچ شك و ترديد برمي شمارد.
البته غير از اين سه گانه ياد شده، مي بايست به دريافت وحي از طريق روياي صادقانه نيز اشاره كرد كه براي بسياري از پيامبران به ويژه حضرت پيامبر گرامي (انفال، آيه 43 و اسراء، آيه 60 و فتح، آيه 27)، حضرت يوسف (يوسف، آيات 4 و 5 و 100) و حضرت ابراهيم (صافات، آيات 102 و 105) اتفاق افتاده است.
از امام رضا(ع) از جدش اميرمؤمنان علي(ع) روايت است كه فرمود: روياي پيامبران، وحي است. (امالي، شيخ طوسي، ج1، ص 338، حديث 28، بحارالانوار، ج11، ص 64، ص حديث4)
براين اساس، مي توان روش هاي دريافت وحي را چهار شكل دانست.
فلسفه وحي
وحي به معناي پيش گفته، روشي در كنار عقل براي راهنمائي بشر در راستاي دست يابي به مقام خلافت الهي است؛ زيرا خلافت الهي هر چند به شكل عام براي همه بشريت ثابت است و هر انساني در مقام انساني خود به طور طبيعي نقش خلافت الهي را در حوزه هاي خاص به عهده مي گيرد؛ ولي فراتر از خلافت عمومي بشر، خلافت خاصي براي انسان تعريف شده است كه مي توان از آن به خلافت كامل ياد كرد.
خلافت كامل انسان از خداوند زماني تحقق مي يابد كه انسان متاله (خدايي) شود تا بتواند مظهر ربوبيت الهي قرار گيرد. براين اساس، خدايي شدن، اصل بنيادين در خلافت كامل الهي است. انسان بايد همه صفات و اسماي الهي را كه در وي سرشته شده، به فعليت درآورد و براي فعليت درآوردن آن نياز است تا راه را به درستي بشناسد و از موانع آگاه باشد.
ربوبيت انسان از خداوند در مقام متاله و رباني شدن اتفاق مي افتد. هر چند كه عقل انساني از اين ظرفيت برخوردار است تا انسان را به كمال برساند و راه خدايي شدن را به او نشان دهد؛ ولي عقل خود در يك فرآيندي به رشد و كمال مي رسد و نياز است تا حوزه هاي ناشناخته از جمله موانع ناشناخته به وي معرفي شود.
وحي و عقل فطري و سليم، در يك راستا عمل مي كنند و وحي در مقام مكمل وارد مي شود تا برخي از جنبه هاي ناشناخته را براي عقل روشن سازد. از اين رو در منابع معتبر روايي از حجت ظاهري و حجت باطني سخن به ميان آمده است. به اين معنا كه حكم عقل سالم همانند حكم وحي، معتبر است؛ زيرا عقل، حجت باطني و وحي، حجت ظاهري است.
انسان با راهنمايي هاي عقل مي تواند مسير شدن هاي كمالي و متاله شدن را بپيمايد، ولي در برخي از حوزه ها اين وحي است كه به ياري عقل مي آيد تا نقش مكمل را ايفا كند. از اين رو وحي را به عنوان كامل كننده عقل معرفي مي كنند.
انسان هر چند كه با عقل خويش درك مي كند كه بايد از قبيح و زشتي ها پرهيز كند، يا پندار و رفتار نيك داشته باشد؛ ولي گاه در شناخت مصاديق و جزئيات آن به اشتباه مي افتد، در اينجاست كه وحي به ياري عقل مي آيد و مصاديق و جزئيات آن را روشن مي سازد تا انسان در يك كمال اطميناني در مسير تحولات كمالي گام بردارد.
به عنوان نمونه، انسان با عقل درمي يابد كه واجب الوجودي هست كه لازم است تحولات خود را به او متصل كند، اما اين واجب الوجود كيست و چگونه مي توان به اين اتصال رسيد، وحي به ياري عقل مي آيد و آن را خداوند و راه رسيدن را عبادت بيان مي كند. از اين رو قرآن، يكي از اهداف و فلسفه وجودي وحي را معرفي خداوند يگانه و صفات و اسماي الهي دانسته است تا انسان با شناخت آن، كمالات را در خود تحقق بخشد.
در همين راستا خداوند ايجاد زمينه هاي تقوا و تربيت انسان هاي متقي را از علل نزول وحي معرفي مي كند. (نحل، آيه21) همچنين انذار و هشدار به انسان نسبت به گمراهي و بيان تبعات و آثار اين ضلالت و ذكر خداوند و يادآوري به بشر از اينكه خداوندي است كه مي بايست انسان به سوي او حركت كند و دمي از خداوند و حركت به سوي او غافل نشود، از ديگر فلسفه هاي نزول وحي است كه در آيات 43و 44 سوره زخرف و 21نحل به آن اشاره شده است. (الميزان، ج18، ص105)
در حقيقت مقام ربوبيت الهي مقتضي اين است كه انسان را پرورش دهد و زمينه بروز و ظهور كمالات را در وي فراهم آورد. از اين رو، وحي را در كنار عقل قرارداده است تا انسان را پرورش دهد و تربيت نمايد. ربوبيت خداوندي، مهم ترين و اصلي ترين عامل در نزول وحي است. (بقره، آيه285؛ مائده، آيات67و 68؛ انعام، آيه96؛ مريم، آيه64؛ محمد، آيه2 و آيات ديگر) بر اين اساس بايد در بيان فلسفه وحي به نقش ربوبيت توجه داشت. اين بدان معناست كه خداوند مي خواهد انسان را از طريق عقل و وحي به جايگاه شايسته اي برساند كه در آن مقام بتواند مظهر ربوبيت الهي شود. اين همان حكمت اصلي در نزول وحي است؛ چرا كه خداوند حكيم است و هرگز بي هدف كاري را انجام نمي دهد. (شوري، آيات3و 51)
نقش وحي در زندگي بشر
با توجه به فلسفه وحي مي توان دريافت كه نقش وحي در زندگي بشر چيست. چنان كه بيان شد، وحي در كنار عقل راهنمايي و هدايت بشر به سوي خير و خدايي و رباني شدن را برعهده دارد؛ به گونه اي كه اگر وحي نبود، عقل به تنهايي نمي توانست از عهده راهنمايي بشر برآيد. از اين رو خداوند وحي را به عنوان كامل كننده مورد توجه قرار داد و به جهت راهنمايي بشر و رهاسازي او از خسران ابدي و گمراهي، وحي هدايتگر را نازل نمود. (انعام، آيه91؛ اعراف، آيه203؛ شوري، آيات52، 62و 63)
اين اصلي ترين و اساسي ترين نقشي است كه خداوند براي وحي بيان كرده است. اما در كنار اين اصل و فلسفه اصلي، نقش هاي ديگري نيز براي وحي در كنار عقل تبيين شده كه مراجعه به آموزه هاي قرآني مي تواند اين نقش را به شكل بهتر و دقيق تري تبيين و تحليل كند.
خداوند در آياتي به نقش وحي در زندگي بشر توجه مي دهد كه از آن جمله مي توان به اتمام حجت اشاره كرد.
وحي الهي به پيامبران(ع) باعث مي شود تا حجت بر مردمان تمام شود و كسي مدعي نشود كه راه از چاه براي من ناشناخته بود و عقل نتوانسته بود مرا در فتنه ها و شبهات ياري رساند و حق را از باطل جدا سازد. بنابراين، وحي هرگونه عذر و بهانه را از انسان ها مي گيرد. (نساء، آيات 163 و 165؛ مرسلات، آيات 5 و 6)
پرهيز دادن و انذار كردن (انعام، آيه 19؛ نحل آيه 2؛ انبياء، آيه 45)، بشارت به زندگي سعادتمند در آخرت و جايگاه بلند در پيشگاه خداوند (يونس، آيه 2)، از جمله كاركردهاي وحي است. اگر وحي الهي نبود، شايد انسان از طريق عقل نمي توانست حقيقت معاد و رستاخيز و زندگي پس از مرگ را درك كند و مسير مشخص و درستي را برگزيند؛ زيرا عقل از محدوديت خاصي برخوردار است و نمي تواند تمام حقايق را پوشش دهد و به جزئيات بپردازد و آن را روشن سازد.
از اين رو مي توان گفت، اگر عقل بتواند ايمان انسان را زنده كند، اين وحي است كه حقيقت ايمان را معنا مي بخشد و به افزايش و تقويت آن مي انجامد. (شوري، آيه 54)
هم چنين، وحي الهي باعث بصيرت بخشي به انسان مي شود. انسان هرچند كه از عقل سالم و كاملي برخوردار باشد، اما عقل با محدوديت هايش نمي تواند آينده ها و جزئياتي را ببيند و ترسيم كند كه وحي آن را ترسيم مي كند. (الميزان، ج 7، ص 97)
همچنين از آيه 7 سوره انفال و 24 سوره شوري بر مي آيد كه وحي، نقش بسزايي در تحكيم حق و نابودي باطل دارد. (تفسير التحرير و التنوير، ج 12، جزء 25، ص 88)
وحي الهي از ابزارهاي تعليمي خداوند به بشر و ازدياد دانش انسان ها (انعام، آيه 91) و يكي از مهم ترين منابع اصلي علوم بشري (همان) در شناخت حقايق است. (بقره، آيات 215، 217، 219 تا 222؛ آل عمران، آيه 44 و توبه، آيه 94 و آيات ديگر).
انسان بسياري از حقايق هستي را از طريق وحي شناخته و به معارف الهي دست يافته است، به گونه اي كه اگر وحي نبود بسياري از حقايق و معارف بر انسان به ويژه در زماني كه در دنيا مي زيست پوشيده مي ماند. (آل عمران، آيه 44؛ انعام، آيه 50، هود، آيه 49 و انبياء، آيات 45 و .73
وحي عامل غفلت زدايي از بشر است. فطرت انسان ها در فضاي سنگين زندگي دنيا دفن مي شود، ولي وحي موجب مي شود تا فطرت خفته بيدار شود و دانسته هاي فراموش شده به ياد آيد و فطرت احيا و زنده گردد. (هود، آيه 120؛ طه، آيه 99)
بي گمان وحي الهي منشأ بسياري از تحولات مهم و اساسي تاريخ بشري بوده كه خداوند در آيات بسياري گوشه هايي از اين تحولات را بيان كرده است. خداوند در آيات 77 و 78 سوره طه به اين نقش مهم و اساسي وحي اشاره مي كند و نشان مي دهد كه چگونه حكومت فرعوني با وحي از ميان رفت و تمدن هاي جديد و بزرگي بواسطه ابطال آن ها شكوفا و پديد آمد.
در آيات قرآني به اين نكته توجه داده شده كه انسان نيازمند وحي است زيرا عقل به تنهايي نمي تواند در مقام هدايت گري، همه انسان ها را با توجه به درجات فهم و ادراك راهنمايي كند؛ از اين رو خداوند بر انسان هبوط يافته بر زمين، منت نهاد و از طريق وحي، او را به سوي حق و حقيقت رهنمون كرد. (بقره، آيه 38)
البته مقام خلافت الهي انسان به وي اين امكان را بخشيده است كه بتواند افزون بر ارتباط تكويني و عقلاني با خدا، از ارتباط خاص وحي برخوردار شود. از اين رو خداوند به اين استعداد انسان براي دريافت وحي توجه مي دهد و مي فرمايد كه انسان افزون بر طرق طبيعي ارتباط با خدا و حقايق هستي، از طريق خاص هدايت وحياني نيز برخوردار مي باشد. (انعام، آيه 91؛ يونس، آيه 2 و يوسف، آيه 109 و آيات ديگر)
به هرحال، نقش وحي در زندگي دنيوي و اخروي و مادي و معنوي بشر بسيار روشن و حساس است؛ به گونه اي كه اگر وحي نبود، انسان از بسياري از حقايق آگاه نمي شد و نمي توانست به آساني در مسيري كوتاه به كمالات دست يابد و خدايي شود و در مقام خلافت الهي قرار گيرد. اين وحي است كه بهترين فرصت را به بشر بخشيده است تا در مسير كوتاه، راست و آسان به حقيقت دست يابد و رباني شود. اگر وحي نبود اكثريت مردم همچنان از بسياري از حقايقي كه تنها فيلسوفان و نخبگان جامعه بشري به سختي از آن آگاه مي شوند، بي خبر مي ماندند و نمي توانستند مسير كوتاه و راست را به آساني فهم و درك كنند و در آن مسير گام بردارند. وحي الهي در حقيقت، رحمت و فضل الهي به بشر است كه اين راه آسان و كوتاه و ساده و راست را به آدمي آموخته است.(اعراف، آيه 203، اسراء، آيات 86 و 87)
پس انسان بايد از خداوند شاكر و سپاسگزار باشد كه وحي را به عنوان راه ارتباطي و راهنمايي خود برگزيد و برانسان منت نهاد تا او را پس از هبوط نيز در مسير خلافت ربوبي، پرورش و ربوبيت نمايد و به كمال شايسته و بايسته اش برساند.

 



بررسي عوامل وپيامدهاي فقر و تكاثر
وارونه سازي و پايمالي فضيلت ها

روح الله مظاهري
در بخش نخست اين نوشتار به مباحثي همچون عوامل و انگيزه هاي تكاثر ثروت شامل: 1-كم كردن هدف 2- فراموشي معاد 3- ناداني و جهل و پيامدهاي تكاثر شامل: 1- تباهي عقل وانديشه 2- شخصيت كاذب خيالي و خود برتربيني اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني، دنباله مطلب را پي مي گيريم.
3- طغيان و سركشي
طغيان اماره انسان، ظرفيتي محدود دارد و با احساس استغناء و بي نيازي، سر به طغيان برمي دارد تا جايي كه در برابر خدا، دين و خرد، گردن كشي مي كند. خود را بي نياز از همه كس و همه چيز مي پندارد؛ بدين سان توان اقتصادي خود را در رويارويي با تمام مشكلات و حوادث كافي مي داند.
كلا ان الانسان ليطغي، ان راه استغني (علق/ 6-7) چون خود را در غنا و دارايي مي بيند محققا بازگشت به سوي پروردگار تو خواهدبود. «طغيان» به معناي «تجاوز از حد در عصيان و سركشي» (18) است. بنابراين فزوني ثروت كه عامل طغيان، دانسته شده است، خود سرچشمه بسياري از مرزشكني ها، گناهان و رذايل اخلاقي خواهدبود. اين نكته را از آيات قرآن نيز مي توان استفاده كرد. و اطاعت مكن از هر قسم خورده فرومايه اي، كه دائم عيب جو است و براي سخن چيني مي كوشد «و منع كننده چيزها متجاوز گناهكار و گستاخ است. با اين همه بي اصل و نصب است براي اينكه مال و فرزند دارند. «ولاتطع كل حلاف مهين» هماز مشاء بنميم¤ متاع للخير معتد أثيم¤ عتل بعد ذلك زنيم¤ ان كان ذا مال و بنين (قلم/10-14) مرحوم علامه طباطبايي مي فرمايد: ظاهر آيات نشان مي دهد كه جمله (ان كان ذا مال و بنين) «لام» تعليل در تقدير دارد به اين معنا كه اين جمله تعليل صفات ناپسند پيشين است. (19) و از ديد قرآن زشت ترين صفات اخلاقي و رفتاري دارابودن ثروت و فرزند است؛ البته ثروت و فرزندي كه از مسير استفاده صحيح خارج گشته و شخص را به تكاثر، تفاخر و... بكشاند. (الامام علي(ع):«... ان افاد مالا اطغاء الغني) (20) اگر (انسان) مالي به دست آورد، توانگري او را به طغيان وامي دارد. مرفهان بي درد نيز، كه همواره در برابر نهضت انبياء و حركت هاي اصلاحي و انقلاب هاي مردمي قدعلم مي كردند؛ به طغيان و آشوب دامن مي زدند و نيز بر فراواني ثروت و نفرات خود تكيه داشتند و فرياد «نحن اكثر اموالا و اولادا» (سبا/ 35) سرمي دادند. اموال و فرزندان ما از همه بيشتر است.
4-آزمندي
در بينش انسان هاي دنياگرا، نيازها و لذت ها، منحصر در بعد جسماني و مادي است و نيازها و لذت هاي روحي و معنوي جايگاهي ندارد. در اين حال آدمي با احساس فقر نفساني كاذب، پيوسته بر آن است تا با جمع مال و مكنت و اضافه-كردن حساب بانكي، باغ و ملك و... خود را بي نياز كند و نيازهاي روحي اش را اشباع سازد؛ غافل از اينكه كسب مال و ثروت نه تنها او را قانع نمي كند، بلكه بر حرص و طمع او مي افزايد. آموزه هاي ديني حاكي از آن است كه افزايش ثروت به همراه افزايش آزمندي و طمع خواهدبود. «وجعلت له مالا ممدودا... ثم يطمع ان ازيد» و پسران بسياري كه هميشه حاضر به خدمت اويند. بازهم طمع دارد كه افزوني اش دهم؛ الامام الصادق(ع): «مثل الدنيا كمثل ماءالبحر كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتي يقتله» (21) دنيا همچون آب درياست. كه تشنه كام هرچه بيشتر از آن بنوشد، تشنه تر مي شود تا به مرگش رساند. الامام علي(ع): «من كان يسيرالدنيا لايقنع كم يقنه من كثيرها مايجمع (22) آن شخص كه به اندك دنيا خرسند نگردد، بسيار دنيا نيز او را سير نخواهدنمود.
5-غفلت و سرگرمي
«ياد خدا» از مهم ترين عناصر ارزشي در اسلام است كه ثمره آن ثبات قدم و پاك رفتاري در سرتاسر زندگي مي باشد. در مقابل «غفلت» حالتي خطرناك است كه شيطان با تمام تجهيزات مي كوشد تا انسان را به سمت و سوي آن بكشاند. زيرا كه پرتگاه مناسبي براي سقوط انسان خواهدبود. به همين خاطر در متون ديني نسبت به هر آنچه انسان را از ياد خدا غافل ساخته و از توجه به كمال و هدف نهايي بازمي دارد، هشدار داده شده است. از مهمترين عوامل غفلت را، فراواني ثروت و غناي تكاثري است كه در آيات و روايات متعددي نسبت به آن هشدار داده شده است:«يا ايها الذين امنوا لاتلهكم أموالكم و لا اولادكم عن ذكرالله و من يفعل ذلك فأولئك هم الخاسرون» (منافقون/9) اي اهل ايمان مبادا اموال و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل سازد و كساني كه چنين كنند زيانكاران عالمند.
«اعلموا انما الحياه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر في الاموال والاولاد ... (حديد/ 02) بدانيد كه زندگاني دنيا بازيچه است ولي و عياش و آرايش و تفاخر افزون جويي دراموال و فرزندان. امروزه نيز به گونه اي ديگر نازيدن و تكاثر و تفاخر وجود دارد، به گونه اي كه شخص با سرگرم شدن به آن از مسائل اصلي باز مي ماند؛ گاهي مي گويند اين گل به آن گلدان مي خورد يا نه؟ رنگ دمپايي و رنگ سقف به هم مي آيد يا نه؟ يك ناداني كلي پول خرج كرده بود كه شماره تلفن و شماره ماشين و پلاك خانه و شماره شناسنامه اش يكي باشد! اين چه افتخاري است؟ افرادي به قدري دراين بازي، انسانيت خود را گم كرده اند كه مثلا ته سيگار يك هنرپيشه را هفتاد دلار مي خرند، مگر ته سيگار او با ديگران فرق مي كند؟ حيف اين انسان كه چه بايد بشود و چه مي شود؟ الامام الصادق (عليه السلام) : أوحي الله تبارك و تعالي الي موسي:«لاتفرح بكثره المال... فان كثره المال الذنوب...» (32) خداوند به موسي وحي كرد: به فزوني مال، شادمان مشو... كه مال زياد، گناهان را از ياد مي برد. «من استغل بغير ضرورته، فوته ذلك منفعته» (42) هر كس به امور غيرلازم سرگرم گردد، منافع خويش را از دست مي دهد. النبي (صلي الله علي وآله):«يا اباذر! سيكون ناس من أمتي يولدون في النعيم و يغذون به، همتهم الوان الطعام و الشراب ويمدحون بالقول،أولئك شرار أمتي (52) اي اباذر در ميان امت من كساني خواهند بود كه در ناز و نعمت به دنيا مي آيند و از آن پرورده مي شوند؛ همت آن ها مصروف خوراك ها و آشاميدني هاي رنگارنگ است. (چاپلوسان و طمع داران) آنان را ستايش مي كنند. اينان اشرار امت من هستند. ذكر اين نكته خالي از فايده نيست كه براساس برخي روايات، فراموشي گناهان و غفلت از استغفار مي تواند بر اثر سرگرم شدن به مال و ثروت، حاصل شود. ممكن است نوعي عقوبت باشد كه دامن گير متكاثران مي گردد. (62)
6-حسرت و پشيماني
همه ثروت اندوزان ومال پرستان، در نهايت از انباشتن ثروت خويش پشيمان و با ديدن آن در دست ديگران، حسرت مي خورند؛ حسرتي كه برايشان سودي ندارد... كذلك يريهم أعمالهم حسرات عليهم... اين گونه خدا كردار (زشت و جاهلانه) ايشان را به ايشان مايه حسرت ها است. امام صادق (ع) يكي از مصاديق آيه فوق را اين گونه بيان مي دارند: مصداق آن، مردي است كه ثروتش را برجاي مي گذارد و از روي تنگ چشمي درراه خدا انفاق نمي كند و هنگام مرگ آن را براي ديگران رها مي كند كه در اطاعت با معصيت خدا صرف نمايد؛ حال اگر آن را در راه اطاعت خدا هزينه كنند، آن بينوا ثروت خويش را دركفه ترازوي ديگران مي بينند و حسرت مي خورند! و اگر آن را در راه نافرماني خدا خرج كنند، او چنين معصيت كاري را با مال خود تقويت نموده، كه موجب حسرتش مي شود!
الامام الصادق (ع): ان الحسره و الندامه و الويل كله لمن لم ينتفع بما أبصره و لم يدر ما الامر الذي هو، أنفع له ام ضر؟(82) حسرت و پشيماني و نگون ساري براي كسي است كه از آنچه برآن بينايي دارد، بهره نگيرد و نداند كاري كه مي كند براي او سود دارد يا زيان يكي از بزرگان مي گويد: زراندوران، بدبخت ترين بدبخت ها و نادان ترين نادان ها هستند، زيرا اموال را با مرارت ها و زحمت هاي گوناگون و با صرف عزيزترين چيز يعني عمر، به دست مي آورند و با مشقت ها و خطرها و صدمه هاي بسيار آن را نگهداري مي كنند و سرانجام با هزار حسرت مي گذارند و مي گذرند. (92)
7- دوزخ سوزان
پايان زشتي ها و تباهي هايي كه ثروت اندوز براي خود به پيش فرستاده، چيزي جز جهنم و خشم خدا نخواهد بود، كه خداوند فرموده است: ... والذين يكنزون الذهب والفضه ولاينفقونها في سبيل الله فبشرهم بعذاب اليم¤ يوم يحمي عليها في نار جهنم فتكوي بها جياههم و جنوبهم و ظهورهم هذا ما كنزتم لأنفسكم فذوقوا ما كنتم تكنزون. (توبه/ 43-53) و كساني كه طلا و نقره را گنجينه مي كنند و آن را در راه خدا انفاق نمي كنند آن ها را عذابي دردناك بشارت ده روزي كه آن گنجينه ها در آتش دوزخ گداخته شوند و پيشاني و پشت و پهلوي آن ها را با آن ها داغ كنند و فرشتگان عذاب به آن ها گويند: اين است نتيجه آنچه (از زر و سيم) براي خود ذخيره كرديد. اكنون بچشيد كيفر سيم و زري كه اندوخته مي كرديد.
ج) آثار و پيامدهاي فقر
در آموزه هاي ديني، فقر به معناي نداري مطلق نيست، بلكه به معناي نداشتن ثروت و امكانات كافي براي تأمين شايسته نيازمندي هاست؛ چرا كه به تصريح روايات، هنگامي فقر از ميان مي رود كه آدمي افزون بر تأمين نياز زندگي، توانايي مالي در انجام عباداتي همچون صدقه و حج را داشته باشد، چنان كه امام صادق(ع) درباره مقدار پرداخت زكات به فقير مي فرمايد: ... يعطيه ما يأكل و يشرب ويكتسب و يتزوج و يتصدق و يحج.(03) بلكه از (زكات) چندان به فقير بدهد كه بخورد، بنوشد، بپوشد، ازدواج كند، صدقه دهد و حج را به جاي آورد. مكتب اسلام با چنين تعريفي از فقر و با نگاهي واقع بينانه. آثار نامطلوب فراوان و بي شماري براي آن برشمرده است؛ آثاري كه هر چند بسياري از آن كليت ندارند، ولي براي بيشتر مردم و به ويژه در جامعه اي با حاكميت ارزش هاي تكاثري، به طور كامل، ملموس و نمايان است.(13) برخي از آثار زيان بار فقر عبارتند از:
1-خود كمتر بيني
فقر مادي احساس حقارت و خود كمتر بيني را به دنبال دارد، به گونه اي كه حتي فقير، در ميان خانواده خود نيز نمي تواند شخصيت حقيقي و عزت نفس خويش را بازيابد. او در حقيقت از ديدگان ديگران فراموش مي شود. الامام علي(ع): الفقر ينسي (23)
فقر، انسان را به فراموشي مي سپارد.
2-ضعف اراده
نتيجه مستقيم خود كمتر بيني و احساس حقارت فقير، سلب اعتماد به نفس و سستي اراده اوست. الامام علي(ع): ... و ان افتقرقنط و وهن...(33) و اگر انسان فقير شود، نوميد و سست گردد. الامام علي(ع): ان الفقر منقصه للدين مدهشه العقل...(43) فقر، سبب پريشاني حواس، سرگشتگي عقل و گرفتار شدن به غم و اندوه مي شود.
3- تشويش و اضطراب
فقر مادي و فشارهاي اقتصادي ناشي از آن، انسان را مي آزارد و پيوسته جان و دلش را به خود مشغول مي سازد و تشويش و اندوه حاصل از آن، آرامش روحي وي را برهم مي زند. الامام علي(ع): ان الفقر... جالب للهموم(53) به راستي كه فقر، اندوه آور است. عن أبي خالد، عن الصادق(ع): خمس خصال من فقد منهن واحده - لم يزل ناقص العيش زائل العقل مشغول القلب- فأولها صحه البدن و الثانيه الأمن و الثالثه السعه في الرزق و الرابعه الأنيس الموافق- قلت: و ما الأنيس الموافق؟ قال: الزوجه الصالحه - والولد الصالح و الخليط الصالح- والخامسه و هي تجمع هذه الخصال الدعه .(63) پنج خصلت است كه هر كس يكي از آن را نداشته باشد، پيوسته زندگي او ناقص عقل او زايل و دل او مشغول است. 1-تندرستي 2-امنيت 3-وسعت در روزي 04 دوست موافق، راوي پرسيد: دوست موافق كيست؟ فرمود: همسر شايسته و فرزند صالح و رفيق صالح 5-و فراغ خاطر و آسودگي مي باشد كه از جامع اين صفات است.
4-تزلزل اعتقادي
از تلخ ترين آثار اعتقادي فقر، تأثير منفي بر باورهاي ديني و مانع افكني در انجام وظايف عبادي است. النبي(ص): كاد الفقر أن يكون كفراً.(73) فقر، آستانه كفر است. الامام علي(ع): الفقر طرف من الكفر.(83) فقر در كنار كفر است. الامام علي(عليه السلام):... فان الفقر منقصه للدين، (93) همانا فقر، مايه نقص در دين است. عن النبي(ص): اللهم اني اعوذ بك من الكفر و الفقر.(04) فقال رجل: ايعدلان؟ قال(ص): نعم. روزي پيامبر اكرم(ص) در دعاي خود چنين فرمود: پروردگارا! از كفر و فقر به تو پناه مي برم. شخصي پرسيد: آيا اين دو با هم مساوي اند؟ حضرت فرمود: آري. فقر، از دو جهت مي تواند دين داري شخص فقير را مورد آسيب قرار دهد: اول: آن كه بسياري از مردم، از بنيان هاي ايماني و معرفتي استواري برخوردار نيستند؛ اين مسئله در كنار ناتواني در تحليل نابرابري هاي اقتصادي و اجتماعي، مردم را وامي دارد تا رنج و محروميت و مشكلات اقتصادي خود را به خدا و دين نسبت دهند و تا مرز كفر پيش روند، به ويژه هنگامي كه با پندار تقدير الهي بودن فقر خدا را باني ظلم به خويش بدانند. دوم: تنگ دستان با ايماني كه به دليل باورهاي استوار ديني، در برابر رنج ها و سختي ها، شكيبايي مي ورزند، از انجام بسياري از وظايف ديني و عبادي، همچون حج، پرداخت صدقات و زكات و مانند آن، محروم مي مانند. (14)
5-انزواي اجتماعي
فقدان امكانات مادي و آثار زيان بار فقر بر شخصيت افراد از يك سو و حاكميت ارزش هاي تكاثري در جامعه از سوي ديگر، مجالي براي حضور تهي دستان در عرصه هاي اجتماعي نمي نهد، حتي آنان در شهر و ديار خود نيز غريبند و تنها. الامام علي(ع): الفقير غريب في بلدته(24) فقير در شهر خود غريب است. فقير از نظر اجتماعي، جايگاه و اعتبار شاياني ندارد به گونه اي كه در اذهان افراد به فراموشي سپرده مي شود. الامام علي(ع): الفقر ينسي (34) فقر، انسان را به فراموشي مي سپارد. (مردم، انسان فقير را فراموش مي كنند).
6-انزواي سياسي
انسان هاي فقير، معمولا در مراكز قدرت جايگاهي ندارند، چرا كه براي شركت در رقابت هاي سياسي؛ توان مالي نداشته و نفوذ و تأثير چنداني در ميان توده هاي مردم نمي توانند داشته باشند. الامام علي(ع): الفقير حقير لايسمع كلامه و لايعرف مقامه(44) فقير [در چشم مردم] بي مقدار است؛ نه سخنش شنيده مي شود و نه جايگاهش شناخته مي شود.
7- انزواي حقوقي
شخص فقير، به دليل احساس ناتواني، كاستي و انفعال نفساني، توانايي استدلال و دفاع از خود را ندارد، به ويژه آن جا كه در برابر قدرت اقتصادي قرار گيرد. الامام علي(ع): والفقر يخرس الفطن عن حجته(54) فقر، انسان زيرك را به هنگام بيان دليل خويش لال مي كند.
وارونه سازي و پايمالي فضيلت ها
در نگاه عده اي كه ملاك قضاوتشان، تنها و تنها مال و ثروت است، ارزش هاي واقعي فرد فقير را نيز ناديده گرفته و حتي ضدارزش جلوه مي دهند؛ و حال آن كه همين افراد ثروتمند را به ديده اعتبار و ارزش مي نگرند! الامام علي(ع): الفقير صادقا يسمونه كاذبا ولو كان زاهدا يسمونه جاهلا؛...(64) اگر فقير راستگو باشد، او را دروغگو نام نهند و اگر زاهد باشد، او را نادان خوانند.
تذكر مهم:
آن چه از پيامدهاي شوم براي فقر ذكر شد، مواردي است كه ممكن است يك يا چند مورد آن در زندگي انسان هاي عادي يافت شود، لذا ممكن است انسان هايي هم باشند كه فقر ذره اي در شخصيت فردي و اجتماعي آنان تأثيرات منفي را نگذاشته باشد يا كمتر مورد هجوم اين پيامدها قرار گيرند. همانند كبريت و گوگرد كه پتو و پنبه را به آتش مي كشد، اما وسايلي هم وجود دارد كه نسوز است و بالاتر از كبريت نيز توان سوزاندن آن را ندارد. در ميان بزرگان كه نامشان زيور و زينت تاريخ شده است، كم نيستند افرادي كه در فقر و نداري، همچون بذر گلي كه با سختي، خاك را مي شكافد و خود را به نمايش مي گذارد، با تحمل رنج ها و سختي ها، تحقيرها و تهديدها از پا ننشستند و با تمام وجود به كمالات انساني نائل آمدند.
علامه محمدتقي جعفري(ره) درباره مشكلات و فقر در دوران تحصيل حوزه علميه قم مي گويد: «در دوران تحصيل در حوزه علميه قم، دو شبانه روز بود كه براي غذا چيزي نداشتيم. بالاخره احساس وظيفه شرعي كردم كه بروم از همان بقال كه دائما از او مواد غذايي مي خريدم مقداري برنج و روغن و خرما بگيرم. روز سوم رفتم به همان بقال گفتم كه يك كيلو برنج، يك سير روغن و هفت سير خرما بده. بقال آن ها را كشيد. وقتي به ايشان گفتم بعدا پولش را مي دهم. بقال گفت: من نسيه نمي دهم و آن ها را از دست من گرفت و برگرداند سر جايش...(74) آيت الله محمد كاظم خراساني كه نامش در حوزه هاي علميه مي درخشد و كتاب معروفش- كفايه الاصول- سال ها است كتاب درسي مراكز حوزوي است، اين فقيه نامي كه از رهبران سياسي مشروطيت نيز بود، از دوران تحصيل خود چنين گزارش مي دهد: «... چون مجلس درس به پايان رسيد، شيخ [مرتضي انصاري] به من نگاه كرد و گفت: آخوند! مي بينم كه خيلي مؤدب مي نشيني؟ من سر به زير افكندم و عباي خود را به روي سينه ام بيشتر كشيدم و حالتي داشتم قرين انفعال، شيخ دريافت كه پيراهن من به تنم نيست و قباي خود را پيش آورده ام تا گردن خود را بپوشانم و معلوم نشود كه پيراهن ندارم! زيرا [از كفش و لباس] تنها چيزي كه داشتم و مي توانستم بگويم مالك آن هستم يك قباي پاره بود با يك عباي كهنه و يك جفت كفش كه آن هم ته نداشت و با زحمت، پاي خود را بالاتر مي گرفتم و به رويه كفش مي چسباندم كه پايم بر زمين كشيده نشود تا آنجا كه يكي از طلاب كه در گوشه مدرسه نشسته بود مرا با آن اوضاع ديد و به حالم رقت كرد و كفش مندرسي به من داد. در اين وقت چنان خوشحال شدم كه گويا دنيا را به من داده بودند! آن روز هم شيخ انصاري، پس از مجلس درس، از برهنگي من آگاه گرديد و فهميد كه پيراهن به تن من نبوده است. به همين جهت، قباي خود را به روي سينه ام كشيده ام؛ لذا امر كرد كه پيراهني به من دادند... از اين زندگي راضي و قانع بودم و هيچ گاه نشد كه از زندگي خود ناراضي باشم...»(84)
با توجه به موضوع مقاله كه پيرامون بررسي عوامل و پيامدهاي تكاثر و فقر است، نتيجه مي گيريم كه يكي از عوامل مهم در پيشرفت انسان بررسي و ريشه يابي عوامل و پيامدهاي تكاثر و فقر در جامعه است كه در احاديث و آيات قرآن به آن پرداخته شده است؛ ما را به اين مطلب مي رساند كه توجه به عوامل و پيامدهايي از جمله فقر و تكاثر كه باعث سستي در اجتماع و منفعت طلبي مي شود نابودي ايمان را در پي خواهد داشت و تعادل اجتماعي و فردي به واسطه درمان اين دو پديده خواهد بود، در پايان با اميد فرج امام زمان(عج) اين مقاله را به پايان مي بريم.

پي نوشت ها:
81- مفردات راغب، ص 02.5
91- الميزان، ج91، ص273.
02- كافي، ج8، ص12.
12- تحف العقول، ج، ص6.39
22- الحياه ، ج3، ص16.5
32- كافي، ج2، ص.452
24- الحياه ، ج1، ص255.
25- بحارالانوار، ج 47، ص2.9
62- كافي، ج2، ص 145، باب الاستدراج.
72- بحارالانوار، ج07، ص2.14
28- همان، ج2، ص03.
92- الحياه ، ج5، ص.103
30- كافي، ج3، ص655.
31- اخلاق اقتصادي، ص17.1
23- الحياه ، ج4، ص4.39
33- همان، ص.430
43- غررالحكم، 563.
53- همان.
63- بحارالانوار، ج17، ص7.18
73- الحياه ، ج4، ص324.
83- همان.
39- نهج البلاغه، حكمت 11.3
40- ميزان الحكمه، ج3، ص8342.
14- اخلاق اقتصادي، ص.174
42- الحياه ، ج4، ص493.
43- همان.
44- همان، ص.404
45- الحياه ، ج4، ص493.
64- همان، ص.413
47- كليد خوشبختي، ص3.7
48- مجله پيام حوزه، ش7، ص58.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14