(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 30 خرداد 1391 - شماره 20235

PDF نسخه

فلاش بك
يك گپ كوتاه با منصوره كرمي؛ همسر شهيد دكتر عليمحمدي
اگر دوباره متولد مي شدم...
همسرم هيچ وقت دعوت نامه دانشگاه هاي معتبر جهان را نپذيرفت
خشت اول
برداشت دوم
خبر سوم
ويتامينه
تلنگر
نقد سوم
اين...نت
بوي بارون
ساعت 25
شوخي



فلاش بك

ملاقات با حضرت امام(ره) حتي بعد از 33 سال آن قدر پندآموز هست كه پاسخ هاي ايشان به خانم خبرنگار ايتاليايي در دوم مهر 1358 امروز هم تازه و كارگشاست؛ اگر گوش شنوايي باشد.
- من در قيافه شما نگاه مي كنم كه يك قيافه آرامي است، و طبيعي است و نرم است. اما دنيا يك قيافه اي از شما، قيافه سخت، خشن، ترسناكي درست كرده. آيا اين قيافه اي كه از شما ساخته اند براي شما رنج آور نيست. شما را ديكتاتور جديد ايران مي خوانند، اين شما را ناراحت نمي كند؟
از يك جهت البته ناراحتي دارد و آن اينكه دشمنهاي ما چقدر برخلاف انسانيت عمل مي كنند. ما متأسفيم كه يك طايفه اي اين قدر برخلاف انسانيت، برخلاف انصاف رفتار كند. از اين جهت البته ناراحتي دارد. ما به حسب تعاليم اسلام براي عيبهايي كه در بشر هست، بايد متأثر باشيم. و از جهتي به نظر ما اهميتي خيلي ندارد. براي اينكه ما يك راه حقي مي رويم و البته در يك راه حقي كه در مقابل ابرقدرتهاست، مقابل با منافع بزرگ يك كشورهايي است كه مي خواهند اينها را بخورند و ببرند. و من نمي توانم متوقع باشم كه آنها بنشينند و نگاه بكنند. ما نگذاريم كارهايشان را بكنند. البته اين براي ما خيلي بي سابقه نيست. همچو نيست كه- يا همچو بوده است كه- يك كار بي سابقه اي بوده است براي ما. ما مي دانستيم كه يك همچو حرفهايي هست. هميشه هست كه يك ضعيفي كه در مقابل يك قدرتهاي بزرگي مي خواهد جلوگيري بكند اين تهمتها برايش هست. كساني كه اجير هستند از طرف شاه، كساني كه اجير هستند از طرف قدرتهاي بزرگ، ما توقع نداشته باشيم كه هيچ به ما زهري، زهرچشمي وارد نكنند. خوب، ما هم در خارج مي بينيم كه در مملكت ما دارند آشوب مي كنند. عيناً مي بينيم كه آشوب مي كنند. و ما هم مي دانيم كه به اينكه در روزنامه ها آنها هر چه دلشان بخواهد تهمت مي زنند. خوب، شما لابد ديديد اين را در روزنامه ها كه نوشته اند كه به امر خميني پستان هاي زنها را بريده، با زنها چه كرده، البته دشمن است، ولي من متأسفم كه دشمنها اينقدر خلاف انصاف و خلاف انسانيت عمل كنند.
- آنهايي كه از شما ترس ندارند و من ديدم كه الآن اينجا جلوي منزل شما و در تهران هم ديدم كه «خميني، خميني» مي كنند. اينها يك احساسي به انسان دست مي دهد كه از يك تعصبي مي آيد. آيا شما اين را خطرناك نمي بينيد براي پيشرفت آدم، رشد انسان؟
اين تعصب نيست. اين آزادي دوستي است. اين به اصطلاح شما دموكراسي دوستي است. اينها احساس كرده اند كه روي مصالح آنها عمل مي كنيم. احساس كرده اند كه ما نمي خواهيم ظلم بكنيم. به آنها نمي خواهيم ظلم بكنيم. آنها را نمي خواهيم به زور وادار بكنيم به يك كاري. اين احساس كه آنها از اسلام دارند و اين احساس هم دارند كه ما همان تبع اسلام هستيم و مطابق احكام اسلام عمل مي كنيم. اين دو احساس در مردم هست. يكي اينكه اسلام را مي دانند كه رژيمي است كه عدالت در آن هست. و ما را هم مي دانند كه ما تابع يك رژيمي هستيم كه عدالت هست. و ما مي خواهيم اجرا كنيم عدالت را. از اين جهت است اين احساسات. نه يك تعصب خشكي باشد بدون منطق، بدون مبنا. و من اصلًا هيچ خطري در اين، احساس نخواهم كرد.
- شما خطر فاشيسم را در ايران امروز مي بينيد؟
هيچ، ابداً همچو خطري نيست. مادامي كه اين ملت به اسلام توجه دارد و تابع اسلام است و ما حكومت اسلامي مي خواهيم درست كنيم، هيچ خوفي نيست. هيچ ديكتاتوري نخواهد بود. و هيچ خطري براي اين مطالب نيست. ما وقتي خطردار هستيم كه كمونيسم بتواند به ما غلبه كند كه آن وقت اول گرفتاري و ديكتاتوري مي باشد. يا رژيمي نظير رژيم شاه پيش بيايد. آن هم همان طور است. و اما آن رژيمي كه ما مي خواهيم، آن رژيمي است كه ملت ما دنبالش هستند، ديكتاتوري در آن معصيت بزرگ است. و فاشيستي از معاصي بزرگ است پيش ملت ما. و هيچ همچو خطري نيست پيش ما...
- ...اين چادر، آيا صحيح است كه اين زنها خود را در زير چادر مخفي كنند؟ اين زنها در انقلاب شركت كردند. كشته دادند. زندان رفتند. مبارزه كردند، اين چادر هم يك رسم از قديم مانده اي است. حالا ديگر دنيا هم عوض شده. حالا اين صحيح است كه مثلًا اينها خودشان را مخفي كنند؟
اولًا اينكه اين يك اختياري است براي آنها، خودشان اختيار كردند. شما چه حقي داريد كه اختيار را از دستشان بگيريد؟ ما اعلام مي كنيم به زن ها كه هركس چادر مي خواهد يا هركس پوشش اسلامي، بيايد بيرون. از 35 ميليون جمعيت ما 33 ميليونش بيرون مي آيد. شما چه حقي داريد كه جلو اينها را بگيريد؟ اين چه ديكتاتوري است كه شما نسبت به زن ها داريد؟ و ثانياً اينكه ما يك پوشش خاصي را نمي گوييم. براي حدود زن هايي كه به سن و سال شما رسيده اند هيچ چيزي نيست. ما زن هاي جواني كه وقتي ايشان آرايش مي كنند و مي آيند، يك فوج را دنبال خودشان مي كشند، اينها را داريم جلوشان را مي گيريم. شما هم دلتان نسوزد. من ديگر بلند شوم. شما هم دلتان نسوزد.
[خطاب به مترجم:] شما بگوييد اينها را به ايشان.

 



يك گپ كوتاه با منصوره كرمي؛ همسر شهيد دكتر عليمحمدي
اگر دوباره متولد مي شدم...
همسرم هيچ وقت دعوت نامه دانشگاه هاي معتبر جهان را نپذيرفت

اولين بار در نشست سالانه يكي از تشكل هاي دانشجويي ديدمش. خيلي دلم مي خواست از نزديك با او صحبت كنم. به سمتش رفتم، آن قدر متواضع بود و آراسته به ادب كه از جايش برخاست و به من نزديك شد و دستانم را به رسم آشنايي با دستان مهربان و مادرانه اش فشرد. با وجود آن همه فشاري كه مي دانم بر روح و جسمش وارد مي شود، با وجود تنهايي هايي كه از آنها براي هيچ كس نگفته است، نه گلايه كرد و نه از غصه هايش گفت. در عوض آرامش و لبخندش را از من دريغ نكرد و درخواست مرا براي گفت وگويي كه حاصلش را مي خوانيد، پذيرفت. او هم يك زن است، مثل من... مثل تو... تنها با يك تجربه متفاوت. تجربه اي كه وقتي پاي شنيدنش چشم و گوش مي سپاري، حس آشنايي را تجربه مي كني: عشق... همان حس آشناي هميشگي كه بايد با ايمان آميخته باشد تا دوام بياورد و جاودانه شود. راستي او حالا دانشجوي ارشد مطالعات زنان دانشگاه الزهرا(س) است. سروناز حر
- خانم كرمي فكر مي كرديد روزي شما را همسر شهيد خطاب كنند؟
نه اصلا چنين تصوري نمي كردم. ولي هميشه حس نگراني داشتم؛ به ويژه از سال 84 كه تهديدات جدي شد. از همان سال بود كه متوجه شديم وقتي دوستان همسرم به خارج از كشور مخصوصا انگليس سفر مي كردند، درباره پژوهش ها و فعاليت هاي همسرم مورد بازجويي قرار مي گرفتند. حتي آنها كه رشته شان متفاوت از رشته ايشان بود.
- فرزندانتان از اين تهديدات خبر داشتند؟
اين تهديدات را نمي دانستند، ولي اطلاع داشتند كه شغل پدرشان حساس است، ولي نه تا آن حد كه احساس نگراني كنند.
- مسير زندگي علمي و كاري شهيد عليمحمدي بر مبناي علاقه به فيزيك شكل گرفته بود يا حس تعهد خدمت؟
همسرم پايبند به اعتقاداتي بود كه اگر آنها را ناديده مي گرفت، مي توانست در شرايط خيلي بهتر و ايده آل زندگي كند، از بسياري از دانشگاه هاي معتبر جهان دعوت نامه داشت، ولي در جواب اصرارهاي من براي قبول كردن دعوت آنها و تحصيل در مقطع دكترا در خارج ازكشور، هميشه مي گفت: «هر دعوتي را نبايد قبول كرد، من علاقه اي به رفتن ندارم، بايد همين جا بمانم. من تحقيق كرده ام استادان ايراني كمتر از اساتيد خارجي نيستند.» معتقد بود رشته هاي نظري در ايران از لحاظ امكانات، تفاوتي با نقاط ديگر دنيا ندارد. اگر تفاوتي باشد مربوط به امكانات و تجهيزات رشته هاي تجربي است. مي گفت تجهيزات رشته من يك قلم و كاغذ است! كه آن را مي توانم خودم مهيا كنم. حتي بعد از دكترا هم، هر دعوتي را براي سخنراني و شركت در همايش هاي خارج از كشور
نمي پذيرفت.
- چطور شد كه بعد از شهادت دكتر عليمحمدي، تصميم به ادامه تحصيل گرفتيد ؟
اوايل ازدواج مان بود. سال 62 بعد از انقلاب فرهنگي و با بازگشايي دانشگاه ها، همسرم براي ادامه تحصيلات به شيراز رفت و من تهران ماندم. آن زمان به علت وقفه پيش آمده، اكثر دانشجويان متاهل شده و داراي فرزند بودند و بنابراين خوابگاه ها پر شده بود. از آنجايي كه ما فرزند نداشتيم، در اولويت نبوديم و خوابگاه به ما تعلق نگرفت. من در آن دوره به دليل تنهايي، افسرده شده بودم و كار خاصي هم نداشتم. به همين دليل تصميم گرفتم دركنكور شركت كنم و شروع به خواندن كردم. وقتي همسرم متوجه شد؛ در آن مقطع مخالفت كرد. معتقد بود اگر من هم دانشجو بشوم، وقت كافي براي رسيدگي به مسائل زندگي مان نمي ماند، چون خودش هم وقت نداشت به من كمك كند. سال 75 بود كه همسرم بعد از گرفتن دكتري، به من پيشنهاد داد كه در كنكور شركت كنم و خودش دفترچه كنكور برايم گرفت و مشوق من شد. در بعضي درس ها هم مثل فلسفه و زبان به من كمك مي كرد. همان سال به لطف خدا و ياري همسرم در رشته روانشناسي پذيرفته شدم. بعد از دوره كارشناسي، به دليل بيماري پدرم فرصت نشد كه ادامه تحصيل بدهم. وقتي همسرم شهيد شد، بعضي ازدوستانمان مثل خانم دكتر ملك زاده از اساتيد دانشگاه الزهرا (س) و اقوام و ديگران... مرا به ادامه تحصيلات تشويق كردند و مثل همسرم پيگير بودند. وضعيت من در آن دوران خيلي مناسب نبود، داروهاي اعصاب مصرف مي كردم و آمادگي براي كنكور را نداشتم. باز هم لطف خدا و دعاي همسرم شامل حال من شد. بالاخره با اصرار دوستان شروع به خواندن كردم و در نهايت دانشگاه الزهرا(س) قبول شدم.
- چرا مطالعات زنان ؟ و چرا دانشگاه الزهرا(س)؟
رشته مطالعات زنان را با شناخت و علاقه قبلي انتخاب كردم. قبل تر مطالعاتي درباره اش داشتم. رشته شيريني است و براي خانم ها بسيار مناسب. زنان را با حقوق و مسائل خود آشنا مي كند و مي تواند در سطح جامعه و براي بانوان ايراني مفيد واقع شود. هدف من از انتخاب اين رشته تاثير گذاري در جامعه و حداقل كمك فكري به زنان هم وطنم به ويژه اطرافيان بود. وقتي به دانشگاه مي آيم، حس خوبي دارم. زمان تدريس اساتيد برايم بهترين لحظات است. لحظاتي كه تمام مشكلات و سختي ها را فراموش مي كنم.
- قصد داريد اين رشته را ادامه دهيد؟
خيلي علاقه دارم، ولي با توجه به شرايطم مشخص نيست كه تا چه حد فرصت داشته باشم. مثلا هفته گذشته تهران نبودم و از دانشگاه هاي مختلف براي شركت در مراسم روز ملي فناوري هسته اي دعوت شده بودم. مثل دانشگاه هاي مشهد، شيراز و ياسوج و....اگر در توانم باشد، علاقه مندم به دعوت دانشجويان پاسخ مثبت بدهم، ولي گاهي اوقات شرايط زماني برايم بسيار فشرده و سخت مي شود. تاجايي كه حتي فرزندانم تحت فشار قرار مي گيرند. اي كاش همه دانشجوياني كه از من توقع شركت در مراسمشان را دارند، مي دانستند كه مثل فرزندانم دوستشان دارم و قصدم تفاوت گذاشتن ميان آنها نيست. تنها از بابت محدوديت زماني است كه بعضي ها را نمي توانم شركت كنم.
- اين روزها چگونه مي گذرد؛ براي شما و فرزندانتان؟
به هر حال تنهايي سخت است. به ويژه براي من كه در همه كارها به همسرم تكيه مي كردم، در همه تصميم گيري ها. حالا تكيه گاهم را از دست داده ام. بچه ها هم در كنارم هستند، البته مشغوليت هاي خود را دارند، دخترم22 سال دارد و دانشجوي ترم آخر معماري است و پسرم 27 ساله و شاغل است. از صبح مي رود تا10 شب.
به هر حال جاي خالي همسرم را هميشه حس مي كنم. وقتي براي دخترم خواستگار آمده بود، واقعا تصميم گيري برايم سخت ترين كارها بود، چون هميشه حرف و تصميم همسرم برايم حجت بود.
- با اين وضعيت اگر دوباره متولد مي شديد، زندگي مشترك با دكتر عليمحمدي را انتخاب مي كرديد؟
هر چند بار ديگركه پيش بيايد، باز هم همين مسير، مسير زندگي ام خواهم بود. اگر فرصت بازگشت به قبل را داشتم، بيشتر از او مراقبت مي كردم. بيشتر تشويقش مي كردم، چون مسيري كه او انتخاب كرده بود، بهترين مسير بود. گاهي اوقات به او گله مي كردم كه فيزيك و فعاليت هاي تو، تمام وقتت را گرفته و براي ما وقت نمي گذاري. ولي او واقعا درگيري هاي زيادي داشت. اگر زمان به عقب باز مي گشت، روز حادثه، اول من بيرون خانه مي رفتم و اگر خطري نبود او را راهي مي كردم. كاش همسرم را هنوز هم داشتم...
يك خاطره
شهريور سال 88 بود كه يك نفر با منزل ما تماس گرفت و خيلي گرم و صميمي با من احوال پرسي كرد به طوري كه من احساس كردم يكي از دوستان صميمي همسرم است.
من هر روز از مسعود سوال مي كردم كه امروز كجا مي روي اما آن روز متاسفانه از او سوال نكردم چون كلاس هاي درسي او هنوز شروع نشده بود و او در جاهاي زيادي مثل هيئت مميزي و سزامي مشغول بود.
وقتي جواب تلفن را دادم مردي از پشت تلفن گفت كه از دفتر دكتر رهبر تماس مي گيرم و گفت كه دكتر رهبر يك كار فوري با آقاي علي محمدي دارد ولي هر چه قدر تلفن دفتر او را مي گيريم در داخل دانشكده نيست و جواب نمي دهد شما شماره موبايل آقاي علي محمدي را بدهيد ما كار فوري با او داريم.
گفتم خود آقاي دكتر رهبر شماره همسرم را دارد ولي عنوان كرد كه شماره قبلي را داريم و هر چه مي گيريم جواب نمي دهد؛ من هم به او گفتم كه شماره عوض شده و متاسفانه اشتباه كردم شماره جديد همسرم را دادم.
عصر همان روز وقتي همسرم به خانه برگشت از او پرسيدم كه از دفتر دكتر رهبر با تو تماس گرفتند؟ پاسخ داد من از صبح تاكنون پيش دكتر رهبر بودم وقتي گفتم پس چرا زنگ زدند و شماره شما را گرفتند، گفت كه پس كار تو بود؛ منافقين بودند از سوالاتي كه شروع به پرسيدن كردند فهميدم سوالات مشكوك است، تلفن را قطع كردم و همان لحظه خبر دادم.
همان سال ماه رمضان تلويزيون يك سريالي پخش مي كرد كه در آن فردي هر روز در حالي از خواب بيدار مي شد كه يك نفر اسلحه به سمت او گرفته و تيراندازي مي كرد.
يك روز در حالي كه افطار كرده بوديم و منتظر شروع اين سريال بوديم، دخترم گفت كه خيلي وحشتناك است كه هميشه آدم با چنين اضطرابي بخوابد و يا هر روز چنين خوابي ببيند، اما در همان لحظه پدرش براي اولين بار از دهانش پريد و گفت كه باور مي كنيد كه من چندين بار به اين شكل خواب ديده ام كه يك نفر بالاي سرم تيراندازي مي كند و قصد دارد مرا بكشد.

 



خشت اول

چه كسي براي هميشه شاه بوده؟
حالا كه دانسته ايم به واسطه ترك واجب و فعل حرام و مراعات نكردن حلال و حرام و دستورهاي الهي به چنگال گرگ ها گرفتار آمده ايم، باز هم نبايد بدانيم چه كار كنيم؟! راه نجات، فرار و بازگشت الي اللّه است :«فف رّوآا لي اللّه » و گريختن به سوي اولياي او است زيرا اگر قلم تكوين و اراده تكوينيّه خدا نباشد هيچ قدرتي ولو بخت النّصر نمي تواند ضرري برساند. حتي اگر انسان بخواهد محرّمات را انجام دهد و يا مقامات و مناصب محرّمه را اشغال كند بدون اذن تكويني خدا ممكن نيست آن همه ظالمين مي خواستند ظلم كنند ولي چون در قضا و قدر الهي بنا نبود، جلوي ظلم آن ها گرفته شد .
آيا با اين كه همه گرفتاريم، باز هم نبايد به فكر يكديگر باشيم؟! چه قدر كار ما دور از خير و سعادت است. مجلس ختم « أمّن يج يب» هم چه بسا براي اغراض خودمان باشد. آيا ختم بدون توبه مي شود؟! و آيا سودي به حال ما دارد؟ !
¤ ¤ ¤
ما مهمان خدا هستيم؛ در سفره او هستيم، مي بيند ما را، مي داند ما چه كار مي كنيم، مي داند كه ما خيال داريم چه كنيم. بهتر از ما خيالات ما را مي داند. ما يك چيزهايي را خيال مي كنيم و خيال مي كنيم اين خيالات ما واقعيّت پيدا مي كند، و آن خيالات واقعيّت پيدا نمي كند. خدا مي داند بر عكس است آنهايي را كه خيال مي كنيم واقعيّت پيدا مي كند، واقعيّت پيدا نمي كند، و آنهايي را كه خيال مي كنيم واقعيّت پيدا نمي كند، واقعيت پيدا مي كند، تا اين مقدار مطّلع است !
نمي شود از خدا مخفي كرد؛ خوب حالا كه نمي شود مخفي كرد و خدا مي بيند، مي داند و قادر هم هست، يك چيزهاي را دوست دارد، يك چيزهايي را دوست ندارد و براي خود ماست، والاّ براي او فرقي نمي كند؛ و اگر اين جور است ، آيا ما بيش از اين حاجت داريم كه همين قدر مطّلع باشيم كه«خدا بر ظاهر ما و بر باطن ما مطّلع است ؟»
¤ ¤ ¤
بايد ملتفت باشيم كه به غير خدا توجّه نكنيم و حرف هاي ما حسابي باشد. گمان مي كنم هر كس همين يك كلمه را رعايت كند، كارش تمام است؛ ولي ما با اين كه به اين مطلب علم داريم، برخلاف آن عمل مي كنيم. انسان بايد ملتفت باشد كه در هر حال و هر جا و با هر كس، سر و كارش با ذات واحد احد عالم مطّلع، جامع صفات خير، جالب خيرات و دافع شرور و مضرّات، صاحب صفات جمال و جلال و مستجمع همه كمالات است، و خدا را در همه احوال، امك نه و ازم نه حاضر، و بر خود و كارهاي خود ناظر ببيند، و بداند كه خداوند نسبت به تمام امور، حتّي نسبت به آن چه در دلش و در خيالش مي گذرد، مطّلع است، و همه چيز نزد او واضح و آشكار و حاضر است:
«يري أثر النّمله ف ي الصّفا، و يسمع وقع الطّير ف ي الهواء .»ردّ پاي مورچه در سنگ بسيار سخت را مي بيند، و صداي پركشيدن پرنده را در هوا مي شنود...اگر انسان به همين يك مطلب همواره توجّه داشته باشد، از ديگران مستغني است. اهل جهنّم آتش خود را از همين جا با خود مي برند!
هر كس كه فردا به جهنّم مي رود و مي سوزد و به عذاب آن گرفتار مي شود، در حقيقت اسباب سوختن و جهنّم و وسايل عذاب را به وسيله اعمالي كه انجام داده از اين جا با خود مي برد؛ چنان كه مي فرمايد: « نّما تجزون ما كنتم تعملون» تنها به آن چه انجام مي داديد پاداش داده مي شويد. فردا، جزاي عمل، همان عمل است كه اين جا داشته ايم.
¤ ¤ ¤
كساني كه از مقداري معنويّات برخوردار بودند، دنبال كشف و كرامت نمي رفتند، مي گفتند: كيميا را مي دانيم، ولي به كسي ياد نمي دهيم، ما مي دانيم كه چه چيز را به ديگران ياد دهيم.
كسي كه از معنويّات و معرفت خدا بهره مند است، چه حاجت به كيميا دارد؟! چه كيميايي بالاتر از خداشناسي؟! همه واجبات براي تحصيل معرفت و مقدّمه آن است، و تنها معرفه اللّه، واجب نفسي و ذاتي و اعظم واجبات است.
¤ ¤ ¤
مگر ما انسان ها مي گذاريم، همه از نعمت هاي خدادادي يا ساخته بشر استفاده كنند و راحت زندگي كنيم؟!
نعمت هاي خدا را براي خود نقمت مي كنيم!
مسلمان ها از جهتي كه مسلمان هستند چنين نمي كنند، بلكه از جهت حيوانيت، يا بشريّت مي كنند (نه از جهت انسانيّت و مسلمان بودنشان) و هر كدام گناه را به گردن ديگري مي اندازند؟!
مگر همين بشر نيست كه در روستاهاي محروم با نان خشك تغذيه مي كند؟!
انساني كه نان خشكي او را سير مي كند، و يا با سبزي و ماست و پنير مي تواند زندگي كند، اين همه حرص و طمع به دنيا و مال دنيا براي چه؟! چه كسي براي هميشه شاه بوده است؟ خداوند اين كارها را مي كند تا بشر بداند كه از ناحيه خودش نيست و امور به دست ديگري است.
آيت الله بهجت رحمت الله عليه

 



برداشت دوم

بچه هاي وزارت اطلاعات بازهم گل كاشتند و اقتدار اطلاعاتي خود را به همه جهان نشان دادند كاري نداريم كه بعضي ها فيلم مي سازند و در آن نشان مي دهند يك نفر از آن سوي مرزها مي آيد داخل كشور و هركاري مي خواهد انجام مي دهد و به راحتي با تغيير چهره از فرودگاه بين المللي كشور هم خارج مي شود! دستگيري عامل ترور شهيد احمدي روشن بعد از اعدام عامل ترور شهيد عليمحمدي بازهم اخلاص و اقتدار نيروهاي عزيز وزارت پركار اطلاعات را نشان داد. واكنش همسر اين شهيد به خبر دستگيري تروريست را بخوانيد:
عاملان ترور شهيدان هسته اي ايران، موجوداتي خوار و ضعيف هستند؛ اين شخص هم به راحتي دنيا و آخرت خود را از دست داد . دشمن از انجام اين ترور چند هدف را دنبال مي كرد كه اولين آن ها ايجاد رعب و وحشت در ميان جوانان و دانشمندان ايراني بود تا شخص ديگري در اين راه قدم نگذارد اما اين اقدام كور دقيقا نتيجه عكس داد و بسياري از دانشجويان با عوض كردن گرايش خود وارد رشته هاي مرتبط با فعاليت هاي هسته اي شدند. هدف بعدي كه دشمن دنبال مي كرد اين بود كه كار سايت هسته اي نطنز با اختلال مواجه شود كه اين طور نشد و دوستان شهيد با تلاش و كار بيشتر به كار خود ادامه دادند .
از دستگيري عامل ترور احساس افتخار و سربلندي دوباره براي ايران مي كنم و اين نشان از اقتدار جمهوري اسلامي ايران و دستگاه اطلاعاتي ما دارد.

 



خبر سوم

مبارزه انتخاباتي سناتور «جان مك كين» و «باراك اوباما» و مسائل مربوط به انتخاب بحث برانگيز سارا پالين به عنوان مشاور و معاون او هنوز هم در رسانه هاي آمريكا سوژه داغ خبري است . اين بار البته سوژه جديد رسانه هاي آمريكا كتاب دختر «مك كين» عليه «كارل روف» يكي از مشاوران ارشد تيم جمهوري خواهان است كه قرار است تا هفته ديگر وارد بازار كتاب آمريكا شود. وي در كتابش در حالي از هيلاري كلينتون به خاطر رفتار خوبش در مقابل پدرش تشكر كرده است كه از بيل كلينتون به خاطر دروغ هاي متعدد به پدرش اظهار تاسف مي كند و مي نويسد من واقعاً از اين همه دروغ براي بشريت اظهار تاسف مي كنم .
دختر 27 ساله مك كين در كتابش با عنوان « آمريكا، زن هرزه » در مقابل همه دروغهاي مقامات سياسي ارشد اين كشور همان طور كه در عنوان فرعي كتاب ذكر كرده، نامه اي عاشقانه خطاب به «آزادي» مي نويسد .
مگان مك كين به عنوان خبرنگار و مقاله نويس«ام اس ان» به نقل از پدرش از ارتباط با جبهه جمهوري خواه مي نويسد ولي با واكنش غير انساني آنها برخورد مي كند. از آن طرف رئيس جمهور سابق بيل كلينتون نيز جبهه شايعات ساخته كارل روف را عليه پدرش تقويت مي كند .
وي ادعا مي كند در حالي كه روف به عنوان مشاور سابق جرج دبليو بوش براي پدرش شمشير را از رو بسته بود، يكي از عاملين اصلي شايعات درباره پدرش هم محسوب مي شد. يكي از اين شايعات خبري مربوط به مبارزات انتخاباتي سال 2000 است كه از سوي جبهه جمهوري خواه براي پدرش ترتيب داده بودند؛ تولد يك پسربچه سياه پوست در نتيجه رابطه پدرش با يكي از دوستان دخترش ! ترجمه محمد حسنلو

 



ويتامينه

« پايي كه جا ماند » خاطرات سيدناصر حسيني پور، جانباز و آزاده جنگ تحميلي از اسارتگاه هاي مخفي عراق چاپ بيستم را رد كرد. راوي كتاب درباره حضورش در جنگ اين گونه گفته است:« من در جزيره مجنون ديده بان بودم. كار ديده بان مشخص است و تفاوتش با رزمنده عادي در اين است كه عمل او بايد حساب شده و دقيق باشد و به روز گزارش بدهد. وقتي اسير شدم هم ديده بان بودم، اما نه ديده باني كه فعاليت جبهه و خاكريز عراقي ها را زير نظر داشته باشد، بلكه ديده بان بدي ها و خوبي ها دشمن، ديده بان اتفاقات ناب و خوبي و بدي اسراي خودمان كه گاهي برخي شان كم مي آورند، شدم. اين ديده باني را به صورت يادداشت هاي روزانه درآوردم. من دو بند كفش داشتم كه يكي از ديگري بلندتر بود. بند كوتاه تر براي حساب روز بود و بند ديگر براي حساب ماه ها. به يك بند به حساب هر روز يك گره مي زدم و به بند بلندتر به حساب هر ماه يك گره. يادداشت هاي روزانه را هم در كاغذهاي سيماني مي نوشتم كه با رفتن بچه ها به بيگاري به دست مي آمد. همچنين خاطرات را روي زرورق سيگار و حاشيه روزنامه هاي عراقي مي نوشتم...بيش از 300 اسير ايراني در اين اردوگاه ها بر اثر بيماري يا عفونت شهيد شدند و اين موضوع اصلا براي عراقي ها مهم نبود. زماني كه اعلام شد قرار است اسراي قطع عضوي آزاد بشوند، اسم 750 اسير از اسراي مخفي را نوشتم و در يك لنگه عصايم مخفي كردم. در لنگه ديگر هم خاطراتم را مخفي مي كردم. هيچ وقت نشد كه افسران عراقي از نوشتن و مخفي كردن خاطراتم آگاه شوند.» راوي «پايي كه جا ماند» مي گويد: «از 808 روزي كه در اسارت بودم، تنها خاطرات 200 روز را مكتوب كردم چون در 600 روز ديگر، اتفاق خاص و قابل تعريفي رخ نداد .»
وي اين كتاب را به شكنجه گر خود تقديم كرده و در متن تقديميه كتاب آورده است: «تقديم به وليد فرحان گروهبان بعثي اهل بصره. نمي دانم شايد در جنگ اول خليج فارس توسط بوش پدر كشته شده باشد. شايد هم در جنگ دوم خليج فارس توسط بوش پسر كشته شده باشد، شايد هم زنده باشد. مردي كه اعمال حاكمانش باعث نفرين ابدي سرزمينش شد. مردي كه سالها مرا در همسايگي حرم مطهر جدم شكنجه كرد... »
بخش هايي از كتاب :
دستش را به طرفم دراز كرد تا ساعتم را بگيرد. ساعت را كه درآوردم، انداختمش توي آب! عاقبت اين كار را مي دانستم. برايم سخت بود ساعت مچي برادر شهيدم روي دست كساني باشد كه قاتلان او بودند... حق داشت عصباني شود، اين كار او را عصباني كرد كه با لگد به چانه ام كوبيد و با قنداق اسلحه اش به كتفم زد. به صورتم تف انداخت، احساس كردم عقده اش كمي خالي شد .
¤ ¤ ¤
يكي از آنها كه پرچم عراق دستش بود، كنارم حاضر شد. آدم عصبي به نظر مي رسيد، تكه كلامش «كلّكم مجوس و الخمينيون اعداء العرب» بود، چند بار با چوب پرچم به سرم كوبيد. از حالاتش پيدا بود كه تعادل رواني ندارد. از من كه دور شد حدود 10، 15 متر پشت سرم، كنار جنازه يكي از شهدا وسط جاده بود، ايستاد. جنازه از پشت به زمين افتاده بود. نظامي سياه سوخته عراقي كنار جنازه ايستاد و يك دفعه چوب پرچم عراق را به پايين جناق سينه شهيد كوبيد، طوري كه چوب پرچم درون شكم شهيد فرو رفت. آرزو مي كردم بميرم و زنده نباشم. نظامي عراقي برمي گشت، به من خيره مي شد و مرتب تكرار مي كرد: اينجا جاي پرچم عراقه !
¤ ¤ ¤
نگهبان زندان با گاز انبر مقداري از محاسنش را كنده بود... اما وقتي حرف مي زد عراقي ها را تا استخوان مي سوزاند. پاسدار بود و حاضر نبود تحت هيچ شرايطي پاسدار بودنش را به خاطر مصلحت كتمان كند. معاون زندان كه ستوان يكم بود به او گفت: انت حرس الخميني؟ احمد سعيدي در جوابش گفت: بله من پاسدار خميني ام! ستوان كه حرف هايش را فاضل ترجمه مي كرد، گفت: هنوز هم با اين وضعيتي كه داري به خميني پاي بندي؟ در جواب ستوان گفت: هر كس رهبر خودشو دوست داره. يعني شما مي خوايد بگيد صدام رو دوست نداريد، اسارت عقيده رو عوض نمي كنه، عقيده رو محكم مي كنه !»
قيمت اين كتاب خواندني و مستند 14هزار تومان است .

 



تلنگر

شيرازي ها بخوانند
فرهاد كاوه- اخيرا مسئولي اعلام كرده كه سرانه مطالعه در كشور پيشرفت داشته و بعد هم اينكه مي خواهيم براي تحقق منويات رهبر انقلاب كلي كار بكنيم و ...اصولا در كشور ما مديران هيچ كاري براي كتاب نمي كنند؛ حالا در اين بين خود بچه هاي مذهبي مثل هميشه بسيجي وار وارد ميدان شده اند. در شيراز يك مجموعه اي راه اندازي شده به نام «زلال انديشه» كه از 25 ناشر جبهه فرهنگي انقلاب، كتاب و لوح فشرده تهيه مي كند و براي مردم ارسال مي كند هم به صورت حضوري و هم به صورت آنلاين. يك مجموعه جمع و جور كه هيچ يك از اين نهادهاي مدعي حتي سري هم به شان نزده اند چه برسد به اينكه كمكي كنند و دستي برايشان تكان بدهند. خدا قوت بچه هاي انقلاب كه شما حواستان هست وقتي مديران فرهنگي فكرهاي ديگري در سرشان است. سايت اين بچه هاي كاربلد و دوست داشتني هم اينجاست: zolalbook.com

 



نقد سوم

ترقه هاي ميلياردي
ليگ برتر فوتبال ايران تمام كه مي شود و قهرمان آن مشخص، نوبت به جولان اخبار نقل و انتقالات ليگ در رسانه هاي مكتوب و مجازي مي رسد. اخبار نقل و انتقالات فوتبال در صدر اخبار ورزشي قرار مي گيرد. اين خبرها آن قدر براي رسانه هاي داخلي مهم و داغ است كه حتي خبرهاي مربوط به رقابت هاي يورو در رده اخبار درجه دو قرار مي گيرد. اساسا براي رسانه هاي ما پيوستن كريم انصاري فرد به يكي از تيم هاي سرخابي يا امضاي قرارداد جلال حسيني با پرسپوليس مهم تر است از مسابقات يورو يا همان جام جهاني كوچك.
در اين ايام خبر مصدوميت بهداد سليمي قهرمان وزنه برداري جهان و احتمال از دست دادن المپيك چندان براي اهالي رسانه مهم نيست و گوش علاقه مندان فوتبال از تركيدن بمب هاي خبري مديران باشگاه ها كر مي شود. در صدر اين مديران معمولا بمب هاي علي فتح الله زاده، مدير عامل آبي پوشان صداي بيشتري دارد. اما امسال او يك رقيب جدي در تركاندن بمب خبري پيدا كرده. ظاهرا صداي بمب هاي اين رقيب تازه، ميلياردي است و هر بمب او به اندازه يك ميليارد و سيصد ميليون تومان صدا دارد. حال سوال اصلي اين است كه آيا اين بازيكنان كه با اين سر و صداهاي جنجالي و قيمت هاي نجومي از تيمي به تيم ديگر نقل مكان مي كنند ارزش واقعيشان به اندازه اين قيمت هاست؟
پاسخ اين سوال منفي است، چرا كه يك نگاه كلي به همين ليگ تازه تمام شده به ما نشان مي دهد كه تعداد بازي هاي زيبا و با كيفيت با اغماض و ارفاق به اندازه انگشتان يك دست است. اين قدر تعداد بازي هاي كسل كننده زياد است كه خاطره يك بازي خوب چند سال در ذهن مان مي ماند و اين قصه تكراري هر فصل است. در رقابت هاي باشگاه هاي آسيا اين ستاره هاي چند صد ميليوني چه كار كرده اند؟ به جز دوبار صعود دوتيم اصفهاني به فينال ليگ قهرمانان كه هر دو تيم هم بازي فينال را واگذار كرده اند، باشگاه هاي ايراني يا در مرحله گروهي حذف شده اند و يا در همان دور اول مرحله حذفي از دور مسابقات خارج شده اند.
در عرصه ملي كه اصلا حال و روز خوشي نداريم. تيم ملي فوتبالمان كه از اجماع بازيكنان مطرح و ميليوني تشكيل مي شود سال هاست در رقابت ملت هاي آسيا مقام خوبي بدست نياورده است. به جام جهاني قبلي صعود نكرديم از همين حالا هم اما و اگر هاي هميشگي براي صعود به جام جهاني پيش رو كم كم دارد شروع مي شود. به همين بازي اخير ايران - قطر نگاه كنيد، باور كنيد جمع قيمت بازيكنان حاضر در زمين تيم ملي ايران از عهده ماشين حساب خارج است. صد هزار نفر را به ورزشگاه دعوت مي كنند تا بازي ضعيفشان را به نمايش بگذارند و... بمب هاي ميلياردي- بخوانيد ترقه هاي ميلياردي - نه در ليگ داخلي نه در باشگاه هاي آسيا و نه در تيم ملي امتحان خوبي پس نمي دهند، پس درد اين مديران چيست كه به بيت المال چنگ مي زنند و آن را به باد مي دهند؟!
سجاد بهرام زاده

 



اين...نت

انـصـــاف نـيـست كــه دنـيــا آن قــدر كـوچـك بـاشدكــه آدم هــاي تـكـراري را روزي صــد بــار بــبـيـنــي و آن قــدر بـزرگ بــاشـدكــه نـتــوانـي آن كـسـي را كـه دلـت مي خواهـــد،حــتــي يـ ك بــار بـبــيـنــــي...!!
¤ ¤ ¤
كفش هم اگـــــــر تنگ باشد زخم مي كند . .
واي به حال وقتـــــــــــــي كه دل تنگ باشد . .
¤ ¤ ¤
آهاي سرنوشت! اسكار حق توست...
سالهاست كه مرا فيلم كرده اي!
¤ ¤ ¤
آرامش يعني هر وقت قهر كردي ،
مطمئـن باشي به جز تو ، هيچ كس جاتو نمي گيره!
¤ ¤ ¤
وقتي شخصي حتي براي كارهاي احمقانه ، بيش از حد مي خندد، مطمئن باشيد كه او غم سنگيني در دل دارد . هنگامي كه شخصي بيش از حد مي خوابد، مطمئن باشيد كه احساس تنهايي مي كند .
هنگامي كه شخصي كم حرف است و بسيار مختصر و مفيد سخن مي گويد. اين بدان معني است كه او فردي راز دار است .

 



بوي بارون

من كه در تنگ براي تو تماشا دارم
با چه رويي بنويسم غم دريا دارم؟
دل پر از شوق رهايي است، ولي ممكن نيست
به زبان آورم آن را كه تمنا دارم
چيستم؟! خاطره زخم فراموش شده
لب اگر باز كنم با تو سخن ها دارم
با دلت حسرت هم صحبتي ام هست، ولي
سنگ را با چه زباني به سخن وادارم؟
چيزي از عمر نمانده است، ولي مي خواهم
خانه اي را كه فرو ريخته بر پا دارم
فاضل نظري

 



ساعت 25

- قال ما منعك ألاّ تسجد ذ أمرتك؟!
- قال أنا خيأ م ّنه ...
اعراف/آيه 12
داستان ساده است؛ خدا به شيطان گفت: چه چيز باعث شد كه سجده نكني وقتي كه تو را امر كردم؟! شيطان گفت: من از او بهترم؛ همين! شيطان فقط گفت من از او بهترم! تازه؛ او اين برتري را اعلام كرد و اين يعني تكبــر! فكر كن اگر در درون باخود چنين گمان مي كرد، چگونه طرد مي شد؟! مگر نه اينكه گناه عجب از تكبر بيشتر است؟!
كمي گوشهايت را تيز كن؛ مولاي ما امير بيان در سطور نهج البلاغه برايت زمزمه مي كند: « پس از آنچه خداوند نسبت به ابليس انجام داد عبرت گيريد...زيرا خداوند اعمال فراوان و كوشش هاي مدام او را با تكبر از بين برد. او شش هزارسال عبادت كرد كه مشخص مي باشد از سالهاي دنيا يا آخرت است. اما با ساعتي تكبر همه را نابود كرد. چگونه ممكن است پس از ابليس فرد ديگري همان اشتباه را تكرار كند وسالم بماند؟ نه!هرگز!
خداوند هيچ گاه انساني را براي عملي وارد بهشت نمي كند كه براي همان عمل فرشته اي را محروم سازد!
فرمان خدا در آسمان و زمين يكسان است؛ و بين خدا و خلق دوستي خاصي وجود ندارد كه به خاطر آن حرامي را كه بر جهانيان اعلام فرموده حلال بدارد.» خطبه 192
آي آدمها! داستان ميان خود و خويشتن، هولناك تر ازين حرف هاست؛ كه اگر نبود خدا با عظمتش ميان آن وساطت نمي كرد؛ «أنّ اللّه يحول بين المرء و قلب ه ».
عطيه السادات حسيني نيا

 



شوخي

وقتي از دوست اصفهاني خود آدرس يك خياط را مي پرسيم...
شما: خياط خوب سراغ داري؟
دوست اصفهاني شما: چي چي مي خي بدوزي؟
- كت و شلوار.
- پارچه داري؟
- بله.
- از كي ا س دي؟
-از مغازه...
- پارچ د خب س؟
- بله.
- چه رنگي س؟
- چه فرقي مي كنه؟
- فرق مي كون د دادا! فرق مي كون د.
- خب، سورمه اي.
- چرا سورمه ي؟ ارزون تر بود؟
- نه.
- چيطو؟
- خب مي خواستم سورمه اي باشه.
- مبارك س، خب ري ه؟
- نه بابا، بالاخره خياط سراغ داري يا نه؟
- اگه خبري نيس كتا شلواري سورم ي مي خي چيكار؟
...و اين داستان ادامه دارد، بدون اعلام آدرس!

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14