(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 6  آذر  1391 - شماره 20365

تاملي در وجوه دراماتيك واقعه عاشورا و بازنمايي تصويري آن در هنر سينما
از هرم آسماني عاشورا تا تصرف در حجاب تكنيك

 


تاملي در وجوه دراماتيك واقعه عاشورا و بازنمايي تصويري آن در هنر سينما

از هرم آسماني عاشورا تا تصرف در حجاب تكنيك

محمدرضا محقق
در طول تاريخ هنر، چه هنر كلاسيك و چه هنر مدرن و پسامدرن، هميشه نياز به يك عقبه فكري و پشتوانه حقيقي و در عين حال واقعي، كه بتواند منبع سرشاري براي بازآفريني هاي هنرمندانه اصحاب هنر باشد احساس مي شده است.
مرور تاريخ سينما، هماره تداعي گر برداشت هاي متني و جلوه هاي هنرورزانه اي بوده است كه سينماگران از تبادر حوادث تاريخي و تلاقي تجربيات بشري با لطالفت هنر هفتم، نوعي در آميختگي زيبايي شناسانه را در قالب هنر سينما، پديد آورده اند.
تاريخ سينما، به روشني و درشتي گوياي اين سبقه و عقبه است، خاصه آنكه اين مواضع و مواقف، پتانسيل غني و متراكمي از ايده ها و روايت ها و وجوه دراماتيك سرشاري فراهم آورده و موقعيت را براي ظهور و بروز خاصيت هاي هنري و ابتكارات و استعدادهاي مولفان و كارگردانان سينما تدارك ديده است.
گرچه اين رويدادهاي تاريخي تنها در محدوده سينما ظهور و بروز نداشته و ساحت هاي ديگر هنر و نيز ادبيات و شعر را متاثر از خود كرده اند، هم آنچنان كه ادبيات و شعر در بازه هاي زماني ميان دو جنگ جهاني، تولدي ديگر و تراكمي متفاوت تر از آنچه تا آن زمان بوده، يافت.
تدارك هنرورزي هاي اهالي درك و معرفت در گذر از زمان و زمانه اي كه رويدادي به بزرگي و تاثيرگذاري جنگ جهاني آفريد، مولد و موجد آثار معتنابهي در ژانرها و گونه ها و مكتب هاي متنوع شد و ادبيات مختص خود را با تمام ظرايف و لطايف و خاصيت هاي ماندگار و جاودانه اش پديد آورد.
اما زماني كه مسئله فراتر از ماده و رسيدن به ماورا از طريفت علم الاسماء مي گذرد و در بطن و متن وحي و انتزاعات زميني و خاكي آن و تجليات دنيايي اش قرار مي گيرد، صورت و معني رنگ ديگري مي يابد و هويتي ديگر و اين موقعيت به همان اندازه كه پر صلابت و غني و حماسي و سرشار و ارزشمند و پرفايده است، خطير و مهيب و پرحادثه است.
اگر سينماي مبارزه جوي آمريكاي لاتين و آفريقاي جنوبي با تشعشعاتي كه به ساير نقاط گيتي جهت ساخت و پرداخت آثار انقلابي افروخت، توانست بارقه هايي آنچناني بيافريند، حاصل اين تعامل انساني بود با آنچه در صورت و ماده، پديدار گشته بود و البته عقبه اي بشري داشت كه منشأ شده از لطافت فطرت و علقه هاي انساني او بود اما واقع و حقيقت امر در مصاف هنري مثل سينما با دقايق وحياني و امور آسماني چيزي فراتر و جز اين است.
امر عاشورا در كالبد فهم انساني، قابل انتزاع به صورت و معنا نيست و نمي توان مثلا براي حوادث روز عاشورا، صورتي تدبير كرد كه همان جنگ آوري ها باشد و داغ ها و رشادت ها و... و معنايي كه مثلا مضمون ان الله شاء ان يراك قتيلا و... الخ.
خير؛ عاشورا يك روح جاري است كه از سرچشمه وحي و سر منزل عبوديت سريان و جريان يافته است و آنچه بر اجزاي هستي و كره خاكي در سال 61 هجري پديدار آمده جلوه نيست، اصل است و صناعت و مجاز نيست، حقيقت ناب است.
براي بار يافتن به آوردگاه عاشورا، چاره اي جز خرق حجاب تكنيك نيست و اين مفهوم در مضمون بيانات سيدمرتضي آويني جايي هميشه جدي داشت.
با سلاح فرم، به تنهايي نمي توان به مصاف ساخت و پرداخت وجوه دراماتيك عاشورا رفت هم آنچنان كه تنها با سلاح فهم و معنا، نمي توان به اين مهم دست يافت.
فهم و بازپردازش تصويري وجوه دراماتيك عاشورا، نيازمند فهم و تسلط بر حجاب هنر و مقام فرم و درك ميزانسن و... الخ، پس آنگاه آغازيدن سلوك آفرينش هنري است و گذر از حجاب هاي متنوعي كه در پس دنيا و مافيها به تجلي است.
تدارك اين موضوع و معني البته جز با خرق حجاب تكنيك فراهم نمي آيد كه بسيارند جا ماندگان و دست و پا زنندگان در وادي فرم و نقل كه هر دو به اشتباه افتاده و بيراهه مي روند.
خبط تكان دهنده اي است اگر كساني بپندارند، هم آنچنان كه براي كشته شدگان جنگ كره و ويتنام فيلم و ادبيات ساخته و پرداخته اند، مي توان بر شهدا عاشورا هم همان كرد و نمود و نمادها را تنها جابه جا كرده و به مقصود رسيد.
در جايي كه خداوند، خود را مصيبت خوان حسين بن علي(ع) مي داند، چه جاي اين صناعت ها و مجازگويي ها كه به هرزه درايي و بيهوده گويي شبيه تر است تا هنرورزي.
اينكه انبان سينما و رسانه ما در توليد محصولاتي كه با خرق حجاب تكنيك به مثابه آينه اي گويا و جوياي حقيقت هنري باشند كه عاشورا جلوه تام و تمام آن است، تهي و قريحه اش ناكام است علاوه بر دلايل متعدد ديگر، حاصل همين فقدان مصيبت بار است كه مولفان و كارگردانان ما يا در بازي فرم، گرفتار و مشغولند يا در ساحت مكتب ظاهر و ظاهر مكتب، در بند و غافل.
بال هاي هم افق معرفت بصري و بينش انديشگي كه لوازم ذاتي و موجوديت ماهوي آثار خارق حجاب تكنيك اند، جز براي انسان هاي سالك گرد نمي آيند و اين سلوك منبعث و مرهون آن دو فضاي به شدت درهم تنيده است كه سيستمي يكپارچه را مي آفريند. هنرمندي كه قرار است درباره عاشورا، ورزيدگي فكري و خلق اثر كند، بي ترديد بايستي از سوز معرفتي اين آوردگاه هماره تاريخ بهره مند باشد.
خاصه آنكه عاشورا، در گذر از صورت يك حادثه يك روزه، خود، متني از تاريخ بلند جهاد انسان با نفس اماره خويش است و اين مضمون بكر آن حديث قدسي است كه كل يوم عاشورا و كل ارض كربلا.
اين سوز كه جانمايه حيات معرفتي هنرمند است در تلاقي و هم پوشاني جامع و مانعي با فهم و بينش بصري و سينمايي، موقعيتي را فراهم مي كند تا سلوك هنرمند شكل بگيرد.
اينكه كدام يك از اين دو ورطه همپوشان و متلاقي، سوز عاشورايي و فهم بصري بر ديگري مي چربد و بر آن تفوق مي يابد، جدال عبثي است كه معركه گيران لفظ و بازيگران ظاهر را بايد و شايد و الا اهل نظر و سالكان راه ديده و جاده پيموده مي دانند كه اين دو زير چتر يك كل منتزع از توحيد گرد آمده اند كه همه چيز از اوست و ظاهر و باطن و لفظ و معنا و ماده و صورت، همگي در يد قدرت اوست.
در اينجا، صورت همان سيرت و ماده همان معناست چرا كه ماده، ظرف معناست و اين دو را نه انفكاكي است و نه افتراقي چرا كه در سلوك موحدانه هنرمند، در ساحت جهاد با نفس كه عاشورا جلوه تام و تمام آن در باطن حيات انسان است، تدارك هردوي اين امور از يك منبع و منشاء است و آن تجلي وحي است به دست انسان.
آيا اينكه هنرمند با تصوير- فرم و بينش، ساخت و محتوا- خود بتواند حجابي را از روي حقايق عاشورا بردارد و مخاطب را متوجه جلوه اي از جلوات اين نور عظيم و اين مصيبت اعظم نمايد، چيزي جز عنايت وحياني خداوند در راسته قاعده لطف او به انسان و جهان هستي است؟
اما جلوه هاي دراماتيك عاشورا از چند منظر و در چند ساحت شكل مي گيرد. انسان هايي كه در اين واقعه مدخليتي دارند، از قطب هاي متخالف و اجزاء متخاصمي تشكيل شده اند كه سري در سپيدي و سري ديگر در سياهي دارند.
امتداد افق نقش آفريني اينان از ادب و متانت حربن يزيد رياحي گرفته تا شقاوت شمربن ذي الجوشن و از شكيبايي و صبر حيرت آور عقيله بني هاشم گرفته تا رشادت و جوانمردي ابوالفضل و از شور و مستي عارفانه ياران حسين(ع) گرفته تا صبعيت و تاريكي و فرومايگي عمر سعد و يارانش ادامه دارد.
اساسا آفرينندگان اين روز بزرگ در دو ميدان سياهي و سپيدي و خوبي و بدي شكل مي گيرند و قد مي كشند و تاريخ مي سازند.
و البته گروهي از سپيدي به سياهي و از سياهي به سپيدي مي گروند و ديگرگون مي شوند.
آن سان كه حر به عنوان اولين سد راه حماسه، شروع شقاوت را مي آرايد اما به بزرگي و شهادت نائل مي شود يا شمر كه خود زماني سردار جنگ آور لشكر علي بن ابي طالب(ع) بوده است، به آن درجه از شقاوت و وقاحت و پستي فرو مي رود كه سر امام را با لبان تشنه از قفا مي برد.
عجبا! تمام درس آموزي هاي فيلمنامه نگاري كلاسيك درعين امتزاج تصويرپردازي ها و ريزه كاري هاي مدرن و جلوه هاي زيبايي سترگ و تكان دهنده حقيقت عشق، در عاشورا و كربلا، به منصه ظهوري ناب مي رسد.
حركت شخصيت ها از سياهي به سپيدي و از سپيدي به سياهي، نقاط عطف، پرده هاي اول و دوم و سوم، گره ها و گشايش ها و... پايان بندي خونرنگ و اميدبخش و... آغازي ديگر به حماسه اي و صدايي كه، اين تنها صداست كه مي ماند. مجموعه منتظمي از شخصيت ها و وقايع كه در كالبدي پرتلاطم و خونرنگ و حيرت آور، تكان دهنده ترين صحنه عالم را پديد آورد و ماندگارترين شد.
دراماتيزه كردن وقايع و آدم ها در حادثه عاشورا، بر گذشته از الهامات معنوي و وجوه استعاري و عرفاني و به ويژه شهودي كه در اين آوردگاه تاريخي جابه جا، خود را مي نماياند، پيش و بيش از هر چيز ديگري نيازمند تدقيق و تمركز بر اصالت اين حركت عميقا ديني است.
داستان عاشورا در كشاكش ميان دو منبع نور و ظلمت و ترديد و ترددي كه ديگران در ميانه اين دو مرز آدميت و حيوانيت، تجربه مي كنند، شكل مي گيرد و به ظهور و بروز مي رسد.
با در نظر داشت اين نكته كه در عاشورا، همه چيز در اوج زيبايي است و كمال، چه از منظر آزادگي و رشادت و پاكي و جانبازي و صبر و استقامت و بندگي وچه از جانب شر و تاريكي و صبعيت و ددمنشي و بيچارگي و حتي در لايه هايي پرابهام و ايهام و از منظري مردم شناختي، تصوير روان شناسانه اي كه از مردم عبرت دهنده كوفه در پيشگاه تاريخ انسانيت، پديد آمد، نوعي استثنايي از ترديد و بي رمقي و نامردمي در قامت اين جماعت سفله پرور دون همت كه در همه اقطار زمان معروف و مشهور به بي وفايي اند. شاهديم كه با هزاران نامه و دعوت به قيام و ياوري، آن گونه شرم آور و سرد و عاري از شور و شعور و شرف، امام(ع) را تنها گذاردند.
و به راستي عاشورا در ساحت هاي مختلف و متنوعش، استثنايي و تكان دهنده است و اين منبع غني و سرشار ، ميدان وسيع و پرحاصلي است براي آنان كه با سوز و سوداي حسيني و مسلح به غناي بصري و فهم سينمايي، به بازپردازش تجربيات خود از اين امر قدسي مي پردازند.
وجوه دراماتيك حادثه عاشورا را تنها در افق اين حماسه عاشقانه وسترگ مي توان رديابي كرد.
شخصيت هاي برجسته اي كه در اين واقعه تمام همت خود را براي به بارنشاندن تصويري روشن و ماندني از اوج گيري وجوه ايماني-انساني خويش به كار بستند هر يك گنجينه اي از زيبايي هاي هنرمندانه اند.
شهادت كه به گفته پيرجماران، هنر مردان خداست، آخرين تصويرپردازي اين دردانه هاي وجود است كه پايان بندي سبز و سرخ را براي روايت فتح خويش انتخاب كردند.
در طول تاريخ، آنچه ماحصل تلاش و تدقيق مورخين بوده در چالشي قابل تامل با آنچه عارفان و شاعران و صاحبان طريقت و ديگر علما در نشئه ها و نحله هاي فكري و قالب هاي انديشگي ديگر پيموده و نموده اند، مصافي طولاني و گاه فرساينده پديد آورده است.
واقعه عاشورا هم با تمام مختصات و منوياتش و از جمله در ساحت وجوه دراماتيكش، از اين مقوله مستثني نبوده بلكه بيش و پيش از هر واقعه ديگري در طول تاريخ - حداقل تاريخ شيعه - آماج اين كشاكش ها و كنش ها بوده است.
اينكه نگاه مورخ و تدقيق زماني و جغرافيايي او و استدلال ها و شواهد و قراينش در مواجهه با آنجه عارف با ديدگاه كشف و شهودي اش از اين واقعه به تماشاگه مخاطبان مي گذارد گاه آنچنان به تباين و بلكه تعارض و حتي تنافر كشيده مي شود كه تشخيص را سخت و راه را ناهموار مي نمايد و بايد پذيرفت كه ويژگي هاي شخصي انسان هايي كه در واقعه عاشورا نقش آفريني كردند، از دل همين مجادلات و چالش ها رخ مي نمايد و نمي توان اين طريق سنگلاخ را با تمام فراز و نشيب ها و ابهام و ايهام هايش نديده گرفت.
در وجه دراماتيك مسئله، غلظت و دقت و شدت و حدت آدم ها، در همين مختصات شكل مي يابد و مثلا در بحث رشادت و جنگ آوري يا سختي و مصيبت و صعوبت كار يا حتي ويژگي هاي فيزيكي و جسماني آدم هاي آن حادثه، آنچه براي انعكاس هنرورزانه لازم و ضروري است، همين واقعيت است كه حقيقت آن حادثه را به درستي و راستي و بي كم و كاست و افراط و تفريط باز نماياند و به ظهور بنشاند. واقعيت آن است كه نگاه يك عارف و يك مورخ يا يك اديب و سخنور و حتي يك جنگاور، به حادثه عاشورا، از منظرهاي مختلف، افق هاي گوناگون و تجليات متنوعي است كه هر يك بدان متعلق و از آن منبعثند.
اگر بعد مصيبت باري حوادث مدنظر باشد، جانگدازترين است و اگر منظر زيبايي شهودي و عرفاني مطمح نظر قرارگيرد مصداق تام و تمام كلام حضرت عقيله بني هاشم زينب كبري(س) است كه ما رايت الا جميلا و اگر حماسه و مقاومت، مقصود باشد كامل ترين و مانع ترين تصوير حماسي تاريخ است و نيز اگر شقاوت و وقاحت دشمنان و زبوني مترددان و شكاكان وادي تقصير و قصور را بخواهيم، مردمان نامراد و بي مرام كوفه با آن تاريخ ننگين و عقبه شرم آورشان، تابلويي عبرت آميز از تدارك فتنه در سرزمين رخوت و عسرت پديد آورده اند و اين همه، تجليات مختلف و متنوع عاشوراست در دراماتيك ترين و پرخون ترين و گرم ترين و ماناترين حالت متصور.
با اين حال وجوه دراماتيك عاشورا، تنها در بازيابي رخدادها و شخصيت هاي متني و موضوعي اصل واقعه و جغرافيا و زمان و زمانه عاشورا خلاصه نمي شود بلكه در طول تاريخ انسان و هنر، اين واقعه، جانمايه شكل گيري درام هاي موثر و موقر و موفقي بوده است كه در واقع زاييده بطن هويت و حقيقت عاشورايند. حتي اگر در آنها اشاره اي صريح و مستقيم به متن واقعه نباشند. گفتيم كه سلوك هنرورزانه در راستاي باز تاباندن حقيقت عاشورا در قالب هنر، نيازمند فهم سيستم يكپارچه اي است كه سواد بصري و معرفت معاني را به صورتي هم پوشاني شده مي طلبد.اين اشارت ها در كلام اسلام شناسان حقيقي و نخبگان حوزوي نيز- محدود اما مهم- جلوه دارد.
شهيد مرتضي مطهري با اشاره به ويژگي ملهم از متن فرا تاريخي و جهان شمول حوادثي چون قيام عاشورا يادآور اين نكته مي شود كه كساني كه به خاطر يك سلسله اصول و مبادي قيام مي كنند و نهضت مي نمايند در حقيقت به همه جهانيان بعد از خودشان پيامي دارند و به اصطلاح معروف وصيتي دارند. آيندگان بايد با پيام آنها آشنا باشند و نداي آنها را بشناسند.
و در ادامه هم آنچنان كه رهبر فرزانه انقلاب در بياني وارسته، مانايي و پايايي هر تفكر و انديشه اي را اختصاصا و لزوما در گرو بيان آن به زبان هنر دانستند، اشاره متفكر شهيد مطهري نيز به جلوه يابي امتدادي حركت عاشورا در زبان هنر است، چه انسان وقتي تاريخ حادثه عاشورا را مي خواند، استعدادي براي شبيه سازي در آن مي بيند، همان طور كه قرآن براي آهنگ پذيري ساخته نشده ولي اين طور هست و حادثه كربلا هم براي شبيه سازي ساخته نشده ولي اين طور هست .
متن تاريخ اين حادثه، گويي اساسا براي نمايشنامه نوشته شده است، شبيه پذير است، گويي دستور داده اند كه آن را براي صحنه بردن بسازند.
و آن گاه به راز اين پتانسيل متراكم و سرشار براي شبيه سازي و انعكاس و بازتابندگي دراماتيك واقعه اشاره مي نمايد كه راز اين است كه اساسا خود اين حادثه، تمام اين حادثه، تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها، يعني راز اينكه اين حادثه نمايش پذير و شبيه پذير است.
اين است كه تجسم اسلام است در همه ابعاد و جنبه ها، همه اصول و جنبه هاي اسلامي عملا در اين حادثه تجسم پيدا كرده است، اسلام است در جريان و در عمل و در مرحله تحقق، وقتي بخواهيم به جامعيت اسلام نظر بيفكنيم بايد نگاهي هم به نهضت حسيني بكنيم، مي بينيم امام حسين(ع) كليات اسلام را در كربلا به مرحله عمل آورده، مجسم كرده است ولي تجسم زنده و جاندار حقيقي و واقعي، نه تجسم بي روح، انسان وقتي در حادثه كربلا تأمل مي كند، اموري را مي بيند كه دچار حيرت مي شود و مي گويد اين ها نمي تواند تصادفي باشد و سر اينكه ائمه اطهار اين همه به زنده نگه داشتن و احياي اين خاطره توصيه و تأكيد كرده و نگذاشته اند حادثه كربلا فراموش شود، اين است كه اين حادثه يك اسلام مجسم است.
شهيد مطهري با اشاره به وجوه متنوعي كه در واقعه عاشورا منبع مطالعه و دستاويز آفرينش قرار مي گيرد، اصل و فرع را متمايز نموده و نوعي هويت صنفي براي فرهنگ عاشورايي برمي شمارد.
چرا ما صفحه نوراني اين داستان را كمتر مطالعه مي كنيم در حالي كه جنبه حماسي اين داستان صد برابر بر جنبه جنايي آن مي چربد و نورانيت اين حادثه بر تاريكي آن خيلي مي چربد:
«اگر ما صفحه نوراني تاريخ حسيني را خوانديم آن وقت از جنبه رثائي اش مي توانيم استفاده كنيم وگرنه بيهوده است.
پس اول بايد قهرمان بودنش براي شما مشخص بشود و بعد در رثاي قهرمان بگرييد وگرنه رثاي يك آدم نفله شده بيمار بي دست و پاي مظلوم كه ديگر گريه ندارد و گريه ملتي براي او معني ندارد. در رثاي قهرمان بگرييد براي اينكه احساسات قهرماني پيدا كنيد، براي اينكه پرتوي از روح قهرمان در روح شما پيدا شود و شما هم تا اندازه اي نسبت به حق و حقيقت غيرت پيدا كنيد، شما هم عدالت خواه بشويد شما هم با ظلم و ظالم نبرد كنيد، شما هم آزادي خواه باشيد، براي آزادي احترام قائل باشيد شما هم سرتان بشود كه عزت نفس يعني چه، شرف و انساني يعني چه، كرامت يعني چه؟»
و بيان شهيد مطهري، تعبير ديگري از همان سلوك هنرورزانه است براي آفريننده تصويري بي كژ و كاست از واقعه اي كه براي تداعي بصري وجوه دراماتيكش علاوه بر تسلط به فرم و عبور از حجابي كه خالق فرم يعني تكنيك و تكنولوژي، روزبه روز و نو به نو مي زايد و مي آفريند، به معرفت معاني معطوف به بصيرت، نيازمند است.
 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10