(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 8  آذر  1391 - شماره 20367

تحريم اجناس غربي در اعلاميه علما
حراست از نظام اسلامي

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir


تحريم اجناس غربي در اعلاميه علما

دكتر موسي نجفي
سند ده
تحريم اجناس فرنگي در كفن اموات و كاغذهاي محاضر شرع و منع تجمل گرايي و استعمال ترياك
اين اعلاميه را سيزده نفر از علماي اصفهان در سال دوم مشروطيت صادر كرده اند و يكي از زيباترين اسناد تاريخي از مبارزات اقتصادي در نفي اجانب در ايران مي باشد. اين اعلاميه به خاطر آنكه در زمان رياست رسمي حاج آقا نورالله در مشروطيت اصفهان صادر شده بازتاب گسترده و وسيعي داشته است. علاوه بر تحريم استفاده جنس خارجي در كفن اموات و كاغذهاي مارك دار خارجي كه خود عمق مبارزه را در تمام سطوح مي رساند ميزان طاقت مردم نيز در نظر گرفته شده است. لذا در مورد البسه خارجي و موارد ديگر واژه «مهما امكن» آمده است.
ماده چهارم، در ساده زيستي و منع اسراف و تجمل گرايي قابل توجه بوده و هشدار ماده پنجم، در مورد مضار ترياك در نابودي نسلها و استعدادها، اين اعلاميه تاريخي را در رديف خواندني ترين اسناد استقلال اقتصادي و هويت سياسي ايران قرار مي دهد.
اين خدام شريعت مطهره با همراهي جناب ركن الملك متعهد و ملتزم شرعي شده ايم مهما امكن بعد ذلك تخلف ننماييم فعلاً پنج فقره است:
اولاً: قباله جات و احكام شرعيه از شنبه به بعد روي كاغذ ايراني بدون آهار نوشته شود. اگر بر كاغذهاي ديگر نويسند مهر ننموده و اعتراف نمي نويسيم. قباله و حكمي هم كه روي كاغذ ديگر نوشته بياورند و تاريخ آن بعد از اين قرار داده باشد امضاء نمي نماييم.
حرام نيست كاغذ غيرايراني و كسي را مانع نمي شويم ماها به اين روش متعهديم.
ثانياً: كفن اموات، اگر غير از كرباس و پارچه اردستاني يا پارچه ديگر غيرايراني باشد متعهد شده ايم بر آن ميت ماها نماز نخوانيم. ديگري براي اقامه صلات بر آن ميت بخواهند، ماها را معاف دارند.
ثالثاً: ملبوس مردانه جديد، كه از اين تاريخ به بعد دوخته و پوشيده مي شود، قرار داديم مهما امكن، هرچه بدلي در ايران يافت مي شود لباس خودمان را از آن منسوج نماييم و منسوج غيرايراني را نپوشيم و احتياط نمي كنيم و حرام نمي دانيم لباسهاي غيرايراني را، اما ماها ملتزم شده ايم حتي المقدور بعد از اين تاريخ ملبوس خود را از منسوج ايراني بنماييم تابعين ماها نيز كذلك و متخلف توقع احترام از ماها نداشته باشد. آنچه از سابق پوشيده و داريم و دوخته ايم ممنوع نيست استعمال آن.
رابعاً: مهمانيها بعد ذلك ولو اعياني باشد چه عامه، چه خاصه بايد مختصر باشد يك پلو و يك چلو و خورش و يك افشره. اگر زايد بر اين تكلف نمايد احدي، ما را به محضر خود وعده نگيرد. خودمان نيز به همين روش ميهماني مي نماييم هرچه كمتر و مختصرتر از اين تكليف كردند. موجب مزيد امتنان ماها خواهد بود.
خامساً: وافوري اهل وافور را احترام نمي كنيم و به منزل او نمي رويم؛ زيرا كه آيات باهره: (ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين87، و لا تسرفوا ان الله لا يحب المسرفين.88 و لا تلقوا89 بايديكم الي التهلكه و حديث لا ضرر و لا ضرار)
ضرر مالي و جاني و عمري و نسلي و ديني و عرضي و شغلي آن محسوس و مسري است و خانواده ها و ممالك را به باد داده و بعد از اين هر كه را فهميديم وافوري است به نظر توهين و خفت مي نگريم.
صورت دستخط و امضاي آقايان گرام و علماي فخام كثرالله امثالهم.
محل خاتم مبارك سركار ثقه الاسلام آقاي حاج نورالله نجفي.
بسم الله الرحمن الرحيم
الاحقر حسين بن جعفر الفشاركي به ترتيب مرقومه معمول مي دارد و در ترويج همين مناهج حاضر است، و قضاالله و اخداننا لذلك محمد و آله صلي الله عليه و عليهم. جمادي الاول 1324 بعون الله تعالي به همين ترتيب معمول مي شود.
محل مهر مبارك
محل خاتم مبارك
حجهً الاسلام آقاي نجفي دام ظله العالي
محل خاتم شريف آقاي شيخ مرتضي اژه
محل مهر جناب ركن الملك
محل مهر جناب حاجي سيد محمدباقر بروجردي
بسم الله تعالي: طوبي للعامل بها ثم طوبي له محل مهر جناب آقا ميرزا علي محمد
قراردادي كه جنابان آقايان حجهً الاسلام (آقانجفي) و آقاي ثقهً الاسلام (حاج آقا نورالله نجفي) و ساير آقايان عظام و فقهاي فخام دام ظلهم علي
رئوس المسلمين فرموده اند خير مسلمانان است و مستلزم اعانت كسبه و ضعفا مي باشد. و البته جميع مسلمانان اطاعت مي كنند. هر كه مخالفت كند توهين شرع انور نموده. البته همين قسم معمول مي دارم. في جمادي الاول سنه 1324.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
87. سوره اسراء، آيه 27.
88. سوره اعرافء، آيه 31.
89. سوره بقره، 195.
پاورقي
 


حراست از نظام اسلامي

اقدام بعدي بسيار مهم، ايجاد اخوت بود. اشرافيگري و تعصب هاي خرافي و غرور قبيله اي و جدايي قشرهاي گوناگون مردم از يكديگر، مهم ترين بلاي جوامع متعصب و جاهلي آن روز عرب بود. پيغمبر با ايجاد اخوت، اينها را زير پاي خودش له كرد. بين فلان رئيس قبيله با فلان آدم بسيار پايين و متوسط، اخوت ايجاد كرد. گفت شما دو نفر با هم برادريد؛ آنها هم با كمال ميل اين برادري را قبول كردند. اشراف و بزرگان را در كنار بردگان مسلمان شده و آزادي يافته قرار داد و با اين كار، همه موانع وحدت اجتماعي را از بين برد. وقتي مي خواستند براي مسجد مؤذّن انتخاب كنند، خوش صداها و خوش قيافه ها زياد بودند، معاريف و شخصيت هاي برجسته متعدد بودند، اما از ميان همه اينها بلال حبشي را انتخاب كرد. نه زيبايي، نه صوت و نه شرف خانوادگي و پدر و مادري مطرح بود؛ فقط اسلام و ايمان، مجاهدت در راه خدا و نشان دادن فداكاري در اين راه ملاك بود. ببينيد چطور ارزش ها را در عمل مشخص كرد. بيش از آنچه كه حرف او بخواهد در دل ها اثر بگذارد، عمل و سيره و ممشاي او در دل ها اثر گذاشت.
حراست از نظام اسلامي
براي آنكه اين كار به سامان برسد، سه مرحله وجود داشت: مرحله اول، شالوده ريزي نظام بود كه با اين كارها انجام گرفت. مرحله دوم، حراست از اين نظام بود. موجود زنده رو به رشد و نموّ كه همه صاحبان قدرت اگر او را بشناسند، از او احساس خطر مي كنند، قهراً دشمن دارد. اگر پيغمبر نتواند درمقابل دشمن، هوشيارانه از اين مولود طبيعي مبارك حراست كند، اين نظام از بين خواهد رفت و همه زحماتش بي حاصل خواهد بود؛ لذا بايد حراست كند. مرحله سوم، عبارت از تكميل و سازندگي بناست. شالوده ريزي كافي نيست؛ شالوده ريزي، قدم اول است. اين سه كار در عرض هم انجام مي گيرد. شالوده ريزي در درجه اول است؛ اما در همين شالوده ريزي هم ملاحظه دشمنان شده است و بعد از اين هم حراست ادامه پيدا خواهد كرد. در همين شالوده ريزي، به بناي اشخاص و بنيان هاي اجتماعي نيز توجه شده است و بعد از اين هم ادامه پيدا خواهد كرد. پيغمبر نگاه مي كند و مي بيند پنج دشمن اصلي، اين جامعه تازه متولد شده را تهديد مي كنند.
يك دشمن، كوچك و كم اهميت است؛ اما درعين حال نبايد از او غافل ماند. يك وقت ممكن است يك خطر بزرگ به وجود آورد. او كدام است؟ قبايل نيمه وحشي اطراف مدينه. به فاصله ده فرسخ، پانزده فرسخ، بيست فرسخ از مدينه، قبايل نيمه وحشي اي وجود دارند كه تمام زندگي آنها عبارت از جنگ و خون ريزي و غارت و به جان هم افتادن و از همديگر قاپيدن است. پيغمبر اگر بخواهد در مدينه نظام اجتماعي سالم و مطمئن و آرامي به وجود آورد، بايد حساب اينها را بكند. پيغمبر فكر اينها را كرد. در هركدام از آنها اگر نشانه صلاح و هدايت بود، با آنها پيمان بست؛ اول هم نگفت كه حتماً بياييد مسلمان شويد؛ نه، كافر و مشرك هم بودند؛ اما با اينها پيمان بست تا تعرض نكنند. پيغمبر بر عهد و پيمان خودش، بسيار پافشاري مي كرد و پايدار بود. كه اين را هم عرض خواهم كرد، آنهايي را كه شرير بودند و قابل اعتماد نبودند، پيغمبر علاج كرد و خودش سراغ آنها رفت. اين سريه هايي1 كه شنيده ايد پيغمبر پنجاه نفر را سراغ فلان قبيله فرستاد، بيست نفر را سراغ فلان قبيله، مربوط به اينهاست؛ كساني كه خوي و طبيعت آنها آرام پذير و هدايت پذير و صلاح پذير نيست و جز با خون ريزي و استفاده از قدرت نمي توانند زندگي كنند. لذا پيغمبر سراغ آنها رفت و آنها را منكوب كرد و سر جاي خودشان نشاند.
دشمن دوم، مكه است كه يك مركزيت است. درست است كه در مكه، حكومت به معناي رايج خودش وجود نداشت؛ اما يك گروه اشراف متكبر قدرتمند متنفّذ باهم بر مكه حكومت مي كردند. اينها باهم اختلاف داشتند، اما درمقابل اين مولود جديد، با يكديگر همدست بودند. پيغمبر مي دانست خطر عمده از ناحيه آنهاست؛ همين طور هم در عمل اتفاق افتاد. پيغمبر احساس كرد اگر بنشيند تا آنها سراغش بيايند، يقيناً آنها فرصت خواهند يافت؛ لذا سراغ آنها رفت؛ منتها به طرف مكه حركت نكرد. راه كارواني آنها از نزديكي مدينه عبور مي كرد؛ پيغمبر تعرض خودش را به آنها شروع كرد، كه جنگ بدر، مهم ترين اين تعرض ها در اول كار بود. پيغمبر تعرض را شروع كرد؛ آنها هم با تعصب و پيگيري و لجاجت به جنگ آن حضرت آمدند.28/2/1380
طبق وعد ه پروردگار بزرگ، مسلمانان خبر يافته بودند كه بر گروهي از كافران پيروز خواهند شد و اين در سال دوم از هجرت بود. كاروان حامل امتعه2 و اموال قريش از شام به مدينه مي آمد تا از كنار مدينه خود را به مكه برساند. هنگامي كه تهديد دلاوران و رزمندگان عرب و مسلمان براي كفار قريش آشكار شد، نيروهاي مسلحي را براي دفاع از زر خود و كالاي خود به سوي مدينه گسيل كردند. مسلمانان بيشتر مايل بودند كه كاروان حامل ثروت و متاع را كه دفاعي هم چندان نداشت، توقيف كنند. اما حكم خدا اين بود كه به ديدار رزمندگان مسلح كافر قريش بروند. «و ذ يع دكم الله حدي الطّائ فتين أنّها لكم و تودّون أنّ غير ذات الشّوكـ- تكون لكم3» مسلمان ها مي دانستند كه در اين درگيري پيروز مي شوند، اما نمي دانستند كه اين پيروزي بر لشكريان مسلح قريش است، خيال مي كردند پيروزي بر برندگان و حاملان كاروان از شام برگشته است. ولي پيغمبر راه آنها را عوض كرد، آنها را به مقابله با رزمندگان برد، كاروان رفت، اما مسلمانان با كفار در محلي به نام بدر درگير شدند. علت اينكه خداي متعال راه مسلمانان را از درگيري با كاروان به درگيري با لشكريان مسلح عوض كرد چه بود؟ علت اين بود كه مسلمانان، نزديك را مي ديدند و اراده و مشيّت الهي در تعقيب يك هدف دور بود. «و يريد الله أن يح قّ الحقّ ب كل مات ه4» خدا مي خواهد حق در صحنه جهان جا بيفتد، «ل يح قّ الحقّ و يبط ل الباط ل و لو كر ه المجر مون5»، مي خواهد باطل كه بايد زايل بشود و طبيعتش زوال پذير است، يك باره برافتد. مگر قرار نيست اسلام همه قدرت ها و سلطه هاي شيطاني و طاغوتي را سرنگون كند؟ مگر قرار نيست كه امت مسلمان «ل تكونوا شهداء علي النّاس6» بشود؟ مگر قرار نيست كه پرچم اسلام بر فراز قله هاي انساني و بشري به اهتزاز درآيد؟ پس ك ي؟ چگونه و از چه راهي؟
مسلمانان آن روز با خودشان فكر مي كردند كه اگر ما اين كاروان ثروتمند را مصادره بكنيم و مالي به دست بياوريم، اسلام جوان نوپا قوّت خواهد گرفت. درست هم فكر مي كردند، اما فكر بالاتر و ارزشمندتر فكر ديگري است. فكر بالاتر اين است كه ما امروز، ما مسلمانان پيرامون پيغمبر، امروز به آن حدي رسيده ايم كه بتوانيم فكرمان و راه مان را به جوامع مستضعف محروم و به ميان دنياهاي ظلمت و تاريكي رسوخ بدهيم، اين استخر آن قدر در خود آب دارد كه بتواند جريان پيدا كند و به اين نهال ها و درخت ها و سرزمين هاي خشك و تفتيده برسد. اين فكر بالاتر است. اگر قرار است كه اسلام به پيروزي واقعي خود برسد و اگر قرار است كه گردونه باابهّت اسلام به سوي مناطق مستضعف نشين روانه بشود و اگر قرار است كه كاخ هاي ظلم و ستم يكي پس از ديگري سرنگون بشود، اين بايد از يك جايي شروع بشود. مسلمان بااخلاص صميمي صدر اسلام نمي داند از كجا بايد شروع بشود، خدا به او ياد مي دهد، خدا براي او پيش مي آورد، خدا او را كه براي مصادره اموال قريش بيرون آمده است به يك جنگ ناخواسته مي كشاند تا در آن جنگ ناخواسته، با كمبود تجهيزات اما با ايمان قاطع، يك روزه دشمن را عقب بزند، راه را براي سيلان7، براي جريان، براي پيشرفت و نفوذ باز كند، راه را براي تحكيم قدرت حق باز كند، به دشمن بفهماند كه آري، اسلام هست، بايد او را جدي فرض كنيد. «ل يح قّ الحقّ و يبط ل الباط ل» شما را اي مسلمانان به طوري ناخواسته درمقابل انبوه لشكر جرّار8 دشمن قرار داديم تا ضرب شصتتان را به آنها بچشانيد تا قدرت الهي را به رخ آنها بكشيد.11/7/1359
بعد از آني كه نصرت و پيروزي الهي در جنگ بدر به فضل و رحمت الهي و به همت مسلمانان، نصيب رزمندگان اسلام شد، دشمن كه به اين زودي دست از دشمني برنمي داشت جنگ احد را تدارك ديد. در جنگ احد در اول كار، مسلمان ها به خاطر اتحاد و اتفاق، باز هم صف دشمن را شكست دادند. اما بعد از آني كه به پيروزي زودرس نايل شدند، آن پنجاه نفري كه مأمور بودند شكاف كوه را از دسترس دشمن محافظت بكنند، براي اينكه از غنيمت جمع كردن عقب نيفتند، مأموريت خود را رها كردند و به محل جمع غنائم و به صحنه تجمع غفلت انگيز مسلمانان، آنها هم ملحق شدند. فقط ده نفر از مسلمانان مأمور شكاف كوه، آنجا ماندند و وظيفه خود را انجام دادند؛ اما دشمن اين فرصت را پيدا كرد كه از پشت، كوه را دور بزند و از شكاف و منفذي كه نگهبان كافي نداشت به مسلمانان حمله كند. اين حمله براي مسلمانان گران تمام شد، اسلام شكست نخورد، اما پيروزي اسلام اولاً ديرتر شد، ثانياً جان سرداران شجاع و عزيزي مانند حمز ه سيدالشهدا در اين راه قرباني شد. خداي بزرگوار مسلمانان را به عبرت و تأمل دعوت مي كند، مي فرمايد ما وعد ه خودمان را عمل كرديم، گفته بوديم كه شما بر دشمن پيروز خواهيد شد و شديد، اما بعد از آني كه اين سه خصوصيت و سه خصلت در شما پديد آمد، ضربه آن را خورديد. اين سه خصلت عبارتند: اولاً «تنازعتم في الأمر» باهمديگر اختلاف كرديد، وحدت كلمه و وحدت صفوف را به هم زديد، ثانياً «فشلتم» سست شديد، آن شور و حماسه و آمادگي و كمر بستگي و پا در ركابي اول كار را از دست داديد. ثالثاً «عصيتم9» از فرمان پيغمبر و رهبر و آن كساني كه مسئول ادار ه امور شما بودند اجتناب ورزيديد و سر باز زديد. اين سه صفت كه در شما پيدا شد، دشمن اين مجال را پيدا كرد كه از پشت بر شما ضربه وارد كند و عزيزترين فرزندان اسلام به خون و به شهادت و در بستر افتخار افتادند، و عالم اسلام از ناحيه از دست دادن يك چنين شخصيتي خسارت كرد.19/2/1359
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1. (سري) لشكري با نيروي كمتر از چهارصد تن / در معناي اصطلاحي درمقابل «غزوه» قرار دارد و عبارت است از جنگ هايي كه پيامبر مستقيماً در آنها حضور نداشتند .
2. (متع) كالاها
3. سوره مباركه انفال / آيه 7 ، «و [فراموش نكنيد] آن زمان را كه خداوند به شما وعده مي داد كه يكي از آن دو گروه نصيب شماست، ولي شما دوست داشتيد [كاروان] غيرمسلح نصيب شما گردد . »
4. سوره مباركه انفال / آيه 7 ، »و خدا مي خواست كه با سخنان خويش حق را پايدار سازد . »
5. سوره مباركه انفال / آيه 8 ، «تا حق را تثبيت كند و باطل را زايل گرداند، هرچند مجرمان خوش نداشته باشند . »
6. سوره مباركه بقره / آيه 143 ، «تا بر مردم [ جهان ] گواه باشيد .»
7. (سيل) روان شدن آب، رواني
8. (جرر) انبوه، بي شمار
9. سوره مباركه آل عمران / آيه 152
پاورقي
 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10