(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 13  آذر  1391 - شماره 20371

نقد و نظري برمجموعه تلويزيوني «راستش را بگو» كار محمدرضا آهنج
صداقتي كه در جبهه تمرين كرديم ...
تحليلي بر بازتاب آئين هاي سوگواري محرم در رسانه هاي غربي و راه هاي مقابله با آن
حمله به فرهنگ عاشورا براي تخريب تشيع
نگاهي ديگر به عملكرد رسانه هاي ضدايراني (بخش دوم)
ابزار انگليس براي ايجاد تنش در ايران
نگاهي به فيلم «ميگرن» به كارگرداني مانلي شجاعي فرد
 گام اول؛ لغزان


نقد و نظري برمجموعه تلويزيوني «راستش را بگو» كار محمدرضا آهنج

 صداقتي كه در جبهه تمرين كرديم ...

علي اكبر باقري ارومي
«راستش را بگو» از آثاري است كه بنا را برگسترش فرهنگ جبهه و جنگ و انقلاب اسلامي گذارده است. كاري از محمدرضا آهنج كه شرايط امروز جامعه را در تطبيق با 30 سال پيش قرارداده و البته با تم راستگويي و صداقت! اينكه راستگويي چه جايگاهي در حيات بشري داشته و دارد و متقابلا دروغگويي چه جايگاهي! انتخاب همين مساله به عنوان پي رنگ اصلي قصه مي تواند جذابيت خاصي را ايجاد كند و فلسفه راست گفتن را به چالش بكشد.
راستگويي فاصله اي كوتاه اما عميق ميان ادعا تا عمل است و اين فاصله اي است كه در اين مجموعه دنبال مي كنيم. راستگويي، مرحله عملي آزمون انسان در اجتماع است و اين سريال شاني اجتماعي به راستگويي بخشيده و از مرحله فرديت دور كرده است. دور كردني كه انسانيت انسان ها را در مرحله عملي يك آزمون قرارمي دهد. يعني رها شدن از شعار و رسيدن به مرحله عمل.
اين روايت داراي چند وجه منشوري است؛ يعني طيف هاي مختلف اجتماعي را به چالش مي كشد. حتما فيلم «آژانس شيشه اي» را به ياد داريم كه حاج كاظم در آنجا به ناچار خود را در چالشي اجتماعي قرار مي دهد تا اسم و رسم ( خصوصا رسم رزمندگي) زنده بماند.در اينجا هم وحيد مشتاق مي خواهد نه رسم رزمندگي كه رسم زيست انساني زنده بماند. و او اين زندگي را با تمسك به شهدا زنده نگه مي دارد. وحيد مشتاق با انتخاب راستگويي و تعيين تمرين آن براي يكي از بازماندگان شهدا سعي دارد كه اصلي ترين عنصر فراموش شده در بين تاريخ حيات درخشان تاريخ دفاع مقدس را مدنظر قرار دهد. در يك ديد تطبيقي بين عكس العمل هاي حاج كاظم و عليرضا مولايي كه از بازماندگان جنگ است دقيقا مي بينيم يك نگاه تمثيلي نه تنها به دفاع مقدس بلكه به حيات طيبه انسان موجب تداوم اين روايت شده است.
براي دريافت بهتر اين موضوع، رويدادگاه اين مجموعه را با كمي دقت، هدف تجزيه و تحليل قرار مي دهيم؛ نخستين سؤال اين است كه چرا مترو براي بروز حوادث داستان انتخاب شده است؟ در ظاهر، مترو يك وسيله نقليه عمومي است كه در زير زمين و داخل تونل ها حركت مي كند و سبب تسريع در رفت و آمد شهري براي رسيدن سريع تر به مقاصد مسافران مي شود. يا به تعريف صحيح تر، يك وسيله درون زميني است كه با سرعت مقصد سفر انسان را تسهيل مي كند. پس مترو يك وسيله سفر دروني است. وجه تمثيلي و بار معنايي و معمايي آن در همين جاست؛ وسيله اي درون كاو كه انسان را در نيل به مطلوب ياري مي كند. نقطه ثقل حركت كارگردان در نيل به سوي گره گشايي از معماي داستان در همين جا نهفته است. يعني كارگردان با يك سفر تمثيلي ما را با مترو به يك سير دروني رهنمون مي شود.
در ادبيات ما به اين گونه داستان پردازي مي گويند نمادين كه آن عبارت است از رمز آلود بودن سخن كه منجر به رمزگشايي مي شود. حالا يك بار ديگر مرور مي كنيم؛ سمبل و نماد ما در اينجا سير دروني انسان است سفري كه انسان اگر به آن دست مي زند تنها مشعل فرا راهش راستگويي است كه مي تواند او را موفق بدارد. در واقع آنچه اين سفر را لذتبخش مي كند وسايل سفر و اهداف آن است. اهداف اين سفر چيست؟ اين هم نمادين است، ولي نهايت آن عبارت از نيل به حقيقت و راستي است. و وسايل آن چيست؟ نفس انسان كه بايد خود را در معرض حقيقت قرار دهد. گفتيم اين سير يك سفر دروني است و اعمال انسان مراقبت هايي و هدايت هايي لازم دارد. آدمي مثل مولايي كه در ماجرا معروف مي شود به علي مولا! تحت مراقبت دوربين هاي متعدد مترو قراردارد. بنابراين او بايد اعمال خود را با دقت و فراست هر چه تمام تر انجام دهد. نگاه ظريف كارگردان در اينجا نيز تمثيلي است؛ از ديد او و در سير زمان فعلي اين مراقبت هاي از بالا به مراقبت از نفس تفسير مي شود و نفوسي كه البته آمادگي اش را دارند بايد پاي در راه بنهند كه اين امر كم كم محقق مي شود؛ نفوس ديگري از انسان ها بر مبناي فطرتشان چون صداقت را برمي گزينند جذب اين راه صادقانه مي شوند.
كمتر شده در مجموعه هاي تلويزيوني سراغ اين ديدگاه كه نوعي تحقيق و تتبع پيرامون معارف عميق اسلامي را مي طلبد بروند؛ ديدگاهي كه حاكي از بررسي فطرت پاك و دست نخورده و بكر در وجود آدمي است.
تمثيلي ديگر از حيات طيبه
براي حصول نتيجه بهتر از تمثيل شناسي در اين مجموعه تلويزيوني بهتر است كارهاي محمدرضا آهنج را به طور مختصر بررسي كنيم. تم اصلي اين آثار، رعايت جوانمردي و فتوت به عنوان يك سنت اصيل فراموش شده است. پهلواني هايي كه كنار گذاشته شده و جوانمردي هايي كه ديگر اثري از آنها نمانده است. ولي هنرمنداني هستند كه مي خواهند آن خصلت ها زنده شود. آهنج درسريال اخيرش نيز همين موضوع را هدف قرار داده، منتهي اين بار بر محور راستگويي. به گونه اي كه تمامي مسائل را ناشي از راستي و دروغ گويي مي داند و راستگويي را حلال همه مشكلات معرفي مي كند به طور غيرمستقيم نيز به اين نتيجه مي رسد كه دروغگويي آفريننده تمامي مشكلات است! اگر كارگردان اين سريال در آثار قبلي اش هويت گمشده آدم ها را كندوكاو مي كرد، در اينجا هم همان مسئله را با شكل ظريف تر و جزئي تري هدف چند و چون قرار مي دهد. اينكه فطرت انسان ها پاك است و شكوفايي آن به سير زندگي آدم برمي گردد.
در قرآن كريم يك معيار راستين وجود دارد كه تمامي مقدرات بشر را تابع سنت هاي پاك تاريخ قلمداد مي كند؛ يعني خير و صلاح راستين داراي يك منشأ است كه آنها را سنت هاي تاريخي مي نامند و قواعد خاص خود را دارد. جنگ تحميلي هم كه در انقلاب اسلامي غنچه زد و شكوفا شد از جمله سنت هاي تاريخي است كه نمودار حيات طيبه ملت ما بوده و هست و خواهدبود! اين سنت حسنه تاريخي نمودار انسان هاي كامل تاريخي در دوراني از حيات تاريخ انقلاب اسلامي قلمداد مي شود؛ انسان هايي كه صداقت، شجاعت، يكرنگي عصمت و حيا و شهادت طلبي را يكجا داشتند و صحنه هايي ماندگار از اين منش انساني و اخلاقي را در دل تاريخ به جاي گذاشتند و رفتند. در مجموعه «راستش را بگو» نيز راستي و صداقت به عنوان ميراث شهدا معرفي مي شود تا ما يادمان بيايد كه چگونه بايد آن را پاس داريم.
عليرضا مولايي در اين مجموعه كسي است كه هويت خود را از سنت هاي تاريخي و از دل قرآن به دست آورده و بر مدار فطرت خويش زندگي را ادامه مي دهد و جالب اين است كه اين روش را با همان صداقت براي دوستان خود نيز تبليغ مي كند.
ساختار تمثيل گرايي
شايد اين «مثل و مانندگرايي» ما را به ياد افلاطون و عالم مثالي او بيندازد. از همان ابتدا كه سريال آغاز مي شود با ديدن تيتراژ آن و نوشتن خطوط براساس خط سياه و قرمز بيشتر تداعي كننده خط عزت بر مبناي شهادت طلبي و خط ذلت و تاريكي است. اسامي شخصيت ها هركدام تداعي كننده مفهومي ديگرند؛ مامان خورشيد، عليرضا مولايي كه معروف به علي مولاست، خانم آرامي، مشتاق، وفايي و الخ! خلاصه بايد گفت تمام اجزايي كه در اين مجموعه مي تواند در خدمت اهداف سريال آن باشد نمادي زيبا از همان تمثيل گرايي شده است.
... و اما نكته آخر
از آنجا كه تمثيل گرايي در اينجا نقش محوري يافته، ساختار روايتي كار هم مي توانست بيشتر تحت تاثير آن قرار گيرد. مثلا در بحث فتوت و جوانمردي، عملكرد علي مولا در مجموعه در اين رابطه جا مي افتد ولي اين امر مي توانست مثال هاي بيشتر و تاريخي تري را هم دربرگيرد؛ از پهلوان پورياي ولي تا دوران دفاع مقدس و... بنابراين حتي مي شد به اين تمثيل گرايي جنبه فانتزي نيز بخشيد.

 


تحليلي بر بازتاب آئين هاي سوگواري محرم در رسانه هاي غربي و راه هاي مقابله با آن حمله به فرهنگ عاشورا براي تخريب تشيع

رضا فرخي
همزمان با فرا رسيدن ماه محرم، امواج رسانه ها نيز متوجه جايگاه و قدر اين موسم مي شود. هر چند با توجه به اينكه عاشورا يكي از ستون هاي اصلي فرهنگ شيعه محسوب مي شود، يادآوري و پاسداشت اين واقعه در يك مقطع زماني كافي نيست و در همه زمان ها بايد به آن پرداخت.
عاشورا، بالاترين و والاترين تجلي ايمان و از خودگذشتگي و بزرگ ترين نماد ظلم ستيزي و شهادت در راه آرمان هاي بزرگ الهي و انساني در تاريخ بشريت است. به همين دليل هم پاسداشت عاشورا و حماسه سازان آن، مهم ترين شاخصه هويتي شيعيان محسوب مي شود. هم از اين رو نيز افراد روشن ضمير و آگاه در دنياي خارج از تشيع نيز در مقابل اين حقيقت مقدس يا سر تعظيم فرود مي آورند و يا حداقل احترام مي گذارند.
با اين حال جريان هايي هم هستند كه از سر جهالت و يا منافع سياسي، به طور هدفمند و دامنه داري به تخريب عاشورا مشغول هستند، همچنان كه ارزش هاي اسلامي همواره هدف تهاجم بوده است. الهام بخش بودن قيام عاشورا و تاثير مناسك عزاداري در تشجيع روحيه مقاومت و مبارزه- كه انقلاب اسلامي و دفاع مقدس از مصداق هاي بارز آن هستند- همواره عامل نگراني مخالفان داخلي و خارجي انقلاب بوده است.
در اين راستا، بسياري از رسانه هاي خارجي چندين سال است كه با شبهه افكني سعي در ايجاد تشويش اعتقادي در ذهن جوانان دارند. تا آنجا كه حتي بسياري از آنها خود واقعه تاريخي عاشورا را منكر مي شوند! گاهي نيز به وادي هتاكي به اهل بيت(ع) هم وارد شده اند و سعي در قبح شكني توهين به عاشورا و ديگر مقدسات مربوط به آن را دارند. برهمين اساس نبايد از جادوي رسانه هاي تصويري در اين زمانه امروز غافل شد و اين تلاش براي ايجاد ترديد در اعتقادات را ناديده گرفت.
وقتي نسل جوان سيبل مي شود
نبايد از اين موضوع چشم پوشي كرد كه در برخي از شبكه هاي ماهواره اي و اينترنتي، به خصوص يوتيوب تصاويري در حال پخش است كه اصل قيام عاشورا را هدف قرار داده است. اين گونه تصاوير كه به صورت قارچ گونه اي در حال رشد هستند در واقع بيشتر سعي در نفوذ ميان باورهاي قشر جوان دارند تا به اين وسيله بتوانند به تدريج نسل جوان ايراني را از اين فرهنگ دور كنند.
تشكيك چند جانبه در اذهان عمومي يكي از مهم ترين تكنيك هاي رسانه اي است كه بخش قابل توجهي از اين رسانه ها براي تاثيرگذاري در راه مدنظر خود از آن استفاده مي كنند. دراين باره اين رسانه ها با وارد آوردن حجم زيادي از ترديدها درباره واقعه عاشورا سعي مي كنند تا در ذهن مخاطب خود كه اكثرا جوانان هستند ترديدهاي جدي وارد كرده و به نوعي او را در يك سردرگمي عميق فرو ببرند. پس از اين مرحله، نوبت به جايگزيني مسائلي مي رسد كه صاحبان اين رسانه ها درباره فرهنگ عاشورا مدنظر دارند. به طور معمول عمده اين مسائل كه اين رسانه ها سعي مي كنند به ذهن مخاطب خود انتقال دهند در اين گونه موضوعات خلاصه مي شود كه حادثه عاشورا يا به طور كلي اغراق آميز است و يا علت اصلي جنگ امام حسين(ع) بر سر قدرت بوده و مباحث اعتقادي و ديني در آن نقش ندارد.
هر چند كه بايد اين مسئله را در پازلي كلان تر قرار داد . پازلي كه فراتر از زمان حال و گسترده تر از فضاي رسانه ها سعي مي كند تا عقايد شيعه را زير سوال ببرد كه فرهنگ عاشورا محور حمله اين حمله است.
تصويري خشن از عاشورا براي افكار عمومي
تمركز روي اين بحث در حالي است كه در چند سال اخير تمركز ويژه اي روي خود موضوع عزاداري در رسانه هاي غربي صورت پذيرفته تمركزي كه علاوه بر رسانه هاي فارسي زبان، ديگر رسانه ها هم نگاه ويژه اي به آن داشته اند. اكثر اين تبليغات با محور نمايش نشانه هاي خشونت در عزاداري شيعيان بوده است. عزاداري كه در اين رسانه ها كاملا وارونه با واقعيت و بسيار ترسناك توصيف مي شود.
در اين رسانه ها تصاوير عزاداري ايام عاشورا آن چنان به مخاطبي كه با اين فرهنگ بيگانه است نشان داده مي شود كه اين بيننده به طور ناخودآگاه حس مي كند كه در ايام محرم شيعيان خون مي ريزند و به خود و همگان آسيب وارد مي كنند. علاوه بر اينكه اين رسانه ها تصاوير گزينشي از قمه زني را براي القاي اين موضوع انتخاب مي كنند سعي دارند تا حضور دسته هاي عزاداري در خيابان ها را همراه با موسيقي تند از نشانه هاي نزاع و خشونت شيعيان به بيننده خود معرفي كنند.
هر چند كه تمام اين مسائل را مي توان بخشي از برنامه هاي شيعه هراسي در غرب دانست، اما در بعد جزئي و مشخص تر بايد اين گونه محصولات را جنگ رواني عليه يك فرهنگ خاص شيعه يعني عاشورا قلمداد كرد. نگاه جزئي تر در اين باره مي تواند در مقابله رسانه اي با اين گونه هجمه ها موثرتر و كارآمدتر باشد. با توجه به تمامي ابعاد اين موضوع به نظر مي رسد كه رسانه هاي فراگيري مانند رسانه ملي و در سطوح پايين تري رسانه هاي ويدئو خانگي مي توانند با فعاليت مستمر در اين باره نقش موثري در ايجاد روشنگري و تقابل رسانه اي با اين گونه حملات رسانه اي داشته باشند. به ويژه كه در بحث دوم يعني خشن نشان دادن فرهنگ تشيع و به ويژه محرم راهي جز تقابل رسانه اي وجود ندارد. با توجه به اين مسئله، رسانه هاي تصويري كشورمان اعم از دولتي و خصوصي بايد پاسخ هاي مناسب و در خور توجهي به اين جريان رسانه اي بدهند. به عبارت بهتر، رسانه هاي داخلي و برون مرزي ايران بايد در اقدامي متقابل، در مقابل تلاش براي تحريف و توهين به فرهنگ تشيع در رسانه هاي غربي، پيام هاي متناسب با فرهنگ عاشورا را به مخاطبان خود انتقال دهند.
بر همين اساس ساخت مستندها و فيلم هايي كه براي نسل جوان جذاب باشد و بتواند پيام مشخصي از سبك زندگي شيعه را به آنان ارائه دهد بسيار راهگشا خواهد بود. ضمن اينكه ساخت مستندهايي با محتواي سياسي- رسانه اي كه قابليت پخش در عرصه رسانه هاي بين المللي داشته باشد خواهد توانست بخش قابل توجهي از تاثيرات اين محصولات را در ذهن افكار عمومي جهان خنثي سازد. به ويژه ساخت محصولات رسانه اي علي الخصوص مستند مي تواند در اين زمينه بيانگر تفكرات واقعي تشيع باشد كه اين مسئله با توجه به اهميت افكار عمومي در جهان امروز بسيار ضروري به نظر مي رسد. نبايد اين مسئله را از ذهن دور داشت كه اين گونه موج زني هاي منفي رسانه اي درباره فرهنگ عاشورا مي تواند به تدريج جهانيان را نسبت به عالم تشيع بدبين كند.
در اين باره به نظر مي رسد كه بررسي اسنادي ارائه تحليل هاي مطابق با مسائل روز در رسانه ملي مي تواند فوق العاده براي نسل جوان جذاب و راهگشا باشد. از سوي ديگر تهيه برنامه هاي مشاركتي كه در آن بتوان مشاركتي دوجانبه را بين جوانان و كارشناسان دراين باره پديد آورد از اولويت هايي است كه مي تواند مدنظر رسانه هاي تصويري قرار گيرد. چرا كه به واقع اين برنامه ها براي نسلي جوان كه دائما در معرض سيگنال هاي مخرب رسانه ها و شبكه هاي ماهواره اي قرار دارند ضروري است. به ويژه كه به طور معمول در عرف امروز رسانه ها برنامه هاي مشاركتي مي توانند بسيار آگاهي بخش و در مواقع لازم انديشه ساز باشند. يكي از مهم ترين ويژگي هاي اين گونه برنامه ها، اقناعي بودن آن هاست كه با پيوند انديشه و رسانه و در جهت دفاع از ايدئولوژي هدف تخاصم پديد مي آيد. همچنين اطلاع رساني درباره اهداف اين گونه جنگ هاي رواني عليه آئين ها و ارزش هاي مذهبي ضرورتي است كه مسئوليت آن بيشتر متوجه رسانه ملي است. موضوعي كه جاي آن در ميان برنامه هاي صدا و سيما خالي است.
 


نگاهي ديگر به عملكرد رسانه هاي ضدايراني (بخش دوم)

ابزار انگليس براي ايجاد تنش در ايران

مصطفي انصافي
شبكه هاي ماهواره اي از مهم ترين ابزارهاي تهاجم نرم هستند كه با ورود به عرصه مصارف فرهنگي ايران از اواخر دهه 60 و بعد از اتمام جنگ تحميلي به تشديد برخي ناهنجاري هاي اخلاقي دامن زد. قبل از آن و در طول دهه 60 برخي از كانال هاي تلويزيوني كشورهاي همسايه در بعضي شهرهاي نزديك مرز و توسط آنتن هاي خيلي بلند دريافت مي شد. در دهه 70 با ورود قاچاق تجهيزات ماهواره به كشور، حجم دريافت اين كانال ها به سرعت افزايش يافت و به مناطق مركزي كشور نيز سرايت كرد. دهه 80 و در سال هاي اخير و با پيشرفت تجهيزات، ميزان دريافت اين كانال ها نيز افزايش يافت. برآورد اوليه نشان مي دهد كه در فضاي اقليمي ايران حدود 20 هزار شبكه تلويزيوني قابل دريافت است و البته دارندگان تجهيزات ماهواره اي برنامه هاي حدود دو هزار شبكه را به راحتي دريافت مي كنند.
شبكه هاي فارسي زبان ماهواره اي و ايستگاه هاي آن ها در واقع نمونه هجمه وسيع فرهنگي و رسانه اي هستند كه از بيرون مرزها ساماندهي مي شوند و اهداف متنوع، بلندمدت و پيچيده اي را دنبال مي كنند. در واقع تمام كساني كه به اهداف و شيوه هاي جنگ رواني ترديد داشتند در برابر علت و فلسفه وجودي چنين شبكه هايي راهي ندارند جز آنكه آن را در راستاي برنامه ريزي پيچيده غرب براي تاثيرگذاري بر طبقه متوسط ايران ارزيابي كنند. چون توجيه اقتصادي و اجتماعي خاصي براي راه اندازي چنين شبكه هايي وجود ندارد. يكي از شبكه هايي كه در سال هاي اخير سعي كرد با خوراندن ايستارهاي مغرضانه خود - البته با پوشش بي طرفي- بهره برداري سياسي كند، بي بي سي فارسي بود.
در هجدهم نوامبر سال 1922، فعاليت شركتي خصوصي با مسئوليت محدود، متشكل از صاحبان شركت هاي انگليسي فعال در صنعت بي سيم، در لندن آغاز شد. اين شركت «بنگاه سخن پراكني بريتانيا» نام گرفت كه امروز با عنوان اختصاري «بي بي سي» شناخته مي شود.
پخش برنامه هاي راديو بي بي سي به زبان فارسي از 29 دسامبر 1940 آغاز شد. اين شبكه ابتدا يك ساعت برنامه خبري در طول هفته پخش مي كرد كه طي آن اخبار جنگ جهاني دوم به سراسر ايران مخابره مي شد. بخش قابل توجهي از مطالب برنامه هاي فارسي راديو بي بي سي توسط «آن لمبتون» وابسته مطبوعاتي سفارت انگليس در تهران و از محققان ايران شناس، تهيه و به وسيله «سر ريدر بولارد» سفير انگليس در ايران، به لندن فرستاده مي شد.
بي بي سي كه از حدود 70 سال قبل پيشگام حضور راديويي در ايران بود از اواخر سال 1387 به طور جدي بر رساندن تصوير خود به ايران و ايرانيان متمركز شد كه از مدت ها پيش رسانه هاي ديگر (خصوصا شبكه هاي لس آنجلسي) در اين زمينه فعال بودند. تجربه نشان داده بنگاه خبري بي بي سي، تاثيرگذاري بلند مدت را به جاي زود بازده بودن، هدف قرار مي دهد. شبكه بي بي سي فارسي از روز 25دي سال 1387 با برنامه سازي خاص و جهت دار خود به خانه هاي فارسي زبانان منطقه سرك كشيد و جمعيت حدود 170ميليوني فارسي زبان منطقه را با پخش روزانه هشت ساعت برنامه هدف قرار داد و حتي در مقاطعي پس از دهمين دوره انتخابات رياست جمهوري در ايران به بازيگري جدي تبديل شد.
«مايك گيپس» رئيس كميته روابط خارجي مجلس عوام انگليس در صفحه 20 گزارش خود درباره عملكرد سرويس جهاني بي بي سي با ابراز رضايت وافر از عملكرد اين شبكه در سال 2009 چنين نوشته است:
«ما از افزايش موقت ساعات پخش بي بي سي فارسي به 24 ساعت استقبال مي كنيم و متاسفيم از اين كه به دليل محدوديت مالي، قادر به ادامه اين كار نبوده ايم.ما پيشنهاد مي كنيم كه پخش 24 ساعته بي بي سي فارسي بايد در صدر اولويت هاي سرويس جهاني بي بي سي در آينده قرار بگيرد و همه امكانات و توانمندي هاي فني به كار گرفته شود تا تلاش هاي دولت ايران براي محدود كردن دسترسي شهروندان ايراني به بي بي سي فارسي ناكام بماند.»
اين شبكه با حمايت رسمي وزارت امور خارجه بريتانيا و سرويس امنيتي «ام اي 6»،در طول ايام انتخابات تلاش كرد با استفاده از شيوه هاي عمليات رواني به افزايش تنش در جامعه ايراني بپردازد.
اين شبكه در طول حوادث تلخ فتنه سال 1388 از تمام امكانات خود براي شعله ور نگه داشتن آتش و التهاب آفريني استفاده كرد.
گذشته از آن بي بي سي فارسي بيشتر تلاش خود را بر تعبير نگرش و درنهايت تغيير رفتار جوانان ايراني و كمتر تاجيك و افغاني متمركز كرده است. اغلب برنامه هاي اين شبكه براي جوانان ايراني تهيه شده است. البته آن دسته از جواناني كه نيازهاي اوليه آنها تامين است و دغدغه معيشتي ندارند. جواناني كه در خانواده هاي مرفه و داراي گيرنده ماهواره زندگي مي كنند و چون وضع مالي خانواده شان از سطح طبقه متوسط فراتر رفته است مي توانند هنگام تماشاي مجريان شيك پوش بي بي سي فارسي آنها را تحسين كنند. اساسا هدف گيري شبكه مذكور بيشتر همين قشر متوسط رو به بالا و مرفه است. مسئولان شبكه بي بي سي فارسي به خوبي مي دانند كه مردم افغانستان كه نه امنيت اجتماعي دارند و در اغلب نقاط اين كشور حتي از داشتن برق هم محروم هستند نمي توانند مخاطبان پروپا قرص اين شبكه باشند. از اين رو بي بي سي فارسي تمام سرمايه گذاري خود را بر جوانان ايراني تمركز بخشيده است بي بي سي فارسي با دريافت هاي مالي هنگفت كه برخي خبرهاي آن نيز منتشر شده است.
در سوداي القاي نااميدي و ياس، انتشار غم و افسردگي و ايجاد رعب و وحشت، ايجاد تضاد و دو دستگي،ايجاد آشفتگي و پريشاني، تحميل خشم و نفرت از نظام، ايجاد حس بي اعتمادي و ترديد و شبهه نسبت به اعتقادات را دارد. در اين بين بايد به نقش رسانه هاي خودي اشاره كرد كه مسئوليتي خطير بر دوششان است؛رسانه هايي مثل صدا و سيما بايد با آموزش گسترده تر و حرفه اي تر نيروهايشان به روش هاي نو براي خبررساني و برنامه سازي براساس منافع ملي رو بياورند.
ادامه دارد
 


نگاهي به فيلم «ميگرن» به كارگرداني مانلي شجاعي فرد

گام اول؛ لغزان

محمد قمي
فيلم سينمايي «ميگرن» اولين فيلم بلند سينمايي مانلي شجاعي فرد پس از دستيار كارگرداني در فيلم «ساكنين سرزمين سكوت» است.
فيلمي مختل در ريتم و مبتني بر كنشمندي هاي آرام و خرده پيرنگ هاي جاري در داستانك هاي فرعي اش كه خواهيم گفت در عين برخورداري از ارزش هاي بصري، به چه معايب و نقصان هايي مبتلا گشته.
«ميگرن» داستان عجيبي ندارد گرچه روايتش نسبتاً بديع است و حتي مي توان رد آن را در خلاصه اي كه از داستانش آمده پي گرفت؛ قصه اين فيلم در يك آپارتمان چند طبقه مي گذرد كه وقتي وارد ساختمان مي شوي و از طبقه اول و دوم اش مي گذري، طبقه سوم مي رسي به يك خانه كه در آن رعنا مترجم زبان با تنها دخترش زندگي مي كند.
به نظر مي رسد كارگردان اتكاي زيادي به بازي هاي بازيگرانش داشته و حساب ويژه اي روي آن باز كرده كه عنصر درام و اكشن را به شكلي قابل توجه و جدي از داستانش حذف كرده و بنا را بر خرده كنش هاي شخصيتي گذاشته كه با عناصري روحي- رواني مثل وسواس يا شك يا انزوا يا طرد شدگي خود خواسته يا ناخواسته اجتماعي كاراكترهاي اصلي اش شكل مي گيرد و موقعيت هاي فرعي را پديد مي آورد.
به قول يكي از دوستان منتقد تعداد فيلم هاي نوع «برش كوتاه»ي دارد در سينماي ايران در حال زياد شدن هستند (به طور مثال مي توانيم به فيلم هاي «تقاطع»، «دايره زنگي» و «لطفاً مزاحم نشويد» در سال هاي اخير اشاره كنيم).
اين مي تواند موضوع يك پژوهش جامعه شناسي سينما قرار گيرد كه ربط زياد شدن اين فيلم ها با شرايط اجتماعي را كه در آن قرار داريم جست وجو كند. از جمله مهم ترين عناصر مورد مطالعه در اين پژوهش هم مي تواند موضوع رويكردهاي داستاني به زندگي آپارتمان نشيني در اين آثار سينمايي باشد. سبكي از زندگي شهري امروز كه آدم ها را همچون واحه هايي در بياباني مي سازد. همان قدر نزديك به هم و همان قدر دور از هم.
نه تنها درباره آدم هاي دو واحد كنار هم كه حتي آدم هاي يك يك آن واحدها در كنار هم. اين مي تواند زمينه گشايش يك بحث پسا ساختارگرايانه را هم ايجاد كند. اينكه چگونه اين فرهنگ آپارتمان نشيني ايراني تقابل هاي دو تايي نزديك/ دور را واسازي كرده و چقدر مرزهاي نزديك و دور را ويران كرده و دوباره ساخته و دوباره ويران كرده و همين چند فيلم برش كوتاهي چگونه و چقدر اين موضوع را وارد سينما كرده اند...
اما فيلم «ميگرن» يك مشكل جدي دارد. اينكه نمي تواند آن جزئيات روزمرگي را كه لازمه پرداخت اين نوع فيلم است با پرداختي مبدعانه از كار در بياورد. اين است كه آخرش به نمادي چون باز شدن پنجره و تابش نور و موسيقي محزون روي مي آورد، اين است كه بالاخره به مردهاي ميان سال نيك سيرتي روي مي آورد كه در نهايت، زن تنهاي فيلم را از تنهايي درخواهند آورد، اينكه آدم هايش را به سرانجام لازم يك كار دراماتيك نمي رساند. اين نه به معناي پايان واضح است، بلكه به معناي درآوردن درست همان سرگرداني اي است كه اين آدم ها يا آخرش در آن مي مانند يا بالاخره يك جوري خودشان را از آن خلاص مي كنند...
و اينكه معلوم است كارگردانش درد آشناست، اما نمي داند چطور بايد اين دردها را در يك فيلم سينمايي بيان كرد كه با همان مقدار تاثير بر تماشاگر، روايتگر اين دردهاي آشنا باشد. يكي از راه حل هاي اين مشكل به نظر من نزديك تر شدن سينماگر ما به ادبيات است.
نكته ديگر اينكه اين پرداخت سينمايي در تلفيق با عنصر مضموني فيلم و واكاوي اجتماعي كه مطمح نظر قرار داده تا چه حد توانسته به يك اثر يكدست و قابل قبول «سينما»يي منتهي شود؟
اينكه يك فيلم، اولين اثر كارگردانش هست، نهايتاً نبايد منجر به اين شود كه منتقد فارغ از وظيفه دلسوزانه و متعهدانه نقد، صرفاً به تعارف بسنده كند و به اصطلاح هواي فيلم اولي بودن كارگردان را داشته باشد و درست به همين دليل است كه به مانلي شجاعي فرد بايد گفت، درام را بيش از فضاسازي جدي بگيرد و البته فضاسازي را جدي تر از آن بگيرد كه در «ميگرن» گرفته! چرا كه «فضاسازي» عنصر زيبايي شناسانه و وجه «هنرورزانه» و سينماگرانه فيلم است و «درام»، «شريان حيات»ي فيلم.
بي تنفس نمي توان زيست و بي زيبايي، زيستن بي معني و دوزخ است! ما براي حيات، هم به «تنفس» و هم به «زيبايي» نيازمنديم و حيات سينما بسته به اين دو بال پرواز در آسمان هنر است.
 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10