حجتالاسلام والمسلمین محمد
محمدی ریشهری با ذکر خاطرات خود از زمان دستگیری و بازجویی ساواک مشهد، به گوشهای
از این آزارها اشاره میکند:
«هفتهای یک بار برنامه حمام بود، که ما را به حمام
پادگان میبردند. به استثنای ما، همه در حمام برهنه بودند. مشاهده این وضع بسیار
تلخ و ناراحتکننده بود. آخرین باری که ما را به حمام بردند، عاجزانه به خداوند
متعال عرض کردم که خدایا! ما را دیگر اینجا نیاورند! همانطور هم شد. پس از آن ما
را به زندان عمومی منتقل کردند و این ماجرا تکرار نشد.» (1)
یکی دیگر از مقاومان(2) در این باره میگوید:
«مرا با چشم بسته به ورامین و از آنجا به تهران منتقل
نمودند. در اتاق بازجویی اوراقی را به من داده و گفتند بنویس. با خود نجوا کردم
«نمیشود گفت، لب از لب واکنی دهها نفر را به این جهنم خواهی کشاند» مطالبی
غیرمرتبط بر روی اوراق نوشتم و بازجو با نگاهی به آنها بلافاصله مرا به تخت بست و
ضربات شلاق بود که پی در پی بر پاهایم فرود میآمد و من تا 85 ضربه آن را شمردم و
دیگر متوجه نشدم تا اینکه چشم باز کردم و دیدم در سلول هستم. روز بعد مرا به اتاق
آپولو بردند و بازجو مرا بر روی تخت آپولو نشاند و سپس تاولهای متعدد ناشی از
شکنجه را که کف پاهایم بود با میله نوک تیزی که در دست داشت پاره نمود. روز بعد
مجددا مرا به اتاق بازجویی برده و به جز لباس زیر همه لباسهایم را درآوردند و از
طریق دست به سقف آویزانم کردند و در همان حال شورتم را به الکل آغشته نموده و آتش
زدند که موجب سوختگی نقاطی از بدنم شد و در عین حال مقاومت من تعجب آنها را
برانگیخته بود.» (3) شهید
حجتالاسلام والمسلمین محمد منتظری که در جریان حمله تروریستی منافقان کوردل در
هفتم تیرماه 1360 جزو 72 یار شهید آیتالله بهشتی بود که عروج عاشقانه کردند، نیز
از مقاومان و شکنجهشدگان زندانهای ساواک بود. او افشاگریهایی میکند که قلم شرم
از گفتن آنها دارد اما با این وجود در جهت شناساندن ماهیت پلید ساواکیها و
بیاعتقادی و کفر آنها به دین و مذهب مفید است. دل پاک آن شهید هنگامی به درد
میآید که توهینها و فحاشیهای بازجوی وحشی ساواک به مقام شامخ امام زمان(عج) و
حضرت امام خمینی(ره) را میشنود:
«همه جلسات بازجو از فحشهای ناموس و فحش به افراد
ارزنده وغیره بیبهره نبود و دراغلب آنها به حد افراط میرسید.
خوب به یاد دارم که در روز فلک کردن ضمن فریادها امام
زمان (عج) را یاد کردم که یک دفعه یکی از بازجوها گفت: امام زمان کیه! آن قدر این
جمله مرا کوبید که حد نداشت و آنچنان شرمآور بود که یکی از آنان انگشت خود را به
مجرای بینی قرار داد. و
صوت (هیس) را در خارج به وجود آورد. آن روز آن قدر به حضرت آیتاللهالعظمی خمینی
ناسزا گفتند و دشنام دادند که بینهایت شرمآور بود.»(4)
وی در بخشی از این شکایتنامه از جریان سوزاندن بدن با
بدنه بخاری سخن میگوید:
«شب دوشنبه 45/1/17 بعد از شکنجههای زیاد در پیش از ظهر و بعدازظهر، ساعت 9شب بود
که آقای ازغندی وارد شد و گفت: امشب نوشتنی نداریم و حساب قانون هم دربین نیست، فقط
باید اقرار کنی و... این دستوری است که من باید اجرا کنم... وی آن قدر آن شب تهدید
کرد و سیلی و شلاق زد که حساب ندارد. بعد از آن (بیادبی است) با زور شلوار مرا
کند و نشیمنگاه مرا به بخاری که بدنه آن سرخ بود، چسباند. میگفت: خودت بچسبان.
اما چون خودم آنطور که مراد او بود، نمیچسباندم، جلوی من ایستاد و دستان مرا
میگرفت و به موضعی که ناگفتنی است، آن عمل را اجرا میساخت. در آن وقت بود که آیه
شریفه: «یا نارکونی برداً و سلاما»(5) بر زبانم جاری شد و با وجود زخمها و
تاولهای زیاد، معجزه آشکار، و درد آن بسیار ناچیز بود.»
او همچنین از استفاده مفرط بازجویان از شلاق سیمی و
شکنجه متهمان از طریق آن یاد کرده و مینویسد:
«اگرچه در اکثر جلسات بازجویی، شلاق بدون حساب به کار
میرفت ولی در جلسه اول بازجویی که در روز چهارشنبه 45/1/3 اتفاق افتاد، در حدود
ساعت 4بعدازظهر بود که اینجانب را به دفتر زندان احضار کردند. این روز آقایان جوان
و ازغندی (کریمی) بازجویی میکردند. شلاق و سیلی و لگد، اورت بود و در حدود یک از
شب رفته بود که از بازجویی فارغ شدم. ولی آن شب گفتند: اینها که تو گفتی و ما
نوشتیم همه مزخرف است. سپس آنها را پاره و در بخاری ریخته سوزاندند. خلاصه آنقدر
با شلاق سیمی پوشیده از پلاستیک، بدن مرا مورد حمله قرار دادند که تا یک ماه آثار
آن در بدن من یافت میشد. اینان ملاحظه محل ضرب شلاق را نمیکردند، میزدند به هر
جا که میخواست وارد شود.
از سر و پشت گردن و کف دست و بازوان و شانه گرفته تا کمر
و ران و پا و نشیمنگاه، همگی با نصیب[بودند] و بیبهره نبودند.»
این شکنجهگری افراطی با شلاق توسط جلادانی چون دکتر
حسینی(شعبانی) انجام میشد. مراد نانکلی از شهیدان مظلوم شکنجه ساواک، بهگونهای
شکنجه شده بود که کنده شدن پوست پاهایش را پزشکی قانونی ستمشاهی نیز تأیید میکند.
ساواک در پروندهسازی برای این شهید ابتدا سعی میکند ضایعه آن را نارسایی کلیوی
اعلام کند، اما در پرونده پزشکی قانونی آن را خودکشی براثر برخورد جسم سخت به سر
اعلام میکنند! جالب آنکه در پرونده موجود در اسناد ساواک، قاعده جمجمه که عملا پشت
سر فرد مضروب است، به عنوان محل فرود ضربه ذکر میشود. در این پروندهسازی خندهدار
و مضحک خودکشی این فرد، ضربه خودش به پشت سرش ذکر میشود که ازنظر عقلایی این نوع
خودکشی سابقه نداشته است.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- خاطرات حجت الاسلام و المسلمین ریشهری، ص 18.
2- حجت الاسلام حسین خدادادی که در تاریخ11/6/54 دستگیر
و به شش سال زندان محکوم گردید.
3- حسن پور، قاسم، «شکنجهگران میگویند»، نوار شماره
53، مصاحبه تاریخ 31/1/1382، ص 91.
4- همان، سند شماره234، صص390-392.
5- سوره انبیاء، آیه69.
پاورقی
|