Email:shayanfar@kayhannews.ir
نادریپور(تهرانی) شکنجهگر ساواک پس از دستگیری درباره
شهید نانکلی لب به سخن میگشاید و آن را به عوامل ساواک نسبت میدهد:
«ادعای مادر داغدیده نانکلی درمورد به شهادت رسیدن
فرزندش صحت دارد. همانطور که قبلاً نیز در اوراق بازجویی نوشتهام، مراد نانکلی به
علت آنکه اطلاعات خود را نداده بود به کمیته مشترک منتقل و بر اثر شکنجه توسط حسینی
و احتمالا ضربه شدید با مشت به قلبش شهید شده است. وی از جمله معتقدین واقعی به
اسلام و مجاهدان و مدافع جامعه توحیدی بوده است و از همان زمان از امام خمینی تقلید
کرده است.»1 در اسناد به
دست آمده از ساواک شرح ماوقع شهادت شهید نانکلی اینگونه آمده است:
شهربانی کل کشور
محرمانه
از: اداره بهداری
به: تیمسار ریاست کمیته مشترک ضدخرابکاری
شماره: 24-7/5-1-17
تاریخ: 10/7/53
موضوع: بیماری
زندانی آن کمیته روز 1/6/53 به علت نارسایی کلیوی در اثر
ضایعات پوستی و عضلانی و کوفتگی تمام عضلات بدن در بخش جراحی بیمارستان شهربانی
بستری و در تاریخ 19/6/53 به علت سندروم کراش فوت نموده است.
رئیس اداره بهداری شهربانی کشور- سرتیپ دکتر مختاری
از طرف- دکتر زندی
گیرنده:
اداره کل پزشکی قانونی
گزارش معاینه جسد
مشخصات جسد:
نام: مراد
نام پدر: عزیز مراد
شهرت: نانکلی
سن: 25 سال
تاریخ معاینه: 23/7/53
ساعت معاینه: 11 صبح
محل معاینه:
شماره پروانه دفن: 6264
شماره فتوگرافی:
اعلام فوت (نوع حادثه):خودکشی در اثر برخورد به جسم سخت
محل حادثه:
محل فوت:
اعلام کننده: کمیته مشترک ضدخرابکاری
تاریخ فوت: اوایل شهریور ماه 1353
شرح معاینه جسد: جوانی است در حدود بیست و پنج ساله با
اندام بسیار لاغر و چشمان گودرفته که از سوءتغذیه رنج میبرده است. علائم خفگی و
خفهکردگی و مسمومیت ندارد. پوست رفتگی که شروع به التیام نموده در محل قوزک پای چپ
و پشت پای چپ و خراشیدگی در پای راست دارد. سینه و شکم باز شد. ریهها پرخون
میباشند، در ریهها کانونهای عفونی به طور پراکنده دیده میشود. پوست سر باز شد،
زیر پوست سر و استخوانهای جمجمه آثار خونمردگی و ضربه و شکستگی ندارد. سر باز شد
پرخونی شدید در عروق مغزی و خونریزی [ناخوانا] قاعده جمجمه خصوصا نیمه راست دیده
میشود. خون مردگی شدید در استخوان شقیقهای چپ سر و شکستگی دراستخوان شقیقهای چپ
دیده میشود. سایر امعاء و احشا حالت عادی دارند. علت مرگ شکستگی قاعده جمجمه،
خونریزی مغزی در اثر برخورد سر به جسم سخت میباشد، پروانه دفن بنابر اعلام کمیته
به نام وی صادر شد.
23/7/53 شماره: 6264
تاریخ: اوایل ماه 6 سال 1353
اداره کل پزشکی قانونی
پروانه دفن
به موجب این برگه اجازه دفن مراد فرزند عزیزمراد شهرت
نانکلی سن بیست و پنج ساله که به علت شکستگی قاعده جمجمه و خونریزی مغزی در تاریخ
اوایل شهریور ماه 1353 درگذشته است.
پزشکی قانونی»
چگونگی پوستکن شدن پاها که در اسناد پزشکی قانونی ذکر
آن میرفت، را بهتر است از زبان یکی دیگر از شکنجهشدگان ساواک بخوانیم. آقای علی
دانشپژوه این نوع شکنجه و تأثیرات آن را اینگونه شرح میدهد:
«متهم را روی تخت شلاق خوابانده، مچ دستها و پاهای او
را محکم به تخت فلزی میبستند و آنگاه شروع به شلاق زدن میکردند. بر اثر درد و
فشار ناشی از فرود آمدن ضربات شلاق و واکنش شدید اندام و از جمله پاها که براثر
حرکات مستمر و تماس با تخت و تسمه نگهدارنده دچار خراشیدگی شدید و کنده شدن گوشت و
پوست پا میشد که آثار آن تا مدتها باقی بود.»(2)
اعتراف دژخیم به فساد و تباهی رژیم پهلوی
پرویز ثابتی پس از سالها سکوت و همکاری با موساد با
انتشار کتابی پر برگ در آمریکا- که با تبلیغ رسانههایی همچون بیبیسی و... همراه
بود- دوباره آشکارا وارد عرصه سیاست شد ضمن آن که مذبوحانه و مزورانه میکوشد در
جای جای کتاب کذائی خود و حتی با گزینش غزلی از حافظ به نوعی چهره خشن خود را انکار
کند. در این غزل مدعی میشود بنده عشق است و از هر دو جهان آزاد. اما در همان صفحات
نخست پیشگفتار ویراستار کتاب، بهائی بودن وی و همچنین تعریف و تمجید و طرفداری از
پدر و پسر جلاد و نوکرصفت- رضاخان و محمدرضا پهلوی- خبث ذات خود را به اثبات
میرساند.(3) جالب اینکه
ثابتی در مقدمه کتاب خود ضمن ستایش بسیار از محمدرضا و پدرش باز هم نمیتواند
جنایات رژیم شاه را انکار کند:
«... به علت ارائه گزارشهای تحلیلی راجع به مسائل سیاسی
جاری کشور به ریاست بخش بررسیهای سیاسی در امور امنیت داخلی منصوب شدم در این سمت
در تجزیه و تحلیل مسائل از همان ابتدا خواستم به ردههای بالاتر در ساواک و کشور و
شخص پادشاه این نکته را توجه دهم که تامین امنیت کشور تنها از طریق سرکوب و مبارزه
با سازمانها و گروههای مخالف و برانداز امکانپذیر نیست. در یکی از گزارشهای
اساسی نوشته بودم فقر، فساد و بیعدالتی موجب عدم رضایت و روی گردانی و توسل به
اقدامهای ضدامنیتی میشود. سرکوب این اقدامات نیز آثار و عوارضی به جای گذارده و
عکسالعملهای جدیدی را سبب میشود و این دور باطل همچنان ادامه خواهد یافت تا
اینکه سرچشمه آنچه موجب رویگردانی مردم از رژیم میشود، به حداقل برسد...» (4 )
وی در ادامه ضمن ستایش از عملکرد خویش درباره مبارزه با
فساد که غیرقابل باور مینماید به مواردی از فساد و دوران پهلوی دوم اشاره کرده و
مینویسد: «در طول دوران
خدمتم گزارشهای مستندی ارائه دادهام که چندین بار برای تهیه گزارشها مورد مواخذه
و بازخواست قرار گرفتهام تا آنجا که در سال 1350، اسدالله علم وزیر دربار و سپهبد
ایادی و امیر هوشنگ دولو از نزدیکان شاه به علت اتهاماتی که من به آنها وارد
میکردم علیه من به شاه شکایت بردند و من از طرف شاه تهدید به محاکمه نظامی شدم و
دلیل اینکه شاه مثلا گزارش تحلیلی مرا در آذر 1355 نپذیرفت. این بود که او تصمیم
گرفته بود با دولت جدید آمریکا- کارتر- به جای تقابل تعامل کرده و درگیری ایجاد
نکند.» (5) جالب اینکه وی
هیچ اشارهای به نقش خود و ساواک در گسترش دیکتاتوری فاسد شاه نمیکند. اما بسیاری
از ناگفتهها از زبان شکنجهگران ساواک بعد از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در
حافظه تاریخ ثبت شد.
اعترافات تکاندهنده
هنگامی که با پیروزی انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام(ره)، طومار رژیم شاهنشاهی در
نور دیده شد و با انحلال تشکیلات ساواک، ساختمانهای مخوف این سازمان به موزه
جنایات شاه تبدیل شد، بسیاری از شکنجهگران معروف ساواک به دام نیروهای انقلاب
افتادند و در دادگاههای انقلابی محاکمه شدند که دراین میان چند تن از آنها گوی
سبقت را در قساوت و شقاوت از همکاران خود ربوده بودند.
یکی از این شکنجهگران بهمن نادریپور معروف به (تهرانی)
بود. وی در ابتدا به عنوان مسئول بایگانی جذب تشکیلات ساواک شد اما خوشخدمتیهایش
باعث شد تا به بخش جمعآوری خبر در گروههای مارکسیستی انتقال یابد و در همان حال
برای اخذ مدرک کارشناسی بدون کنکور به دانشگاه راه یابد.
وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی، به دلیل جرائمی که به
جملگی آنها معترف بود به اعدام محکوم شد. دلایل اتهام وی به قرار زیر بود:
«1- اقرار صریح متهم به داشتن سمت بازجویی از سال 1349
تا 1353 که متهم به طور مثال بازجوی یوسف یوسف زرکاری و جمشید سپهری بوده است.
2- اقرار متهم به شرکت در به شهادت رساندن ناجوانمردانه
9 نفر از مجاهدان و مبارزان راه حق و آزادی...
3- اقرار متهم در دستگیری و شرکت در به شهادت رساندن
مبارز حقشناس سیدعلی اندرزگو معروف به شیخ عباس تهرانی.
4- شکنجه و قتل سه تن از مبارزان به نامهای سعید
قراچورلو، محمود وحیدی و محمدرضا کلانتری
5- شرکت در کمیتههای به اصطلاح «انتقام» و «ماهان» (6)
در لحظات اوجگیری انقلاب اسلامی
6- شرکت در دستگیری و شکنجه منجر به شهادت ابراهیم
پوررضا خلیق 7- اقرار در
صفحات مختلف پرونده به شکنجهبیگناهان به وسیله کابل، قفس آهنی، آپولو، بیخوابی
دادن، شوک الکتریکی و غیره.
8- شرکت در شکنجه و شهادت رساندن بهمن روحی آهنگران
9- تلاش و کوشش برای جلب جوانان به سازمان جهنمی ساواک
10- بازجویی توأم با شکنجه
11- شرکت در سرکوبی جنبش سیاهکل(7)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- حسنپور، قاسم، «شکنجهگران میگویند»، ص 62.
2-مصاحبه با علی دانشپژوه، زندانی سیاسی رژیم پهلوی،
23/7/84، «شکنجهگران میگویند»، قاسم حسنپور، ص 62.
3- ثابتی پرویز، در دامگه حادثه، گفت و گوی عرفان قانعی
فرد، چاپ نخست، 2012 میلادی، نشر شرکت کتاب آمریکا، ص9.
4- ثابتی، پرویز در دامگه حادثه، چاپ نخست، نشر شرکت
کتاب آمریکا، ص 17.
5-همان ، ص 18 6- این
تشکیلات وظیفه سرکوب وحشیانه مخالفان و قتل خاموش آنها را برعهده داشتند.
7- در تابستان سال 1349 گروهی از جوانان مارکسیست که به
لحاظ لجستیکی و مالی تحت حمایت اتحاد جماهیر شوروی سابق و جمهوری خلق کوبا و رژیم
بعث عراق بودند، متأثر از قیام چریکی فیدل کاسترو و چهگوارا به جنگلهای سیاهکل
پناه بردند. آنها در ابتدا گروهان ژاندارمری محل را مصادره نمودند به این امید که
روزی به مانند کاسترو پیروزمندانه به تهران بازگردند و پایهگذار حکومتی مارکسیستی
شوند. اما این حرکت در همان قدم اول با شکست مواجه شد؛ زیرا برخی از افراد
دستگیرشده در ساواک، دوستان خود را لو دادند.
بدین ترتیب این حرکت توسط عوامل رژیم شاه به شدت سرکوب
شد. چنان که در دادگاه برای افرادی که با ساواک همکاری کرده بودند نیز تخفیفی در
نظر گرفته نشد. این قیام مسلحانه و همکاری نکردن مردم سیاهکل با عوامل آن نشان داد
که طیف چپ هیچ شناختی از مردم ایران ندارد.
پاورقی
|