(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 18 اردیبهشت 1392 - شماره 20484

شاه کليد انگليسي (فصل دوم)
تصوير «جامعه سرمايه داري » درفلسفه هابز
جنگ عقيده و طاعون تمدن
امپراتوري وحشت
ساواک در پايان راه
   




نوشته پيام فضلي‌نژاد
E-Mail:Research@kayhannews.ir
* پرفسور سي. بي. مکفرسون هم راي با استاد حسن رحيم‌پور ازغدي، اما
با خرسندي زياد مي‌گويد از دل اين «انسان‌شناسي» و «سودانگاري»
در فلسفة هابز، تصوير «جامعه سرمايه‌داري» بيرون مي‌آيد؛ جامعه‌اي که
در آن «قيمتِ انسان» برابر با «قيمتِ قدرت او» است و ارزش و استحقاق
«هر فردي» به وسيلة «بازار آزاد» قيمت‌گذاري مي‌شود.
جز شهوت، اصلاً هيچ چيزي براي «توسل جستن» به آن وجود ندارد؛ مثل اخلاق يا مذهبي که قابل تکيه باشد.97 به قول مارشال ميسنر، پيروي از راي هابز مي‌تواند به معناي دور ريختن بسياري از کتاب‌هاي کتابخانه‌ ما باشد، زيرا همه استدلال‌هاي کتاب‌هاي فلسفي که مي‌کوشند وجود خير و شر اخلاقي را ثابت کنند، از نظر هابز ياوه‌هايي بيش نيستند.98 «اخلاق سکولار» بنيان عقلاني و ارزشيِ «جامعه مدني» است و «سرآغاز حرکت به سوي چيزي که نويد لذت دهد.»99 چون «عقل، خدمتگزار شهوت» است؛ فقط وظيفة ارضاء اميال را دارد و بايد بتواند با استفاده از «منطق» راه‌هاي «بهره‌کشي» بهتر از ديگران را به دست آورد.100 اين «اميال بنياد قدرت هستند»، نه ارزش‌ها.101 به عقيدة هابز، ارزش‌ها (مثل خير و شر) پديده‌هايي «ذهني» هستند که در جهان وجود واقعي ندارد102 و نمي‌توان جامعه را برمبناي امور «غيرواقعي» و «نسبي» ساخت. وانگهي، اختلاف نظر درباره ارزش‌ها از «سلايق مختلف» برمي‌آيد و اختلاف سلايق نيز ناشي از «تفاوت‌هاي جسماني» آدم‌هاست. جسم انسان‌ها با يکديگر فرق دارند و در برابر يک پديدة واحد، رفتارهاي مختلفي بروز مي‌دهند.103 (حتي اگر «جسم انسان» را درست بشناسيم، مي‌توان اين اختلاف سلايق را قبل از وقوع پيش‌بيني کرد.) بنابراين، تنها چيزي «ارزش» دارد که «منفعت مادي» داشته باشد و به کار «سودجويي» بشر بيايد. اينجا، تصوير «عقلانيت سرمايه‌داري» که مي‌گويد «ماترياليسم، واقعيت بنيادين جهان است»104 ظاهر مي‌شود و استاد حسن رحيم‌پور ازغدي، متفکر بزرگ معاصر، در کتاب بي‌نظيرِ عقلانيت نتيجه گرفته‌ است:
توماس هابز «زندگي» را مقداري حرکت عضلاني ناشي از تمايلات و شهوات دانسته و «ترک نفسانيت» را- به هر درجه- نامطلوب و بلکه ناممکن مي‌داند. آنچه براي هابز اصيل است، همانا اميال و غرائز است که عقل و اخلاق و افعال، همگي خود را با آن تطبيق داده و در خدمت آن در مي‌آيند. از هيوم تا بنتام و از استوارت ميل تا امروز، «دنياي ليبرال سرمايه‌داري» بر پاية اين «انسان‌شناسي» راجع به اخلاق، ارزش‌ها، فعل اجتماعي و عقلانيت سخن گفته است. هر رفتاري که اين اميال را برآورده‌تر کند، عقلاني‌تر و نيز اخلاقي‌تر است و جداي از اين قبله (ارضاء اميال و لذت‌طلبي)، نه «عقلانيت» مفهومي دارد و نه «اخلاق».105
پرفسور سي. بي. مکفرسون هم راي با استاد حسن رحيم‌پور ازغدي، اما با خرسندي زياد مي‌گويد از دل اين «انسان‌شناسي» و «سودانگاري» در فلسفة هابز، تصوير «جامعه سرمايه‌داري» بيرون مي‌آيد؛ جامعه‌اي که در آن «قيمتِ انسان» برابر با «قيمتِ قدرت او» است106 و ارزش و استحقاق «هر فردي» به وسيلة «بازار آزاد» قيمت‌گذاري مي‌شود:
الگوي ذهني هابز از جامعه، تنها با «جامعه سرمايه‌داريِ بازاري» انطباق دارد... جامعه‌اي که «همگان» در آن «همواره» براي «قدرت» با ديگران رقابت مي‌کنند. هر کسي مي‌کوشد برخي از قدرت‌هاي ديگران را به خود منتقل کند و يا در مقابل انتقال برخي قدرت‌هاي خود به ديگران مقاومت کند؛ و اين کار را نه با توسل به زور آشکار، بلکه به شيوه «بازاري» انجام مي‌دهد. در جامعه سرمايه‌داري «ارزش هر کس» معادل بهايي است که براي استفاده از قدرتش داده مي‌شود. جامعه‌اي که ويژگي اصلي آن «رقابت همگاني براي کسب قدرت» است، تنها در صورتي مي‌تواند تداوم يابد که در آن شيوه‌هاي قانوني و صلح‌آميزي براي انتقال برخي از قدرت‌هاي آدم‌ها به آدميان ديگر مهيا باشد. الگوي جامعه مورد نظر هابز چنين است و «الگوي بازار سرمايه‌داري» تنها الگويي است که چنين مقتضياتي را برآورده مي‌سازد.107
همان قدر که هابز در رويارويي با ارزش‌ها «نسبي‌گرا» بود، در مواجهه با عقلانيت بشر نيز «شکاکيت» به خرج مي‌داد و «قدرت عقل» را براي دستيابي به «جامعه مدني» و «حکومتي مقتدر» ضعيف مي‌دانست.108 در عوض خيال مي‌کرد با تکيه بر «احساسات» و «غرايز» مي‌توان ضعف عقل را پوشاند و مي‌گفت 2 عامل موجب رهايي بشر از يک «وضع طبيعي» نکبت‌بار است: عنصر «ترس»109 و اعمال «زور».110 اين‌ احساسات سبب مي‌گردند تا انسان‌ها با بستن «قرارداد اجتماعي» بر سر تاسيس يک «حکومت مقتدر» توافق کنند و به نفع آن از «حقوق طبيعي» خود دست بکشند،111 اما چالش همين جاست: کدام نظام سياسي صلاحيتِ سلب حقوق از شهروندان خود را دارد؟ پاسخ روشن است: فقط رژيم ليبرال سرمايه‌داري.
هابز معمار حاکميتي است که شيوة زندگيِ سرمايه‌داري را تضمين کند، نه نظامي که انسان‌هاي بورژوا را به جنگ با يکديگر بکشاند و «صلح مدني» را به خطر بيفکند.112 از اين رو به دنبال ساخت نظريه‌اي «کم هزينه» براي تضمين امنيت ثروتمندان رفت و گفت «آنها تنها بايد التزام به اطاعت از قوانين شخص حاکم را مادام که وي قادر به پاسداري از ايشان باشد، بپذيرند.»113 «قرارداد اجتماعيِ» هابز به يک «معامله تجاري» شبيه بود: «اين التزام، همانند قرارداد دراز مدتي است که بازرگانان براي تامين منافع و امتيازات خود منعقد مي‌کنند.»114
در واقع، طبقة بورژوازي/ سرمايه‌داري بايد حاکميتي را بر سر کار ‌آورد تا با اقتدارش حامي منافع اقتصاديِ اين طبقه باشد. شکلِ اعمال «قدرت مطلقة سرمايه‌داري» براي هابز چندان فرقي نمي‌کرد، هرچند به سبب مشيِ مصلحت‌انديشانة خود حامي پادشاهيِ خودکامه بود، اما در تفسير مکفرسون:
راه‌حلي که هابز [براي امنيت بورژوازي ] پيشنهاد مي‌کرد چه به واسطه حاکميت شاه و چه به واسطه حاکميت پارلماني به يک ميزان قابل اجرا بود.115
سرانجام هنگام صدمين سالگرد تولد هابز شکل کامل اين راه‌حل با «کودتاي سبز» سرمايه‌داران انگليسي در سال 1688.م به دست آمد و جان لاک به آن صورتِ فلسفي نويني بخشيد؛ «خواست ثروت به خواست قدرت» تبديل گشت و در عمل، «سلطنت سرمايه‌داري سکولار» به جاي «سلطنت مطلقة پادشاهي» نشست، اما پيش از «کودتاي سبز» بايد يک «کودتاي ايدئولوژيک» رخ مي‌داد؛ پروژه‌اي که در ايران نيز از سوي ليبرال‌ها تعقيب شد.
براي مطالعه ارجاعات وپانوشتها به نسخه چاپي کتاب «شاه کليد انگليسي» که در آينده نزديک منتشر خواهد شد ، مراجعه فرماييد .
پاورقي

 


Email:shayanfar@kayhannews.ir
هنگامي که شاه در واپسين روزهاي حکومتش، «شاپور بختيار» را به توصيه آمريکايي‌ها و به اميد توقف چرخ‌هاي شتابنده انقلاب اسلامي، به نخست‌وزيري برگزيد، نخست‌وزير جديد که با الصاق عکس «دکتر محمد مصدق» تلاش مي‌کرد تا مردم باور کنند که او مي‌تواند خواسته‌هاي بر حق آنها را محقق سازد، در نخستين گام لايحه انحلال ساواک را به مجلس رستاخيزي بيست و چهارم برد و مجلس فرمايشي شاه نيز در جهت برون رفت از بحران، بلافاصله رأي به انحلال ساواک داد، بدين ترتيب ساواک به صورت قانوني در زمان نخست‌وزيري کوتاه شاپور بختيار منحل شد. با اين همه به اشاره دولت ادارات و مراکز ساواک در تهران و شهرستان‌ها تعطيل نشد و عناصر ساواکي در برابر سيل شتابنده انقلاب اسلامي از خود مقاومت نشان دادند. به همين دليل مردم در جهت اضمحلال ساواک به مراکز، ساختمان‌ها و مقرهاي مخفي ساواک حمله بردند و مراکزي همچون ساواک سلطنت‌آباد، کميته مشترک ضدخرابکاري، ساواک شيراز، تبريز و... را به تسخير خويش درآوردند و در همان مراکز نمايشگاه جنايت ساواک برپا کردند:
«ساختمان کميته [مشترک ضدخرابکاري] مرکز عملياتي مأموران ساواک که طي سال‌هاي اخير بزرگ ترين شکنجه‌گاه جوانان ايران بوده است، ديروز[22 بهمن ماه 1357] به دنبال يک نبرد 4 ساعته به تصرف مردم درآمد و گروهي از کارکنان آن دستگير شدند... نيروهاي انقلابي [همچنين] در يورش خود به کميته مشترک شهرباني و ساواک، در سلول‌هاي نمور و اتاق‌هاي وحشتناک کميته، مقدار زيادي عکس از جنازه زندانيان سياسي که در زير شکنجه شهيد شده بودند... پيدا کردند، تعداد زيادي از ابزارهاي شکنجه هم در اين حمله به دست نيروهاي انقلاب افتاد.» (1)
بدين ترتيب با متلاشي شدن پايگاه‌هاي جهنمي ساواک گروهي از آنان توسط مردم دستگير شدند و گروهي نيز درصدد فرار برآمدند. شگفت آن که تعداد زيادي از آنها نيز به دستور آمريکا راهي استان‌‌هايي همچون کردستان، خوزستان، گلستان (ترکمن صحرا) شدند تا به همکاري با عناصر به ظاهر چپ تندرو بپردازند. همداستاني عناصر ساواک و اعضاي گروهک‌هاي چپگرا، يکي از نکات تأمل‌برانگيز تاريخ انقلاب اسلامي است، درحالي که گروهک‌هاي سياسي مانند منافقين، چريک‌هاي فدايي خلق، پيکار براي آزادي طبقه کارگر، رنجبران... در جهت عوام‌فريبي، بيشتر از ساير گروه‌هاي سياسي خود را مشتاق افشاي فوري فهرست کامل کليه اعضاي ساواک نشان مي‌دادند که البته گروهي از آنها درصدد بودند تا از ميزان آگاهي ساواک از فعاليت‌هاي جاسوسي اتحاد جماهير شوروي سابق آگاهي يافته و آن را در اختيار سازمان «کا.گ.ب» قرار بدهند. مؤيد اين ادعا دستگير شدن يکي از اعضاي کادر مرکزي منافقين به نام «سعادتي» است که درحال دادن اطلاعات مکتوب به کاردار وقت اتحاد جماهير شوروي در ايران توسط ماموران کميته انقلاب اسلامي دستگير شد.
طرح کودتا با آخرين تلاش
با آنکه طرح «انحلال ساواک» ظاهرا از تصويب مجلس شاه گذشته بود و «شاپور بختيار» در سخنراني‌هاي خود، روي اين مسئله مانور زيادي مي‌داد، در کتاب «فرازهايي از تاريخ انقلاب به روايت اسناد ساواک» به نقش اين سازمان در کودتايي مي‌پردازد که قرار بوده در روز 21 بهمن ماه سال 1357 با همکاري برخي از عوامل ارتش انجام شود، کودتايي که دستگيري حضرت امام(ره)، اعضاي دولت انقلابي، اعضاي شوراي انقلاب، نزديکان رهبر انقلاب و روحانيون برجسته و مبارز در ساير شهرهاي ايران در شمار برنامه‌هاي اصلي آن بوده است؛ در اسناد مربوط به اين کودتا که بر آن نام نجات نهاده بودند، آمده است:
«پيوست شماره 1 به طرح نجات 1 «دستگيري مقامات محرک و عاملين بلوا و آشوب و همزمان با شروع عمليات نجات 1»
سازمان عملياتي:
اکيپ شماره 1
1- وضعيت:
الف) نيروهاي مخالف- با توجه به جريانات اخير کشور و افزايش روزافزون طرفداران رهبر گروه‌هاي مخالف و اقدامات خلاف قانون آنان در سطح تهران... لزوم دستگيري تعدادي از رهبران و سرکردگان گروه‌هاي مخالف را طبق صورت اسامي پيوست (ضميمه 1 و 2) ايجاب مي‌نمايد...
تدبير عمليات:
1- مانور- اکيپ‌هاي عملياتي شماره 1 رکن دوم فرمانداري نظامي تهران و حومه در ساعت (س) روز (ر) براي دستگيري عوامل آشوبگر... در دو موج با سرعت و قاطعيت عمل کرده و دستگيرشدگان را به پادگان باغشاه اعزام و از آنجا در گروه‌هاي 90 نفري به نمايندگان نيروي هوايي شاهنشاهي در فرودگاه‌هاي مهرآباد و دوشان‌تپه تحويل مي‌نمايند... اردوگاه‌هاي صحرايي را در جزيره سري براي پذيرش دستگيرشدگان آماده نماييد... آيت‌الله خميني، طالقاني، نخست‌وزير، هيئت دولت غيرقانوني و... وسيله يگان‌هاي رزمي ويژه دستگير مي‌شوند.»(2)
اين کودتا درست در همان روز اجرا، با بيانيه تاريخي حضرت امام(ره) در تاريخ 21/11/1357 مبني بر شکستن قانون حکومت نظامي و حضور گسترده مردم در تظاهرات به صورت معجزه‌آسايي خنثي گرديد.
«... اعلاميه امروز حکومت نظامي خدعه و خلاف شرع است و مردم به هيچ‌وجه به آن اعتنا نکنند، برادران و خواهران عزيزم هراسي به خود راه ندهيد که به خواست خداوند تعالي حق پيروز است.» (3)
در جريان پيروزي انقلاب اسلامي تعدادي از عوامل و اعضاي ساواک تهران وساير شهرها در واپسين روزهاي حکومت شاه در درگيري با انقلابيون به قتل رسيدند، گروهي دستگير و راهي زندان شدند، گروهي نيز به خارج از کشور گريختند، گروهي نيز در داخل کشور به زندگي مخفيانه روي آوردند.
در چنين شرايطي به مقتضاي وضعيت انقلابي، رسيدگي به جنايات ساواکي‌ها توسط دادگاه‌هاي انقلاب اسلامي از خواست‌هاي اوليه و به حق مردم داغ‌ديده و زخم خورده ايران بود به همين دليل مردم به دنبال شناسايي و دستگيري اعضا و عناصر وابسته به ساواک بودند و به همين جهت نيز دادگاه‌هاي انقلاب، بسياري از چهره‌هاي برجسته اين سازمان جهنمي را به تناسب جرائم‌شان دادگاهي و مجازات نمود.
____________________________
1- روزنامه کيهان، مورخه 23/11/1357، ص 5.
2- سند به کلي سري ساواک، مندرج در کتاب فرازهايي از تاريخ انقلاب به روايت اسناد ساواک و آمريکا، به کوشش روابط عمومي وزارت اطلاعات، چاپ اول، 13/8/1368، صص 374-378.
3- بخشي از بيانيه حضرت امام(ره) در مورخه 21/11/1357، مندرج در کتاب فرازهايي از تاريخ انقلاب.
پاورقي

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10