(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 30 اردیبهشت 1392 - شماره 20494

روايت خاموش
گفت وگوي کيهان با محمد علي باشه آهنگر (قسمت اول)
فيلمسازاني که دغدغه دفاع مقدس دارند بايد در اين حوزه کار کنند
غبار را از روي آينه کنار بزن!
   


محمد زارع
بعد از جنگ تحميلي ، براي گروه توليدي مجموعه مستند روايت فتح ، که در سالهاي دفاع مقدس از رسانه ملي پخش مي شد ، دعوت نامه اي براي يک ملاقات خصوصي با رهبر معظم انقلاب از دفتر معظم له ارسال شد.
چند وقتي از جنگ سپري مي شد و کار مستند سازي در حوزه دفاع مقدس به نظر پايان رسيده ، مي آمد. اما در اين جلسه دستور به ادامه فعاليت از جانب رهبر فرزانه انقلاب صادر و رسالتي با حکم مستقيم ايشان بر دوش گروه نهاده شد . آقا مرتضي که تا پيش از اين بارها در مقالات خود ، سر و جان را اهداي جانشين امام خميني (ره) نموده بود با اين حکم فرصتي براي اثبات ادعاي خود در عمل يافته بود.
بعد ازآن جلسه، موسسه روايت فتح راه اندازي شد. روايت فتح نام يکي از مجموعه هاي پر مخاطب در حوزه دفاع مقدس و به کارگرداني سيد مرتضي آويني بود که به عنوان نام موسسه انتخاب شد.
آن روزها در روايت فتح ، بين بچه هاي گروه حال و هوايي پر از شور و نشاط حاکم شده بود .
هرکس دنبال راهي، براي نحوه ارائه حماسه دفاع مقدس، به مخاطب مي گشت. تا قبل از آن، دوربين روايت فتح همگام با وقوع حادثه، در ميدان نبرد، به ثبت حوادث مي پرداخت و کار کمي راحت بود، اما حالا وضع کمي فرق داشت.
هزاران سينه خاطرات وجود داشت؛ که هر کدام به تنهايي سندي شاهد بر يک حماسه عظيم به حساب مي آمدند و بايد به گوش مخاطب مي رسيدند، اما اين خاطرات چگونه بايد تصوير مي شدند.
از طرفي فرصت هم اندک بود، برخي از صاحبان رسانه که زمان جنگ، در پناهگاه ها و يا خارج از کشور ، خود را از ميدان نبرد در امان نگاه داشته بودند؛ و درک صحيحي از روحيات رزمندگان اسلام در ميدان نبرد نداشتند در حال ترويج انديشه هايي بودند که خواسته يا ناخواسته چهره دفاع مقدس را تبديل به يک جنگ ميهن پرستانه مي کرد.(ترويج اين انديشه همچنان در برخي از سريالها و فيلم هاي سينمايي و... وجود دارد)
آقا مرتضي و ساير بچه هاي گروه روايت فتح، سالها در جنگ پاي صحبت ها و درد دل هاي رزمندگان نشسته و در نگاتيوهاي همراه خود ثبت کرده بودند که دليل حضور رزمندگان تنها بقاي حکومت اسلامي بر سرزمين ايران بود. و اين رسالتي بود زينب وار از کربلاي جبهه ها بايد از قاب دوربين هاي روايت فتح به گوش مردم مي رسيد. رسالتي که هنوز وجود دارد.
آن روزها، وقتي از در موسسه روايت فتح داخل مي شدي، هرچند به وسعت محيط کنوني نبود اما شور و نشاط و کار و تلاش را در آن به خوبي مي توانستي ببيني.
ميدان نبردي تازه پيش روي گروه قرار داشت؛ ابزار اين ميدان هنر، قلم و دوربين بود. شباهت هاي زيادي بين اين ميدان و ميدان جنگ تسليحاتي وجود داشت که از مهم ترين آن، مي توان به اهميت زمان در هر دو جنگ اشاره نمود. در هر دو فرصتي براي از دست رفتن وجود نداشت. آقا مرتضي اين نکته را خوب مي دانست. بي وقفه و شبانه روزي در اين ميدان فعاليت مي نمود.
سير تکاملي روايت فتح با همت مضاعف گروه، صعودي بود. مستندها در هر برنامه کامل تر مي شدند. اين روند تا آخرين مستند روايت فتح در زمان آقا مرتضي، يعني مستند شرح مقتل شهداي فکه، ادامه داشت و وضع به خوبي پيش مي رفت.
در آخرين مستند، گروه به همراه آقا مرتضي، راهي فکه شد؛ تا از فکه، مستندي عاشورايي بيرون بياورند. و در همان عاشوراي فکه بود که مرتضي آويني هم عاشورايي شد و به خيل شهدا پيوست.
بعد از شهادت سيد مرتضي آويني ديگر روايت فتح آن موسسه سابق نبود، به کلي دگرگون شد. يک روز تعطيل بود و يک روز فعال. يک روز پر حاشيه بود و يک روز ساکت و آرام.
اين روزها، روزهاي آرام روايت فتح است. وقتي وارد ساختمان موسسه مي شوي، نه از فيلمسازان خبري هست و نه از شور فيلمسازي؛ ساختماني تعطيل که اگر اتاق چند پرسنل اداري اش نبود، چشمت به چراغ خاموش بقيه اتاق ها مي افتاد فکر مي کردي به يک ساختماني وارد شده اي که سالها متروکه افتاده است. و گويي در ميدان نبرد رسالتي بر دوش ندارد. براستي آيادر ميدان نبرد فرصتي براي از دست رفتن وجود دارد؟

 


عليرضا آل يمين
* در سي امين دوره جشنواره فيلم فجر، يکي دوفيلم دفاع مقدس بود که هم از جهت محتوا و هم فرم کمي متفاوت از آثار قبلي اين حوزه ساخته شده بود. يکي از فيلم ها «ملکه» است که اگر با دقت به آن پرداخته شود مي تواند فصل جديدي را در عرصه فيلم هاي دفاع مقدس ايجاد کند. با اين وصف، به نظر شما مي‌توان به آغاز موج جديدي از فيلم ها در اين حوزه اميدوارم بود؟
خيلي سخت است. سؤال بسيار مشکلي رامي پرسيد. چون ما همه به همين فکر هستيم که در اين حوزه بايد چه کنيم؟ مثل عمليات هاي جمع و جوري که هيچ فرمانده اي نمي توانست از بالا براي آن تصميم بگيرد. خود بچه ها در حين عمليات به راهکاري مي رسيدند؛ گاه درست از آب در مي آمد و گاهي نه.
*نبود فرمانده ، لازمه اين عمليات است يا دچار ضعف مديريت هستيم ؟
ما هرچه در حوزه فرهنگ بدبختي کشيده ايم از مديريت ناصحيح بوده است و هنوز هم ادامه دارد و اگر بيست دهه هم بگذرد اين مديريت فشل ادامه خواهد داشت. چون قرار نيست درست شود. ما هميشه مي‌گذاريم بحران به وجود بيايد بعد حلش کنيم. وقتي جنگ، جنگ مردمي مي شود يک جايي شما در محاصره مي افتيد، وقتي محاصره مي شويد ارتباط قطع مي شود. اين اتفاق براي خود من افتاد؛ در عمليات آبادان ما فکر مي کرديم عراقي ها را محاصره کرده ايم، در حالي که خودمان در محاصره عراقي ها بوديم و عراقي هم در محاصره اي از بچه‌هاي ما هيچ کس خبر نداشت چه اتفاقي افتاده است. بعضي وقت‌ها پيش مي آيد. شما در اين لحظه بايد بهترين حرکت را انتخاب کنيد. خيلي هم مشکل است. در سينماي دفاع مقدس حساسيت هاي ناصواب زياد است. مثلا اگر من گردن بازيگرم چفيه نگذارم انگار همه چيز را به هم ريخته ام و ممکن است فيلم دچار جرح و تعديل شود. موضوعات کوچک ديگري هم در ژانر دفاع مقدس شاهديم. اما در موضوعات اجتماعي حساسيت ها را نمي بينيم. ولي بحث من اين است؛ اين سوالي که شما مي پرسيد به دليل اينکه مهندسي شده کار نمي کنيم و فيلم نمي‌سازيم بيشتر جرقه اي است که از سوي هنرمند زده مي شود و بعد شروع مي‌کنند به گرفتن غلط هايش و اين خيلي سخت است. يک وقت به شما مي گويند در اين فضا کار کنيد و همه هم کمک مي کنند. اما اگر قرار باشد شما جريان سازي کنيد اين جوشش بايد از هنرمند آغاز شود. اگر قرار باشد همه به جاي اينکه به خود چشمه کمک کنند مدام مسير را براش ببندند که اين چشمه نتواند بالا بيايد جرياني به وجود نخواهد آمد. اين براي خود من اتفاق افتاده است. در "فرزند خاک" يک دهه طول کشيد. براي "نيمه گمشده" يک دهه طول کشيد. براي "بيداري روياها" هشت سال طول کشيد. براي "ملکه" که مدت زمانش کمتر بود از 87 تا الان درگير هستم. بيشترين انرژي من مصروف برداشتن سنگ هايي مي شود که حتي شايد ازسر خير خواهي گذاشته مي شوند که البته خيلي وقت ها از سر عدم آگاهي است. خيلي از کساني که درباره اين فضا حرف مي زنند جنگ را نديده اند. اگر ديده اند از پشت تلويزيون ديدند. اگر رفته اند 45 روز يا سه ماه رفته اند. اگر يک گلدان اينجا روبه روي من و شما باشد هر کس از يک منظري آن را مي بيند. اما کسي که باغبان اين گل است، اين را از همه زاويه ها مي بيند. شبش را مي‌بيند. روزش را مي بيند. موقع باران مي بيند. وقت آفتاب مي بيند. اما يک گروه فقط زمستانش را ديده اند. بعضي فقط بهار را ديده اند و اگر شما در فيلمنامه به زمستان اين فضا بپردازيد عده اي که بهارش را ديده اند مي گويند اين اشتباه است. جنگيدن در اين قضيه سخت ترين بخش سينماي دفاع مقدس است. سينماي ما شرايط خوبي ندارد و مهم‌ترينش عدم مديريت درست است. وقتي مديري مي آيد، اولين کاري که بايد انجام دهد اين است که تنش ها را از بين ببرد آن وقت بنشينيم با هم فکر کنيم. يک تيم اگر درونش تنش باشد نمي تواند ببرد و عراق را ببرد‌، مي رود دو هيچ مي خورد و برمي گردد. بخش ديگرمشکل سخت افزاري است. کساني که در اين مورد تصميم مي گيرند يا جنگ نبودند و سواد بصري درستي ندارند و متاسفانه سواد ديني شان هم سواد ديني محاوره‌اي است و عمق ندارد؛ خيلي هاشان نهج البلاغه را ورق هم نزده‌اند. اگر يک کد از آن بياوري نمي دانند. فکر مي کنند از يک کتاب ضاله آورده اي. اگر بگويي امام علي را ملامت و محاکمه مي‌کردند که تو چهار ماه است نمي روي صفين را شروع کني، چرا نمي‌خواهي بجنگي؟ امام مي گويد من مي خواهم کاري کنم آنها از جنگ برگردند. شما تحمل جنگ را نداريد. بعد که مي روند به جنگ تا قرآن مي آيد سر نيزه امام را رها مي کنند. امام مي گويد من قرآن ناطقم بعد که ماجراي حکميت پيش مي آيد به امام مي گويند ما قبول کرديم تو چرا زير بار رفتي. اين شرايط دقيقا در حوزه سينماي دفاع مقدس هم وجود دارد. بسياري از کساني که زماني در جنگ بودند و الان پست فرهنگي دارند مدام نگران برداشت هايي هستند که خودشان دارند و آن را تعميم مي‌دهند به همه جامعه. يعني فکر مي کنند همه مثل خودشان برداشت مي کنند. در صورتي که اصلا اين طور نيست. سؤالات نسل جوان با من درباره جنگ يک مدل نيست. سؤالي که نسل جوان در اين زمينه مي‌پرسد گاهي آدم را عصبي مي کند، چون حوزه تفکراتي او حوزه امروز است که کلي حاشيه دور آن است. اصلا از آن موقع خبر ندارد. خبرهايش را از کجا گرفته است؟ در سالگرد جنگ چند تصوير پخش مي شود و چند مصاحبه که خيلي ها هم آن را نمي بينند. مطالعات اين دوستان درباره جنگ از کجاست؟ همين گفت وگو هايي است که در جلسات مطرح مي شود. چقدرمطالعه عميق درباره جنگ دارند؟ من براي «فرزند خاک» 23 سفر مطالعاتي داشتم. اين ها براي بررسي فيلمنامه فرزند خاک چند سفر مطالعاتي دارند که بگويند ما در مطالعاتمان با اين برخورد کرديم و اين موضوع را هم ديديم؟ آخر جنگ را که درآبادان در فيلم «ملکه» به تصوير کشيدم دوستان نمي دانند که وضعيت چطور بوده. فکر مي‌کنند چون آخر جنگ بوده قدرتمان بيشتراز اول جنگ بوده است در حالي که عراق در شروع جنک 12 لشکر زرهي داشته و آخر جنگ دو برابر شده بود. کار به جايي رسيد که گفتند نخ بخيه نيست. اگر تحريف مي‌کنم بگويند تحريف مي کني. ما بيشترين اسير را بعد از قطعنامه داديم. سپاه مقداد عراق عمل کرد و گروه گروه اسير گرفت. ما آن اسرا را در زمان محاصره نداديم چون در شروع جنگ لشکر منظم نداشتيم، گروه مردمي بود. حالا من اگر بگويم در شروع جنگ نظم نبود همه مي‌گويند فرماندهي را زير سؤال مي بري؟! نه، ما اصلا شروع جنگ هنوز شکل نگرفته بوديم. تا سالها فرماندهي جنگ دچار تشتت بود. اين ايجاد بي نظمي مي کند اما هميشه هم بد نيست. بعضي وقت ها مي‌رسد مثلا به تک ميدان تير آبادان که در ماه رمضان بود و قرارشد همزمان با اذان صبح آغاز شود اما به دلايلي، موقع روشن شدن هوا رسيد و متشتت شد و گروهي که از سمت راست عمل کرده بود از بين رفت. چون گروه سمت چپ گفته هوا روشن شده و جلو نرفته بود و اين باعث شد يک گروه از بين برود. اين قضيه خيلي اتفاق افتاده اما چون همه تفکرات حول اين محور است که مي گويند تضيعف و تخريب است و نبايد هر واقعيتي گفته شود، نتيجه مي شود همين سينمايي که داريم. اگرقرار باشد يک استثنا پيدا کنيم و روي اين استثنا کار کنيم وبعد هم به يقيني که اعتقاد داري برسي نمي توانيد اين مسير را طي کنيد؛ الان آفت همين است که در حوزه فرهنگ، فهم ديني و فهم جنگي وجود ندارد. و فهم دفاعي را هم به نسبت جنگ کسي تميز نمي دهد. يعني فرق است بين جنگ و دفاع، اين را کسي نمي تواند تميز دهد واگر کسي تمييز دهد در حد شعار است. مثلا در فيلم «ملکه» خيلي ها مي گويند شعار است و اين حرفها چيست که مي زني؟ در حوزه دفاع مقدس يک چيزي وجود دارد به نام چالش با خود يا به معنايي جهاد اکبر که اين خيلي اوقات به زبان نمي‌آيد. مي ترسي به زبان بياوري. مثلا من اين اسير را گرفتم مي توانم بکشم يا نه؟ اگربکشم در بحبوحه جنگ کسي مجازاتم نمي کند. اما يکي هست که نگاه مي کند که تو به قانون يا حدود الهي خدشه وارد مي کني. خدا مي گويد قرار نبود بکشي. آيا ممکن است خدا اين را بپرسد يا نه؟ من فکر مي کنم مي پرسد. چون مي گويد «و من يعمل مثقال ذره شرا يره ». من اعتقاد دارم مي پرسد. عده اي مي‌گويند نه، اگر هم مي پرسد تو نبايد بگويي. من قبول ندارم. ما اگر بخواهيم در اين فضا کار کنيم به دليل اينکه يک بخشش در مذهب است، بخشي از آن در دفاع است، بخشي در جامعه شناسي است، بخشي ديگر در فضاي سياسي است و بخشي در هنر، فضا سخت مي‌شود. در يک عمليات ميدان مين را داريم، سيم خاردار، خندق آتش و آب را داريم، تله هاي متعدد انفجاري و مانع خورشيدي داريم، حالا مي خواهي بروي جلو و خاکريز بگيري. با اين وضعيت مي گويي اصلا ولش کنيد هزينه اي که ما مي خواهيم براي آن خاکريز بدهيم بيشتر از ارزش آن است. برويم يک فکر ديگري بکنيم. ما هم در چنين شرايطي هستيم. من الان مي ترسم طرح فيلمنامه ديگري بدهم. چون نگرانم الان اينها مي خواهند روي طرح چه بگويند؟ من چقدر بايد روي 10 صفحه چالش کنم؟ بگذار اين چالش را روي 100 صفحه انجام دهم که براي من هم بيارزد. در رابطه با سؤال شما اعتقاد دارم مي شود اين کار را کرد. اما اين تخصص و اين دغدغه اعتقادي کمرنگ است. براي رسيدن به اين، خيلي کار سختي است که بخواهي اعتقادي کار کني، هنري کار کني، جريان سازي کني و بعد به يک نتيجه مطلوب برسيم. پروسه طولاني مي شود. اما اگر به شما اعتماد بکنند از 100 به شما 70 بدهند مثلا روزنامه کيهان هم کمتر برخورد جدي مي کند با آن فيلم. مي گويد من بيايم 70 درصد را بگويم چون مهم تر از 30 درصد است. اين کار سختي است به همين دليل شما جرقه هايي طي چند سال مي بينيد، چون که اين جرقه ها از دل يک هنرمند در يک اتفاق در يک خانه شروع مي شود، تا برسد به آنجا صدها تار مو سفيد مي شود. وقتي هم که رسيد همه 30 درصد را مي بينند و شما را ملامت مي کنند. مي‌گويند ضد دين، ضد دفاع، تشکيک در دين، در دفاع، ميانه رزمنده ها را بد نشان داده است، آدمها را عصبي و ايزوله نشان داده است. اين ها را به من گفته اند که مي گويم. اما فکر نمي کند که در13 کيلومتر فضاي پالايشگاه آبادان که تعداد آدم هايي که اينجا زندگي مي کنند در اين فضاي بسيار بزرگ 10 نفر نمي شود. طبعا اين فضا ايزوله مي شود. وقتي آدمها به دليل نبود نيرو همديگر را کمتر مي بينند بيشتر تنها هستند در تنهايي است که فضاي اعتقادي و دفاعي برايشان به وجود مي آيد و اين چالش است دراين منحني که به يقين مي رسد. اگر عارف به شک نرسد به يقين هم نمي رسد. اگر من بگويم همه چيز بروفق مراد است پس خدا چرا اين انرژي هاي دروني را گذاشته است؟ اصلا خدا دوست دارد اين چالش ها را. دوست دارد آدم بيايد بگويد من مي‌خواهم اين گندم را ناخنک بزنم. اگر غير از اين بود که در شرايط عجيب دوران جنگ آن قدر اتفاقات رخ نمي داد. شهيد باقري يک خبرنگار بود که تبديل مي شود به فرمانده قرارگاه نصر، بعد هم مي گويد کسي حق ندارد از دشمن تلفات زيادي بگيرد، مي‌گويد اينها را بياوريد ازشان استفاده کنيم. ببينيد افق چقدر وسيع بوده در آن سن و سال و در آن بحبوحه جنگ .
* انگار موضوع شک خيلي دغدغه ذهني شماست ؟
اگر شک نباشد شما به يقين نمي رسيد. مردم يزد صد سال ديرتر از ساير مناطق ايران، اسلام را پذيرفتند. ولي وقتي الان يزد مي رويد خيلي مومن تر هستند. چون با آن خيلي چالش مي کنند تا به نتيجه مي رسند. معتقدم شک مقدمه ايمان است، اگر نباشد ايمان عمق ندارد. چون شما وقتي به شک مي رسي شروع مي کني به مطالعه کردن، قطع به يقين به دليل اينکه فطري هم هست چنان که در قرآن هم آمده مي گويد تو فطري هستي و فطري اين مسير را مي روي و وقتي تو شروع مي کني به چالش کردن آن سيگنال قوي تر است. حفظت مي کند. حداقل من اين طور فکر مي کنم. وقتي فيلمنامه مي نويسم همين طور است؛ هرجا گير مي کنم مي خوابم. مي گويم احتمالا نياز به زماني دارد تا حل شود و اتفاقا راه حل را پيدا هم مي کنم. خيلي سخت است اما لذت بخش است.
* برگرديم به سينماي دفاع مقدس؛ آينده اين عرصه چطور خواهد بود؟ فرموديد که هم مشکل از مديران است و هم سينماگران. در رابطه با اين موضوع ادامه دهيد.
زماني سينماي دفاع مقدس مي تواند جريان ساز باشد که اجازه دهند سينماگراني که اعتقاد و دغدغه دارند کار کنند. اگر غير از اين باشد مي‌رسد به سطح و نازل مي شود. من اگر فقط براي پول بروم فيلم دفاع مقدس بسازم ومديرهم براي اينکه بيلانش را درست کند بيايد در اين فضا، نتيجه نخواهد داشت. در اين حوزه يکي فيلمنامه اي را کار مي‌کند پولش را مي گيرد و اتفاقي هم نمي افتد. اگر قرار است اين اتفاق بيفتد اعتماد و هزينه لازم است. يک فيلمنامه مثل «ملکه» سه سال زمان مي برد. اما براي يک فيلمنامه ديگر شايد زمان کمتر باشد. براي فيلمي مثل ملکه بايد حداقل 10 سفر داشته باشي و با 150‌نفر هم گفت وگوي رودررو بکني. وقتي حجم اين گفت وگوي شفاهي و ميداني زياد باشد هم طبقه بندي سخت مي شود هم زمان و هزينه بيشتري مي خواهد. در اين سينما اين اتفاق نمي افتد لذا کار مي لنگد. من فکر مي کنم فيلم هايي موفق هستند که خود جوش باشند. هنرمند داراي دغدغه جدي در اين زمينه بايد اعتقادي برخورد کند. اعتقادي نه صرفا به عنوان مذهبي بلکه اين موضوع را دوست داشته باشد و حاضر باشد براي آن هزينه دهد. اگر اين طور باشد مي تواند به عنوان يک فيلمساز يا به عنوان يک جريان تاثير بگذارد؛ حتي در حوزه هاي ديگر. مثلا «فرزند خاک» يک جرياني را به وجود آورد. بعد از آن خيلي فيلم درباره تفحص ساخته شد. اما خيلي ها به مسيري که فرزند خاک رفت، نرسيدند چون نمي خواستند شبيه آن شود. آن فيلم 23 سفر تحقيقاتي داشت. سه نفر از آدم هايي که من از آنها تحقيق کردم شهيد شدند. مجيد پازوکي، علي محمود وند،رضا شهبازي کساني بودند که بعد از تحقيقات من به شهادت رسيدند. من رفته بودم دقيقا سرچشمه و حرف را از اين بچه‌ها گرفتم، اين مي تواند جريان ساز شود. ولي جرياني که در يک سبک هر يک ازهنرمندان است. بايد به آن توجه شود نه به خاطر هنرمند بلکه به خاطر آثاري که 100 سال ديگر قيمت پيدا مي کند. ملکه 100 سال ديگر قيمت پيدا مي کند و من ديگر آن موقع نيستم، اما جهان که همين دنيا نيست. الان ممکن است خيلي ها به آن توجه نکنند. اما به فلان فيلم، صد سال ديگر خيلي توجه نمي شود چون معلوم است که اين سطحي است. اگر فرض ما اين باشد که ما بکاريم و ديگران بخورند و يا باقيات صالحات بر جا بگذاريم، هر کس اين طور فکر کند ديگر نبايد نگران باشد. اگر کار براي خدا باشد مهم نيست چه اتفاقي مي افتد؛ با اين تفکر مي توان در حد هنرمندان اعتقادي جريان‌ساز بود. تعداد فيلم‌هاي کوتاهي که درباره جنگ ساخته مي شود خيلي زياد است. اما به اندازه انگشتان يک دست کار خوب در مي آيد. اين هم خوب است. اما اگر بخواهيم اين را اعتقادي يا دغدغه اي کنيم بهتر جواب مي‌دهد. ما فراخوان مي زنيم، پولي هم مي دهيم به فيلمسازان جوان که برويد در اين حوزه کار کنيد. او هم مي خواهد فيلم خودش را بسازد. نمي دانم چه طور بايد شرايطش را فراهم کرد که کسي که دلش مي خواهد در اين حوزه فيلم بساز برود و فيلم بسازد؟اگر آهنگر نمي تواند در حوزه جنگ فيلم بسازد نبايد اين طور باشد که وقتي گرسنه مي شود برود فيلم بسازد. اگر کسي مي خواهد تماشاگر را خيلي بخنداند نبايد از دفاع مقدس وام بگيرد، فيلم بسازد و مردم را بخنداند و سينما را شلوغ کند! من مخالف آن فضا نيستم، اما اين راه بهتري دارد. براي اينکه برسيم به يک اثر ارزشمند ماندني نبايد هر چيزي را به هر قيمتي مرسوم و گسترده کنيم.
* الان شما 30 درصد و 70 درصد نمي کنيد درباره چنين موضوعي ...؟
چرا، براي همين مي روم و اين فيلم ها را مي بينم اما مي گويم اگر...
* نه منظورم اين است که شما هم اگر به جاي مسئول باشيد شايد فکر کنيد آن فيلمي که مثلا فضاي طنز دارد 30 درصد ضربه مي زند يا ايراد دارد، اما شما متناسب حساسيتي که داريد مي گوييد که ...
نه من نمي گويم جلويش را بگيرند، اما مي گويم اگر مي خواهيم به آن فضاي مطلوب برسيم به راهي بهتراز اين بايد فکر کنيم. ولي يک وقت آن فضاي 30 درصدي مي شود اصل مطلب و بعد همه فکر مي کنند بايد به آن بپردازند. بعد از مدتي آن هم از ريخت مي افتد، بعد مي بينيم اين راهي نبوده که ما قرار بود برويم. راه ما چيز ديگري است. مگر ما چقدر ديگر وقت داريم که درباره عناصر شفاهي اين اتفاق بزرگ حرف بزنيم؟ فکر مي کنم يک دهه يا نهايتا دو دهه. بعد از دنيا مي روند ديگر...
* يعني بعد از اينها تمام خواهد شد ؟
نه اما وقتي اين اصلي ترين لينکي که در آن فضا بوده را از دست بدهيم رجوع مي کنيم به منابع مکتوب. من منابع مکتوب را به اندازه منابع شفاهي قبول ندارم. دليل دارم، يکي؛ حس آن آدمي که حرف مي زند، دو؛ لحن آدمي که حرف مي زند، سه؛ ويراستاري شده حرف نمي زند. بعد اينکه مصلحت گرا نيست در حرف زدن، چون چيزي براي از دست دادن ندارند. دنبال پست و مقام هم نيستند.
* يعني شما مي فرماييد نبايد مصلحت گرا بود؟
نه. يک جاهايي بله. آن را من تشخيص مي دهم، الان نمي توانم قاطع تشخيص دهم، نمي توانم قاطع بگويم. سکانس پاياني «بيداري روياها» مصلحتي است که آن زن پياده مي شود. و مصلحتي هست که بماند کنار آن خط. سه گونه فيلمبرداري شده، يک جور اينکه مي ماند يک شکل همين که الان اتفاق افتاده هست. يک نوع ديگر اينکه مي آيد تا دوربين مي رسد در يک نماي درشت بر مي گردد ماشين را نگاه مي کند و از کنار دوربين رد مي شود.هر کدام اينها يک معنايي مي دهد ولي من در آن لحظه مصلحت ديدم اينکه الان هست را بگذارم.
* يعني در واقع يک جور سانسور کرديد ...
سانسور کلمه خوبي نيست چون همه اش را من به وجود آوردم نه ديگري ...
* خود سانسوري هم گفته مي شود.
بله اما نه به معناي خشن سانسور، بلکه معناي نرم مصلحت. يعني قرار نيست چيزي را بپوشانيد. قرار است چيزي را به چيز ديگري ترجيح دهيد چون صلاح است. به هر حال اين مصلحت انديشي بد نيست و ايرادي ندارد.
* اتفاقا مي خواستم از شما سؤال کنم وقتي فيلم را مي‌ديدم حس مي کردم آقاي آهنگر از روي پلي شبيه پل صراط رد مي‌شود که هر لحظه ممکن است سقوط کند . منتظر بودم ببينم چه اتفاقي مي افتد ممکن بود يک کلمه، کل مفهوم فيلم را عوض کند. به نظرم رسيد شما نمي خواستيد اين طور تمام شود و بنا به مصلحت هاي انديشيده شده نظارتي اين طور تمام کرديد؟
نه اين طور نيست . البته سکانس پاياني در فيلمنامه نيست. از همان مسير سير و سلوکي که من در آن فضا بودم نشئت گرفته است. دقيقا همان روزي که اين سکانس گرفته شد اين سکانس به وجود آمد. پيش از آن وجود نداشت. قرار بود سکانس جاي ديگر و شکل ديگر گرفته شود، اما آن قدر من دغدغه داشتم که دچار سردردهاي شديد شده بودم و پيشاني ام را مي بستم. مدام فکر مي کردم. صبح که آمديم سکانس را جور ديگري بگيريم. گفتم مي خواهم اين سکانس را اين طور بگيرم و کسي هم نگويد چرا.
* کسي هم حرفي نزد؟
دستيارم وآقاي زرين دست گفتند وضعيتت چطور است؟ گفتم مي‌خواهم اين طور بگيرم. گفت خب حالا که اين طوري است پس بگيريم. خيلي خوب هم شد، چون حس مي کنم آن ناميرايي شهدا در آن هست.
* نترسيديد که متهم به شعارزدگي و تبليغات زدگي شويد؟
نه. هميشه شعار بد نيست، شعار اگر به عمل برسد خيلي هم عالي است. اما آن شعاري که مي گويند 45 روزه براي زلزله زده ها خانه مي‌سازيم و من رفتم و ديدم کانکس هم ندارند اين خيلي بد است. شعار خوب است. شعار پرچم است. يعني شما به يک چيزي اعتقاد داري. اما اگر شعار تکرار شود، بن مايه و ريشه هم نداشته باشد، هم خودت خجالت مي کشي که اين شعار را دادي و ديگران هم مسخره مي کنند. *درسکانس آخرچه چيزي گفته شده است؟
مي گويد «ملکه» نمي ميرد، مي تواند دفاع کند. شهيد هم دفاع مي کند و به نظر من نمي ميرد. پس وجود دارد. هست. مي شود اورا ديد اما نه با اين چشم. ولي خوب متاسفانه در اين فضاي شعاري آن قدر لطمه مي خوريم که اگر يک زماني نخواهيم شعار دهيم محکوم مي شويم به شعارهاي قبلي. من هر وقت مي خواهم فيلم جنگي شروع کنم بر مي‌گردم نگاه مي کنم فيلم هايي که ساخته شده طي دو سه سال گذشته کدام يک لطمه زده و تلاش مي کنم در فيلم خودم آن‌ها را ترميم کنم.

 


محمدرضا محقق
ملکه، فيلم «دوران جديد» «نگاه» به «دفاع مقدس» است. اين دوران البته تازه آغاز نشده و قدمتي به اندازه ساخت فيلم‌هايي مثل «مهاجر» و «ديده بان» و امثالشان داراست.
اين دوران و اين نگاه خاصيت هاي ويژه اي دارد که اتفاقا مجاهدانه و اصيل و شهامت‌طلبانه و شهادتخواهانه است.و بي ترديد هريک از اين واژه ها نيازمند تحليل و توضيح است که به آن خواهيم رسيد.
مضمون و بخصوص- تأکيد دارم- «نگاه» ملکه را نبايد دست کم گرفت و به آن بي توجه بود و يا مثلا صرفا در غرقاب فرم افتاد و از منظري که فيلمساز براي بيان توجه و تنبهش انتخاب کرده غافل ماند که در اين صورت نقض غرض مي شود؛ هم براي فيلمساز و هم مخاطب.
برآنم که فرم «ملکه» برآمده از مضمون و مضمون در تلاقي و تداعي با فرم است.فرم از همان خاصيت هايي برخوردار است که اين مضمون و محتوا با همان چيزهايي دست به گريبان است که ساختار.
ملکه نه فيلمفارسي جنگي است که با ضرب و زور جوک هاي جنسي يا ادا و اطوارهاي لوده آلوده مخاطب را «جذب» کند و بخنداند، نه فيلم انتلکتوئل است که بخواهد ژست ضد جنگ بگيرد و حرف هايي باب ميل آن طرف آبي ها بزند و نه اثر سفارشي برخي نهادهاي سنبل کار است که وظيفه شان حيف و ميل بيت المال باشد و بس.
نه! ملکه هيچ کدام از اينها نيست و پر از اشکال و ايراد و ضعف و نقصان هم که باشد در شرافت و اهميت و ارزشش همين بس که جزء هيچ کدام از اينها نيست و مگر همين دستاورد، چيز کمي است؟
جنگ تحميلي. پالايشگاه نفت آبادان. ديده باني نمي‌تواند عراقي را ببيند. اما بر حسب تصادف سيم تلفني پيدا مي‌کند و درون بويلر پالايشگاه آبادان مي رود و برايش اتفاقاتي مي افتد.
ملکه، فيلم سنگيني است!
البته که سنگين است، خاصه براي مخاطباني که تربيت سينمايي و دانش بصري و سواد هنري شان در حد فيلمفارسي هاي مد روز و مبتذليات روزمره اين روزهاي سينماي ايران باقي مانده باشد.
ملکه مال هيچ کدام از اين گروه ها نيست .به درد هيچ کدام نمي خورد اگر بنا باشد تا قيام قيامت در بر همين پاشنه بچرخد و حکم واجب تر از نان شب دارد براي همه، اگر بنا باشد بالاخره از يک جايي شروع کرد و تربيت مردم را از دست باند کهنه کار فيلم هاي آبگوشتي‌ساز درآورد و به دست اهلش سپرد.
چه بهتر که اين اهليت در وادي دفاع مقدس همين مردم نفس بزند.چه بهتر که با سينما، تنور سالهاي غرورآميز و اهورايي دفاع مقدس مردم سرزمين خودمان گرم شود تا بساط جشنواره هاي صدتا يک غاز و سياسي کار و البته خوش رنگ و لعاب غرب و شرق عالم نو!
اين دوران و اين نگاه خاصيت هاي ويژه اي دارد که اتفاقا مجاهدانه و اصيل و شهامت طلبانه و شهادتخواهانه است.و بي ترديد هريک از اين واژه ها نيازمند تحليل و توضيح است که به آن خواهيم رسيد.
و ما به زودي درباره اين واژه ها و درباره منظومه و اتمسفر «ملکه» صحبت خواهيم کرد و خواهيم گفت چرا با يک فيلم ارزشمند روبه روييم و اين ارزش ها چيستند و براي چه و چگونه!

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10