دانشگاه در جبهه (25) دانشجوي شهيد غلامرضاصادقزاده |
|
مشارکت سياسي در ايران و ديگر کشورها |
|
تبارشناسي مؤسسه پرسش (قسمت سوم) تشنه سراب غرب نگاهي به
احوالات سيدجوادطباطبايي |
|
|
|
|
غلامرضا صادقزاده اسفند ماه 1339 در تهران به دنيا آمد. تحصيلات مقدماتي خود
را با موفقيت پشت سر گذاشت و توانست در اولين سال پيروزي انقلاب اسلامي همزمان با
اخذ ديپلم، به دانشگاه راه پيدا کند و رشته مهندسي کامپيوتر در دانشگاه صنعتي شريف
را انتخاب کرد. غلامرضا مبارزات انقلابي خود را از 17 شهريور، شروع نمود و از آن
پس با پشتکار و جديت بيشتر به دنبال شرکت در مراسم مذهبي و سخنراني ها با تفکر در
انديشههاي اسلامي و انقلابي، مطالعات خود را گسترش داد. بعد از ورود به دانشگاه
همراه با فعاليت در کنار دانشجويان مسلمان، پس از انقلاب فرهنگي و تعطيلي دانشگاه
ها خدمت به روستاييان محروم را ترجيح داد؛ به گنبدکاووس رفت و در جهاد سازندگي
مشغول به خدمت براي محرومان و دردکشيدگان آن ديار شد. با آغاز به کار مجدد
دانشگاهها همزمان با تحصيل در دانشگاه پس از 17 ماه تلاش و کوشش خستگي ناپذير در
سال 60 راهي جبهههاي جنوب شد و به رزمندگان ستاد جنگهاي نامنظم شهيد چمران پيوست.
غلامرضا در عمليات بيت المقدس به فرماندهي تخريب تيپ 46 فجر منصوب شد. پس از آزادي
خرمشهر مسئوليت واحد تخريب و پاکسازي خرمشهر را به عهده گرفت و به منظور کمک به
ياران صميمي و فداکار خود در خنثي کردن ميادين مين و تلههاي انفجاري عازم اين شهر
شد. عاقبت پس از 9 ماه جهاد در رويارويي با دشمن در تاريخ ششم تيرماه در خرمشهر
به فيض عظيم شهادت نائل آمد .
|
|
|
امروزه حضور مردم در پاي صندوقهاي رأي نماد حمايت و پشتيباني آنها از نظامي
است که در آن زندگي ميکنند. به اين اقدام که با برگزاري انتخابات صورت ميپذيرد
مشارکت سياسي گفته ميشود از چگونگي ايجاد و گسترش اين قاعده که به معياري براي
وزنکشي عيار مردمي حکومتها تبديل شده است ميگذريم و به اختصار به نوع و شيوه
مشارکت سياسي مردم در نقاط مختلف جهان ميپردازيم. تا چندي قبل در بسياري از کشورها
فقط به عده محدودي از مردم حق حضور در پاي صندوقهاي رأي و انتخاب افراد داده ميشد
که بايستي از شرايط ويژهاي برخوردار ميبودند. در جوامع مختلف اين مسئله متفاوت
است و هر جامعهاي در اينباره تجربه خاصي را دنبال نموده و سبک خاصي را پسنديده
بود. به عنوان نمونه در يونان قديم فقط کساني از حق رأي برخوردار بودند که صفت
شهروندي داشتند. در ساير کشورها نيز تا چندي قبل مشارکت زنان در انتخابات و اداره
امور جامعه ممنوع بود. ايالات متحده آمريکا، انگليس، فرانسه، سوئيس و بسياري ديگر
از جمله کشورهايي بودند که به زنان اجازه مشارکت سياسي نميدادند. اگرچه به مرور
زمان بر دايره کساني که حق شرکت در انتخابات و مشارکت در روند مديريت جامعه را
داشتند افزوده شد، لکن هنوز هم ميتوان يافت کشورهايي را که از محدوديتهاي عمده در
انتخابات استفاده مينمايند از جمله اين کشورها ميتوان به عربستان اشاره کرد در
اين کشور زنان همچنان از مشارکت در امور سياسي و اجتماعي جامعه بيبهرهاند. علاوه
بر محدوديتهاي جنسي محدوديتهاي سني را نيز ميتوان ملاحظه کرد. اين گونه
محدوديتها در هر جامعهاي و به نحوي قابل ملاحظه است. به عنوان نمونه در برخي
کشورها کساني از حق شرکت در انتخابات برخوردارند که حداقل 16سال سن داشته باشند
مانند کشورهايي که داراي نظامهاي انقلابي و تکمجلسي هستند و برخي ديگر نيز براي
کساني که سن کمتر از 23 يا 25سال داشته باشند حق مشارکت سياسي را قائل نيستند.
مانند کشورهاي دو مجلسي که عمدتاً نسبت به مجلس دوم چنين ديدگاهي را قائلند. از
ديگر محدوديتهاي انتخاباتي ميتوان به تابعيت اشاره کرد کشورهاي مختلف در اين مورد
مواضع متفاوتي را اتخاذ مينمايند. در فرانسه و مصر مهاجراني که تابعيت اين کشورها
را پذيرفتهاند حداقل پس از گذر پنج سال از مدت پذيرش، حق حضور پاي صندوق رأي را به
دست ميآورند. علاوه بر مسئله تابعيت، سواد خواندن و نوشتن و نيز آگاهي از اطلاعات
روز نيز در برخي کشورها براي شرکت در انتخابات لازم است. در اينگونه کشورها افرادي
که بيسواد باشند يا از اطلاعات عمومي بيبهره باشند حق مشارکت سياسي را از دست مي
دهند. مانند شيلي و فيليپين. البته در ايالات جنوبي آمريکا رأي دهنده بايد توان
خواندن قانون اساسي و در بعضي نقاط توان توضيح دادن آن را نيز داشته باشد. برخلاف
اين کشورها کشورهاي ديگري را نيز ميتوان مشاهده کرد که حق شرکت در رأي دادن را
براي دانشجويان و روحانيان ديني به رسميت نميشناسند. لائوس را ميتوان از اين جمله
کشورها دانست. معمولا علت عمده مخالفت با حضور دانشجويان در انتخابات، عدم پرداخت
ماليات توسط آنهاست. اين کشورها معتقدند تنها کساني حق رأي دارند که ميزان معيني
ماليات بپردازند. اينگونه محروميتها مربوط به محدوديتهاي ناشي از فعاليتهاي
اجتماعي است. از محدوديتهاي ديگر با اين ماهيت ميتوان به محروميت کساني اشاره کرد
که سابقه جزايي مؤثر دارند. فرانسه و بلژيک محروميتهاي اينچنيني را براي افرادي
قائلند که به عنوان کانديداي انتخابات حاضر ميشوند. در برخي جوامع نيز به دليل
وجود مونوکراسيهاي پادشاهي و ديکتاتوري هيچگونه مشارکت مؤثري را نميتوان مشاهده
کرد از جمله اين کشورها ميتوان به برخي کشورهاي عربي مانند امارات اشاره کرد. در
برخي کشورها نيز شرکت در انتخابات نه به عنوان حق بلکه به عنوان تکليف شناخته شده
است لذا دارندگان شرايط مجبور به شرکت در انتخابات ميشوندو عدم حضورشان تاوانهاي
اجتماعي، مالي و... را به دنبال خواهد داشت. در جمهوري اسلامي ايران نيز محروميتها
و محدوديتهاي انتخاباتي خاصي لحاظ شده است که از جمله ميتوان از محدوديتهاي سني
ياد کرد چنان که افراد کمتر از 18 سال حق مشارکت مستقيم در انتخابات رياست جمهوري
را ندارند. نگاه به موضوع محدوديتهاي اجتماعي خصوصا در مسئله مشارکت سياسي
نبايد نگاهي مطلق گونه باشد. محدوديتها اگر با نگاهي دقيق و عادلانه وضع شوند از
آنها ميتوان به تبعيضات عادلانه نام برد. به اين معنا که نبايد و نميتوان سرنوشت
يک ملت را به دست کساني تعيين کرد که هيچگونه علقهاي به جامعه نداشته و از تابعيت
بيگانه برخوردارند و همچنين نميتوان اختيار تعيين تکليف سياسي و غيرسياسي يک جامعه
را به افرادي سپرد که محجورند و قدرت درک اجتماعي را به جهت صغر سن و مسائلي از اين
قبيل کسب نکردهاند. اين گونه محدوديتها اگر محروميت مشمولان را به دنبال دارد اما
محدوديتهايي مورد حمايت و لازم است که سيره تمام جوامع و ديدگاه تمام عقلا و
انديشمندان بر ضرورت اعمال آنهاست. لکن برخي محدوديتها در برخي جوامع مشاهده
ميشود که هيچگونه توجيه اصولي، منطقي و عقلي را نميتوان براي آنها يافت. اين
گونه محدوديتها و محروميتها که عمدتا در جوامع مونوکراتيک و جوامعي که از
دموکراسيهاي تودهاي برخوردارند قابل مشاهدهاند بيشتر به جهت حفظ نظم مستقر و
حاکم بر جامعه وضع شدهاند. هر چند که نظم مستقر تامينکننده منافع گروه و اشخاص
خاصي باشد. ممنوعيتهاي ديني و مذهبي را نيز ميتوان از جمله اين محدوديتها دانست
که برخي جوامع مذهبي به مجموعه محدوديتهاي اجتماعي خود افزودهاند مانند عربستان
سعودي که از پذيرش نمايندگان شيعه در ارکان حکومت ممانعت به عمل ميآورد و هيچگونه
حق مشارکتي را براي پيروان تشيع قائل نميباشد. انگليس و رژيم غاصب صهيونيستي اين
محروميت را براي انتخاب شدن کشيشها و خاخامهاي يهود قائلند. در کشور ايران اگر
چه اعتماد به مردم در امر حکومت به جهت وجود حکومتهاي يکتاسالارتا پيش از سال 1357
سابقه چنداني ندارد اما بعد از پيروزي انقلاب اسلامي از همان بدو تشکيل نظام و
استقرار آن مردم نقش ويژهاي در تمام مناسبات اجتماعي داشتهاند. سابقه مشارکت مردم
در بيش از 30 دوره انتخابات متعدد در حدود مدت 33 سال نشان از ميزان جديت نظام
جمهوري اسلامي ايران نسبت به استفاده از آراء ملت در اداره کشور و اعتقاد نظام به
عقبه و پشتوانه مردمي است. از طرف ديگر حضور بينظير و مثالزدني مردم در انتخابات
متعدد با شور و اشتياق فراوان نشان از همبستگي اجتماعي و واقعي مردم با اين نظام
است. مقايسه اجمالي درصد مشارکت مردم ايران در انتخابات متعدد رياست جمهوري و
مجالس و شوراها نشان ميدهد با وجود تمام تلاشهاي خارجي مبني بر بيارزش قلمداد
کردن نقش مردم در تصميم سازيهاي ايران، مردم در اين نظام اعتقاد راسخي به مسئله
حضور در انتخابات و دادن راي به فرد مورد نظر خود دارند. مشارکت گسترده مردم ايران
در تمام انتخابات، مشارکت سياسي در عرصه اجتماعي را به فرهنگي عمومي مبدل کرده
است.فرهنگي که انتخابات را هم حق ميداند و هم تکليف. اين باور و حضور برخلاف تجربه
و روش بسياري از کشورهاست. برخي از کشورها جهت جذب مشارکت حداکثري مردم به تشويقات
و تنبيهات خاص روي آورده و در بسياري مواقع به اجباري ساختن حضور و تنبيه غايبان
عرصه مشارکت سياسي پرداختهاند. تجربه تلخ دوران جبر در مشارکت باعث شد تا
رفتهرفته کشورها از اين رويه عدول نموده و به اختياري بودن حضور مردم در انتخابات
تن دهند. هلند را ميتوان از جمله اين کشورها دانست که هم سابقه حضور اجباري در
مشارکت سياسي را تجربه نموده و هم سابقه مشارکت اختياري را. جالب آن است که در
اولين انتخاباتي که به صورت اختياري برگزار شد مشارکت 90 درصدي مردم در دوره اجباري
به مشارکت 20 درصدي در دوره اختياري تبديل شد! اين تفاوت درصد در دوران جبر و
اختيار نشان از ميزان بياعتقادي و نارضايتي مردم از حکومت در اين کشور داشت. در
کشورهاي ديگر نيز مثالهايي از اين قبيل به وفور قابل ذکر است. عمده انتخاباتهاي
برگزار شده در جهان از ميزان حضور کمتر از 50 درصد برخوردارند و اين در حالي است که
جمهوري اسلامي ايران مشارکت قريب 100 درصدي را در انتخاباتهاي مربوط به نوع نظام و
رفراندوم قانون اساسي تجربه کرده است. که بينظيرترين انتخاباتهاي جهان از بدو
تاريخ تاکنون بوده است. در انتخاباتهاي رياست جمهوري نيز مشارکت مردم نسبت به ديگر
کشورها از جايگاه برتري برخوردار است. تا جايي که مشارکت 85 درصدي مردم در انتخابات
رياست جمهوري ايران، پس از گذر قريب 30 سال از انقلاب و تشکيل حکومت، اوج
مردمسالاري و جمهوريت را در معرض قضاوت مردم جهان و دولتهاي حاکم قرارداد.
براي جلوگيري از اطاله بحث تنها به مقايسه تطبيقي ميزان مشارکت سياسي مردم در
انتخاباتهاي رياست جمهوري ايالات متحده آمريکا و جمهوري اسلامي ايران پرداخته
ميشود تا عيار مردم سالاري اين دو حکومت سنجيده شود: جمهوري اسلامي ايران، يکي
از کارآمدترين و مردمسالارترين نظام سياسي و انتخاباتي را در جهان داراست.
رفراندوم دوازدهم فروردين سال 1358 يکي از کمنظيرترين نمونههاي مشارکت سياسي آرام
و مترقي تاريخ قلمداد ميشود که مردم با 2/98 درصد به نظام جمهوري اسلامي راي مثبت
دادند و پس از آن قانون اساسي کشورمان تدوين و تصويب شد. طبق قانون اساسي جمهوري
اسلامي ايران، مردم با راي مستقيم و مخفي خود، در چهار انتخابات رياست جمهوري، مجلس
شوراي اسلامي، شوراي اسلامي شهر و روستا و مجلس خبرگان رهبري، در تعيين سرنوشت و
پيشبرد امور مشارکت دارند. انتخابات در نظام سياسي ايران اسلامي بر پايه اصول مربوط
به حاکميت دين و حضور مردم در صحنه ومشارکت آنها در عرصه قدرت و تصميمگيريها در
اين حوزه است و يک وظيفه ارزشي به شمار ميرود. تاکنون انتخابات مختلفي از قبيل
رفراندوم جمهوري اسلامي، مجلس خبرگان رهبري، مجلس شوراي اسلامي، تدوين قانون اساسي،
انتخابات رياست جمهوري و شوراهاي اسلامي در کشور ما انجام شده است و به رغم ايجاد
چالشها از سوي برخي کشورهاي خارجي و تحميل جنگ، ترورها و فشارهاي اقتصادي، مشارکت
مردمي هرگز از 50 درصد پايينتر نيامده است. انتخابات ايران در ارزيابي و مقايسه با
انتخابات ديگر کشورهاي جهان، در تمامي قارهها، بيشترين ميزان مشارکت و حمايت
مردمي مداوم از نظام سياسي خود را دارا است که با توجه به آمار مشارکت مردم،
ميانگين درصد مشارکت در انتخابات ايران از ميانگين کشورهاي غربي بالاتر است.
ميزان مشارکت مردم ايران در انتخابات رياست جمهوري در دور هفتم 9/97 درصد، دور هشتم
6/66 درصد، دور نهم 8/62 درصد و دور دهم 85 درصد بوده است، همچنين مردم در انتخابات
مجلس ششم 35/67 درصد، مجلس هفتم 21/51 درصد، مجلس هشتم 40/55درصد و مجلس نهم 2/64
درصد مشارکت داشتهاند. برخلاف ايران، در بسياري از کشورهاي پيشرفته که ادعاي
پرچمداري دموکراسي در جهان را يدک ميکشند، ميزان مشارکت مردم در انتخابات با وجود
سابقه طولاني آنها در برگزاري آن، چندان چشمگير نيست. در سالهاي اخير اين ميزان
مشارکت در کشورهاي غربي به دليل بحرانهاي سياسي و اقتصادي و نارضايتي مردم از
سيستم ليبرال دموکراسي کمتر نيز شده است. به عنوان مثال نظام ايالات متحده که
خود را به عنوان سمبل نظامهاي ليبرال دموکراسي در دنيا معرفي ميکند، هميشه شاهد
مشارکت اندک مردم در انتخابات بوده است. در يک قرن اخير در انتخابات رياست جمهوري
آمريکا، هميشه نيمي از جمعيت ايالات متحده شرکت نکردهاند. درصد مشارکت مردم براي
انتخاب اعضاي کنگره نيز هميشه بين 30 تا 40 درصد در نوسان بوده است. ميزان
مشارکت مردم آمريکا در انتخابات کنگره سال 2010، 8/37 درصد، سال 2006، 1/37 درصد،
سال 2002، 37 درصد وسال 1998، 4/36 درصد بوده است. همچنين آمار مشارکت مردم در
انتخابات رياست جمهوري اين کشور شامل 49 درصد در سال 1996، 21/51 درصد سال 2000،
69/56 درصد سال 2004، 20/58 درصد سال 2008 و نهايتا پايينتر از 50 درصد در سال
2012 بوده است. چنان که ملاحظه ميگردد طي انتخاباتهاي برگزار شده اخير، روند
مشارکت سياسي مردم در آمريکا و حتي کشورهاي اروپايي همچون فرانسه سير نزولي جدي را
شاهد است و اين در حالي است که در جمهوري اسلامي ايران مردم در انتخاباتهاي اخير
اعتمادي بيش از گذشته به نظام و مسئولان از خود نشان دادهاند و با اين مشارکت
سرنوشت آينده کشور را به بهترين نحو مديريت و راهبري ميکنند. مهدي نورايي
دانشجوي کارشناسي ارشد حقوق دانشگاه تهران
|
|
|
دکتر حسين روحاني * سيدجوادطباطبايي درسال 1324 شمسي درشهر تبريز ديده به
جهان گشود. وي پس ازتکميل تحصيلات ابتدايي ومتوسطه و اخذ ليسانس حقوق ازدانشکده
حقوق وعلوم سياسي دانشگاه تهران، براي ادامه تحصيل راهي دانشگاه سوربون فرانسه شد و
از آنجا در رشته فلسفه سياسي فارغ التحصيل شد. طباطبايي درسال 1363 با نگارش رساله
اي درباره تکوين انديشه سياسي هگل جوان، درجه دکتراي دولتي سوربون را دريافت کرد و
بعد از بازگشت به ايران، به عضويت هيأت علمي دانشکده حقوق و علوم سياسي دانشگاه
تهران درآمد و در همان حال با حمايتهاي مسئولين وقت، به کسوت هيأت علمي بنياد دايره
المعارف درآمد. طباطبايي بعد از مدتي به رودررويي و مقابله آشکار با نظام اسلامي
پرداخت و به همين سبب از هيأت علمي دانشگاه جدا شد و به تحقيق درباره انديشه سياسي
روي آورد. درحال حاضر نيز وي با مؤسسه پرسش همکاري مستمر و تنگاتنگي دارد . سيد
جواد طباطبايي تاب کوچک ترين انتقادي را ندارد و در سالهاي اخير بانوشتن وجيزه
هايي آتشين و توفنده بر مخالفان خويش تاخته است. اين عضو مؤسسه پرسش دل در گرو آراء
فيلسوفاني چون هگل، ماکياولي و فيخته دارد و باتوشه گيري از آراء اينان، درصدد است
با نگاهي تاريخي، پروژه مدرنيزاسيون را در ايران صورتبندي و عملياتي سازد. طباطبايي
در باب مدرنيته مي نويسد: «پديده مدرنيته ماهيتاً فرهنگي است؛ زيرا اساس غرب و
تمايز آن با شرق، فرهنگي است...اين واقعيت فرهنگي در حدود 8-7 قرن قبل ازميلاد در
يونان بروز کرد وسپس تا روم گسترش يافت وآنگاه به مسيحيت منتقل شد که آن هم از
نظر فرهنگي ميراث خوار روم و يونان است. سپس آن انديشه يوناني- رومي به اضافه
مسيحيت به فرهنگ دوره جديد غربي-اروپا-تبديل شده است.» طباطبايي خاطرنشان مي کند:
«بنابراين آنچه که از نظر شناخت غرب مهم واساسي است،دقت به اصل فرهنگي و اصل انديشه
عقلاني است و بقيه امور را بايد با توجه به آن در نظر گرفت؛ يعني اقتصاد، سياست و
حدود و ثغور جغرافيايي را در واقع بايد بسط و تحقق غرب را در اصل تفکرش جست
وجو کنيم.» اين نويسنده غربزده در جاي ديگري درتمجيد زايد الوصفي از مدرنيته مي
نويسد: «يکي ازاساسي ترين بحث هاي انديشه فلسفه غربي ازهمان آغازانديشه، درسپيده
دم يونان، انديشه درباره انحطاط شهرهاي يوناني بوده است. انديشه فلسفي يونان به
ويژه درکوره بحران دموکراسي آتني گداخته وآبداده شده و با سقراط گفت وگويي
خردمندانه، درباره پرسش هايي که از ژرفاي شهر و دموکراسي برخاست، به بحث اساسي
انديشه فلسفي تبديل شد. افلاطون چنان منظومه فلسفي بنياد گذاشت که انديشه انحطاط ،
پر اهميت ترين عنصرآن بود و هم او به درستي دريافته بود که تنها راه برون رفت از
انحطاط ، جز با انديشه منظم فلسفي نمي تواند همراه شود.» طباطبايي هرگزعلاقه و
دلدادگي خويش به مدرنيته را پنهان نمي کند و به گاه و بيگاه به سنت و يکي ازعناصر
مقوم آن يعني دين حمله ميکند و چنين استدلال مي کند که سنت در ايران دچار خمودگي
ورکود فکري شده است و توانايي نوزايي و انطباق با عهد جديد را ندارد. اين نويسنده
تجددگرا، به تأسي از آراء هگل خواستار گذار از سنت به مدرنيته است و براي نيل به
اين منظور، از سنت شرق شناسي وام گيري مي کند. شرق شناسي يک متد پژوهشي و معرفتي
است که در آن غرب به عنوان معيارحقيقت شناخته مي شود و هر آنچه در تقابل با غرب
قلمداد شود مذموم ومطرود شناخته مي شود. در شرق شناسي اين غرب است که به سمت شرق
حرکت مي کند و براي آشنايي و به دست آوردن تعريف ، با آن تماس مي گيرد نه بالعکس.
شرق شناسي، شيوه اي انسجام يافته و هدفدار است که به وسيله آن شرق به عنوان موضوعي
براي آموزش، کشف، تمرين و ممارست مورد توجه و تماس غرب واقع مي شود. شرق شناسي يک
شيوه پژوهشي است که هرکس ميتواند از آن استفاده کند. يعني حتي نويسنده اي شرقي که
زادگاهش درشرق است با اين متد و نگاه مي تواند مستشرق قلمداد شود. طباطبايي نيز
ملهم از اين متد، پژوهش هاي خويش را بر مبناي معرفت و فلسفه غرب بنا نهاده و با
احترام به لوازم وتبعات روش و الگوي استشراق، با يک نگاه بيروني و ازکرسي تجدد
اروپايي به چند وچون تاريخ ، فرهنگ، انديشه وتمدن شرقي مي پردازد. با چنين نگاه و
رويکردي، بايکوت سنت ها و قائل شدن به سير واپس گرايانه تاريخ انديشه وحرکت قهقرايي
شرقي و اسلامي و اعلام نظريه «انحطاط زوال» هيچ غريب و بعيد نمي نمايد. شرق شناسي
بيش از ديگرشاخههاي مطالعات علمي جامعه هاي انساني، آلوده به پيش داوري ها و فضاي
تاريخي پديدآمدن خود بوده وکوشش آن اين بوده است که از نظر پايه هاي فکر غربي در
قرن نوزدهم به اين واقعيت که شرق ناميده مي شود معنايي بدهد. بنابراين، شرق شناسي،
به ذات، يک دانش اروپايي است که تمام پيش داوري ها وارزش گذاري هاي قرن نوزدهمي
درآن نهفته است. استاد مؤسسه پرسش، با در پيش گرفتن موضعي شرق شناسانه و نسخه
شناسانه بر آن است نوعي همساني ميان عقلانيت غربي و انديشه ايرانشهري برقرار و چنين
وانمود کند که عامل به اصطلاح انحطاط! ايران زمين، امتزاج تصوف وشريعت بوده است!
طباطبايي، ريشه و نسب آراء تمامي انديشمندان ايراني را به ايران باستان وانديشه
ايرانشهري بر مي گرداند و خاطرنشان مي کند که: «فارابي از يک سو به يونان اقتدا
کرده و از سوي ديگر به وجدان ايراني و معنويت ايرانشهري، فارابي علي رغم اينکه در
دوره فرهنگ جديد اسلامي و خلافت پرورش يافته، ولي او فيلسوف ايران است. » پژوهشگر
مؤسسه پرسش، در جاي ديگري با قلب و تحريف آشکار انديشه فارابي- که مؤسس فلسفه
اسلامي مي باشد- مي نويسد: «انديشه سياسي فارابي بيش از آنکه الهي باشد، سياسي است
و او مانند افلاطون و ارسطو ميراث خوار فيلسوفان يوناني است.» اين گزاره هاي متصلب
در باب انديشه فارابي و ديگر فيلسوفان و متکلمان ايران زمين، رنگ و بويي شرق
شناسانه و هدفدار دارد و به و ضوح نشان دهنده تلاش طباطبايي در جهت کنار زدن دين و
برگرفتن انديشه ايرانشهري است. * استاد علوم سياسي دانشگاه اصفهان
|
|