(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 06 خرداد 1392 - شماره 20503

سينماي تجاري عليه سينماي ارزشي
اين بود عدالتي‌که مي‌گفتي؟
گفت وگوي کيهان با محمد علي باشه آهنگر (بخش آخر)
اگر من مدير بودم...
   


مصطفي انصافي
سينماي تجاري اغلب شامل فيلم هايي مي شود که صرفاً براي فروش در گيشه ها و جذب مخاطب ساخته مي شوند. در سينماي تجاري که شاخصه اصلي سينماي موجود در غرب و هاليوود است از فناوري هاي جديد همچون جلوه هاي ويژه و افکت هاي کامپيوتري در جهت ارتقاء جذابيت آثار سينمايي استفاده مي شود تا از اين روزنه مخاطبان را پاي صندلي هاي مخملين سينما ميخکوب کند و حتي اين انگاره را در ميان مخاطبان جا مي اندازد که يک فيلم را به دليل جاذبه هاي بصري بيش از چند بار نگاه کنند و هر بار لذت بيشتري ببرند، اساساً تريلوژي سازي و سه گانه هايي که در هاليوود از دهه 60 ميلادي به بعد همچون جنگ ستارگان، پدر خوانده، بيگانه در هاليوود طرفداران زيادي را به خود اختصاص داد از اين منطق سود افزايانه بهره مي بردند.
توسعه سينماي تجاري دقيقاً مصادف است با ايجاد جامعه مصرفي در غرب؛ در جامعه مصرفي فرد هيچ گاه ارضا نمي شود و دائماً رسانه ها براي افراد نيازهاي جديدي را مي سازند و خود نيز به آن پاسخ مي دهند و آن را به اصطلاح ارضا و اقناع مي کنند. سينماي تجاري مصداق بارز جامعه مصرفي امروز است که همه چيز را محض لذت ارائه مي کند. در سينماي تجاري محتوا، معنا و مفاهيم به قربانگاه فرم و صورت و ساختارهاي سينمايي مي روند تا شرکت هاي فيلمسازي پول بيشتري را به جيب بزنند، در اين سينما فرصتي براي انديشيدن وجود ندارد و به مخاطب اجازه دخل و تصرف و چون و چرا کردن در حوادث غير عادي و خرق عادت داده نمي‌شود و هر بار که منتقدي از اين زاويه به فيلم مي نگرد تنها يک جمله شنيده مي شود و آن اينکه “فيلم، فقط فيلم است.”
سوژه هاي فيلم هاي تجاري معمولاً از دم دستي ترين مسائل پيراموني الهام مي گيرند، ابر قهرمانان داستان هاي کميک، داستان هاي عاشقانه، خيانت هاي زناشويي، آخرالزمان، مابعد‌الطبيعه و... اين چنين سوژه هايي اغلب از پر فروش ترين سوژه هاي موجود در فيلم هاي تجاري هستند. سينماي تجاري ربط و نسبتي حقيقي با مفاهيم و معاني ندارند و حتي اغلب مواقع رويکردي ضدارزشي نيز دارند و با تزيين ضدارزش ها، آنومي و ناهنجاري سعي دارند تا مخاطبان را هر چه بيشتر جذب فيلم کنند. هسته اصلي سينماي تجاري در دو مفهوم خشونت و جنسيت قابل دسته‌بندي است و بدون اين دو فيلمسازي در اين حوزه از درون فرو خواهد پاشيد.
متاسفانه در سال هاي پس از انقلاب، سينماي موج نو، فرهنگ غربي را در خود نهادينه کرد و به ناشري براي فرهنگ ليبرال دموکراسي غربي بدل شد. شاخصه اصلي فيلم هاي سينماي تجاري ايران را مي توان در مواردي همچون استفاده پر شمار از ستاره هاي زن، داستان هاي عاشقانه يا خيانت، رفاقت، نزاع، عشق هاي مثلثي و سياه نمايي اجتماعي خلاصه کرد.
سينماي تجاري چه بخواهيم و چه نخواهيم امروز در جهان جريان دارد ولي مسئله قابل بحث در اينجا تعارض مقولات ارائه شده در سينماي تجاري با ارزش هاي اسلامي غالب در جامعه ماست و همين مسئله باعث شده تا سينماي بدنه در سال هاي اخير شبيه ورمي باشد که از جامعه بيرون زده و قرابتي با جامعه ما ندارد و نمي توان آن را پذيرفت. سينماي تجاري در ايران به دليل عدم تجانس با رويکرد فرهنگي مردم ايران بدل به يک فرهنگ بيگانه و شبه روشنفکرانه شده، چرا که سينماي تجاري برآمده از فرهنگ مصرفي ليبرال دموکراسي غربي و زبان گوياي آن جامعه است. ولي وقتي سينماي تجاري را روي فرهنگ ارزشمدار جامعه خود سوار مي کنيم همچون لباسي است که بر تن صاحبش گريه مي کند، جامه اي که نه تنها صاحبش را نمي آرايد بلکه مايه ننگ و زشتي و عدم اعتماد به نفس وي نيز مي شود. از اين رو اين دغدغه بايد سرلوحه کار سينماگران ما باشد و همان طور که شهيد آويني نيز به آن نظر داشته و همواره کوشيده تا سينماي ارزشي را روي کار بياورد بايد سينماي “آبگوشتي” و صرفاً “بفروش” را فرو نشاند چرا که مولفه هاي سينماي تجاري کمکي به درک يک فيلم نمي کند و صرفاً براي تهييج و تحميق مخاطب است. به زعم کارشناسان نيز حذف برخي صحنه هاي خشن و جنسي در فيلم هاي هاليوودي، رقص، آواز ، زد و خورد و حتي در برخي موارد هيچ آسيبي به ساختار فيلم “البته اگر ساختاري داشته باشد” وارد نکرده است. خشونت که قرار بود در سينماي هاليوود همچون يک فانتزي باقي بماند امروز به عرصه اجتماعي کشيده شده و برخي مخاطبان فيلم هاي هاليوودي تحت تاثير اين گونه خشونت ها دست به جنايت و کشتار مي زنند. از اين رو تداوم اين اوضاع به نفع جوامع نيست.
در سينماي ايران نيز وقتي بحث از ايرادات سينما مي شود اغلب سينماگران بحث هاي ساختاري را پيش مي کشند و از نبود امکانات مي نالند در صورتي که مشکل اصلي سينماگران ما فقدان معنا و محتوايي گيرا است که بتواند مخاطباني را که با سبک زندگي اسلامي علاقه مندند ، جذب خود کند چرا که با جامعه و زمينه اجتماعي که در آن مي زيند غريبه هستند و شناختي بر آن ندارد. متأسفانه سينماگران ايراني، به واسطه‌ اينکه کاملاً مقلد غربي‌ها هستند صرفاً به آموختن تکنيک سينما بسنده مي کنند و به حوزه‌ تفکر، که در بطن همه‌ آن آثار سينمايي وجود دارد، عنايتي ندارند. شهيد آويني در نقد هنر جديد به اين موضوع اشاره دارد که «هنرمندان ما تنها به دنبال فراگيري تکنيک هستند، آن‌ها هرگز در جست‌وجوي حکمت نيستند». براي نجات سينماي ايران نياز به تکنسين نيست، نياز امروز سينماي ما سينماگراني است که از منظر جامعه شناختي و معرفت شناختي به سينما بنگرند. به نظر مي‌آيد چيزي که امروز باعث شکست در سينماي ما شده همان مسئله‌اي است که شهيد آويني بدان اشاره کرده است. در واقع سينماگران فقط دارند بدل به تکنسين مي‌شوند و بي‌شک تکنسيني که تهي از تفکر باشد نمي‌تواند نوآور باشد و همه سعي خويش را معطوف اين مي کند تا در قواعد تکنيکي خلاقيت و ابتکار به وجود بياورد که امروز همان را هم نداريم.
امروز جريان سينماي ما نياز مبرمي دارد تا تدبيري اساسي براي سينماي تجاري بيابد. چرا که هر روز طرز تفکري کاسب کارانه و تجاري به تنه اين سينما صدمه وارد مي کند. براي سامان دادن به آثار سينمايي بايد يک الگو و مدلي سينمايي را سر لوحه کار قرار داد تا از روزنه آن فيلم‌هاي سينمايي فاخر و در خور ارزشي را توليد کنيم. کتاب ها و مقالات شهيد آويني براي نيل به اين امر مهم تکيه گاه مطلوبي است و مي توان طرز تلقي اين شهيد بزرگوار را نقطه عزيمتي براي رسيدن به هدف اساسي سينماي ايران که همانا سينماي انقلابي و اسلامي است.
از سوي ديگر بايد مسئولان فرهنگي کشور ارزيابي جدي روي دانشکده هاي سينماي داشته باشند، چرا که سينماگران امروز ما از درون اين دانشکده ها خارج شده و شروع به فيلمسازي مي‌کنند؛ از اين رو در وهله نخست سينماي ما نيازمند تغيير ذائقه سينماگران است تا تغيير ذائقه مخاطبان سينما. در دانشکده هاي سينمايي بايد با تاکيد بر مفاهيم و ارزش هاي ديني و اسلامي نسلي از سينماگران را پروراند که با توجه به زمينه اجتماعي که در آن مي زيند فيلم بسازند و نه با الگو گيري از سينماي غربي و تجاري که تنها به ازيادي پول روانه شده به جيب صاحبان شرکت‌هاي توليد فيلم که اغلب نيز صهيونيست هستند، مي انديشند.

 


آرش فهيم
به اين سخنان توجه کنيد:
«بزرگ ترين دروغ اين است که به خود بگوييم سينمايي که در عرصه بين المللي شرکت کرده سينماي هنري است.»
«در عرصه سينما خيلي هدفمند خواسته اند يک سري اتفاقات بيافتد و سينما را در چنبره اقتصادي در بين مافياي پخش رها کرده اند و از توجه به ارزش هاي اخلاقي و اعتقادي که يک زماني به آن معتقد بوده اند خيلي راحت گذشته اند.»
«کساني که اين فيلم هاي ايراني را در جشنواره هاي خارجي مطرح کردند و تاکنون بيش از صدها جايزه داده اند قصد دارند اين ذهنيت را در بين سينماگر ايراني ايجاد کنند که هنر يعني همين نوع فيلم ها تا مبادا به فيلم هايي که در تبيين ارزش هاي انقلاب و اسلام است پرداخته شود و هر کس اين کار را انجام دهد را مزدور بنامند»
«در غرب، هنر سينما و سياست با هم ارتباط تنگاتنگي دارند که به مراکز تصميم گير سياسي شان برمي گردد، چراکه منافع اقتصادي هم در جهتي حرکت مي کند که منافع سياست مداران تأمين شود ولي در ايران حرکات و اتفاقات متأثر از جريان‌هاي مختلفي است و سازماندهي سياسي ندارد در عين حال فيلم هايي هم وجود دارند که تحت تأثير يک جريان سياسي، هدايت مي شوند.»
«جريان ابتذال درحال حاضر جريان غالب سينماي ايران شده است... گسستن حريم ها، تبليغ روابط بي قيد و بند دختر و پسر، قهرمان پروري دروغين، همه مواردي هستند که سينماي ما به صورت عمد به سمت آن هدايت مي شود.»
اشتباه نکنيد؛ اين جملات، تعلقي به يکي از منتقدان امروز مديريت سينمايي کشور که نسبت به سياست هاي سينمايي دولت، بي عدالتي در اکران، دادن امکانات ويژه به فيلم هاي خاص و گرفتار شدن فيلم‌هاي اعتقادي در چنبره مافياهاي اقتصادي معترض است، ندارد. اتفاقا اين جملات، از زبان رئيس سازمان سينمايي بيان شده است. جواد شمقدري اين انتقادها را در سال 79 و در اعتراض به بي عدالتي و انحراف دراداره سينما مطرح کرده بود. اتفاق تکان دهنده اين است که حالا خود شمقدري در حال عمل به همان مسائلي است که روزگاري عليه آن‌ها شورش کرده بود!
شورشي که در نهايت شمقدري را به تصدي امور سينما رساند. او با شعارهاي عدالت محورانه بر سر کار آمد و قرار بود سينما مسير ديگري را در پيش بگيرد و وارد ريل جديدي شود. اما گويا ريل گذاري آقاي رئيس و همکارانش در سازمان سينمايي مقصدي غير از سياست هاي غرب گرايانه شبه اصلاح طلب نداشته است!
آيا از نتايج گذشت زمان است که شمقدري را به همان نتايج و پندارهايي که مديران سينمايي قبلي داشتند و او به آن ها معترض بود رسانده است. شمقدري معترض به سينماي جشنواره اي حالا خودش بزرگ ترين حامي و مشوق اين نوع فيلم ها شده است. نظرات او درباره فيلم فرانسوي فيلمساز ايراني را بخوانيد. نه تنها حمايت، که با افتخار اعلام مي کند جايزه اسکار حاصل لابي او بوده و اين بار هم قصد دارد با سرگروه داوران جشنواره کن صحبت کند تا به ما نخل طلا بدهند!
جواد شمقدري که روزگاري نسبت به انزواي فيلم هاي اعتقادي در اکران سينماها اعتراض داشت، اينک شرايطي را ايجاد کرده که فيلمسازان دفاع مقدسي دلشان خون مي‌شود تا فيلمشان رنگ پرده بگيرد! چه کسي باور مي کرد در دوران حاکميت شمقدري معترض به مافياي اکران، سرنوشت اکران فيلم هاي اعتقادي به اين وضعيت دچار شود؟ هنوز فراموش نکرده ايم که سال گذشته با فيلم «شور شيرين» چه رفتاري شد. «روزهاي زندگي» هم همين طور. امروز هم که «ملکه» و نوع اکرانش و جابه جايي هاي پي در پي در رساندنش به پرده سينماها، سند گوياي بي عدالتي در مناسبات سينمايي است. آيا اکران همزمان دو فيلم از يک فيلمساز، آن هم فقط براي فضاسازي به سود يک جريان سياسي در انتخابات، رفتاري «خاتمي‌وار» نيست؟
چرا در شرايطي که فيلمسازان متعهد همواره با بحران اکران مواجه هستند، يک فيلم جشنواره اي فرانسوي به محض توليد، امکان اکران مي يابد؟ گويي همه مشکلات سينماي ما حل شده و فقط اين گرفتاري مانده که اين فيلم همزمان با جشنواره کن در ايران هم به نمايش در بيايد! البته براي ما جاي ترديدي نيست که اين تصميم غيرعادلانه هم تمهيدي براي جلب توجه افکار عمومي به سمت همان جريان سياسي خاص بود. البته با رد صلاحيت نامزد اين جريان، اکران فيلم هم به تأخير افتاد. البته از آنجا که در سازمان سينمايي برخي از افراد جايگاه ويژه اي دارند، دست اندرکاران اکران هم گفته‌اند چون الآن زمان برگزاري امتحانات مدارس و دانشگاه‌هاست و براي اينکه نسخه با کيفيت تر اکران شود، فعلا اين فيلم نمايش داده نمي شود! مي بينيد! هنوز فراموش نکرده ايم که فيلم هايي چون «شور شيرين» ، «روزهاي زندگي» و «ملکه» به خاطر موضوع خاصشان بايد همزمان با هفته دفاع مقدس اکران مي‌شدند، اما دقيقا در وقت امتحانات به نمايش درآمدند!
بگذريم از اينکه در دوران حاکميت جناب شمقدري بر هنر هفتم کشورمان، سينماي ما از ترويج روابط بي قيد و بند دختر و پس فراتر رفت و کار به تحسين روابط نامشروع زنان و مردان متأهل رسيد!

 


عليرضا آل يمين
آنچه مي خوانيد، ادامه گفت و گوي ما با محمدعلي باشه آهنگر به بهانه اکران فيلم جديدش «ملکه» است. گفت وگويي که البته از خود فيلم فراتر رفته و به مسائل کلان سينماي دفاع مقدس مي پردازد.
شما خيلي روي موضوع تحقيق در آثارتان تاکيد داريد در صورتي که خود شما فضاي جنگ را درک کرديد باوجود اين چرا اين قدر تحقيق براي شما اهميت دارد؟
بله. اما اصلا نمي شود اعتماد کرد. شما وقتي جايي مي خواهيد عمليات کنيد چندين بار مي‌رويد شناسايي ولي باز هم موقع عمليات نمي‌شود به يک هفته پيش اعتماد کرد؛ باران آمده است و مين ها جابه جا شده اند،هزار اتفاق افتاده،دوباره بايد از نو شروع کني، من و همسرم در کل جنگ آبادان بوديم. 18 سالگي ازدواج کردم. پسر بزرگم آبادان به دنيا آمد. درجنگ زندگي مي کرديم. من چهار فصل جنگ را ديده‌ام. خانه من پشت خط مقدم بود. دعا مي کردم گلوله ها و خمپاره هاي دشمن خيلي عقب نيايد که به خانه من برسد.
اين جا هم يک جور شک جريان دارد خوب اگر عقب تر نيايد به رزمنده ها مي خورد!
خط مقدم سنگر دارد. رزمنده بي پناه نيست. عادت دارد به اين شرايط.آماده است. امکان پاسخ دارد. ديده بان دارد. اصلا آمده است که جنگ کند. اما کسي که عقب است دارد آشپزي مي کند، بچه داري مي کند، زندگي مي کند، اصلا نمي تواند بجنگد،براي همين نگران بودن اصلا يک حس طبيعي است.
پس چرا عقب نيامدين، در يک شهر ديگر...
اصلا نمي توانستم، نمي دانم چطور مي‌شود اين را گفت.آن قدر فاصله گرفته ايم از اين احساسات که باورمان نمي شود. البته خيلي ها هم آمدند عقب. آبادان 700 هزار نفر جمعيت داشت اما پنج هزار نفر ماندند. البته بايد هم مي رفتند چون اگر مي ماندند تلفات زياد مي شد. اما من نمي توانستم جزء آنها باشم. همانجا ازدواج کردم و در ميان جنگ يک زندگي تشکيل شد. بعد کلي مهمان داشتيم از جاهاي ديگر برگه عبور برايشان مي گرفتم مي آمدند خانه ما مهماني، باور نمي‌کردند ما برق داريم، آب داريم،زندگي داريم و لذت مي بريم از زندگي و عطر و حلاوتش هنوز در زندگي مان هست. زندگي در شهري که خمپاره به طلا فروشي خورده و طلا ها ريخته پشت ويترين شکسته لابلاي خاک ها کساني هم که رد مي شوند کاري با طلاها ندارند. الان کسي اين را باور نمي‌کند، فکر مي کنند فيلم تعريف مي کنم. چون طلا در آن فضا ارزش نداشت يک چيز ديگري ارزش بود. مثل الان نيست که سه هزار ميليارد اختلاس مي شود. الان چيزهايي ارزش شده که آن موقع نبوده است. الان هم ممکن است باشد. اما الان وقتي انواع اختلاس ها و دروغ گويي‌ها و بي عدالتي ها رخ مي دهد، آن ارزش ديگر نمي‌تواند نفس بکشد. مثل آب چشمه که جلويش سنگ بندازي زير مي ماند، اما هست؛ موجود است. بايد شروع کنيم به ساختن، از خودمان هم شروع کنيم. من چکار دارم با آن که اختلاس کرده، بايد اول خودم را درست کنم. حواسم باشد چطور راه بروم، چطور حرف بزنم، چطور فکر کنم، ديگران هم همين طور. بعد مملکت آرام آرام به يک جايي مي رسد، هر چند خيلي سخت است. دلم نمي‌خواهد بگويم جنگ ديگري رخ دهد اما کاش اين اتفاق بيفتد.
بعد از جنگ و خصوصا بعد از صدام خيلي تلاش شد تا رابطه با دولت و مردم عراق بهبود پيدا کند. ديگر در رسانه ها گفته نمي شود جنگ ايران و عراق، مي گويند جنگ ايران و حزب بعث. با توجه به اينکه قرار است اين فيلم در عراق هم اکران شود،وجه انسان دوستانه فيلم چقدر توجه داشتيد؟
اصلا شرط من اين بود. قرار نيست برخلاف فرمايش امام علي(ع) عمل کنم که مي فرمايد فرزندت را براي زمانه خودت تربيت کن. فيلم «ملکه» فرزند من است. اگر آن را براي 30 سال پيش بسازم و ارجاعات آن هم به 30 سال پيش برگردد دارم يک روايت تحريف شده از تاريخ را مي گويم و قطعا کسي باور نمي کند. اما ارجاعات و دلالت هايش به امروز، فيلم را سر پا نگه مي دارد. اين که در جشنواره فجر گذشته 69 درصد راي مثبت به فيلمي که نه زن در آن هست و نه به عشق هاي زميني مي پردازد داده شد بي دليل نيست. يکي از شرايط من با بنياد فارابي در ساخت اين فيلم اين بود که الان جامعه هدف براي من عراق است.
يعني از ابتدا با اين نگاه حرکت کرديد ؟
بله. الان پايگاه فرهنگي ما در عراق است. يعني نبايد از آنجا غفلت کنيم. پايگاه که مي گويم منظورم نظامي نيست. بلکه جايي که تفکر آرماني و مذهبي و جهان بيني ما جريان دارد، در عراق و و جاهايي مثل افغانستان است.حرف امام بود که بالا سر اين ها يک قلدر است لازم است که روي اين قضيه کار شود.
در رسانه ملي طي دو سال گذشته دو سريال در حوزه دفاع مقدس پخش شد که در آن، زن را به هزار بهانه مي برند جبهه که آنجا فضاي عاشقانه اي درست کنند تا جذابيت ايجاد شود. اين قبيل کارها را چطور ارزيابي مي کنيد؟
وقتي درباره تفحص با شهيد علي محمودوند صحبت مي کردم گفت مي خواهي يک دختر خوشگل را با يک ماشين مدل بالا بياري لب خاکريز دنبال بابا جونش بگردد و تو هم فيلم خودت را بسازي؟ گفتم اگر تو با من حرف نزني آن وقت دو تا مي آورم دنبال باباشون بگردند. خيلي فاجعه است؛ اگر بخواهي افقت را گسترش دهي محکوم مي شوي،اما آنها محکوم نمي شوند!
سؤال اولم همين قضيه بود که اتفاق جديدي در حال رخ دادن است، يعني يک نگاه ويژه و نو که تا حالا مورد توجه نبوده است!
مگر مي شود با اولين قلاب بهترين ماهي را صيد کرد؟ اين خلاف جريان هستي است. آنکه آدم را آفريد شرايطي را برايش گذاشته و گفته است بايد زحمت بکشي. آنها که مي رسند به آماده خوري، دچار اين مشکلات مي شوند. من تا ابد به خاطر فيلم هايم پشيمان نيستم. يقين دارم اين فيلم ها کفن من خواهد بود. من براي فيلم بعدي هشت ماه است افتادم در يک مسير سخت و دوست داشتني. درباره آدمي که روزي در جبهه يلي بوده است، الان نان هم نمي تواند بخرد، اما پشيمان نيست. حرص هم نمي زند. اختلاس هم نمي کند. در يک خانه 70 متري زندگي مي کند. از آسيب هايي هم که آن موقع نمي دانست عقيم شده است. بچه هم ندارد.
بعضا ديده مي شود آدم هايي که نسبتي با دفاع مقدس ندارند و بعضي اوقات هم عليه آن مواضعي گرفته اند، مي خواهند وارد اين فضا شوند. حالا يا به اين دليل که صرفه اقتصادي دارد يا به قصه اي برخوردند و خوششان آمده. حضور اين افراد را در سينماي جنگ چطور مي بينيد؟
اگر من مدير بودم، به هر کس که اين دغدغه را دارد امکان کار کردن مي دادم. ممکن است يک جوان 20 ساله بيايد که دغدغه دفاع مقدس دارد و مي خواهد کار کند بايد کمکش کنيم.از الان بايد بانک هاي شفاهي را پر بار کنيم. يعني بايد يک هزينه اي پرداخته شود و همين الان هر آنچه خانواده شهيد موجود است پاي دوربين بنشينند و حرف بزنند، کسي هم بين حرفشان نپرد،هرچه دوست دارند بگويند، خاطره بگويند، واگويه بگويند، حديث نفس بگويند، اين ضبط بشود. تمام کساني که هستند تصاويرشان، وصيت نامه هايشان، گفته‌هايشان، زندگيشان، برادران وخواهران شهدا، جانبازها و ايثارگراني که هستند، از همه شان سند تهيه شود. اين يک بانک بسيار ارزشمند مي شود. ارزش آن از شمش هاي بانک مرکزي هم بيشتر است. چون اين مي تواند فرهنگ سازي کند. اين اگر وجود داشته باشد بعد مي تواند انتقال پيدا کند. اين ها مي شود منابع بسيار خوبي براي کساني که مي خواهند کار کنند. پول خوب هم بدهند که خوب کار شود تصوير بردار خوبي باشد، پژوهشگر خوبي باشد که هر آنچه اينها دارند و خاطراتي که گرد و غبار گرفته را زنده کنند. اين ضعف پر مي شود که اگر فيلمسازاني که در دفاع مقدس هستند يا نيستند بتوانند کار کنند. من هر گروهي که درباره جنگ نظري دارد اجازه مي دادم طرح و فيلمنامه را بنويسد ...
اجازه مي داديد فقط طرح و فيلمنامه را بنويسد؟
بله. هزينه مي کنم و مي گويم هر چي دوست داري بنويس، بعد مي گويم اگر اين حرفهايي که مي زني بر اساس مستندات است، مستنداتش را هم بياور اگر بر اساس تحليلت است بگو فقط تحليل است ... مثل آن سندي که او در يک جاي ديگر فکر مي کنيم عليه انقلاب مي سازد و اين فيلم براي سياسيون نمايش داده شود به عنوان يک سند تحليلي از يک آدم که ممکن است تحليل هايش هم درست نباشد من گنجينه از تمام تفکرات در اين حوزه خواهيم داشت مثل قبر فلان شاه که زماني به مردم ما ظلم کرده است اما اين بار روايت تاريخي تحليلي سياسي و دفاع مقدسي آن کامل مي شود ولي توسط پژوهشگراني که بتوانند سره را از ناسره بکشند بيرون.
اما در اين باره صحبت کرديم که مصلحت بايد مورد توجه قرار گيرد، قصه دروغ نباشد، بعد بدهيم به کسي که نسبتي با اين فضا ندارد ...
نه. وقتي فضا مي دهيم آن طرف تخليه مي شود.
به چه قيمتي ؟
به قيمت اينکه تو سعي نکردي جلوي يک نظر مخالف را بگيري.خيلي از اينها وقتي مي خواهند فيلم بسازند توانايي ساخت آن را ندارند. آن سکانس از کرخه تا راين را که شيميايي مي زنند و آن صحنه هاي دردناک را خيلي از آن فيلمسازها نمي توانند بسازند که ابراهيم ساخته است.سينماي جنگ که فقط واگويه نيست. فيلم‌هاي مرحوم رسول ملاقلي پور مثل «مزرعه پدري» يا «سفر به چزابه» را ببينيد. اين ها اصلا تحمل آن فضا را ندارند. نمي توانند درست کنند، بايد يک عنايتي بشود تا بتواني آن فضا را دربياوري. اصلا شوخي نيست، اما اين اتفاق مي افتد که همه اينها مي‌گويند ما در اين حوزه فيلمساز خوبي هستيم، خب فيلم بسازند معلوم مي شود چه هستند. اين دوستان بعضي هاشان فيلمنامه هايي نوشتند که ارزشي ندارد. برويد بخوانيد هرآنچه اينها هستند تعدادشان هم زياد نيست مگر ادبيات داستاني در حوزه دفاع مقدس که فضا بازتر است خيلي از نويسندگان کار مي کنند چه اتفاقي افتاد؟ قبول دارم که آن حوزه محدودتر است و اين حوزه تاثيرگذارتر. اما آنجا هيچ اتفاقي نيفتاده اينجا هم اتفاقي نخواهد افتاد. مي توانيم تست بزنيم زماني که فيلم سنگيني مثل «چ» را داريم که ابراهيم دارد مي سازد يکي از اين فيلم ها را هم مي توانيم داشته باشيم اتفاقي نمي افتد. ولي تمام اين نظراتي که فکر مي کنيم اينها چه هستند اين طور نيست. کسي به من مي گفت که تو در «ملکه» گفتي اسرائيل قوي است! گفتم خب اسرائيل قوي است اما ما از آن قوي تريم. عراقي ها خيلي جنگجو بودند، بهترين طراحي نيروي زميني را داشتند. اما ديديم آن بچه هايي که با آموزش يک هفته‌اي 45 روزه مي رفتند چه مي کردند! پس بيشتر فضاي اعتقادي است که مارا حفظ مي کند. فيلم من در 8-27 سال پيش رخ مي دهد. آن موقع ما فشنگ و ناوچه و هواپيما نمي توانستيم بسازيم. خب من چه بايد مي گفتم؟ فيلمساز عزيزي که روبه‌روي من نشستي! تو بايد جاي خودت حرف بزني، رئيس جمهور جاي خودش حرف بزند. وظيفه وزير دفاع است که بگويد ما موشک فاتح يا زلزال را ساختيم. اسرائيل هم در جايگاه فرهنگي خود براي طرح قضيه هولوکاست، «فهرست شيندلر» و «پيانيست» را مي سازد، اما کجا ديدي يکي ازاينها حرکت تند بکند؟
به اين موضوعات مي پردازند چون کلام هنرمند بار احساسي بيشتري دارد، کما اينکه ما «پيانيست» را مي بينيم متاسف مي شويم...
بله، ولي در «پيانيست» نمي گويد ما موشک فلان هم داريم.
خب جاي ديگر مي گويد. مگر در فيلم‌هاي هاليوودي اينها را مطرح نمي کنند؟
آن را شائول موفاز مي گويد. هر کسي جاي خودش. من فکر مي کنم من يه چيز ديگري بايد بگويم؛ اينکه به ما حمله شده است، جنگ شد، ظلم شد، دنيا به ما کمک نکرد، روبه روي ما ايستاد. شيميايي زدند اما ما صلح طلب بوديم، ما تجاوز نکرديم، ما اسيران را نمي کشتيم، وقتي ما وارد حلبچه يا هر جاي ديگر شديم آماري نداريم که به يک زن تعدي شده باشد؛ درکل تاريخ جنگ. آيا اينها ملائک بودند؟ اما در سوسنگرد، هويزه و ... اين اتفاق براي زنان ما افتاد. من بايد روي اينها مانور بدهم. اينها مي شود فضاي تأثيرگذار جنگي. من مي خواهم بگويم که احساس اين هشت سال مظلوميت، اين هشت سال تلاش و ايثارگري آن‌قدر قوي است که آسيب نمي ببيند. چنان روئين تن است که آهنگر هم نمي تواند به آن آسيب بزند. آنقدر مستنداتش قوي است، کافي است آنها که فکر مي کنيد هيچ نسبتي با اين فضا ندارند را يک روز ببريم شلمچه، آن فضا آن قدر انرژي دارد، مثل مکه که وقتي مي روي آنجا از خود بي خود مي شوي. آنهايي که قلبشان خيلي سنگي است خيلي از اين آدمها پايشان را در آن فضا بگذارند، مي شکنند.آن فضا چه دارد، آن خاک چيست؟اگر بخواهيم فکر کنيم بخشي از سرزمين است که خاک است، ما ديوانه ايم که فکر مي کنيم قداست دارد. پس يه چيزي دارد. ديگر اين هشت سال آن‌قدر اتفاقات عجيبي افتاده که هيچ کس نمي‌تواند شهيد باقري را محکوم کند، هيچکس نمي تواند بگويد شهيد متوسليان فلان است.
جبرا نمي تواند بگويد يا قلبا؟
نه. قلبا احترام مي گذارند. غلام ضرغامي که ميلاد کي مرام با نام سياوش نقشش را بازي مي‌کند، جانباز 70 درصد است. در شهر راه مي‌رود، قلبا به او احترام مي گذارند. ميلاد کي مرام الان مريد اوست. حسين من که نقش موسي را بازي مي کند مريد غلام است. جنگ را که نديده است، مي خواهم بگويم که يک جاهايي آن قدر اين قامت قوي و محکم است که کسي نمي تواند هيچ آسيبي بهش برساند. شما نگاه کن در هر قبرستاني بروي سرت را که بچرخاني چند تا پرچم مي بيني روي قبر شهدا حال آدم به هم مي ريزد.اين آسيب نمي‌بيند، خدا نمي گذارد به آنها آسيب برسد. نبايد ترسيد، بايد فضا را با گفت‌وگو باز کرد. کي مي تواند بگويد اين بچه ها برحق نبودند؟ ممکن است چهار تا آسيب برساند و فکر کند روشنفکر است که مثلا گفته است ضد جنگ. اما آخر تاريخ را مي خواهي چکار کني؟ مني که که در خانه ام نشسته بودم و بمباران شدم را مي خواهي چکار کني؟ آموزش و پرورش را زدند 23 نفر شهيد شدند را مي خواهي چکار کني؟ اينها فکر مي کنند دارند و مي خواهند چيزي بگويند که هيچ کس نمي‌تواند بگويد.خب بيا بساز، بگو فيلم هاي ديگرشان هم هست ديگر. يکي از همين روشنفکرها فيلمي ساخته که 10 سال پيش فيلم تاپي هم بوده. هي مي گويد نمي گذارند فيلم بسازم! اما فيلم بعديش را که ساخته به لعنت خدا هم نمي ارزد! منظورم به هيچ کس خاصي نيست، ممکن است من هم تمام شده باشم. اجازه دهيم ببينيم کي تمام شده کي نشده. سينما جايي است که کسي نمي تواند بگويد من خيلي قوي هستم، چون بالاخره معلوم مي شود آن چيزي نيست که ادعا مي کند.اسمش هم مجبور است گنده بزند آن بالا، اگر نزنند مي گويد من اين فيلم را ساختم، من کارگردانم چرا اسم من را دوم آورديد؟ما هنرمندان آن قدر بخيل مي شويم بعضي وقت ها که خدا سر هيچکس نياورد. هي من بگويم فيلم «ملکه» فيلم خوبي است، شاهکار است. وقتي شما ديدي گفتي نيست، خب نيست ديگر پس چه مانوري مي تواني بدهي؟
ضعف اصلي آثاري که در حوزه دفاع مقدس ساخته مي شود را در چه مي بينيد؟
ضعفشان نبود تحقيق درست و آموزش غلط است. در حوزه سينماي جنگ خيلي ها از روي دست هم نگاه مي کنند. درباره مفاهيم جنگي دوستي يک فيلمي ساخته بود شهيدان را آورده بود در زمان حال و رفته بود خوشگل ترين جوانها را انتخاب کرده بود. در سينما که مي ديدم همه مي خنديدند و مضحکه مي کردند. خيلي بهم برخورد. فضاهايي که فيلمساز خودش در رويايش به آن مي رسد هميشه قابل تصوير شدن نيست. تماشاچي منطق گراي امروز احساسات دروني من را خيلي درک نمي کند. اين از آن مصلحت هاست. من دلم نمي خواهد به آن شهيد بخندند ولي خب نگاه مي کنم مي بينم قامت شهيد هم ندارد! البته همه براي اينکه خودشان را مقبول جلوه دهند بند مي کنند به شعارهاي دفاع مقدس. آهنگر تا جلوي کارش گرفته مي شود شروع مي کند به شعارهاي دفاع مقدس دادن تا مقبول شود. اين خيلي بد است! ما شرايطي ايجاد کرديم که فيلم‌هايمان بايد شعر درش باشد که پذيرفته شود و تصور مي کنيم که داريم به سينما خدمت مي‌کنيم، يه بخشي اين شعارهاست که توسط کسي که مصوب مي کند بوجود مي آيد و فيلمساز هم مي رود به سمت آن شعارهايي که در حوزه دفاع مقدس نبوده ما به وجودش آورديم. و ديگر آنکه پژوهشش خيلي سخت است. اين پژوهش تخصص مي خواهد. فيلمنامه بعد از پژوهش نوشته شده و بخش‌هايي زياد دارد. بايد درش بياوريم. اضافات را بيرون بريزيم با يک جابه جايي و تدوين. ما مدل پژوهشمان ضعف دارد، پژوهش گر نداريم در اين حوزه. بدبختانه خود من اگر مستقيما پژوهش نکنم به پژوهش ديگران نمي توانم اعتماد کنم، يعني بايد برسم به آن کشف و شهودي که مي‌خواهم.اين دو مشکل ضعف اصلي سينماي دفاع مقدس مي دانم.
آقاي آهنگري که با سينماي دفاع مقدس شناخته شده ممکن است از اين فضا بيرون بيايد؟
قلبا دوست ندارم از اين فضا بيرون بيايم. خيلي هم دست من نيست. من اگربراي فيلم بعدي خيلي معطل بشوم توان قبل را ندارم که بجنگم براي ساخت فيلم. قلبا نه، اما اگر شرايط سخت شود به اجبار من را سوق بدهند. ولي خيلي وقتي فيلم «ملکه» 4 ، 5 سال گرفتارم، مگر من چقدر دستمزد گرفتم ؟ براي فيلم بعدي کي آمده گفته چقدر مي خواهي براي پژوهش؟ من دارم پژوهش مي کنم کي يک ريال به من داده يا بايد به من اعتماد بکنند يا نکنند؟ اگر فضا مهيا باشد آدم براي چي اعتقادات را رها کند. دلم نمي خواهد براي پول فيلم بسازم. من 50 سالم است، مگر چقدرديگر مي خواهم زنده باشم. سيد حسيني(تهيه کننده فقيد ملکه) 3-52 سالش بود که فوت کرد، مگر من چقدر مي خواهم بمانم با اين آسيبهايي که ديده ام اما اگر نشود خداوکيلي دست من نيست. بعضي وقتها در خانه هم در فشارم. مي گويند در اين مسير اذيت مي شوي و سردردهايت را براي ما مي آوري. الان براي فيلم بعدي هم پسرهايم هم همسرم مي گويند نرو سراغ اين سوژه جديد. يک چيزي بين ملکه و فرزند خاک است. مي‌گويند ول کن ما مخالفيم که بروي سراغ اين فيلم چون اين فيلم آزارت مي دهد، طول هم مي‌کشد ، پولت را هم نمي دهند آسيب مي بيني. من از داخل خانه بايد چالش کنم تا برسد به انجمن دفاع مقدس، روزنامه کيهان، ارشاد، فارابي و فلان منتقدي که الان از اينجا رد شد و گفت فيلم تو يک ريال نمي‌ارزد. من نمي خواهم اين فضا را رها کنم. اصلا نمي‌توانم، بلد نيستم يک صحنه عاشقانه در خيابان را بنويسم، نمي دانم چطور مي شود نوشت. يک پسري به دختري بگويد دوستت دارم، خدايا اين بچه‌ها اين ها را چطوري مي نويسند. يا اين ماشين آن را تعقيب مي کند بوق مي زند برايش. چطور مي‌شود اين را فيلمبرداري کردي اين سکانس ها خيلي سخت است من نمي توانم از اين سکانس ها بگيرم. احساس دروني ام اين است که اين اتفاق نمي‌افتد دلم روشن است. اما بعضي وقتها آدم روزش معلوم نيست. من سال گذشته چند تا سريال و سينمايي رد کردم. اما نمي دانم چقدر مي‌شود مقاومت کرد؟ من هم زندگي دارم تا حالا که خدا به ما کمک کرده از شانسمان هم نمي ترسيم .
با تشکر از فرصتي که در اختيار ما قرار داديد.
من هم از شما ممنون هستم.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10