(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


شنبه 11 خرداد 1392 - شماره 20508

آن هوس‌ها و حواسهايي که بايد جمع شود!
حقايقي که آمريکا بايد در مورد ايران بداند (قسمت پاياني)
   


عليرضا طلابي
مردمسالاري، پسته نيست اما مي‌تواند مثل پسته، مغزدار يا پوک باشد. درخت هم نيست اما مي‌تواند مثل يک درخت، در صورت مواظبت، پربار؛ يا در صورت رهاشدگي و آفت‌زدگي، بي‌بر و فاسد شود. انتخابات هدف نيست، مقدمه و فرايندي است براي مواظبت از اين درخت، تا کساني که انتخاب مي‌شوند به مراحل داشت و برداشت اين درخت کمک کنند و نه آنکه خود آفتي و شته‌اي شوند، چسبيده بر تنه اين درخت. لذا انتخابات پروسه‌اي است براي کاشت و داشت و برداشت درخت تنومند مردمسالاري. ايستگاهي است براي تجديدقوا و سوخت‌گيري و جايي است در مسير، براي رفع خستگي، توان بخشي و آچارکشي قطار مسئوليت. از اين منظر انتخابات حق مردم است براي پربار ساختن درخت مردمسالاري... قضيه آنجا مهم‌تر و حساس‌تر مي‌شود که درخت سرسبز مردمسالاري ما، ديني هم باشد و در اوايل راه براي ميوه دادن و هدر نرفتن، خونهايي که به پايش ريخته شد و زحمات فراواني برايش کشيده شد. انتخابات متعددي را برگزار کرديم و در چرخه مردمسالاري خويش نهال‌هاي متنوعي را کاشتيم به اميد خوشي دل باغبان و رعيت.
بياييم به درختهايمان که همان دولتها، مجالس و شوراهايمان است خوب نگاه کنيم و ميوه‌هايشان را به نظاره بنشينيم! براستي با وجود همه مجاهدتها، پيشرفتها و دستاوردهاي مثبت، آيا در همان حد و اندازه‌اي که توقع داشتيم يا هزينه داديم ثمر داده‌اند، يا دچار آفات و شته‌ها شده‌اند و ميوه‌هايي ضعيف يا پوک تحويلمان داده‌اند. هرگز قصدي براي نگران‌سازي يا نااميدي نيست اما نمي‌توان رنجهاي رهبري و اين ملت را نديد، تجارب و برخي واقعيات را براحتي ناديده گرفت و بر بال روياها پرواز کرد. بايد قبول کرد که با وجود اين همه جانفشاني ملت و خون دل خوردنهاي رهبري و دلسوزان، بسياري از مديران و مسئولان و نخبگان در حد و اندازه‌هاي اين ملت و آرمانهاي انقلاب عمل نکردند و از اين پس به جاي قهر و ناز و مظلوم‌نمايي‌هاي نخ‌نما شده و رفتارهاي طلبکارانه بايد در جبران کاستي‌ها، تحليل‌هاي وارونه و کم‌کاري‌هاي خود بکوشند. بايد قبول کرد که مردمسالاري راه و رسم خودش را دارد چه رسد به مردم سالاري ديني.
گرچه خوشايندمان نيست اما اگر بخواهيم واضح‌تر اين موضوع را بشکافيم چاره‌اي جز يادآوري حوادث تلخ و فرصت‌سوز دو دهه گذشته در حوزه تمرين مردمسالاري و دولت‌سازي در ميدان انتخابات نداريم. و چون پرداختن به همه آنها تکرار مکررات است، به عصاره و خلاصه آن اشارتي مي‌کنيم. آنجا که برخي اشتباهات، توهمات، زياده‌خواهي‌ها و تحليلهاي اشتباه و از روي هوس و برخي تخريبها و بداخلاقيها، در ميدان انتخابات 88، به فتنه و انحراف ختم شد و جالب اينکه هنوز هم سياست فرار به جلو و طلبکاري اين دو لبه قيچي در قيافه حق به جانب گرفتن، مظلوم‌نمايي و به زحمت انداختن مردم و متهم ساختن نظام جمهوري اسلامي و بهانه دادن به اردوگاه دشمنان يا همان پيش قراولان و مبلغان مردمسالاري پوک و توخالي، ادامه دارد.
فراموش نکنيم از بن‌مايه‌هاي شکل‌گيري فتنه 88 چيزي نبود جز تصادم دو نگاه ناسالم به قدرت. يکي نگاهي که قدرت را حق از دست رفته خودش مي‌دانست که به هر قيمتي بايد آن را بازيابي مي‌کرد. و ديگري نگاهي که قدرت را طعمه‌اي به دست آمده مي‌دانست که به هر قيمتي مي‌بايست آن را حفظ کرد و استمرار بخشيد! و در اين ميان آنچه شنيده نمي‌شد نداي رهبري بود و آنچه ديده نمي‌شد منافع ملي. عوامل نگاه اول خيلي زود و به صورتي آماتوري با نمايش رفتارهاي هيجاني و دور از شئون انقلاب اسلامي، قافيه را به عوامل نگاه دوم واگذار کردند و به نوعي سوختند يا نيم‌سوز شدند. اما عوامل نگاه دوم يا اصحاب انحراف طولي نکشيد که در گرداب طمع و توهم اراده معطوف به حفظ و استمرار قدرت گرفتار شدند و قبل از پايان دوره قانوني خود با گفتارها و رفتارهاي عجولانه و تحت تأثير و تحريک عوامل ميداني و بيروني، در آتش خودساخته گرفتار شدند. و در اين ميان ملت مانده‌اند و نظام و راهي پر اميد.
اما اين، نه پايان يک راه بلکه ميانه راهي است براي تحقق تجربه واقعي مردم‌سالاري ديني و شکل‌گيري دولتي که حقوق و منافع ملت و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي را نه در حرف و شعار، بلکه در عمل رعايت کند. متاسفانه دولت‌هاي ايراني به رغم همه زحماتي که کشيدند و دستاوردهايي که داشتند، در پيمايش مسير مردم‌سالاري ديني و در ميانه‌هاي راه خويش دچار اشتباهات استراتژيک و راهبردي شدند و در حد توقعات، شعارها و آرمان‌هاي انقلاب اسلامي و رهنمودهاي امام راحل(ره) و رهبر معظم انقلاب (حفظه‌الله) عمل نکردند و زحمات و فشارهايي را براي نظام و ملت باعث شدند. اما اينها نيز تجربه‌اي بود از تجارب تلخ و شيرين اين مسير. مي‌گويند آدم‌ها را بايد در هم خانگي و سفر شناخت و ملت ايران خيلي‌ها را خيلي خوب در اين مسير شناخته است. متاسفانه برخي‌ها هم‌خانه و هم‌سفر خوبي نبوده‌اند اما مي‌توان اميد داشت که بيش از اين براي اهل اين خانه و مسافرين اين قطار زحمت و سختي نيافرينند. بادست برداشتن از هوس‌پرستي، به داد ملت برسند و با برنامه، همدلي و ايثار، به رفع موانع و مشکلات کمک کنند. ان‌‌شاءالله در پس صلابت نظام و هوشياري و مقاومت ملت، مسير صعب اما پرهيجان تحقق مردم‌سالاري ديني تحت حاکميت اسلام ناب محمدي(ص)، با اقتدار پيموده خواهد شد.
اما نکته مهيج اينجاست : استمرار مسير تکاملي مردم‌سالاري ديني و بازتوليد قدرت دولت سالم در دايره انتخابات. آنجا که دشمن و عوامل داخلي آن دست به دست هم داده بودند تا درخت مردم‌سالاري ما را از درون پوک و توخالي کنند، مردم را نااميد و يک مردم‌سالاري بدلي و تقلبي را بر ما تحميل کنند، اما خود خاکستر شدند و عجيب‌تر آن که هنوز در پي تجديد اميد و هوس واهي خويش با بهره‌گيري از عناصر اين خاکسترند! آيا حواس جمع ملت، اين اجازه را به آنها خواهد داد؟ پاسخ روشن است. هرگز!

 


نويسندگان : فلينت لورت و هيلاري مان لورت
مترجم: علي اکبر جعفري
بعضي از مفسرين ادعا مي کنند که شاهد علائمي از سوي ايران هستند که نشان مي دهد، سر انجام در نتيجه تحريم ها و بيداري اعراب،تهران مجبور خواهد شد امتيازهايي را بدهد که ايالات متحده و اسرائيل از مدت‌ها پيش به صورت تحکم آميز در رابطه با مسئله هسته اي خواستار آن شده اند. اما آن چه که اين مفسرين به عنوان مدرک واگذاري فوري امتياز ها از سوي ايران ارائه مي دهند، چيزي جديد نيست. بر خلاف ديگران در خاورميانه، ايران يکي از امضاء کنندگان اوليه پيمان منع تکثير تسليحات هسته اي بود و جمهوري اسلامي از سالها پيش در رابطه با نگراني هاي امريکا و ديگران در مورد فعاليت هاي هسته اي خود مايل به مذاکره بوده است، البته مادامي که مجبور نباشد که حقوق (مندرج در)پيمان ها و نيز استقلال(خود) که رسماً مورد تاييد بين المللي قرار دارد را از دست بدهد.
در اوايل دهه 2000، جمهوري اسلامي با سه کشور جامعه اروپايي EU-3(انگليس، فرانسه، و آلمان) مذاکره و بدنبال آن و با هدف تشويق پيشرفت در مذاکرات، به مدت تقريباً دو سال غني سازي اورانيوم را به حالت تعليق درآورد، آن هم در زماني که به مراتب سانترفيوژهاي کمتري را نصب کرده و در سطح 3 تا 4 درصد مورد نياز براي تامين سوخت راکتورهاي برق به غني سازي مشغول بود. ايالات متحده از ملحق شدن به اين مذاکرات خودداري کرد تا اين که تهران موافقت نمود از حق خود براي غني سازي مورد حمايت بين المللي صرف نظر نموده و زير ساخت هسته اي خود را برچيند.
در سال 2010، ايران به برزيل و ترکيه تعهد داد که بخش اعظم ذخيره اورانيوم غني سازي شده 3 تا 4 درصد خود را تسليم خواهد کرد و در نتيجه از غني سازي در حدود 20 درصد که براي سوخت يک راکتور تحقيقاتي سازنده ايزوتوپ هاي دارويي براي بيماران سرطاني لازم است، چشم پوشي خواهد نمود. در عوض، تهران خواهان تامين سوخت تضمين شده بين المللي براي راکتور تحقيقاتي اش و نيز به رسميت شناخته شدن حق غني سازي خود گرديد.واشنگتن بار ديگر اين پيشنهاد عمومي براي مذاکره جهت دستيابي به يک سازش معنا دار را رد کرد. با تمام اين اوصاف، ايران کماکان علاقه‌مند به دستيابي به يک توافق است، توافقي که در آن، در ازاي دريافت سوخت جديد براي رآکتور تحقيقاتي اش و رفع قابل توجه تحريم ها ، غني سازي خود را در حدود 20 درصد محدود کند و يا ترجيحا يک توافق جامع تر و کامل. مسئله هسته اي بسيار ساده است: اگر ايالات متحده حق ايران براي غني‌سازي در خاک خود تحت اقدامات احتياط آميز بين المللي رابه رسميت بشناسد، مي توان به يک سازش و توافق اميدوار بود که شامل پذيرش تهران نسبت به بازرسي سرزده و پايش فعاليت هاي هسته اي اش و نيز محدوديت نسبت به سطح غني سازي 20 درصد هم بشود.
اما دولت اوباما، مانند دولت قبلي آن، دولت بوش، از تاييد حق هسته‌اي ايران خودداري مي کند. متعاقب انتخاب مجدد اوباما، دليلي وجود نداشته است که نشان دهد دولت او نسبت به اين رويکرد بازنگري مي کند. مقامات ارشد ايالات متحده مي گويند هدف آنها کماکان همان توقف فعاليت هاي مرتبط با غني سازي است.
دولت اوباما ممکن است به تهران مشوق هاي مادي بيشتري را در ازي گرفتن امتيازهاي هسته‌اي قابل توجهي ارائه کند (گويي که ايراني ها کودن‌هايي هستند که با هويج و چماق اقتصادي فريب مي‌خوردند) اما واشنگتن هنوز هم تمايلي ندارد که به حقوق مستقل و نگراني هاي اصلي امنيتي ايران توجهي کند، چرا که اين امر به معناي تائيد و تصديق اين کشور به عنوان يک موجوديت مشروع سياسي که نماينده ي منافع مشروع ملي خود است، مي باشد. مادامي که چنين است معامله اي در کار نخواهد بود.
حتي اگر تهران تسليم ديکته هاي امريکا نشود و جمهوري اسلامي دچار فروپاشي نشود، بخش عمده اي از نخبگان سياست ايالات متحده چنين استدلال مي کنند که معجون کنوني تحريم ها و ديپلماسي کاذب ارزش ادامه را دارند چرا که اين امر، ايراني ها، ديگر مردم خاورميانه و امريکايي ها را معتقد مي کند که کوتاهي و قصور براي عدم دستيابي به يک معامله از طرف دولت ايران است و عقيده بر اين است که اين امر « لزوم » نهايي براي حمله نظامي ايالات متحده را توجيه مي‌کند. امريکايي ها نبايد در رابطه با پيامدهاي آشکار جنگ عليه جمهوري اسلامي توسط ايالات متحده دچار توهم باشند. استفاده از قدرت نظامي ارتش امريکا براي خلع سلاح کشور ديگري(جمهوري اسلامي ايران) در خاورميانه از تسليحات کشتار جمعي، که ندارد، اگر چه واشنگتن درباره ي زرادخانه تقريباً 200 بمب هسته اي اسرائيل سکوت اختيار کرده است، ميزان احساسات ضد امريکايي که از قبل در سطح بالايي قرار دارد را تشديد نموده و با قيمانده ي متحدين ما در آنجا را تهديد مي کند و همکاري با ايالات متحده را عملاً غير ممکن مي سازد. اقدام نظامي امريکا عليه جمهوري اسلامي هيچ گونه مشروعيت بين المللي نخواهد داشت. بخش اعظم جامعه بين‌المللي (120 کشور از 193 کشورهاي عضو سازمان ملل متحد بخشي از نهضت غير متعهدها هستند که اخيراً جمهوري اسلامي را به عنوان رئيس جنبش غير متعهد‌ها برگزيدند)، طبق اسناد قبلاً مکتوب شده، به حمله عليه تاسيسات هسته‌اي ايران به عنوان امري غير قانوني نگاه مي کنند. براي چنين اقدامي هيچ گونه مجوزي از سوي شوراي امنيت سازمان ملل متحد وجود نخواهد داشت؛ واشنگتن به غير از اسرائيل و(احتمالاً) انگليس متحد ديگري نخواهد داشت.
شروع جنگ با ايران بر سر مسئله هسته اي، تصوير ايالات متحده را در خاورميانه و نيز در سراسر جهان به عنوان يک ابر قدرت قانون شکن تثبيت خواهد نمود. اين چشم انداز براي موقعيت راهبردي امريکا، امروزه حتي خطرناک تر از زمان حمله به عراق است. تا همين چند سال پيش، ايالات متحده هنوز يک ابر قدرت بلامنازع بود. اين که ديگر کشورها چه فکر مي کنند اهميت چنداني نداشت؛ به ويژه در خاورميانه، واشنگتن معمولاً مي توانست خواسته ها و الزامات خود را بر دولت هاي مطيعي که سياست خارجي شان عمدتاً نماينده نظرات و نگرش هاي مردم شان نبود، تحميل کند .
امروزه، در حالي که کشورهاي بيشتري، با مردمي بسيج شده و سازمان يافته، به طرز روز افزوني در پي استقلال بيشتر مي باشند، نگرش آنها نسبت به مسائل منطقه اي و بين المللي و نيز مردمشان، به مراتب بيشتر حائز اهميت مي شود.
و در همين جاست که چالش واقعي از سوي جمهوري اسلامي مطرح مي شود، چالشي که واشنگتن تا اين زمان به آن نپرداخته است:
چگونه ايالات متحده با ايران، يا مصر براي اين منظور، که در راستاي پيشبرد منافع خود، آن گونه که خود مي بيند، نه آن طور که واشنگتن تعريف مي کند، تعامل مي کند ؟ امريکا براي شروع بهبود روابط با شمار روز افزوني از نظم هاي سياسي اسلامي در سراسر خاورميانه، براي نجات آن چه از موقعيت امريکا در منطقه باقي مانده است، نيازمند داشتن روابط بهتر با تهران مي باشد. امريکا همچنين نيازمند کمک تهران براي مهار جريان روز افزون تروريسم شبه نظاميان در منطقه است. تروريسم شبه نظاميان پديده اي است که توسط عربستان سعودي و ديگر به ظاهر متحدين عرب واشنگتن در خليج‌فارس تغذيه مي شوند. ايران بازيگر بسيار مهمي براي شکل دهي آينده نه فقط عراق و افغانستان، بلکه سوريه نيز مي باشد. بيش از هر زمان ديگري، منافع امريکا نيازمند ايجاد روابط حسنه با جمهوري اسلامي است. خصومت مستدام از سوي ايالات متحده تنها استقبال از فاجعه‌اي راهبردي است.
منبع: information clearing house

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10