(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 12 اردیبهشت 1392 - شماره 20508

بيت‌المال در سيره امام خميني(ره)
بررسي شيوه تربيتي امام خميني(ره)
   


دقت در صرف و خرج بيت‌المال در سيره بزرگان و عالمان دين مي‌تواند براي مسئولين و مديران، الگويي حسنه باشد که با جديت و وسواس خاصي در مصرف بيت‌المال اهتمام داشته باشند. امام خميني(ره) بنيانگذار جمهوري اسلامي ايران آنچنان در مصرف بيت‌المال دقيق بودند که حتي نسبت به نزديکان خود سختگيري شديدتري را اعمال مي‌کردند که در مطلب حاضر به چند نمونه از اين دست اشاره مي‌شود.
اجازه بناي مسجد
آيت‌الله محمدهادي معرفت از رفتارهاي آموزنده امام در برخورد با بيت‌المال چنين ياد مي‌کند:
يک عده‌اي از ايران آمده و براي ايشان سهم امام آورده بودند، يک پول زيادي بود، در همان جلسه مي‌خواستند پول را خدمت ايشان بدهند، به امام گفتند: در محل، يک مسجد بسازيم يا مي‌خواهند بسازند، اجازه بدهيد مقداري از اين پول را آنجا صرف کنيم. ايشان با کمال صلابت و سختي گفتند: ابداً، اجازه نمي‌دهم. آنها التماس مي‌کردند.
نوعاً انسان راجع به کسي که مي‌خواهد پول بدهد، تند نمي‌شود، امام تند شد. بعد فرمود:‌«جزو شئون اسلامي مسلمانان هر منطقه است که براي خودشان مسجد بنا کنند. اين شئون زندگي مسلمان است. مسلمانان که در مکاني زندگي مي‌کنند، نبايد مسجد داشته باشند؟ آيا مهري که مي‌خواهي داخل جيبت بگذاري و با آن نماز بخواني، بايد من بخرم؟ تو مي‌خواهي نماز بخواني، بايد مهرش را هم خودت بخري.
در يک منطقه‌اي که عده‌اي مسلمان هستند، نياز به مسجد دارند من نمي‌توانم از سهم امام پول بدهم که مسجد بسازند. من از سهم امام چطور اجازه بدهم که شما براي شئون زندگي خودتان مصرف کنيد؟ آن وقت اين را فرمودند: آري، اگر يک منطقه‌اي، فرض کنيد، بهايي‌نشين باشد که مسجد ساختن در آنجا براي دعوت به دين و تبليغ دين است،‌ آن حسابش جدا مي‌شود، مثل راه امام زمان مي‌شود.»
اين جور برخوردها و اين جور تحقيق‌ها واقعاً براي ما آموزنده بود. اين رفتار امام، هشدار سختي است به آنهايي که بي‌محابا در مصرف بيت‌المال همت به خرج مي‌دهند و حاتم‌بخشي مي‌کنند.
جايي که امام براي ساختن مسجد براي مسلمانان اجازه نمي‌دهند، چگونه بعضي در مصرف شخصي از اموال بيت‌المال و اموال عمومي آنگونه دست درازي مي‌کنند؟!
خانه براي امام
حجت‌الاسلام انصاري‌کرماني از روزهايي که امام از بيمارستان مرخص شده و براي استراحت به خانه‌اي منتقل شد، ياد مي‌کند و مي‌گويد:‌«يک روز امام در بيمارستان قلب فرمودند که من بايد از محيط بيمارستان بيرون بروم، اينجا بيشتر مرا بيمار مي‌کند، من باکي ندارم و اگر وسايل مهيا نکنيد، خودم مي‌روم. چند مسئله براي بيرون آمدن امام وجود داشت، رفتن امام به قم خيلي بعيد به نظر مي‌رسيد؛ چون امام در قم منزل نداشتند، در تهران نيز شوراي پزشکي امام با اين شرط که فاصله بين منزل امام و بيمارستان قلب فاصله زيادي نباشد، جنوب تهران مشکل آلودگي هوا و فاصله زياد داشت، تحقيقات زياد شد، در خيابان دربند، يک ساختمان سه طبقه اجاره شد، روزهاي اول طبقه همکف پاسداران مي‌نشستند، طبقه دوم خانواده امام و طبقه سوم براي ديدار و ملاقات، مدتي گذشت، امام فرمودند: اين منزل مناسب نيست و من بايد از اينجا بروم.
آنجا به درد يک فرد متوسط تهراني مي‌خورد و تنها مسئله خانه، داشتن سنگ در نماي بيروني آن بود، امام به آقاي رسولي فرمودند: برويد، منزلي مثل منزل مانند پدرت برايم پيدا کنيد. مشکل شروع شد، تهيه منزل در قسمت شمالي شهر آن هم يک خانه خشت و گلي، کار آساني نبود، امام هم تهديد کرده بودند که اگر تهيه نشود، به قم مي‌روند! تلاش زيادي شد، همه بسيج شدند، يک خانه پيدا کنند که هم خواسته امام را تأمين کند و هم اگر گروهي بخواهند ملاقات کنند جا باشد؛ نتيجتاً همين منزل کنوني پيشنهاد شد که از حسينيه جماران نيز براي ملاقات عمومي استفاده شود.
2 گناه در خريد پرتقال
روزي من در نوفل‌لوشاتو، به علت ارزاني، در حدود 2 کيلو پرتقال خريدم، فکر کردم که هوا خنک است و براي سه تا چهار روز پرتقال خواهيم داشت.
امام با ديدن پرتقال‌ها فرمودند: اين همه پرتقال براي چيست؟ من هم براي اينکه کار خودم را توجيه کرده باشم، عرض کردم: پرتقال ارزان بود، براي چند روز اين قدر خريدم، ايشان فرمودند: «شما مرتکب دو گناه شديد، يک گناه براي اينکه ما نياز به اين همه پرتقال نداشتيم و ديگر اينکه شايد امروز در نوفل لوشاتو کساني باشند که تا به حال به علت گران بودن پرتقال، نتوانسته‌اند آن را تهيه کنند و شايد با ارزان شدن آن مي‌توانستند، مقداري از آن را تهيه کنند، در حالي که اين مقدار پرتقال را براي سه يا چهار روز آن هم به جهت ارزان بودن آن خريده‌ايد. ببريد مقداري از آن را پس بدهيد.
گفتم پس دادن آنها ممکن نيست، ايشان فرمودند:‌«بايد راهي پيدا کرد»، عرض کردم:‌«چه کار مي‌توانيم بکنيم؟»، ايشان فرمودند:‌«پرتقال‌ها را پوست بکنيد و به افرادي بدهيد که تا حالا پرتقال نخورده‌اند، شايد از اين طريق خداوند از سر گناه شما بگذرد.»
رعايت بيت‌المال در مورد نزديکان
مرحوم آقا مصطفي که به مراتب عالي از علم و شخصيت معنوي و اجتماعي دست يافته بود، بايد هر هفته به خدمت امام مي‌آمد و خرج هفته‌اش را مي‌گرفت و امام به هيچ وجه مخارج اضافه به او نمي‌داد، وقتي حاج‌آقا مصطفي خواست مکه برود، با پول خانه‌اي که در قم فروخته بود و مقداري پول که از خانمش بود به مکه رفت.
صرفه‌جويي در کاغذ
آقاي رضواني که مسئول مالي امام بود، پشت يک پاکت چيزي نوشته و براي امام فرستاد. ايشان در کاغذي کوچک جواب داده و زير آن نوشته بودند: شما در اين کاغذ کوچک مي‌توانستيد بنويسيد. از آن پس آقاي رضواني، کاغذ‌هاي خرده را جمع‌وجور کرده، در يک کيسه‌اي مي‌گذاشت. وقتي مي‌خواست براي امام چيزي بنويسد، روي آن کاغذ پاره‌ها مي‌نوشت، امام هم زير همان کاغذ جواب مي‌نوشتند.
تعمير ساختمان منزل
به ياد دارم که ساختمان بيروني در نجف خرابه بود. آيت‌الله اشراقي (داماد امام) آنجا آمد و به امام گفت: اين خانه را يک رنگي بزنيد و درست کنيد، امام فرمود من از بيت‌المال نمي‌توانم خرج کنم، آقاي اشراقي گفتند: از پول خودم مي‌دهم تا اينجا را رنگ کنيد. آقاي رضواني هم قبول کردند و بنا شد بيروني را رنگ کنيم، وقتي آقا به کربلا رفتند، ما هم فرصت را غنيمت شمرده و اتاق بيروني را درست کرديم و در اطراف آن هم تشک گذاشتيم. وقتي امام از کربلا به نجف برگشت، در اتاق بيروني نشست، وقتي اتاق را ديد، اخم‌هايشان را توي هم کردند و به آقاي رضواني گفتند: من گفته بودم رنگ کنيد، ولي نه اينطور! با اينکه ما کار زيادي نکرده بوديم همان زيلو بود، منتهي در اطراف آن تشک انداخته و پارچه‌اش را هم خيلي ارزان خريده بوديم.
دقت در حسابرسي
«مشهدي حسين» پيرمرد وارسته‌اي بود که در طول سال‌ها مورد اعتماد امام و مسئول خريد منزل معظم‌له بود، مي‌گفت: «امام ربع دينار در آن زمان 5 تومان بود، براي خريد به من دادند. وقتي از بازار «حُويش» برگشتم، نان، پنير، ماست، سبزي و غيره را که خريده بودم، به اندرون منزل برده و مراجعت کردم.
هنوز به درب خانه نرسيده بودم که امام صدا زدند: مشهدي حسين! برگشتم. فرمودند: چقدر شد؟ حساب کردم، 235فلس شده بود، تا ربع دينار که 250 فلس بود 15 فلس باقي مي‌ماند. امام فرمودند: «بقيه را بده!»
صرفه‌جويي در مصرف
در اتاق حضرت امام يک مهتابي با يک لامپ صد ولت روشن بود که هنگام مطالعه يا نوشتن چون اين نور کافي نيست، يک لامپ ديگر را روشن مي‌کردند. بارها ديدم که معظم‌له از اتاقشان به طرف اندرون مي‌رفتند، ولي چند لحظه بعد از ميان راه برگشته، لامپ مهتابي را خاموش کرده و دوباره به طرف اندروني مي‌رفتند. با آنکه در آن موارد معمولا بيش از چند دقيقه در اندرون مي‌ماندند و دوباره به همين اطاق برمي‌گشتند.
شيوه اميرمومنان
امام عظيم‌الشأن هميشه از اسراف، دلبستگي به زخارف دنيا و دوري از ساده‌زيستي و زي‌طلبگي رنج مي‌برد. بارها با حال رنجوري که داشت، در سرماي زمستان راه نسبتا طولاني را در ميان برف براي خاموش کردن يک چراغ طي مي کردند، مرحوم سيداحمد‌آقا دراين‌باره مي‌گفت: ما با خاموش شدن چراغ حياط، متوجه مي‌شديم که ايشان در حياط هستند. فورا خود را به ايشان مي‌رساندم و مي‌گفتم: خوب آيفون که بود، از طريق آيفون مي‌گفتيد، من مي‌رفتم خاموش مي‌کردم. ايشان مي‌گفتند بالاخره يک کسي بايد اين کار را مي‌کرد.
هنگامي که از پاريس عازم وطن بودند، به دوستان پيغام دادند که منزل در پايين شهر تهيه کنيد. بعد از رفتن به قم و بروز بيماري قلبي، به اصرار پزشکان معالج، ايشان در جماران ساکن شدند. در جماران ابتدا در منزل يک بنا که مساحت آن کمتر از صدمتر بود، زندگي مي‌کردند و محل کارشان نيز همان‌جا بود. بعد آقاي امام جماراني منزل خود را در اختيار ايشان گذاشت.
خانه امام
در اواسط نماز حس کردم، کسي در کنارم ايستاده و منتظرم است. نماز را تمام کردم، حسين‌آقا فرزند حاج‌آقاي مصطفي را ديدم، گفت از بيت امام آمده‌ام که شما را دعوت کنم، ناهار آنجا بوديم. ما ناهار را بيت امام رفتيم، وقتي وارد بيروني منزل امام شدم، خانه بسيار محقر و کوچکي ديدم که شايد حياطش مجموعا 13 يا 14 متر بيشتر نبود و اتاق‌هايي در قسمت پايين داشت. اتاق نسبتا بزرگي هم در بالا بود. اتاق بالا سال‌ها رنگ‌آميزي نشده و حالتي تقريبا ناراحت‌کننده داشت، البته اين خانه، خانه استيجاري بود، تصادفا جناب مرحوم آقاي اشراقي داماد امام هم آنجا بودند، من به ايشان گفتم: ممکن است اين خانه را يک قسمتش را تعمير کنيد و يک قسمت را رنگ‌آميزي کنيد؟
پاسخ داد: من اين موضوع را به امام پيشنهاد کردم و حتي خدمتشان عرض کردم که من حاضرم از پول شخصي خودم که مربوط به بيت‌المال نباشد، اين خانه را از اين صورت فعلي بيرون بياورم، لکن امام موافقت نکرد و فرمود «به همين سبک باشد، خانه مال صاحبش است، مربوط به غير است و هيچ وجهي ندارد که حالا ما اين خانه را بياييم و تعميراتي درباره‌اش کنيم، رنگ‌آميزي کنيم، يک صورتي دهيم که تقريبا با زّي روحاني مناسبت و موافقتي ندارد».
وساطت حاج‌آقا مصطفي
حاج‌آقا مصطفي فرمود: «يک روز براي طلبه‌اي خدمت امام وساطت کردم، مي‌خواستم پولي از امام بگيرم و به او بدهم. امام به وساطت من ترتيب اثر ندادند، مرتبه دوم وساطت کردم، باز ترتيب اثر ندادند و اين براي من مايه تعجب شده بود، مرتبه سوم وساطت کردم، امام در جواب فرمودند: «مصطفي! اين کمد و گنجه‌اي که مي‌بيني، اين پول در آن وجود دارد. اين هم کليد اين گنجه است، من اين کليد را در اختيار تو مي‌گذارم، هر چه پول مي‌خواهي‌ برداري و به اين طلبه بدهي، مانعي ندارد، لکن به يک شرط و آن شرط اين است که جهنمش را بايد خود بروي، من ديگر حاضر نيستم به اين طلبه روي عدم لياقتي که در او وجود دارد، پول سهم امام بدهم، اگر حاضري جهنم را تحمل بکني، اين پول، اين گنجه و اين کليد در اختيار تو».
تو احتياط نمي‌کني
چند روزي که حضرت امام هر سال در کربلا تشريف داشتند، گاهي با ايشان کار داشتم و چون وضع بيروني (خانه امام) در کربلا طوري بود که من داخل اتاق امام نمي‌توانستم بروم، گاهي مطالبم را روي کاغذي مي‌نوشتم و مي‌دادم. يک بار که روي کاغذي مطلبم را نوشتم و دادم، امام که به بيروني تشريف آوردند تا به حرم برويم، در بين راه فرمود:‌«تو احتياط نمي‌کني»، من ذهنم از اين حرف‌ها خالي بود، اصلاً باورم نمي‌آمد که کاري کرده باشم، يعني خطايي در ذهنم نبود. لذا عرض کردم که چکار کردم؟ امام فرمود:‌‌«تو اين مطلب را روي کاغذ باطله مي‌نوشتي» و اين يکي از درس‌هاي خيلي ارزنده‌اي بود که من ياد گرفتم.
از شما توقع نداشتم
وقتي در نجف به ملاقات امام رفتم و گفتم با امام کار دارم، گفتند: امام پايين است. شيخ عبدالعلي قرهي داخل رفت و خبر داد. امام فرمود: بگو پايين بيايد.
هوا گرم بود. پايين رفتم، ديدم امام در وسط حياط نشسته‌اند. سلام کردم و دستشان را بوسيدم، ايشان يک دستمالي داشت که عرق صورتشان را پاک مي‌کرد، گفتم آقا شما اينجا نشسته‌ايد و مي‌خواهيد مطالعه کنيد، يک کولر شايد کفايت همه منزل را بکند، بگوييد يک کولر اينجا بياورند و شما بتوانيد با خيال راحت مطالعه کنيد. امام با کمال ناراحتي گفت:‌«... از شما توقع نداشتم اينطور بگوييد...»
کمک به فقرا
خدمت امام عرض کردم، چرا شما به فقرايي که مي‌آيند، چيزي طلب مي‌کنند، کم کمک مي‌کنيد، حدود پنجاه يا صد فلس (حدود يک يا دو تومان)، ولي به طلاب زياد کمک مي‌فرماييد؟
فرمود: ‌اين پول من نيست که به فقرا کمک بکنم يا نکنم، اين پول امام زمان(عج) است و بايد در راه گسترش اسلام مصرف شود و به شماها هم که کمک مي‌کنم، به خيال اينکه خدمت به اسلام مي‌کنيد و اگر شماها هم بدانيد که خدمتي براي اسلام انجام نمي‌دهيد، حرام است از اين پول بگيريد.
هزينه منزل
طبق وظيفه در پايان ماه، صورت مخارج ماهيانه را به خدمت امام فرستاديم که در ضمن آن، مخارج خانه امام، مهماني‌هاي شخصي، رفت و آمدهاي امام و پول برق خانه را نوشته بوديم.
وقتي صورت مخارج را فرستاديم، پس از نيم ساعت، حاج احمد‌آقا (فرزند امام) تلفن زد و گفت:‌«از وقتي که صورت داده‌ايد، امام مرتب در لب باغچه قدم مي‌زند و سخت ناراحت است، زيرا مخارج خانه آقا، در اين ماه از ده هزار تومان، تجاوز کرده است، لذا امام مي‌فرمايد: اگر خرج خانه من از ده هزار تومان تجاوز کند، من اصلاً از اينجا مي‌روم.»
حاج احمد آقا گفت: ‌شما ببينيد که در اين ماه، خرج اضافي چه بوده است که به آقا بگوييم و خيال امام راحت شود. ما پس از جست وجو در دفاتر، سه قلم خرج اضافه آن ماه را يافتيم که ابداً مربوط به منزل امام نبود.
1- گازوئيلي که از خانه امام زياد آمده بود، ما گفتيم در انبار حسينيه جماران بريزند.
2- به ماشيني که خانواده حضرت امام را مي‌برد، بر اثر بي‌توجهي راننده خسارتي وارد شده بود.
3- برزنتي تهيه شده بود تا داخل منزل حضرت امام از بالاي پشت بام ديده نشود، زيرا پاسداران در آنجا پاس مي‌دادند.
وقتي موضوع اين چند قلم اضافه خرج را خدمت امام فرستاديم، احساس آرامش کردند و آسوده خاطر شدند.
از: فارس

 


آيت الله علامه مصباح يزدي
درمطلب حاضر ضمن اشاره به انواع روش هاي تربيت و بيان نظريه عزلت ونقد آن ، روش تربيتي امام وديدگاه ايشان در خصوص عزلت نشيني مورد بررسي قرار گرفته است.
مراتب تعليم‌وتربيت اسلامي
تعليم‌وتربيت اسلامي مراتبي دارد و به‌صورت همه يا هيچ نيست؛ يعني اين‌گونه نيست که يا کسي، بطورکامل، تعليم‌وتربيت اسلامي را دارد يا کلاً فاقد آن است. ممکن است کسي تا حدودي از تعليم‌وتربيت اسلامي استفاده کرده باشد اما به مرتبه‌هاي بالاتر نرسيده باشد. مي‌توان مرتبه‌هاي فراواني براي اين امر در نظر گرفت که در اصطلاح برخي، آخرين مرتبه‌اش همان مرتبه تعليم‌وتربيت عرفاني است. به‌هرروي، تعليم‌وتربيت اسلامي منحصر در اين مرتبه نيست، بلکه از تعليم‌وتربيت کودکان و خردسالان شروع مي‌شود (که اسلام در اين زمينه هم نظرياتي دارد) تا برسد به گروه‌هاي خاص و نخبگان. به‌طورطبيعي، هر کس به اندازه همتش در اين مسير پيش خواهد رفت و کساني که همت عالي دارند، به حول و قوه الهي، به نقطه اوج و قله اين مسير خواهند رسيد.
معناي تعليم‌وتربيت
مي‌خواهم به بخشي کوچک از ويژگي‌هاي نظريه امام(رض)، درباره تعليم‌وتربيت اسلامي اشاره ‌کنم؛ نظريه‌اي که با ديدگاه بعضي از صاحب‌نظران تفاوتي اندک دارد. اصولاً تعليم‌وتربيت براي اين ‌است که استعدادهاي نهفته افراد، با کمک مربيان، شکوفا بشود و به فعليت برسد. معناي تربيت همين است؛ از تربيت باغبان نسبت به گل گرفته تا تربيت موجودات زنده و بالاخره تربيت انسان‌ها. انسان‌ها ذاتاً استعدادهاي نهفته‌اي دارند که خودبه‌خود شکوفا نمي‌شود؛ لذا مربي کمک مي‌کند تا اين استعدادها به فعليت برسد. چنين چيزي معناي تربيت است. حال، اگر مفهوم تربيت را وسيع‌تر درنظر بگيريم شامل خودپروري هم مي‌شود. خودپروري روشي است که فرد براي خودسازي برمي‌گزيند. البته، ممکن است کسي اين روش را از ديگران بياموزد، اما عملاً خودش آن روش را پياده مي‌کند. بنابراين، خودسازي هم نوعي تربيت است؛ منتها تربيت و تأديب نفس است قبل از تربيت و تأديب ديگران.
به‌هرحال، مربي کسي است که به ديگران کمک مي‌کند تا برنامه‌هاي تربيتي‌شان را اجرا کنند. در واقع، او استعدادهاي نهفته افراد را به منصه ظهور مي‌رساند و شکوفا مي‌کند. حقيقت تربيت آن است که قوه و توان افراد به فعل مي‌رسد. عالي‌ترين مرحله تربيت هم مرحله کمال نهايي انسان و قرب به خداست که در سيروسلوک عرفاني حاصل مي‌شود.
تقسيم دوگانه تربيت
در رسيدن به هدف تربيت که همان کمال نهايي انسان و نزديکي به خداي متعال است، دو تقسيم‌بندي کلي وجود دارد. البته، مي‌توان دسته‌هاي ديگري نيز فرض کرد اما از اين ديدگاهي که مي‌خواهم عرض کنم، تقسيمي دوگانه وجود دارد:
 نخست، دسته‌اي که براي تعليم‌وتربيت راه گوشه‌نشيني و خلوت را توصيه مي‌کنند. شايد همه شما کساني را ديده باشيد که در فرقه‌هاي مختلف مدعي عرفان يا تصوف، بر عزلت، خلوت و دوري از اجتماع تأکيد مي‌کنند. آنها دلايل و کمابيش شواهدي هم از آيات و بويژه از روايات براي تأييد سخن خودشان دارند. به‌هرروي، چنين گرايشي وجود دارد و شايد توجيهي هم داشته باشند که البته اکنون درصدد بيان حقيقت امر و درستي يا نادرستي سخن ايشان نيستم. براي مثال، شايد شنيده باشيد که برخي از بزرگان (چه آنها که صوفي و عارف نام دارند و چه بزرگاني که اولياي خدا و در زمره عالمان و فقيهان بوده‌اند) براي تکامل معنوي، راه عزلت را پيشنهاد مي‌کردند.(1)  در نگاه اين دسته، يکي از رکن‌هاي سيروسلوک، عزلت است. منظور آنها يا معناي صحيحي که مي‌توانيم براي اين نظريه فرض کنيم اين است که آدمي نبايد با کساني معاشرت کند که اهل گناه، لغو و لهو هستند؛ زيرا چنين معاشرتي، خواه‌و‌ناخواه، انسان را آلوده مي‌کند و مانع پيشرفت مي‌شود. در نگاه اين دسته، انسان بايد در محيطي آرام و خلوت به وظيفه‌اش عمل کند و با ذکرها و وردهاي مخصوص، به مراقبه و خودسازي مشغول شود. تربيت انسان کامل مشروط به عزلت است. اين گرايش، در مناطق مختلف، طرفداراني هم دارد. اقتضاي اين راه آن است که فرد تحت تعليم‌وتربيت عالي اسلامي از جامعه دوري کند و فقط با ذکر و ورد به خدا توجه کند.
دوم، دسته‌اي که با گوشه‌نشيني و عزلت مخالف هستند و اين معناي افراطي عزلت را مانع و ضرري در راه تکامل حقيقي مي‌دانند.
شيوه امام خميني(ره)
حال، پرسش اين است که امام(رض) طرفدار کدام راه بودند؟ امام در سيروسلوک اسلامي و شيوه تربيتي به کدام سمت گرايش داشتند؟ مروري بر زندگي امام و آشنايي با زندگي امام، پاسخ را روشن مي‌کند. امام گرايش اول را قبول نداشتند و ايشان فعاليت‌هاي اجتماعي زيادي را عهده‌دار شدند. بنابراين، اجمالاً مي‌توان گفت که روش تربيتي امام با بعضي از کسان ديگري که مدعي تعليم‌وتربيت عالي اسلامي و سيروسلوک و تربيت‌هاي عرفاني هستند تفاوت داشت. گمان نمي‌کنم نياز باشد که براي مخالفت امام با عزلت، سند يا دليل بياورم. هر کس در عالم ،امام را بشناسد، مي‌داند که او اهل عزلت نبود.
سيره معصومان(ع)
اکنون، بحث اين است که ما چه دليلي بر برتري گرايش دوم داريم؟ براي پاسخ به اين پرسش، ما دو روش بحث داريم: نخست، روش بحث تعبدي و استناد به دليل‌هاي وحياني است، چه کلمات پيغمبر اکرم(ص) و چه سخنان ائمه اطهار(ع) که درکي وحياني دارند. اگر سيره ايشان را ببينيم، متوجه خواهيم شد که آنها چگونه رفتار و شاگردانشان را تربيت مي‌کردند. اميرالمؤمنين(ع) چگونه شاگردانشان را تربيت مي‌کردند؟ دست‌کم، در تاريخ مدوّن زندگي اميرالمؤمنين(ع)، ما مي‌بينيم که ايشان اهل عزلت نبود. او يا در جنگ و يا درحال رسيدگي به فقيران، يتيمان و محرومان بود. اين‌طور نبود که او گوشه‌اي بنشيند، در به‌روي خويش ببندد، با کسي معاشرت نکند و فقط به «سير الي الله» شخصي بپردازد. ديگر امامان(ع) نيز منزوي نبودند. روزي، امام در يکي از سخنانشان فرمودند: اگر ائمه اطهار فقط به عبادت شخصي خودشان و بيان احکام مي‌پرداختند، ظاهرا هيچ انگيزه‌اي وجود نداشت که آنها را به شهادت برسانند و تا اين حد در حقّ ايشان ظلم کنند. همه اين برخوردهاي خشن و غيرانساني با اهل‌بيت پيغمبر اکرم(ص) به آن دليل بود که آنها در مسائل اجتماعي وارد مي‌شدند و فعاليت مي‌کردند. امامان(ع) مزاحم ستمگران و ظالمان بودند و در مقابل، آنها واکنش نشان مي‌دادند و ايشان را اذيت مي‌کردند که نمونه بارز آن شهادت سيدالشهدا(عليه‌السلام) است.
منظوراز عزلت چيست؟
ممکن است کسي بپرسد: پس، روايت‌هايي که درباره عزلت وجود دارد را چگونه توجيه کنيم؟ کوتاه پاسخ بگويم: اين‌گونه تعبيراتي که درباره سکوت، گرسنگي، عزلت و امثال اينها براي خودسازي هست، در واقع بيان مجموعه‌اي از عوامل است براي کنترل افراط‌ها؛ زيرا آدميزاد، طبق غريزه حيواني‌اش، حدومرزي براي خوردن، خوابيدن، لذت‌بردن و حرف‌زدن نمي‌شناسد. براي مثال، وقتي آدمي صحبت مي‌کند، ديگر هيچ چيزي مانعش نمي‌شود که ادامه ندهد؛ از هر دري سخن مي‌گويد و مرزي ندارد. مثال ديگر، خوردن و آشاميدن است، وقتي آدمي در پي خوردن غذاي لذيذ باشد، چيزي جلودارش نيست و حتي اگر غذا نباشد، تخمه و شکلات و شيريني را جايگزينش مي‌کند. نمونه ديگر، روابط اجتماعي است. معاشرت‌کردن فطري انسان است و آدمي از تنهايي رنج مي‌برد. مثلاً اگر کسي مدتي، حتي يک روز، در خانه بماند و نتواند بيرون بيايد، آزار شديدي مي‌بيند.  تنهايي بلايي بزرگ براي انسان است و بدترين شکنجه براي انسان اين است که او را از دوستانش جدا بکنند و نگذارند با کسي ملاقات بکند.
 اين‌ها جزء فطرت آدمي است. اما او معمولاً راه افراط را دراين‌باره مي‌پيمايد؛ به‌همين‌دليل برخي روايات، براي رسيدن به کمال، افراد را به گرسنگي، سکوت و تنهايي توصيه مي‌کنند. البته، وقتي مي‌گويند گرسنگي بکشيد، به‌معناي اين است که پرخوري نکنيد، نه اينکه به اندازه حفظ سلامت هم غذا نخوريد. وقتي مي‌گويند: کمتر با ديگران معاشرت کنيد، به‌معناي پرهيز از معاشرت نادان و ناجنس است؛ يعني معاشرتتان با ديگران حساب داشته باشد و با هرکسي نشست‌وبرخاست نکنيد. معاشرت نادرست نتايج بد و آفت‌هاي زيان‌باري دارد؛ بنابراين توصيه به عزلت براي اجتناب از اين افراط‌ها و براي جلوگيري از هدرشدن وقت است.
درغيراين‌صورت، خوراک و ارتباط ، از ضروريات زندگي آدمي است و براي مثال، ضعف ناشي از عدم غذاخوردن سبب مي‌شود که آدمي نتواند به وظيفه‌اش عمل کند.(2) پس، درباره معاشرت هم بايد گفت که مراد پرهيز از معاشرت‌هاي نامطلوب است؛ وگرنه، معاشرت با دوستان خوبي که کمک راه آدم باشند، بسيار مطلوب است و حتي بر آن تأکيد هم شده است. در روايات آمده است که به ديدن دوستان صالح برويد، زيرا زيارت آنها همانند زيارت خداست. اگر کسي مؤمني را زيارت کند، گويي خدا را در عرشش زيارت کرده است. در کتاب‌العشره اصول کافي و ديگر کتاب‌هاي روايي، حديث‌هاي فراواني دراين‌باره آمده است. وقتي اين دو نوع روايت را کنار هم مي‌گذاريم، معلوم مي‌شود که منظور از عزلت چيست.
ديدگاه امام خميني درباره عزلت نشيني
 به‌يقين نظر امام اين نبود که افراد براي خودسازي به گوشه‌اي بروند و تنهايي برگزينند و چله‌نشيني کنند. امام(ره) مخالف معاشرت با جامعه نبودند. به‌خاطر دارم که شخصي از عزلت تعريف مي‌کرد و مي‌گفت: براي طالب راه خدا امربه‌معروف و نهي‌ازمنکر واجب نيست، اما امام آن را واجبي ضروري و از اوجب الواجبات مي‌دانستند. آن دسته از افراد، به‌راحتي و به بهانه عزلت، چنين واجبي را ترک و انحرافي را در دين وارد مي‌کردند. امام، هم در درس‌هاي اخلاقشان و هم در نوشته‌هاي اخلاقي‌شان و هم در کتاب‌هايشان به اين مطلب عنايت داشتند و بر وظيفه اجتماعي مسلمانان تأکيد مي‌کردند. در نگاه ايشان، به‌هيچ‌وجه نمي‌توان اين وظيفه را ترک کرد و انجامش مثل انجام نماز واجب است. يعني همان‌طورکه نماز را به هيچ بهانه‌اي نمي‌توان ترک کرد، وظايف اجتماعي هم واجباتي هستند که به‌هيچ بهانه‌اي نمي‌توان آنها را ترک کرد. چنين بررسي‌اي در مرحله اول پژوهش‌ها درباره امام انجام مي‌شود که مي‌توانيم با جمع‌آوري و بررسي نوشته‌ها و فرمايش‌ها و توصيه‌هاي اجتماعي ايشان به نظريه ايشان دست پيدا کنيم.
استدلال طرفداران نظريه عزلت
اکنون مي‌خواهم استدلال عرفاني نظريه عزلت و سپس نقد آن را عرض کنم. در نگاه طرفداران عزلت، همه سيروسلوک براي اين است که انسان معرفتش به خدا بيشتر بشود و با خدا انس بهتري بگيرد تا به شهود دست يابد. حال، خود شهود هم مراتب دارد، مثل شهود ذات، اسما و صفات، که عارفان آن را توضيح داده‌اند. وقتي هدف از سنخ شهود و علم حضوري باشد، تمرکز لازم است. به طورطبيعي، هر قدر تمرکز بيشتر باشد، جنبه‌هاي باطني انسان و حالات رواني انسان قوي‌تر مي‌شود. کار مرتاضان هم بر محور همين تمرکز مي‌گردد؛ مخصوصاً بوديست‌ها براي تربيت مورد نظرشان روش‌هايي دارند که عمدتاً بر محور مراقبه و تمرکز مي‌گردد. واقعيت اين است که آدمي با تمرکز در امور، قوي‌تر مي‌شود. حکايت تمرکز انسان‌ها شبيه کار ذره‌بين است. وقتي در حالت عادي و بدون وجود ذره‌بين نور خورشيد بر کاغذي مي‌افتد، آن را گرم مي‌کند ولي آتش نمي‌زند. حال اگر ذره‌بيني را جلوي نور خورشيد بگيرند و بر نقطه‌اي متمرکز کنند، کاغذ آتش مي‌گيرد. عدسي ذره‌بين سبب تمرکز حرارت و آتش‌گرفتن کاغذ مي‌شود.
اين معناي تمرکز در ماديات است و عين همين تمرکز و حتي شديدتر از آن در روحيات و معنويات هم وجود دارد. راز کارهاي مرتاضان ، تمرکز است. آنها به‌واسطه رياضت‌هايي که مي‌کشند، روحشان قوي مي‌شود و مي‌توانند در امور طبيعي تصرفاتي هم بکنند. براي مثال، جلوي قطار را با دست مي‌گيرند يا مانع پرواز هواپيما مي‌شوند. قدرت روحي به‌وسيله تمرکز دقيق موجب چنين کارهايي مي‌شود. کساني که مي‌گويند سالک بايد عزلت داشته باشد، دليلشان اين است که انسان نمي‌تواند در ميان اجتماع، تمرکز کند. شلوغي سبب مي‌شود که ذهن آدمي مدام آشفته شود. پس، براي کسب تمرکز و قدرت روحي بايد عزلت گزيد.
نقد نظريه عزلت
الف. ماهيت فرشتگان
اين استدلال، توجيه پيروان عزلت بود. البته، توجيه‌شان غلط هم نيست و واقعيت دارد. اگر فردي بر کارش تمرکز کند، اثرش قوي‌تر مي‌شود. حال به نقد اين سخن بپردازيم. بي‌شک قرب الهي و شهود اسما و صفات الهي، براي مخلوقات خداوند، کمالي بزرگ است؛ اما خدا سلسله مخلوقاتي دارد که به‌طورکلي کارشان همين است. ما آنها را با عنوان فرشته مي‌شناسيم؛ تعبيري که قرآن و حديث به ما آموخته است. قرآن و سنت به ما نشان مي‌دهد که فرشته چيست، کجاست و چه مي‌کند. قرآن درباره آنها مي‌فرمايد: «يُسَبِّحُونَ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ لَا يَفْتُرُونَ*عِبَادٌ مُّكْرَمُونَ* لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَهُم بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ». (3) کار آنها تسبيح خداست. ايشان از تسبيح خدا لذت مي‌برند و خسته هم نمي‌شوند. درباره تعداد فرشتگان بايد گفت که حدوحصر ندارد. در بعضي خطبه‌هاي نهج‌البلاغه اجمالاً اشاره شده است که فرشتگان در همه فضاهاي آسمان‌ها وجود دارند. حتي جايي به اندازه پوست گاو هم پيدا نمي‌شود که خالي از فرشته باشد. فرشتگان همواره در حال عبادتند.
اما با وجود خلق فرشتگان و عبادت دائمي آنها، خدا در پي خلق موجودي بود که بتواند جامع همه اسما و صفات الهي باشد. موجودي که شهودش به همه کمالات تعلق بگيرد. زيرا هريک از فرشتگان وظيفه‌اي خاص دارند و بر امري خاص متمرکزند. «مِنْهُمْ‏ سُجُودٌ لَا يَرْكَعُونَ وَ رُكُوعٌ لَا يَنْتَصِبُونَ».(4)بعضي در حال قيامند، بعضي در حال رکوعند و بعضي در حال سجده‌اند. هر فرشته‌اي وظيفه‌اي خاص و مقامي معين دارد «وَمَا مِنَّا إِلَّا لَهُ مَقَامٌ مَّعْلُومٌ».(5)  فرشته از ذکر خاص خودش و کار خودش تجاوز نمي‌کند. اما خدا خواست موجودي ديگر بيافريند که بتواند همه تجليات الهي را درک کند. موجودي فقط متمرکز بر يک چيز نباشد و جامع باشد.
ب. مهار ابزار گناه، مقدمه‌اي براي رشد
بنابر اين مقدمه، بايد بگوييم که انسان هم مي‌تواند فقط در يک جهت تمرکز و به نتايجي هم دست پيدا کند، ولوآنکه ايمان به خدا هم نداشته باشد. خداوند چنين قدرتي به روح انسان داده است که در اثر رياضت‌هايي خاص و تمرين بر تمرکز مي‌تواند به قدرتي مادي برسد و گاه کارهاي شگفتي بکند. خدا اين قدرت را به انسان داده است، اما اين هنر انسانيت نيست. هنر انسانيت اين است که «وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا».(6) انسان بايد مظهر همه اسماء و صفات الهي بشود. حال، براي اينکه انسان بتواند مظهر همه تجليات الهي بشود، بايد عرصه‌هاي گوناگوني وجود داشته باشد. بخشي از اين تجليات با مهار چشم به‌دست مي‌آيد. اگر کسي نگاهش را کنترل بکند، به آن تجليات مي‌رسد. حکايت‌هاي زيادي درباره‌ مهار چشم و تعالي درجات شنيده‌ايم، چه در گذشته‌ها و چه در همين دوران متأخر. يکي از معروف‌ترين آنها داستان ابن سيرين است که به‌سبب کنترل نگاهش توانايي تعبير خواب پيدا کرد. در زمان کنوني نيز بزرگاني بوده‌اند که بر اثر کنترل شهوت خودشان به مقامات عالي رسيده‌اند. اما انسان فقط چشم نيست، بلکه گوش هم هست، دست هم هست، پا هم هست، دل هم هست و مغز هم هست. هريک از اينها شئونات مختلفي دارد و انسان بايد در همه‌چيز بنده بشود. آدمي، در همه‌جا، بايد جلوه الهي را ببيند.
ج. هدف خلقت انسان
بله، شايد کسي با عزلت در يکي از اوصاف الهي تمرکز پيدا کند و به نتايجي هم برسد، اما اين هدف خلقت انسان و هدف تربيت انبيا نيست. انبيا آمدند تا انسان را به قله‌اي دعوت کنند که در آنجا همه فضائل جمع است. در آن قله، فرشتگان ،خادم انسان مي‌شوند. در آن قله، هر فرشته مأمور کاري خاص است و در خدمت انسان. بنا بر آيات قرآن، در روز قيامت، وقتي مؤمنان وارد بهشت مي‌شوند، ملائکه به استقبالشان مي‌آيند: «سَلَامٌ عَلَيْكُمْ طِبْتُمْ فَادْخُلُوهَا خَالِدِينَ».(7) يعني، خداوند فرشتگاني را خلق فرموده است براي اينکه به آدميزادها خوش‌آمد بگويند. در بهشت، مؤمنان هر کاري داشته باشند يا با اراده خودشان انجام مي‌گيرد يا به‌وسيله فرشتگان که خادم آدمي‌اند. بله، همان فرشتگان مقربي که توصيفشان کرديم، مأمور ارائه خدمت خاص به انسان هستند.
د. نتايج ناقص عزلت
 انسان بايد به مقامي برسد که همه کمالات را با هم دارا باشد. طبعاً رسيدن به اين مقام خيلي مشکل است، اما مراحلي دارد و هرکس مي‌تواند به اندازه همتش، اين مراحل را طي کند. به‌هرحال، آنچه مطلوب است، توازن افعال و قوا و رفتارها و کمالات است. اگر فردي فقط در يک بعد متمرکز شود، به هدف اصلي آفرينش نمي‌رسد؛ هرچند به نتايجي دست مي‌يابد. گويي، چنين هدف ناقصي به انساني مي‌ماند که به‌سبب اختلالاتي در مغز و اعصابش، اندامي نامتوازن دارد. يعني، دست يا سر يا پايش بسيار بزرگ يا بسيار کوچک است. آدميزادي که در يک بعد ترقي کند و ابعاد ديگرش را فراموش کند، همانند چنين انساني بي‌قواره خواهد شد. فرد متعادل همه اندام‌هايش و همه قواي روحي‌اش به‌صورت متعادل و متوازن رشد مي‌کند.
هنر انسانيت و جايگاه امام(ره)
دستور شرع نيز همين است. آنها که بر برخي چيزها تأکيد مي‌کنند و از جاهاي ديگر غفلت مي‌کنند، نتيجه تربيتشان چنين مخلوق بي‌قواره‌اي خواهد بود. شايد آنها کارهاي بزرگي هم بکنند که از ديگران برنمي‌آيد، اما اين هنر انسانيت نيست. هنر انسانيت بندگي است، بنده‌اي که چيزي از خود ندارد و هرچه دارد از خدا دارد. چنين انساني خليفه‌الله است. ويژگي اصلي آدميزاد جامع‌بودن است. يعني، آن استعدادي که خدا در آدم قرار داد و او را از همه‌ مخلوق‌هايش ممتاز کرد و به جايي رساند که حتي فرشتگان مقرب الهي هم خادم او شدند، همين ويژگي جامعيت است. آدمي بايد به‌نحوي‌کامل، مظهر همه اسماء و صفات الهي باشد. بنابراين، تربيت صحيح اسلامي تربيت متوازن همه استعدادهاست. تأکيد بر استعدادي خاص و فراموش‌کردن ساير چيزها، در واقع انکار نعمت‌هايي از نعم بي‌شمار الهي است؛ نعمت‌هايي که خدا براي انسان مهيا کرده است.
 اگر بخواهيم اين استعدادها، به‌صورت متوازن، به فعليت برسد، بايد به همه دستورهاي شرع عمل کنيم. قسمت عظيمي از اين دستورها، اگر نگوييم قسمت اعظم، به زندگي اجتماعي مربوط مي‌شود. کسي که به ميدان اجتماعي وارد مي‌شود، از همه چيزش مي‌گذرد. او از جانش، از وطنش، از فرزندش، از آبرويش و از حيثيتش مي‌گذرد تا به کمال الهي برسد. او همه چيزش را فداي خدا مي‌کند. حال، اين کار مشکل‌تر است يا گوشه‌نشيني؟ کار سخت آن است که مردي از مرگ فرزندش چشم بپوشد و بگويد اين از الطاف خفيه الهي بود. چنين کاري فقط گفتنش آسان است؛ من و شما مي‌گوييم و مي‌شنويم، اما اگر شب ،بچه‌ام سردرد بگيرد، شايد اصلاً خوابم نبرد. امام(ره) جواني را از دست داد که حاصل عمرش بود. امام قدر آقا مصطفي(ره) را مي‌دانست و از استعداد او آگاه بود و به آينده او نظر داشت؛ اما نگذاشت حتي اشک چشمانش جاري شود. امام در همه ابعاد وجودي‌اش، بنده خدا شده بود. بله، شايد کساني باشند که با ذکر و ورد حتي مريضي را هم شفا بدهند و کاري خارق‌العاده هم بکنند، اما آن کجا و اين کجا. اين‌چنين تسليم اراده الهي بودن و عاشقانه به وظايف شرعي عمل کردن، کار بسيار دشواري است.
امام و انگشتر طلا
 چند روز پيش، يکي از دوستان داستاني را براي من نقل کرد. او يکي از کساني است که سال‌ها در خدمت امام بود. گفت: روزي، امام در ميان جمعي(8)سخنراني مي‌کرد. ناگهان، در ميانه صحبت، به فردي اشاره کرد، او نزد امام آمد و ايشان آهسته به او فرمودند: انگشتر طلا حرام است، دربياور. سپس، امام به سخنراني ادامه دادند. در يک چنين موقعيتي که مشغول سخنراني درباره مسأله‌هاي سياسي و بين‌‌المللي است، او وظيفه شرعي‌اش يادش نمي‌رود. براي او فرقي نمي‌کند و هرجا وظيفه باشد، عمل مي‌کند. فرقي ندارد که من اکنون به چه کاري مشغول هستم، بلکه بايد در فکر وظيفه‌ام باشم که خدا از من چه مي‌خواهد.
روش تعليم‌وتربيت امام
امام اين را تعليم‌وتربيت اسلامي مي‌دانست. او کوشيد تا افراد را به اندازه‌ استعدادشان پرورش دهد و تا آخرين لحظه هم از اين مسير منحرف نشد. او در دشوارترين موقعيت‌ها نگران نمي‌شد. او خود را مأمور به وظيفه مي‌دانست، نه مسئول نتيجه. او به‌دنبال رضايت پروردگار بود. او مطابق با وظيفه عمل مي‌کرد. اين روح سيروسلوک و روح تربيت اسلامي امام بود. او خودش را با اين برنامه ساخت و ديگران را هم، به اندازه ظرفيتشان، پرورش داد. آخرين توصيه امام همان چيزي بود که اولين حرکت‌هايش از آن آغاز شد. حدود شصت سال پيش، از امام شنيدم که در درسشان اين آيه را قرائت مي‌فرمودند: «قُلْ إِنَّمَا أَعِظُكُم بِوَاحِدَةٍ أَن تَقُومُوا لِلَّهِ».(9)در نوشته‌اي که بيش از شصت سال پيش براي مرحوم آقاسيد محمد وزيري نوشته‌بودند، نيز خودم دست‌خط امام را ديدم که با همين آيه شروع مي‌شد.
حرف اول اين بود و حرف آخر هم همين. در اين مسير، هيچ تغييري و انحرافي ايجاد نشد. او هميشه بر مسير مستقيم بندگي خدا بود و همگان را هم به اين مسير دعوت مي‌کرد.
البته، ما نمي‌توانيم مثل امام بشويم، همان‌گونه که او هم مثل علي(ع) نشد؛ اما او شبيه‌ترين انسان‌هاي عادي به اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) بود و ما هم بايد سعي کنيم شبيه‌ترين شاگردان ايشان به ايشان بشويم.
سخنراني معظم له در همايش ملي امام خميني(ره) و تعليم و تربيت اسلامي ، دانشگاه قم ، 25/02/1391
1 شعري هم دراين‌باره وجود دارد: صمت و جوع و سحر و عزلت و ذکر به‌دوام             ناتمامان جهان را کند اين پنج تمام.
2 ازهمين‌رو، در دستورهاي عالمان اخلاقي به اين مطلب توجه شده است. براي مثال، به‌گمانم در نوشته‌هاي مرحوم آقا ميرزاجواد آقاي ملکي تبريزي آمده است يا اينکه از شاگردانشان شنيدم که ايشان گفته بودند: منظور از گرسنگي اين است که آجيل‌خوري نکنيد و به فکر شکم‌پروري نباشيد؛ نه‌اين‌که غذا نخوريد.
3 الانبيا، 20، 26،27
4 نهج البلاغة / خطبه اول/ خلق الملائكه.
5 صافات، 164
6 بقره، 31
7 زمر، 73
8 گمان مي‌کنم در ميان جمعي از دانشجويان و استادان دانشگاه.
9 سبأ، 46

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10