فلسفه استغفار درماه شعبان |
|
عباس(ع)،الگوي برادري |
|
محورهاي اساسي سبک زندگي امام زينالعابدين(ع) |
|
توصيههاي آيتالله وحيد خراساني براي جلوگيري از حواس پرتي در
نماز |
|
بررسي نگاه قرآن به حماسه سياسي به عنوان زمينهساز حماسه اقتصادي
اقتصاد در گرو سياست و امنيت |
|
|
|
|
روي عن رسول الله (ص)
قال:شَعبَانُ شَهري رَحِمَ الله مَن اَعَانَنِي عَلَى شَهرِي(1).
روايتي از پيغمبراکرم(ص) منقول است که حضرت فرمودند:
شعبان ماه من است، رحمت خدا بر کسي که من را در اين ماه کمک کند. کمک کردن به
پيغمبر در اين ماه يعني چه ؟ در بين ماههاي سال، سه ماه رمضان، شعبان و رجب که پشت
سرهم قرار گرفتهاند، از نظر فضيلتها خصوصيّت دارند و هر کدام از اين ها از نظر
اهل معرفت منازلي از منزلهاي سلوک إليالله است.
در اوّل ماه رجب روايتي را عرض کردم که آن روايت هر سه
ماه را از نظر انتساب بررسي فرموده بود. تعبير اين بود: ماه رجب ماه خداست، ماه
شعبان ماه پيغمبر اکرم(ص) است و ماه رمضان ماه امّت است و بندگان خدا نسبت به ماه
شعبان و رجب از يک جهت با هم مشترک هستند. روايت از پيغمبر اکرم(ص) بود که ماه رجب،
ماه استغفار است، حتّي در روايتي حضرت فرمودند: اين جمله را بسيار بگوييد:
أستغفرالله و أسئله التوبه. در ماه شعبان هم باز ميبينيم استغفار از اعمال است.
البتّه سقف هم گذاشتهاند و فرمودهاند: در روز هفتاد بار استغفرالله و أسئله
التوبه بگوييد. همين جمله ، هم در ماه رجب وارد شده است و هم در ماه شعبان. البتّه
آنوقت اين اضافه هم دارد. استغفار ديگري هم هست، استغفرالله الذي لا اله الا هو
الحي القيوم الرحمن الرحيم و اتوب اليه، آنجا هم دارد . البتّه در همين روايتي که
استغفار را توصيه ميفرمايند، اين نکته را اضافه ميکنند که ضريب استغفار در ماه
شعبان، هزار است. يعني چه؟ يعني هر يک استغفار در ماه شعبان برابر هزار تا است؛
يعني اگر يک بار بگويي استغفرالله و اسئله التوبه، برايت هزار مرتبه نوشته ميشود.
در روايت دارد روزي هفتاد بار بگوييد، لذا هفتاد هزار مرتبه در روز نوشته ميشود.
يعني اگر کسي در هر روز از ماه شعبان هفتاد مرتبه بگويد: استغفرالله و اسئله التوبه
مثل اين است که در ماههاي ديگر هفتاد هزار بار اين استغفار را گفته باشد. به رقم و
ضريب دقّت کنيد! اينها همه گوياي اين مسأله است که شخص بايد قابليّت مهمانياي که
خدا براي امّت در ماه رمضان قرار داده را پيدا کند.
اين جمله حضرت که ماه رمضان ماه امّت است يعني چه؟ يعني
در آن ماه، خدا مهماني کرده: «دعيتم الي ضياف? الله»، لذا دو ماه فرصت داريد که
خودتان را براي اين ماه تطهير کنيد. حمّامهايي که ما ميرويم مدّتش مختصر است،
امّا مدّت اين حمّام معنوي دو ماه است. دو ماه خودت را شست وشو کن تا قابليّت پيدا
کني و سر سفره ضيافت الهي بنشيني. علّت اينکه استغفار در اين دو ماه تاکيد شده و در
روايات ماه رجب و اين ماه تأکيد بر آن شده است و ميگويد هفتاد مرتبه استغفار کن و
خدا فرموده هر يک عدد را هزار تا استغفار محسوب ميکنم، همين است.
ياري پيامبر درماه شعبان
در اين روايت پيغمبراکرم فرمود: «شَعبَانُ شَهري رَحِمَ
الله مَن اَعَانَنِي عَلَى شَهرِي». ماه شعبان ماه من است، رحمت خدا بر آن کسي باد
که من را در اين شهر کمک کند. چگونه کمک کنيم؟ معلوم مي شود به تعبير ساده
پيغمبراکرم(ص)، در اين ماه براي تطهير و شست وشوي من و تو آستين بالا ميزنند.
اينجا ميخواهم تعبيري کنم که ممکن است خيلي حضاضت داشته باشد. پيغمبراکرم(ص) در
اين ماه براي اينکه آلودگي من و تو را پاک کنند مثل دلّاک ميمانند. خدا رحمت کند
کسي را که در اين شست وشويي که شما را ميخواهم دهم کمک کند؛ يعني استغفار و توبه
کند. کمک کردن به من براي آنکه تميز و پاکتان کنم که قابل شويد سر سفره ميهماني خدا
در ماه رمضان بنشينيد با توبه و استغفار است.
(1) الاقبال ص683
* پايگاه اطلاع رساني آيت الله شيخ مجتبي تهراني(ره)
|
|
|
حماسه کربلا، بيانگرعشق و شهادت
و شهامت اصحابي است که دنياي مادي را رها کردند و با معشوق خويش پيمان بستند که
امام زمان و مرادشان را تنها نگذارند و او را ياري دهند . آنان درس ايثار وايمان و
شهادت را براي آيندگان به وديعه گذاشتند و خاک مزارشان تا ابد توتياي چشم هر انسان
آزاده و وارسته اي است. در ميان اين شهدا نقش حضرت عباس (ع)از همه برجسته تر ونام
او پرآوازه تر است.مطلب حاضر که از سايت تبيان انتخاب شده به گوشه اي ازفضايل آن
يار باوفاي امام حسين (ع)مي پردازد.
مختصري از زندگي عباس ابن علي(ع)
حضرت عباس(ع) در چهارم ماه شعبان سال بيست و ششم هجري در
مدينه به دنيا آمد. او فرزند بزرگ فاطمه ام البنين(س) و پسرچهارم اميرالمومنين
علي(ع) است. ام البنين(س) دختر حزام بن خالد از قبيله کلاب است که تاريخ گواهي مي
دهد که پدران و دايي هاي ام البنين( س) در دوران قبل از اسلام جزو دليران عرب
محسوب مي شدند و مورخان، آنان را به دليري در هنگام نبرد ستوده اند، افزون بر اين،
آنان علاوه بر شجاعت وقهرماني، سالار و بزرگ و پيشواي قوم خود نيز بوده اند،
آنچنانکه سلاطين زمان در برابرشان سر تسليم فرود مي آورده اند. اينان همانانند که
عقيل به اميرالمومنين علي(ع) گفت: در ميان عرب از پدرانش شجاع تر و قهرمان تر يافت
نشود.(1) ام البنين( س )
درحماسه کربلا چهار فرزند خود به نامهاي عباس، جعفر،عون و عثمان را به پيشگاه الهي
هديه کرد و خود طلايه دار پيام آوران کربلا پس ازحضرت زينب(س) شد. مسلم است از
چنين مادر طاهر و پاکدامني فرزندان صالحي متولد شود که هر يک حماسه جاويدانشان بر
تارک روزگار بدرخشد. حضرت
عباس(ع) نيز يکي از آن آزادگان است. در مورد شمايل آن حضرت، ابوالفرج اصفهاني در
مقاتل الطالبين گفته: " عباس بن علي مردي خوش صورت و زيباروي بود و چون سوار بر اسب
مي شد پاهاي مبارکش به زمين کشيده مي شد و به او قمر بني هاشم نيز مي گفتند و
پرچمدار لشکر حسين(ع) در روز عاشورا بود. نام آن حضرت را امام علي(ع) انتخاب کرده
است .(2) حضرت ابوالفضل (ع) نه فقط برادر جسماني حضرت حسين(ع) بود بلکه برادر
ايماني و روحاني آن حضرت نيز بوده است. روي همان اصل و قاعده اي که پيغمبر اکرم(ص)
و حضرت علي(ع) از نور واحد بودند و مکرر پيغمبر(ص) به آن وجود مقدس " انت اخي في
الدنيا و الاخره" مي فرمود. اين اخوت و برادري لازمه اش تساوي و برابري آن دو در
جميع جهات و درجات نيست. مقام امامت بالاتر و ابوالفضل (ع) تابع امام بوده است. او
عبدي صالح بود.( 3)
برجسته ترين نمونه اين اخوت بي نظير را مي توان در ايثار و مواسات و فداکاري آن
بزرگوار مشاهده کرد زيرا حضرت ابوالفضل (ع) درباره برادرش بزرگ ترين ايثار را انجام
داد و جان را فداي او کرد و در سخت ترين بلاها و آزمايش هاي الهي با آن حضرت مواسات
کرد. در وجود شريف
ابوالفضل (ع) دو گونه شجاعت در هم آميخته است:
الف) شجاعت هاشمي و علوي که ارجمندتر و والاتر است و از
جانب پدرش سرور اوصيا به او رسيده است.
ب) شجاعت عادي که از جانب مادرش ام البنين (س) به ارث
برده است ، زيرا که در ميان تيره مادرش، جدي پيراسته چون عامربن مالک بن جعفر بن
کلاب بوده است که به سبب قهرمان سالاري و شجاعتش او را " ملاعب الاسنه" يعني کسي که
سر نيزه ها را به بازي مي گيرد، مي ناميدند.(4)
برخي فضايل حضرت عباس(ع)
1- ادب:حضرت علي(ع) از همان اوايل خردسالي حضرت عباس(ع)
، توجه خاصي به تربيت او داشت و او را به تلاشها و کارهاي مهم و سخت مانند کشاورزي،
تقويت روح و جسم، تيراندازي، شمشيرزني و ساير فضايل اخلاقي ، تعليم و عادت داده
بود.(5)روايت شده است که حضرت عباس(ع) بدون اجازه در کنار امام حسين(ع) نمي نشست و
پس از کسب اجازه مانند عبدي خاضع دو زانو در برابر مولايش مي نشست. او تربيت شده
حضرت علي(ع) است که از همين مکتب درخشان درس ادب آموخته بود.
حضرت عباس (ع) هيچ گاه به خود
اجازه نداد امام حسين (ع) را برادر خطاب کند مگر در لحظه شهادت که فرمود اي برادر
مرا درياب. 2- يقين:(
درجه بالاي ايمان) ويژگي است که کمتر درغير معصوم ايجاد مي شود ، اما حضرت عباس(ع)
از همان کودکي، يقين به وجود آفريدگار يکتاي جهان داشت و در سراسر زندگي خود با
همان ويژگي مستظهر به عنايات الهي بود و از اين رهگذر ويژگي هاي ديگر خود را متبلور
مي ساخت.(6) 3- وفا: وفاي
او نسبت به اهل بيت عليهم السلام به غايت زياد و در خور تحسين است. در وفا همين بس
که باقر شريف قريشي، نويسنده عرب زبان معاصر، در کتاب
" حياه الامام حسين بن علي عليهما السلام " مي نويسد:"
در تاريخ انسانيت، در گذشته و امروز، برادري و اخوتي صادقتر و فراگيرتر و با وفاتر
از برادري ابوالفضل (ع ) نسبت به برادر بزرگوارش امام حسين(ع) نمي توان يافت که
براستي همه ارزشهاي انساني و نمونه هاي بزرگواري را در بر داشت."
4- دلاوري:دلاوري حضرت عباس(ع)
نه تنها در حماسه کربلا نمايانگر بود، بلکه در صفين نيز نمايان شده بود بويژه در
جنگ صفين افراد زيادي را کشت و حيرت همگان را از آن دلاوري برانگيخت.
پي نوشتها:
1- سردار کربلا، ترجمه العباس مرحوم مقرم، انتشارات
الغدير، ص 154. 2- خصائص
العباسيه، ص118. 3- چهره
درخشان قمر بني هاشم، علي رباني، ج 1، ص 158.
4- چهره درخشان قمر بني هاشم، علي رباني خلخالي، ج 1، ص
62. 5- پرچمدار نينوا،
شيخ محمد اشتهاردي، ص 20.
6- محمد ناصرعلايي، آينه حيدرنما، روزنامه کيهان،
10/8/1376.
|
|
|
حمران بن اعين از امام باقر(ع)
نقل ميکند که حضرت سجاد(ع)
1: در حال نماز رنگش تغيير ميکرد.
2:مانند بنده ذليلي که در برابر سلطان باعظمتي باشد به
نماز ميايستاد. 3: بدنش
در حال نماز ميلرزيد. 4:
مثل کسي نماز ميخواند که نماز آخرش را ميخواند.
5: روزي در حال نماز ردا از يک شانهاش افتاد با همان
حال نماز را تمام کرد، يکي از اصحاب پرسيد: چرا ردا را صاف نکردي؟ فرمود: ميداني
دربرابر چه کسي بودم؟ چيزي از نماز بنده قبول نميشود جز آنچه با حضور قلب باشد.
سائل گفت: پس ما هلاک شديم. فرمود: هرگز! خدا نقصها را به وسيله نافلهها جبران
ميکند. 6: شب تاريک
انباني پر از کيسههاي درهم و دينار - و گاهي غذا يا هيزم- به دوش ميکشيد و بر
درخانه مستمندان ميبرد، در را ميزد، هر که از خانه بيرون ميآمد به او ميداد و
ميرفت. 7: هنگام عطاي به
فقير صورت را ميپوشاند که او را نشناسد، فقرا از وفات آن جناب فهميدند مسکين نواز
شب، علي بنالحسين بوده.
8: چون بدن مبارکش را روي تخت غسالخانه نهادند ديدند پشت مبارکش چون سر زانوي شتر
برآمده و اين اثر بارهايي بود که به دوش ميکشيد و به در خانه مستمندان ميبرد.
9: روزي روپوشي از خز (خز حيواني است که از پوست آن جامه
زمستاني تهيه ميشده) به دوش مبارکش بود، در راه سائلي رسيد و در روپوش آويخت، حضرت
جامه قيمتي را رها کرد و رفت.
10: لباس خز را زمستان ميخريد، تابستان ميفروخت و پولش
را تصدق ميداد. 11: روز
عرفه چشمش افتاد به جمعيتي که گدايي ميکردند، فرمود: واي بر شما، چنين روزي از
غيرخدا سؤال ميکنيد؟ اين روزها چنان لطف حق همگاني است که اميد ميرود شامل حال
جنينها در شکم مادران هم بشود و خوشبخت گردند.
12: از غذاخوردن با مادر خودداري ميکرد، گفتند: يا
ابنرسولالله شما از همه با مادرتان نکوکارتريد، چرا با او هم خوراک نميشويد؟
فرمود: دوست ندارم لقمهاي را بردارم که مادرم به آن نظر داشته باشد.
13: مردي عرض کرد: يابن رسولالله من براي خدا شما را
سخت دوست دارم. حضرت عرض کرد خداوندا! پناه بر تو که مرا در راه تو دوست داشته
باشند و تو خود مرا دشمن بداري.
14: بيست سفر در راه حج بر شتري سوار شد و يک تازيانه بر
او نزد، چون شتر مرد دستور داد به خاکش سپارند تا طعمه درندگان نشود.
15: از کنيزي شرح حال آنجناب را پرسيدند، گفت: مختصر
بگويم يا مفصل؟ گفتند: مختصر، گفت: هيچ روز غذا برايش نبردم و هيچ شب بستر برايش
نگستردم. 16: روزي به
جمعي رسيد که غيبت او ميکردند. ايستاد و فرمود: اگر راست ميگوييد خدا مرا بيامرزد
و اگر دروغ ميگوييد خدا شما را بيامرزد.
17: اگر کسي براي طلب علم خدمتش ميرسيد ميفرمود: آفرين
به کسي که پيغمبر(ص) سفارش او را کرده.
18: صد خانوار از فقراي مدينه را اداره ميکرد.
19: خرسند ميشد که يتيم و نابينا و زمينگير و مسکين و
بيچاره بر سر سفرهاش حاضر شود و با دست مبارک به آنان غذا ميداد و هر کدام عايله
داشتند براي عايلهشان هم ميفرستاد.
20: هيچ غذايي نميخوردمگر اينکه اول همان اندازه صدقه
ميداد. 21: سالي هفت
پوست از هفت موضع سجدهاش جدا ميشد - که از کثرت نماز اين موضع پينه ميکرد - چون
از دنيا رفت آن پينهها را با وي دفن کردند.
22: بيست سال بر پدر بزرگوارش گريست، هيچ غذايي جلويش
نميگذاشتند جز اينکه گريه ميکرد، يکي از غلامان گفت: يابنرسولالله اندوه شما به
آخر نرسيده؟ فرمود: واي بر تو يعقوب دوازده پسر داشت، يکي را خدا از جلو چشمش برد،
از بس گريست چشمانش نابينا و موي سرش سفيد و کمرش خم شد با اينکه پسرش زنده بود، من
به چشم خود ديدم که پدر و برادر و عمويم با هفده تن ديگر از بستگانم کشته روي خاک
افتادهاند، با اين وصف چگونه غصهام پايان پذيرد؟
ازکتاب نصايح آيتالله مشکيني
|
|
|
نماز، پرستش و اظهاربندگي به
درگاه پروردگار يگانه است. اگر هنگام خواندن نماز، حضور قلب نداريد و يا حواستان
متوجه جاي ديگري مي شود، پاسخ و توصيه آيت الله وحيد خراساني به اين سوال که چه
کنيم تا در نماز حواسمان پرت نشده و توجّهمان به خداي تعالي باشد را بخوانيد.
بعضي از اموري که براي حضور قلب در نماز سفارش شده است
عبارتند از: اول: وضو را
باتوجه و حضور قلب انجام دهد. از امام رضا(ع) روايت شده که وضو، موجب طهارت و
تزکيه دل است (وسائل الشيعه 1/367 ابواب وضو باب1 حديث 9)
دوم: در عظمت نماز و در رواياتي که درباره نماز وارد
شده تأمّل نمايد. سوم:
مانند کسي نماز بخواند که گويا با نماز وداع ميکند و ديگر فرصت نماز خواندن را
نخواهد يافت. چهارم:
وقتي روبه قبله مينمايد سعي کند که دنيا و مافيها و خلق و آنچه به آن مشغولند را
فراموش نمايد و قلب خود را از آنها تهي کند.
پنجم: به معاني نماز توجه نموده و نماز را با تأنّي و
آرامش بخواند ششم: اينکه
بداند از آن هنگام که وارد نماز ميشود، تا آن لحظهاي که از نماز خارج مي شود،
خداي تعالي به او رو کرده و نظر مي کند و ملکي بالاي سر او ايستاده و ميگويد: اي
نمازگزار اگر ميدانستي چه کسي به تو نظر مينمايد و با چه کسي مناجات ميکني هرگز
از او روي بر نميگرداندي و ابداً از جاي خود بر نميخاستي .
هفتم: بداند که در حال نماز از بالاي سرش تا کرانهي
آسمان، رحمت خدا براو سايه انداخته و ملائکه الهي از اطراف او تا افق سماء او را در
بر گرفتهاند. هشتم: آنچه
در نماز مکروه است به جا نياوريد و به آنچه فضيلت نماز را مي افزايد اهتمام نمائيد
مثل انگشتر عقيق به دست نمودن و لباس پاکيزه پوشيدن و خود را خوشبو کردن و شانه و
مسواک زدن. از:فارس
|
|
|
سيد عباس هدايتي
براي اينکه موتور اقتصاد روشن
شود و يا سرعت آن افزايش يابد، لازم است تا مقتضياتي فراهم وموانعي برداشته شود که
يکي از مهمترين موارد آن در حوزه مسائل سياسي جامعه است. گرم کردن تنور حوزه سياست
و حماسهآفريني در اين بخش به شدت آثار و برکات خود را در حوزه اقتصادي نشان
ميدهد. نويسنده در مطلب پيش رو به بررسي ملزومات حماسهآفريني در دو حوزه سياسي
واقتصادي پرداخته است.
حماسهآفريني و تهييج و تشديد تنور سياست و اقتصاد
حماسه واژه عربي است که ارتباط تنگاتنگي با ايجاد هيجان
و غليان از طريق گرما و تشديد دماي آن دارد. واژه حماسه که از حمس گرفته شده در
حقيقت به معناي گرمابخشي و تهييج از طريق گرما و حرارت است. در فرهنگهاي عربي
الحميس به معناي تنور آماده است. (مقاييس اللغه و المنجد ذيل واژه حمس) علت
نامگذاري تنور به اين نام آن است که آتش در آن التهاب و شدت ميگيرد. به شجاعت نيز
به سبب تشدد حرارتي که جنگآوري و مبارزه دارد احمس ميگويند. پس حماسهآفريني به
اين معناست که در کاري با شدت تمام وارد شده و با حرارت و التهاب آن را انجام دهيم.
پس حماسهآفريني به معناي تهييج فرد يا جامعه براي انجام عملي است.
ايجاد هيجان در هر کاري نيازمند فراهم آوردن اموري است
که از آن به مقتضيات ياد ميشود. تا مقتضي امري فراهم نيايد نميتوان اميد داشت که
آن کار انجام گيرد. البته اين به تنهايي کفايت نميکند؛ چرا که لازم است افزون بر
فراهمآوري مقتضيات، موانع هم برداشته شود. از اين رو درباره علت تام تحقق چيزي به
ايجاد مقتضي و رفع مانع تاکيد ميشود.
حماسهآفريني و ايجاد هيجان درحوزههاي اقتصادي و سياسي
نيز مانند هر کار ديگري نيازمند لوازم و مقتضيات وهمچنين مانعزدايي است. براي
اينکه اين لوازم و ملزومات آنها فراهم آيد ميبايست شناخت کامل وجامعي از حوزه
سياست و اقتصاد داشته باشيم.
يکي از راههاي شناخت لوازم وملزومات حماسهآفريني در
اين حوزهها مراجعه به آموزههاي وحياني قرآن است؛ زيرا خداوند به عنوان آفريدگار و
پروردگار هستي، احاطه علمي کامل به هر موضوعي دارد. لذا لازم است به آموزههاي
قرآني مراجعه شود تا دريابيم که مهمترين و اساسيترين و اصليترين لوازم و ملزومات
حرکتهاي اقتصادي وحماسهآفريني در آنها از طريق تهييج و تشديد چه عواملي است؟
عوامل حماسهآفريني و تهييج در حوزه سياسي
اصولا جامعه يک نهاد سياسي است؛ زيرا جامعه براي آن شکل
ميگيرد تا در يک تدبير عمومي و فراگير همه ابزارها جهت رسيدن به مقاصدي بسيج شود.
البته از آنجايي که همه نميتوانند در مقام مدبر قرار گيرند و به تدبير جامعه
بپردازند، با توجه به اهليت و توان انسانها از نظر علمي وعملي، تقسيم کار صورت
گرفته و هر يک از افراد جامعه، نقش و مسئوليتي را به عهده ميگيرند.
اينجاست که بخشي از جامعه به عنوان نخبگان برخوردار از
شايستگي مديريت سياسي، انتخاب ميشوند تا مسئوليت تدبير امور سياسي جامعه را به شکل
تخصصي به عهده گيرند. اين
بخش از جامعه که از آن به دولت و حکومت ياد ميشود، در حقيقت در برابر جامعه مسئول
و پاسخگوست. به اين معنا که جامعهاي از افراد انساني چه در شکل قبيلهاي و قومي يا
فکري و اعتقادي وقتي شکل ميگيرد که هدف يا اهدافي آنان را گرد هم آورده باشد. گاه
اين هدف جلب منفعت يا رفع و دفع تهديد و گاه هر دو است. به اين معنا که افراد جامعه
به هدف دستيابي به منافع مشترک و دفع تهديد احتمالي و رفع تهديد موجود، گردهم
ميآيند و خواهان چيزي ميشوند که از آن به سعادت جمعي ياد ميکنند. بنابراين سعادت
از نظر افراد جامعه در دو مولفه و عنصر آسايش (منفعت) و آرامش (امنيت و دفع و رفع
تهديد) خلاصه ميشود.
ضرورت شايستهسالاري هر
فرد جامعه براي دستيابي به اين دو مولفه با عنوان نقش اجتماعي فعاليت ميکند.
نتيجه و برآيند اين تلاش دستهجمعي افراد جامعه همان سعادت است که مطلوب هر انسان و
جامعهاي است. هر کسي در هر جا و نقشي که قرار ميگيرد مسئول است تا به درستي نقش
خود را انجام دهد. اين تنظيم و تعيين نقشها در برخي از جوامع غيرانساني چون
مورچگان و زنبورها، به طور غريزي انجام ميگيرد؛ ولي در جوامع انساني ارادي است.
بهترين و برترين شکل تقسيم کار و وظايف و مسئوليتها و نقشها در جامعه انساني که
مبتني بر عقلانيت است، تقسيم براساس شايستگيهاست. اگر چنين اتفاقي در هر جامعه
انساني رخ دهد، آن جامعه به آساني به اهداف دست مييابد.
اما با نگاهي به تاريخ بشري به سادگي ميتوان دريافت که
کمتر در جوامع انساني چنين تقسيماتي براساس شايستگي و شايستهسالاري انجام گرفته
است. با اين وجود در همه جوامع بشري آنچه موجب ايجاد و بقاي جامعه شده همين تقسيم
مبتني بر شايستگيها بوده است هرچند که عموميت نداشته ولي درصد بالايي از
مسئوليتها براساس شايستگيها بوده است وگرنه جامعه از درون متلاشي ميشد. اگر
جامعهاي انساني با چنين حالت فروپاشي مواجه شده ميتوان دريافت که اين عدالت در
تقسيم مسئوليتها و نقشها به شکل اکثريت انجام نگرفته است.
از سويي هر جامعهاي حتي در شکل ديکتاتوري و استبدادي آن
ميکوشد تا نوعي اکثريت داراي شايستگي را بر سر کار آورد؛ زيرا به عقل و يا تجربه
دريافته که اگر اکثريت نالايق بر سر مسئوليتها باشند، نه تنها فلسفه ايجاد جامعه
برآورده نميشود بلکه به سرعت آن جامعه از درون دچار فروپاشي ميشود؛ چرا که وقتي
اهداف اصلي به شکل اکثري تحقق نيابد، مردم از آن جامعه جدا و به جوامع ديگر منتقل
ميشوند و نخبگان از جامعه خارج شده و قدرت سياسي و اقتصادي و نظامي جامعه کاهش
يافته و به سرعت از درون يا بيرون فرو ميپاشد.
اگر بخواهيم عوامل قدرتيابي جامعه را ذکرکنيم بايد به
اين نکته توجه داشته باشيم که شايسته سالاري در شکل اکثري آن ضامن قدرت جامعه است.
از اين رو در آيات قرآني بر شايستگيهاي واقعي و بلکه حتي ادعائي توجه داده شده
است. به اين معنا که از نظر قرآن لازم است تا شايد شايستهسالاري بر نظام توزيع
مسئوليتها و نقشها حاکميت يابد و شخص از نظر علمي و عملي توان انجام مسئوليتي را
داشته باشد. (بقره، آيه 247) يوسف، آيه 55، قصص، آيه 26، نمل، آيه 39)
انتخاب افراد شايسته براي تصدي مسئوليتها و نقشهاي
سياسي و اجتماعي موجب ميشود تا تدبير به گونهاي صورت گيرد که موجب افزايش قدرت
عمل جامعه در همه حوزهها شود و اقتدار و قدرت مشروع دولت و جامعه افزايش يافته و
امکان دستيابي به آسايش و آرامش فراهمتر شده و تهديدهاي دروني و بيروني کاهش
يافته و يا از ميان برود.
از نظر قرآن عوامل بسياري در قدرتيابي دولت و جامعه نقش
دارد که مهمترين آنها ايمان (انفال، آيات 65 و 66)، استغفار و توبه به سوي خدا
(هود، آيه 52)، شناخت صحيح از حقايق (انفال، آيه65)، صبر و شکيبايي در کارها
(انفال، آيات 65 و 66)، کثرت نفرات و اکثريت همراه (يوسف، آيات 4 و8، کهف، آيه 34،
يس، آيه 14)، احسان و نيکي به يکديگر (يوسف، آيه 56)، اتحاد و انسجام اجتماعي
(انفال، آيه 46)، فراواني آب مورد نياز (انعام، آيه 6، هود، آيه 52) است. تاکيد بر
فراواني آب از آن روست که اصولا هر موجود زندهاي به آب نيازمند است. از سوي ديگر
آباداني و رشد و شکوفايي اقتصادي در گرو آب و تامين آن است. چرخههاي اقتصادي در
همه حوزههاي کشاورزي، دامي و صنعتي و مانند آن با آب ميچرخد. لذا آب را از عوامل
مهم قدرت سياسي و حاکميتي دانسته است.
از نظر قرآن قدرت سياسي جامعه و دولت ميبايست در راستاي
تامين اموري باشد که فلسفه وجودي و ايجادي جامعه و دولت را شکل ميدهد. بنابراين
مهمترين وظايف هر حاکميت و دولتي را برقراري امنيت و آرامش (بقره، آيات 264 و 251،
يوسف، آيات 99 و 101)، تدبير امور اقتصادي (نساء، آيه 53، يوسف، آيه 55 و آيات 47 و
48)، حفظ کشاورزي (بقره، آيه 205)، حفظ نيروي انساني و اصلاح جامعه (بقره، آيه
205)، رعايت حق در داوري بين مردم (ص، آيه 26)، مبارزه با ظلم و تلاش براي سبک بار
ساختن مقررات اجتماعي (کهف، آيات 87 و88)، نجات مستضعفان از سلطه ظالمان (نساء، آيه
75)، ايجاد و حفظ وحدت اجتماعي (نساء، آيه 59)، مقابله با شايعهها و اطلاعرساني
صحيح و به موقع (نساء، آيه 83)و مانند آن ميداند.
در يک نگاه کلي ميتوان وظايف حکومت و حاکمان را در همان
آسايش اقتصادي و آرامش و امنيت و عدالت خلاصه کرد که از طرق گوناگوني اين امور
تامين ميشود. پس اگر
بخواهيم درباره عوامل حماسهآفريني سياسي در جامعه سخن بگوييم ميتوان به اموري
توجه کرد که فلسفه وجودي جامعه و دولت است. اگر جامعه بخواهد حضور فعال و هيجاني در
عرصه سياسي داشته باشد بايد لوازم آن فراهم آيد که همان تامين بهتر و بيشتر اهداف
است که از آن به مطالبات جامعه نيز ياد ميشود. مطالبه جدي هر ملتي از دولت خود آن
است که به آرامش و آسايش آنها توجه شود و سعادت آنان مدنظر قرار گيرد.
البته جامعه نيز مسئوليت دارد تا با اتحاد و همبستگي و
تلاش مضاعف خود در ايجاد فضاي حماسي بکوشد؛ چرا که بهره اين اتحاد و تعاون در
کارهاي نيک و خير و تقوايي را خود مردم پيش و بيش از دولت دريافت ميکنند.
عوامل تهييج و حماسهآفريني درحوزه اقتصاد
از نظر قرآن حوزه اقتصاد بسيار مهم است. به اين معنا که
پس از آرامش، انسان به مهم ترين چيزي که ميانديشد آسايش است. از نظر قرآن اقتصاد
قوام جامعه است. (نساء،آيه 5) لذا جامعه و دولت بايد در تامين اين اهداف با هم
بکوشند؛ زيرا در نظام اسلامي که نظام ولايي است هر کسي نسبت به ديگري داراي ولايت و
مسئوليت متقابل است و اين گونه نيست که يکي بالادست و ديگري فرودست يا يکي فرماندار
و ديگري فرمانبر باشد؛ بلکه ولايت متقابل مومنان با توجه به تعيين وظايف و
مسئوليتها براساس شايستهسالاري است؛ چرا که «کلکم راع و کلکم مسئول عن رعيته؛ هر
يک از شما سرپرست و مسئول از زيردستان خود هستيد.»
اگر رشد اقتصادي جامعه در گرو عوامل مادي و معنوي چون آب
(هود، آيه 52؛ نوح، آيات 10 تا 12)، زمين و خاک مناسب (اعراف، آيه 58؛ نساء، آيه
15)، کار و تلاش انسان در منابع مادي و زمين (ملک، آيه 15) و نيز امنيت و آرامش
اجتماعي و سياسي (بقره، آيه 126؛نحل، آيه 112)، ايمان و انابه به خدا (هود، آيات 3
و 52؛ نوح، آيات 10 و 11)، پايبندي به قوانين و مقررات عقلاني و وحياني (مائده، آيه
66؛ اعراف،آيه 96؛ طلاق، آيات 2 و 3)، انفاق و کمک به نيازمندان (بقره، آيه 276؛
روم، آيه 39) و مانند آن است، لازم است در ايجاد آن در جامعه تلاش شود تا شرايط به
گونهاي رقم بخورد که جامعه بتواند حماسه اقتصادي را رقم بزند.
البته شکي نيست که جامعه زماني ميتواند چنين حماسهاي
بيافريند که از سوي دولت و حاکميت و بلکه ملت فضاي مناسب مبتني بر عدالت (بقره، آيه
279؛ حديد، آيه 25)، گردش سالم و عادلانه ثروت (حشر، آيه 7)، مديريت نقدينگي و مهار
آن (توبه، آيه 34)، کسب و کار و اشتغال (هود، آيه 61؛ مزمل، آيه 20)، مالکيت خصوصي،
عمومي و تعاوني و مانند آن (بقره، آيه 188؛ انفال، آيات 1 و 44؛ حشر، آيه 7) فراهم
آيد. در چنين فضايي تنور
فعاليتهاي اقتصادي تهييج شده و موتور حرکت اقتصادي و رشدي با شدت و حرارت فزونتري
به کار ميافتد و زمينه رشد و شکوفايي اقتصادي را فراهم آورده و زمينه قواميابي و
مقاومتي شدن اقتصاد تقويت ميشود.
حماسه سياسي مقدمه حماسه اقتصادي
البته بايد توجه داشت که حرکتهاي اقتصادي اصولا درگرو
امنيت است. به اين معنا که هرگونه تامين نقدينگي وسرمايهگذاري در حوزه اقتصاد در
گرو تامين امنيت روحي و رواني و اجتماعي جامعه است. از اين رو در آيات قرآني در
بيان مهم ترين عوامل رشد اقتصادي به مسئله امنيت وآرامش اجتماعي و سياسي توجه داده
شده است. (بقره، آيه 126؛ نحل، آيه 112)
خداوند افزون بر اين آيات در آيات ديگر نيز به امنيت و
مباحث سياسي توجه داده و از دولت و جامعه خواسته است براي رسيدن به اقتصاد شکوفا و
پايدار به مسئله امنيت در حوزه اجتماعي وسياسي توجه داشته باشند. اگر راهها امن
نباشد يا سرمايهگذاري مطمئن نباشد هيچکس سرمايههاي مادي و معنوي خود را به کار
نمياندازد. کسي سعي وتلاش ميکند وکار فکري و بدني انجام ميدهد که از سود حاصله
اطمينان داشته باشد. بدتر آنکه اصولا تفکر در سايه امنيت امکانپذير است و اگر فضاي
مناسب براي تفکر نباشد نميتواند توليد فکر اقتصادي داشته باشد. سرمايههاي فکري و
بدني و مادي، زماني به کار ميافتد که فضاي سياسي واجتماعي بهبود يافته باشد.
خداوند در آيات قرآني به داستان سبا و پادشاهي يمنيها
اشاره ميکند و ميفرمايد که چگونه امنيت فضاي سياسي و اجتماعي آن دوران و امنيت
راهها و جانها و مالها و عرضها موجب شده بود که سبا به تمدني بزرگ و شکوفا دست
يابد. بنابراين، ايجاد
حماسه وهيجان فضاي سياسي در شکل مثبت آن به معناي افزايش ضريب امنيت در
سرمايهگذاري است. هر چه حضور مردم در عرصه سياسي و اتحاد وانسجام آنان افزايش يابد
به همان ميزان قدرت دولت وملت افزايش يافته و تهديدهاي داخلي و خارجي کاهش يافته و
يا از ميان ميرود. به همان ميزان نيز امکان حماسهآفريني در حوزه اقتصادي تقويت
ميشود. با نگاهي به حضور مردم در انتخاباتهاي گذشته و افزايش اتحاد اجتماعي و
انسجام آن ميتوان دريافت که تا چه اندازه دشمنان عقبنشيني کرده و دست از تهديد
برداشتند. بنابراين براي اينکه بتوانيم اقتصادي شکوفا و حماسهآفريني در حوزه
اقتصادي داشته باشيم ميبايست لازمه مهم آن را يعني تامين امنيت از طريق مشارکت
فعال و گسترده در عرصه سياسي فراهم آوريم. از اين رو گفتهاند حماسهآفريني درحوزه
اقتصادي در گرو حماسهآفريني در عرصه سياسي است که از طريق مشارکت فعال در انتخابات
و مانند آن به دست ميآيد. خداوند نيز با توجه به تاثير شگرف اتحاد مردم در پيشرفت
جامعه و افزايش رشد اقتصادي و دستيابي به کمال در همه ابعاد از مردم خواسته است تا
همواره متحد باشند و اتحاد خود را حفظ کنند. اينکه يد واحد و دستان متحد چگونه در
دلهاي دشمنان رعب و زمينه تعاون در کارهاي خير و نيک را افزايش ميدهد بر کسي
پوشيده نيست. خداوند در آيه 46 سوره انفال به صراحت بيان ميکند که چگونه فقدان
اتحاد ميتواند موجب نابودي و فروپاشي جامعه شود. لذا از مومنان ميخواهد تا با
بهرهگيري از اتحاد وتعاون در کارها و صبر در برابر دشمن بکوشند تا به قدرت واقعي
دست يابند. اقتدار و
صلابت جامعه اسلامي در گرو حماسهآفريني درعرصههاي سياسي و اقتصادي است. اين مهم
نيازمند لوازم و مقتضيات و موانعزداييهايي است که به برخي از آنها در اين مقاله
اشاره شد. شکي نيست که جهاد علمي در توليد اقتصادي پويا و کارآمد و تقويت بنيه فکري
و فرهنگي جامعه نقش بسزايي دارد. بنابراين وقتي از حوزه اقتصاد و يا سياست سخن به
ميان ميآيد به حوزه علم و دانش نيز توجه داده ميشود.
|
|