(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 26 خرداد 1392 - شماره 20518 

نگاهي به سختي‌هاي پيش روي جانبازان در زندگي روزمره (بخش پاياني )
رد شدن از موانع با ويلچر قهرماني
   


گاليا توانگر
-ما جانبازان به علت ناتواني جسمي و حرکتي با پلاک جانبازي يا با آرم‌هاي مخصوص جانبازي تردد مي‌کنيم که در شهر کرمانشاه هيچ کسي توجهي به ما ندارد! نه جايي براي پارک داريم و نه تابلو براي پارک جانباز گذاشته‌اند. از مسيرهايي هم که ويژه تاکسي هستند، نمي‌گذارند عبور کنيم و با برخورد خيلي بدشان به ما تندخويي مي‌کنند!
آيا ما اندازه يک تاکسي ارزش نداريم؟! مگر ما چند مرتبه در روز از آنجا عبور مي‌کنيم؟ شايد هفته‌اي يک يا دو بار عبور کنيم، آن هم براي خريد دارو و مايحتاج زندگي.
- قوانين ايثارگران در حوزه تسهيلات مسکن به نحوي تهيه شده است که عده‌اي محدود بتوانند از ده‌ها نوع تسهيلات استفاده کنند و اما جانبازان زير 25 درصد و رزمندگان دريغ از يک وام وديعه منزل اجاره‌اي!
آيا اين عدالت است که جانبازان زير 25 درصد حتي شامل دريافت يک وام نشوند؟!
چرا قشر وسيعي از ايثارگران را فراموش کرده‌اند؟!
آنچه در بالا ذکر شد نمونه‌هايي از چالش‌هاي پيش روي جانبازان است که در طول زندگي روزمره‌شان با آن دست و پنجه نرم مي‌کنند و اغلب هم بدون هيچ اعتراض و ادعايي تنها با صبر تحمل کرده و شکايتي نمي‌کنند.
مسئولين و قانون‌گذاران کافي است تنها به قدر لحظه‌اي خود را جاي يکي از جانبازان قرار دهند تا عمق رنج‌هايي را که اين قشر ايثارگر متحمل مي‌شوند، درک کنند.
کسي که جواني و تمام روزهاي عمرش را در نبرد و دفاع از دين و وطنش صرف کرده سزاوار کم‌توجهي و بي‌اعتنايي نيست.
موازي‌کاري در ثبت سوابق جانبازان
قرار بود چنان با ايشان رفتار شود که هرگز فراموش نشود ايشان در بحبوحه جنگ به پشتوانه باورهاي خود و بدون چشمداشت، داوطلبانه در دفاع مشارکت کردند.
قرار بود افسردگي ناشي از عارضه‌هاي جسمي برايشان سايه نيفکند و هرگز براي نيازهاي اوليه خود دچار چالش نشوند. قرار بود قوانيني برايشان وضع شود که حداقل با آنچه ساير جوامع براي آسيب‌ديدگان جنگ‌هاي ملي خود قايل مي‌شوند، انطباق داشته باشد. قرار بود قوانين به نحو شايسته‌اي عملي شود.
مهدي نيرومنش مستندساز جنگ تحميلي به ويژه زندگي و مسائل جانبازان شيميايي ضمن اشاره به وعده‌هاي بي‌عمل به ويژه در باب معيشت جانبازان برايمان با ورق زدن خاطراتش در ذهن مي‌گويد: «عليرضا دوست جانبازم يکي از اين خيل عظيم است که در روزهاي جواني مي‌توانست رفاه حال خود را مقدم بداند، از کشور محل سکونتش آمريکا خارج نشده و در همان جا مدارج عاليه تحصيلي را طي کند. اما اوبه محض مطلع شدن از آغاز جنگ تحميلي در وطنش، درس را رها کرد و به ايران بازگشت.
ابتدا به خدمت سربازي مشغول شد و سپس داوطلبانه به جبهه رفت. هنوز شش ماه نگذشته بود که در يکي از عمليات‌ها از ناحيه دو پا مجروح شد. چون در مسير کوهستان جابه‌جايش کرده بودند، به دليل تکان‌هاي شديد حين حمل، مجروح و دچار آسيب نخاعي حاد گرديد. اکنون او بيش از ربع قرن است که بر تشک مواج، صبورانه ناملايمات اطرافش را تاب مي‌آورد و شکايتي هم ندارد!»
نيرومنش در بيان اين قبيل ناملايمات، حمايت‌هاي انجام نشده و رسيدگي‌هاي به تعويق افتاده، رخدادي تعجب‌برانگيز در زندگي عليرضا را تعريف مي‌کند: «در يک بعدازظهر که براي ديدنش رفته بودم، دو مهمان ديگر هم برايش رسيد. دو نوجوان 16 و 18 ساله با برگه‌هايي در دست روبه روي تختش نشستند. درخواستشان اين بود که عليرضا مشخصات مورد نياز بنياد را در اين برگه‌ها يادداشت کند تا دچار محروميت از امکانات نشود! يکي از ايشان دانش‌آموز و ديگري سال اول دانشگاه بود. ناگفته نماند پسر عليرضا که دانشجوي سال آخر دانشگاه بود، خودش براي پيگيري کارهاي پدرش مستقيما به بنياد مراجعه مي‌کرد.
چگونه از مسير اداري جداگانه‌اي، بخش ديگري از بنياد به مشخصات وي نياز پيدا کرده بود؟!و اما اين اطلاعات درخواستي چه بود؟
سال حضور در جبهه، مدت حضور، نوع مجروحيت و مانند آن! تعجب ما زماني بيشتر شد که مي‌دانستيم عليرضا مدتهاست کد ايثارگري دارد و بالطبع همه اين مشخصات در بنياد موجود بوده است. مگر داعيه اين را ندارند که تمامي مشخصات ايثارگران در شبکه الکترونيکي ثبت و ضبط و محافظت مي‌شود؟! از خودمان سؤال کرديم: پس اين همه سال با چه اطلاعاتي وي جانباز شناخته شده است؟ متأسفانه دو جوان مراجعه‌کننده پاسخي نداشتند و سنشان و شرايطشان هم اقتضا نمي‌کرد وارد موضوع شوند.»
اين مستندساز جنگ تحميلي زماني بيشتر دلش براي دوست جانبازش به دردآمد که فهميد حتي پشت اين نوع ثبت اطلاعات يک تهديدي هم نشسته است.
يکي از جوان‌ها فقط اين جمله را تحويل داد: «اگر از تکميل اطلاعات خودداري کنيد، دچار چالش اداري خواهيد شد!»
اتوبوس ويژه تردد جانبازان نداريم
علي نادري، قهرمان جانباز چند دوره مسابقات ورزشي جهاني از جمله برنده مدال طلاي فرانسه در رشته پرتاب نيزه سال 2002 ميلادي، مدال طلاي پارالمپيک 2004 ميلادي و ثبت رکورد جديد در پرتاب نيزه، مدال طلاي مسابقات پاراآسيايي گوانگ جو 2010 ميلادي باز هم در رشته پرتاب نيزه و ده‌ها افتخارآفريني بزرگ ديگر، در گفت‌وگو با گزارشگر کيهان در باب چالش‌هاي پيش‌روي زندگي روزمره جانبازان مي‌گويد: «فرض کنيد جانبازي بخواهد با زن و فرزندش در يکي از بعدازظهرهاي تابستان روانه پارک شود. همسر اين جانباز نمي‌داند اول فرزندش را از موانع رد کند و هواي او را داشته باشد يا حواسش پيش شوهرش باشد؟ بايد چندين نفر از مردم در پارک کمک کنند تا ويلچر جابه‌جا شود و جانباز از موانع تردد عبور داده شود. اين مي‌تواند ساده‌ترين مثال از چالش‌هاي پيش روي زندگي روزمره اين قشر باشد.»
نادري که خود نيز جانباز بالاي 70 درصد قطع نخاعي استان اصفهان است، از تجربياتي که به عينه از سفرهاي ورزشي‌اش به ساير کشورها کسب کرده چنين مي‌گويد: «کشوري مثل نيوزيلند مساحتش حتي به اندازه استان اصفهان هم نمي‌شود، آن وقت اگر يک معلول را از اين سر شهر تنها رها کنيد، بي‌هيچ مانعي مي‌تواند خودش را به آن سوي شهر برساند.
در اين کشور اتوبوس‌هاي کددار ويژه‌اي وجود دارد که علاوه بر افراد عادي جامعه با توجه به تجهيزاتي که دارند، مخصوص اياب و ذهاب معلولين در ترددهاي شهري نيز هستند. به وقت سوارشدن مسافر معلول، يک قلاب مي‌اندازد در قسمتي که پله‌هاي اتوبوس قرار گرفته، پلي باز مي‌شود. به اين ترتيب از پل گذر کرده و به راحتي سوار مي‌شود. وقت پياده‌شان نيز با فشار دادن سوئيچ مخصوص معلولين، راننده متوجه مي‌شود که بايد مکث بيشتري داشته باشد، چرا که مسافر در حال پياده‌شدن، يک معلول است.
در چنين شرايطي هزينه‌هاي سنگين اياب و ذهاب به معلول و خانواده‌اش تحميل نمي‌شود و مي‌تواند تا حد زيادي از حق شهروندي مساوي با افراد سالم جامعه برخوردار شود.»
وي ادامه مي‌دهد: «اما در کشور ما معلول و جانباز اولا بايد همه جا با وسيله شخصي خودش در رفت‌وآمد باشد. کلي هزينه بنزين با اين قيمت بالا را بپردازد. اگر بخواهد از آژانس استفاده کند، علاوه بر متقبل شدن هزينه‌هاي بالاتر و فشار بر خانواده‌اش خيلي از آژانس‌ها به محض دانستن نوع معلوليت جانباز و برخورداري او از ويلچر شانه خالي کرده و طفره مي‌رود. برخي رانندگان آژانس نمي‌پذيرند که ويلچر جانباز را در صندوق عقب‌شان حمل کنند.»
وي بر ضرورت سرکشي دائمي جانبازان از لحاظ درماني و نيز ارائه مشاوره‌هاي روانشناسي و خانوادگي به اين قشر ايثارگر اشاره کرده و مي‌گويد: «متأسفانه در حال حاضر عده محدودي از جانبازان از اين قبيل تسهيلات و خدمات از سوي ارگان‌هاي مسئول برخوردار هستند و مابقي اين قشر آسيب‌هاي جدي مي‌بينند.»
اين قهرمان جانباز به کمي وام مسکن (45 ميليون تومان) ويژه جانبازان نيز انتقاد کرده و مي‌گويد: «به جانبازان گفته‌اند بايد برويد يک خانه معامله کنيد، سندش را بياوريد تا ما 45 ميليون تومان را به حساب طرف معامله بريزيم!
آخر براي خريد خانه در حال حاضر چند صدميليون بايد داشته باشيم که بتوانيم 45 ميليون تومان ناچيز را دريافت کنيم؟! با اين وام‌ها خدا وکيلي مي‌شود خانه‌دار شد؟!»
صندوقچه رنج‌هاي همسران جانبازان
يک خانم نويسنده‌اي از کرمان در يک تصميم جهادي انتخاب مي‌کند که با يک جانباز قطع نخاعي از اصفهان ازدواج کند. چون مي‌دانسته همسرش قادر به بچه‌دار شدن نيست، سرپرستي نوزاد دختري از قم را نيز مي‌پذيرد تا دل جانباز گرم زندگي مشترک شود و لحظه‌اي آسايش و آرامش مهمان دلش باشد.
آنها در آپارتماني ساکن هستند که با هزار و يک مشکل خريداري‌اش کرده‌اند. اين آپارتمان قديمي ساخت، چندي پيش دچار مشکل سيستم فاضلابي شد. مابقي واحدها پولي دادند و مشکل واحد خودشان را رفع و رجوع کردند. حالا اين جانباز با دست‌هاي خالي مانده و همسرش يک چشمش اشک و يک چشمش خون است.
علي نادري جانباز بالاي 70 درصد در تشريح وضعيت زندگي اين دوست جانباز خود مي‌گويد: «آن روزي که منزل‌شان مهمان بودم، خانمش مي‌گفت پولي در دستمان نيست. بيم اين داريم که آب کل فضاي خانه را بگيرد. هزينه‌هاي نگهداري بچه هم اضافه شده. اگر مي‌دانستيم اين همه مشکل جلويمان صف کشيده، لااقل سرپرستي بچه را قبول نمي‌کرديم.»
عباس رحمتي، جانباز 70 درصد نيز درباب وضعيت شغلي همسرش و شکسته شدن تصاعدي او برايمان مي‌گويد: «خانمم واقعا يک فرشته است. تمام اين سال‌ها صبورتر از من مقابل صف مشکلات ايستاد و آخ هم نگفت. او فرهنگي است.
اين روزها که توان بدني‌اش تحليل رفته و پا به سن گذاشته مي‌خواهد با 27 سال سابقه کار درخواست بازنشستگي زودتر از موعدش که سال 91 آن را رد کرده، با 30روز حقوق تأييد بشود. متأسفانه نمي‌دانيم قانوني وجود دارد که اين حمايت را از همسران جانبازان بالاي 70 درصد که با بيشمار مشکلات در زندگي دست و پنجه نرم مي‌کنند وتصاعدي پير مي‌شوند، داشته باشد؟ اگر هم چنين قانوني نيست مطمئنا بايد اقدامي ضرب‌الاجلي صورت پذيرد تا به گونه‌اي از ايثارگري‌هاي اين فرشتگان تقدير به عمل آيد.
مسئولين اهل عمل باشند
حسين واحدپرست که در عمليات خيبر سال 62 گردان مقداد خط‌شکن بوده اين روزها تنها مونس رنج‌هاي نگفته‌اش، ويلچر اوست.
وي با تاکيد بر اين که مردم محبت دارند و مسئولين بايد گام‌هاي موثرتري جهت رفاه حال ايثارگران بردارند مي‌گويد: «الآن که فصل انتخابات است، انتظار مي‌رود از نام جانباز و ايثارگر فقط براي جلب رأي استفاده نشود و واقعا آقايان برنامه منسجمي براي اين قشر مظلوم و بي‌ادعا ارائه دهند.»
وي برخي روزها در جلساتي خودجوش شرکت دارد که به بررسي مشکلات و چالش‌هاي پيش‌روي جانبازان با حضور صميمي آنها در کنار هم مي‌پردازند. از نزديک باريزترين مسائل زندگي جانبازان به ويژه جانبازان بالاي 70 درصد آشنا بوده و مي‌گويد: «در زندگي هرجا قدم گذاشته‌ايم، بايد يا پشت موانع مي‌مانديم يا از روي موانع به هر طريق ممکن رد مي‌شديم. در پارک، سينما، پياده‌رو، مطب دکتر، اداره و... همه‌جا شيب‌هاي تند، جوي‌هاي پهن، چاله‌هاي ريز و درشت وجود دارد که مي‌خواهند ما را خانه‌نشين کنند. ولي ما با صبر و کمک مردم و خانواده تا به حال دوام آورده‌ايم. مسئولين اگر مرد عمل هستند، لااقل مشکل تردد جانبازان و معلولين را حل و فصل کنند.»
گزارش روز

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10