(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 24 تـیـر 1392 - شماره 20542

چه کسی مأموریت ترور را داد ؟
برنمي‌گردم اينجا!
   


Research@kayhannews.ir
محمدعلى مقدمى در ماجراى ترور حجاريان، مأموريت داشت تا با تحويل نامه‌اى از حكيمى‌پور (عضو شوراى شهر تهران) به سعيد حجاريان، وى را براى لحظاتى متوقف سازد، تا دوست ديگرش (سعيد عسگر) با استفاده از اين فرصت، حجاريان را مورد هدف قرار دهد. در نامه‌اى كه حكيمى‌پور به سعيد حجاريان نوشته بود، در آن ميزان وابستگى محمدعلى مقدمى به جبهه مشاركت و نقش وى در انتخابات مجلس ششم و رياست‌جمهورى هفتم، به خوبى پرده برداشته شد. متن اين نامه چنين بود: «برادر گرامى جناب آقاى حجاريان سلام عليكم. حامل نامه آقاى مقدمى از برادران فعال جبهه مشاركت و مجمع روحانيون مبارز در انتخابات اخير و رياست‌جمهورى در منطقه 17 تهران كه سابقه شش سال فعاليت مستمر در حفاظت مجلس دارند، به خدمت مى‌رسند. ايشان اخبار مهمّى از فعل و انفعال امور داخلى و ادارى مجلس در اين ايام دارند كه اطلاع آنها بسيار ضرورى مى‌باشد. حكيمى‌پور».211
اگر بخواهيم با نگاه تحليلى به اين موضوع نگاه كنيم، در يك دسته‌بندى ساده متوجه مى‌شويم كه گروههايى مورد حمله تبليغاتى قرار گرفتند: اوّلين گروه، نظام اسلامى بود كه در اين مورد بايد گفت نظام جمهورى اسلامى مقتدرتر از آن است كه دشمنان خود را با ترور از ميان بردارد و همان‌طور كه رهبر معظّم انقلاب پس از قتلهاى زنجيره‌اى و ترور سعيد حجاريان و در پى جوّسازى‌هاى گروههاى معاند تأكيد كردند، هر وقت كه لازم باشد نظام اسلامى به طور علنى با قدرت و صلابت در مقابل محاربان و ياغيان خواهد ايستاد و حتى حكم به اعدام آنان خواهد داد. علاوه بر اين نظام جمهورى اسلامى نه تنها از اين ماجرا و ماجراهاى مشابه سودى نمى‌برد، بلكه براثر اتهامات و تخريبهاى وارده دچار ضعف نيز شده و همچنين در جامعه بين‌الملل اعتبار خود را از دست مى‌دهد، پس به لحاظ عقلى مورد اوّل رد مى‌شود. در مورد بعد كه جناح رقيب يا همان جناح اصولگراست كه در جريان اين ماجرا هجمه سنگينى را متحمل شد، توجه به اين ماجرا خالى از لطف نيست كه اين گروه با استفاده از مسيرهاى قانونى و اخلاقى (كه اتفاقآ جناح مقابل آن را غيرقانونى و غيراخلاقى مى‌داند) مى‌توانست به مقاصد خود برسد، پس ترور يا همان حذف فيزيكى علاوه بر هزينه‌هاى زياد، كارى بى‌فايده و عبث بود.
رضا احمدى پس از آزادى در مصاحبه‌اى با خبرنگار روزنامه رسالت گفت: «به منظور كمك گرفتن براى هيأت مذهبى با آقاى طباطبايى عضو شوراى شهر، در نماز جمعه صحبت كردم و او من را به آقاى حجاريان معرفى كرد . . . اوّلين بارى بود كه حجاريان را از نزديك مى‌ديدم. او در جلسه اوّل خيلى از من استقبال كرد و گفت: «شنيده‌ام عضو انصار حزب‌الله هستى، امّا خوشحالم كه شما مثل آنها نيستى و حرفهايت را مى‌زنى. در آن جلسه من هم انتقادات خودم را از روزنامه صبح امروز به او گفتم، در رابطه با اهانت به ائمه و . . . او به من خنديد و پاسخى نداد و گفت : «اين انديشه ماست و شما بايد انديشه را با انديشه جواب بدهيد». جلسه بعد هم در شوراى شهر بود كه چون هماهنگ كرده بود، بيشتر مرا تحويل گرفتند و در همين جلسه بود كه آقاى حجاريان بحث نوار را مطرح كرد و گفت شما هرچه انديشه داريد، بر روى نوار بگوييد. در جلسه سوم گفت حرفهاى من را هم در نوار بگو، حرفهاى خودت را هم بزن، حجاريان به من گفت در نوار من را تهديد كن. به او گفتم آيا مشكلى براى من پيش نمى‌آيد؟ او گفت: نه باقى‌اش با من . . . آقاى سعيد حجاريان به من گفت : در نوار خودت را معرفى كن و بگو عضو انصار حزب‌الله هستم و روى اين موضوع تأكيد زيادى داشت. حجاريان گفت: بگو فدايى ولايت فقيه هستم، من را محكوم كن و به موضوع فشار از پايين، چانه‌زنى از بالا و فتح سنگر به سنگر حمله كن. وقتى من را تهديد مى‌كنى، به حالت جدى حرف بزن و تهديد كن و بگو مى‌كشمت و خانه و زندگى‌ات را آتش مى‌زنيم. من هم تيتر مطالب او را يادداشت كردم. حتى گفت در نوار تهديد به نهضت آزادى، عبدالله نورى، مهاجرانى و آقاى خاتمى هم توهين كن و بگو خاتمى آمده با جامعه مدنى ختم انقلاب را اعلام كند. حجاريان گفت: در داخل نوار از سعيد امامى به عنوان شهيد سعيد امامى ياد كن. او در آخر جلسه سوم به من گفت: من به شما از نظر مالى و كارى كمك مى‌كنم، اگر بخواهى به هيأت شما كمك مى‌كنيم، اگر نخواستى به خودت كمك مى‌كنيم كه خانه خودتان را بسازيد. با شهردارى منطقه هم هماهنگ مى‌كنم. حجاريان به من گفت: تو نسبت به ساير بچه‌هاى انصار خيلى آرام هستى، اگر مى‌توانى بچه‌هاى انصار را بياور اين‌جا باهم صحبت بكنيم! نوار را او ساخت و من فقط يك گوينده بودم و نمى‌دانستم او چه
سوء استفاده‌اى از آن مى‌كند. من هم رفتم خانه‌ام و در زمانى كه هيچ كس نبود، نوار را پر كردم و بردم به حجاريان دادم. او هم گفت كار بزرگى كردى، اميدوارم بتوانيم مشكلات شما را حل كنيم. وقتى نوار را دو دستى به حجاريان دادم (چند ماه قبل از ترور او) آقايان اصغرزاده و حكيمى‌پور نيز شاهد بودند».212
پس از اين مصاحبه، حجاريان آن را تكذيب كرد. البته او حاضر نشد مطالبش را به صورت مستند براى روزنامه رسالت بفرستد و تنها در مصاحبه‌اى با روزنامه بهار عنوان كرد: «آقاى عليزاده روزى در شوراى شهر فردى را به من معرفى كرد و گفت او از اين بچه‌هايى است كه تجمعهاى دانشجويى را به هم مى‌ريزند و مى‌خواهد با تو صحبت كند. كمى نصيحتش كردم و به او گفتم عقايد خود را داشته باشد، امّا به جاى اين كه كارهاى فيزيكى بكند، برود كار فرهنگى كند. روزى احمدى به من گفت كه دوستان من تو را محاكمه كرده‌اند و نوارى به من داد كه جريان محاكمه در آن ضبط شده بود. احمدى به من گفت كه ظاهرآ پسر عمويش از اينهاست و اين نوار با صداى اوست. (قابل توجه است كه روزنامه متعلق به خود سعيد حجاريان در تاريخ 24 فروردين 1379 بخشى از اين نوار را منتشر كرد كه در آن شخص گوينده صراحتآ خود را رضا احمدى معرفى مى‌كند) نوار را كم گوش كردم، متوجه شدم همان حرفهاى معمول است كه جريان خشونت‌طلب در روزنامه‌ها و مجله‌هايشان عليه من گفته و نوشته بودند. نوار بى‌ارزشى بود، به آن اعتنايى نكردم و آن را در گوشه كشوى ميزم انداختم و به آقاى اصغرزاده كه در همان اتاق همكارم بود، گفتم كه چنين نوارى موجود است . . . چه ثمرى براى من داشت كه به يك بچه بگويم اين حرفها را بزن و چيزهايى به او ياد بدهم كه در نوار بگويد، بعد هم نوارش را دور بياندازم؟»213
البته مشخص بود كه اين نوار چندان هم بى‌فايده نيست و مى‌توان از آن استفاده‌هاى فراوان كرد! و دقيقآ به همين دليل آقاى حجاريان آن را دور انداخته بود (ظاهرآ قرار دادن در كشوى ميز كار معادل دور انداختن است!). روزنامه رسالت هم در جواب حرفهاى حجاريان سؤالاتى را مطرح كرد كه نه آن روز جوابى به آنها داده شد و نه هنوز كسى از اصلاح‌طلبان به آن جوابى داده است. روزنامه رسالت با طرح سؤالاتى پرسيد: «از ايشان (حجاريان) مى‌پرسيم با توجه به اين‌كه نوار تهديد چند ماه قبل از حادثه ترور در اختيار شما قرار گرفت و شما نوار را گوش كرديد و در كشوى ميزتان گذاشتيد و يا به تعبير خودتان آن را دور انداختيد، آيا به اصغرزاده و ديگران هم گفتيد كه اين نوار دور انداختنى و بى‌ارزش است؟ اگر گفتيد چرا آقاى اصغرزاده چند روز بعد از ترور، سعى نكرد به مسئولان بگويد كه اين نوار از نظر حجاريان چيز بى‌ارزشى بود و نبايد روى آن مانور داد! بلكه برخلاف آن براى موج‌سوارى بيشتر در مصاحبه‌اى با اشاره به نوار تهديد گفت: «محتوا و تفكر موجود در اين نوار، افشاگر انگيزه و بستر ايجاد خشونت در كشور است و مسئولان بايد در خشكاندن اين ريشه خشونت احساس تعهد كنند».214
اگر آقاى اصغرزاده مى‌دانست كه نوار بى‌ارزش در كشوى ميز شماست، چرا وقتى روزنامه «هم‌ميهن» در صفحه اوّل خود اين تيتر درشت را درج كرد كه «خوب نگاه كنيد! جعبه سياه ترور حجاريان راز مى‌گشايد» در جلسه شوراى شهر اعلام كرد: «اين نوار سرنخ‌هاى متعددى را به دست مى‌دهد و اين نوار غير از آن‌كه تهديد حجاريان به مرگ بوده، يك سند سياسى محسوب مى‌شود و محتواى آن نشانگر يك تفكر بسيار خشن و وحشى است».
چرا آقاى خسروى به عنوان رئيس شوراى شهر اعلام كرد كه «اگر به ترور حجاريان رسيدگى نشود، نوار تهديد را علنى مى‌كنيم؟» چرا آقاى اصغرزاده با گذشت حدود يك ماه از ماجراى ترور، حتى افرادى نظير خانم وسمقى، عضو ديگر شوراى شهر را نسبت به بى‌ارزش بودن نوار توجيه نكرد و نتيجه آن شد كه وى در روز 23 فروردين 1379 نوار تهديد رضا احمدى را در جمع خبرنگاران پخش كرد؟ . . .
آقاى حجاريان! شما مى‌گوييد رضا احمدى نوار را پر نكرده و پسرعموى او بوده، شما هم كه از او به هر دليلى شكايت نكرده‌ايد! پس دليلى براى مجازات و زندانى بودن او وجود نداشته و ندارد كه او بخواهد براى آزاديش دروغ بگويد. ضمن اين‌كه اصلا ما نيز فرض شما را مى‌پذيريم كه او دروغ گفته و شما را متهم كرده، شما نيز قوّه قضائيه و وزارت اطلاعات را متهم كرده‌ايد، پس يك راه مى‌ماند، آن هم رسيدگى به موضوع در دادگاه علنى، آيا مى‌توانيد از ادعاهايتان دفاع كنيد و ثابت كنيد كه احمدى تطميع شده است؟»215
مسائل مشكوك ديگرى مانند استفاده عمدى تيم ترور از موتور 1000 كه انگشت اتهام را به سمتى خاص نشانه مى‌رفت، در اين ماجرا وجود دارد كه ابهامات و سؤالات بسيارى را در اذهان مردم باقى گذاشت. امّا آنچه جالب توجه است، پس از سالها گذشت از اين اتفاق، سعيد عسگر (ضارب اصلى سعيد حجاريان) در ماجراى حمله به خوابگاه طرشت در خرداد 1382 با شكايت محمدباقر قاليباف (فرمانده وقت نيروى انتظامى) بازداشت و محاكمه مجدد شد و جالب‌تر اين‌كه سعيد عسگر در جريان انتخابات دهمين دوره رياست‌جمهورى، در ستاد انتخاباتى ميرحسين موسوى در شهر رى حضورى فعال داشت!216
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
211- ويژه‌نامه نوروزى روزنامه ايران، سال 1389.
212- چهل تدبير، على الفت‌پور، ص 217.
213- همان.
214- چهل تدبير، على الفت‌پور.
215- چهل تدبير، على الفت‌پور، ص 218.
216- ويژه‌نامه نوروزى روزنامه ايران، سال 1389.
پاورقی

 


Research@kayhannews.ir
پروین مقدم
جاده نمناك بود. باران آمده بود و باد سردي مي‌وزيد. محمدعلي نشست و تكيه داد به پشتي صندلي و چشم‌هايش را بست‌. راننده ترمز دستي را خواباند و ماشين زوزه‌كنان از جا كنده شد.
محمدعلي با خودش گفت‌:
«ديگه برنمي‌گردم اينجا!»
راننده برگشت و نگاهي به محمدعلي انداخت‌. محمدعلي باز هم توي صندلي فرو رفت‌.
جاده خراب بود و هر چه از شهر دورتر مي‌شدند، سفر پرمشقت‌تر مي‌شد. راننده گفت‌:
«افتاديم توي دل طبيعت‌، حيف شد، اگه روز بود از منظره لذت مي‌بردين‌!»
محمدعلي بال پلك‌ها را از هم باز كرد و جواب داد:
«بله‌!»
اين روزهاي آخر سال احساس خستگي بدجوري به سراغش آمده بود. اگر وضع جاده بهتر بود، شايد مي‌توانست بخوابد. نمي‌دانست درباره چه موضوعي با مرد صحبت كند. لب‌هايش را به هم فشرد و صبر كرد كه او صحبت كند، راننده گفت‌:
«اهل خوانسار كه نيستي‌، هستي‌؟»
- نه اهل قزوينم‌! اينجا معلم رياضي بودم‌.
و صميمانه لبخند زد.
- بودي‌؟ يعني ديگه نيستي‌؟
محمدعلي شانه بالا انداخت‌.
- نه فكر نكنم‌، حداقل اينجا ديگه نه‌!
اتوبوس در سياهي شب به پيش مي‌رفت‌، محمدعلي دوباره بال چشم‌ها را روي هم گذاشت و بي‌اختيار ذهنش رفت به روزهاي تلخي كه گذشته بود.
راننده گفت‌:
«با غريبه‌ها خوب نيستن‌؟»
محمدعلي چشم‌هايش را باز كرد و نگاهش را توي سياهي جاده دواند:
«نه آقا! نقل اين حرف‌ها نيست‌، خوب بودن‌.»
راننده اخم به پيشاني‌اش انداخت و پرسيد:
«پس چي‌؟»
- خب چي بگم‌؟ هميشه كه همه موافق آدم نيستن‌، هر كاري سختي داره‌، بخصوص معلمي‌!
و بعد به آهستگي با خودش زمزمه كرد:
«بخصوص اگه بچه‌ها از معلم‌هاي غريبه حمايت
نكنن‌.»
روزهاي سختي در خوانسار به محمدعلي گذشته بود، روزهايي كه باعث شده بود همه دلخوشي‌هايش را حتي به معلمي از دست بدهد. دوباره پلك‌هايش به هم رسيد و با خودش فكر كرد.
«سال 38، وقتي توي ملاير با رئيس آموزش و پرورش اونجا اختلاف پيدا كردم به خودم گفتم مي‌رم يه جاي ديگه كه بتونم به جز يه معلم ساده رياضي‌، يه نفر ديگه هم باشم‌، يه نفر كه به جز دادن 4 تا فرمول رياضي‌، چند تا كار انساني هم به بچه‌ها ياد بده‌! حيف‌! چي بهتر از كتاب خدا كه مي‌تونستم به بچه‌ها ياد بدم‌؟»
و بعد به ياد روزهاي جمعه و جلسه‌هاي تفسير قرآن‌، دلش تنگ شد و با خود انديشيد:
«خب معلومه كه نمي‌ذارن‌، اگه بچه مسلمون ياد بگيره كه مسلمون ظلم‌پذير نيس كه ديگه نفت و گاز ما رو نمي‌برن‌، اگه خودش و ارزش انسانيش رو بشناسه كه تسليم فرهنگ بيگانه نمي‌شه‌، شراب نمي‌خوره‌، اسراف نمي‌كنه‌، اون وقت اين همه كالاي خارجي كجا فروش بره‌؟»
شيشه اتومبيل را پايين كشيد، باد سردي به صورتش خورد و لابه‌لاي موهاي سياهش دويد، زمين نفس مي‌كشيد و از درون شب صحرا بوي ريحان‌، پونه كوهي و بوي باران مي‌آمد.
*‌**
ماشين ايستاد. راننده چيزي گفت‌، بعد ماشين به راه افتاد و نورها كنار رفت‌.
محمدعلي به آهستگي گفت‌:
«فكر مي‌كنم خوابم برده بود، چه اتفاقي افتاده‌؟»
راننده جواب داد:
«هيچ‌! داريم به راهمون ادامه مي‌ديم‌، ژاندارم‌ها دنبال كسي مي‌گشتن‌، مي‌گفتن خرابكاره‌، ضدنظام و مملكته‌، احتياجي نبود شما رو بيدار كنيم‌.»
بعد چشمش را به سمت محمدعلي چرخاند و گفت‌:
«توي اين هفته اين سومين دفعه‌اس كه ماشين رو مي‌گردن‌، شما هم با اين ظاهر مذهبي و ته ريشي كه دارين بايد مواظب باشين‌.»
محمدعلي پرسيد:
«چون ظاهرم مذهبيه‌، دستگيرم مي‌كنن‌؟»
راننده شانه‌ها را بالا انداخت و گفت‌:
«والله چي بگم‌؟ فعلاً كه اين بچه مذهبي‌ها موي دماغ رژيم شدن‌.»
لبخند كمرنگي روي لب‌هاي محمدعلي نشست و گفت‌:
«واسه خاطر اينكه اسلام مي‌گه‌، دشمن ظالم باش و ياور مظلوم‌!»
پاورقی

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10