بیماری حسادت |
|
به مناسبت 15 رمضان سالروز ولادت کریم اهل بیت(ع) ملاک عقل و
جهل از نظر امام حسن(ع) |
|
روزهداری در شرایط توان فرسا از نظر قرآن |
|
|
|
|
محمدمهدی رشادتی امام مجتبی(ع) فرمود: ما رایت ظالما اشبه بمظلوم من حاسد.
ستمگری چون حسود ندیدم که به ستمدیده شبیهتر باشد. (فرهنگ سخنان امام حسن(ع) ص
152) حسد یعنی آرزوی بیرون رفتن نعمت از دست دیگری، اعم از اینکه برای خود هم
بخواهد یا نخواهد. حسد از جمله گناهان بزرگ نفسانی و حرام است که به اعتقاد برخی
بزرگان حتی اگر به عمل نیز منجر نشود مجازات دارد. حسد از زشتترین صفات محسوب
میشود، زیرا در واقع از قضا و قدر الهی و از تقسیم روزی در نظام هستی و از احسان
خدا به دیگران ناخشنود و خشمگین است. در قرآن تاکید میشود که باید از شر حسود به
خدای مهربان پناه برد. (فلق/5) تفاوت حسد و غبطه فرق حسد و غبطه این است که
حسود دوست دارد نعمت از غیر او گرفته شود اما غبطهخور دوست دارد نعمت در دست
غیرخود بماند ولی مانند آن نعمت یا بالاتر از آن را برای خود آرزو میکند.
(درسهایی از اخلاق ص 228-229) در بیان نورانی امام(ع) از شخص حسود با صفت ظالم یاد
شده است. یعنی کسی که هم به خود ظلم میکند و هم ممکن است ظلمش به دیگران برسد. اما
درباره شباهت حسود به مظلوم علی(ع) میفرمایند: حسود نیز همانند مظلوم، روحی سرگشته
و دلی بیقرار و اندوهی پیوسته دارد. (میزان الحکمه ج1 ص 274) ضدحسد، نصیحت و
خیرخواهی است و آن عبارت است از خواستن نعمتی برای برادر مومن خود به نحوی که به
صلاح او باشد. (معراج السعاده ص 379) روانشناسان میگویند: حسد آمیزهای از کینه
و ترس است چرا که انسان حسود به خاطر ترس، توانایی ابراز بغض و کینه را ندارد. به
همین دلیل نسبت به دیگران رشک میورزد امیرالمومنین(ع) میفرماید: آدم حسود در
گفتارش اظهار دوستی میکند و در کردارش کینه خود را پنهان میدارد و چنین کسی فقط
نام دوست را یدک میکشد اما در واقع او دشمن است. (غررالحکم ج 1 ص248) در حدیث آمده
که حسود سه نشانه دارد: 1)پشت سر دیگران غیبت میکند. 2)در حضور آدمی تملق میگوید.
3)و هنگام مصیبت سرزنش مینماید. حسد، تراشنده است نه تراشنده مو بلکه تراشنده دین
و راه نجات از آن این است که انسان دست و زبان خود را نگاه دارد و از برادر مومن
خود خرده نگیرد. (درسهایی از اخلاق ص 230) دوری از کینه و حسد، کلید ورود به
بهشت روزی پیامبر(ص) به اطرافیان خود فرمود: هم اکنون مردی که اهل بهشت است
اینجا میآید. سپس مردی از انصار که آب وضویش را از صورتش پاک میکرد از راه رسید و
سلام کرد. فردا و نیز روز سوم حضرت دوباره همان سخن را تکرار کردند و همان مرد آمد.
عبدالله بن عمرو ابن عاص بدنبال آن مرد رفت و گفت: با پدرم دعوایم شده و قسم
خوردهام تا سه روز نزد او نروم. آیا مرا این مدت به خانه خود میبری؟ مرد گفت:
مانعی ندارد. در این سه شب نماز شبی و عبادت خاصی از او ندید، جز اینکه هر وقت در
بستر از پهلویی به پهلویی میگشت، ذکر خدا را میگفت. او فقط برای نماز صبح
برمیخاست. عبدالله میگوید: از او جز خیر نشنیدم. بعد از پایان سه روز خواستم عملش
را ناچیز تلقی کنم، گفتم: من با پدرم مشکلی نداشتم بلکه بهانه کردم تا از کار تو
مطلع شوم و بدانم چطور اهل بهشت شدی و از کجا به این مقام رسیدی، در حالی که چیز
خاصی ندیدم. گفت: هیچ. من خواستم برگردم و خداحافظی کردم. همین که قصد رفتن کردم،
مرا صدا زد و گفت: من کاری جز آنچه دیدی نداشتم مگر اینکه از هیچ مسلمانی در دل خود
«کینه و حسدی» ندارم. عبدالله گفت: این همان است که باعث رسیدن تو به آن مقام شده
است و مرا یارای چنان حالتی نیست. (مجموعه ورام ج 1 ص247) یکی از بزرگان دین
میگوید: حسود از مجالس چیزی عایدش نمیشود مگر ذلت و مذمت و از ملائکه چیزی به او
نمیرسد مگر بغض و لعنت و از خلق خدا نفعی نمیبرد مگر غم و محنت و هنگام مردن چیزی
نمیبیند مگر هول و شدت و در قیامت چیزی جز عذاب و رسوایی ندارد. (معراجالسعاده ص
381 )
|
|
|
* علیرضا موحدنژاد شناخت شخصیت، به انسان کمک میکند تا بهتر موقعیت خود را
در میان افراد جامعه درک کند. هر انسانی باید بکوشد تا افزون بر شناخت شخصیت
دیگران، روشهایی را نیز برای شناخت خود از منظر دیگران به دست آورد تا با ارزیابی
داشتهها و نداشتهها بتواند مسیر کمالی را بهتر بپیماید. هر چند که هر انسانی نسبت
به خودش آگاه و بصیر است و میداند که دارای چه شخصیتی است، اما دانش وی نسبت به
اینکه دیگران درباره شخصیت او چگونه میاندیشند بسیار محدود و اندک است. البته
باید توجه داشت که آنچه اساسی است، درک درست از هستی و اهداف آن و برآورد میزان
درستی افکار و رفتارش نسبت به آن است؛ اما نمیتوان تحلیل دیگران را نسبت به شخصیت
خود نادیده گرفت. نکته مهم دیگر آن است که ما چه تصوری از حقایق هستی و معیارها و
ملاکهای واقعی زندگی سالم و شخصیت سالم داریم؟ اینجاست که برای تحلیل شخصیت خود و
موقعیت آن نسبت به حقایق یعنی همان صراط مستقیم زندگی باید به معیارهائی مراجعه
کنیم که در آموزههای وحیانی از طریق پیشوایان بیان شده است. یکی از این پیشوایان
امام حسن مجتبی(ع) است. مراجعه به دید گاههای آن حضرت برای کسب معیارها از جمله
معیار زیرکی و حماقت به ما کمک میکند که مسیر درست و راست را بشناسیم و براساس آن
شخصیت خود و دیگران را ارزیابی کرده و اجازه ندهیم تا قضاوت و داوریهای نادرست
دیگران مسیر و سبک زندگی ما را دگرگون سازد. معیارهایی برای شناخت شخصیت هر
انسانی با مجموعهای پیچیده از اندیشهها، پندارها، باورها، نگرشها و بینشها،
زندگی خود را تعریف کرده و میسازد. این مجموعه در حقیقت همان فلسفه زندگی هر
انسانی است که در سبک زندگی او نمود مییابد. سبک زندگی هر انسانی چیزی جز فلسفه
زندگی او نیست. ارتباط سبک زندگی با فلسفه زندگی چنان استوار است که میان آنها
رابطه علی و معلولی برقرار است. البته این ارتباط از سوی سبک زندگی بیشتر است؛
زیرا معلول در حقیقت بیانگر کامل و تمام علت است. تأکید بر این نکته اخیر از آن
رو صورت میگیرد که بسیاری از مردم آنچه را میشناسند و میدانند و یا میگویند،
واقعا باور ندارند؛ اما آنچه را عمل میکنند همان باورهای قطعی آنان است مگر آنکه
در شرایط استثنايی قرار گیرند. پس انسانها به طور طبیعی و در شرایط معمولی و عادی
همان را ارائه میدهند که بدان باور دارند. این باورها گاه حتی برخلاف شناختها و
دانشهای آنان است؛ زیرا این گونه نیست که هر شناختی به باور تبدیل شده باشد، بلکه
انسانها برخلاف حتی شناخت قطعی و یقینی خود، باوری دیگر دارند که اعتقادات و
نگرشهای آنان را شکل میدهد. از این رو خداوند در آیه 14 سوره نمل میفرماید: با
آنکه به آن معجزات روشن یقین قطعی داشتند، ولی از روی ظلم به انکار آن پرداختند.
بنابراین، برای شناخت افراد و فلسفه زندگی آنان بهتر است به سبک زندگی آنان توجه
شود؛ زیرا سبک زندگی هر شخصی بیانگر فلسفه زندگی اوست که واقعاً به آن باور داشته و
ایمان و عزم او را همراهی میکند. برای شناخت شخصیت هر کسی باید به سبک زندگی او
پرداخت و آن را تحلیل و ارزیابی کرد. ازنظر قرآن هر انسانی نه براساس شناختها
بلکه براساس باورهایی زندگی و عمل میکند که شخصیت و شاکله وجودی او را میسازد.
بنابراین، سبک زندگی هر انسانی گواه روشنی از شخصیت و شاکله وجودی اوست و میتوان
با تحلیل آن، فلسفه زندگی واقعی او را دریافت هرچند که آن را نهان کرده و منافقانه
طوری دیگر به نمایش گذاشته و یا گزارش میکند. (اسراء، آیه84؛ محمد، آیه30)
همچنین نیازمند آن هستیم تا شخصیت خود را نیز براساس معیارهای انسان کامل و سالم
ارزیابی و تحلیل کنیم. هر انسانی بهطور طبیعی از شخصیت و ویژگیهای شخصیتی خود
آگاه است و هیچکسی چون خودش نسبت به حقایق شخصیتی او آگاهتر نیست. (قیامت، آیه14)
اما این به تنهایی برای داشتن یک زندگی خوب و سالم و کامل کافی نیست؛ بلکه لازم است
تا انسان معیارهایی را داشته باشد تا براساس آن به ارزیابی موقعیت و وضعیت خود نسبت
به زندگی سالم و خوب بپردازد. این معیارها میتواند همان نگاه مردم به شخص و
شخصیت باشد. به این معنا که ما نگاه کنیم که اکثریت مردم نسبت به ما چگونه
میاندیشند و ما را چگونه ارزیابی کرده و چه نمرهای را برای ما میدهند؟ آیا ما را
انسانی متعادل و هنجاری میدانند یا انسانی نامتعادل و دارای رفتارهای نابهنجار
میشناسند؟ آیا ازنظر مردم، انسانی موفق هستیم یا آنکه در زندگی موفق نبوده و مثلا
از اختلال در شخصیت رنج میبریم؟به نظر میرسد مردم یکی از بهترین داوران برای
تشخیص وضعیت شخصیت درست و سالم و متعادل باشند؛ اما آیا واقعا چنین است؟ در پاسخ
به این سؤال باید گفت که مردم میتوانند یکی از بهترین داوران باشند، به شرط آنکه
معیارهایی درست در اختیار داشته باشند و از معیارهای حق دور نباشند؟ ممکن است گفته
شود، مگر مردم حق نیستند و همراهی اکثریت به معنای حقانیت نیست؟ شکی نیست که اکثریت
میتواند حق یا باطل باشد و هیچگاه اکثریت به معنای حقانیت و اقلیت به معنای باطل
بودن نیست. معیارهای حق را میبایست در جایی دیگر جستوجو کرد. از نظر اسلام،
عقل و وحی دو کاشف از حقایق است. البته عقلی که در اینجا مراد است عقل کاملی است که
از هوی و هوس و غضب و شهوت رهیده باشد؛ وگرنه عقل گرفتار در اوهام شهوت و غضب و خشم
انسانی، نمیتواند کاشف حقیقت باشد؛ زیرا خواستههای نفسانی حقیقتی را میسازد که
باطل است. باتوجه به مشکلاتی که برای عقل برای کشف حقیقت وجود دارد، تنها راه
باقیمانده، وحی است که از طریق انسانهای معصوم به جامعه انسانی انتقال مییابد.
انسانهای معصوم میتوانند حقایق را چنانکه از خدا نشأت گرفته (بقره، آیه147؛ آل
عمران، آیه60) به ما انتقال دهند. آنان میتوانند فلسفه راستین زندگی و هدف اصلی
آفرینش را تبیین کنند و براساس آن نشان دهند که انسان سالم کیست؟ و چه کسی دارای
شخصیت سالم است؟ آموزههای وحیانی اسلام در حقیقت در پاسخ به این پرسشها نزول
یافته است. قرآن تلاش دارد تا حقیقت فلسفه زندگی را تبیین کند و نشان دهد چه کسی
براساس چه معیارهایی دارای تعادل و سلامت شخصیت است و چه کسی این گونه نیست؟
ملاک زیرکی و حماقت اشخاص یکی از معیارهای مهم در زندگی انسان و تبیین شخصیت
سالم و متعادل، ملاک عقلانیت و زیرکی و حماقت است. هر انسانی میخواهد بداند که شخص
عاقل و زیرک و باهوش و کیس کیست؟ براساس چه ملاک و معیاری میتوانددریافت که واقعا
شخص سفیه و احمق است یاعاقل و زیرک است؟ تاکید بر این معیار از میان معیارهای
مهم دیگر در زندگی از آن روست که انسانیت انسان را در عقل و جهل (حماقت و سفاهت) او
نهفته است. اگر انسانی برخوردار از عقل باشد در حقیقت انسان است وگرنه او را
میبایست از دایره انسان و انسانیت بیرون دانست. اصولا زندگی انسان با عقل، معنا
مییابد و این عقل است که انسان را در چنین جایگاه کرامت و شرافت نشانده است.
عدهای از مردم، خود را عاقل و دیگران را احمق و سفیه میدانند. خداوند در آیات
قرآنی بیان میکند که مخالفان پیامبران همواره خود را عاقل و پیامبران را سفیه
میدانستند. در دوره پیامبر(ص) مشرکان و کافران، مومنان اندکی که پیرامون پیامبر(ص)
جمع شده بودند را سفیه میدانستند و آنان را بیخردانی میشمردند که به جای مسیر
عقل و عقلانیت و اصلاحات، مسیر باطلی را در پیش گرفتهاند. (بقره، آیه 13) در حالی
که سفیه و بیخرد واقعی خود آنها بودند که از راه حق و عقلانی دور شده و گرایش به
خرافات و اوهام پیدا کرده بودند. (بقره، آیه 130) هر کسی بر اساس فلسفه زندگی
خود هستی و دنیا را تحلیل کرده و رفتار میکند. اگر انسانی خدا و معاد را کنار
بگذارد و برای دنیا اصالت قایل شود، چنین انسانی گرایش به آخرت و زهدورزی را سفاهت
میداند و بهرهمندی و تلذذ از لذات مادی و دنیوی را عقلانیت محض میشمارد؛ اما اگر
فلسفه زندگی او بر این چارچوب باشد که خدا و معادی است و انسان بیهوده آفریده نشده
است و دنیا تنها گذرگاهی به سوی آخرت است، آنگاه شیوه و سبک زندگی او تغییر میکند
و غرق شدن در لذات دنیوی و مادی را جز سفاهت و بیخردی نمیشمارد.بنابراین، باید
گفت که معنای زندگی با فلسفه زندگی دگرگون میشود و معیارها نیز به تبع آن جابهجا
و دگرگون میشود. آموزههای وحیانی بر آن است تا تصویری روشن از هستی و حقایق آن به
دست دهد تا براساس آن سبک زندگی را تحت تاثیر خود قرار دهد. از نظر آموزههای
اسلامی، عاقل و احمق براساس فلسفه زندگی اسلامی غیر از عاقل و احمقی است که براساس
فلسفه زندگی غیراسلامی زندگی خود را تعریف کرده و میسازد. امام حسن مجتبی(ع) به
عنوان پیشوای معصوم(ع) که جز به حق سخن نمیگوید در تبیین عاقل و احمق میفرماید:
ایها الناس! ان اکیس الکیس، التقی؛و احمق الحمق، الفجور؛ ای مردم! زیرکترین
مردمان پرهیزگار و متقی و احمقترین آنان، فاجر است. (فرهنگ سخنان امام حسن(ع) ص
430) در این معیاری که امام حسن(ع) برای عقلانیت و حماقت انسانها ارایه میدهد
به وضوح این معنا اثبات میشود که اخلاق و تقوا مهمترین ویژگی انسان است؛ زیرا
ایشان عقل و حماقت را به تقوا و فجور ارتباط داده که در حوزه اخلاق و رفتارهای
اجتماعی قرار دارد. از نظر امام حسن(ع) عقلانیت انسان را باید در رفتارهای هنجاری و
اخلاقی جستوجو کرد و کسی که رفتارهای نابهنجار دارد و از فضایل اخلاقی دورمانده و
گرفتار فجور و بیتقوایی است در حقیقت، انسانی احمق و فاقد عقلانیت است.
میدانیم که اصول اخلاقی با کاشفیت عقل ارتباط تنگاتنگی دارد. عقل انسانی به عنوان
کاشف حقایق، وقتی هستی را مینگرد و میشناسد درمییابد که جهان هستی بر مدار و
محور عدالت سامان یافته است. عدالت آن است که هر چیزی در جای مناسب خود قرار داده
شود. این جای مناسب همان جایی است که خداوند بر آن قرار داده است. پس اگر کوچکترین
تغییری در موضع و جایگاه چیزی پیش آید، از مدار و محور عدل خارج شده و در حق او ظلم
شده است. انسان به عنوان موجودی عاقل نه تنها باید هر چیزی را در جای مناسب آن قرار
دهد بلکه باید بکوشد تا اگر چیزی از مدار عدل و حق خارج شده آن را در جای حق و عدل
خود قرار دهد. پس اعطای حق هر صاحب حقی نیز عدالتی است که انسان موظف و مکلف به
انجام و اجرای آن است. اینجاست که عقل در حوزه نظر با شناخت حقیقتی به نام
عدالت، میکوشد تا در مقام عقل عملی بایدهایی را تعریف کند که احقاق حق هر صاحب حقی
شود و عدالت تحقق یابد. اینگونه است که پس از کشف این حقیقت، بایدهای اخلاقی، حسن
عدالت و قبح ظلم را بیان میکند. پس این عقل انسانی است که خواهان عدالت براساس
شناخت حق و عدل است. هرگونه خروج از این دایره و معیار به معنای بیتقوایی و فجور
تلقی میشود. پس اگر انسانی، فجور و بیتقوایی میکند در حقیقت برخلاف شناخت و
فرمان عقل رفتار کرده است و این رفتار نابهنجار و فجورآمیز، بهترین گواه بر بیخردی
و سفاهت و حماقت شخص است. اما اگر انسانی دارای تقوا باشد و بر مدار عدالت و
حقانیت رفتار کند، نشان میدهد که از عقل برخوردار بوده و به درستی آن را در
زندگیاش به کار گرفته است. به سخن دیگر، برای شناخت عاقل و احمق میبایست به
رفتارهای او توجه داشت و آن را تحلیل و ارزیابی کرد. اگر رفتارهایش مبتنی بر اصول
اخلاقی بویژه عدالت باشد چنین شخصی به سبب تقوایی که در پیش گرفته نشان میدهد که
انسانی عاقل است، اما اگر رفتاری ضداخلاقی داشته باشد و ظلم و فجور و بیتقوایی در
زندگی او نمایان باشد، چنین شخصی احمق قلمداد میشود که از خرد سودی نبرده است.
امام حسن مجتبی(ع) در سخنی دیگر میفرماید: اشد منالمصیبه سوءالخلق؛ بداخلاقی از
هر مصیبت و بلایی سختتر است. (همان ص40) از نظر امام(ع) بداخلاقی بدترین مصیبت
انسان است؛ زیرا انسانی که گرفتار بداخلاقی است از هیچ نعمتی سود نمیبرد. آنچه
حقیقت انسان را معنا میکند خوشخویی است و بداخلاقی نشان میدهد که شخص گرفتار
حماقت است و حماقت بدترین مصیبت برای انسان است. امام علی(ع) فرمودند: هیچ
تنهایی وحشتناکتر از بدخلقی نیست. (غررالحکم ج1 ص336) کسی که بدخلق است از عقلانیت
به دور است و همین موجب میشود تا از جامعه انسانی رانده شود و گرفتار وحشت تنهایی
شده و نتواند در مسیر تعامل و ارتباط سازنده با مردم قرار گیرد. در حالی که انسان
عاقل با خوش خویی خود، هم زندگی را بر خود آسان میکند و هم از دیگران بهره میبرد
و با انس با ایشان راه پیشرفت و کمال را میپیماید. حضرت صادق(ع) میفرماید:
خوشخلقی مایه آسانی امور و موجب شادی در زندگی است. (سنن النبی، ص33) انسان
بداخلاق، از حیث روانشناختی در زندگی، افسرده و فاقد آرامش روحی و روانی و از حیث
جامعه شناختی در کارهایش با شکست مواجه شده و پیدرپی موجبات ناراحتی خود و
اطرافیان و سلب آسایش دیگران را فراهم میسازد. اگر ز دست بلا بر فلک رود بد خوی
ز دست خوی بد خویش در بلا باشد شخص بداخلاق، بزرگی و عزت را از کف میدهد، لذت و
شیرینی و طعم زیبای زندگی را به تلخی مبدل میکند، دوستان و رفیقان خود را از دست
میدهد، به شمار دشمنان خود میافزاید و روزی و رزق الهی خود را با بداخلاقی خویش،
کاهش میدهد. (همان، ص 337 و 338). از اینرو پیامبر(ص) سرمنشأ بداخلاقی را در
نهایت به نادانی و عدم درک صحیح برمیگرداند. (همان) خداوند در آیات قرآنی،
انسان متعادل از نظر شخصیت را کسی میداند که در زندگی خویش تقوا را مراعات میکند
و از فجور پرهیز میکند؛ زیرا عقل و وحی به او کمک میکند تا حق و عدالت را بشناسد
و به سمت و سوی پسندیدهها و نیکیها برود و از بدیها و ظلم و فجور و بیعدالتی و
بیتقوایی پرهیز کند. انسان کامل و متعادل از نظر شخصیت همان گونه که خداوند
آفریده، انسانی خردمند است اما کسی که عقل خود را با هواهای نفسانی دفع میکند و
فتیله نورانیت آن را پایین میکشد به خود ظلم میکند و زمینه شقاوت ابدی و بدبختی
خود را با حماقت فراهم میآورد. (شمس، آیات 7 تا 12) بنابراین، اگر بخواهیم عاقل
و احمق واقعی را بشناسیم باید به سبک زندگی افراد توجه کنیم تا دریابیم تا چه
اندازه با تقوا یا بیتقوا هستند. به هر میزان که شخص دارای تقوا باشد به همان
میزان از عقلانیت سود برده و از سلامت شخصیت بهرهمند است و به همان میزان
بیتقوایی و گرفتاری در فجور، میتوان از حماقت و سفاهت شخص آگاه شد. از اینرو
خداوند ملاک کرامت انسانی را تقوا دانسته است که بیانگر میزان عقلانیت شخص و سلامت
شخصیت اوست. (حجرات، آیه 13)
|
|
|
* سید عباس هدایتی شاید برای شما پیش آمده باشد که ناچار شوید به هر دلیلی
در ماه روزهداری در آفتاب سوزان تابستان و گرمای توانفرسای آن کار کنید به گونهای
که همه توان شما از میان رفته و بیحال شوید اما در عین حال هم ناچار باشید روزه را
نگه دارید و هم به کارتان ادامه دهید. در این شرایط که از آن در فرهنگ قرآن به
شرایط توانفرسا و طاقت فرسا تعبیر میشود، حکم چیست؟ از سویی کار را نمیتوان ترک
کرد چون گندمی است که اگر درو نشود سالی سخت در پیش خواهید داشت و اگر بخواهید به
درو کردن ادامه دهید، باید روزهخواری کنید؟ نویسنده در این مطلب با مراجعه به
آموزههای وحیانی قرآن و اسلام بر آن است تا احکام آن را تبیین کند. البته آنچه
میآید مبتنی بر برخی از فتاوای مراجع به ویژه امام خمینی(ره) خواهد بود. اسلام
دین فطرت آسان هر چند که در ذات واژه تکلیف، سختی و دشواری نهفته؛ زیرا تکلیف از
کلفت به معنای رنج و سختی است و اصولا ذات انسان به طور طبیعی گرایش دارد که از
تکلیف بگریزد و مسئولیتی را به عهده نگیرد و آزاد و رها باشد، اما به هر دلیلی به
ویژه حکمتهای بسیاری که در پذیرش مسئولیت است، انسان با عقل خویش میپذیرد که پا
بر هواهای نفسانی بگذارد و خود را محدود نماید و به میل و هواهای نفس گوش ندهد؛
زیرا مصلحت و حکمتی در پذیرش مسئولیت است که درنهایت حتی برای راحتی و آسایش و لذت
نفس نیز مفید است هر چند که به ظاهر موجب محدودیت و رنج نفس باشد. اما نکتهای
که نباید فراموش کرد این است که اسلام به عنوان دین فطرت (روم، آیه 30) بر آن است
تا مجموعهای از قوانین را ارائه دهد که مطابق عقل و فطرت سالم است و تکالیف آن به
گونهای سامان یافته که مخالف عقل و فطرت نباشد. لذا قوانین آن کمترین سختی و
دشواری را دارد و همواره نه تنها تکالیف را بر مدار عدالت، اعتدال، آسانی و نرمی
قرار داده بلکه شرایط فردی و شخصی را نیز در نظر گرفته و فرموده است که اگر این
احکام برای عموم مردم آسان و سهل است ولی به هر دلیلی برای شخص دشوار باشد آن شخص
مجاز است تا آن را در آن شرایط سخت و دشوار ترک نماید؛ چرا که احکام اسلام با توجه
به توان و طاقت و استطاعت افراد نیز دستخوش تغییرات میشود. از این رو خداوند با
صراحت می فرماید: لا یکلف الله نفسا الا وسعها؛ خداوند جز به میزان وسع و توان شخص
تکلیف نمیکند. (بقره، آیه 286؛ و نیز نگاه کنید: بقره آیه 233 انعام، آیه 152؛
اعراف، آیه 42؛ مومنون، آیه 62) پس اگر حکم عامی چون روزه صادر شده و ملاحظه
عموم مردم در آن شده است؛ چرا که براساس عقل و فطرت و طبیعت انسان است؛ اما یک حکم
کلی حاکم دیگری نیز صادر شده که ناظر به تکتک افراد است و از آنان خواسته شده تا
به نفس خود مراجعه نمایند و در حد توان و استطاعت خود تکالیف را به جا آورند؛ چرا
که دین اسلام همان گونه که بر مدار عقل و فطرت انسانی است، به اشخاص و افراد نیز
توجه دارد و از آنجایی که توان و استطاعت افراد تفاوت دارد، در صورتی که برای شخص
توانفرسا باشد، آن حکم در آن شرایط ملغی است. به سخن دیگر از آنجایی که احکام
اسلام عموم مردم را در نظر میگیرد و شرایط عمومی و کلی را مدنظر قرار میدهد، ولی
هرگز این بدان معنا نیست که عذر واقعی را نادیده بگیرد و بخواهد همگان بیاستثنا در
هر شرایط احکام و تکالیف را به جا آورند. از همینرو در آیات قرآنی واژه و اصطلاح
دیگری به عنوان «حرج» مطرح میشود که اگر شخص در شرایطی گرفتار حرج شود، آن تکلیف
در آن شرایط از او ساقط میشود. (مائده، آیه6؛ نور، آیه 61؛ احزاب آیات 38 و 50؛
فتح، آیه 17) خداوند به صراحت در توصیف دین اسلام در آیه 78 سوره حج میفرماید: ما
جعل علیکم فیالدین من حرج؛ در دین اسلام علیه شما حکم حرجی وضع نشده است. در
آیات قرآنی میتوان موارد بسیاری را یافت که به اصل سهله و سمحه بودن قوانین، احکام
و تکالیف اسلام در شکل عام و کلی آن اشاره دارد و بر این نکته تأکید میکند که
احکام اسلامی برای نوع انسانها آسان است و اگر هم به هر دلیلی در شرایط خاص برای
شخصی توانفرسا و خارج از وسع و استطاعت و توان او باشد، از آن شخص برداشته شده و
تکلیفی بر او نخواهد بود. بر همین اساس در روایات بسیاری بر آسانگیری در احکام
و شریعت اسلام تأکید شده است. از جمله پیامبر(ص) میفرماید: «بعثت بالحنیفیه السمحه
السهله؛ بر دین حنیف مستقیم و راست و آسان و سهل برانگیخته شدهام. (بحارالانوار،
ج72، ص234 و فروع کافی، ج5، ص494) معنای حدیث این است که اسلام دینی است که
انجام فرمانها و احکام آن آسان است و خداوند، در مرحله تشریع احکام و قانونگذاری،
به مردم آسان گرفته است و احکام اسلامی را بگونهای وضع نکرده که بندگان دچار
مشکلات غیرقابل تحمل شوند؛ به عنوان نمونه خداوند، تیمم را تشریع کرده تا اگر وضو
گرفتن و استفاده از آب به هر دلیلی برای انسان ضرر دارد، از بروز آن جلوگیری شود.
همچنین براساس همین اصل حاکم، هر حکمی که موجب عسر و حرج شود برداشته میشود.
محدودیت در مجوز اضطراری یکی دیگر از اصول حاکم در اسلام، اصل ضرورت و اضطرار
است. این اصل نیز مانند اصولی چون توانفرسایی، عسر و حرج، اصل حاکم بر تکالیف و
احکام است. به این معنا که احکام تا جایی برد دارند که موجبات اضطرار نشوند. از این
رو در اسلام این معنا بارها مورد تأکید است که شخص گرفتار اضطرار و ضرورت میتواند
برخلاف حکم اصلی رفتار کند. به عنوان نمونه خوردن گوشت مردار حرام است؛ اما اگر در
جایی گیر کند و در مخمصهای گرفتار شود که برای بقای جان خود و به دست آوردن توان
میبایست از گوشت حرام بخورد میتواند از آن در حد ضرورت و زنده ماندن استفاده کند.
خداوند در چند آیه از جمله 173 سوره بقره، آیه 145 سوره انعام و آیه 115 سوره نحل
این مجوز را صادر کرده که اگر در حالت اضطرار قرار گرفتید میتوانید از گوشتهای
حرام استفاده کنید. از همین آیات و مانند آن یک اصل و قاعده فقهی عام استخراج شده
که میگوید: الضروره تبیح المحظورات؛ ضرورت و اضطرار ممنوع را مباح میکند. اما
باید توجه داشت که این اباحه و مجوز استفاده در حالت ضرورت و اضطرار به این معنا
نیست که پا از گلیم درازتر کرده و در خوردن آن زیادهروی کنید. از این رو گفته شده
است: الضروره تقدر بقدرها، ضرورت به میزان آن است، یا الضرورات تبیح المحظورات
بقدرها، ضرورت، محظور و ممنوع را به میزان محذور مباح میکند. پس قاعده اضطرار مجوز
آن نیست که از حد بگذریم، بلکه باید همواره مراعات احتیاط را بکنیم و بیش از مقدار
رفع ضرورت نیز در حریم ممنوع و محظور وارد نشویم بلکه فقط به همان میزان برطرف کردن
ضرورت، از خطوط قرمز خداوند بگذریم. شیرینی تکالیف سخت و ارزش والای آن از
آنجایی که اصولا تکالیف به سبب ذات سختی آن، آموزههای انسانساز هستند و بستر
مناسبی را برای رشد عقل فراهم میآورند و قواهای سرکش شهوانی و غضبانی را مدیریت
میکنند، گردن خم کردن در زیر این تکالیف سخت و دشوار، بسترساز تقوایی است که انسان
را به مقام گرامیترین موجودات و انسانها میرساند. (حجرات، آیه 13) از همین رو
گفتهاند بهترین شیوه انجام تکالیف، پذیرش سختیهای آن است به گونهای که انسان
بخواهد بدترین شرایط را برای انجام آن به جان بخرد. در یک اصل کلی از پیامبر(ص)
نقل شده که ایشان فرموده است: افضل الاعمال احمزها، برترین اعمال، شاقترین و
سختترین آنها است. (بحارالانوار، ج 70، ص 191) در برخی از نسخهها نیز آمده که
فرمودند: افضل العبادات احمزها، ای اشقها. (دهخدا) پس هر عمل که در شرایط شاقتر
و سختتری انجام گیرد ارزش و اعتبار بیشتری را نیز کسب میکند. سختترین عبادات به
عنوان برترین آنها معرفی میشود، زیرا این شرایط سخت که بر نفس تحمیل میشود او را
به گونهای تربیت میکند که به سادگی گرفتار بیتقوایی نشود و گرایش به غضب و شهوت
پیدا نکند و مرتکب گناه و جرم نشود. در این راستا در روایتی دیگر آمده است که:
افضل الاعمال ما اکرهت علیه نفسک، بهترین اعمال چیزی است که انجام آن برایت ناگوار
است. (همان، ج78، ص 69) زیرا چنین اعمالی زمینهساز تقوای الهی میشود و شخص را از
ارتکاب اعمال گناه و گرفتار شدن در بیتقوایی حفظ میکند، چرا که این شخص به نفس
خود آموخته که شرایط سخت را بپذیرد و به خود اجازه نمیدهد تا مطابق هواهای نفس،
کاری را انجام دهد. پیامبران و اولیای الهی دشوارترینها را در کارهای نیک و
عبادیات به جان میخریدند در حالی که خداوند آنان را به عصمت حفظ میکرد، ولی برای
آنان به رنج افکندن نفس برای رضایت محبوب یک اصل بود. میگویند پس از آن که حضرت
مریم(س) از دنیا رفت، حضرت عیسی(ع) جنازه او را پس از تجهیز به خاک سپرد، سپس روح
مادرش را دید و گفت: «مادر! آیا هیچ آرزویی داری؟» حضرت مریم(س) پاسخ داد: «آری،
آرزویم این است که در دنیا بودم و شبهای طولانی زمستانی را با مناجات و عبادت در
درگاه خدا به بامداد میرساندم و روزهای گرم تابستان را روزه میگرفتم.»
(داستانهایی از یاد خدا، ص 29-28) آسانیگیری در احکام روزه خداوند در آیه
183 سوره بقره روزه را بر امت اسلام همانند امتهای پیشین واجب کرده است؛ هرچند که
در امتهای پیشین این روزه ممکن است در غیر ماه رمضان باشد اما در امت اسلام این امر
عبادی به ماه رمضانی اختصاص مییابد که بهترین ماههاست و خداوند آن را به خود نسبت
میدهد و در آن شب قدری را قرار داده که از هزارماه برترست و شب نزول کامل قرآن بر
قلب پیامبر(ص) و شب تقدیر امور برای یک سال است. (بقره، آیه 185؛ دخان، آیات 3 و 4؛
و نیز سوره قدر) از آنجایی که ماههای قمری در گردش است، ماه رمضان و ماه روزه
به طور طبیعی در گردش چهارفصل سال است. از این رو گاه به ماههای تابستان میافتد
که در مناطق استوایی زمین به شدت گرم و توانفرساست. با این همه اسلام از آنجایی که
دین سهل و سمحه و برمدار فطرت است، مطابق با طبیعت و فطرت و عقل انسانی روزه را به
گونهای قرار داده که انسانها به طور عموم توان انجام تکلیف روزه را دارند حتی اگر
به فصل گرمای تابستان برسد. شرایط طبیعت بدن آن است که با متغیرات بسازد و خود
را وفق دهد و همین عامل است که انسانها را نسبت به دیگر موجودات برتر کرده است. به
ویژه آن که بااستفاده از عقل و ایجاد و ساختن سازههایی میتوانند خود را از هر
مشکلی برهانند، اما با این همه برای عدهای انجام برخی از تکالیف از جمله روزه سخت
و دشوار است. اسلام و قرآن به این نکته هم توجه دارد و در آیات قرآنی از جمله در
آیات 184 و 185 سوره بقره وقتی احکام روزه را بیان میکند کسانی را برای انجام آن
مستثنی میکند. از جمله این افراد میتوان به کسانی که در سفر یا مریض هستند اشاره
کرد. البته غیر از این دو دسته گروه سومی را نیز استثنا میکند که در همان
چارچوب اصل کلی تکلیف به میزان استطاعت است. چنانکه میفرماید: فمن کان منکم مریضا
او علی سفر فعده من ایام اخر و علی الذین یطیقونه فدیه طعام مسکین؛ هر کس که از شما
بیمار یا در سفر باشد، به همان تعداد از روزهای دیگر را روزه بدارد و آنان که
توانایی آن را ندارند و روزه برای آنان توانفرساست، هر روز را به اطعام مسکینی باز
بخرند. (بقره، آیه 184) در آیه 185 سوره بقره نیز میفرماید: و من کان مریضا او
علی سفر فعده من ایام آخر یرید الله بکم الیسر و لا یرید بکم العسر؛ هر کس که بیمار
یا در سفر باشد، به همان تعداد از روزهای دیگر را روزه بگیرد. خدا برای شما خواستار
آسایش است نه سختی. در آیه به صراحت از همان اصل اساسی آسانگیری و سهل بودن احکام
و تکالیف سخن به میان آمده و میفرماید که در احکام مراعات آسانی شده و خداوند
نمیخواهد تا کسی در عسر قرار گیرد. پس اینکه سه گروه از انجام تکالیف استثنا
شدهاند به سبب همان اصل سهل و سمحه بودن احکام اسلامی است. توانفرسایی روزه،
جواز روزهخواری از آیات 183 تا 185 سوره بقره چنین برمیآید که روزه از سه گروه
برداشته شده است. از جمله این گروهها، کسی است که روزه برای او طاقتفرسا و
توانفرساست. از همین رو فتاوای مراجع به ویژه دو گروه کودکان وپیران استثنا
میشوند. پس کودکی که در سن تکلیف است ولی به سبب بنیه و جثه توان گرفتن روزه را
ندارد همانند پیران سالخورده که اینگونه است مستثنا میشوند. اگر دیده شود که روزه
برای کودک خردسال مکلف به تکلیف روزه، ضرری دارد و یا توانفرساست، روزه بر او واجب
نیست؛ چنان که بر پیران سالخورده که روزهداری توان آنان را میفرساید واجب نیست،
بلکه به جای آن کفاره یک مد طعام را میدهند. البته غیر از این افراد کسانی نیز
بهطور طبیعی توان روزه گرفتن را دارند ولی در شرایطی قرار میگیرند که توان ایشان
از میان میرود و به حالت ضعف شبیه به اغما میافتند که در آن صورت روزه دیگر بر
آنان واجب نیست. به عنوان نمونه عواملی نظیر گرمای شدید، طولانی بودن روز، ناچار
بودن از کار و فعالیت روزانه آن هم در معرض آفتاب و حرارت کارگاه و کنار تنور و
اجاق، نه یک روز و دو روز بلکه به مدت یک ماه، وضعیت را برای بعضی افراد و اقشار
بگونهای سخت و طاقت فرسا میکند که بسیاری خود را بین ناچاریها و ضرورتهای زندگی
و فرمان خداوندی وجوب روزهداری متحیر و سرگردان میبینند. در این شرایط گاه روزه
گرفتن نوعی احساس شکنجه شدن را در ذهن تداعی مینماید! اشخاصی که در ماه رمضان در
چنین شرایطی قرار دارند، نسبت به روزه چه تکلیفی دارند؟ منطق فقهی و منش فقها در
اینباره چیست؟ اینان آیا از ابتدای صبح حق دارند روزه را افطار کنند و مثلا اول
صبح از خواب بیدار شوند و صبحانه را تناول کرده و به سر کار روند؟! یا اینکه راه
دیگری را باید در پیش گیرند که جانب جمیع جهات از جمله احتیاط را درنظر دارد و
رعایت میکند؟ روشی که هم به الزامات زندگی و واقعیتهای عینی توجه دارد و هم به
حرمت ماه رمضان و جایگاه روزه بها میدهد؟ با نگاهی به فتاوای فقهای اسلام به
خوبی روشن میشود که اسلام اصل سهل و سمح را در همه جا مراعات کرده است و در شرایطی
که عسر، حرج، توانفرسایی و مانند آن باشد، روزه از شخص برداشته میشود و لازم نیست
در آن شرایط روزه بگیرد.البته فتاوی به گونهای است که از هر گونه فرار از روزه
جلوگیری به عمل میآورد و حرمت ماه رمضان و حکم الهی در آن مراعات شده و از سویی
اصل حاکم نیز بگونهای در آن ترتیب اثر داده شده است. امامخمینی(ره) در پاسخ به
استفتائات متعددی با مراعات هر دو اصل بر آن است تا حکم اسلامی را در این مسأله
تبیین کند. در استفتاء 47 آمده است: س47- در بعضی از روزهای گرم ماه مبارک
رمضان، یک کشاورز نوبت آبیاری دارد در هوای گرم تابستان، آبیاری با حالت روزه
تقریبا غیرممکن است یعنی طوری است که اگر شخص روزه باشد لطمه به زراعت و یا لطمه به
سلامتی میزند آیا این شخص میتواند روزه آن روزرا افطار کند و قضای آن را بعدا
بگیرد؟ ج- اگر میتواند کار را ترک کند باید روزه بگیرد و اگر نمیتواند، هر وقت
به حرج افتاد میتواند افطار نماید ولی تا در حرج واقع نشده نباید روزه را باطل
کند. (کتاب استفتائات امام خمینی؛ ج1، ص319) از این فتوای امامخمینی(ره) به
خوبی دانسته میشود که شخص فقط در حالت حرج میتواند روزهخواری کند. پس تا زمانی
که در حالت حرج نیفتاده میبایست روزه را ادامه دهد و وقتی ادامه روزهداری
توانفرسا و حرجآمیز شد، در آن زمان روزه خوردن جایز است. البته انسان نباید
کاری کند که خود را در حرج و اضطرار اندازد، ولی اگر به هر دلیلی چنین چیزی واقع
شد، همان حرج مجوزی برای روزهخواری میشود. به عنوان نمونه اگر میتوان کاری کرد
که هم نان پخت و هم روزه نگه داشت باید آن کار را انجام داد. مثلا اگر بشود در شب
نان روزانه را پخت یا از دستگاهی استفاده کرد که نیاز به حضور مستقیم در برابر تنور
نباشد، باید آن کار را کرد. اگر دولت قوانین را بگونهای قرار دهد که مثلا نان در
شبها پخته شود و روزانه عرضه شود دیگر نیازی به روزهخواری نانواها نیست. همچنین
در کارهای کشاورزی و بنایی و مانند آن اگر بشود روشهایی چون کار شبانه و استفاده
از ابزارهای مکانیکی با کمترین حضور فیزیکی انسان و افراد بکار گرفت میبایست همان
را مراعات کرد. از همینرو امام خمینی(ره) در پاسخ استفتاء دیگر میفرماید: س 48-
ماه مبارک رمضان که مصادف است با فصل درو و درو کردن با دهان روزه خیلی مشکل است و
معمولا نمیتوانند روزه بگیرند؛ زیرا درو گندم یا جو عقب میماند و در نتیجه محصول
از بین میرود. امام در این مورد چه دستور میفرمایند؟ ج- در صورتی که بتوانند
روزه بگیرند ولو اینکه برای درو کمک بگیرند یا در شب کار کنند باید روزه بگیرند و
اگر ممکن نباشد باید روزه بگیرند و اگر در بین روز، روزه برای آنها حرجی شد بعد از
آن میتوانند افطار کنند. پس همه این راهها باید طی شود و به سادگی شخص به خود
اجازه ندهد که روزهخواری کند بلکه حتی اگر کار کشاورزی دارد میبایست روزه را
بگیرد و نمیتواند از همان صبح روزهخواری کند بلکه تا زمانی که به حرج نیفتاد
میبایست روزهدار باشد و زمانی که طاقت فرسا شد به حکم آیه 184 سوره بقره میتواند
روزهاش را بخورد. امام خمینی(ره) نمیپذیرد که شخص، خود را به کارهایی مشغول
کند که نتیجه آن اضطرار و حرج و طاقتفرسا شدن روزهداری است. لذا در فتوایی دیگر
در پاسخ استفتا میفرماید: س49- شاطر نانوائی به خاطر گرمای بیش از حد تنور
روزهاش را میخورد و میگوید با این گرمای هوا و گرمای تنور نمیتوانم روزه بگیرم
و شاید در زمستان قضای روزه را بگیرد، آیا او مجاز است این کار را بکند؟ و هر فردی
که این قبیل شغلها را دارد میتواند در این فصل روزه نگیرد؟ ج- عذر مزبور مجوز
افطار نیست. بنابراین، چنین کسانی، در صورتی که بتوانند، باید کار کردن را رها
کنند و از فعالیت روزانه صرف نظر نموده و روزه بگیرند؛ شاید به این جهت که کار در
این صورت برای آنان واجب نیست و شخص میتواند روش دیگری را اتخاذ کند که هم کارش را
داشته باشد و هم روزه را نگه دارد و نمیتوان به خاطر امر غیرواجب از روزه که واجب
است با سوءاختیار صرفنظر کرد. اما اگر شرایط بگونهای است که حتما باید کار کرد
و صرفنظر کردن از آن ممکن نیست و یا بدون کار کردن نیز در مرحلهای از روزهداری،
مشقت زیاد پیش میآید، چنین کسانی باید روزه بگیرند و اگر روزه در بین روز برای
آنان حرجی شد افطار کنند. اما به هیچ وجه نمیتوانند صرفا به این احتمال و دلیل که
بعدا روزه حرجی میشود روزه را از ابتدای روز افطار کنند. به بیان دیگر حرج بالفعل
مجوز افطار میباشد و تا زمانی که هنوز مشقت غیرقابل تحمل پیش نیامده و محقق نشده
است نمیتوان افطار کرد. خداوند برای گروههایی به سبب همین مسئله عسر و حرج و
طاقتفرسایی روزه، مجوز افطار و روزهخواری داده است. براساس فتاوای امام خمینی(ره)
برای چند نفر روزه خوردن در ماه رمضان جایز است: پیرمرد و پیرزن اگر روزه برای آنان
ممکن نباشد و یا مشقت داشته باشد و کسی که مرض عطاش داشته باشد که زیاد تشنه
میشود، چه اصلا نتواند خودداری کند و یا برای او دشوار باشد، و زنی که نزدیک
زاییدن اوست و روزه برای خود او و یا برای فرزندش ضرر دارد، و زنی که بچه شیر
میدهد و شیر او کم است و اگر روزه به او یا بچهاش که شیر میدهد ضرر برساند. پس
تمامی این افراد روزه نمیگیرند و بر هر یک از آنان واجب است به جای هر روز یک مد
طعام کفاره بدهند. (امام خمینی(ره)، تحریر الوسیله، ج 1، 536)
|
|