(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


شنبه 12 مرداد 1392 - شماره 20557

واکنش مشارکت به رد لوایح دوقلو
ماه هزار تکه
عضویت نه !
   


Research@kayhannews.ir
در هفته اوّل آبان 1381 كليات لايحه تغيير قانون انتخابات مجلس به تصويب مجلس ششمى‌ها رسيد و در 19 آبان 1381 كليات لايحه تبيين اختيارات رياست‌جمهورى در صحن علنى مجلس به تصويب نمايندگان دوم خردادى رسيد. نمايندگان مشاركتى مجلس ششم آن قدر براى تصويب اين لايحه و حذف نظارت استصوابى شوراى نگهبان - كه موجب خوشحالى گروههاى ضد انقلاب277 شده بود - عجله داشتند كه تغيير مادّه 3 قانون انتخابات مجلس را كه در آن نظارت استصوابى برعهده شوراى نگهبان نهاده شده بود، بسيار زودتر از پرداختن به ساير بندها انجام دادند.278
به دنبال حذف نظارت استصوابى، شرط اعتقاد و التزام كانديداهاى مجلس به اسلام و ولايت فقيه حذف و صرف مسلمان بودن و ابراز وفادارى به قانون اساسى در فرم ثبت نام، جايگزين اين شروط شد. با پايان تعطيلات نوروزى سال 1382 و شروع به كار دوباره مجلس ششم، شوراى نگهبان پس از بحث و بررسى لايحه، اين لايحه را در 39 مورد خلاف قانون اساسى و در 7 مورد خلاف شرع تشخيص داد و آن را رد كرد. اعلام رسمى نظر شوراى نگهبان در مورد لايحه اصلاح قانون انتخابات مجلس، حملات تند مجلس ششم و رسانه‌هاى وابسته به حزب مشاركت را درپى داشت.
روزنامه ياس‌نو (ارگان رسمى حزب مشاركت) لايحه تغيير قانون انتخابات را بزرگ‌ترين چالش كشور ناميد و مدعى شد: «مملكت دو راه بيشتر در پيش ندارد. يا بايد ديدگاههاى اعمالى حاكميت، به سمت پذيرش رأى آزادانه مردم در انتخابات مجلس هفتم پيش برود كه لازمه آن لغو نظارت استصوابى است و يا بايد نقطه نظرات خاص شوراى نگهبان در ارتباط با رد صلاحيت جامه عمل بپوشد.»279
در 19 ارديبهشت 1382 شوراى نگهبان پس از بررسى لايحه تبيين حدود اختيارات و وظايف رياست جمهورى در جلسات متعدد، اين لايحه را نيز در مواردى با قانون اساسى مغاير تشخيص داد و اين مغايرتها را در 10 بند براى اصلاح به مجلس ششم ارجاع داد. بازگشت اين لايحه توسط شوراى نگهبان به مجلس نيز با اعتراض و واكنش شديد اعضاى حزب مشاركت روبه‌رو گرديد. در اين باره برخى تندروها، خاتمى را هم در بازى خود شريك مى‌دانستند و در تلاش بودند تا او را نيز به واكنش وادار كنند. به طور مثال عبدالله رمضان‌زاده (سخنگوى جنجالى دولت اصلاحات و عضو حزب مشاركت) در واكنشى اعلام كرد: «نمى‌دانم رئيس‌جمهور در اين‌باره چه عكس‌العملى نشان خواهد داد.»280 تاج‌زاده (عضو شاخص حزب مشاركت) ضمن تهديد به خروج از حاكميت گفت : «اگر اين دو لايحه درنهايت تصويب نشود، بخشهايى از اصلاح‌طلبان به اين نتيجه مى‌رسند كه با استعفاى خود و عدم پذيرش مسئوليت، در شرايطى كه قرار نيست آزادى انتخابات و حق شهروندى رعايت شود، صداى اعتراض خود را بلند خواهد كرد».281
على‌رغم آن‌كه اعضاى ارشد حزب مشاركت مدعى بودند اكثريت نمايندگان حمايت خود را از گزينه‌هاى همه‌پرسى و استعفا اعلام كرده‌اند، امّا جلسه‌اى كه قرار بود براى بحث درباره اين گزينه‌ها از سوى فراكسيون مشاركت برگزار شود، هرگز به رسميت نرسيد.
با آشكار شدن شكست اجراى تهديدات نمايندگان مشاركتى و عدم همراهى ديگر نمايندگان با آنان براى جنجال‌آفرينى بر سر ردّ لوايح دوقلو از سوى شوراى نگهبان، حزب مشاركت و سازمان مجاهدين انقلاب اسلامى با تهيه نامه توهين‌آميزى خطاب به مقام معظّم رهبرى از ايشان خواستند جام زهر را بنوشند!
نخستين نامه شديداللحن با مخالفت رئيس‌جمهور وقت مواجه شد و بيش از 50 نماينده حاضر به امضاى آن نشدند. نامه دوم هم در اختيار واشنگتن پست قرار گرفته بود و به دليل محتواى تندش پخش نشد تا نهايتآ نامه سومى با امضاى 127 نفر از نمايندگان مجلس ششم منتشر گرديد.
در اين نامه اهانت‌آميز خطاب به مقام معظّم رهبرى آمده بود: «با اين حال و روز كشور، فرصت چندانى باقى نمانده است. غالب ملّت ناراضى و نااميد، اكثريت نخبگان ساكت يا مهاجر، سرمايه‌هاى مادّى گريزان و نيروهاى خارجى از هر طرف كشور را احاطه كرده‌اند. با اين وضع براى آينده كشور دو حالت بيش متصور نيست؛ يا ديكتاتورى و استبداد كه در خوشبينانه‌ترين حالت فرجامى جز وابستگى و درنهايت فروپاشى يا استحاله ندارد و يا بازگشت به اصول قانون اساسى و تمكين صادقانه به
قواعد دموكراتيك».282
در ادامه اين نامه با بيان اين‌كه مسئولان حاكميت بايد صادقانه از مردم در قبال همه قصورها و سوء تدبيرها پوزش بخواهند، از معظّم‌له تقاضاى عذرخواهى كردند: «اگر جام زهرى بايد نوشيد قبل از آن‌كه كيان نظام و مهم تر از آن، استقلال و تماميت ارضى كشور در مخاطره قرار گيرد بايد نوشيده شود و بى‌ترديد اين برخورد خردمندانه و متواضعانه، از سوى ملّت با همان پاداشى مواجه مى‌شود كه امام عزيز راحل روبه‌رو شد».283 در بخش پايانى اين نامه با حمله به شوراى نگهبان، قوّه قضائيه و صدا و سيما آمده بود: «شوراى نگهبان، قوّه قضائيه، صدا و سيما و همه نهادهايى كه ملت نقش مستقيمى در انتخاب مسئولان آنها ندارند، بايد واقعآ بيطرفانه رفتار كنند كه متأسفانه امروز چنين رويكردى مشاهده نمى‌شود. امروز شوراى نگهبان به عنوان بزرگ‌ترين مانع فرا راه مجلس با توسل به تفسيرهايى عجيب و احتجاجاتى غريب، متأسفانه موجب وهن و بى‌اعتبارى شرع و قانون اساسى را فراهم ساخته است».284
اين نامه اگرچه با استقبال بيگانگان و مخالفان نظام مواجه شد امّا به دليل طرح جام زهرى كه رهبرى بايد بنوشد سبب انشقاق ميان دوم خردادى‌ها گرديد.
محتشمى‌پور (عضو شوراى مركزى مجمع روحانيون مبارز) در اين‌باره گفت: «ملّت ايران نبايد فريب نيّت شوم اين افراد را بخورد».285
مجيد انصارى (عضو ديگر شوراى مركزى مجمع روحانيون مبارز) هم طى نطقى اعتراضى اظهار داشت: «اين نمايندگان به اين سؤال پاسخ دهند كه نامه آنها چرا قبل از آن‌كه به دست رهبر معظّم انقلاب برسد سر از اينترنت و سايتهاى آمريكايى درآورد؟»
به دنبال انتشار اين نامه، بيانيه‌اى تهديدآميز از سوى ائتلاف حزب مشاركت و سازمان مجاهدين و عناصر گروههايى از اپوزيسيون داخلى نظير نهضت آزادى و ملى ـ مذهبى‌ها منتشر گرديد. افراطيون در اين بيانيه كه در روزنامه ياس نو (ارگان رسمى حزب مشاركت) انتشار يافت، تهديد كردند كه نامه‌هايى زهرآگين‌تر در صورت تن ندادن به خواسته‌هايشان خواهند نوشت!
ائتلاف حزب مشاركت با گروههاى اپوزيسيون داخل‌نشين، نشان از آن داشت كه آنان با سرعتى عجيب در راه فاصله گرفتن از نظام هستند. با تصويب شوراى عالى امنيت ملى به رياست سيد محمد خاتمى (رئيس‌جمهور وقت) تمام روزنامه‌ها از انتشار نامه 127 نماينده و ارائه خبر و تحليل له يا عليه آن منع شدند، امّا روزنامه نوروز (وابسته به حزب مشاركت) با درج اطلاعيه شوراى عالى امنيت ملى برخى از بخشهاى صفحه اوّل و دوم و سوم‌اش را به صورت سفيد چاپ كرد كه اين مسأله به شدّت مورد اعتراض مشاور امنيتى خاتمى قرار گرفت و وى اين اقدام را تمسخر قانون خواند.286
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
277- راديو ضد انقلابى آزادى در تاريخ 12 شهريور 1381 از حذف نظارت استصوابى اظهارشادمانى كرد و با تأكيد بر با فرض تصويب نهايى لايحه اصلاح قانون انتخابات‌مجلس، گروهها و سازمانهاى خارج از حاكميت براى ورود به مجلس با محدوديت روبه‌رو خواهند بود از تندروهاى دوم خردادى براى حل اين مشكل استمداد طلبيد.
278- همان.
279- ويژه‌نامه نوروزى روزنامه ايران، سال 1389.
280- همان.
281- ويژه‌نامه نوروزى روزنامه ايران، سال 1389.
282- نامه 127 نماينده مجلس ششم به مقام معظّم رهبرى.
283- همان.
284- همان.
285- پشت نقاب سكولارهاى اصلاح‌طلب، حسين پدرام چوبين‌دره، ص 56.
286- ويژه‌نامه نوروزى روزنامه ايران، سال 1389.
پاورقی

 


پروین مقدم
Research@kayhannews.ir
پس از كناره‌گيري از دبيرستان كمال‌، با اينكه محمدعلي ساعت‌هاي بسياري را در دبيرستان‌هاي مختلف تدريس مي‌كرد، اما فعاليت‌هاي مؤثري را معطوف به بنياد رفاه داشت‌. او علني آموزش مي‌داد، كار فرهنگي مي‌كرد، به خانواده زندانيان سياسي مي‌رسيد و مخفيانه با نيروهاي مبارز سياسي در ارتباط بود. كانون‌هاي هيئت‌هاي مؤتلفه هم راه فعاليتشان از اين مجرا مي‌گذشت‌. رجايي و باهنر را ديگر كسي سوا از هم نمي‌ديد. سال 49 شده بود، كمك‌هاي مالي خانواده‌هاي متدين مثل روحانيت‌، بازاري‌ها و فرهنگي‌ها به حدي رسيده بود كه گردانندگان مؤسسه تصميم به تأسيس مدرسه دخترانه‌اي به‌نام رفاه كردند. مدرسه‌اي كه آينده سياسي آقاي اميدوار يا محمدعلي رجايي را رقم زد!
* * *
عضويت نه‌!
محمدعلي پرسيد:
«بهتر نيست از خيابون بالايي بريم‌؟»
مرد لبه شال گردنش را تا بيني بالا كشيد و گفت‌:
«نه‌! از كوچه بريم بهتره‌! مأمورا جرأت نمي‌كنن توي كوچه‌ها گشت بزنن‌، مي‌ترسن غافلگيرشون كنيم‌.»
از عرض خيابان رد شدند و زدند به كوچه‌، برف كمتر شده بود، محمدعلي دستي به موهايش كشيد، برف روي موها را تكاند.
- حالا كه تشكيلات لو رفته‌، چي كار مي‌كنين‌؟
مرد دست‌هايش را در جيب پالتويش تپاند و زير لب گفت‌:
«فعلاً يه جايي پنهون مي‌شيم تا بعد. فقط اگه شما رابط ما و خانم بازرگان بشين خيلي كمكمون مي‌كنين‌.»
اسمش محمد بود، محمد حنيف‌نژاد، دوستي محمدعلي و محمد از انجمن اسلامي دانشكده شروع شده بود و از سر اتفاق همسر محمد مدير مدرسه رفاه بود.
محمدعلي جلو رفت‌، درخت ته كوچه زير برف ايستاده بود و انگار انتظار مي‌كشيد و محمد دست‌هايش را مقابل دهانش‌ها كرد و گفت‌:
«خوب مي‌شد اگه عضو تشكيلات مي‌شدي‌.»
عضويت محمدعلي دو فايده بزرگ براي سازمان مجاهدين داشت‌، اول اينكه محمدعلي از نهضتي‌هاي قديم بود و قديمي‌ها را مي‌شناخت و به راحتي مي‌توانست با آنها رابطه برقرار كند و دوم اينكه او با خانواده‌هاي زنداني‌ها به‌طور طبيعي رابطه داشت و مي‌توانست اخبار و اطلاعات را ردوبدل كند. اما چرا محمدعلي احتياط مي‌كرد؟
- عضويت نه‌! ما هنوز توي مباني اختلاف داريم‌! اما تا زماني كه در راه اسلام قدم بردارين‌، كمك مي‌كنم‌...
محمدعلي يقه پالتويش را بالا داد، باد هنوز ريزه‌هاي برف مي‌آورد، وارد خيابان ايران كه شد، ماشيني سياهرنگ مقابلش ايستاد، شيشه‌هايش دودي نبود، البته فرقي هم نمي‌كرد، محمد خيلي وقت بود كه رفته بود.
غريبه‌
غريبه گفت‌:
«آقا امكان داره اون صفحه روزنامه‌تون رو ببينم‌؟»
محمدعلي سرش را بالا آورد. مرد روي صندلي كنار دستش جا به جا شد و حرفش را تكرار كرد:
«اگه امكان داره مي‌خوام نگاهي به صفحه ورزشي بندازم‌.»
محمدعلي روزنامه را تا زد و با لبخند روزنامه را به دست مرد داد، مرد روزنامه را باز كرد، مقابل صورتش گرفت و آهسته گفت‌:
«بدون اينكه به من نگاه كنين‌، خوب به حرفام گوش بدين‌، پوران بازرگان فرار كرده‌! مي‌شه اين صفحه رو داشته باشم‌، من مجبورم اين ايستگاه پياده شم‌.»
و دو جمله آخر را بلند گفت طوري كه همه بشنوند.
«ممنون آقا!.»
محمدعلي برگشت به سمت صدا:
«قابلي نداره‌.»
صداي ترمز اتوبوس كه آمد مرد بلند شد، روزنامه را تا كرد و زير بغل زد.
محمدعلي نگاهش را از پنجره بيرون داد و همان طور ماند تا اتوبوس دوباره به راه افتاد.
* * *
آفتاب رفته بود روي بام‌، محمدعلي مقابل اتاق ايستاد; اتاق دبيران‌.
نگاهي به اطراف كرد، مطمئن شد كه در نگاه هيچ كس نيست‌، راه افتاد. مدرسه خلوت بود، محمدعلي دستگيره كمد را كشيد، كمد قفل بود، نگاهي به اطراف كرد، جعبه را گذاشت روي زمين و پيچ‌گوشتي را انداخت زير قفل‌، قفل تقه‌اي كرد، دستگيره را به سمت خودش كشيد، قفل باز نشد.
- آقاي رجايي‌!
صداي فراش بود، از حياط مي‌آمد، برگشت به سمت پنجره‌، لاي پنجره را باز كرد.
- بله‌؟ من اينجام‌! كاري داشتيد؟
مرد دست‌هاي استخواني‌اش را بالا آورد گفت‌:
«مي‌خواستم يه ساعتي برم بيرون از مدرسه‌، شما هستيد تا من برگردم‌؟»
محمدعلي سر تكان داد:
«برو پدر جان‌، من اينجام تا شما برگردي‌.»
و همان جا ايستاد، فراش شيلنگ آب را رها كرد وسط حياط و برگشت به طرف شير آب‌، شير را بست‌.
- پس من مي‌رم‌، زود برمي‌گردم‌.
فراش رفت به طرف در، محمدعلي ماند و رفتنش را تماشا كرد، در مدرسه بسته شد، محمدعلي نفس عميقي كشيد، پنجره را بست و برگشت رو به كمد، پيچ‌گوشتي را انداخت زير قفل‌، قفل تقه‌اي كرد، دستگيره را كشيد، كمد باز شد، دست انداخت و كتاب‌ها و بعد ورقه‌ها را دسته‌دسته بيرون كشيد و گذاشت توي جعبه‌.
بعد كمد را بست و جعبه را بغل زد، روي كمد نوشته شده بود:
«پوراندخت بازرگان‌.»
* * *
مسجد پر بود از جمعيت‌، عاشورا بود.
كاظم پرسيد:
«واقعاً مي‌خواي اين كارو بكني‌؟!»
محمدعلي اعلاميه را در دست‌هايش فشرد و گفت‌:
«چرا كه نه‌؟»
كاظم نگاهي به اطراف انداخت و با نگراني گفت‌:
«دوباره قضيه اميني ديگه‌؟»
- يادته‌؟ سال 38 بود نه‌؟ آهاي مردم‌! اميني دزده‌، يه لجنه‌! اين اميني مي‌خواد نخست‌وزير بشه‌؟ اينكه‌... چه الم شنگه‌اي راه افتاد بعدش‌!

پاورقی

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10