(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


سه شنبه 29 مرداد 1392 - شماره 20570

اختلاف سن‌ در ازدواج
وقتی بیمه خسارت را می پردازد
این راهش نیست
آیا عذاب خداوند تر و خشک را می‌سوزاند؟
   


بر اساس آمارهای منتشر شده توسط سازمان ثبت احوال کشور در سه ماه آغازین سال گذشته از کل 224 هزار و 52 ازدواج صورت گرفته، 24 هزار و 967 پسر با دخترانی که یک تا 20 سال از خودشان بزرگ تر بوده‌اند ازدواج کردند که در این میان اختلاف سنی یک سال با 8 هزار و 399 ازدواج بیشترین فراوانی و اختلاف سنی 20 سال با 181 ازدواج کمترین فراوانی را به خود اختصاص داده اند.
بسیاری از کارشناسان اجتماعی معتقدند اینکه گفته می‌شود دختران باید از پسران کوچک تر باشند اعتقاد صحیحی نیست اما به شرط آنکه این اختلاف سنی معقول و در حد یک تا سه سال باشد چرا که بیشتر از این سن هماهنگی جسمی میان زوجین را از بین می‌برد و پس از مدتی علاقه‌ ها کمرنگ می‌شود و مسائل جدی تر خودنمایی می‌کند.
یکی از موضوعاتی که در سال‌های اخیر نسبت به سال‌های گذشته بیشتر به چشم می‌خورد تمایل ازدواج پسران با دخترانی است که از نظر سنی از خودشان چند سال بزرگ تر هستند و اغلب این افراد دختران شاغلی هستند که از نظر وضعیت مالی در وضعیت بهتری نسبت به پسران قرار دارند.
اگر از لحاظ اقتصادی به این موضوع توجه کنیم یکی از دلایلی که در این تغییر نگرش‌ها مؤثر بوده است عدم تمکن مالی مورد نیاز پسران جوان در زمان ازدواج آنان است که باعث می‌شود به سمتی بروند که از لحاظ مالی امنیت داشته باشند
کوروش محمدی، جامعه شناس بیکاری و مشکلات اقتصادی ناشی از آن را در جامعه، توضیح می دهد: این وضعیت قابل انکار نیست اما مقایسه کشور با سایر کشورها نشان می‌دهد در بسیاری از کشورها وجود بحران بیکاری مشکلی برای بنیان خانواده ایجاد نکرده است. مشکلات اقتصادی و بیکاری معضلاتی قابل حل است اما اگر کوچک‌ترین اختلالی در بنیان خانواده و به ویژه در مسایل تربیتی جامعه اتفاق افتد، جبران آن به زمان طولانی‌تری نیاز دارد.
وی با بیان این‌که جامعه ما در حال گذار از شکل سنتی به مدرن است، اظهار می دارد: حرکت از یک جامعه سنتی به سمت یک جامعه مدرن تغییراتی زیادی در شیوه زندگی جوانان ایجاد کرده است و با وجود چنین شرایطی باید شاهد افزایش ازدواج پسران با دختران بزرگ‌تر از آْنها باشیم
این آسیب شناس اجتماعی با اشاره به این‌که فقر و بیکاری از جمله مشکلات جامعه کنونی است، تصریح می کند: بیکاری و نا امیدی مردان جوان از پیدا کردن کار مناسب موجب شده تا با دختران مسن‌تر از خود که شاغل هستند، حتی با اختلاف سنی ۱۰ سال نیز ازدواج کنند.
سیما فردوسی مشاور امور خانواده در خصوص علت گرایش پسران به این موضوع می گوید: ازدواج پسران با دخترانی که از خودشان بزرگ تر هستند ریشه در تربیت خانوادگی آنها دارد. وی ادامه داد: خانواده ها و مخصوصا مادرانی که در دوران کودکی از بچه‌های خود بسیار حمایت می‌کنند باعث می‌شوند تا پسران حس مسئولیت پذیری نداشته باشند و عادت ‌کنند که همیشه یک نفر از آنها حمایت کند.
این استاد دانشگاه می افزاید: این افراد در دورانی که بزرگ می‌شوند و قصد ازدواج دارند به سراغ دخترانی می‌روند که بتوانند از آنها حمایت کنند و زیر چتر حمایتی خود ببرند و به سراغ خانم‌هایی می‌روند که حس مسئولیت پذیری بیشتری داشته باشند و بتوانند مسئولیت‌ها را بپذیرند وبه این ترتیب احساس آرامش بیشتری می‌کنند.
محمدی عنوان می کند: نگاه دختران در ازدواج با پسران کوچک‌تر از خود باید مورد توجه قرار گیرد؛ با بالا رفتن سن ازدواج و افزایش جمعیت دختران در انتظار و سخت شدن شرایط ازدواج برای پسران به نظر می‌رسد که برخی دختران با مهریه‌های کم قانع به انجام این ازدواج‌ها می‌شوند.
محمدی در ادامه عنوان می کند: ساختارها و معیارهای ازدواج در جامعه تغییر کرده است؛ زمانی معیارهای اصلی ازدواج برای مردان شرایط مناسب فردی، تحصیلات و اخلاق بود اما این معیارها در جامعه امروز جای خود را به امکاناتی که از طریق دختر فراهم می‌شود مانند درآمد و توانمندی مادی، داده است.
وی با بیان این‌که احتمال موفقیت چنین ازدواج‌هایی کم است، اضافه می نماید: مشکلات اقتصادی و گرفتاری‌های جامعه موجب شده تا جوانان از معیارهای اصلی خود چشم پوشی کنند.
این آسیب شناس اجتماعی با اشاره به این‌که در نگاه جامعه گذشته ازدواج یک مرد با دختر بزرگ‌تر از خود امتیازی از سوی مرد برای زن محسوب می‌شد، می گوید: در شرایط کنونی ازدواج وارونه، با توجه به بیکاری مردان، مشکلات اقتصادی و ناتوانی آن‌ها در اداره یک زندگی مشترک، این تصور را ایجاد می‌کند که این دختران هستند که امتیاز زندگی مشترک را برای پسران فراهم کرده‌اند.
فردوسی پور نیز در خصوص تاثیر این ازدواج‌ها در طلاق می گوید: در آمارهای طلاق می‌تواند مؤثر باشد اما عامل اصلی نیست در بعضی از این ازدواج‌ها در آینده می تواند باعث طلاق شود اما در این ازدواج‌ها ازدواج‌های موفق نیز وجود دارد.
به گفته وی اگر این تفاوت سنی معقول و در حد یک تا سه سال باشد مشکل جدی ایجاد نمی‌شود اما اگر این اختلاف سنی بیشتر شود طبیعتا مشکلات آنها نیز بیشتر می‌شود.
وی مناسب ترین فاصله سنی برای ازدواج را از 2 تا 3 سال عنوان کرده و می گوید: حداکثر تا هفت سال پسر از دختر باید بزرگتر باشد.
محمدی در ادامه با بیان این‌که شناخت دو طرف از یکدیگر در امر ازدواج بسیار حایز اهمیت است، خاطرنشان می کند: شناخت و عواطف انسانی در ازدواج‌هایی که سن زن از مرد بیشتر است حاکم نیست به همین دلیل احتمال شکست این ازدواج‌ها حتی اگر منجر به طلاق رسمی نشود بیشتر از ازدواج‌های معمولی است.
وی با اشاره به این‌که احتمال طلاق عاطفی در ازدواج‌های وارونه افزایش می‌یابد،‌ مدعی است: آمار طلاق در کشور قابل توجه است و مشکلات رفتاری و عوارض ناشی از این ازدواج‌ها علاوه بر افزایش آمار طلاق، در آینده دامن گیر جامعه می‌شود.
این آسیب شناس اجتماعی با بیان این‌که فرار مردان از شرایط موجود و تن ندادن به سختی‌های ازدواج یکی دیگر از دلایل ازدواج وارونه است، ادامه می دهد: بسیاری از مردان جوان امیدی به آینده ندارند، به علاوه دختران به علت بالا رفتن سن از حداقل فرصت پیش آمده برای ازدواج استفاده می‌کنند و تن به ازدواج‌های وارونه می‌دهند.
محمدی خاطرنشان می کند: دامنه انتخاب یک دختر ۱۷ ساله بیشتر از دامنه انتخاب یک دختر ۲۷ ساله است و طبیعی است دخترانی که سن آن‌ها بالا رفته تن به ازدواج‌های وارونه دهند.
وی در انتها می گوید: اگرچه امروز ازدواج‌های وارونه با اختلاف سنی ۲ یا ۳ سال نادیده گرفته می‌شود اما تبعات ازدواج‌های وارونه با اختلاف سنی ۱۰ تا ۲۰ سال که تعداد آن رو به افزایش است در آینده فاجعه آمیز خواهند بود.

 


اکرم سجادی
به گفته روان شناسان پرخاشگری رفتاری است که از خشم و عصبانیت نشأت می‌گیرد. در انسان حالت هیجانی عصبانیت و پرخاشگری بر طبق نظریه تحریکی- شناختی ناشی از برداشت‌های متفاوت افراد از کلمات و مفاهیمی که به عنوان ابزار عصبانی کننده و توهین‌آمیز به کار گرفته می‌شوند، است.
در تهران صدها هزار خودرو در حال حرکت هستند و اگر این خودروها در بهترین شرایط نیز حرکت کنند، باز هم احتمال به‌وجود آمدن تصادف یا اتفاق‌های مشابه زیاد است. چه برسد به اینکه رانندگان بعد از تصادف دست به گریبان شوند، فحاشی کنند و به یکدیگر صدمه بزنند.
مجسم کنید توی ترافیک عصرگاهی پشت فرمان اتومبیل‌تان نشسته‌اید و خداخدا می‌کنید که گره ترافیک هر چه زودتر باز شود. در این بین یک راننده کم‌حوصله و به اصطلاح خودمانی زرنگ برای اینکه خودش را از این وضعیت نجات دهد سعی می‌کند ولو شده برای چند سانتیمتر از دیگران فاصله بگیرد که همین مسئله باعث برخورد او با خودروی شما می شود. چه کار می‌کنید؟
از اتومبیل خود پیاده می‌شوید و با ناراحتی می‌گویید: پدر بیامرز این چه طرز رانندگی است؟ یا مگه کوری؟ شروع به فحاشی می‌کنید؟ با او دست به یقه می‌شوید و باقی قضایا...
یکی از مشکلات موجود در جامعه شهری ما نبودن روحیه گذشت و سعه‌صدر در جریان حوادث رانندگی منجر به خسارت و ضرب و جرح است. متأسفانه فرهنگ خشونت در پی تصادفات رانندگی در تهران، نهادینه شده است و دلیل این موضوع را بعینه می‌توان بعد وقوع تصادف خسارتی جزیی و زمانی که دو راننده به جان هم می‌افتند و فحاشی می‌کنند بعینه مشاهده کرد. اینگونه حوادث در شهرهای بزرگ فراوان به چشم می‌خورد. واقعا ریشه این نابسامانی اخلاقی کجاست؟
چرا بعد از وقوع یک تصادف اشخاص کنترل عصبی خود را از دست می‌دهند و با کوچک ترین جرقه‌ای همانند آتشی سوزان برمی‌افروزند و تر و خشک را می‌سوزانند و زمانی که سرد می‌شوند تازه می‌فهمند چه اشتباهی مرتکب شده‌اند.
متأسفانه فرهنگ خشونت در جامعه در حال همه‌گیر شدن است. این فرهنگ از خانواده نشأت می‌گیرد و در جریان اجتماعی شدن فرد توسعه می‌یابد. هزینه بر بودن خسارت در تصادفات رانندگی نیز از طرف دیگر خود می‌تواند باعث از کوره در رفتن فرد راننده شود.
مقوله دعوا کردن پس از تصادف یک موضوع چند علتی است. شاید نداشتن ذخیره روانی و لبریز شدن کاسه صبر افراد تنها یکی از آن علل باشد چون در نقطه مقابل نیز می بینیم افراد پس از تصادف، با احترام از اتومبیل پیاده می‌شوند عذرخواهی کرده و اوراق بیمه را رد و بدل می‌کنند. در واقع می‌گویند علاوه بر خسارت مالی حاضر نیستیم به جسم یکدیگر نیز خسارت بزنیم.
شاید تیپ شخصیتی افراد، توانایی تحمل ناکامی‌ها و از همه مهم تر داشتن الگوهای عملی که در چنین موقعیت‌هایی نقش کلیدی را ایفا می‌کند، در نوع واکنش افراد در چنین موقعیت‌هایی دارای اهمیت فراوان باشد. از پسر یا دختر نوجوانی که می‌بیند والدینش تنها به خاطر پیچیدن یک خودرو جلوی اتومبیل خود، پیاده می‌شود و به فحاشی و کتک‌کاری با راننده مقابل می‌پردازد چه انتظاری می‌توان داشت؟
آنها والدین را الگوی عملی خود قرار می‌دهند و در موقعیت‌های مشابه مانند آنها رفتار می‌کنند.
به گفته روان شناسان پرخاشگری رفتاری است که از خشم و عصبانیت نشأت می‌گیرد. در انسان حالت هیجانی عصبانیت و پرخاشگری بر طبق نظریه تحریکی- شناختی ناشی از برداشت‌های متفاوت افراد از کلمات و مفاهیمی که به عنوان ابزار عصبانی کننده و توهین‌آمیز به کار گرفته می‌شوند، است. به همین دلیل ممکن است از دو فرد یکی در برابر شنیدن کلمه‌ای عصبانی شود ولی دیگری در برابر شنیدن همان کلمه عصبانی نشود. گروهی معتقدند که رفتار پرخاشگری ریشه در نبود فرصت یادگیری دارد، یعنی فرد به علت اینکه فرصت یادگیری و آموزش مدیریت خشم را نداشته، ناپخته است و نمی‌داند که نسبت به یک موقعیت چگونه عمل کند لذا ممکن است به صورت پرخاشگری از خود واکنش نشان دهد. گاهی رفتارهای پرخاشگرانه یک پاسخ دفاعی به وضعیت ناامنی است و فرد با حرکت پرخاشگرانه از خود دفاع می‌کند تا وضعیت ناامن را از بین ببرد.
بعضی از افراد نیز بعد از تصادف حاضر به معذرت‌خواهی نیستند. حال اگر مقصر هم باشند به جای ختم غائله بلافاصله به جای عقلشان از کلمات ناخوشایند و حتی از دستشان و نیروی بدنی استفاده می‌کنند و باعث وقایعی می‌شوند که گاه جبران خسارت آن مشکل است: برخی برای خودنمایی دست به اعمال خشونت‌آمیز می‌زنند. این افراد بدون توجه به حقوق دیگران، تنها خود را محور می‌دانند. این خود محوری و عدم توجه به حقوق دیگران مسئله‌ای است که گریبانگیر افراد جامعه شده است.
آمارها بیانگر این است که جدا از آسیب‌های جانی و مالی که به خاطر تصادفات به راننده‌ها و خودروهای آنها وارد می‌شود، دست کم یک هزار و 500نفر در سال به خاطر درگیری‌های ناشی از خشونت در رانندگی آسیب می‌بینند. موضوع اصلی این است که رانندگان در برخی مواقع، به جای اینکه در زمینه راندن و هدایت خودرویی تلاش کنند که پشت فرمان آن نشسته‌اند، به دنبال کارهای دیگری هستند که بخشی از این کارها خشونت محسوب می‌شود.
از دیگر علل دعوا کردن پس از تصادف فشار روانی و ناراحتی است که به خاطر ضرر مالی وارد شده و البته پوشش ناکافی بیمه‌ها برای جبران این خسارت ذهن افراد را مشغول می‌کند.
حال سوال اینجاست زمانی که مسئولین ما با شفاف کردن قوانین و مقررات و ساده‌سازی دریافت خسارات مالی و بدنی بدون مراجعه به دستگاه قضایی و به طور کلی رفع مشکلات جامعه، چرا باید از خشونت استفاده کرد؟
همان طورکه می‌دانید در بیمه‌ خودرو و تعهد بیمه‌گر جبران خسارت وارد به خود وسیله نقلیه مورد بیمه است. به این معنی که به طور مثال بیمه‌گر با بیمه کردن وسیله نقلیه تعهد می‌کند چنانچه به علت هر یک از حوادث مشمول بیمه‌نامه بدنه اتوموبیل وسیله نقلیه بیمه شده سرقت و یا خسارتی در اثر حادثه و آتش سوزی وارد شود، خسارت وارده را جبران نماید. این نوع بیمه در بازار بیمه کشور به بیمه بدنه اتومبیل معروف است که جبران‌کننده خسارت‌های ناشی از حوادثی است که برای اتومبیل مورد بیمه اتفاق می‌افتد و به طور معمول در بیمه نامه‌های عادی شامل سه خطر اصلی (حادثه، آتش‌سوزی و سرقت) است.
بنابراین منطقی این است که بعد از تصادف ما نباید شاهد درگیری‌های لفظی و فیزیکی بین رانندگان باشیم ولی متاسفانه این اتفاق همچنان در گوشه و کنار پایتخت رخ می‌دهد؟
هر چند اگر پلیس بعد از وقوع تصادف به موقع در محل حاضر شود و محیط را کنترل کند مطمئنا از وقوع ترافیک، بوق‌های مکرر رانندگان دیگر خودروها که باعث تحریک اعصاب صاحبان خودروهای صدمه دیده و در نهایت درگیری‌های احتمالی رانندگان پیشگیری می‌شود.

 


* علی رضا عباس‌زاده
وقتی برخی از دانش‌آموزان در کلاس درس، شلوغ بازی کرده و کلاس را به هم می‌ریزند، همه آنها را تنبیه می‌کنند؛ ولی آیا عذاب‌های الهی چون سیل و زلزله و دیگر بلاهایی که گاه به ظاهر طبیعی است؛ ولی برای تنبیه و یا کیفر و مجازات فرود می‌آید، نیز این گونه است؟ یعنی وقتی عذاب الهی می‌آید، تر و خشک و گناهکار و بی‌گناه را می‌سوزاند و همه را دربرمی‌گیرد و کسی را جدا نمی‌کند؟ آیا عذاب خداوند به قول معروف مانند آتشی است که در جنگل افتاده و همه درختان از سبز و خشک را می‌سوزاند؟ یا این که جدا می‌کند و سبز را نمی‌سوزاند و تنها درختان خشک را می‌سوزاند؟
نویسنده با مراجعه به آموزه‌های قرآنی بر آن است تا پاسخی به این پرسش‌ها بدهد.
علم و عقل و عصمت جنود الهی
شیوه انسان در تنبیه و مجازات جمعی گاه همراه با بی‌عدالتی و ظلم است. وقتی جنگی شکل می‌گیرد و به شهرها حمله می‌شود، بمب‌های هوشمند، آن قدر هم هوشمند نیستند تا نظامی را از غیر نظامی یا مردان جنگی را از کودکان و زنان و پیران و به تعبیر قرآن مستضعفین(نساء، آیه 75) جدا کند. لذا هر بمبی که فرود می‌آید تر و خشک و گناهکار و بی‌گناه و مخالف و موافق و نیز رزم‌آور و غیر رزم‌آور را می‌کشد و به هیچ موجود زنده بلکه غیرزنده‌ای چون خانه وکاشانه هم رحم نمی‌کند و جز مرگ و نیستی و نابودی چیزی به همراه نمی‌آورد.
البته کسانی که این گونه عمل می‌کنند برای خودشان مبانی اخلاقی نیز فراهم آورده و مبتنی بر فلسفه اخلاق، عمل خود را مشروعیت فلسفی و قانونی و اخلاقی بخشیده و از مشکل عذاب وجدان خود را می‌رهانند؛ زیرا اگر این گونه عمل نکنند، وجدان، خود بهترین قاضی و حاکم است؛ چرا که چنان از درون شخص را سرزنش می‌کند که دچار افسردگی و سپس جنون و خودکشی می‌کند؛ زیرا گناه، یک احساس درونی است که همواره ملازم شخص است و از او جدا نمی‌شود و زندگی و زنده بودن را از او می‌گیرد. پس تنها راه رهایی از ملامت‌ها و سرزنش‌های وجدان و فطرت، آن است که به شکلی توجیه اخلاقی داشته باشد.
انسان هر چند که در رفتارهای ضداخلاقی خود از درون سرزنش می‌شود و نفس لوامه و سرزنشگر (قیامت، آیه 2) در برابرش می‌ایستد و عرصه را بر او تنگ می‌کند؛ ولی نفس اماره به بدی (یوسف، آیه 53) در پی تدلیس و تلبیس است و حقیقت را وارونه توصیف و توجیه وتبیین می‌کند تا باطل را حق و زشت را زیبا و بد را خوب ارزیابی کرده و بدان گرایش یابد و از سرزنش وجدان رها شود. این گونه است که در مجازات‌های خویش قائل به جداسازی نیست و بی‌گناهان را به قتل می‌رساند؛ چنان که دولت استکباری آمریکا برای مجازات مرتکبین جنایت چند هزار نفری برج‌های دو قلوی نیویورک، چندین میلیون از مردم بی‌گناه افغانستان و عراق و پاکستان را قتل‌عام کرد و با مشروعیت بخشی به تجاوز و توجیهات اخلاقی، جنگ پیش‌گیرانه را راه‌اندازی کرده و «قصاص قبل از جنایت» را مرتکب شده و می‌شود تا این گونه وجدان انسانی خود را توجیه و از فشار اخلاقی آن بکاهد.
اما تنبیهات و مجازات‌های الهی این گونه نیست؛ زیرا خداوند، عادلی است که کمترین ظلم را به کسی روا نمی‌دارد. (آل‌عمران، آیه82؛ انفال، آیه51؛ حج، آیه10 و آیات دیگر) از این رو اگر عقاب کند به مثل مجازات می‌کند (نباء، آیه26؛ شوری، آیه40و آیات دیگر) و از بسیاری از گناهان و خطاها می‌گذرد و عفو می‌کند. (شوری، آیات25 و 30)
پس هرگزگناهکاری را به بیش از گناهش مجازات نمی‌کند؛ چه رسد که بی‌گناهی را به سبب گناه دیگری در دنیا و آخرت مجازات کند؛ زیرا شکی نیست که چنین رفتاری همان ستم و ستمگری روشن و آشکار است که خداوند از آن پاک و مبرا است. (انعام، آیه164؛ اسراء، آیه 15؛ فاطر، آیه18؛ زمر، بیش آیه7)
اگر خداوند در دنیا گروهی را به سبب گناهان غیرقابل بخشش مجازات کرده وبه کیفرمی‌رساند، هرگز بی‌گناهان را مجازات نکرده و این گونه نیست که تر و خشک را با هم بسوزاند؛ زیرا جنود و لشکر الهی بر خلاف بمب‌های هوشمند انسانی یا سربازان تا بن دندان مسلح، موجوداتی عاقل، عالم و معصوم هستند.
خداوند در آیاتی از قرآن، همه هستی را لشکریان خود معرفی می‌کند. (فتح، آیات4و 7)به همین دلیل است که این جنود و لشکریان خدایی برای کسی معلوم نیست. (مدثر، آیه31) چرا که حتی ابلیس نیز جزو لشکر خدایی است و نمی‌تواند بیرون از مشیت الهی عمل کند هر چند که مانند انسان دارای اراده است؛ ولی اراده او نیز همانند اراده انسان‌ها با مشیت الهی محدود شده است؛ زیرا قانون و سنت الهی بر این قرار گرفته است که جبر مطلق و تفویض مطلق نباشد، بلکه انسان و جنیان دارای اختیار محدود و معین باشند؛ چنانکه در روایت آمده است: لاجبر و لاتفویض بل امر بین الامرین او منزله بین المنزلتین. این امر میانه، همان اراده اختیاری است که با مشیت الهی محدود شده است.
از یک سو همه هستی از درجه‌ای از عقل برخوردار هستند و همه در مقام تسبیح و تقدیس الهی‌اند و به عنوان عباد، به بندگی پرداخته (نور، آیه41؛حشر، ایه24؛ جمعه، آیه1) و اطاعت امر الهی می‌کنند. (فصلت، آیه11) همین ویژگی است که آنان را دارای شعور و ادراک کرده و می‌توانند به عنوان شاهد و گواه نیز عمل کنند و جالب‌تر اینکه همه موجودات هستی از قدرت نطق برخوردارند که بیانگر درک و بیان حقایق است. (فصلت، آیه21) پس همه موجودات هستی از درجه‌ای از عقل برخوردار بوده و به نطق می‌پردازند.
از سوی دیگر، همه موجودات، مطیع امر الهی‌اند و برخلاف مشیت الهی عمل نمی‌کنند؛ هر چند که انسان‌ها و جنیان به سبب دارا بودن اراده از درجه‌ای از اختیار برخوردارند که می توانند برخلاف امرالله عمل کنند؛ ولی دیگر موجودات هستی مطلقا برخلاف مشیت و اراده الهی عمل نمی‌کنند. پس همه لشکریان خدا همانند فرشتگان به خوبی فرمان الهی را درک و بی‌هیچ عصیانی عمل می‌کنند. پس به هرچه که خداوند فرمان دهد در همان چارچوب عمل می‌کنند و از نوعی عصمت در عمل برخوردارند.(تحریم، آیه 6)
ازنظر آموزه‌های قرآنی، جنود الهی از آتش، آب وخاک ومانند آن،همه دارای شعور و ادراک هستند و نه تنها حق وباطل را می‌شناسند و از فرقان بهره‌مند، بلکه درهنگام عمل می‌دانند چگونه عمل کنند تا هر آنچه که مشیت و اراده الهی است تحقق یابد. از این رو توفان نوح گناهکاران و کافران را مجازات می‌کند، ولی مومنان را در کمال امنیت به ساحل کوه جودی می‌رساند.(هود، آیه 44)
براین اساس آتش بر ابراهیم(ع) سرد و سلامت می‌شود
(انبیاء، آیه 69) و ایشان را نمی‌سوزاند در حالی که طبیعت و ذات آتش سوزان است. همچنین کارد، گلوی اسماعیل(ع) را نمی‌برد وبرخلاف طبیعت خود عمل می‌کند. (صافات، آیات102 تا 105)
خداوند هنگامی که عذاب را برامت‌هایی چون نوح، عاد، ثمود، لوط، فرعون و مانند آن نازل کرد، این بادها، صاعقه‌ها، آب‌ها و باران به سبب عقل، علم فرقان و عصمتی که داشتند، با جدا کردن مومنان از کافران، تنها کافران را عذاب کردند.
سوخته شدن ترهای بی‌تفاوت
شاید اینکه گفته می‌شود بلا، تر و خشک را می‌سوزاند، از آن رو باشد که آزمون‌های الهی همه‌گیر و فراگیر است و کسی را فرو نمی‌گذارد و کسانی که گناهکار نیستند را نیز در برمی‌گیرد.(عنکبوت،آیه2؛ توبه، آیه 49)
ممکن است بعضی بگویند عذاب بی‌گناهان در داستان اصحاب سبت خود گواهی بر این نکته است که عذاب، تر و خشک را با هم می‌سوزاند، اما باید توجه داشت که در این مورد از نکته‌‌ای غافل شده‌اند و آن اینکه در داستان اصحاب سبت از میان سه گروه دو دسته از ایشان عذاب و تبدیل به بوزینه شدند ولی گروه سوم از مومنان به سلامت از عذاب رستند.
خداوند در داستان اصحاب کهف سه گروه را معرفی می‌کند که شامل عصیانگران ماهی‌گیر در روز شنبه، بی تفاوت‌ها و گروه نهی کننده بودند. خداوند افزون بر اینکه گناهکاران و معصیت کنندگان را مجازات می‌کند، گروه بی‌تفاوت‌ها را به سبب عدم عمل به واجب شرعی و اخلاقی امر به معروف و نهی از منکر مجازات می‌کند و تنها کسانی را مجازات نکرد که به امر الهی عمل کرده و خود ترک گناه می‌کردند و دیگران را نیز از معصیت نهی می‌نمودند. (اعراف، آیات 164تا 166)
پس از اینکه زلزله‌ای به عنوان بلا نازل می‌شود و گناهکاران و بی‌گناهان را می‌کشد و یا سیلی ویرانگر، هستی مردمی را به نیستی تبدیل می‌کند.
می‌بایست در بی‌گناهی آن بی‌گناهان تردید رواداشت؛ زیرا این اشخاص هرچند مثلا شرابی نخورده، زنایی نکرده یا گناهان کبیره دیگری را مرتکب نشده‌اند، ولی با بی تفاوتی و سکوت خود، عصیان نکرده‌اند، پس مشمول مجازات الهی اند و جنود الهی با علم و دانش، آنان را گرفته و مجازات می‌کنند.
از نظرقرآن، انسان مؤمن لازم است خود از گناه دوری کرده و دیگران را نیز توصیه و دعوت به پرهیز از گناه کند تا این گونه از خسران و زیان رهایی یابد. (سوره عصر) از این رو در آیه 165 سوره اعراف می‌فرماید: فلما نسوا ما ذکروا به انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون؛ پس هنگامی که آنچه را بدان تذکر داده شده بودند، از یاد بردند، کسانی را که از کار بد دور بودند و باز می‌داشتند نجات دادیم و کسانی را که ستم کردند، به سزای آنکه نافرمانی می‌کردند، به عذابی شدید گرفتار کردیم.
پس کسی که خود از گناه و بدی دور باشد و دیگران را نیز دور کند، نجات می‌یابد و عذاب نمی‌شود و اگر بی‌تفاوت از کنار گناه بگذرد و حتی امر به معروف و نهی از منکر قلبی نداشته باشد، می‌بایست آماده مجازات باشد: زیرا کسی که انکار قلبی ندارد، در حقیقت با کافران متشابه است و همین تشابه با کفر و کافران، مجازات را شامل او خواهد کرد. البته از آیه به دست می‌آید که برای رهایی از عذاب الهی می‌بایست انکار زبانی داشته باشیم هر چند که قدرت بر انکار عملی نداشته و نتوانیم آنان را با قدرت از انجام عملی زشت بازداریم.
نشانه شناسی وضعیت از طریق خواب
اکنون این پرسش مطرح می‌شود که ما چگونه می‌توانیم بفهمیم که از عذاب تنبیهی و کیفری در دنیا در امان خواهیم بود؟ ازآیات قرآنی به دست می‌آید که انسان به طور طبیعی، وضعیف خود را می‌داند (قیامت، آیات14 و15) هرچندکه در دنیا و آخرت بخواهد با تمسک به چیزهایی، خود را توجیه کند و برای رهایی از احساس گناه و خطا، مبانی اخلاقی و توجیهی برای عمل زشت خود بیاورد، چنان که برخی از بی‌حجاب‌ها و بدحجاب‌ها می‌گویندکه قلب ما پاک است و با این توجیه احساس گناه را از خود دور می‌سازند. اما شکی نیست که نفس سرزنشگر و لوام (قیامت، آیه 2) و وجدان پاک و فطرت سالم انسان‌ها می‌داند که وضعیت او چیست و در چه موقعیتی قرار دارد؛ هرچند که توجیهات و عذر و بهانه‌تراشی کند. (قیامت،آیه 15)
با این همه می‌توان ازراه دیگر نیز وضعیت خود را شناخت؛ زیرا خداوند برای اتمام حجت راه‌های بسیاری را پیش روی بشرقرارداده تا او حق را بشناسد و بدان سمت گرایش یابد و عمل کند تا به حقیقت رسیده و متحقق به حقیقت الهی شود.
یکی از راه‌های شناخت وضعیت خود از نظر افکار و اعمال، توجه‌یابی به خواب است. افکار و اعمال ما در خواب وضعیت حقیقی ما در آخرت را بیان می‌کند؛ زیرا در خواب انسان در حالتی قرار دارد که شباهت زیادی با آخرت دارد. انسان در خواب هرچند که دارای قدرت شناختی است ولی اعمال او بیرون از اراده است.
در روایت از معصوم(ع) است که فرمود: الیوم عمل بلاحساب و غداً حساب بلاعمل؛ امروز زمان عمل بی‌حساب و فردا زمان حساب بی‌عمل است. (ارشاد القلوب، دیلمی، ج 1، ص 191)
انسان‌ها در دنیا هم می‌توانند معرفت قطعی پیدا کنند و به جزم برسند و هم می‌توانند در مقام عمل، با عزم ارادی وارد میدان عمل شوند و کار خود را انجام دهند. اما زمانی که مرگ برسد دیگر اراده عمل، قفل می‌شود (مومنون، آیه 100) و انسانها هرچند که حقایق هستی را با کشف الغطاء جزم می‌کنند و به یقین قطعی می‌رسند، (ق، آیه 22؛ حجر، آیه 99) ولی قدرت عمل ندارند، همچنین حالات خواب انسانی این گونه است؛ یعنی حقایقی را دریافت می‌کنند ولی قدرت به عملی ندارند؛ زیرا اراده انسانی در خواب قفل می‌شود.
اما کارهایی که انسان در خواب انجام می‌دهد و ظاهرا مرتبط با اراده و عزم است؛ در حقیقت بیرون از اراده عزمی انسان است؛ بلکه آنچه انجام می‌گیرد در بسیاری از موارد بازتابی از افکار و اعمال زندگی روزانه اوست. انسان‌هایی که در زندگی روزانه خود از چیزی گریزان یا به چیزی گرایش شدید دارند، همان را در خواب می‌بینند. از این‌رو خواب در بسیاری از موارد پرده از حقایق شخصیتی انسان برمی‌دارد و می‌توان با روان‌شناسی خواب موقعیت فکری و رفتاری شخص را در ضمیر ناخودآگاه به دست آورد.
در حقیقت خواب دریچه‌ای به قیامت ماست و ما چهره واقعی خود را در خواب به نمایش می‌گذاریم. این نمایش، به دور از اختیار و اراده ماست. از آیات قرآنی به دست می‌آید که خواب نوعی مرگ است (زمر، آیه42) پس علایم مرگ از جمله قفل شدن اراده و دیدن حقایق در آن وجود دارد. با این تفاوت که بیشترین حقایقی که می‌بینیم همان تصورات و تصدیقات و خواسته‌های واقعی ما از شوق و نفرت است. از آنجایی که در خواب، اراده قفل می‌شود، اگر کسی اهل زشت‌کاری و دروغ باشد و این دروغگویی یا زشت‌گویی و زشتکاری، ملکه ذات و سیرت او شده باشد، در این حالت بی‌اراده، در خواب زشت‌گوئی و زشتکاری‌اش را به نمایش می‌گذارد. خداوند می‌گوید کسی که دروغ سیرت ذاتی او شده باشد در قیامت نیز دروغ می‌گوید؛ درحالی که این دروغگویی در قیامت از چنین شخصی غیر ارادی است؛ زیرا در دنیا عادت به دروغ کرده و در قیامت همان را به نمایش می‌گذارد.
می‌دانیم که آخرت صفحه حقایق است و همه چیزی به علم حضوری و شهودی است؛ پس مشرکی که در قیامت مدعی است که مومن است، این دروغگویی‌اش ریشه در دنیا دارد که دروغ برای او ملکه شده است. در آنجا به طور غیر ارادی دروغ می‌گوید و چهره و شخصیت و شاکله خود را به نمایش می‌گذارد.
پس دروغگویی مشرکان در قیامت از سنخ دروغ ارادی و اختیاری آنها در دنیا نیست؛ بلکه ظهور ملکات دنیائی اینها در صحنه قیامت است؛ یعنی همین مشرکینی که اهل بت‌پرستی بودند اینها می‌گویند که ما بت‌پرست نبودیم. خداوند در آیه 22 سوره انعام از قیامت مشرکان دروغگو این‌گونه خبر می کند: و یوم نحشرهم جمیعا ثم نقول للذین أشرکوا أین شرکاؤکم الذین کنتم تزعمون * ثم لم تکن فتنتهم الا أن قالوا و الله ربنا ما کنا مشرکین. اینها سوگند یاد می‌کنند که ما مشرک نبودیم. خدای سبحان می‌فرماید: انظر کیف کذبوا علی أنفسهم؛ بنگر که چگونه بر خودشان دروغ می‌بندند. یعنی اینها درحالی که درقیامت به علم شهودی و حضوری می‌بینند که چه موجوداتی هستند و چگونه بودند چون متن عمل آنان به عنوان پرونده شرک‌آمیز آمده است و خودشان می‌دانند که در دنیا مشرک بودند، ولی الآن دارند دروغ می‌گویند. البته این دروغ غیرارادی و غیر عمدی است؛ زیرا در آخرت، عمل قفل می‌شود و تنها روز حساب و کتاب است. پس این دروغ‌گویی آنان همان ملکه دروغ ایشان در دنیاست که این‌گونه بروز و ظهور یافته است.
آیت‌الله جوادی آملی در درس تفسیر خود در این‌باره می‌فرماید: این ظهورملکات دنیاست. در دنیا اینها چه کار می‌کردند؟ هر وقت گیر می‌افتادند دروغ می‌گفتند؛ الآن همان ملکات در قیامت ظهور می‌کند. می‌بینید آدم بددهن و فحاش در خواب هم که حرف می‌زند فحش می‌دهد. اینکه در خواب فحش می‌دهد، این فعل اختیاری نیست که معصیت باشد. این ظهور ملکات بیداری اوست.
حالا اگر در عالم خواب کسی حرف می‌زند و دارد فحش می‌دهد اینچنین نیست که سیئه‌ای به حال او بنویسند؛ چون که این فعل اختیاری نیست، بلکه این ظهور ملکات بیداری اوست. در آخرت هم بشرح ایضاً.
براین اساس انسان‌ها می‌توانند وضعیت خود را درباره حقایق و موضع‌گیری در مقام عمل نسبت به این حقایق، از طریق بازخوانی خواب‌های خود به دست آورند؛ زیرا در خواب، انسان به دور از هرگونه اراده و اختیاری همان ملکات خود را به نمایش گذاشته و خواسته‌های خود را نشان می‌دهد. هر فکر و عملی که در خواب می‌بیند بیانگر وضعیت فکری و عملی اوست و می‌توان با آن، وضعیت خود را به دست آورد که چگونه می‌اندیشد و چگونه عمل می‌کند. به چه چیزهائی اشتیاق دارد و از چه چیزهائی نفرت و بیزاری می‌جوید.
پس می‌توان از راه‌های گوناگون از جمله رجوع به وجدان و فطرت و همچنین خواب، به دست آورد که ما چگونه آدمی هستیم و آیا وقتی عذابی بیاید ما را دربر می‌گیرد یا اینکه جنود الهی با عقل و علم و عصمتی که دارند، ما را دچار عذاب زلزله و سیل و توفان و مانند آن نمی‌کنند؟

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10