(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


سه شنبه 29 مرداد 1392 - شماره 20570

وقتي امواج نامرئي وارداتي، فرهنگ و عادات و سبک زندگي تو را مي​دزدند
قتل‌عام خاموش مردم جهان
تذكري براي اهل آینده (خشت اول)
يادداشت سوم
طنز سوم
ويتامينه
بوی بارون
اس ام اس
   


ابتداي انقلاب که پير و مراد جمع در کلامي سحرانگيز فرمود «از دامن زن، مرد به معراج رود» شايد کمتر کسي به اين فکر افتاد که چرا امام عزيز ما اين قدر بر جايگاه زن در جامعه اسلامي تاکيد دارد. امروز که در روزگار انفجار اطلاعات و شکستن مرزهاي تبادل نظريات، هستيم بهتر درک مي​کنيم که کليد حفظ سبک زندگي اسلامي و ايراني ما، حفظ خانواده از تهاجم دشمن است؛ تهاجمي که ديگر با توپ و تانک نيست و خيلي نرم و آرام خود را به داخل خانواده​هاي ما مي​رساند و با تغيير نگرش، سبک زندگي دلخواه را در کوچک ترين واحدهاي جامعه تزريق مي​کند. بدون شک با شعار نمي​توان به جنگ رسانه اي دشمن رفت و بايد نسخه​هاي بومي خودمان را خيلي سريع تر از آنچه فکر مي​کنيم، به خانه خانه مردم اين ديار ارسال کنيم که مطمئنا همين الان هم خيلي دير شده است؛ سري به راهروهاي دادگاه​هاي خانواده، نيمکت​ پارک​هاي پر تردد، قهوه خانه​ها و گيم نت​ها و ...بزنيد و آمار مرتبط را مرور کنيد تا بدانيد چقدر عقب مانديم... گزارش امروز ما را خانم​ها بويژه دختران هم نسل دوبار بخوانند. n تحريريه نسل سوم
* از آن سوي مرزها
قرن بیستم با اختراع ابزارهای اولیه مثل تلفن و تلویزیون از همان ابتدا از نوع لباس پوشیدن گرفته تا طرز برخورد با یکدیگر با تغییر رفتار بشر شروع شد. اوایلش با جنگ‌های جهانی اول و دوم کلید خورد که همگی در به رخ کشیدن سلاح های پیشرفته و قدرت نمایی یک عده خلاصه می شد ولی اتفاق بدتر این قرن، تغییر رفتار انسانی افراد بود که هرچه ابزارهای مدرن‌تری به بازار می آمد انگار رفتار سوء آدمها نیز بیشتر می‌شد. تلویزیون های جدید برنامه های جدید نیز به همراه داشتند و با گسترش و پخش شدن این برنامه ها در کشورهای مختلف نسل جدیدی از مردمانی ظاهر می‌شد که خود را با این برنامه ها به روز می کردند! غافل از اينکه به روز کردن با تصاوير ماهواره​اي چوب حراج زدن به فرهنگ بومي و ملي هر کشوري است. هر کاری که شخصیت های فیلم​ها و سريال‌ها و مسابقات تلويزيوني انجام می‌دادند - شامل پوشش و گفتار و عادات - چند روز بعد می توانستی در کوچه و خیابان​ها ببینید که به تدریج از کشورهای غربی شروع و به تمام کشورهای جهان تعمیم یافت.
بعد از کشتار فجیع مردم بی​گناه در جریان جنگ های جهانی اول و دوم فاتحان متمدن به گونه ای دیگر شروع به قتل عام مردم در خانه هایشان کرده بودند! در قرون قبل حتی فرقه های مسیحی نیز با استناد به کتابهای دینی که داشتند به یک سری از اصول اخلاقی پایبند بودند ولی فیلسوفان جدید دنیای مدرن با ارائه توجیهات و انواع و اقسام عادی سازی مفاسد و انحرافات اخلاقی تبلیغ شده در قاب تلویزیون و برنامه​هاي مختلف زمینه ای فراهم می کردند تا جامعه انسانی را به سویی هدایت کنند که منافع خودشان در گرو آن بود؛ منافع اقتصادي در ابتدا و منافع فرهنگي و معنوي در جهت تفکر مديريت جهان در دهکده جهاني در اولويت بعدي.
* زن را هدف بگير!
یکی از اهداف اصلی اين قاتلان، خانواده و فروپاشی اخلاق این نهاد اجتماعی بود. آنها می‌دانستند خانواده یکی از ارکان تشکیل دهنده عقاید و اصول اخلاقی انسان‌ها محسوب می‌شود و اگر کسی بخواهد از انسان​ها سوءاستفاده کند باید قبل از هرچیز اعتقادات و هنجارهای جوامع را از بین ببرد. به تدریج در کنار رنگی‌تر شدن برنامه های تلویزیونی گروههایی خلق شد که هدف اصلی آنها تخریب خانواده بود. و از آنجا که اساس يک خانواده و واحد اصلي جامعه، «زن» است که قرار است نقش قوام دهنده خانواده و تربيت کننده نسل آينده را ايفا کند؛ دستور کار اصلي اين شبکه​هاي قتل عام بر روي زنان قرار گرفت. فمینیسم و شبه​روشنفکری مدرن در خط اصلي مبارزه با خانواده و جایگاه مادرانه زنان جوامع مختلف محسوب می شد. آنها خانه را زندانی برای زنان عنوان می کردند که نمی گذارد استعدادهای آنان در جامعه شکوفا شود. فمینیسم در ابتدا در شهر نیویورک در ظاهر برای گرفتن حقوق زنان کارگر و تساوی این حقوق با کارگران مرد متولد شد ولی بعد از گذشت زمانی تبدیل به جنبشی نظری و نظریه پردازی در مبارزه با کارکرد اصلی زن یعنی تولد و پرورش انسان​ها شد و تا زمان حال نیز به فرقه‌های تندرویی بدل شده است که نه تنها زنان را اسیر خانواده عنوان می کند بلکه مردان را نیز دعوت به جدا شدن از خانواده و آزادی‌(!) می‌کند. آنها فهميده بودند که تخريب جايگاه زن، به تخريب جامعه سريع تر کمک مي​کند و بهتر مي​تواند جامعه هدف را در دل خود جاي دهد و با برنامه‌هاي متنوع و جديدتر، مخاطبان را همچون عروسک​هاي خيمه شب‌بازي به هر سو که مي‌خواهد بکشاند. به هر حال گسست خانواده به معناي سود بيشتر است و سود بيشتر يعني شبکه​هاي بيشتر و شبکه​هاي بيشتر يعني مشتريان بيشتر و...
* خانواده​اي که نيست
سالها که از این گروهها و نظریه ها می گذشت بی بندوباری، خانواده ستیزی، اشاعه فحشا و فساد اخلاقی در خانواده ها یک مسئله عادی می شد ولی در سالهای اخیر ماشین های انسان ستیزی غرب به این نیز راضی نشده اند. در سالهای اخیر جنبش های همجنس گرا و ازدواج مردان با مردان و زنان با زنان یکی از تیرهای اخیر شیطان برای فروپاشی خانواده است. در حقیقت آنها با نهاد خانواده به صورت ذاتی و سنتی مشکل دارند و اعتقاد دارند اگر خانواده به آن صورتی که خداوند در نهاد بشر گذاشته است حیات داشته باشد هیچ کدام از منافع کارتل‌هاي بزرگ سرمايه​داران غربي و شرقي برآورده نخواهد شد. البته نباید از این مسئله غافل شد که هنوز جریانهای فمینیستی و هم‌خانواده‌های آنها با قدرت به کار خود ادامه می‌دهند ولی در سالهای اخیر رنگ و بوی جدیدی به خود گرفته‌اند چرا که ترفندهاي بسيارشان در ثبات عقيده با شکست مواجه شد و مردم پس از مدتي ديگر اشتياقي براي پيوستن به اين نظريات به بن بست رسيده نشان نمي‌داند. همين شد که در این مسیر نظریه‌های بسیاری برای توجیه خانواده های مدرن ارائه شده و به طور کلی سبکی از زندگی جدید در حال شکل دادن است که همگی نهاد مستحکم خانواده از نوع ذاتی آن را نشان گرفته است. در این نظریه‌ها هدف از ارتباط زوج​ها را تنها آرامش جنسي عنوان می‌کنند که اگر این اتفاق رخ ندهد به هر قیمت باید آن را از هم پاشید. خانواده ها تنها به صورت ماشینی تبلیغ می‌شوند که باید نیاز جنسی و آرامش (!) افراد را تامین کنند و اصلاً ربطی به وظایف اخلاقی و بعد معنوی انسانها ندارد. در واقع بی بند و باری جنسی موجود در جامعه غرب باعث شده است افراد نتوانند در دراز مدت خود را در یک رابطه طولانی مدت و تعهد آور ببینند. در نتیجته دچار حس روزمرگی می شوند و برای فرار از آن روی به رابطه خارج از خانواده می آورند و این مسئله خود موجب تزلزل بیشتر جایگاه خانواده می‌شود. زندگی زنان و مردان غریبه در یک خانه هر روز بیشتر می شود بدون اینکه نسبت به هم تعهدی داشته باشند. به عبارت دیگر آزادی رابطه و ترویج آن باعث شده کسی میلی به تشکیل خانواده و وظایف و مشکلات مربوط به آن نداشته باشد و این معضل در دنیای امروزی در قاب تلویزیون نه تنها یک معضل و بدبختی نشان داده نمی شود بلکه مسئله ای عادی جلوه داده می‌شود که هیچ مشکلی برای زندگی روزمره انسانها ایجاد نخواهد کرد. خانواده هایی که فرزندان تنها با یکي از والدین زندگی می کنند یا اینکه همیشه زن یا مردی غریبه باید مهمان خانه باشد! سريال​هاي فاجعه بار شبکه هاي فارسي زبان به ويژه شبکه فارسي وان دقيقا بر روي همين موضوع دست گذاشته و سالهاست تمام همت(!) خود را بر تهيه و دوبله سريال هايي براي عادي سازي خيانت زوجين و زندگي بر مدار هوس را گذاشته است.
* یک بام و دو هوا
همين رسانه​ها و در راس آن شبکه‌هاي تلويزيوني، زنان و فرزندان نامشروع را خانواده نامیدند و عنوان خانواده تک والدی بر آنان گذاشتند، با توسل به پوشش عوام فریبانه «هدف آرامش است»، ماهیت و ذات تشکیل خانواده را هدف قرار می​دهند. در حقیقت با این تعریف اصالت اخلاقی خانواده را هدف قرار می دهند. در جراید و بخش های هنری رسانه​هايشان، از مادران این فرزندان به عنوان زنانی تجربه گرا و مستقل(!؟) یاد می‌شود و این فرزندان را نیازمند توجه توصیف می کنند! به عبارتي چاه را مي​کنند و افراد را در چاه مي​اندازند و بعد در پوشش دلسوز ظاهر مي​شوند و به عوام فريبي خود ادامه مي​دهند!
از سويي سعی می شود بارداری نامشروع توجیه شود و مخالفان این بحران اخلاقی را با عناوینی مثل نسل گذشته، اقلیت متعصب، افراطی و تندرو یاد مي​کنند که مهمترین دشمن آرامش انسان‌ها(!) محسوب می شوند. در سال گدشته میلادی بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی اداره آمار آمریکا بیش از 12 میلیون خانواده در آمریکا زندگی می کنند که به علل مختلف یکی از والدین در جای دیگری زندگی می کند که بیشتر آنها مادران مجردی هستند که با مشکلات اقتصادی هم روبه‌رو هستند. متوسط درآمد خانواده های تک مادر، یک سوم متوسط درآمد خانواده هایي با حضور هر دو والدین است. ولی با این وجود تمدن مدرن غربی سعی دارد افراد را متقاعد کند که راه نیل به استعدادهای انسان و موفقیت و پیشرفت، مبتنی بر انکار قواعد مذهبی و اخلاقی است.
* باشگاه مادران مجرد
سال​هاي سال، میلیون​ها دلار از بودجه کشور آمریکا صرف تولید فیلم​های مختلف با ژانرهای مختلف می شود که در اکثر آنها خانه​هایی نمایش داده می شود که یکی از والدین غایب هستند ولی افراد داخل این خانه ها را افرادی آرام و نرمال نشان می دهند و در حقیقت اینگونه جلوه داده می‌شود که نسل جدید برای پیشرفت نیازی به یک خانواده سنتی ندارند! شاید در هالیوود تمام بازیگران و کارگردانان در ساخت فیلمهایشان از تمام مهارت و تخصصشان برای ساخت فیلمهای مهیج استفاده کنند ولی به هیچ عنوان نمی‌توانند به غیر از فیلمنامه هایی که برای آنها نوشته می شود، ایده ای بدهند. در فیلمنامه های سالهای اخير کمپاني سياسي - اقتصادي هالیوود هم هیچ وقت خانواده پرجمعیت قدیم آمریکا نشان داده نمی شود و به عبارتی آنها به گذشته خودشان هم کاری ندارند. هر روز فیلم‌های بیشتری تولید می‌شوند که تصویر سانسور شده ای از خانواده نرمال و هنجار را نشان می دهد و سعی می‌کند خانواده ای به سبک زندگی آمریکایی را ایده آل زندگی در دنیای جدید و مدرن نشان دهد. عادی سازی والدین مجردی که همسرانشان را ترک کرده اند و پاسخ به نیاز به همسر در قالب روابط به ظاهر دوستانه مقطعی به جای ازدواجهای پایدار، از جمله نکاتی است که در فیلم‌ها . سريال‌های هالیوودي قابل مشاهده است. در فیلم‌ها و سریالهای این چنیني مادر یا دختر با مردان غریبه ای ارتباط دارند که به طور کاملاً عادی سعی می کنند با فرزند خانواده ارتباط برقرار کنند ولی هیچ وقت نشان داده نمی شود که چرا پدر و مادر از هم جدا شده اند. در دنیای کودکان و انیمیشن‌هایی که ساخته می‌شود نيز وضع به همین منوال است. اکثر شخصیت‌های پسر و دختری که با اسباب بازی‌ها یا موجودات خیالی ارتباط برقرار می کنند اغلب با یک مادر یا یک پدر زندگی می کنند و برای اینکه این خلأ را پر کنند سعی می کنند با شخصیت های خیالی رابطه دوستی داشته باشند. در انیمیشن پرطرفدار داستان اسباب بازی ها، صاحب اسباب بازی ها یعنی اندی با مادر خود زندگی می کند و در هیچ یک از سه قسمت فیلم، اثری از حضور پدر اندی دیده نمی شود. این در حالی است که اندی نسبت به «وودی» اسباب بازی گاوچران، احساسی خاص شبیه به پدر بودن دارد. پرنسس جاسمین نیز در انیمیشن علاءالدین وضعیتی مشابه اندی دارد. به طور کلی منطق کلی این فیلم‌ها عادی سازی و کنار آمدن با وضعیت موجود به نفع پیشرفت فرزندان است... بد نيست بدانيم در سال 2014 قرار است فیلمی با عنوان «باشگاه مادران مجرد» اکران شود که خود عنوان فیلم نشان می دهد کارتل​هاي اقتصادي – سياسي غرب چقدر با نقشه و برنامه دارند پيش مي​روند.

 


تمامي مکاتب مدعي دانش بشري ديگر بدون استثنا نظريات کهنه و پوسيده خلقت اتفاقي جهان و تصادفی بودن آفرینش و... را قبول ندارند و مي​دانند که انسان تمام آرزوهايش را نيز با توجه در آفرينش جهان برآورده ساخته از همين منظر هم هميشه بهترين راه براي شناخت خدا را تفکر در آفرينش مخلوقات الهي دانسته​اند. آيا کسي هست که با برشمردن برخي از آيات الهي و کمي تامل در آن، وجود خداي سبحان و حکيم را منکر شود؟ يا اينکه هر عقل سليمي با برشمردن برخي از اين گوشه​هاي شناخته شده آفرينش، خود را در بيکران حکمت و معرفت او ذره​اي مي​داند و زبان به سبحان حضرت دوست مي​چرخاند؟
اگر بپذیریم که نسل جوان ما کانون تربیت نسل های بعدی است که در هجوم ابزارهای نوین اطلاعاتی و فناوری‌های پیشرفته، نیازمند دریافت‌های عمیق دینی و الهی است باید او را اقناع کنیم و بیش از پیش مراقب آفات بدعت‌های رنگارنگ باشیم و بدانیم نسل امروز و نسل‌های بعد به شدت به تفکر و تعقل احترام می‌گذارد و راه عمق‌بخشیدن به اعتقادات او نیز حرکت در همین مسیر است.
انسان، این موجود کوچک، اشرف مخلوقات است. عظمت جهان هستی (آن قدر که بشر تا کنون توانسته است آن را دریابد)، شگفت انگیز است و یکی از راه های کشف راز های آن، اندازه گیری است.
خورشید و تمام ستاره های منظومه خورشیدی، جزء خانواده بزرگی از ستاره ها هستند که می​توان در آسمان شب دید. همچنین، جزو خانواده بزرگی از ستاره ها هستند که آن را «کهکشان راه شیری» می نامیم. دانشمندان قطر این کهکشان را که از نوع مار پیچی است 100هزار سال نوری برآورد کرده اند. یعنی اگر بتوان با وسیله‌ای که به سرعت نور (یعنی سرعت 300 هزار کیلومتر در ثانیه) حرکت می​کند، از یک طرف به طرف دیگر آن رفت، 100 هزار سال زمان لازم دارد!
امروزه اختر شناسان با کمک ریاضیات و رایانه می توانند، بسیاری از پیشامدهای اختر شناسی را که هزاران سال بعد رخ می دهد، با حداکثر اختلاف زمان یک ثانیه، پیشگویی کنند.
دانشمندان، کهکشان های بیضوی و کهکشان هایی که هنوز شکل منظمی برای آن نیافته اند را هم کشف کرده اند. نزدیک‌ترین کهکشان به ما، 180 هزار سال نوری از ما فاصله دارد. یکی از بزرگترین کهکشان هایی که اختر شناسان تا کنون بررسی کرده‌اند، قطری معادل یک میلیون سال نوری دارد و فاصله اش از زمین ما 50 میلیون سال نوری است.
دانشمندان با اندازه گیری امواج، شدت نور، نیروها و... کهکشان ها توانسته اند، به نکات مهمی از راز خلقت، از جمله فاصله سیارات و ستارگان، دما و ابعاد آن ها و... پی ببرند. اين در حالي است که بسیاری از مخلوقات، برای برآوردن نیازهای خود و یا برای انجام مسئولیت هایی که به آن ها واگذار شده است، به اندازه گیری های دقیقی دست می زنند. در این رابطه مثال های بسیار زیادی وجود دارند که به چند مورد آن ها اشاره می کنیم:
ساعت های بیولوژیک: بدن انسان می تواند مانند ساعت های دقیق برنامه ریزی شود و در ساعت های متفاوت شبانه روز ، انسان را آگاه سازد. خروس ها در ساعت های خاصی آواز می خوانند. گل نیلوفر صبح شکفته می شود. گل ناز نیم روز باز می شود. گل شب بو، از غروب آفتاب محیط اطراف خود را معطر می کند و پس از طلوع آفتاب، وظیفه معطر سازی را به گل یاس وا می گذارد.
استتار: هم رنگ شدن با محیط اطراف را استتار می گویند. بسیاری از مخلوقات خداوند با اندازه گیری بازتاب نور محیط اطراف خود می توانند، رنگ خود را به گونه ای تغییر دهند که به راحتی دیده نشوند. مثلا آفتاب پرست ها و اختاپوس ها می توانند برای در امان ماندن از شکارگران، به سرعت تغییر رنگ دهند.
اندازه گیری فاصله: بدن انسان می تواند با کمک چشم های خود فاصله اشیا را تخمین بزند. انجام این کار تنها زمانی میسر است که هر دو چشم فعال باشند. انسان می تواند با کمک هر دو گوش خود جهت و فاصله منبع تولید صدا را بیابد. خفاش ها با کمک امواج فرا صوت می توانند با سرعت و دقت زیاد موانع را تشخیص دهند و دشمن را شناسایی کنند.
دمای محیط: انسان ها مانند همه پستانداران دیگر و پرندگان، خون گرم هستند. یعنی در مغز این مخلوقات نوعی ترموستات یا دماسنج قرار دارد که همیشه می توانند از دمای بدن، متوجه بیماری یا سلامت بدن خود شوند.
شدت نور: گل آفتاب گردان نمونه ای جالب است که با توجه به جهت یابی دقیق خود می تواند، جهت خود را با حرکت زمین تنظیم کند و همواره رو به نور خورشید، از این منبع عظیم انرژی پاک بهره مند شود.
شما چه نمونه هایی از اندازه گیری در خلقت سراغ دارید؟ بهتر نيست با هم زمزمه کنيم: « فتبارک الله احسن الخالقین...»
n معصومه برزگر فر

 


گاهی اوقات فکر می کنم ما جوانان نسل سوم تجربیاتی داریم و چیز‌هایی دیده ایم که نسل چهارمی ها و نسل های بعدی هرگز ندیده‌اند. در واقع ما شاهدان دوران گذاریم؛ دوران تلویزیون های سیاه و سفید که پیوند دهنده ما با دنیای انیمیشن بی​رنگ کودکی​مان بود و لمس کردن روزگاری که بچه ها بازیچه هایشان را در اسباب بازی فروشی ها جست وجو می کردند نه درگوشی های موبایل، استفاده از کامپیوتر هم محدود می شد به مصارف اداری و سازمانی، دیگر چه برسد به لپ تاپ و تبلت و ده ها و صدها وسیله ریز و درشتی که امروزه جزء لاینفک زندگی ما شده است. این روزها شنیدن صدای زنگ تلفن همراه آن چنان با وجودمان عجین شده که اگر دست بر قضا افتخار همراهی با آن را از دست بدهیم خیال می کنیم چیزی کم داریم و احساسمان بی شباهت به این نیست که انگار در این دنیا گم شده ایم و دیگر نه کسی به ما دسترسی دارد نه ما به دیگران.
یا مثلاً شمارش وعده های غذایی که با عجله و به دور از جمع خانواده در مقابل جعبه های جادویی صرف می کنیم تا مبادا گوشه ای از فیلم و سریال مورد علاقه خود را از دست بدهیم دیگر از دستمان خارج است. طنز تلخ ماجرا این جاست که این ابزارها که عنوان وسایل ارتباطی را با خود یدک می کشند و قرار بود پیوند دهنده ما با دیگران باشند خود به عامل دوری و جدایی ما از یکدیگر تبدیل شده اند و بی آنکه متوجه باشیم آن چنان جای پای خود را در زندگی ما محکم کرده اند و آن چنان مجذوبشان شده ایم که گاهی از خود می پرسم بدون آنها چه طور زندگی می کردیم؟ اما سوال دیگری که همواره در ذهنم از سوال اولی سبقت می گیرد این است که چرا ما که این چنین در گیر عادت هایمان شده ایم و نمی توانیم چند روزی با اعصاب سالم از مهلکه فقدان این ابزارهای رفاهی عبور کنیم به این سادگی و به این زودی با از دست دادن باورها و عاداتی که قرن ها با آن ها زندگی کرده بودیم و مدتهاست جایشان در زندگیمان خالی است کنار آمدیم و طوری از نبود آنها صحبت می کنیم که انگار فراموش کردنشان اقتضای زمانه است و اگر جور دیگری بود باید تعجب می کردیم؛ رسومی مثل شب نشینی های فامیلی که دیگر خبری از آن نیست و احوال پرسی های حضوری به جای تماس های تلفنی و پیامک هایی که در یک جمله خلاصه می شود و رفت و آمد همسایگان که دیگر جز خاطره‌ای از آن باقی نمانده و خیلی عادات با ارزش دیگری که برای نسل ما به نوستالژی بدل شده؛ این روزها ما بنده عادت هایمان شده ایم اما ای کاش عادت هایمان از جنس دیگری بود...
n سارا ايماني

 


به نظر می​رسد این تنها لیگ فوتبال ما در دنیا باشد که همه چیزش به همه چیزش می​آید؛ مثل اظهارات بازیکنان و مربیان قبل و بعد از بازی! اظهارات سرمربي تيم لحاف دوزي تهران پارس را در سه برداشت خيالي در ادامه بخوانيد!
* قبل از بازی
- ما همه چیز تیم پنبه زنی علی آباد رو آنالیز کردیم و مشکلی نداریم. بچه ها هم همه سر حال هستن و امیدواریم بازی رو با نتیجه خوبی ببریم.
- ما به این سه امتیاز خیلی نیاز داریم و به بچه ها گفتم که باید برنده از زمین بیرون بیاین.
- پنبه زنی تیم خوبی و سرپائیه. من خودم اصالتا پنبه زن بودم و پنبه زن ها رو هم خیلی دوست دارم و برای این تیم خیلی احترام قائلم.
- سرمربی پنبه زنی هم از رفقای قدیم خود من بوده و سالهاست همدیگرو می شناسیم.
- تماشاگران ما هم بهترین تماشاگران دنیا هستن امروز هم یه بازی خوب رو خواهند دید و ان شاءلله با رضایت از وزشگاه میرن.
- وضعیت لیگ امسال به نظرم از سالهای قبل خیلی بهتره. نظم بیشتری داریم. امکانات بهتری در اختیار تیم ها هست. تیم ملی هم همراه با لیگ به فوتبال کمک می کنه.
- بودجه تیم درست شده و تا امروز که من اینجا نشستم یک نفر از بچه های ما طلبکار نیست همه قسط های اول و دوم رو یه جا گرفتن.
- وضعیت آب و هوا هم امروز خیلی خوبه و این می تونه برای یه بازی خیلی بهتر کمک کنه.
*بعد از بازی و برنده شدن تیم لحاف دوزی
- من خیلی از بچه ها راضی هستم. طبق برنامه کار کردیم. از دو هفته قبل می دونستیم که می بریم. به بچه ها گفته بودم یا برد یا برد؟ یعنی اصلا به باخت یا تساوی فکر نکنن. زمین امروز خیلی خوب بود. باد خوب بود. داور عالی بود. تور سوراخ هاش اندازه بود. باد توپ خوب بود. کمک داور خوب بود. تماشاگران سنگ تموم گذاشتن. تیم میزبان عالی بود. تماشاگران میزبان عالی بودن. فدراسیون خیلی خوب بود. برنامه ریزی خوب بود. در کل ما خوب بودیم. تیم مقابل هم خیلی خوب بود ولی نه اندازه ما. قربون شما خبرنگارای زحمتکش هم برم.
*بعد از بازی و بازنده شدن تیم لحاف دوزی
- من واقعا برای فدراسیون متاسفم که تو این زمین برای ما بازی گذاشته. گوسفند روی این زمین نمی تونه بچره اونوخ ما باید فوتبال بازی کنیم.
- سرمربی تیم مقابل ما پنبه زنه اومده رو نیمکت نشسته. خب باید هم فوتبال بکش زیرش رو تو زمین پیاده کنن! به نظر شما این فوتبال بود یا پنبه بال؟!
- شما ببینین آب کنار زمین نیست. توپ رو تنظیم باد نبردن، میزنی زمین هوا نمی ره. سوراخ تور دروازه ما گشاد تر از دروازه خودشونه. خب اینا بار روانی داره. بچه های من روی زمین نباختن، به خاطر مشکلات حاشیه ای باختن.
- کمک داورهای این بازی باید اعدام بشن. یکی شون که خواب بود و اون یکی هم دستشویی داشت دائم این طرف و اون طرف می رفت. ما به پنبه زنا نباختیم ما به داوری باختیم.
- داوری افتضاح بود. دست چپ و راستشو بلد نیست به جای کارت زرد قرمز میده بعد میاد میگه اشتباه کردم. کور رنگی داره. بازیکن تیم پنبه زنی با پا میره تو صورت دروازه بان ما به دروازه بان ما کارت میده.
- بازیکنای ما دو ساله حقوق نگرفتن. همین که بازی می کنن خیلی مردونگی می کنن. من خودم 4سال و نیمه که یه ریال پول از باشگاه نگرفتم دائم به خودم و بچه هام می گن داریم سهام لحاف دوزی رو ردیف می کنیم بدیم به شما.
- شورت بچه ها که مامان دوزه. پیرهن شون هم پیرهن سه سال پیش باشگاه (...) که لطف کردن می خواستن بریزن دور دادن به ما. کتونی هم از خودشونه. واقعا من نمی دونم چرا ما تو لیگ برتر هستیم!
- من نمی دونم کجای دنیا این قدر باد می آد که امروز تو این ورزشگاه این قدر می اومد؟ واقعا این مشکوکه دیگه. تازه سرمربی تیم پنبه ای ها که برگشته گفته ما تیم رو آنالیز کردیم اصلا نمی دونه آنالیز چور نوشته می شه.
- در مورد تماشاگرای تیم پنبه زنی که حرف نمی زنم و فقط براشون آرزوی شفای عاجل دارم! ولی برای تماشاگران خودمون خیلی متاسفم و میگم خاک بر سرتون.
- برای فدراسیون فوتبال و مسئولان لیگ واقعا متاسفم. با این توپ نمی شه تیله بازی کرد چه برسه به فوتبال. تیر دروازه ها هم مشکل داشت، برین ببینین، ذوزنقه بود به جای مستطیل.
- خبر دارم که پنبه زنی یه خط هواپیمایی خریده و بچه های تیمش توی پنبه بزرگ شدن. اینم می دونم که وقتی خبرنگار به سرمربی شون گفته چرا فیر پلی بازی نکردین گفته: به جاش 4-3-3 بازی کردیم!
- هتل نداشتیم دیشب کنار خیابون خوابیدیم با لحاف های باشگاه. فدراسیون چه نظارتی می کنه؟ بین دو نیمه می خوام برم دست به آب، آب قطعه تا همین الان خودمو نگه داشتم!
- مشکل فوتبال ما خبرنگارا هستن. یه مشت آدم علاف بیکار فوضول. همون آقایی که اون عقب نشسته اومده کنار زمین به من میگه چی شد فرید خان! پنبه زنی پنبه لحاف تونو زد! این چه حرفیه؟ خبرنگار یعنی این؟ اون موقع که تو به گیم نت می گفتی کافی شاپ من تو این فوتبال داشتم عرق می ریختم.

 


خاطرات خودنوشت احمد یوسف‌زاده از دوران اسارت در کتابی با عنوان «آن بیست و سه نفر» روانه بازار کتاب شده است. این کتاب به دلیل حماسه آفرینی‌های بیست و سه نوجوان در دوران اسارت قطعا به یکی از کتاب‌های شاخص دفاع مقدس تبدیل خواهدشد؛ خاطراتي كه مطمئنا بسياري از آنها شايد ديگر هرگز اتفاق نيافتد.
در جریان عملیات بیت‌المقدس در سال 1361، عملیاتی که موجب آزادسازی خرمشهر شد، تعدادی از نوجوانان ایرانی در بصره به دست نیرو‌های عراقی اسیر شدند. عمده این گروه 23 نفره را نوجوانان کرمانی تشکیل می‌دادند و این برای عراقی‌ها در اوایل جنگ بسیار غریب بود که افرادی با این سن و سال در جنگ شرکت کنند. سن بیشتر این نوجوانان بین 16-13 سال بود و بزرگ ترین فردی که در این گروه بود، فقط 19 سال داشت. این نوجوانان نیز باید به مانند دیگر اسرا وارد اردوگاه‌هاي عراقي می‌شدند. صدام با دیدن تصاویر اسرای نوجوان تصمیم گرفته بود که از حضور این نوجوانان در جنگ استفاده ابزاری کند و یک جنگ تبلیغاتی علیه ایران به راه بیندازد.
داستان كتاب از اين قرار است؛ آوردن یک عده نوجوان 15 ساله به کاخ صدام و واداشتن آنان به بیان اعترافاتی دروغین مبنی بر اجباری بودن اعزام رزمندگان نوجوان به جبهه‌های جنگ که می‌توانست افکار عمومی جهانیان را در جهت خواسته‌های رژیم بعث عراق تغییر دهد، موضوعی است که این کتاب و خاطرات محتوايش را بی‌نظیر می‌کند.
كتاب از دوران کودکی راوی آغاز می‌شود و بعد از ذكر برخي برگ هاي تاريخي از زندگي و زمانه او، به دوران هشت ساله جنگ تحميلي مي رسد. البته در كتاب بخشی از خاطرات برادر راوي نيز که در همان اردوگاه به شهادت رسیده درج شده است.
يوسف زاده درباره اهمیت خودنوشت بودن این کتاب گفته است:« اکثر کتاب‌های خاطرات ما توسط خود رزمندگان و آزادگان که با آن خاطرات زندگی کرده‌اند نوشته نمی‌شوند. تدوین‌گران کتب خاطرات به ندرت می‌توانند واقعیت را آن‌طور که بوده لمس کنند و روی کاغذ بیاورند.» یوسف‌زاده که دارای 15 سال سابقه روزنامه‌نگاری است در توضیح ویژگی‌های ادبی اثر خود ادامه داد:« یکی از حُسن‌های کتاب آن بیست و سه نفر این است که خواننده با یک روایت داستانی مواجه است. من حتی در برخی قسمت‌های کتاب تعلیق ایجاد کردم که برای خواننده جذاب شود.»
در بخشي از كتاب مي خوانيم:
«روز دهم تیرماه سال 1361 شمسی مصادف بود با اولین روز از ماه مبارک رمضان سال 1413 قمری در عراق. روز سوم ماه رمضان، وقتی تقاضایمان از عراقی‌‌ها برای گرفتن یخ یا دست‌‌کم فلاکسی آب خنک بی‌‌پاسخ ماند، عباس پورخسروانی برای تهیة آب خنک افطار دست به کار شد. قوطی خالی شیر خشکی که افسر تهرانی زن کوزه به دوش را روی درش خلق کرده بود هنوز گوشة زندان بود. عباس ظهر که از دست‌شویی برمی‌‌گشت قوطی را پر از آب کرد و داخل زندان آورد. روکش یکی از بالش‌‌ها را پیچید دور قوطی آب و خیسش کرد و گذاشتش زیر پنکه. باد پنکه دایره‌‌های کوچکی روی سطح آب درست می‌‌کرد. به این ترتیب آب خنک افطارمان جور شد؛ گرچه به هر یک از ما یک استکان بیشتر نمی‌‌رسید و مجبور بودیم عطش را با آب سطلی فروبنشانیم که صالح از شیر آب پر می‌‌کرد.
روز چهارم رمضان، نزدیکی‌‌های غروب، صالح از توی حیاط زندان آمد داخل و توی دستش یک شیشه شربت پرتقال بود. شیشه را گرفت به طرف ما و با خوشحالی گفت: «بچه‌‌ها، این هم شربت برای افطار!» گفتیم: «صالح، از کجا؟» خندید و گفت: «از معاملة سیگار با شربت!»
عراقی‌‌ها هر روز مقداری سیگار به صالح می‌‌دادند. او در ماه رمضان، که روزه بود، سیگارهای اضافی‌‌اش را جمع می‌‌کرد و به سربازان عراقی زندان مجاور، که عموماً به سبب فرار از جبهه گرفتار بودند، به قیمت بالا می‌‌فروخت و با پولش برای ما شربت پرتقال می‌‌خرید.
آن روز، آفتاب که غروب کرد، شربت پرتقال را در آب قوطی مخلوط کردیم. منصور یک نصفه لیوان شربت برای پیرمرد برد؛ اما او اصرار داشت منصور شربت را بخورد. پیرمرد عرب، وقتی با تعارف‌‌ زیاد منصور بالاخره لیوان شربت را سر کشید، خم شد به طرف صالح و چیزی به او گفت. صالح برگشت به طرف ما و گفت: «بچه‌‌ها، می‌‌دونید حاجی چی می‌‌گه؟» گفتیم: «نه.» صالح گفت: «می‌‌گه وقتی بچه‌‌های ایرانیا این‌‌قدر خوب‌‌ان، بزرگ‌‌تراشون دیگه چی‌‌ان!»
قوطی آب عباس پورخسروانی هر روز ظهر زیر پنکه قرار می‌‌گرفت و تا عصر زیر باد پنکه خنک می‌‌شد. اما آن آب خنک همیشه نصیب ما نمی‌‌شد. بارها اتفاق می‌‌افتاد که یکی از نگهبانان بی‌‌معرفت عراقی، نیم ساعت مانده به افطار، می‌‌آمد داخل زندان و قوطی آب را قلپ‌‌قلپ سر می‌‌کشید. بعد نگاهی می‌‌کرد به ما، خنده‌‌ای می‌‌زد، و از زندان خارج می‌‌شد. این‌‌طور وقت‌‌ها، بیشتر از ما، حاجی عصبانی می‌‌شد؛ اما نه او جرئت اعتراض داشت و نه ما قدرت ممانعت...

 


در کار جهان هیچ کس ابهام ندارد
تنها غم عشق است که فرجام ندارد
ما سوخته ها طعمه همواره عشقیم
این آتش کهنه هوس خام ندارد
از روز و شبم جز تو ندارم خبر ای ماه
دیوانگی من سحر و شام ندارد
بگذار که با یاد تو غافل شود از تو
این مرغک وحشی خبر از بام ندارد
هرچند پریشان ولی آسوده ترینم
دیوانه غم گردش ایام ندارد
ماییم و غمی کهنه تر از روز نخستین
تا سلسله درد سرانجام ندارد
بگذار چموشانه رهایم کنی ای دل
بگذار بگویند: دلی رام ندارد
بگذار برای همه بی واسطه باشی
مانند شرابی که غم جام ندارد
آرامش مرداب برای تو عذاب است
تو رودی و جریان تو آرام ندارد
سیروس عبدی

 


شکسپیر میگه: اگر یاد کسی هستیم و یا می افتیم، این هنر اوست نه هنر ما!
*
تو امتحان رانندگی هول شده بودم و خراب کردم... افسر با بی حوصلگی سوال آخرو پرسید: کجا دور زدن ممنوعه؟ گفتم: تو رفاقت! خندید و گفت برو پایین، قبوله!
*
محبت نه حساب است که فراموش شود نه چراغ است که خاموش شود.
*
هنوز قلبم به عشق کسانی می تپد که روزی با آنها سر سفره روزگار ، نان وفا داری و نمک معرفت خوردم پس یاد می کنم از تو تا بدانی ما هنوز وفا داریم.
*
خوبان همانند گلهای قالی اند، نه انتظار باران دارند و نه دلهره چیده شدن، دائمی اند و ماندگار.
*
بی عشق، حتی باران هم...بوی تشنگی می‌دهد.
*
واحد اندازه‌گیری فاصله متر نیست، اشتیاق است! مشتاق که باشی یک متر هم فاصله‌ زيادی است.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10