حامد سرمدي اخلاق رضوي نماد خلق عظيم نبوي خداوند در آيه 4 سوره قلم در
توصيف پيامبر(ص) ميفرمايد: و انک لعلي خلق عظيم؛ تو اي پيامبر داراي اخلاق عظيم و
بزرگي هستي. اين توصيف الهي خود به تنهايي بيانگر مقام و منزلت پيامبر(ص) و نيز
بيانگر معيار ارزشگذاري افراد در پيشگاه خداوند است. به اين معنا که خداوند در
ميان همه صفات الهي پيامبر(ص) به اخلاق ايشان اشاره ميکند؛ چرا که از نظر خداوند
اخلاق چنان برجسته و اساسي است که ميبايست آن را تنها معيار سنجش افراد قرار داد.
از همين روست که پيامبرش را براساس اين معيار سنجيده و ارزش و جايگاه و منزلت وي را
تعيين ميکند. البته آيات ديگر قرآني نيز بيانگر اين معناست که اخلاق تنها معيار
سنجش و ارزيابي انسانهاست و اگر انساني فاقد اخلاق يا داراي اخلاق پست و رذل باشد،
از دايره انسانيت خارج بوده و به همان ميزان فقدان، از قرب الهي دور خواهد شد و در
دوزخ فراق قرار ميگيرد. اين خداوند در آيه 13 سوره حجرات معيار تقوا را به
عنوان معيار سنجش و ارزيابي کرامت انساني معرفي ميکند، در چارچوب همان معيار اصلي
اخلاق قابل تحليل و تبيين است؛ زيرا تقوا به معناي پرهيز از هرگونه پليدي و زشتي و
ناپسندي که عقل و وحي حکم بدان ميکند، خود جلوهاي از جلوههاي اخلاق است. انساني
داراي تقوا خواهد بود که متخلق به صفات نيک بوده و در رفتار و کردار خويش اصول
اخلاقي را مراعات کرده و از هرگونه پليدي و زشتي و بدي دوري کند. خدوند در آيات
قرآني بر آن است تا بهترين الگوهاي اخلاقي را معرفي کرده و نيکوترين خلق و خوي را
به انسانها نشان دهد؛ چنان که هرگاه به امور ضداخلاقي ميپردازد ميخواهد انسان را
نسبت به آنها هوشيار و بيدار کرده و از آنان بخواهد تا از اين امور اجتناب کنند؛
زيرا اينها موانع تخلق آدمي به اخلاق نيک و پسنديده است و اجازه نميدهد تا انسان
در مسير کمالي قرار گيرد و به صفات الهي تخلق يابد. پيامبر(ص) که خود داراي خلق
عظيم است و همه جنبهها و ابعاد اخلاقي را در تماميت اوج آن داراست، به عنوان اسوه
حسنه (احزاب، آيه21) و مقتداي مردم، در بيان فلسفه و هدف بعثت و رسالت خود
ميفرمايد: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ جز براي اتمام مکارم اخلاقي برانگيخته
نشدهام. از همينرو ميتوان گفت که آموزههاي قرآني بيانگر اتمام مکارم اخلاقي
است؛ چرا که در اين آيات، اوج هر فضيلت اخلاقي و کمال الهي بيان شده که انسان
ميتواند بدان متلبس و متخلق شود و جامه و لباس خلق الهي را برتن آدميت خويش کند.
در حقيقت، تماميت مکارم اخلاقي در آيات قرآني بيان شده و انسان ها از اين قابليت و
ظرفيت برخوردار هستند تا بدان تخلق پيدا کنند و در اين حد و مرز خدايي و متاله
شوند؛ چراکه خداوند به تعليم اسمايي، همه صفات الهي را که انسان قابليت تخلق به آن
را دارد، به انسان آموخته است؛ (بقره، آيه31) و همين تخلق انسان به اين صفات و
فعليتيابي آنها در صراط مستقيم عبوديت است که او را شايسته مقام خلافت کرده است.
(بقره، آيات30 و 31) در اين ميان برخي از انسانها به عنوان انسانهاي کامل
معرفي شدهاند؛ زيرا توانستهاند به فضل الهي در مقام تخلق به تماميت برسند و همه
کمالات الهي را در خود به فعليت رسانند و مظهر اسما و صفات الهي شوند. براساس
آموزههاي قرآني هر چند که پيامبران الهي(ع) به ويژه پيامبران اولواالعزم(ع) در اين
مسير گامهاي بلندي برداشته و در فضيلت از ديگران سبقت گرفتهاند، با اين همه
پيامبر گرامي(ص) و اوصياي ايشان هستند که در ميان همگان در اوج و فراز قرار
گرفتهاند و آنان تنها اسوههاي حسنه کاملي هستند که بيهيچ اما و اگري ميتوان از
آنان پيروي کرد. خلق عظيم پيامبر(ص) در آيات ديگر قرآني از جمله آيه159 سوره
آلعمران و آيه53 سوره احزاب بيان شده و نشان ميدهد که چگونه آن حضرت(ص) با خلق
نيک و حسن خويش مردمان را مجذوب اخلاق الهي خود کرد بگونهاي که حتي دشمنان را
گستاخ و اميدوار ميکرد. (توبه، آيه61 و آيات ديگر) اينکه خداوند پيامبر(ص) را
به عظمت اخلاقي ميستايد از آن روست که ايشان در همه ابعاد و جهات در اوج تماميت
اخلاقي قرار داشت و اينگونه نبود که مثلا نسبت به دوستان يا در حالت خوش و در
هنگامه شادي و سرور و در زمان دارايي و ثروت و قدرت و مانند آنها، خلق نيک و خوشخو
باشد، بلکه در همه احوال و در همه زمانها و مکانها اينگونه بود و همين است که او
را عظيم ساخته است. عظمتي که فراتر از همه است و بزرگي است که در اوج نشسته است.
البته اوصياي ايشان به حکم خلافت الهي ميبايست اينگونه باشند؛ وگرنه اگر خليفه
متخلق به اخلاق مستخلف عنه نباشد، سزاوار خلافت نيست. از همين روست که خداوند
اوصياي پيامبر(ص) و خلفاي به حق آن حضرت(ص) را به عنوان اسوههاي نيکي معرفي ميکند
که همانند آن حضرت(ص) در اوج تماميت اخلاقي هستند و همه محاسن و مکارم اخلاقي را در
تماميت اوج آن دارند. (نگاه کنيد: سوره انسان و نيز آيه 61 سوره آل عمران و آيات
ديگري که در وصف اميرمومنان و اهل بيت(ع) وارد شده است.) امام رضا(ع) يکي از
اوصيا و خلفاي به حق پيامبر(ص) نماد همان خلق عظيم نبوي (ص) بود به گونهاي که هر
کسي از دوست و دشمن به ايشان مينگريست ايشان را يادآور خلق و خوي پيامبر(ص)
ميديد. سنت قولي و سيره علمي آن حضرت(ع) گواه صادقي بر اين خلق عظيمي است که ايشان
را تجسم عيني قرآن و رسولالله(ص) قرار ميدهد. از همين رو بايد براي درک حقيقت
اخلاق و جايگاه آن در معيار الهي سنجش افراد به سراغ اين مجسمههاي اخلاق الهي
برويم و درسهاي زندگي را از ايشان بياموزيم. مکتب اخلاقي امام رضا(ع) که در سنت
و سيره ايشان تجلي يافته است، همان مکتب قرآن و رسولالله(ص) است. از همين رو،
خواندن و عمل به اين آموزههاي اخلاقي، ميتواند ما را به همان جايگاهي برساند که
اهل بيت(ع) از ما انتظار دارند و ميخواهند تاما خدايي شده و به محبت علمي و عملي
بدانان نزديک شده و بدن به خدا تقرب جوييم. آموزههايي از مکتب اخلاقي رضوي
بيگمان بيان همه آموزههاي اخلاقي مکتب رضوي(ع) در اين مقاله شدني نيست ولي آب
دريا اگر نتواند کشيدهم به قدر تشنگي بايد چشيد. تذوق و چشيدن شهد شيرين از
گلبرگهاي کلام و سخنان حضرت امام رضا(ع) خود ميتواند ما را در رسيدن به مکتب
اخلاقي ايشان و تخلق به خلق رضوي(ع) ياري رساند. از همين رو، در اين جا به گوشهاي
از شهد شيرين و انگبين شفابخش سخنان ايشان تمسک و توسل ميجويم تا دردهاي فراق را
بدان شهد شيرين سخن ايشان درمان کنيم. 1- دوستي اهل بيت(ع) در سايه عمل صالح:
محبت در حقيقت ايجاد علقه و پيوند باعمل است. انسان اگر بخواهد محبت خوش را به
ديگري بيان کند ميبايست خود را همانند محبوب سازد و صفات او را تخلق نمايد و از هر
چه که او بيزار است دوري ورزد و هر صفت و کار خوب از منظر محبوب را به جا آورد. از
همين روست که تخلق به اخلاقي الهي محبوبيت و تقرب به خدا را موجب ميشود. بنابراين،
مدعي دروغين خواهد بود کسي که مدعي محبت محبوبي است و در عمل برخلاف رضا و خشنودي
او رفتار ميکند. اگر کسي واقعا مدعي محبت محبوبي است و در عمل برخلاف رضا و خشنودي
او رفتار ميکند. اگر کسي واقعا مدعي محبت اهل بيت(ع) است چگونه ميتواند رفتار
ضداخلاقي خود را توجيه کند و آن چه را موجب ناخشنودي آنان است، به جا آورد؟ امام
رضا(ع) در بيان حقيقت محبت به اين نکته اشاره ميکند و کساني که مدعي محبت هستند
ولي خلاف محبوب عمل ميکنند، نادرست و غلط ميداند و ميفرمايد: لاتدعوا العمل
الصالح و الاجتهاد في العباده اتکالا علي حب آل محمد عليهمالسلام و لا تدعو حب آل
محمد عليهم السلام لامرهم اتکالا علي العباده فانه لا يقبل احدهما دون الاخر؛ مبادا
اعمال نيک را به اتکاي دوستي آل محمد عليهمالسلام رها کنيد و مبادا دوستي آل محمد
عليهمالسلام را به اتکاي اعمال صالح از دست بدهيد؛ زيرا هيچکدام از اين دو، به
تنهايي پذيرفته نميشود. (بحارالانوار، ج 78، ص 348) 2- خيرجويي از خوش خلقي:
چنان که گفته شد اخلاق معيار سنجش در دنيا و آخرت است. اگر کسي اخلاق نداشته باشد،
چيزي ندارد. از همين رو امام رضا(ع) ميفرمايد: پنج صفت است که در هر کس نباشد اميد
چيزي از دنيا و آخرت به او نداشته باشيد: 1-کسي که در نهادش اعتماد نبيني 2-کسي که
در سرشتش کرم نيابي 3-کسي که در آفرينشش استواري نبيني 4-کسي که در نفسش نجابت
نيابي 5-کسي که از خدايش ترسناک نباشد. (تحف العقول، ص 446 و بحارالانوار، ج 78، ص
339) آن حضرت(ع) در جايي ديگر ميفرمايد که انسان نميتواند از برخي افراد به سبب
موقعيت و مناسبتها يا خلق و خوي بدي که بدان تربيت شده، انتظار امر خيري داشته
باشد. آن حضرت ميفرمايد: ليس لبخيل راحه- و لا لحسود لذه- ولا لملوک وفاء- ولا
لکذوب مروه، بخيل را آسايشي نيست، و حسود را خوشي و لذتي نيست، و پادشاهان را وفايي
نيست، و دروغگو را مروت و مردانگي نيست. (تحف العقول، ص 450) پس از اين دسته افراد
نميتوان انتظار خير و خوبي داشت و بدانها اميدوار بود. اين مساله گاه به سبب همان
موقعيت شغلي چون پادشاهي ايجاد ميشود، زيرا ملوک نميتوانند به وعدهاي که ميدهند
وفادار باشند و در نهايت پيمانشکني ميکنند و برخلف وعده ميکنند و وفايي از ايشان
انتظار نميرود و گاه ديگر به سبب همان عادت به خلق زشت است که چنان که از دروغگو
نميتوان انتظار مروت و مردانگي داشت، زيرا هرگز قول و فعلش هماهنگ نيست و بر صدق و
صداقتي را نميتوان از او انتظار داشت. 3- رفتار مناسب: امام رضا(ع) با توجه به
موقعيت افراد و اشخاص و نيز جايگاه هر کسي خواهان رفتار مناسب با اوست. بنابراين،
نبايد در رفتارهاي خودمان هميشه يک گونه عمل کنيم. در آموزههاي قرآني آمده است که
نسبت به مومنان نرم و دشمنان سخت باشيم. (فتح، آيه 29) بنابراين، براساس مناسبت حکم
و موضوع بايد عمل کرد و رفتار مناسبي را در شرايط متفاوت و نسبت به افراد مختلف
بايد در پيش گرفت. به عنوان نمونه تواضع در برابر متکبر موجب ميشود تا او گستاخ
شود، بلکه بايد با او همانندش عمل کرد تا از تکبر دست بردارد. پس شناخت موقعيتها و
درک آنها براي اتخاذ مواضع مناسب و رفتار مفيد و سازنده بسيار اساسي است. اصولا
حکيم و خردمند کسي است که موقعيت زماني و مکاني را بشناسد و براساس آن رفتار مناسبي
را در پيش گيرد. از همين روست که گفتهاند: هر سخن جايي و هر نکته مقامي دارد. اما
رضا(ع) ميفرمايد: اصحاب السلطان بالحذر و الصديق بالتواضع و العدو بالتحرز و
العامه بالبشر، با سلطان و زمامدار با احتياط همراهي کن، و با دوست با تواضع و
فروتني، و با دشمن در پناه حرز، و با مردم با روي خوش رفتار کن. (بحارالانوار، ج
78، ص 356) 4-آمد و شد عامل محبت: انسان موجودي اجتماعي است. اين گرايش به
اجتماع چه به قصد تسخير باشد يا هر عامل ديگري، امري ذاتي انسان است. انسان بدون
جفت و زوج نميتواند زندگي کند و در نهايت انساني ناتمام خواهد بود، زيرا اين جفت
است که انسان را به تماميت ميرساند و از نقص ميرهاند. انسانها از نظر روحي و
رواني و نيزجنبههاي ديگر مادي و جسمي نيازمند ارتباط با ديگري هستند، پس نميتواند
بدون اجتماع زندگي کند و به آسايش و آرامش و خوشبختي دست يابد. خلق انساني نيک آن
است که اين ارتباط را در محدوده انساني در چارچوب قوانين الهي و عقلاني سامان دهد و
با ديگران اظهار دوستي نمايد و محبت ايشان را گدايي کند؛ زيرا گدايي محبت برخلاف هر
گدايي ديگر پسنديده است و انسان را به سوي کمال ميبرد. البته چنان که گفته شد
ارتباط و آمد و شدها ميبايست در چارچوب عقل و شرع باشد تا از مشکلات غيراخلاقي
جلوگيري کند. امام رضا(ع) آدابي را براي ارتباط بيان ميکند که برخي از آنها در
اين سخن ايشان تجلي يافته است. ايشان ميفرمايد: تزاوروا تحابوا و تصافحوا و
لاتحاشموا؛ به ديدن يکديگر رويد تا يکديگر را دوست داشته باشيد و دست يکديگر را
بفشاريد و به هم خشم نگيريد. (بحارالانوار، ج78، ص347) از نظر امام رضا(ع) يکي از
نشانههاي خوشي در زندگي دنيايي اين است که انسان داراي دوستان و محبان بسياري باشد
و اين جز با رفتوآمد خوب و مناسب شدني نيست: سئل الامام الرضا عليه السلام عن
عيشالدنيا؟ فقال: سعهالمنزل و کثرهالمحبين؛ درباره خوشي در دنيا سؤال شد، فرمود
وسعت منزل و زيادي دوستان (بحارالانوار، ج76، ص152) البته ديد و بازديد از بستگان و
خويشان در اولويت است؛ زيرا آنان بيشتر از ديگران نياز و انتظار دارند که به ديدار
آنان برويد. امام(ع) در اينباره ميفرمايد: صل رحمک و لو بشربه من ماء و افضل ما
توصل بهالرحم کف الادي عنها؛ پيوند خويشاوندي را برقرار کنيد گرچه با جرعه آبي
باشد؛ و بهترين پيوند خويشاوندي، خودداري از آزار خويشاوندان است. (تحفالعقول،
ص445) آن حضرت(ع) در جايي ديگر بدترين مردم را کسي ميداند که از ارتباطات با مردم
خودداري ميکند و حتي با ديگران غذا نميخورد و به تنها خوري عادت دارد و اجازه
نميدهد تا خيري به ديگران برسد. چنين افرادي در حقيقت به سبب عدم ارتباطات اجتماعي
از اخلاق انساني به دور هستند؛ زيرا خلق و خوي انساني بر اجتماع و ارتباطات بلکه
کمک به ديگران در قالب مظهريت در خلافت ربوبيت الهي است. آن حضرت(ع) ميفرمايد: ان
شرالناس من منع رفده و اکل وحده و جلد عبده؛ به راستي که بدترين مردم کسي است که
يارياش را (از مردم) باز دارد و تنها بخورد و افراد تحت امرش را بزند.
(تحفالعقول، ص448) 5. ادخال سرور: مؤمن بايد اهل سرور و شادي باطني باشد و هرگز
تبسم و لبخند از لبانش محو نشود. اينکه شخص عبوس باشد و با گشادهرويي با مردم
برخورد نکند، از رذايل اخلاقي است. مسلمان نه تنها بايد شاد باشد بلکه اين شادي و
سرور خود را به ديگران نيز منتقل کند به طوريکه هر کسي با او ديدار ميکند از
ديدارش مسرور و شادان شود و غم و اندوه از دلش برود. البته نبايد در ايجاد سرور
راههاي باطلي رفت و نيازي هم نيست که با ابزارهاي باطل بخواهيم کاري مفيد انجام
دهيم؛ زيرا وقتي ابزار آلوده باشد، سرور نيز دروغين و واهي خواهد بود. از همينروست
که پس از سرورهايي که از ابزارهاي باطل پديد ميآيد، غمي سنگين بر جان مستولي
ميشود و شخص را به افسردگي دو چندان ميکشاند. بايد از ابزارهاي سرور مباح و جايز
بهره برد و زمينه و بستر زيارت را به شادي مباح رنگين کرد. اينگونه اعمال پس از
عبادت محض چون نماز و روزه از مهمترين اعمال عبادي بشر است. از اينروست که امام
رضا(ع) در تشويق مردم به اين عمل ميفرمايد: ليس شيء منالاعمال عندالله عزوجل
بعدالفرائض افضل من ادخال السرور علي المومن؛ بعد از انجام واجبات، کاري بهتر از
ايجادخوشحالي براي مومن، نزد خداوند بزرگ نيست. (بحارالانوار، ج 78، ص 347) چرا که
با ايجاد سرور در محيط ارتباطي، خوشخويي خود را دو چندان به نمايش گذاشته است و
افزون بر اين که زيارتکنندگان از ايشان بهره معنوي و مادي ميبرند از نظر روحي و
رواني نيز تقويت ميشوند و آثار آن در ارتباطات ديگر ايشان نيز نمايان ميشود.
6. رفع مشکلات مردم: انسان تا ميتواند ميبايست در کمک به خلق خدا بکوشد. کمک به
انسانها به طور اولويت بايد در دستور قرار گيرد و اگر کسي اين گونه عمل نکرد بايد
او را از دايره انسانيت به دور دانست؛ چه رسد که اورا انساني اخلاقي دانست. خلق
الهي انسان اقتضاء ميکند که در مقام خلافت الهي در رفع مشکلات ديگران بکوشد. اگر
انسان بتواند در حد مقدورش از ديگران مشکلي را حل کند به همان ميزان ارزش و اعتبار
خود را افزوده است. البته آثار اين گونه اعمال تنها محصور به دنيا نيست بلکه همان
گونه که در دنيا موجبات رضايت خاطر خود را فراهم ميآورد و انسانيت خود را بروز
ميدهد، زمينه اندوهزدايي اخروي خود را نيز فراهم ميآورد؛ يعني زماني که همه در
قيامت از هول و هراس آن در اندوه هستند خداوند گشايشي در گرههاي قيامتي او
ميگشايد و دلش را شاد ميگرداند. امام رضا(ع) ميفرمايد: من فرج عن مومن فرجالله
عن قلبه يومالقيمه؛ هر کس اندوه و مشکلي را از مومني برطرف نمايد خداوند در روز
قيامت اندوه را از قلبش برطرف سازد. (اصول کافي، ج3، ص 268) 7. مدارا با مردم:
مودت با مومنان و مدارا با مردم از خصلتهاي نيک اسلامي انساني است. انسانها در
موقعيتهاي گوناگون شايد رفتارهاي نادرستي داشته باشند و اشتباهاتي بکنند. از اين
رو ميبايست با مردم کنار آمد و سختگيري نکرد. اين که بخواهيم نسبت به مردم
سختگيري کنيم ومته روي خشخاش بگذاريم و گير بدهيم کاري ضداخلاقي انجام دادهايم.
سنت و سيره عملي پيامبر(ص) اين گونه بود که حتي نسبت به منافقان و دشمنان و مخالفان
خود کوتاه ميآمد وبا آنان مدارا ميکرد که گويي چيزي از آن نمي داند و حرفهاي
نادرست ايشان را گوش ميداد و گاه با آن که ميدانست دروغ ميگويند ولي به همان
ظاهر کلام ايشان بسنده ميکرد به طوري که ايشان را به تحقير و استهزاء وتمسخر «اذن»
ميگفتند. (توبه، آيه 61) انسان مومن بايد اين خصلت و سيره نبوي را اتخاذ کند و با
مردم مدارا کند و سختي نورزد. امام رضا(ع) ميفرمايد: لايکون المومن مومنا حتي تکون
فيه ثلاث خصال؛ سنه من ربه و سنته من نبيه و سنه من وليه فاما السنه من ربه فکتمان
سره؛ و اما السنه من نبيه فمداراه الناس؛ و اما السنه من وليه فالصبر فيالباساء و
الضراء؛ مومن، مؤمن واقعي نيست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنتي از پروردگارش و
سنتي از پيامبرش و سنتي از امامش؛ اما سنت پروردگارش، پوشاندن راز خود است؛ واما
سنت پيغمبرش، مدارا و نرمرفتاري با مردم است؛ و اما سنت امامش، پس صبر کردن در
زمان تنگدستي و پريشان حالي است. (اصول کافي، ج3، ص 339 و تحفالعقول، ص 442)
|