(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 24 شهریور 1392 - شماره 20591

حاجي احرام دگر بند، ببين يار کجاست
شاخص‌هاي مکتب اخلاقي امام رضا(ع)
   


محمدرضا حسيني
تقوا، مقصود حاجي در حج
حج در لغت به معناي قصد است. اين واژه در فرهنگ شريعت اسلامي در يکي از شعائر الهي و آيين‌هاي عبادي به کار رفته و معناي خاص يافته است. در فقه اسلامي به قصد ديدار خانه خدا براي اجراي مناسک و آيين‌ها به کار رفته است. (معجم مقاييس اللغه، ج2، ص29، «حج»)
اما بايد توجه داشت که در فرهنگ قرآن،شعائر از جمله حج تنها به قصد ديدار خانه خدا نيست؛ زيرا ديدار و زيارت معناي خاص دارد و زيارت خانه‌اي از سنگ نمي‌تواند تنها هدف و فلسفه حج باشد؛ چنان که شعار قرباني گوسفند و شتر تنها به قصد ريختن خون و انفاق گوشت قرباني در راه خدا نيست. خداوند به صراحت در آيه 37 سوره حج بيان مي‌کند که هدف از شعار قرباني دست‌يابي به تقواي الهي است.
با نگاهي به آموزه‌هاي قرآني مي‌توان به اين نکته اساسي دست يافت که تقوا در آموزه‌هاي قرآني که از ريشه وقي و وقايه گرفته شده، به معناي سپر گرفتن از جلال الهي و تجليات اکمل و اتم آن يعني دوزخ است. اين مهم تنها از راه حرکت در چارچوب قانوني شدن است که خداوند وضع کرده و عقل و وحي کاشف آن است. از اين روست که در آيات قرآني واجبات و محرمات و عمل در چارچوب آن به معناي تقوا داشتن است. پس هنگامي که شخصي به واجباتي عمل مي‌کند و مثلا خداوند را عبادت و پرستش مي‌کند و يا قرباني مي‌کند يا نماز مي‌خواند يا روزه مي‌گيرد يا قصاص مي‌کند، تقوا پيشه گرفته است و امکان تحقق سپري در برابر خشم و جلال الهي را براي خود فراهم آورده است، (بقره، آيه21؛ حج، آيه37؛ بقره، آيات138 و 63 و آيات ديگر) هم چنين اگر از محرمات الهي خود را دور نگه داشته است و مثلا از شرک و کفر و پرستش غير خدا، هواهاي نفساني، قتل، فحشاء، زنا، تجاوز، ظلم، فساد، گران فروشي و کم‌فروشي و مانند آن پرهيز کرده و اجتناب نموده، تقوا پيشه گرفته است. (مؤمنون، آيه23؛ اعراف، آيه65؛ شعراء، آيات106 و 124 و 142و 161 و 177 و آيات ديگر)
پس حاجي وقتي قصد خانه خدا مي‌کند در حقيقت قصد مي‌کند تا به تقوا دست يابد؛ چرا که همه اعمال انساني و تکاليفي که به جا مي‌آورد مي‌بايست در راستاي کسب تقوا باشد؛ حال فرقي نمي‌کند که اين اعمال در قالب ترک و اجتناب از اموري باشد يا اين که در قالب انجام کاري صورت گيرد. در همين راستا ديگر اقسام احکام نيز معنا مي‌شود يعني کارهاي مباح و مستحب و مکروه
نيز گوياي همين امر است و شخص مي‌خواهد به شکلي عمل کند که تقوا را به دست آورد و صفت متقي و پرهيزگار را براي خود اثبات و تثبيت کند.
احرام، اهتمام به مقصد و اعمال محدوديت‌ها
از آن جايي که انسان همواره گرفتار نسيان و فراموشي از سويي و وسوسه‌هاي شيطاني و هواهاي نفساني از سويي ديگر است، لازم است تا با وضع قوانين و اعمال محدوديت‌ها و نيز در دست گرفتن نشانه‌ها و پرچمي که همواره مقصد و مقصود را به يادش آورد، از مسير و نقشه راهي که ترسيم کرده و هدف و مقصد و مقصود باز نماند. اينجاست که برخي از آيين‌ها و رفتارها و قوانين به اين عنوان مورد استفاده قرار مي‌گيرد.
احرام در نماز که با تکبيره‌الاحرام بسته مي‌شود، نمونه‌اي است که ما هر روز با آن سر و کار داريم. وقتي نمازگزار تکبيره الاحرام مي‌بندد، خود را در محدوديت‌هاي قانوني قرار داده که به هيچ وجه نمي‌تواند از آن خارج شود و هرگونه خروج از آنها به معناي بطلان از احکام وضعي و گناه از احکام تکليفي خواهد بود.
احرام در حج چه در آغاز سفر بسته شود يا در ميقاتي از مواقيت چندگانه در سرزمين حجاز و نجد انجام گيرد، موجب مي‌شود تا شخص در محدوده‌اي قرار گيرد که هرگونه تخلفي از آن به معناي بطلان و گناه خواهد بود.
اصطلاح احرام از «حرم» به معناي بازداشتن خود و يا ديگري از کاري گرفته شده (مقاييس اللغه، ذيل واژه حرم) و به نظر برخي فقيهان، عبارت از نيت، پوشيدن دو جامه خاص، تلبيه يا اشعار و تقليد (علامت‌گذاري قرباني) در حج يا عمره است که موجب تحريم محرمات احرام مي‌شود. (زبده البيان، ص 343 و 344)پس وقتي سخن از احرام است، عناصر و مولفه‌هايي بايد پديد آيد تا اين مفهوم در شکل مصداقي خود معنا يابد. پوشيدن جامه خاص احرام، نيت کردن، تلبيه و لبيک گفتن و يا اشعار و تقليد از طريق علامت‌گذاري در حيواني که قرباني خواهد شد، و مراعات همه سي و چند محرم از محرمات احرام حج و عمره در محدوده زماني و مکاني خاص تا پايان اعمال هر يک از عمره و حج، مولفه‌ها و عناصر تحقق احرام است.
محرم با احرام خود اين پيام را مي‌دهد که در دايره محدوديت‌هاي قانوني عمره و حج قرار گرفته است و در اين مدت همه وجودش از جسم و جان و روح و روان در اختيار برنامه‌اي است که از آن به عمره و يا حج ياد مي‌شود. البته هر کسي مي‌تواند به اراده و اختيار اين محدوديت‌ها را با نپوشيدن احرام انجام دهد. مثلا در نماز مي‌تواند تکبيره الاحرام را نگويد تا در محدوديت‌هاي قانوني نماز وارد نشود. وقتي انسان خود ديني را انتخاب نکرده است هيچ محدوديتي براي او نيست: لا اکراه في الدين، اما وقتي دين را پذيرفته مانند کسي است که تابعيت يک کشوري را برگزيده است و مي‌بايست تابع قوانين آن کشور باشد. پس وقتي دين اسلام را پذيرفته است مي‌بايست به همه قوانين دين اسلام پاي بند باشد و نمي‌تواند برخي از قوانين آن را ناديده گيرد و با آن مخالفت ورزد.
شما مي‌توانيد وارد انجمن يا تشکلي يا گروهي نشويد و در اين زمينه مختار و آزاد هستيد ولي وقتي وارد شديد، مي‌بايست قوانين و مقررات آن‌ها را مراعات کنيد. شما مي‌توانيد پشت فرمان اتومبيل قرار نگيريد و به خيابان و يا جاده نرويد، ولي وقتي اين کار را کرديد مي‌بايست ملتزم به قوانين راهنمايي و رانندگي باشيد.
براساس آموزه‌هاي قرآني و فقه اسلامي، هر کسي بخواهد به سرزمين وحي مکه معظمه وارد شود مي‌بايست مراعات قداست اين سرزمين را بکند و با پوشيدن احرام و تقديس سرزمين و خانه خدا، و انجام مناسک عمره وارد اين سرزمين شود. اين مانند کسي است که مي‌خواهد وارد يک مجلس رسمي شود و بايد مراعات شئونات آن مجلس را داشته باشد و يک لباس رسمي بپوشد و کارهايي را که در شأن آن مجلس است انجام داده و مراعات کند. همان‌گونه که با جنابت و حيض نمي‌توان در مسجد وارد شد؛ چرا که طهارت از خباثت‌هاي اصغر و اکبر لازم است؛ زيرا مسجد مقدس است و مي‌بايست قداست آن مکان مراعات شود، ورود به سرزمين مقدس مکه نيز نيازمند احرام بستن به اعمال عمره و انجام مناسک عمره است.احرام عمره براي تقديس سرزمين وحي و مکه براي آن است که انسان بداند در چه جاي پاک و مقدسي گام نهاده است. او مي‌بايست همواره قوانين و محدوديت‌هاي آن سرزمين را با پوشيدن لباس احرام به خود نشان داده و بر آن اهتمام نموده و توجه دهد. احرام عمره مقدمه‌اي براي ورود به مکان مقدس است، همان گونه که پس از ورود به مسجد لازم است تا دو رکعت نماز تحيت مسجد خوانده شود تا تقديس کامل شود، در عمره نيز لازم است تا مناسکي انجام شود تا تقديس مکان مکه و سرزمين وحي انجام گيرد، با اين تفاوت که نماز تحيت مسجد مستحب است ولي انجام مناسک عمره واجب است.البته احرام حج سخني ديگر است. انسان در احرام حج، قصد سرزمين نمي‌کند، بلکه قصد خانه خدا مي‌کند. سخن درباره اين احرام بسيار است که در جاي خود بدان پرداخته مي شود.
به هر حال، احرام با شرايط و اجزاء آن به معني پذيرش محدوديت‌هاي قانوني و انجام آن به قصد تقديس سرزمين و يا جايي مقدس است. هر جايي براي خود مقررات و شرايطي دارد که مي‌بايست رعايت شود. اگر شما در مجلس عروسي به عزاداري بپردازيد يا برعکس در عزاداري به شادي اقدام کنيد، شرايط و مقررات و تابوهاي آن را مراعات نکرده‌ايد و در حقيقت خود و مجلس و محفل را تقديس نکرده و بي‌احترامي روا داشته و به تعظيم آن نپرداخته‌ايد. مراعات قوانين و اجراي محدوديت‌ها به قصد تعظيم و تکريم و تقديس هر امري است که آن را بزرگ و مهم مي‌شماريد.
احرام زيارت يار
احرام چنان که گفته شد گاه به قصد ورود به جايي و تقديس مکاني است و گاه براي زيارت و ديدن ياري است. در تکبيره‌الاحرام نماز انسان قصد ورود به جايي و تقديس مکاني نمي‌کند، بلکه قصد شخص و زيارت و ديدار خداوند را در دل دارد. حج و قصد نمازگزار با تکبيره‌الاحرام نماز ورود به خانه دل خداست. مي‌خواهد دمي با خدايش خلوت کند و با او سخن بگويد و مصاحبتي داشته باشد. از اين جايي که زيارت خداوند و ديدارش و سخن گفتن با او، رعايت آدابي را مي‌طلبد، انسان مي‌کوشد تا بهترين شيوه و روش را برگزيند که محبوب خداوند است.
هر چند که خداوند محبوب انسان به ظاهر حبيب توجه دارد و دوست دارد کسي که به ديدار و زيارتش آمده پاک‌ترين جامه و خوشبوترين و زيباترين باشد، ولي آن چه براي محبوب مهم است، حب و دوستي حبيب است. اينکه خالصانه به ديدارش آمده باشد و اين ديدار نه براي خوف از جلال، يا شوق جمال، بلکه به عشق ديدار روي محبوب باشد. اعمالي که انسان در نماز به جا مي‌آورد در حقيقت آداب حضور در نزد محبوب است که حبيب از جلال و جمالش آگاه است ولي عاشق همين کمالات محبوب است. اصولا انگيزه رفتن به ديدار چنين شخصي همان کمالي است که در اوست. او به عشق کمال و ديدن زيبايي‌هاي کمالات الهي به نزد محبوب مي‌رود. ديدن روي خداوندي او را به چنين حضور و محضري کشانده است. محبوب به او اجازه مي‌دهد تا در اين دم حضور هر چه مي‌خواهد از اعمال ادب به جا آورد و هر سخني نيک و زيبايي را بر زبان جاري کند و از عشق وحب و شوق خود بگويد. در اين محضر، محبوب پرده‌نشين اجازه مي‌دهد تا حبيب از دلدادگي‌هايش بگويد و با محبوبش معاشقه به جا آورد و ادب گزارد و از عشق سوزان خود بگويد و بر خاک تذلل سر بسايد و تن و جان را تقديم عظمت کبريايي محبوبي کند که در تسبيح هر تشبيهي است و هر تحميد و تکبيري به تهليل تسبيح‌اش باز مي‌گردد. الله را مي‌بيند و به ستايش مي‌پردازد و فرياد تکبير برمي‌دارد و او را محبوبي يکتا و يگانه مي‌نامد و به تهليل مي‌پردازد و در نهايت اقرار مي‌کند که از هر آنچه در ستايش به تحميد و تکبير و تهليل گفته است، نارساست و تسبيح‌گوي اوست؛ چرا که درک و فهمش بيش از اين نمي‌رسد و پرنده خيالش پري ندارد تا از تکبير بگذرد و در نهايت در آستانه تقديس و تسبيح فرود مي‌آيد.
روزگاري در خانه و مساجد گوناگون به سمت خانه خدا از دور به زيارت و معاشقه پرداخته است و اکنون يک بار از سوي خداوند مجاز به ديدار از خانه خدا شده تا به سرزمين خدا و خانه خدا درآيد؛ چرا که حجت اسلام تنها يک بار است و تنها محبوب را در طول عمر يک بار توفيق زيارت دست خواهد داد.
اکنون به شوق ديدار خانه خدا از خانه تن بيرون مي‌آيد. پيش از ورود به سرزمين مقدسي که خانه خدا در آن است آداب ورود و اذن دخول به سرزمين را به احرام عمره آغاز مي‌کند. آن‌گاه به سرزمين مقدس مي‌رود و پس از روزگاري سخت و انجام ‌آدابي شيرين در انتظار يوم‌الحج‌الاکبر مي‌ماند تا مجاز به ورود به خانه خدايي شود که يک بار تا در خانه‌اش آمده و هفت بار طواف عشق کرده است. امروز در روز اکبر نفس خود را به قربانگاه مي‌برد تا همه چيز را فرو گذارد و به پيشگاه خدا در خانه‌اش برود.
زيارت مظاهر الهي در خانه خدا
اما خدا و محبوب را چگونه ببيند؟ زماني بس گذشته است. همه آداب را انجام داده است. هر چه گفته شده و خواسته شده را به دقت به جا آورده است؛ اما خدا کجاست؟ آن محبوب دل‌ها کي مي‌آيد؟ کجاست تا بيايد؟ وقتي چشم دل باز مي‌کند مي‌بيند مظاهر الهي و متالهان رباني در برابر ايشان هستند. در باطن کعبه اولياي الهي را مي‌بيند؛ چرا که خداوند در متالهان رباني تجلي يافته است و هيچ انساني جز رسول‌الله(ص) را نرسد که بي‌حجاب و حاجب با خداوند سخن گويد و او را ببيند (نجم، آيات 8 و 9 و آيات ديگر) که او مظهر نخست الله و صادر اول حق است. از اين روست که حبيب مي‌بايست براي ديدن محبوب به حبيب محبوب نظر کند (آل‌عمران، آيه 31)
همان‌گونه که ساليان سال در زيارت دور از خانه خدا، در نمازهايش از طريق حبيب محبوب با محبوب ديدار داشته است و پرده نازک و لطيف ولايت به مولي نگريسته و سلام از دوزخ و رسيدن به تقوا را در سلام بر چهارده معصوم(ع) يافته است، در آن‌جا نيز درمي‌يابد که خانه‌نشين خانه خدا، مولي الموحدين پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و اهل بيت(ع) هستند. اين‌جاست که مي‌يابد که بر ايشان سلام کند و به زيارت ايشان درآيد که نفوس ايشان نفس پيامبر(ص) و طاعت ايشان عين طاعت خداوند است. (آل عمران، آيات32 و 61 و 132؛ نساء، آيه59)
از اين‌رو در روايات بارها تکرار شده که «من تمام الصلاه، لقاء الامام»؛ تمام و کامل شدن نماز به لقاء امام است که اين مسأله در سلام جمعي به ايشان از طريق: «السلام عليکم و رحمه‌الله و برکاته» است. در حقيقت وقتي پرده‌ها و حجاب‌ها درنماز فرو مي‌افتد انسان در پايان محضر محبوب مي‌بيند که در برابر پيامبر(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت نشسته است. پس به اينان به عنوان محبوب خود سلام مي‌دهد؛ چرا که هر کسي حب خدا مي‌خواهد مي‌بايست از طريق حب حبيب خدا يعني پيامبر(ص) و اهل بيت(ع) برسد. از اين روست که اکمال و اتمام دين اسلام به ولايت محبت و اطاعت است (مائده، آيه3) و هر کسي حب خدا خواهد مي‌بايست نخست محبوب ايشان شود؛ چرا که پايان رجعت انسان و منتهاي سير او، خداي محمد(ص) است. (انشقاق، 8؛ نجم، آيه42)امام ‌باقر(ع) درباره حقيقت زيارت خانه خدا و حج مي‌فرمايد: تمام الحج لقاء الامام؛ تماميت حج، لقاء و ديدار امام است. (علل الشرايع، صدوق، ص459، العيون، ج2، ص262) امام صادق(ع) نيز مي‌فرمايد: اذا حج أحدکم فيختم حجه بزيارتنا، لأن ذلک من تمام الحج؛ هنگامي که شخصي از شما حج گزارد پس آن را به زيارت ما پايان و ختم نمايد؛ زيرا ديدار امام از شرايط تماميت حج است.(همان)امام‌ باقر(ع) در بيان علت اينکه لقاء و ديدار امام(ع) از شرايط کمال و تماميت حج است مي‌فرمايد: انما أمر الناس أن يأتوا هذه الأحجار فيطوفوا بها، ثم يأتونا فيخبرونا بولايتهم، و يعرضوا علينا نصرهم؛ به درستي که مردم مأمور شدند تا به نزد اين سنگ‌ها بيايند و آن‌ها را طواف کنند؛ سپس به نزد ما آيند و به ولايت خودشان نسبت به ما خبر دهند و نصرت و ياري خودشان را نسبت به ما عرضه دارند.(همان)همچنين حضرت امام باقر(ع) که مظهر علم ذات اقدس خداوندي و باقر علوم‌الاولين و الاخرين است، وقتي به مکه مشرف شد، ديد مردمي کنار کعبه طواف مي‌کنند، فرمود: «هکذا کانوا يطوفون في‌الجاهليه؛ در جاهليت نيز اين چنين اشواط سبعه داشتند و دور اين کعبه مي‌گشتند و اسلام نيامده است تا همان سنت جاهلي را ادامه دهد: «انما أمروا أن يطفوا بها ثم ينفروا الينا فيعلمونا بولايتهم و مودتهم و يعرضوا علينا نصرتهم»، ثم قرأ قوله سبحانه و تعالي: «فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم». فرمود: دور اين سنگ‌هاي بي‌اثر گشتن در جاهليت نيز رايج بود. اين تعبير که: «احجار کعبه سود و زياني نمي‌رساند» به‌طور مکرر در بيانات اهل‌بيت(ع) آمده است تا زايران کعبه بدانند که در کنار «کعبه گل»، آن «کعبه دل» که اصل ولايت و رهبري است، محفوظ است. در کتاب قيم نهج‌البلاغه آمده است که: «ألا ترون ان الله سبحانه و تعالي اختبر الاولين من لدن آدم الي الاخرين من هذا العالم باحجار لا تضر و لا تنفع و لا تبصر و لا تسمع فجعلها بيته الحرام الذي جعله للناس قياماً؛ خداوند با اين سنگ‌ها، که تقرب و تبعد آن‌ها را سود و زياني نيست، مردم را امتحان کرده است. بوسيدن احجار کعبه براي آن نيست که اين حجر سود و زياني دارد. حضرت امام‌ باقر(ع) فرمود: مردم موظف‌اند که اطراف اين سنگ‌ها بگردند اما بعد از طواف، به بارگاه ولاي ما بار يابند و مودت و نصرت و آمادگي خود و «حضور الحاضر و قيام الحجه بوجود الناصر» را بر ما عرضه کنند، آنگاه حضرت اين آيه کريمه را قرائت فرمود: «فاجعل أفئده من الناس تهوي اليهم». يعني پروردگارا! دل‌هاي گروهي از مردم را به فرزندان من مشتاق کن.
به هرحال، مقصد حاجي بايد لقاء امام به عنوان حبيب خداوند باشد تا در اين ديدار اطاعت و نصرت آنان را بيان و عرضه کند و خود را براي ايشان خالص گرداند. در هر عمل ديگري لازم است که حاجي قصد ديگري کند نه اينه قصد سنگ کند. در آيات قرآني آمده که زکات و انفاق مردم زماني تأثير دارد که پيامبر(ص) و امام(ع) آن را بپذيرد و امضاء کند. از اين‌رو بارها گفته شده که «من تمام الصيام لقاء الامام»، و يا «من تمام الزکاه لقاء الامام»؛ چرا که ولايت است که همه اين ها را تمام مي‌کند و معنا مي‌بخشد و موجب قرب بنده به خدا مي‌شود. از اين‌رو امام باقر(ع) مي‌فرمايد: «بني‌الاسلام علي خمسه أشياء: علي الصلاه و الزکاه و الحج و الصوم و الولايه»، سخن از «ولايت» است که با کلمه «والي» از آن تعبير شده: «و الوالي هو الدليل عليهن».

 


حامد سرمدي
اخلاق رضوي نماد خلق عظيم نبوي
خداوند در آيه 4 سوره قلم در توصيف پيامبر(ص) مي‌فرمايد: و انک لعلي خلق عظيم؛ تو اي پيامبر داراي اخلاق عظيم و بزرگي هستي. اين توصيف الهي خود به تنهايي بيانگر مقام و منزلت پيامبر(ص) و نيز بيانگر معيار ارزش‌گذاري افراد در پيشگاه خداوند است. به اين معنا که خداوند در ميان همه صفات الهي پيامبر(ص) به اخلاق ايشان اشاره مي‌کند؛ چرا که از نظر خداوند اخلاق چنان برجسته و اساسي است که مي‌بايست آن را تنها معيار سنجش افراد قرار داد. از همين روست که پيامبرش را براساس اين معيار سنجيده و ارزش و جايگاه و منزلت وي را تعيين مي‌کند.
البته آيات ديگر قرآني نيز بيانگر اين معناست که اخلاق تنها معيار سنجش و ارزيابي انسان‌هاست و اگر انساني فاقد اخلاق يا داراي اخلاق پست و رذل باشد، از دايره انسانيت خارج بوده و به همان ميزان فقدان، از قرب الهي دور خواهد شد و در دوزخ فراق قرار مي‌گيرد.
اين خداوند در آيه 13 سوره حجرات معيار تقوا را به عنوان معيار سنجش و ارزيابي کرامت انساني معرفي مي‌کند، در چارچوب همان معيار اصلي اخلاق قابل تحليل و تبيين است؛ زيرا تقوا به معناي پرهيز از هرگونه پليدي و زشتي و ناپسندي که عقل و وحي حکم بدان مي‌کند، خود جلوه‌اي از جلوه‌هاي اخلاق است. انساني داراي تقوا خواهد بود که متخلق به صفات نيک بوده و در رفتار و کردار خويش اصول اخلاقي را مراعات کرده و از هرگونه پليدي و زشتي و بدي دوري کند.
خدوند در آيات قرآني بر آن است تا بهترين الگوهاي اخلاقي را معرفي کرده و نيکوترين خلق و خوي را به انسان‌ها نشان دهد؛ چنان که هرگاه به امور ضداخلاقي مي‌پردازد مي‌خواهد انسان را نسبت به آن‌ها هوشيار و بيدار کرده و از آنان بخواهد تا از اين امور اجتناب کنند؛ زيرا اين‌ها موانع تخلق آدمي به اخلاق نيک و پسنديده است و اجازه نمي‌دهد تا انسان در مسير کمالي قرار گيرد و به صفات الهي تخلق يابد.
پيامبر(ص) که خود داراي خلق عظيم است و همه ‌جنبه‌ها و ابعاد اخلاقي را در تماميت اوج آن داراست، به عنوان اسوه حسنه (احزاب، آيه21) و مقتداي مردم، در بيان فلسفه و هدف بعثت و رسالت خود مي‌فرمايد: انما بعثت لاتمم مکارم الاخلاق؛ جز براي اتمام مکارم اخلاقي برانگيخته نشده‌ام.
از همين‌رو مي‌توان گفت که آموزه‌هاي قرآني بيانگر اتمام مکارم اخلاقي است؛ چرا که در اين آيات، اوج هر فضيلت اخلاقي و کمال الهي بيان شده که انسان مي‌تواند بدان متلبس و متخلق شود و جامه و لباس خلق الهي را برتن آدميت خويش کند. در حقيقت، تماميت مکارم اخلاقي در آيات قرآني بيان شده و انسان ها از اين قابليت و ظرفيت برخوردار هستند تا بدان تخلق پيدا کنند و در اين حد و مرز خدايي و متاله شوند؛ چراکه خداوند به تعليم اسمايي، همه صفات الهي را که انسان قابليت تخلق به آن را دارد، به انسان آموخته است؛ (بقره، آيه31) و همين تخلق انسان به اين صفات و فعليت‌يابي آن‌ها در صراط مستقيم عبوديت است که او را شايسته مقام خلافت کرده است. (بقره، آيات30 و 31)
در اين ميان برخي از انسان‌ها به عنوان انسان‌هاي کامل معرفي شده‌اند؛ زيرا توانسته‌اند به فضل الهي در مقام تخلق به تماميت برسند و همه کمالات الهي را در خود به فعليت رسانند و مظهر اسما و صفات الهي شوند.
براساس آموزه‌هاي قرآني هر چند که پيامبران الهي(ع) به ويژه پيامبران اولواالعزم(ع) در اين مسير گام‌هاي بلندي برداشته و در فضيلت از ديگران سبقت گرفته‌اند، با اين همه پيامبر گرامي(ص) و اوصياي ايشان هستند که در ميان همگان در اوج و فراز قرار گرفته‌اند و آنان تنها اسوه‌هاي حسنه کاملي هستند که بي‌هيچ اما و اگري مي‌توان از آنان پيروي کرد.
خلق عظيم پيامبر(ص) در آيات ديگر قرآني از جمله آيه159 سوره آل‌عمران و آيه53 سوره احزاب بيان شده و نشان مي‌دهد که چگونه آن حضرت(ص) با خلق نيک و حسن خويش مردمان را مجذوب اخلاق الهي خود کرد بگونه‌اي که حتي دشمنان را گستاخ و اميدوار مي‌کرد. (توبه، آيه61 و آيات ديگر)
اينکه خداوند پيامبر(ص) را به عظمت اخلاقي مي‌ستايد از آن روست که ايشان در همه ابعاد و جهات در اوج تماميت اخلاقي قرار داشت و اين‌گونه نبود که مثلا نسبت به دوستان يا در حالت خوش و در هنگامه شادي و سرور و در زمان دارايي و ثروت و قدرت و مانند آنها، خلق نيک و خوش‌خو باشد، بلکه در همه احوال و در همه زمان‌ها و مکان‌ها اين‌گونه بود و همين است که او را عظيم ساخته است. عظمتي که فراتر از همه است و بزرگي است که در اوج نشسته است.
البته اوصياي ايشان به حکم خلافت الهي مي‌بايست اين‌گونه باشند؛ وگرنه اگر خليفه متخلق به اخلاق مستخلف عنه نباشد، سزاوار خلافت نيست. از همين روست که خداوند اوصياي پيامبر(ص) و خلفاي به حق آن حضرت(ص) را به عنوان اسوه‌هاي نيکي معرفي مي‌کند که همانند آن حضرت(ص) در اوج تماميت اخلاقي هستند و همه محاسن و مکارم اخلاقي را در تماميت اوج آن دارند. (نگاه کنيد: سوره انسان و نيز آيه 61 سوره آل عمران و آيات ديگري که در وصف اميرمومنان و اهل بيت(ع) وارد شده است.)
امام رضا(ع) يکي از اوصيا و خلفاي به حق پيامبر(ص) نماد همان خلق عظيم نبوي (ص) بود به گونه‌اي که هر کسي از دوست و دشمن به ايشان مي‌نگريست ايشان را يادآور خلق و خوي پيامبر(ص) مي‌ديد. سنت قولي و سيره علمي آن حضرت(ع) گواه صادقي بر اين خلق عظيمي است که ايشان را تجسم عيني قرآن و رسول‌الله(ص) قرار مي‌دهد. از همين رو بايد براي درک حقيقت اخلاق و جايگاه آن در معيار الهي سنجش افراد به سراغ اين مجسمه‌هاي اخلاق الهي برويم و درس‌هاي زندگي را از ايشان بياموزيم.
مکتب اخلاقي امام رضا(ع) که در سنت و سيره ايشان تجلي يافته است، همان مکتب قرآن و رسول‌الله(ص) است. از همين رو، خواندن و عمل به اين آموزه‌هاي اخلاقي، مي‌تواند ما را به همان جايگاهي برساند که اهل بيت(ع) از ما انتظار دارند و مي‌خواهند تاما خدايي شده و به محبت علمي و عملي بدانان نزديک شده و بدن به خدا تقرب جوييم.
آموزه‌هايي از مکتب اخلاقي رضوي
بي‌گمان بيان همه آموزه‌هاي اخلاقي مکتب رضوي(ع) در اين مقاله شدني نيست ولي آب دريا اگر نتواند کشيدهم به قدر تشنگي بايد چشيد. تذوق و چشيدن شهد شيرين از گلبرگ‌هاي کلام و سخنان حضرت امام رضا(ع) خود مي‌تواند ما را در رسيدن به مکتب اخلاقي ايشان و تخلق به خلق رضوي(ع) ياري رساند. از همين رو، در اين جا به گوشه‌اي از شهد شيرين و انگبين شفابخش سخنان ايشان تمسک و توسل مي‌جويم تا دردهاي فراق را بدان شهد شيرين سخن ايشان درمان کنيم.
1- دوستي اهل بيت(ع) در سايه عمل صالح: محبت در حقيقت ايجاد علقه و پيوند باعمل است. انسان اگر بخواهد محبت خوش را به ديگري بيان کند مي‌بايست خود را همانند محبوب سازد و صفات او را تخلق نمايد و از هر چه که او بيزار است دوري ورزد و هر صفت و کار خوب از منظر محبوب را به جا آورد. از همين روست که تخلق به اخلاقي الهي محبوبيت و تقرب به خدا را موجب مي‌شود. بنابراين، مدعي دروغين خواهد بود کسي که مدعي محبت محبوبي است و در عمل برخلاف رضا و خشنودي او رفتار مي‌کند. اگر کسي واقعا مدعي محبت محبوبي است و در عمل برخلاف رضا و خشنودي او رفتار مي‌کند. اگر کسي واقعا مدعي محبت اهل بيت(ع) است چگونه مي‌تواند رفتار ضداخلاقي خود را توجيه کند و آن چه را موجب ناخشنودي آنان است، به جا آورد؟ امام رضا(ع) در بيان حقيقت محبت به اين نکته اشاره مي‌کند و کساني که مدعي محبت هستند ولي خلاف محبوب عمل مي‌کنند، نادرست و غلط مي‌داند و مي‌فرمايد: لاتدعوا العمل الصالح و الاجتهاد في العباده اتکالا علي حب آل محمد عليهم‌السلام و لا تدعو حب آل محمد عليهم السلام لامرهم اتکالا علي العباده فانه لا يقبل احدهما دون الاخر؛ مبادا اعمال نيک را به اتکاي دوستي آل محمد عليهم‌السلام رها کنيد و مبادا دوستي آل محمد عليهم‌السلام را به اتکاي اعمال صالح از دست بدهيد؛ زيرا هيچ‌کدام از اين دو، به تنهايي پذيرفته نمي‌شود. (بحارالانوار، ج 78، ص 348)
2- خيرجويي از خوش خلقي: چنان که گفته شد اخلاق معيار سنجش در دنيا و آخرت است. اگر کسي اخلاق نداشته باشد، چيزي ندارد. از همين رو امام رضا(ع) مي‌فرمايد: پنج صفت است که در هر کس نباشد اميد چيزي از دنيا و آخرت به او نداشته باشيد: 1-کسي که در نهادش اعتماد نبيني 2-کسي که در سرشتش کرم نيابي 3-کسي که در آفرينشش استواري نبيني 4-کسي که در نفسش نجابت نيابي 5-کسي که از خدايش ترسناک نباشد. (تحف العقول، ص 446 و بحارالانوار، ج 78، ص 339) آن حضرت(ع) در جايي ديگر مي‌فرمايد که انسان نمي‌تواند از برخي افراد به سبب موقعيت و مناسبت‌ها يا خلق و خوي بدي که بدان تربيت شده، انتظار امر خيري داشته باشد. آن حضرت مي‌فرمايد: ليس لبخيل راحه- و لا لحسود لذه- ولا لملوک وفاء- ولا لکذوب مروه، بخيل را آسايشي نيست، و حسود را خوشي و لذتي نيست، و پادشاهان را وفايي نيست، و دروغگو را مروت و مردانگي نيست. (تحف العقول، ص 450) پس از اين دسته افراد نمي‌توان انتظار خير و خوبي داشت و بدان‌ها اميدوار بود. اين مساله گاه به سبب همان موقعيت شغلي چون پادشاهي ايجاد مي‌شود، زيرا ملوک نمي‌توانند به وعده‌اي که مي‌دهند وفادار باشند و در نهايت پيمان‌شکني مي‌کنند و برخلف وعده مي‌کنند و وفايي از ايشان انتظار نمي‌رود و گاه ديگر به سبب همان عادت به خلق زشت است که چنان که از دروغگو نمي‌توان انتظار مروت و مردانگي داشت، زيرا هرگز قول و فعلش هماهنگ نيست و بر صدق و صداقتي را نمي‌توان از او انتظار داشت.
3- رفتار مناسب: امام رضا(ع) با توجه به موقعيت افراد و اشخاص و نيز جايگاه هر کسي خواهان رفتار مناسب با اوست. بنابراين، نبايد در رفتارهاي خودمان هميشه يک گونه عمل کنيم. در آموزه‌هاي قرآني آمده است که نسبت به مومنان نرم و دشمنان سخت باشيم. (فتح، آيه 29) بنابراين، براساس مناسبت حکم و موضوع بايد عمل کرد و رفتار مناسبي را در شرايط متفاوت و نسبت به افراد مختلف بايد در پيش گرفت. به عنوان نمونه تواضع در برابر متکبر موجب مي‌شود تا او گستاخ شود، بلکه بايد با او همانندش عمل کرد تا از تکبر دست بردارد. پس شناخت موقعيتها و درک آن‌ها براي اتخاذ مواضع مناسب و رفتار مفيد و سازنده بسيار اساسي است. اصولا حکيم و خردمند کسي است که موقعيت زماني و مکاني را بشناسد و براساس آن رفتار مناسبي را در پيش گيرد. از همين روست که گفته‌اند: هر سخن جايي و هر نکته مقامي دارد. اما رضا(ع) مي‌فرمايد: اصحاب السلطان بالحذر و الصديق بالتواضع و العدو بالتحرز و العامه بالبشر، با سلطان و زمامدار با احتياط همراهي کن، و با دوست با تواضع و فروتني، و با دشمن در پناه حرز، و با مردم با روي خوش رفتار کن. (بحارالانوار، ج 78، ص 356)
4-آمد و شد عامل محبت: انسان موجودي اجتماعي است. اين گرايش به اجتماع چه به قصد تسخير باشد يا هر عامل ديگري، امري ذاتي انسان است. انسان بدون جفت و زوج نمي‌تواند زندگي کند و در نهايت انساني ناتمام خواهد بود، زيرا اين جفت است که انسان را به تماميت مي‌رساند و از نقص مي‌رهاند. انسان‌ها از نظر روحي و رواني و نيزجنبه‌هاي ديگر مادي و جسمي نيازمند ارتباط با ديگري هستند، پس نمي‌تواند بدون اجتماع زندگي کند و به آسايش و آرامش و خوشبختي دست يابد. خلق انساني نيک آن است که اين ارتباط را در محدوده انساني در چارچوب قوانين الهي و عقلاني سامان دهد و با ديگران اظهار دوستي نمايد و محبت ايشان را گدايي کند؛ زيرا گدايي محبت برخلاف هر گدايي ديگر پسنديده است و انسان را به سوي کمال مي‌برد. البته چنان که گفته شد ارتباط و آمد و شدها مي‌بايست در چارچوب عقل و شرع باشد تا از مشکلات غيراخلاقي جلوگيري کند. امام رضا(ع) آدابي را براي ارتباط بيان مي‌کند که برخي از آن‌ها در اين سخن ايشان تجلي يافته است. ايشان مي‌فرمايد: تزاوروا تحابوا و تصافحوا و لاتحاشموا؛ به ديدن يکديگر رويد تا يکديگر را دوست داشته باشيد و دست يکديگر را بفشاريد و به هم خشم نگيريد. (بحارالانوار، ج78، ص347) از نظر امام رضا(ع) يکي از نشانه‌هاي خوشي در زندگي دنيايي اين است که انسان داراي دوستان و محبان بسياري باشد و اين جز با رفت‌وآمد خوب و مناسب شدني نيست: سئل الامام الرضا عليه السلام عن عيش‌الدنيا؟ فقال: سعه‌المنزل و کثره‌المحبين؛ درباره خوشي در دنيا سؤال شد، فرمود وسعت منزل و زيادي دوستان (بحارالانوار، ج76، ص152) البته ديد و بازديد از بستگان و خويشان در اولويت است؛ زيرا آنان بيش‌تر از ديگران نياز و انتظار دارند که به ديدار آنان برويد. امام(ع) در اين‌باره مي‌فرمايد: صل رحمک و لو بشربه من ماء و افضل ما توصل به‌الرحم کف الادي عنها؛ پيوند خويشاوندي را برقرار کنيد گرچه با جرعه آبي باشد؛ و بهترين پيوند خويشاوندي، خودداري از آزار خويشاوندان است. (تحف‌العقول، ص445) آن حضرت(ع) در جايي ديگر بدترين مردم را کسي مي‌داند که از ارتباطات با مردم خودداري مي‌کند و حتي با ديگران غذا نمي‌خورد و به تنها خوري عادت دارد و اجازه نمي‌دهد تا خيري به ديگران برسد. چنين افرادي در حقيقت به سبب عدم ارتباطات اجتماعي از اخلاق انساني به دور هستند؛ زيرا خلق و خوي انساني بر اجتماع و ارتباطات بلکه کمک به ديگران در قالب مظهريت در خلافت ربوبيت الهي است. آن حضرت(ع) مي‌فرمايد: ان شرالناس من منع رفده و اکل وحده و جلد عبده؛ به راستي که بدترين مردم کسي است که ياري‌اش را (از مردم) باز دارد و تنها بخورد و افراد تحت امرش را بزند. (تحف‌العقول، ص448)
5. ادخال سرور: مؤمن بايد اهل سرور و شادي باطني باشد و هرگز تبسم و لبخند از لبانش محو نشود. اين‌که شخص عبوس باشد و با گشاده‌رويي با مردم برخورد نکند، از رذايل اخلاقي است. مسلمان نه تنها بايد شاد باشد بلکه اين شادي و سرور خود را به ديگران نيز منتقل کند به طوري‌که هر کسي با او ديدار مي‌کند از ديدارش مسرور و شادان شود و غم و اندوه از دلش برود. البته نبايد در ايجاد سرور راه‌هاي باطلي رفت و نيازي هم نيست که با ابزارهاي باطل بخواهيم کاري مفيد انجام دهيم؛ زيرا وقتي ابزار آلوده باشد، سرور نيز دروغين و واهي خواهد بود. از همين‌روست که پس از سرورهايي که از ابزارهاي باطل پديد مي‌آيد، غمي سنگين بر جان مستولي مي‌شود و شخص را به افسردگي دو چندان مي‌کشاند. بايد از ابزارهاي سرور مباح و جايز بهره برد و زمينه و بستر زيارت را به شادي مباح رنگين کرد. اين‌گونه اعمال پس از عبادت محض چون نماز و روزه از مهم‌ترين اعمال عبادي بشر است. از اين‌روست که امام رضا(ع) در تشويق مردم به اين عمل مي‌فرمايد: ليس شيء من‌الاعمال عندالله عزوجل بعدالفرائض افضل من ادخال السرور علي المومن؛ بعد از انجام واجبات، کاري بهتر از ايجادخوشحالي براي مومن، نزد خداوند بزرگ نيست. (بحارالانوار، ج 78، ص 347) چرا که با ايجاد سرور در محيط ارتباطي، خوش‌خويي خود را دو چندان به نمايش گذاشته است و افزون بر اين که زيارت‌کنندگان از ايشان بهره معنوي و مادي مي‌برند از نظر روحي و رواني نيز تقويت مي‌شوند و آثار آن در ارتباطات ديگر ايشان نيز نمايان مي‌شود.
6. رفع مشکلات مردم: انسان تا مي‌تواند مي‌بايست در کمک به خلق خدا بکوشد. کمک به انسان‌ها به طور اولويت بايد در دستور قرار گيرد و اگر کسي اين گونه عمل نکرد بايد او را از دايره انسانيت به دور دانست؛ چه رسد که اورا انساني اخلاقي دانست. خلق الهي انسان اقتضاء مي‌کند که در مقام خلافت الهي در رفع مشکلات ديگران بکوشد. اگر انسان بتواند در حد مقدورش از ديگران مشکلي را حل کند به همان ميزان ارزش و اعتبار خود را افزوده است. البته آثار اين گونه اعمال تنها محصور به دنيا نيست بلکه همان گونه که در دنيا موجبات رضايت خاطر خود را فراهم مي‌آورد و انسانيت خود را بروز مي‌دهد، زمينه اندوه‌زدايي اخروي خود را نيز فراهم مي‌آورد؛ يعني زماني که همه در قيامت از هول و هراس آن در اندوه هستند خداوند گشايشي در گره‌هاي قيامتي او مي‌گشايد و دلش را شاد مي‌گرداند. امام رضا(ع) مي‌فرمايد: من فرج عن مومن فرج‌الله عن قلبه يوم‌القيمه؛ هر کس اندوه و مشکلي را از مومني برطرف نمايد خداوند در روز قيامت اندوه را از قلبش برطرف سازد. (اصول کافي، ج3، ص 268)
7. مدارا با مردم: مودت با مومنان و مدارا با مردم از خصلت‌هاي نيک اسلامي انساني است. انسان‌ها در موقعيت‌هاي گوناگون شايد رفتارهاي نادرستي داشته باشند و اشتباهاتي بکنند. از اين رو مي‌بايست با مردم کنار آمد و سخت‌گيري نکرد. اين که بخواهيم نسبت به مردم سخت‌گيري کنيم ومته روي خشخاش بگذاريم و گير بدهيم کاري ضداخلاقي انجام داده‌ايم. سنت و سيره عملي پيامبر(ص) اين گونه بود که حتي نسبت به منافقان و دشمنان و مخالفان خود کوتاه مي‌آمد وبا آنان مدارا مي‌کرد که گويي چيزي از آن نمي‌ داند و حرف‌هاي نادرست ايشان را گوش مي‌داد و گاه با آن که مي‌دانست دروغ مي‌گويند ولي به همان ظاهر کلام ايشان بسنده مي‌کرد به طوري که ايشان را به تحقير و استهزاء وتمسخر «اذن» مي‌گفتند. (توبه، آيه 61) انسان مومن بايد اين خصلت و سيره نبوي را اتخاذ کند و با مردم مدارا کند و سختي نورزد. امام رضا(ع) مي‌فرمايد: لايکون المومن مومنا حتي تکون فيه ثلاث خصال؛ سنه من ربه و سنته من نبيه و سنه من وليه فاما السنه من ربه فکتمان سره؛ و اما السنه من نبيه فمداراه الناس؛ و اما السنه من وليه فالصبر في‌الباساء و الضراء؛ مومن، مؤمن واقعي نيست، مگر آن که سه خصلت در او باشد: سنتي از پروردگارش و سنتي از پيامبرش و سنتي از امامش؛ اما سنت پروردگارش، پوشاندن راز خود است؛ واما سنت پيغمبرش، مدارا و نرم‌رفتاري با مردم است؛ و اما سنت امامش، پس صبر کردن در زمان تنگدستي و پريشان حالي است. (اصول کافي، ج3، ص 339 و تحف‌العقول، ص 442)

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10