(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 24 شهریور 1392 - شماره 20591

شعر
گزارش از نمايشگاه " مروري بر جنبش سقاخانه در هنرمعاصر ايران "
جنبش سقاخانه يکي از ناب‌ترين هنرهاي معاصر ايراني
   


به بهانه ولادت امام علي ابن موسي الرضا (ع)
اي راهب کليسا
ديگر نزن به ناقوس
* سيد حميد برقعي
اي راهب کليسا ديگر مزن به ناقوس
خاموش کن صدارا، نقاره مي زند طوس

آيا مسيح ايران کم داده مرده را جان
جاني دوباره بردار با ما بيا به پابوس

آنجا که خادمينش از روي زائرينش
گرد سفر بگيرند با بال ناز طاووس

خورشيد آسمان ها در پيش گنبد او
رنگي ندارد آري چيزي شبيه فانوس

روياي ناتمامم ساعات در حرم بود
باقي عمر اما افسوس بود و کابوس

وقتي رسيدي آنجا در آن حريم زيبا
زانو بزن به پاي بيدار خفته در طوس..

 


سيد محمد مشکوه الممالک
اشاره : هنر سقاخانه گوشه اي از هنر فاخر کشورمان مبتني بر باورهاي ديني وملي جامعه در حال تحول ايران بوده که از سال هاي گذشته مورد توجه جامعه شناسان حوزه هنر و فلسفه هنر قرار داشته است.مکتب سقاخانه از دهه 50 در هنر معاصر ايران متولد شد و بيش از سه دهه از تولد اين مکتب هنري که با وارد کردن باورهاي ملي و ديني در هنر مدرن شکل گرفت‌، مي‌گذرد. اين مکتب هشت هنرمند بزرگ صادق تبريزي، منصور قندريز، مسعود عرب‌شاهي، پرويز تناولي،حسين زنده‌رودي، فرامرز پيل‌آرام، ژازه تباتبايي و ناصراويسي دارد .
در حال حاضر نمايشگاهي با عنوان مروري بر" جنبش سقاخانه در هنرمعاصر ايران" در موزه هنرهاي معاصر تهران از 29مرداد تا 21آبان برپا شده است .در اين نمايشگاه مجموعه‌اي از آثاردر حدود 92اثر از اين هشت هنرمند به نام " مکتب سقاخانه " که از گنجينه موزه هنرهاي معاصر تهران، موزه هنرهاي ديني امام علي (ع )، آرشيو مجموعه‌داران خصوصي و آرشيو شخصي هنرمندان گردآوري شده، به نمايش گذاشته ‌شده است .
يکي از وظايف موزه هنرهاي معاصر ، معرفي جريان هاي مهم هنري در ايران و خارج از کشور است. جريان هاي هنري از آن جهت مهم هستند که بر روند هنر بعداز خود تاثير مي گذارند بدين صورت که وقتي مکاتب هنري را مورد بررسي قرار مي دهيم هر مکتب از تغييراتي که در دل مکتب قبلي به وجود آمده ،ايجاد شده است. هنر ايران تا قبل از سال هاي 1310-1312 مبتني بر داشته هاي سنتي ما بود خصوصا در حوزه هنرهاي تجسمي که به هنرهاي نگارگري و نقاشي قهوه خانه اي محدود بود؛ با به تخت نشستن پهلوي اول ، روند مدرنيزه شدن ايران بدون داشتن ساختارها و زير ساخت ها آغاز شد و بيشترين تلاش بر روي حوزه هاي نقاشي و موسيقي صورت گرفت.
در آن زمان حکام ايران فکر مي کردند که پيشرفت و توسعه کشور زماني امکان پذير است که همه چيز رنگ و بوي غربي و مدرن بگيرد‌، اما آن چيزي که باعث نا به ساماني در جامعه ايران شد اين بود که ايران پشتوانه لازم را براي مدرنيته شدن نداشت،از مضرات اجتماعي آن نيز کشف حجاب و ايجاد مظاهري بود که فکر مي‌کردند ايران را به پيش مي برد. اتفاقاتي نيز در حوزه هنر افتاد جامعه ايران که زيرساخت هاي لازم براي تغيير را نداشت ناگهان با پديده اي به نام هنر مدرن،هنري بيگانه با روح ايرانيان مواجه شدند. در حوزه موسيقي سازهاي ايراني را از مدارس موسيقي جمع کرده و فقط سازهاي غربي را تدريس مي کردند و سعي بر ايجاد ارکستر و اپرا در ايران را داشتند.
در حوزه هنرهاي تجسمي ،نقاشي مدرن وارد کشور ما شد که از لحاظ محتوا ،فرم و تکنيک با نقاشي هاي ما کاملاً متفاوت بود. اين تغييرات با انديشه و روحيه هنرمندان ما سازگار نبود ؛ بدين سبب از حدود سال 1335 جرياني در اين زمينه شکل گرفت و نبوغ ايراني را به نمايش گذاشت که آن ،وارد کردن باورهاي ملي و ديني به نقاشي مدرن بود و يک بار ديگر ايراني ها تاثير گذاري خود را در هنر نشان داده و هنرمندان ما هنر مدرن را ايراني کردند.
منشاء اين نبوغ و تولد هنر مدرن ايراني زماني بود که براي اولين بار مفاهيم عاشورايي به هنر مدرن وارد شد و منتقد اديب کريم امامي با مشاهده اثر حسين زنده رودي که نمايي از حضرت عباس(ع) بود، نام "سقاخانه" را بر اين جريان گذاشت. يکي از مهم ترين بنيانگذاران اين جريان چنين نقل مي كند: " روزي، حدود سال 1340، من و حسين زنده رودي به حضرت شاه عبدالعظيم رفتيم و آنجا توجه مان به تعدادي تصوير چاپي مذهبي كه براي فروش عرضه شده بود، جلب شد. در آن وقت ما هر دو در جست و جوي انواعي از مواد و مصالح ايراني بوديم كه بتوانيم از آن ها درهنر خود استفاده كنيم و آن تصاوير را خريديم و به خانه برديم. از سادگي فرم آنها، از تكرار نقش‌ها در آن ها و از رنگ هاي چشمگير آنها، خوش‌مان آمد. نخستين طرح هايي كه «زنده رودي» با الهام از آن تصاوير كشيد در واقع نخستين كارهاي سقاخانه اي هستند ." و اين گونه بود كه جنبش سقاخانه شكل گرفت.
تماشاي کارهاي زنده رودي بيننده را به ياد حرم و تکيه و حسينيه مي انداخت حال وهواي کارها مذهبي بود و بوي روضه و گريه مي‌داد . در آن زمان يکي از باورهاي مذهبي مردم ايران وجود سقاخانه هايي با فضاي کوچک بود که غالبا در هنگام عبور از محلات و بازار قديمي‌،تورفتگي ها يا حجره‏هاي کوچکي را مشاهده مي کرديم که با پنجره‏ اي مشبک آهني ‏پوشانده شده بود که براي مسلمانان شيعه مکاني نمادين و به يادآورنده حماسه قيام امام حسين (ع) بود، سقاخانه‌ها هر يک شکل خاص داشتند اما در همه آنها عناصري پي در پي تکرار مي‌شد و همه چيز به‌رغم ظاهري ساده و بي پيرايه معنايي خاصي داشت: پنجره‌هاي مشبک آهني، شمع‌هاي روشن و خاموش، آب، پارچه‌هاي رنگين، شمايل‌هاي گوناگون با رنگ‌هاي درخشان ، خطوط نوشته شده بر روي ديواره‌هاي سقاخانه که بيشتر آيات قرآني و اشعار ي در مدح امام حسين و ياران آن امام خصوصاً حضرت ابوالفضل العباس بود.
بدين گونه سقاخانه‌ها در عين سادگي مجموعه‌اي غني از نماد و تصوير، بودند اين‌ها همان گنجينه‌هايي بود که هنرمندان ما به‌دنبال آن بودند، گنجينه‌اي که فرم‌هاي ايراني را به‌همراه داشت و اين هنرمندان مي‌توانستند هويت گمشده خود را در اين فرم‌ها بيابند و از اين طريق هويتي ايراني به‌آثار خود دهند. اين هنرمندان کساني بودند که پس از«پيشتازان نقاشي معاصر ايران»، خود را از «نسل دوم هنرمندان نوگراي ايران» مي‌دانستند؛ آن ها جنبش هنري سقاخانه را به وجود آوردند که نوعي واکنش بي‌اختيار روشنفکران و هنرمندان دهه 40 شمسي، عليه مدرنيسم و گسترش دامنه نفوذ فرهنگ غرب دانست.
با اين پيشينه ، نمادي که ما از سقاخانه‌هاي قديم داشتيم ، وارد هنر مدرن شد و از آن دوره به بعد جريان مهمي هنر مارا در بر گرفت ،هنري همسو با باورهاي ديني و ملي که امروزه مي‌توان از آن به عنوان هنر مدرن ايراني ياد کرد . اين حرکت را مکتب سقاخانه نمي‌توان گفت چرا که مکتب، به شيوه اي اطلاق مي شود که به صورت سلسله و زنجير وار به هم متصل است و تقابل هايي را ايجاد مي کند ، در دوران سقاخانه چنين شيوه اي را نداشتيم که در اثر آن سقاخانه پديد آمده باشد ،از آنجا که اين دوره ويژگي مکتب را ندارد و حدود 20سال هنر کشور ما را با خود همراه کرد بنابر اين براي چنين جرياني نام "جنبش " شايسته تر است‌.دوران اوج اين جنبش سال هاي 47-48 است که به اوج خود مي رسد و سال هاي 54-55 به سمت افول مي رود.
جنبش سقاخانه در آغاز به نوعي هنر مذهبي عاميانه توجه داشت و حداقل در نخستين کارهاي زنده رودي ديده مي شد ولي کم کم پايه اي وسيع تر يافت و همه کساني را که در کار خود از نقش هاي تزييني سنتي و از جمله خط فارسي بهره مي بردند در بر گرفت. به گفته كريم امامي در مرداد ماه 1356، «واقع اين است كه مكتب ها به خودي خود شاهكار خلق نمي كنند. شاهكارها را هنرمندان داخل يا خارج از مكاتب بر حسب توانايي هاي ذاتي خود پديد مي آورند. مكتب ها تنها راه مي گشايند و محيط را آماده مي كنند. آثار ماندني سقاخانه‌اي، در اين ميان، از دستاوردهاي ماندني ديگران نه كمتر است و نه بيشتر. آنچه مهم است روحيه اي است كه مكتب سقاخانه با خود آورد. مكتب «ملي» پيش از ظهور سقاخانه اي ها يك روياي آسماني بود. سقاخانه اي ها نشان دادند كه با استفاده از مصالح آشناي دم دست، خيلي آسان تر مي توان به اين مكتب رسيد».
در زمينه هنر بايد به ريشه هاي خود توجه کنيم و مطابق با آنها پيش رويم ،اگر تقليد کنيم به جايي نمي رسيم. هنر بايد ريشه در فرهنگ ما داشته باشد تا تاثيرگذار باشد ؛ اگر هنرمندان بزرگ ما از هنرمندان مدرن غرب تقليد مي کردند قطعاً در حال حاضر در اين جايگاه نبوديم.
علت اصلي که موزه اين نمايشگاه را برپا کرده اين است که هنرمندان ما زماني مي‌توانند خوب حرکت کنند که گذشته خود را خوب بشناسند .فرزندان ما وقتي مي توانند به هنر چيزي افزوده، به پيشبرد هنر خود در آينده کمک کنند و هنر امروز را متعالي کنند که پيشينه و ويژگي هاي ديني و ملي خود را بشناسند. يکي از مهم ترين پيشينه ها براي هنر امروز ما،" جنبش سقاخانه" است چرا که هم به لحاظ تکنيک و هم درون مايه جزء ناب‌ترين هنرهايي است که ايران از ابتدا تا به حال داشته است .
موزه هنرهاي معاصر اين نمايشگاه را برگزار کرده است تا هنرمنداني که به خاطر خلع تاريخي، از گذشته هنري خود منفک شدند را به تاريخ هنر رجوع دهد که از گذشته درس گرفته و هنر امروز خود را با توجه به آن شروع کنند.
مخاطبين اين نمايشگاه چند گروه هستند،يک گروه هنرمنداني اند که خود در آن زمان بوده و آن دوران را تجربه کرده اند از نظر آن ها برپايي چنين نمايشگاهي فوق العاده است‌، گروهي هم عامه مردم اند که از جنبش سقاخانه چيزي نمي دانند ولي با توضيحات راهنمايان موزه به دانستن راجع به اين موضوع علاقه مند مي شوند و گروهي هم توريست هايي هستند که براي ديدن ايران سفر کرده و قصد دارند با گذشته هنري ما آشنا شوند.
هنرمنداني که آثار خود را در اين جا به نمايش گذاشته اند از عناصري در کارهاي خود استفاده کرده اند که در سقاخانه هاي ما بوده ، به عنوان مثال در سقاخانه هاي قديم ما معمولا ضريح ، قفل وشمايل معصومين بوده است و حتي شمايلي را در سقاخانه مي گذاشتند که واقعه کربلا مربوط شود ،مردم هم به سقاخانه‌ها دخيل بسته وطلب حاجت داشتند گاهي کنار سقاخانه حجره هايي بوده که براي مردم دعا مي نوشتند.اين ها جزئي از فرهنگ ديني ما محسوب مي شد که هنرمندان خوش ذوق ايراني با استفاده از اين نمادها آثار بي نظيري را خلق مي کردند . مثلاً زنده رودي در آثار خود از اعداد و حروف ابجد استفاده کرده است که اين بحث به حجره هاي دعانويسي کنار سقاخانه‌ها مربوط مي شود.البته براي آن ها مفهوم اين حروف مهم نبود و فقط از فرم اين ها در آثارشان استفاده مي کردند.هنرمند ديگري نماد کارهاي خود را قفل قرار داده است.اينجا هر هنرمندي به اقتضاي خود ، نمادي را انتخاب کرده که به جنبش سقاخانه اي برمي گردد در واقع آن ها آموخته هاي خود از هنر مدرن غربي را ايراني و بومي کرده اند که براي عموم مردم ايران آشنا باشد. متاسفانه گاهي در آثار برخي از هنرمندان دين گريزي ديده مي شود؛ جنبش سقاخانه يک ويژگي که داشت ، دين مدار کردن واقعه هاي هنري بود. در حال حاضر ما بايد به سمت هنري برويم که جامعه را به دين مداري سوق دهيم تا هنر تاثيرگذار باشيم.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10