(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


دوشنبه 08 مهر  1392 - شماره 20604

نگاهی دیگر به فراز و نشیب های تاریخ سینمای ایران- بخش اول
سایه روشن های سینمایی که نه ملی شد و نه دینی!
جشنواره تئاتر مقاومت
بایدها و نبایدها...!
نگاهی دیگر به نقض گسترده حریم شخصی در شبکه‌های اینترنتی
چالش های جدید در ارتباطات سایبری
مجادله مانی حقیقی و بهروز افخمی!
دریغ ماهنامه فیلم به‌خاطر رسواترین فیلم‌های بهائیان
   


محمدرضا محقق
سینمای ایران را می توان به خصوص در دوران پس از انقلاب از منظرهایی همچون نوع تعامل آن با موضوعاتی نظیر انقلاب اسلامی و دفاع مقدس و خانواده و نقش زن در آن و نیز بسیاری از موضوعات و مضامین و معارف دیگر نگریست و هدف نقد و تحلیل قرارداد.
تشخیص و ردیابی اینکه سینمای ایران در این بیش از سه دهه که از انقلاب و تولد نوینش می گذرد چه نسبتی با این مفاهیم و موقعیت های خطیر و مهم تاریخی داشته می تواند چراغی باشد فرا راه آینده حرکت این سینما و روشنگر نقاط قوت و ضعف این رسانه-صنعت و هنر ملی.
اینها کلید واژه ها و عناصر تعیین‌کننده‌ای در هویت سینمایی و مفاهیم و معارف منتشر و مستتر در هنر هفتم ایران پس از انقلاب هستند. هم چنان که برخی از آنها جزء عناصر اصلی و زمینه های همیشگی و اصیل کارکردهای سینمایی محسوب می شوند.کارکردهایی که گاه وجه مثبت و پیشرو و تعالی بخش می یابند و گاه شکل معیوب و نادرست و اغفال کننده و مخرب.
مثل نقش و حضور زن و در ادامه و به تبع آن، کارکردها و تصویرگری هایی که از خانواده در سینما ارائه می شود.
گاه زن به عنوان عنصری برای بهره‌مندی‌ها و التذاذات مادی و جنسی در سینما مورد سوءاستفاده قرارمی گیرد. مثل آنچه در بخش قابل توجهی از سینمای غرب شاهدش هستیم و گاه هم به عنوان وجهی از آفرینش که می تواند مستعد بسیاری از پیشرفت های انسانی و رسیدن به مراتب والا و بالای الهی و آسمانی و مایه ظهور و بروز توانمندی های اصیل و ناب و تابناکی مثل حقیقت مادرانگی و عاطفه مندی و لطافت و احساسات پاک زنانه باشد، به تصویر درمی آید.
اینها همه می تواند به عنوان غایت و معنا در سینما ظهور کند و در یک سیستم واحد و یکپارچه ذیل تعابیری مثل ساختار و محتوا که در نهایت یک «فیلم» را شکل می دهند و از هم قابل تفکیک هم نیستند، رخ نماید.
سایه روشن کارنامه
سینمای ایران
اما واقعیت آن است که کارنامه سینمای ایران در طول بیش از سه دهه گذشته مشحون از نقاط روشن و تاریک و گویا و جویای موفقیت ها و شکست ها و زیبایی ها و زشتی هایی است که به نوعی می توان گفت برآیند تلاش ها و مجاهدت ها و شکست ها و رخوت ها و احیانا غرض ورزی های رخ داده در فراز و فرود این سال ها و تب و تاب تولید صدها اثر سینمایی از طیف متنوع و مختلف هنرمندان است که باید از منظری منصفانه و کارشناسانه و به منظور رفع و رجوع این نواقص و معایب در آینده این هنر برجسته و جدی و مهم قرارگیرد.
ابتدا نگاهی فشرده و گذرا داریم به تاریخچه این هنر و شکل و شیوه ورود آن به ایران و سپس تأملی در موضوع سینمای پس از انقلاب، خاصه از منظر نگاه و رهنمودهای امام امت نسبت به این هنر.
نگاهی که تمسک به آن و توجه به دغدغه‌ها و منویات و فرامینش می تواند سلامت سینمای ایران را تضمین و راه را برای رسیدن به افق های روشن و والای این هنر ارزشمند و پیشرو، بیش از پیش مهیا کند.
اختراع لومیرها و ارمغان
مظفرالدین شاه
سينما زمانى و به نحوی وارد ايران شد که به سان سوغاتی فرنگی و وسیله ای که بیشتر به بازی اشرافی درباریان قاجار وجهی مدرن و امروزی بدهد درآمد و شمایل یک وسیله بدیع برای ادامه یافتن عیش حکام و عیاشان دربار قاجار در قالبی نو فراهم ساخت.
مظفرالدين‌شاه در یکی از سفرهای سیاحتی اش به فرنگ، سينماتوگراف را مى‌بيند و دستور خريد آن را مى‌دهد و این اختراع برادران لومیر را به ايران مى‌آورد تا از آن به‌طور خصوصى استفاده کند و سينما در پس پرده حرمسرایش به خدمت درآید.
چهار، پنج سال بعد از ورود خصوصى سينما به ايران نمايش فيلم توسط ميرزا ابراهيم خان صحاف‌باشى که سفر به اروپا را تجربه کرده بود، علنى مى‌شود. صحاف‌باشى که با کاربرد سينما آشنا شده بود، آن‌را به ميان مردم برد، اين تاريخ (۱۹۰۵) براى نمايش فيلم در ايران تقریبا هم‌عصر با اکثر کشورهاى پيشرفته جهان شد و این در حالی بود که جامعه ایران به مدد حکام شکمباره و درباریان عیاشش نه بهره ای از صنعت داشت و نه سودی از جریان پیشرفت های علمی و فرهنگی.نه نشانه های عظمت و پشتوانه دینی این ملت رشید در وجه کارگزارانش هویدا بود و نه حتی روزنه هایی از ملیت باسابقه و تمدن اصیل و باستانی ایران زمین.
بستری دیگر برای رونمایی
از خودباختگی حکام جور
جالب اینکه اهالی خودباخته و مرعوب حکومتی معتقد بودند که کار سينما را بايد خارجى‌ها برعهده گيرند و لذا فعاليت‌هاى سينمادارى را در ایران آن دوران، افراد غير ايرانى شکل دادند. فیلمسازی نیز تقریبا با چنین رویکرد منفعلانه و مرعوبانه ای شکل گرفت.
با انقلاب مشروطه مجدداً اولين مباشران سينما در ايران غیر ایرانی بودند. کسانی نظیر روسى‌خان (ايوانف)، آقايوف، اسماعيلوف، لوين و ياکوبسن. اولين ايرانى هم که نخستين فيلم ناطق را مى‌سازد، در خارج از ایران و در کشور هند به کار فیلمسازی می پردازد!
اینها همه گویای این نکته است و گواه این حقیقت و واقعیت تلخ که از همان ابتدا، اقتباس و تقليد، ساختار سينماى ايران را دچار تشتت کرد و بنايى بدون استحکام، فکر، ذوق و سليقه ایرانی و اسلامی و بی توجه به ویژگی های بومی و ارزش های مذهبی و قومی شکل گرفت.
انقلاب؛ تولدی دیگر برای سینما در بستر آرمانهای دینی و ملی
موضوع منویات و فرامین امام خمینی(ره) و انقلاب اسلامی و بازتابشان در هنر والا و برجسته سینما برخلاف تصور عده ای، موضوعی بسیار حیاتی، پیچیده و نیازمند تدبیر و تدبر و دقت وافی و کافی است تا بتوان به درک درست و جامع و مانعی از آن نایل آمد.
موضوعی که هم نیازمند شناخت و فهم درخوری از امام است و هم تلقی استاندارد و معتبری از هنر سینما و فقدان یکی از این دو شاخصه و مولفه می تواند راه را تبدیل به بیراهه کند و انسان را از مقصد بازدارد.
امام خمینی(ره)یک عارف کامل و یک فقیه مجتهد جامع الشرایط بود.یک رهبر انقلابی و یک مبارز به تمام معنا با یک سیره و روش مبتنی بر مبانی ناب اسلام حقیقی.سینما هم یک هنر والا و مدرن و به عبارتی بازتاب حیات امروز بشری و آموزگار تفکر و تمدن انسان معاصر است.
تجلی امام با آن ویژگی ها در هنری همچون سینما با این مختصات،نیازمند هنرمندی است که هم اهل شناخت هر دو حوزه آن طور که باید و شاید باشد و هم اهل مجاهدت و ممارست و تامل و دقت.
پدیده انقلاب اسلامی هم یک پدیده فرهنگی بود.این حقیقت از شعارهای مردم و رهبران انقلاب کاملا هویداست. بازخوانی سخنان و بیانیه های امام خمینی(ره) در طول نهضت و سالهای اوج انقلاب و پیش و پس از پیروزی نمایانگر همین حقیقت است.ما در تمامی این سخنان و خواسته ها با یک رهیافت و رویکرد فرهنگی و سیاسی روبه روییم.
واقعیت آن است که آلام و آمال مردم ایران در آینه حرکت و گفتار و رفتار امام خمینی بازتاب و نمودی حقیقی و جامع و مانع یافت و همین دلیل پشتیبانی مردم از حرکت ایشان بود که منجر به بزرگترین انقلاب قرن و عظیم ترین حرکت تاریخی ملت ایران در دوران حیات سیاسی اش شد. اولین نطق تاریخی امام در میهن و توجه به سینما!
امام خمینی(ره) در اولین سخنرانیشان پس از بازگشت به ایران در بهمن سال57 در بهشت زهرا(س)در جملاتی مهم و تاریخی به یکی از مهم ترین موضوعات جامعه و مسائل مبتلابه آن اشاره کردند.
موضوعی که آنقدر اهمیت داشت که امام در اولین سخنرانی خود که کانون تمام توجهات می شود و برای همیشه تاریخ در ذهن ها می ماند به ان موضوع اشاره و موضع خود را درباره آن اعلام کنند.
جمله امام درباره سینما بود:
«ما با سینما مخالف نیستیم.ما با فحشا مخالفیم».
امام امت با همین دو جمله کوتاه پاسخ دو گروه را دادند.گروه اول کسانی که اصل سینما را نفی و مخالف اسلام و دیانت می‌پنداشتند و خواستار هدم مطلق آن بودند و گروه دوم که سینما و اساسا هنر را ابزاری برای اشاعه فساد و فحشا می خواستند.امام اما با اصالت سینما موافقند و رذالت را در آن نمی پسندند، همان طور که در هر چیز دیگری.اما انچه باعث می شود امام در این نطق تاریخی به سینما اشاره مستقیم کند حاکی از آگاهی و درک ایشان بر جایگاه تاثیرگذار سینما در جامعه است.
اما با این زمینه باید دید سینمای پس از انقلاب چه جایگاهی در حفظ و استمرار اهداف و حرکت در مسیر نیل به آرمان های انقلاب مردم دارد.سینمایی که اگر قرار بود بر اساس این آرمان ها حرکت کند باید محلی برای تجلی روح عدالت و معنویت و خودباوری و استقلال و آزادی و دیگر شعارهای جمهوری اسلامی می شد.
سینمای انقلاب؛ دستاوردهای بزرگ و راههای سخت
یکی از بزرگترین دستاوردهای سینمای پس از انقلاب برچیده شدن بساط سینمای معروف به «فیلمفارسی» زمان رژیم گذشته بود که انصافا روی هرچه سخافت و وقاحت را سفید کرده بود.سینمایی که جز ابتذال چیزی در چنته نداشت و از فرط سستی و سطحی پسندی، مخاطب را به دریوزگی قلقلک پست ترین وجوه حیوانیش ترغیب و تهییج می کرد.سینمایی که زن بارگی را سرلوحه خویش برگزیده و آنچنان در ابتذال فرو رفته بود که واقعا نمونه آن را در هیچ دوره ای از سینمای هیچ یک از کشورهای دنیا شاهد نبوده و نخواهیم بود.سینمای پیش از انقلاب فاقد هرگونه ارزش هنری و محتوایی بود و تا خرخره در سطحی زدگی و پستی فرو رفته بود.سینمایی که «صمد» را می توان به عنوان نمونه و مصداق تام و تمامش برشمرد.سینمایی بی هویت و پوچ که نمونه عینی اش نمودی ذهنی بود در فکر خراب و بیمار نویسنده و کارگردان و فیلمسازان هم قطارشان در عرصه فیلمفارسی های آن دوره.و الا کدام مردم کوچه و بازار را در کجای این مملکت در کدام دوران سراغ دارید که مابه ازای بیرونی اش بشود صمد و امثالش.
سینمای پیش از انقلاب مایه ننگ و بی‌آبرویی برای ملت ایران بود.گرچه هیچ جایگاه و پایگاهی در میان قاطبه ملت نداشت ولی در عین حال سینما را به عنوان هنر مسلط جامعه در اختیار داشت و مضرات فراوانی به همراه.
تأثیر مخرب سینمای رژیم شاه در امتداد نگاه متدینین به این هنر
یکی از این مضرات که حتی تاکنون نیز آثارش بر بعضی از اذهان باقی است نوع تصویر و تصوری است که در ذهن بسیاری از متدینین جامعه نسبت به سینما و سینماگر پدید آورد که حتی با وقوع انقلاب هم عوض نشد و هنوز بقایایش باقی است.
باید بپذیریم که هنوز که هنوز است و پس از گذشت سالها و ایجاد این همه تغییرات بعضی از متدینین یا دیگر اقشار جامعه سینما را از منظر تردید و خوف و با اکره و انکار می‌نگرند و به بخش هایی از طیف سینماگران هنوز اعتماد و به تولیداتشان اطمینان چندانی ندارند!
البته این وضعیت تا حدودی قابل فهم است. چراکه این ها بقایای همان سیطره وحشتناک و نابودکننده فیلمفارسی مبتذل و وقیح است که بر سینمای کشور و در بخش های وسیعی سایه افکنده بود و کرد آنچه کرد.
انقلاب اسلامی و فضایی نو
برای تنفس سینماگران ایران
با وقوع انقلاب اسلامی بساط فیلمفارسی‌ها برچیده شد و عرصه ای نو برای هنرمندان و به ویژه سینماگران گشوده شد.عرصه ای که به تولید و خلق آثاری ماندگار و ارزشمند و سینماگران پر توان و بزرگ انجامید که غیر قابل انکار است.
اما سوال اساسی اینجاست که این فیلم‌سازی ها تا چه حد به جریان و موج سالم و اصولی در عرصه فیلمسازی و آموزش بدل شد.
فراز و فرودهایی که سینمای ایران پس از وقوع انقلاب اسلامی شاهد بوده را نمی توان فارغ از ماهیت انقلاب و نیز مدیریت عرصه هنر و چالشهای فکری و عملی که رهاورد این موقعیت بوده و هست سنجید.
تمام افکار و اندیشه هایی که منجر به وقوع انقلاب اسلامی شد و تمام گروه های فکری که به انقلاب انجامید در این فراز و فرودهای سی ساله کم و بیش نقش داشته اند.
سینمای ایران در اوان انقلاب با چالش‌های مختلفی روبه رو شد.در بررسی چالش های فراروی سینمای پس از انقلاب و مواجهه اش با گروهی که از آن در ادبیات امام و یارانش به عنوان متحجران نام برده می شود به گروه دیگری نیز می رسیم که با پدیدآمدن انقلاب و ایجاد فضایی که شعائر دینی و مذهبی جای مدل های مبتذل فیلمفارسی را گرفت، رشد و نموی سرطانی یافت و با فرصت طلبی و ریاکاری بر نفاقی که در درون خود داشت جامه عمل پوشاند و بعضا با سوء استفاده از بی اطلاعی کار نابلدی مدیران، سوار بر کشتی سینما گشته و به همان روند فیلمفارسی سازی اش ادامه داد.منتها با شکل و شمایلی ظاهر فریب.
دقیقا همان شیوه و منش و روندی که بر سینمای فیلمفارسی زمان شاه سیطره داشت و راه آن را مشخص می کرد بر سینمای منافقانه ای سایه افکنده بود که حتی اگر تسبیح هم به دست بازیگرانش می‌داد و محاسن برایشان می گذاشت اما همان ابتذال و سخافت و سطحی زدگی را پی می گرفت و می گیرد و همان لودگی ظاهری و باطنی شالوده اش را تشکیل می دهد.خیلی مشکوک است که پس از گذشت سه دهه از پیروزی انقلاب مقدس اسلامی و خون های پاکی که در راه به ثمر نشستن این انقلاب ریخته شده نماد و نمونه اصلی و مشهور این سینما یعنی محسن مخملباف، که روزگاری نماد سینمای شعاری شبه مذهبی بود اینک در آن سوی آبها علیه نظام مقدس اسلامی تلاش می کند و فیلم‌های مستهجن و این اواخر هم در دفاع از بهائیت و در اسرائیل غاصب اثر می سازد!
ادامه دارد

 


سیدکمال‌الدین حسینی
چهاردهمین جشنواره بین‌المللی تئاتر مقاومت به اتمام رسید و با وجود برخورداری از ویژگی های قابل توجهش باید و نبایدهای چندی را باقی گذاشت. جشنواره مقاومت پسوند بین‌المللی را با خود یدک می‌کشد اما تعریف درستی از این معنا ارائه نمی‌دهد و به نوعی سردرگم است. این را مثلا از کار مشترک ایران و ترکیه می‌توان مشاهده کرد.
مقاومت مفهومی کلی است که زیرمجموعه‌های وسیعی را دربرمی‌گیرد. اما چنانچه ما بخواهیم مقاومت را به ایستادگی مظلوم در برابر ظالم تعریف کنیم پس باید برنامه‌ریزی‌هایمان در راستای این مفهوم باشد و البته شکل بین‌المللی آن را نیز گسترش دهیم. چرا که صرف حضور دو سه کشور همسایه نمی‌تواند به طور صددرصد مقوله بین‌المللی را بر یک فستیوال اطلاق نماید.
چون با حضور کشورهای متعدد در سطوح بین‌المللی است که این جشنواره می‌تواند اعتبار بین‌المللی یافته جایگاه خود را در بین فستیوال‌های دیگر کشورها باز نماید و با این نگاه ما می‌توانیم فرهنگ مقاومت و ایثار و شهادت را به دیگر کشورها شناسانده و صادر نماییم. والا با حضور دو سه کشور کاری از پیش نخواهیم برد و صرفا نام بین‌المللی را در پی دارد. این گونه به نوعی به بیراهه رفته و خواسته یا ناخواسته سطح خود را پایین آورده و اهداف از پیش تعیین شده درخصوص شناسانده و صدور فرهنگ مقاومت و... ایران اسلامی را به انجام نرسانده‌ایم.
از این مقدمه کوتاه که بگذریم به سطح کیفی کارها می‌رسیم که البته باز با ضعف در متن و بعضا کارگردانی و بازیگری روبه رو بودیم.
در این میان، نمایش‌های تکراری که به لحاظ قصه یا داستان به هم نزدیک هستند نیز از دیگر نقاط ضعف این جشواره بود. اما جشنواره امسال مسایل دیگری هم داشت که بد نیست به آنها اشاره‌ای گذرا شود. در اصول برگزاری جشنواره‌ها معمولا مسئولان برگزارکننده خود اثری در جشنواره نداشته و صرفا به امور اجرایی می‌پردازند که نوعی قانون نانوشته است. با حضور هر یک از افراد دست‌اندرکار جشنواره و یا نزدیکان آنان این شبهه برای دیگر شرکت‌کنندگان و بخصوص آنانی که آثارشان به هر دلیلی رد شده است به وجود می‌آید که خدای ناکرده حق ناحق شده و یا به اصطلاح پارتی‌بازی‌ای صورت گرفته و... و این برای حفظ شأن و پرستیژ یک جشنواره و به خصوص جشنواره تئاتر مقاومت اصلا درست نبوده و جایگاه آن را تقلیل می‌دهد. برای نمونه به چند نمونه اشاره می‌کنم:
1-یکی از نزدیکان دبیر محترم اجرایی دو کار در جدول داشتند؛ یک نمایش صحنه‌ای و یک نمایشنامه‌خوانی! البته در یک نمایش هم بازی می‌کنند که این آخری یعنی بازی را می‌توان نادیده گرفت.
2-یکی از اعضای هیئت انتخاب آثار بخش مسابقه، خودش اجرایی در جدول جشنواره داشت!
3-دو نمایش از تبریز شرکت کرده بودند که توسط یک نفر اجرا شدند. منتهی یکی از این نمایش‌ها کار مشترک است آیا در تبریز که شهر بزرگی است و تئاترهای بسیار دارد و استعدادهای درخشان افراد دیگری نبودند و یا اینکه چگونه همه آثار ارائه شده در آنجا رد شده است و از یک نفر، دو اثر پذیرفته گردیده. کمی بعید به نظر می‌رسد که هیچ اثر مناسبی توسط دیگران به جشنواره ارائه نشده باشد.
4- یک نمایش پیش از این در پنج جشنواره دیگر هم شرکت کرده و باز در این جشنواره نیز حضور داشت؛ چرا؟ چرا فرصت را در اختیار آثار جدیدتر که توسط دیگران ارائه شده نمی‌گذارند؟
5-رئیس انجمن هنرهای نمایشی خود در جشنواره اجرا داشت...! و... این گونه مسائل اعتماد و اعتقاد نسل جوان و کلا هنرمندانی را که می‌خواهند در این حوزه کار کنند را به مسئولین و جشنواره مقاومت زائل کرده و مایوس می‌گرداند. این گونه، شاهد نام‌ها و آثار تکراری در جشنواره خواهیم بود. در نهایت به همه دست‌اندرکاران و زحمت‌کشان و هنرمندان شرکت‌کننده در جشنواره مقاومت خسته نباشید و خداقوت می‌گوییم.

 


م.حمیدی
طی هفته های اخیر افشاگری های مهمی در خصوص جاسوسی آژانس امنیت ملی آمریکا از کاربران اینترنت در اغلب شبکه ها و سرورهای بزرگ بین المللی (حساب ها و اطلاعات خصوصی افراد در ایالات متحده و اقصی نقاط جهان)، از سوی کارمند سابق این آژانس- ادوارد اسنودن- صورت پذیرفت که البته، این افشاگری ها تحت هیاهوی خبری جنگ در سوریه و حوادث اخیر در مصر، مسکوت ماند و کمتر مورد توجه رسانه ای واقع شد. حال آنکه این افشاگری ها، به واقع یکی از بزرگ ترین و مهم ترین رویدادها در عالم رسانه و شبکه های اجتماعی نوین محسوب می شود که خود به تنهایی می‌تواند مسیر ارتباطات و فضای کنونی در دنیای سایبری را دگرگون و متحول سازد.
اگر چه تا پیش از این هم، درصد بالایی از میزان ریسک و عدم اعتماد و اعتبار در این شبکه ها وجود داشت، و همواره این گمان می رفت که با سلطه سیاسی- اقتصادی نظام های امپریال مانند انگلستان و ایالات متحده بر این شبکه ها و شرکت های بزرگ ارائه دهنده وب و تکنولوژی مربوط به آن مانند مایکروسافت، اپل، AOL، فیس بوک، یاهو و گوگل، نهاد های امنیتی و سازمان-‌های جاسوسی در نظام امپریال، سعی در رخنه در این شبکه ها و سوءاستفاده های غیرقانونی از طریق این شرکت ها و سرورهای بین المللی نمایند، با این حال افشاگری های اخیر اسنودن در خصوص همکاری این شرکت ها با سازمان های جاسوسی، آن هم در چنین سطحی، چالشی جدی برای این شرکت ها و در کل برای عالم رسانه و فناوری های دیجیتال در فضای سایبری- چه از لحاظ سیاسی و اقتصادی و چه در زمینه های اخلاقی- در پی خواهد داشت. چنانکه بر این اساس اقدامات پیش گیرانه و امنیتی کشورهایی نظیر چین و کره شمالی مبنی بر راه اندازی شبکه های مستقل (داخلی) و جدا سازی از شبکه های جهانی، در میان سایر کشورهای صاحب قدرت و تکنولوژی- دست کم در فضای سایبری- افزایش خواهد یافت و همچنین عدم اطمینان و امنیت کاربران سبب ریزش روزافزون ارتباطات و بی اعتباری اطلاعات موجود در شبکه های گروهی خواهد شد که نتیجه این امر همانا از دست رفتن بخش عمده ای از بازار فناوری و کاهش بهره اقتصادی برای شرکت‌های مذکور خواهد بود و پس از این احتمالاً شاهد ظهور تدریجی قطب های دیگری در عالم رسانه و فناوری های دیجیتال خواهیم بود.
اما بر اساس اسناد فاش شده، نه تنها آژانس امنیت ملی آمریکا برخی از شبکه های بزرگ اینترنتی را مجبور به ارائه سرکلیدهای رمزگذاری خود برای هک کردن حساب کاربران نموده است، که حتی برخی از این شرکت ها و شبکه ها با دریافت مبالغ هنگفتی سیستم های تحت وب خود را در اختیار آژانس امنیت ملی آمریکا و GCHQ انگلستان قرار داده اند تا ماموران اطلاعاتی هر وقت که بخواهند بتوانند جدید ترین حساب‌های کاربران را چک نمایند. این اطلاعات شامل طیف وسیعی از فایل‌های رمزگذاری شده امنیتی، تا حساب های بانکی، پرونده‌های پزشکی و ایمیل های شخصی می شود که خود از گسترده ترین و بی سابقه ترین موارد نقض حریم خصوصی، نه تنها در ایالات متحده که در سرتاسر جهان به شمار می آید.
بنا بر اطلاعات منتشر شده توسط اسنودن و ویکی لیکس، پروژه رمزگشایی و قفل شکنی آژانس امنیت ملی آمریکا، سالانه بودجه ای بالغ بر 250 میلیون دلار بر دوش دولت آن کشور می‌گذارد و این پروژه از سال 2000 راه اندازی و پی گیری شده است. بر اساس همین اطلاعات، سازمان GCHQ در انگلستان نیز در این پروژه و پروژه هایی اینچنینی همکاری نزدیک و تنگاتنگی با آژانس امنیت ملی آمریکا داشته و برخی از اطلاعات بدست آمده توسط این سازمان و آژانس امنیت ملی آمریکا در اختیار چند کشور دوست از جمله، کانادا، استرالیا و نیوزلند نیز قرار می گیرند.
بدیهی است با توجه به گستردگی و عمق این گونه عملیات جاسوسی از یک طرف، و از طرف دیگر همکاری رسانه های گروهی و شرکت های بین المللی ارائه دهنده وب با این گونه سازمان های جاسوسی و امنیتی، نه تنها فایل ها و پروژه های محرمانه دولت ها که حتی حساب ها و اطلاعات شخصی افراد نیز در سرتاسر جهان مورد تهدید همیشگی هکرها و بزهکاران اینترنتی قرار بگیرد، که برای چاره این معضل دو راه حل وجود دارد؛ نخست، تحریم شرکت های سایبری و قطع ارتباط با تمام شبکه های بین المللی، و دوم، راه اندازی یک شبکه ملی به منظور تضمین امنیت کاربران داخلی، که البته راه حل نخست به دلیل گستردگی ارتباطات شکل گرفته در سرتاسر جهان، و علاوه بر این نیاز به برقراری ارتباطات بین المللی از طریق شبکه های موجود در فضای کنونی- دست کم در برهه زمانی کوتاه مدت- غیر واقعی می نماید. اما در کنار این شبکه ناامن بین المللی، ایجاد یک شبکه امن داخلی با دروازه های اتصال مطمئن به شبکه های جهانی، برای حفاظت از اطلاعات اشخاص و افراد و سازمان ها و نهاد های داخلی از جاسوسان و نظام امپریالیسم جهانی، راهکاری واقعی و عقلانی به نظر می رسد.

 


مانی حقیقی و بهروز افخمی مکالمه جالبی درباره جشنواره‌های خارجی کردند که دراین میان پای عباس کیارستمی و اصغر فرهادی هم به این مکالمه باز شد.به گزارش شبکه ایران، انتشار یادداشت بهروز افخمی درباره فیلم «گذشته» در شماره مردادماه ماهنامه «24» و همچنین میزگردی که با حضور او، فریدون جیرانی و کمال تبریزی منتشر شد با واکنش تند مانی حقیقی مواجه گردید. حقیقی با اشاره به بخشی از صحبت‌های افخمی خطاب به جیرانی در این میزگرد مبنی بر این‌که «حالا توجه کن که (گذشته) جایزه جشنواره کن را که البته ازنظر من هیچ وقت اعتبار نداشته، به یک فیلم پورنو می‌بازد. حالا جناب عالی می‌فرمایید در آنجا دموکراسی معنایی دارد؟ فرهادی سال قبل به خاطر فیلمی ضعیف‌تر از این اسکار گرفت، اما امسال جایزه رابه یک فیلم پورنو درباره همجنس‌بازی می‌بازد. این دموکراسی است؟» یادداشتی در صفحه شخصی‌اش منتشر کرد و نوشت: «یک کسی به این نابغه [افخمی] بفهماند که در جشنواره کن جایزه را یک هیئت داوران محدود به هفت- هشت نفر تعیین می‌کنند و دموکراسی یک نهاد مرتبط به یک جامعه میلیونی است. باقی اراجیفی که می‌گوید درباره اعتبار کن یا درباره فیلمی که هنوز ندیده ارزش جواب دادن ندارد. مانده‌ام «نعمت حقیقی» بینوا چطور آن همه سال این فالانژ خشک مغز را تحمل کرد.»
اما ماجرای این مجادله لفظی به همین جا ختم نشد و بهروز افخمی که گویا از ماجرای یادداشت نگاری حقیقی بی‌خبر بوده با او برای سفارش کاری تماس می‌گیرد و حتی با شوخی پیشنهاد ساخت فیلمی کمدی با نام «آرگو» با موضوع ادعای جرج کلونی مبنی بر حضور مخفیانه در ایران و تحقیقاتش برای ساخت فیلم «آرگو» را مطرح می‌کند و در ادامه مزاح‌هایش از مانی می‌خواهد که به خاطر شباهتش با این بازیگر هالیوودی نقش جرج کلونی را هم بازی کند.
افخمی که همه این وقایع را با انتشار یادداشتی در شماره جدید ماهنامه «24» تعریف کرده، با این ادعا که تا به حال از هیچ صفحه فیس بوکی دیدن نکرده و شناختی از این شبکه اجتماعی ندارد، روایت می‌کند تازه پس از آن که از طریق مسئولان همین رسانه از ماجرای یادداشت‌نگاری مانی حقیقی مطلع شده بار دیگر به همین منظور با این بازیگر و کارگردان تماس می‌گیرد. شرح کامل این مکالمه را (به منظور امانتداری در حفظ لحن و ادبیات حاکم بر این گفت‌وگو) به نقل از یادداشت افخمی در ادامه می‌خوانید:
گفتم: مانی شنیدم نوشتی من فالانژ خشک مغز هستم؟
گفت: من که دیروز توی تلفن گفتم، توی فیس‌بوکم نوشتم، خیلی چیزهای دیگه هم نوشتم!
گفتم: آقا پسر من حزب‌اللهی خشک مغز هستم! حزب‌اللهی خشک مغز با فالانژ خشک مغز خیلی فرق داره. من مسلمونم. فالانژها مسیحی‌اند. دو تا طایفه علی حده‌اند. حتی توی لبنان با هم جنگ می‌کردن. یعنی تو این قدر از دنیا بی‌خبری؟
خندید و گفت: من سمبلیک گفتم.
گفتم: آهان فهمیدم! منظورت اینه که جرئت نداشتی بنویسی حزب‌اللهی خشک مغز!
باز خندید.
گفتم: حالا من چطور بخونم که چی نوشتی؟ من که بلد نیستم بروم فیس بوک.
گفت: زیاد مفصل نیست براتون همه‌شو پیامک می‌کنم.
گفتم: باشه پیامک کن. چون من هرچی فکر می‌کنم یادم نمی‌آد توی یادداشتی که درباره گذشته نوشتم چیزی درباره دموکراسی گفته باشم. اما بد نیست بدونی اونجا که نوشتم صهیونیست‌ها در چهارگوشه جشنواره و فعالیت‌های فرهنگی دنیا توی برج‌های تیر نشستن و همه چیزو زیرنظر دارن و همه جور توطئه می‌کنن، این حرف از خودم نبود عباس کیارستمی این حرفو گفته و من از او نقل کردم. فقط اسمشو نیاوردم.
گفت: خب گفته باشه. پیر شده داره هذیان می‌گه!
گفتم: خودت هذیان می‌گی! عباس کیارستمی الان دیگه به جشنواره‌ها و سیرک‌های سینمایی نیاز نداره. این قدر روی فرش قرمز راه رفته که دیگه حالش به هم می‌خوره. مثل تو آرزو به دل که نیست! اگه الان چیزی رو که فهمیده و تجربه کرده نگه پس دیگه کی می‌خواد بگه؟ یکی از رفقا هم که بعد از نمایش «گذشته» در جشنواره کن با فرهادی صحبت کرده بود می‌گفت فرهادی از کوره در رفته و هرچی از دهنش در اومده راجع به تسلط اسرائیل بر رسانه‌های غربی گفته.
مانی گفت: چه می‌دونم حتما اونم خل شده.
گفتم: نه عزیزم! کیارستمی و فرهادی دیگه به جشنواره و کارناوال‌ها نیازی ندارن. یعنی خرشون از پل گذشته. حالا دیگه اگه چیزی رو که می‌بینن نگن، دارن به خودشون خیانت می‌کنن. اصلا اگه حوصله داری بعضی از ماجراهایی رو که برای خودم اتفاق افتاده تعریف کنم تا فهمت بره بالا!
گفت: من الان دارم ناهار می‌خورم اگه می‌شه بعدا تلفن کنین.
گفتم: باشه پس هرچی راجع به من نوشتی برام بفرست...
افخمی در بخش پایانی این یادداشت آورده است: دموکرات را توی گیومه آوردم که یادش بیندازم این کلمه تعابیر دیگری غیر از آن‌که توی کلاس فیس‌بوکی به علاقه مندانش یاد داده دارد و یک جشنواره یا حتی یک آدم می‌تواند دموکرات باشد یا نباشد اما نفهمیدم گیومه را گرفته یا نه. چون مانی به این پیامک جوابی نداد و تلفنش را هم گرفتم ولی خاموش بود. با خودش که قهر است. فکر می‌کنم با من هم قهر کرده. حیف شد! بنا بود توی فیلمم بازی کند.

 


ماهنامه فیلم در شماره 464 خود ضمن ابراز تاسف از اینکه قدر برخی از فیلم‌های (مستهجن شبه) روشنفکری ناشناخته مانده، آنچنان که حتی نسخه ویدئویی آنها هم در دسترس جامعه ایران نیست می‌نویسد:
«... نمونه غم‌انگیزتر، فیلم به شدت کنجکاوی برانگیز ملکوت (خسرو هریتاش) است که براساس یکی از بهترین دستاوردهای ادبیات داستانی ایران (نوشته بهرام صادقی) ساخته شده و دوبازیگر بزرگ تاریخ سینمای ایران در آن ایفای نقش کرده‌اند و کارگردانش هم از حیث نوگرایی و واگرایی در سینمای آن سالها کم کنجکاوی برانگیز نیست. اگر بتوانیم دلیل منطقی برای نابودشدن نسخه‌ای از فیلم جنجالی دیگراین فیلمساز «برهنه تا ظهر با سرعت» تصور کنیم.
.... برای این یکی واقعا در قیاس با انبوه فیلم‌های به جا مانده از آن روزگار کمترین دلیلی متصور نیستیم. تا چند سال پیش فیلم‌های مهمی مانند پستچی (داریوش مهرجویی)، سایه‌های بلند باد (بهمن فرمان‌آرا)، شام آخر (شهیار قنبری)، سرایدار و آدمک (هر دو از خسرو هریتاش) و... هم دست کم به شکل فراگیر در دسترس نبوده.»
ماهنامه فیلم که چندی قبل ضمن ستایش از سریال ضداسلامی و ضداخلاقی دایی‌جان ناپلئون ساخته «ناصر تقوایی» آن را یکی از مفاخر هنری نامیده بود، این بار برای مخاطبان جوان خود که روزگار ستمشاهی را به یاد ندارند فیلم‌هایی را تبلیغ می‌کند که پرداختن به آنها روشنگر وظیفه و نقش پیچیده برخی از مطبوعات کشور در روزگار حاضراست.
در اواسط دهه 1350، یعنی در اوج سیطره فرقه ضاله بهائیت بر همه شئون کشوری و لشگری کشورمان در جهت تبلیغ بهائیت ساخت و تولید فیلمی براساس رمان کوتاه «ملکوت» نوشته یکی از بهائیان در دستور کار رژیم پهلوی قرار گرفت.
براساس این برنامه قرار شد این فیلم در جشنواره فیلم تهران در سال 1356 جایزه‌ها را درو کند تا بهائیان بیشتر درمدار توجه قرار بگیرند. بدین خاطر گران‌ترین عوامل با بودجه دولتی به استخدام پروژه درآمدند، از جمله «بهروز وثوقی» طفل شیرین خواهر شاه اشرف پهلوی و «ژاله سام»هنرپیشه مرموز درباری و دوست صمیمی «طلا» که با شاه روابط پنهان داشت. اما نتیجه همه سرمایه‌گذاری‌های کلان فیلمی شد که در هنگام نمایش از فرط ارائه تصاویر برهنه و فضای سراسر دروغ و خرافه، حتی خارجی‌ها هم نمایش آن‌را تحمل نکردند و فیلم هم از وحشت اعتراض‌های مردمی برای همیشه به آرشیو سپرده شد. فیلم «برهنه تا ظهر با سرعت» نیز توسط همین کارگردان با همین هدف ساخته شد. که نتیجه آن فضاحت محض و نمایش برهنگی با نگاهی به کتاب جنایت و مکافات بود، با این تفاوت که پیرزن رباخوار تبدیل به زنی چهل‌ساله شده بود که به جای پول، فساد و تباهی طلب می‌کرد. جالب اینکه در سراسر کشور فقط یک سینما حاضر به نمایش آن شد. که آن هم در مالکیت «مهدی میثاقیه» از اعضای محفل بهائیت در ایران بود.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10