(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 21 مهر 1392 - شماره 20615

به مناسبت شهادت پنجمین امام شیعیان ؛ حضرت امام محمد باقر (ع) (شعر)
همراه با بيستم مهر، روزبزرگداشت حافظ
وقتي دستان پدربزرگ مي لرزيد
مسائل متنی و فرامنتی ادبیات کودک و نوجوان ایران
تفال به دیوان لسان‌الغیب در میان بزرگان و عارفان
   


چشم او شام غریبان دیده بین شعله ها
جواد حیدری
هفتم ماه است و باید چشم ها گریه کنند
پا به پای روضه های هل اتی گریه کنند
این قبیله بی نیاز از روضه خوانی منند
که فقط کافی است گویم کربلا گریه کنند
با همین گریه است که یک چند روزی زنده اند
پس چه بهتر اینکه بگذاریم تا گریه کنند
حال که گریه کن مردی ندارد این غریب
لااقل زنها برایش در منا گریه کنند
هر زمانی که میان خانه روضه می گرفت
امرش این بود اهل خانه با صدا گریه کنند
با سکینه می نشیند شیعتی سر می دهد
آه جا دارد تمام آب ها گریه کنند
چشم او شام غریبان دیده بین شعله ها
عمه هایش در هجوم اشقیاء گریه کنند
یاد دارد کعب نی هایی که مانع می شدند
چشم های زخم آل مصطفی گریه کنند
در قفای ذوالجناح با عمه آمد قتلگاه
انبیاء را دید با خیر النساء گریه کنند
عمه دردانه اش جان داد تا اهل حرم
یا شوند آزاد از زنجیر یا گریه کنند
یاد موی خاکی همبازی اش تا می کند
دخترانش مو پریشان ای خدا گریه کنند
برخیز و دَردِه جام را
خواجه حافظ شیرازی
ساقیا! برخیز و دَردِه جام را
خاک بر سر کن، غم ایام را
ساغر مِی بر کفم نِه تا ز بَر
برکشم این دَلق اَزرَق فام را
گر چه بدنامی ست نزد عاقلان
ما نمی‌خواهیم ننگ و نام را
باده دردِه، چند از این باد غرور
خاک بر سر، نفس نافرجام را؟
دود آه سینه‌ی نالان من
سوخت این افسردگان خام را
محرم راز دل شِیدای خود
کس نمی‌بینم ز خاص و عام را
با دلآرامی مرا خاطر خوش است
کز دلم یک‌باره برد آرام را
ننگرد دیگر به سرو اندر چمن
هر که دید آن سرو سیم اندام را
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را
رونق عهد شَباب است...
رونق عهدشَباب است دگر بستان را
می‌رسد مژده‌ی گل، بلبل خوش الحان را
ای صبا! گر به جوانان چمن بازرسی
خدمت ما برسان، سرو و گل و ریحان را
گر چنین جلوه کند مُغ‌بچه‌ی باده فروش
خاکروبِ در مِیخانه کنم مُژگان را
ای که بر مَه کِشی، از عَنبرِ سارا، چُوگان
مضطرب‌ حال مگردان، منِ سرگردان را
ترسم این قوم که بر دُردکشان می‌خندند
در سر کار خرابات کنند ایمان را
یار مردان خدا باش که در کشتی نوح
هست خاکی که به آبی نخرد طوفان را
برو از خانه گردون بِدَر و نان مَطَلَب
کآن سیه کاسه در آخر بِکُشد مهمان را
هر که را خوابگه آخِر مشتی خاک است
گو: «چه حاجت که به افلاک کشی ایوان را؟»
ماهِ کنعانیِ من! مَسندِ مصر آن تو شد
وقت آن است که بِدرود کُنی زندان را
حافظا! مِی خور و رِندی کن و خوش باش، ولی
دامِ تزویر مَکُن چون دگران قرآن را



 


سيدحميدرضا شر يعتمداري
نمازش كه تمام مي شد،سجاده اش پهن مي ماندوباصدايي حزين چند آيه از كتاب خدا مي خواند. دقيقه اي بعد اشكها روي گونه ها يش مي رقصيدند، قرآن را مي بست، مي بوسيد و مي بویيد...اين اواخر دستانش شديد مي لرزيدند،صدايش هم، حتي دلش هم مي لرزيد ويك روز همه خانه اش لرزيد... - پدربزرگ را ميگويم وميگويم برايتان ازآن وقتي كه پيش مان بود و خويش‌مان- سپس نرم نرمان به سمت طاقچه مي رفت ويك كتاب قطور ديگر برمي داشت. طرح روي جلدش يك چهره عجيب ونجيب بود، نه درويش نه روحاني، نه اديب ونه عرفاني، فلسفي هم نبود، حتي خيلي هنري هم نبود...يك چيز ديگربود، يك جورديگربا يك نگاه ديگر.... روي كتاب با خط نستعليق نوشته شده بود "ديوان حافظ " پدربزرگ حافظ را مي گشود وحافظ را كه مي گشود انگاردروازه هاي ديگري بازمي شدند از دنيایي ديگر، جایي ديگر...جایي كه يا نمي دانست كجاست يا اجازه نداشت كه بگويد. چه مي دانم؟ شايد اصلا دلش نمي خواست بگويد. فقط يادم هست "حافظ آن سالها" يك حافظ بزرگ بود، هيچ وقت ازسرطاقچه اتاق پدربزرگ نيفتاد وازسر زبانش نيز،حافظ براي همه بود وهمه نيز براي او حرمت قائل مي شدند، نه... حافظ يك شاعرنبود،يك شخص نبود، يك فرهنگ در خانواده بود ويك نشان ازخانه. خلاصه "حافظ " حافظ خوبي بود...
بيستم مهرماه را روز بزرگداشت خواجه شمس الدين محمد،حافظ شيرازي قرار داده اند. آن چه بيش ازشناخت و تحقيق در زندگي،افكاروآثار"لسان الغيب" اهميت دارد ؛ نوع شناخت وجايگاه اودرزندگي مردمي است كه نام حافظ را شنيده، اشعارش را خوانده وافكارش را دانسته اند اماشايد ميزان منزلت اورا درزندگي خود واطرافيان به درستي تشخيص نداده باشند. همان طور كه پيشتراشاره شد،حافظ تنها"حافظ شيرازي" نيست اگرچه شيرازي بودنش رابسياربه رخ خوانندگان مي كشاند.اويك حافظ انساني است، يعني فراتراز مكان وزمان، شيرازوايران وقرن وسال، حتي فراتر ازخودش. "حافظي" براي تمام ونظام بشريت. او نه فالگيراست نه كف بين، به راستي جايگاه حافظ ازچه منظري داراي توجه وقابل احترام مي باشد؟ فلسفه وحكمت؟ اخلاق عرفان؟ علم وپژوهش؟ زهدوشريعت؟ تخيل وتعقل؟ انديشه وكلام؟ زبان وبيان؟ قدرمسلم او درهمه موارد مذكور داراي جايگاه شايسته‌اي است. ايرانيان ازديرباز سخن وتفكرات حافظ را مي ستوده ودرمناسبات اجتماعي، فرهنگي وگاه خانوادگي خود به كارمي برده اند. دريك تقسيم بندي كلي واجمالي مي توان سه دليل عمده را براي احاطه وماندگاري آثاراودرذائقه ايراني وبه طور خاص مخاطبان حافظ دوست وحافظ پژوه برشمرد:
الف)- آموزه هاي ديني وقرآني درشعرحافظ : برخورد حافظ با تدين ومذهب برخوردي رندانه وعالمانه وبه دور ازسادگي هاي عاميانه است. به طوري كه ارادتش به شراب وساغرومستي مخاطب را درنگاه اول متوجه متشرع بودن او نمي كند. حافظ به كرات ازدست زاهدان ريايي هم عصرخود به عنوان انسانهاي دروغگو، فريبكار وظاهرپرداز مي نالد:
ازدست زاهد كرديم توبه وزفعل عابد استغفرالله
«اگربخواهيم بگویيم جهان بيني اجتماعي حافظ درچه خلاصه مي شود جواب اين است: دررياستيزي كه آن را بيماري اجتماع مي شناسد وتا مغزاستخوان ازآن بيزارومتنفراست.صفاواخلاص ويكرنگي ومحبت را دوست دارد.
* همچنين حافظ درجاي جاي ديوان پرشوروشعورش به تضمين آيات قرآني وذكر نام اين كتاب مقدس مي پردازد...
شب وصل است وطي شد نامه هجر " سلام فيه حتي مطلع الفجر"
ودیگر اینکه :
حافظا دركنج فقر وخلوت شبهاي تار تا بود وردت دعا و درس قرآن غم مخور
بيشترين وبهترين گواه برروحيه قرآني وديني حافظ خود اوست درجایي كه مي گويد:
عشقت رسد به فرياد ارخود به سان حافظ قرآن ز بر بخواني با چارده روايت
و یا :
زحافظان جهان كس چو بنده جمع نكرد لطايف حكمي با نكات قرآني
ب)- قدرت تفكروآزادگي : تفكرحافظ محصولي از شريعت وعرفان واجتهاد است. تسلط او براغلب علوم وفنون هم عصرش سبب اين تفكرعميق وبليغ بوده وازاين روپژوهش درآثارخواجه شيراز،امري پيچيده وگاه دورازدسترس قلمداد مي شود.
فريادحافظ اين همه آخر به هرزه نيست هم قصه اي غريب وحديثي عجيب هست
كساني كه بخواهند درباره حافظ وتأثير تفكرش درفرهنگ ادبي تحقيق كنند، بايد به مطالعه دقيق وعميق تحقيقات بزرگان ادب و حافظ پژوهان تمسك جويند. آثاري نظير"حافظ نامه " كه بدون شك امروزه يكي ازمعتبرترين منابع براي جست وجوي شيوه آثاروگاه افكار جناب لسان الغيب به حساب مي آيد.شايد يكي ازعمده ترين عوامل پيچيدگي تفكرات حافظ،شخصيت رندمندانه اوباشد.نه صرفاعارف است ونه مشخصا حكيم...
اگرچه با مطالعه دقيق درسروده هاي نظامي، ناصرخسرو، رودكي وگاه مولوي مي توان مباني ومبادي طرزتفكرآنان را تا حدي كه عناصراصلي شخصيت شان باشد دريافت كرداما درمورد خواجه شيراز اين قضيه يا صدق پيدا نمي كند يا شرايط و ضوابطي ويژه را مي طلبد كه درحوصله اين مقال نمي گنجد.
تفكرات حافظ گاه به انسان نويد اراده واميد مي دهد، دركمال آزادگي و بي تعلقي شعرش آينه آزادي بشر وتحقق خودباوري هاي عميق انساني،نفساني است.اگرچه در دربارحكومت مركزي فارس وارتباط با "شاه شجاع" ازجايگاهي رفيع وبه نوعي دولتي –درباري برخورداراست اما اين باعث نمي شود كه قهرماني چون اوآزادي وآزادگي نفس ونَفَس انسان را ازياد ببرد.حافظ خويش را درقيدوبند هيچ مكتب ومسندي نمي داند؛
حاشا كه من به موسم گل ترك مِي كنم من لاف عقل ميزنم اين كار كي كنم
مطرب كجاست تاهمه محصول زهد وعلم دركارچنگ و بربط و آواز ني كنم؟
از قيل وقال مدرسه حالي دلم گرفت؛ يك چند نيزخدمت معشوق و مِي كنم
و...
ج)- موسيقي خاص شعري : بسياري معتقدند كه گزينش تخلص "حافظ" به دليل قرآن ازبرخواندن خواجه مي باشد، خود اونيز بارها ازصوت خوش وتلاوتگري اش ياد كرده وشايد منظورازاجراي 14روايت متفاوت، ميزان آگاهي اوازدستگاه ها ومقام هاي موسيقايي بوده است. همچنين كاربرد وسيع اصطلاحات موسيقي ونام انواع سازها، نشانه احاطه خاص شاعر براين هنر وموسيقايي بودن ذهن وانديشه اش مي باشد.به"مراعات نظير" بين كلمات مطرب،ساز،نوا وپرده دربيت زيرتوجه كنيد:
مطرب عشق عجب سازونوايي دارد نقش هرپرده كه زد راه به جايي دارد
ويا :
فكند زمزمه عشق در"حجاز" و"عراق" "نواي" بانگ غزلهاي حافظ شيراز
به طوركلي "موسيقي شعر" مقوله نسبتا نوپرداخته اي در ادبيات فارسي به شمار مي آيد كه دكتر محمدرضا شفيعي كدكني آن را به چهاربخش تقسيم كرده است: 1- موسيقي بيروني(وزني،عروضي) 2- موسيقي كناري(قافيه ورديف) 3- موسيقي دروني(همخواني صامتها ومصوتها) 4- موسيقي معنوي(هماهنگي هاي دروني يك ياچند مصراع وبرخورداري ازصناعات ادبي مشترك ) كه غزل هاي حافظ شيرين سخن مي تواند بهترين نمونه براي اين تقسيم بندي جامع وكامل باشد.
به هرروي بايد اذعان كرد؛"حافظ" پديده شعرفارسي است.حالا مي فهمم كه چرا يك سوي طاقچه اتاق پدربزرگ قرآن بود و سوي ديگر، آن كتاب قطور؟ وچرا آن روز دستهاي پدربزرگ مي لرزيد؟ به راستي حافظ رامي توان ترجماني لطيف ومعنوي از"قرآن كريم" دانست. به اميد روزي كه اين شاعر والا تبار، جايگاه حقيقي وپايگاه غيرخرافي خود را درسبك زندگي ايرانيان وهمه اهالي ممالك اسلامي به دست آورد.

پانوشت :
* فريبا احمدي قاسم خيلي، ماهنامه حافظ، شماره 43، مرداد1386

 


مهدی کاموس
اگر بخواهیم درباره مسائل "ادبیات کودک و نوجوان ایران" سخن تکراری نگوییم؛ حرفی برای گفتن نیست. زیرا، تکرار مسائل نشانگر این است که ادبیات کودک و نوجوان ایران متولی تمام وقت ندارد و ظاهرا مسائل دیگر این مهم را از فهرست اولویت های مسئولان فرهنگی کنار گذاشته است. با همه خوشبینی و تقدیر از فعالیت های اخیر مانند تشکیل کمیسیون کودک و نوجوان در خانه ملت و امثالهم، برای رسیدن به جایگاه واقعی کودک و ادبیات کودک و نوجوان در ایران 1404، مسئولان باید جلسات مستمر و فراگیر با کارشناسان متنوع داشته باشند تا غفلت دهه گذشته را تا حدودی جبران کنند. با این مقدمه کوتاه، مسائل ادبیات کودک و نوجوان ایران را در دسته بندی اعتباری "متنی" و "فرامتنی" بررسی می کنم. مسائل متنی شامل این سؤالات است که ویژگی ادبیات کودک و نوجوان ایران امروز چیست؟ چه ژانرهایی بیشتر مورد پسند و نیاز "جامعه کودک و نوجوان" کشور است؟ چه نگاه و رویکردی در تولیدات ادبی برای مخاطبان مناسب تر است؟ نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان چه ویژگی ها ، استعداد ها و تلاش هایی باید داشته باشد؟ رابطه نویسندگان با کودکان در چه سطحی است و این رابطه ها در کجاها رخ می دهد؟ وضعیت، رویکرد و میزان کمّی و کیفی "نقد ادبیات کودک و نوجوان" چگونه است؟ و غیره. از همه مهمتر اینکه شناخت و اظهار نظر درباره این ویژگی ها، پسندها، رویکردها، نقدها و... برآمده از کدام پژوهش های ملی است؟ و مسائل فرامتنی شامل اینگونه سؤالات است که متولی اصلی ادبیات کودک و نوجوان در ایران کیست؟ آیا اراده ای پایدار در برقراری، تنظیم یا واسپاری میان سیاست های دولتی و غیر دولتی، رسمی و غیر رسمی وجود دارد؟ مسئولیت، توان و وظیفه نهادها، انجمن ها، شوراهای غیردولتی در تولیدات ادبیات کودک و نوجوان چیست؟ رابطه دولت با نهادهای غیر دولتی در کجا و چگونه تعریف و عملیاتی می شود؟ فعالیت های داوطلبانه در حوزه ادبیات کودک و نوجوان در چه سطحی است؟ نقش رسانه های گروهی و ملی در شناساندن، ترویج و توزیع این مهم چقدر و چگونه است؟ نقش سیاست و سیاستمداران در این حوزه کجاست و چقدر است؟ نویسندگان این حوزه کجا و چگونه پرورش می یابند؟ معیشت، بیمه و زندگی حرفه ای نویسندگان کودک و نوجوان چگونه است و چگونه تأمین می شود؟ "صنعت نشر ادبیات کودک و نوجوان" در کجا برنامه ریزی می شود؟ نقش متفکران، دانشگاهیان و پژوهشگران در تولید نظری های فرهنگی درباره کودک چیست؟ وضعیت ادبیات کودک و نوجوان امروز ما در کجا و چگونه آزمون می شود؟ و غیره.
اما مسائل کلان متنی و فرامتنی ادبیات کودک و نوجوان ایران عبارتند از :
1- وضعیت انسان شناسی کودک و انسان شناسی نوجوان ایرانی: ویژگی های انسانی کودک و نوجوان امروز ایرانی و ویژگی های دوران کودکی و دوران نوجوانی آنها چیست؟ پاسخ به این مسئله از سوی انسان شناسان و مطالعات مستمر و معتبر روانشناسی، جامعه شناسی، حقوقی و تربیتی از مهم ترین مسائل و نیازهای ادبیات کودک و نوجوان کشور است . در واقع، پدیدآورندگان این حوزه از دستاوردها و یافته های علمی و انسان شناسانه ی جدید در این حوزه تغذیه نمی شوند. پاسخ به سؤالاتی درباره سبک زندگی کودک امروز، فرآیند اجتماعی سازی کودک امروز، حقوق کودکان در خانواده، مدرسه، جامعه، نقش رسانه های جهانی در شکل گیری دوران کودکی جدید، پرسش ها، نیازها، آرزوها، امیدها، آینده متصوّر کودک امروز و امثالهم را باید انسان شناسی کودک بکاود و برعهده بگیرد تا نویسندگان را در تولید آثار یاری دهد.
2- نظریه های فرهنگی: آیا در دهه اخیر نظریه فرهنگی مشخصی در ادبیات کودک و نوجوان ایران دیده می شود؟ از دهه 20 تاکنون رویکردهای پدیدآورندگان در این حوزه را نظریه های تعلیم و تربیتی در ادبیات کودک و نوجوان در دو سویه غربی و اسلامی یا عموما تلفیقی از هردو، تشکیل داده است. اما واقعیت این است که برای پویایی باید سراغ بازتولید مستمر نظریه ها و تولید نظریه های بومی و جدید باشیم. جای نظریه های فرهنگی در ادبیات کودک و نوجوان خالی است.
3- وضعیت پدیدآورندگان: نویسنده ادبیات کودک و نوجوان و اثر ادبی در کجا و چگونه پدید می آیند؟ در دهه‌های گذشته، بیشتر نویسندگان مطرح این حوزه در آموزش و پرورش یا در ارتباط با مدارس رشد می کردند. زیرا، به طور اصولی نویسنده باید در ارتباط مستمر و پایدار با مخاطبان پدید بیاید و مدرسه بهترین بستر بود. و آموزش و پرورش به این مهم توجه لازم را داشت. بسیاری از نویسندگان ادبیات کودک و نوجوان ما از دهه 40 تا کنون معلم مدارس بوده اند . اما الان این روند قابل تشخیص نیست. واقعیت اینست که از نویسندگانی که از پشت میزشان کودکان را از ویترین تلویزیون، مهمانی های خانوادگی و از دور تماشا می کنند یا کودک امروز را در خاطرات و تجربه های کودکی خود جستجو می کنند، کمتر ادبیات کودک و بیشتر ادبیات خاطرات کودکی و زندگینامه ای تولید می شود.
4- وضعیت نهادهای غیر دولتی و فعالیت های داوطلبانه: چه میزان فعالیت نهادهای غیردولتی داوطلبانه و موثر است؟ آیا دولت به عنوان متولی ثروت و سرمایه ملی، بستر های فعالیت های داوطلبانه را فراهم می کند و این نهادها را ارج می نهد؟ مسئولیت، توان و وظیفه نهادها، انجمن ها، شوراهای غیردولتی در تولیدات ادبیات کودک و نوجوان چیست؟ رابطه دولت با نهادهای غیر دولتی در کجا و چگونه تعریف و عملیاتی می شود؟ رابطه نهادهای غیردولتی با نهادهای جهانی در چه سطحی و چگونه است؟ واقعیت این است که فعالیت داوطلبانه برخاسته از عشق و ایثار و از خودگذشتگی، هویت فراموش شده بیشتر نهادهای غیر دولتی است.
5- صنعت نشر و توزیع: آیا از سوی نهادهای دولتی و غیر دولتی صنعت نشر ادبیات کودک و نوجوان برنامه ریزی می شود یا اینکه این صنعت تابع ساده ای از وضعیت کلی اقتصاد نشر کشور است؟ واقعیت این است که در صنعت نشر دو عامل "سیاستگذاری فرهنگی دولتی" و " اقتصاد نشر" نقش تعیین کننده ای دارند. پاسخ سیاستگذاران فرهنگی به مسائل و نیازها و وضعیت اقتصاد نشر از مسائل تعیین کننده ادبیات کودک و نوجوان است.
در پایان اینکه، اهمیت مسائل ادبیات کودک و نوجوان به عنوان بزرگ ترین و مهم ترین دستاورد ملی و بین المللی انقلاب اسلامی ایران در حوزه فرهنگ، در این است که اگر پاسخ به موقع و صحیحی به این سؤالات داده نشود؛ این مسائل به معضل و سپس آسیب و در نهایت به بحران تبدیل می شوند. چنانکه در برخی موضوعات چنین شده است و برای جبران و بهبود به جهاد فرهنگی نیاز دارند.

 


ناهید زندی پژوه
از منظر استاد شهید مطهری حافظ گلی است از بوستان معارف اسلامی و دیوانش بعد از 700 سال اشک‌ها را در خلوت‌های شب جاری می‌کند. اشعار حافظ در اوج عرفان است و کمتر کسی قادر است لطافت عرفانی او را درک کند و همه عرفایی که بعد از او آمده‌اند اعتراف دارند که او مقامات عالیه عرفانی را عملا طی کرده است.
اما چرا حافظ را لسان‌‌الغیب نامیده‌اند؟
در تذکره مرآت الخیال آمده است: پس از درگذشت خواجه حافظ شیرازی در زمان شاه منصور بن محمد مظفر، برخی از عالمان وقت و متشرعین به سبب اشعاری که از حافظ در وصف باده، معشوق، نگار و امثال آن شنیده بودند، از حضور در تشییع جنازه و نماز بر پیکرش امتناع می‌نمودند. طرفداران حافظ قرار گذاردند اشعار او را - که هنوز به صورت کتاب و دیوان در نیامده بود - جمع‌آوری کرده و داخل کوزه‌ای بریزند. آنگاه برای تفال، طفل خردسالی را بگویند تا یکی از آن ورق پاره‌ها را بیرون آورده و بر مقتضای اشعاری که در آن نوشته شده عمل کنند. آنان چنین کردند. بر ورقه‌ای که به دست آن طفل بیرون آمد، غزلی نوشته بود که یک بیتش چنین است:
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرق گناه است می‌رود به بهشت
عالمان و مشایخ حاضر در مجلس در حیرتی عجیب فرو رفتند و جنازه حافظ را تشییع کردند و بر او نماز گزاردند و با عزت و احترام تمام پیکرش را دفن نمودند. این واقعه موجب ازدیاد عقیده مردم درباره حافظ گردید و او را از آن به بعد به لسان‌الغیب خواندند.
مرحوم علامه طباطبایی اظهار داشته‌اند که از شیعه و اهل سنت روایاتی نقل شده است که در آنها پیغمبر(ص) به خیر، تفال می‌زد و مردم را هم به این عمل توصیه می‌فرمود. حضرت از فال بد زدن، نهی می‌نمود و می‌فرمود: هر جا که فال بد زده شد توکل به خدا کنید و در پی کار خود روید.
بنابراین علامه طباطبایی می‌فرمایند هیچ مانعی از تفال زدن با قرآن کریم و یا دیوان حافظ به نظر نمی‌رسد، ایشان همچنین اظهار نموده‌اند که گفتار حافظ بر طبق حال است. ای کاش کسی می‌توانست غزلیات لسان‌الغیب را بر طبق حالات سلوکی تنظیم کند. اما تفال علامه طباطبایی:
به مرحوم علامه طباطبایی در مورد تدریس فلسفه گفته بودند: اگر این درس ادامه پیدا کند، ممکن است شهریه طلابی که به درس شما می‌آیند قطع شود. علامه خودش می‌گوید: چون این خبر به من رسید متحیر شدم که چه کنم؟ اگر در اثر این جنجال‌آفرینی مستمری طلاب قطع شود این افراد کم‌بضاعت، که از نقاط دور و نزدیک آمده‌اند و تنها راه معاش‌شان شهریه حوزه است چه کنند؟
اگر هم، من به خاطر جلوگیری از این ضایعه اقتصادی تدریس اسفار را ترک کنم، به سطح علمی و عقیدتی شاگردان لطمه وارد می‌آید که جبران این خسارت فکری چندان کار ساده‌ای نیست. یک روز که به این وضع نگران کننده می‌اندیشیدم، به دیوان حافظ که روی کرسی قرار گرفته بود چشمم افتاد، آن را برداشتم و تفال زدم آیا تدریس اسفار را ترک کنم یا نه؟ وقتی دیوان را گشودم این غزل آمد:
من نه آن رندم که ترک شاهد و ساغر کنم
محتسب داند که من این کارها کمتر کنم
من که عیب توبه‌کاران کرده باشم بارها
توبه از می وقت گل دیوانه باشم گر کنم
دیدم عجب غزلی است. این اشعار به من چنین می‌فهماند که تدریس اسفار لازم است.
تفال استاد شهریار و علت تخلص شهریار
استاد شهریار می‌گوید: پدرم چندین بار از خدا خواسته بود که فوتش در شب قدر باشد. شبی در خواب دیدم: پدرم روی کره ماه - که تا سینه او را پوشانده بود - با قهقهه می‌خندد و صدای قهقهه‌هایش در افق‌ها منتشر می‌شد. بیدار شدم دیدم هنگام اذان صبح است. چراغ بادی را روشن کردم و با اضطراب به دیوان حافظ فالی زدم. تا آن شب این غزل را ندیده بودم.
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
دو روز بعد تلگراف فوت پدرم رسید. پدرم همان طور که از خدا خواسته بود، در شب 23 ماه مبارک رمضان سال 1313 پس از مراسم شب‌های احیا دو ساعت مانده به اذان صبح و در اثر سکته از دنیا رفته بود و این همان شب و ساعتی بود که او را در خواب دیده بودم.
سیدمحمدحسین بهجت تبریزی متخلص به شهریار پس از 33 سال دوری از تبریز و دیدن مرارت‌های بسیار در تهران تصمیم می‌گیرد به زادگاهش برگردد. استاد مطابق معمول، در نیمه‌های شب با خدایش راز و نیاز می‌کرد، تفالی هم به دیوان حافظ زد که این غزل آمد:
چرا نه در پی عزم دیار خود باشم
چرا نه خاک سرکوی یار خود باشم
غم غریبی و غربت چو بر نمی‌تابم
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
و سرانجام همین تفال، علت تخلص شهریار و رفتن او به تبریز شد.
تفال دکتر محمد معین
شب یلدابود. نیای پیرم دیوان حافظ را برداشت و برای یکایک حاضران که نیت می‌کردند کتاب را می‌گشود و غزلی را می‌خواند و تعبیر می‌کرد. نوبت به من رسید و چون مدتی رنجور بودم و جز بهبودی چیزی نمی‌خواستم بنابراین همان را در نظر گرفتم و نیت کردم. نیای پیرم دیوان را گشود و در آغاز خواند:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند
وندر آن ظلمات شب آب حیاتم دادند
آن شب بیت فوق ورد زبانم شده بود آن قدر این بیت را به خودم تلقین کردم که در اثر آن بهبودی کامل یافتم. از آن پس نام «حافظ شیرین سخن» در قلب من جای گرفت. دیگر آن کتاب معنوی را ترک نگفتم و همواره آن را می‌خواندم و برای دیگران تعریف می‌کردم، گویی عاشق آن شده بودم. قدری در این راه پیش رفتم که «حافظ پرستم» نامیدند.
شیخ علی مدرسی مولف ریحانه الدب می‌گوید: روزی در این اندیشه بودم که آیا حافظ مردی با ایمان و عابد بوده یا نه؟ فکر کردم که از دیوان او فال بگیرم تا شاید خودش پاسخ دهد. وقتی دیوان را باز کردم این غزل آمد:
عیب رندان مکن ای زاهد پاکیزه سرشت
که گناه دگران با تو نخواهند نوشت
من اگر نیکم و گر بد تو برو خود را باش
هر کسی آن درود عاقبت کار که کشت
از نظر کارشناسی دیگر ، حافظ ایمانش آمیزه‌ای از معنویت و رهیافت سه‌گانه و در عین حال یگانه، شریعت، طریقت و حقیقت است. حافظ آشکارا گرایش به تشیع دارد و مانند هر مسلمان پاک اعتقاد بی‌تعصب، صاحبدلی دوستدار خاندان عصمت و طهارت(ع) است و طنز او درباره مقدساتی چون نماز، روزه، حج، مسجد، تسبیح، سجاده، فرقه و خانقاه حاکی از این است که درد دین دارد. این کارشناس ادبی به لسان‌الغیب بودن حافظ اعتقاد دارد. ایشان فال‌هایی که از سر صدق و حرمت و همدلی گرفته شده و مناسب مقام درآمده را می‌گوید آن‌قدر زیاداست که به تواتر نقل شده و از آنها کتابها تدوین شده است که انکارش به مجادله با حق و مکابره در برابر معنویات می‌ماند.
لسان‌الغیب برای حرکت انسان به سوی تکامل به صفات و اعمالی بسیار تاکیدها دارد و عمل به این دستورات کاربردی برای انسان سبب گشایش در کارها را فراهم می‌آورد. از جمله سفارش های حافظ عبارتند از:
سحرخیزی و مناجات شبانه:‌
هر گنج سعادت که خدا داد به حافظ
از ورد دعای شب و ذکر سحری بود
خدمت به خلق:
ده روزه مهر گردون افسانه است و افسون
نیکی به جای یاران فرصت شمار یارا
تحمل سختی‌ها:
روندگان طریقت ره بلا سپرند
رفیق عشق چه غم دارد از نشیب و فراز
داشتن راهنمای دلسوز و امین:
سعی نابرده در این راه به جایی نرسی
مزد اگر می‌طلبی طاعت استاد ببر
و از دیگر سفارش های حافظ می‌توان به موارد زیر اشاره کرد: صداقت، تلاش و کوشش، امید و انتظار فرج، غم و غصه، پرهیز از غرور، وفای به عهد و...
آری می‌توان گفت: شعر حافظ حکم آینه‌ای را دارد که صورت باطنی هر کس درآن نقش می‌بندد.
______________
منابع:
1- احمدی، داوود. فالنامه حافظ. قم: جمال، 1383.
2- نامنی، محمود و عطاالله پرویز روشن. فرهنگ ناب حافظ. تهران:‌ ایدون.
3- محسن مختصی. فالنامه حافظ.
4- مطهری، مرتضی. عرفان حافظ.
5- حیدربابایه سلام، به نقل از استاد شهریار، ص 68.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10