(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 25 مهر 1392 - شماره 20618

حفظ دین به وسیله دنیا (چراغ راه)
عمل نکردن به دین (حکایت خوبان)
ویژگی‌های منافقان
مراتب و اوصاف مُخبتین ( سلوک عارفانه)
یأس ابلیس در غدیر
راه نزدیکی به خدا ومردم
اعتدال در تکوین و تشریع ( سبک زندگی اسلامی)
در کجا ایستاده‌ایم؟
   


قال علی(ع): صن‌الدین بالدنیا ینجیک ولاتصن الدنیا بالدین فتردیک.
امام علی(ع) فرمود: دین را به وسیله دنیا حفظ کن تا تو را نجات دهد، اما دنیا را به سبب دین حفظ نکن که تو را به هلاکت می‌کشاند.(1)
1- غررالحکم و دررالکلم، ص 130

 


ابوبصیر که از بزرگان مذهب و از اصحاب خاص امام صادق(ع) است نقل می‌کند که در محضر امام صادق(ع) بود. حضرت به او فرمود: «یا ابامحمد لاتفتش الناس عن ادیانهم فتبقی بلاصدیق. یعنی سراغ این نرو که ببینی دین مردم در چه وضعی است. چون یا در بعد معرفتی‌شان اشکال هست و یا در بعد عملی. لذا اگر از دین مردم تفتیش کنی، یک شخص درست هم پیدا نمی‌کنی! یعنی حتی یک متدین به معنای واقعی پیدا نمی‌کنی! (بحارالانوار، ج75، ص253)
به تعبیر من، حضرت در جامعه آن روز فرمود اگر دین‌دار واقعی دیدی، سلام مرا هم به او برسان!(1)
1- سلوک عاشورایی، آیت‌الله شیخ مجتبی تهرانی، منزل چهارم، ص153

 


پرسش:
از منظر قرآن منافقان دارای چه ویژگی‌های شخصیتی هستند؟
پاسخ:
خداوند متعال در قرآن کریم درسوره بقره آیه 8 می‌فرماید: «ومن الناس من یقول امنا بالله و بالیوم الاخر و ما هم بمومنین» برخی از مردم گویند: به خدا و روز واپسین ایمان آوردیم، درحالی که ایشان مومن (واقعی) نیستند.
معنای نفاق
نفاق از ماده «نفق» به معنای نفوذ و پیشروی است. نفق به معنی کانال و راهرو زیرزمینی است که از آن برای استتار یا فرار استفاده می‌کنند. در اصطلاح، اظهار ایمان و پنهان کردن کفر باطنی را «نفاق» گویند. منافقان کسانی‌اند که هدایت الهی را واقعا و قلبا نپذیرفته‌اند، ولی چهره کفر خود را درنقابی از ایمان پنهان می‌دارند و به ظاهر در میان مسلمانان قرار می‌گیرند. این گروه خطرناک‌ترین دشمن مسلمانان به شمار می‌روند، چرا که شناخت چهره نفاق برای توده مردم بسیار دشوار و مبارزه با آن مشکل‌ترین مبارزه‌هاست.
قرآن کریم در موارد متعددی نسبت به وجود منافقان درجامعه، هشدار می‌دهد و نوع تفکر و شیوه عمل‌شان را افشا می‌سازد و نیز، روش‌های برخورد صحیح با این گروه را بیان کرده، به پاسخ شبهه‌ها و خنثی‌سازی توطئه‌های ایشان می‌پردازد.
ویژگی‌های منافقان
آیات فراوانی از قرآن کریم ویژگی‌ها و صفات منافقان را بیان کرده است:
1- تظاهر به ایمان
منافقان اگرچه در ظاهر ادعای مسلمانی دارند، اما در دل ایمان نیاورده و به خدای متعال معتقد نیستند. آیه هشتم سوره توبه به این حقیقت اشاره کرده که آنان به زبان می‌گویند ما به خدا و روز رستاخیز ایمان داریم، اما در دل ایمان نیاورده‌اند. غرض منافقان از ادعای ایمان، نیرنگ و فریب دادن مومنان است، زیرا منافقان با جازدن خویش در جمع مسلمانان می‌خواهند آنان را فریب داده و خود را جزو آنان قلمداد کنند و در پیروزی‌ها و غنایم جنگی سهیم شده و از نیروهای مسلمان برای منافع خویش، سود جویند. خداوند این ویژگی را برملا کرده و آنها را به خاطر نیتها و افکار زشتشان نکوهش نموده است. «یخادعون الله والذین آمنوا و ما یخدعون الا انفسهم و ما یشعرون» می‌خواهند خدا و مومنان را فریب دهند، درحالی که جز خود را فریب ندهند و نمی‌فهمند.
ادامه دارد

 


(ای عزیز سالک!) اخبات ابتدای مقام طمأنینه است، وارد شدن به مقام امنی است که برای شخص وارد رجوع و برگشتی نیست.
(خواجه عبدالله انصاری در کتاب منازل السائرین) اخبات را به سه درجه تقسیم نموده و برای مخبتین در هر مقام اوصافی ذکر می‌کند.
در درجه اول باید عصمت بر شهوت محیط شود، اراده بر غفلت غالب آید، طلب نسیان را از بین ببرد. در درجه دوم سبب بر اراده نقصانی وارد نیاورد، واردات قلب را متوحش نسازد، فتنه سالک را از مسیرش منحرف نکند.
در درجه سوم مدح و ذم نزد او یکسان باشد، ملامت نفس برای او مداوم باشد، چشم خطابین او بسته شده باشد... سالکی که به مقام اخبات وارد می‌گردد حالش چنین خواهد بود.
1- ملکه اجتناب از معصیت در او قوت گرفته شهوت را از خود دور و هوای باطل را از سر بدر می‌کند.
2- اراده‌ای که برای رسیدن به حق دارد از آن جهت که قوی است نمی‌گذارد غفلت دامنگیر او گردد.
3- شوق و اشتیاقی که از حق در وجود او هست نمی‌گذارد او از یاد حق غافل گردد.
4- اسباب عالم وجود بر اراده حق‌بین او نقصانی وارد نمی‌کند، چشم سبب بین او بسته و مسبب را می‌بیند و سبب را نمی‌بیند.
5- شرح صدری دارد که حوادث و عوارض که بر او وارد می‌شوند وی را متزلزل نمی‌کنند دلش محکم، قلبش قوی، خاطرش آرام است.
6- هیچ فتنه و بلایی وی را از راه راستی که طی می‌کند منحرف نمی‌سازد.
7- هر چه خلق درباره او بگویند گفته آنها در وجود او اثر نمی‌کند، مدحش کنند از مدح آنها شاد نمی‌شود، ذمش کنند دلگرفته و غمگین نمی‌گردد از ظلمت نفس رسته تحت تاثیر گفتمان‌های خلق قرار نمی‌گیرد.
8- هر عملی انجام می‌دهد از نظر خود او مردود است. عملش نزد خودش وزنی ندارد، ملامت نفس نمی‌گذارد خودپسندی در او ظهور کند او دائما در ملامت و سرکوبی نفس است.
9- به امور عالم به نظر بی‌عیبی می‌نگرد، چشم عیب‌بین او بسته، با چشم حق‌بین در عوالم خلقت خطایی نمی‌بیند. (1)

1-مقامات معنوی، محسن بینا، ج1 ، ص 116

 


محمداحسان آزادی
زمانی که در غدیر خم حکم ولایت وصی و نفس پیامبر(ص) از سوی حضرت به عنوان حکم الهی و منصب انتصابی از سوی خداوند اعلام می‌شود، کافران به ویژه سردمدار آنان ابلیس، بانگی از سرنومیدی زدند و اینگونه بود که برخلاف همه برنامه‌ریزی‌ها و قتل‌ها و کشتارهای ابلیس و یاران شیطانی‌اش از جنیان و انسانها، ولایت تا قیامت تثبیت شد و ابلیس از چیرگی خود بر انسان مایوس و نومید گشت.
در مقاله حاضر نقش غدیر در یاس ابلیس و کافران بررسی شده است.
ولایت، میثاق و امانت الهی
ولایت میثاق خدا با آفریده‌ها است؛ چرا که ولایت تجلی‌گاه عبودیت و اطاعت است؛ چنان که سجده نمادی از آن می‌باشد. خداوند حکیم به حکمت و هدفی موجودات را آفریده است.
در حکمت و هدف آفرینش انسان و جن، عبودیت به صراحت در آیه 56 سوره ذاریات بیان می‌شود؛ چرا که کمال‌یابی این موجود مریدو مختار تنها از طریق عبودیت اتفاق می‌افتد، با این تفاوت که انسان به سبب شرافت ولایت، مظهر ربوبیت الهی می‌شود.
بنابراین، طریقت شریعت که بیانگر عبودیت انسان است، انسان را به حقیقت مطلق می‌رساند که خداوند است. انسان‌ها با عمل به شریعت، اسماء و صفات سرشته الهی در نهاد خویش را ظهور و فعلیت می بخشند خدایی شده و به عنوان خلیفه الهی، ربوبیت و پروردگاری بر سایر آفریده‌ها را به عهده می‌گیرند.
بر این اساس خداوند انسان را مفتخر به عنوان خلیفه کرده است. (بقره، آیه 30) تعیین خلافت برای آدمی، موجب شد تا دیگرانی به عنوان مدعی، پرسش یا اعتراض نمایند. فرشتگان در لیاقت و اهلیت انسان برای پذیرش این مسئولیت تشکیک و تردید کردند و ابلیس از جنیان که در مقام قدس جا گرفته بود، پس از روشن شدن حقانیت و اهلیت انسان برای این مسئولیت، از سجده پذیرش خلافت سرباز زد؛ چرا که پذیرش خلافت، جز به معنای پذیرش ولایت انسان و اطاعت او نیست. (سوره بقره، آیات 31 تا 37؛ ص، آیات 72 تا 75؛ طه؛ آیات 117 تا 121)
آنچه در انسان موجب دشمنی و کفر ابلیس شد، ولایت الهی بود که به انسان تعلق گرفت. البته این ولایت الهی اختصاص به انسان‌های کامل و معصومی دارد که از ابتلاء و آزمون‌های الهی سربلند بیرون آمده‌اند. (بقره، آیه 124)
اصولا آنچه در روز الست میان انسان و خدا گذشت، پیمان و میثاق ولایت بود؛ زیرا پذیرش ربوبیت الهی که در آیه 172 سوره اعراف به عنوان محور میثاق انسان و خدا بیان شده، همان ولایت است؛ چرا که ربوبیت در ولایت تجلی می‌یابد. لذا در روایت معتبر هنگامی که از امانت عرضه شده بر کائنات و سرباز زدن آنان از پذیرش آن مسئولیت سخن به میان آمده، به مسأله ولایت به عنوان امانت عرضه شده از سوی خداوند اشاره شده است. (احزاب، آیه72)
هنگامی که سخن از نعیم بزرگ الهی به میان می‌آید که انسان می‌بایست در قیامت پاسخ‌گوی آن باشد، (تکاثر، آیه8) مراد همان نعمت ولایت است که به انسان بخشیده شده است. نوع تعامل و برخورد انسان با این نعمت بزرگ است که سعادت و شقاوت ابدی او را مشخص می‌کند و ولی‌الله است که به عنوان قاسم الجنه و النار بر سر کوثر می‌ایستد و اهل ولایت را به بهشت و منکران آن را به دوزخ رهنمون می‌سازد. (نگاه کنید: محمد الجوینی الخراسانی، فرائد ‌السمطین مع تعلیق الشیخ محمد باقر المحمودی (بیروت مؤسسه المحمودی، الطبعه الاولی، 1398 هـ ق) ج1، ص78، ح47-46؛ ذهبی، میزان الاعتدال، ج3، ص118، شماره5802؛ گنجی شافعی، کفایه الطالب، ص247، باب62؛ شیخ سلیمان قندوزی حنفی، ینابیع الموده ص133، باب 37؛ هیثمی، صواعق المحرقه ص89؛ و نیز حافظ ابی نعیم اصبهانی، ما نزل من القرآن فی علی(ع)، ذیل آیه شریفه؛ حافظ الحسکانی، شواهد التنزیل، ج2، ص368).
دشمنی ابلیس با ولایت از آغاز تا انجام
همچنین دشمنی ابلیس و شیاطین جنی و انسی و همه کافران در طول تاریخ با مسأله ولایت بوده است. آنچه موجب می‌شود که ابلیس از سجده پذیرش ولایت سرباز زند، کفر او به ولایت و غرور وی به لیاقت و شایستگی خود او بوده است. در طول تاریخ بشریت همه کسانی که در برابر پیامبران قرار گرفتند به سبب همین غرور و عدم پذیرش ولایت بوده است. اگر قابیل، هابیل را می‌کشد، عدم پذیرش ولایت هابیل بوده است. او نیز خود را سزاوار ولایت می‌دانست و همانند ابلیس به مخالفت و حتی قتل می‌پردازد. حتی به نقلی حضرت آدم(ع) ولایت مطلق را می‌خواست که از آن عالین یعنی حقیقت محمدی بود و به همین سبب پیرو وسوسه ابلیس شد و هبوط کرد و در نهایت با رحمت الهی و عفو و گذشت خداوندی از طریق کلمات تامات انوار محمدی و اهل بیت‌(ع) رهایی یافت.
کشتاری که یهودیان از پیامبران(ع) کردند (آل‌عمران، آیه181) به سبب این بود که این پیامبران حقیقت ولایت محمدی را بشارت می‌دادند و آن را در فرزندان حضرت اسماعیل(ع) نشان می‌کردند. این‌گونه بود که یهودیان متعصب و مغرور بر نمی‌تابیدند که حقیقت ولایت در غیر خود ایشان باشد؛ چرا که همانند ابلیس، خود را شایسته این مقام می‌دانستند و مدعی بودند که ایشان ابناء الله و احباءالله هستند. (بقره، آیه221)
ترس پیامبر از ترور
گزارش‌های قرآنی بیانگر این معناست که بسیاری از پیامبران، شهید ولایت شده‌اند. بشارت‌های آنان نسبت به ولایت مطلق پیامبر(ص) و منجی آخر‌الزمان(ع) موجب شد تا کافران به ظاهر اهل کتاب به قتل پیامبران همت گمارند و به سبب همین بشارت‌ها و این که پیامبر و مصلح کل در آخر زمان از نسل اسماعیل(ع) است، پیامبران خویش را منکر شوند یا با آنان دشمنی ورزند و به اذیت و آزار ایشان بپردازند، بگونه‌ای که حضرت داود(ع) و حضرت عیسی‌بن‌مریم(ع) ایشان را لعن کرد. (مائده، آیه78)
این ترس در زمان پیامبر(ص) نیز ادامه می‌یابد؛ زیرا پیامبر(ص) می‌بایست برخلاف آرزوی کافران، ولایت را معرفی و با اعلان وصی، اسلام و قرآن را تا آخر زمان و قیامت تضمین نماید. ابلیسی‌ها امید داشتند که با ابتر بودن، نسل او منقطع شود؛ زیرا پیامبری و وصایت و ولایت در مردان است و آن حضرت(ص) جز دختری به نام فاطمه(س) فرزندی نداشت و حضرت ابراهیم بن محمد(ص) نیز در کودکی مرده بود.
وصایت نهفته در نفس پیامبر
اما خداوند وصایت را در نفس پیامبر(ص) یعنی حضرت امیرمؤمنان علی(ع) قرار داده بود (آل‌عمران، آیه 61؛ مائده، آیه55) این نسل نوری با ازدواج فاطمه(س) و علی(ع) کوثری می‌شود که نسل اوصیای پیامبر(ص) از آن است. این نسل به حکم الهی از هرگونه پلیدی در امان مانده و از سوی خداوند تطهیر شده و به مقام عصمت مطلق رسیده است. (احزاب، آیه 33)
هنگامی که پیامبر(ص) خواست تا در پایان ماموریت خویش، اعلان وصایت نماید، دشمنان و کافران و شیاطین جنی و انسی، دست به دست هم دادند، تا این ماموریت الهی انجام نشود و با ترور پیامبر(ص) وصایت در ولایت را از میان بردارند. قرآن گزارش می‌کند که پیامبر(ص) می‌بایست این ماموریت را انجام دهد و ابلاغ حکم ولایت وصی را به گوش مردمان برساند؛ چرا که در غیر این صورت گویی هیچ کاری انجام نگرفته و ماموریت، ابتر و ناتمام به پایان رسیده است.
البته ترس پیامبر(ص) بی‌دلیل نبود، چه این که پیامبران بسیاری در این راه شهید شده بودند و حتی پیامبر(ص) چند بار به سبب همین مسئله وصایت و ولایت ترور شده بود هر چند که تروریست‌ها ناکام مانده بودند. حتی برخی مفسران، شأن نزول آیات 8 تا 14 رعد را درباره اقدام دشمنان برای ترور پیامبر(ص) دانسته‌اند. (جامع‌البیان، ج8، ج13، ص 166؛ مجمع‌البیان، ج 6-5، ص 435)
گزارش‌های تاریخی حکایت از آن دارد که بارها پیامبر(ص) توسط برخی از صحابه ترور شدند که البته این ترورها به علل مختلفی ناکام ماند. یکی از این ترورها در عقبه تبوک و دیگری در هنگام بازگشت از غدیر خم و پس از اعلان رسمی ولایت امیرمؤمنان(ع) بود. در گزارش‌های تاریخی آمده که در جاده‌های کوهستانی بین مکه و مدینه پس از غدیر خم گروهی از اصحاب خواستند آن حضرت را ترور کنند.
رسول خدا در باقیمانده از روز غدیر حرکت کرد و در آن شب هم به حرکت خویش ادامه داد تا به عقبه نزدیک شدند. در آنجا این افراد در دو طرف تنگه پنهان شدند. آن‌ها ظرف‌های بزرگی با خود داشتند که در آنها سنگریزه ریخته بودند و می‌خواستند که با غلتاندن آن‌ها، شتران رم کنند و رسول خدا به ته دره پرت شود.
حذیفه می‌گوید: رسول خدا، من و عمار را فراخواند. عمار از عقب، ناقه را می‌راند و من در جلو افسار شتر را در دست داشتم تا اینکه به قله گردنه رسیدیم. آن شب خیلی تاریک بود. ناگهان عده‌ای از عقب به ما حمله کردند و ظرف بزرگی را به طرف شتر غلتاندند. ناقه بسیار ترسید و نزدیک بود که رم کند و رسول خدا را پرت کند؛ اما آن حضرت فریاد زد: آرام باش و در جای بایست که خطری تو را تهدید نمی کند... به دنبال آن عده‌ای پیش آمدند تا شتر را پرت کنند، اما من و عمار پیش رفتیم و با شمشیر با آنها درگیر شدیم... آنها مدتی تلاش کردند و چون ناامید شدند، پا به فرار گذاشتند.
پس به رسول خدا عرض کردم: آیا عده‌ای را نمی‌فرستی که سرهای آنها را بیاورند؟ فرمود: خداوند به من دستور داده است که آنها را به خودشان واگذارم و دوست ندارم که مردم بگویند: او عده‌ای از قوم خود و اصحاب خود را بر دین خود دعوت کرد و آنگاه که دعوت او را اجابت کردند، آنها را کشت!
ای حذیفه، آنها را واگذار که خداوند در کمین آنان است. او کمی به آنها مهلت می‌دهد و سپس آنها را به عذاب دردناکی گرفتار می‌کند. تعداد این افراد چهارده نفر بود که نه نفر از قریش و از جمله معاویه‌بن ابی‌سفیان و عمروبن عاص بودند و پنج نفر از غیر قریش بودند که عبارت بودند از: ابوموسی اشعری، ابو هریره دوسی، ابو طلحه انصاری، اوس بن حدثان بصری و مغیره‌بن شعبه ثقفی. سپس سالم، آزاد شده ابوحذیفه که غلام زنی از انصار بود و بغض و کینه شدیدی نسبت به علی علیه‌السلام داشت به آنها پیوست و معلوم شد که او هم در توطئه شرکت داشته است.
ابن‌یمانی می‌گوید: سپس از تنگه پایین آمدیم در حالی که فجر طلوع کرده بود. رسول خدا از ناقه فرود آمد و وضو گرفت و منتظر ماند تا اصحابش از گردنه پایین آمدند و دور آن حضرت جمع شدند و من این افراد را دیدم که در میان مردم هستند و پشت رسول خدا نماز خواندند.
آنگاه رسول خدا از منزلگاه عقبه حرکت کرد تا در منزلگاه بعدی فرود آمد. هنگامی که می‌خواست از آن منزل حرکت کند، همین عده را دید. از آنها پرسید: امروز در چه موضوعی با هم نجوا می‌کردید؟
گفتند: ای رسول خدا، ما اصلا با هم جمع نشده‌ایم تا با هم نجوا کنیم.
رسول خدا نگاهی سرزنش‌آمیز به آنها انداخت و فرمود: «انتم اعلم ام‌الله و من اظلم ممن کتم شهاده عنده من‌الله و ماالله بغافل عما تعملون»؛ آیا شما آگاه‌تر هستید یا خداوند؟ و چه کسی ستمکارتر است از آن کسی که شهادتش را پنهان می‌کند و خداوند از آنچه انجام می‌دهد غافل نیست. (کشف الیقین ص137 از علامه حلی؛ سید بن طاووس، الیقین، به صورت مسند؛ کشف‌الیقین، ص 137 از علامه حلی به طریق ارشاد‌القلوب، دیلمی، ج3، ص330-333 بدون اسناد و از او در بحارالانوار، ج28، ص 97-102، تاریخ تحقیقی اسلام، ج4، ص:519)
یأس ابلیس و کافران در غدیر
خداوند می‌فرماید: الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتی و رضیت لکم الاسلام دینا؛ امروز در غدیرخم یعنی روز هیجدهم ماه ذی‌الحجه، با ابلاغ وصایت امیرمؤمنان علی(ع) و جانشینی آن حضرت به عنوان ولی‌الله، دین به کمال و نعمت به تمامیت خود رسید و خداوند اسلام دارای این ویژگی ها را به عنوان دین، پذیرفته و بدان رضایت داد. در حقیقت اسلامی که مورد رضایت خداوندی است، اسلام با ولایت اوصیای الهی تا قیامت است و هر کسی این بخش از اسلام را نپذیرفته در حقیقت اسلام کامل را نپذیرفته است و ایمان به بعضی و کفر به بعضی دارد و آن اسلام ناقص است و خداوند آن را نمی‌پذیرد و بدان خشنود نیست.
در روایات از جمله تمامیت هر عمل عبادی و آیینی اسلام، ولایت دانسته شده و در روایات بسیاری آمده است که من تمام الحج لقاء الامام، یا من تمام الصلاه لقاء الامام. از امام باقر(ع) است که اسلام با ولایت پذیرفته می‌شود. بنابراین، نماز بی‌ولایت امیرمؤمنان(ع) و دیگر اوصیای الهی، نمازی ناقص است؛ چرا که از اجزاء و شرایط صحت و تمامیت هر عمل عبادی، ولایت است.
ابلیس، زمانی که وصایت اولیای الهی در غدیر اعلان می‌شود، مأیوس می‌شود؛ چرا که دیگر احتمال گمراهی همه بشر با وجود اولیای الهی نمی‌دهد و مأیوسانه می‌کوشد تا پیامبر(ص) را ترور کند و یا با توطئه‌های دیگر نقش ولایت را در جامعه اسلامی از میان ببرد که در این کار کمی موفق می‌شود ولی دوباره با قیام امام حسین(ع) و شهادت آن حضرت(ع) همه آن امیدهایش به نومیدی محض تبدیل می‌شود و از آن پس دیگر امیری به گمراهی دسته جمعی بشر نداشته و به گمراهی افراد بسنده می‌کند و در گوش‌های پیروان خویش نجوا می‌کند تا امیدی در دل‌های نومید آنان ایجاد کند اما خود می‌داند که این کور سویی که در دل او و پیروانش است، دوامی ندارد و به زودی خاموش می‌شود و نور الهی است که همه جا را فرا می‌گیرد.

 


قالَ عَلِيٌّ اَميرالمُؤمِنينَ عَلَيهِ السَّلامُ: اَلتَّقَرُّبُ اِلَي اللهِ تَعالي بِمَسأَلَتِه وَ اِلَي النّاسِ بِتَركِها[1]
 حضرت امیرالمؤمنین علی (ع) فرمودند:تقرّب به خدا پيدا كردن و به او نزديك‌­تر شدن، به درخواست كردن از او وابسته است و تقرّب به مردم، به این است که ازمردم درخواستي نكند.
 شرح حدیث: در روايات داريم: اعمالي باعث تقرّب و نزديكي انسان به خداوند مي‌­شود كه سرآمد آنها اطاعت از خداوند، انجام فرامين الهي و انجام واجبات، ترك محرمات، آلوده نشدن انسان به معصيت كه تعبير به ورع مي‌­شود و از لحاظ بيروني و دروني اخلاص در عمل و نيّت و... است.
 در اين روايت حضرت علي (ع) مي‌­فرمايند: درخواست و دعا كردن از خداوند باعث قرب به خداوند و نزديكي انسان به او مي‌­شود. يك وقت انسان از خداوند درخواست قرب مي­‌كند كه از حاجت­ها بوده و خوب است ولي در اينجا مسأله بالاتر است، كه انسان همه چيز خود را اعمّ از مادي و معنوي، دنيايي و آخرتي از خداوند بخواهد. همين درخواست، موجب نزديكي او به خداوند مي­‌شود و خداوند به او آبرو داده و آبروي بيشتري كسب خواهد كرد.
 در مقابل اگر مي خواهي پيش مردم آبرو پيدا كني، از آنان خواسته و درخواستي نداشته باش، زيرا همين‌كه به مردم رو بيندازي، آبرويت از دست مي­‌رود، زيرا مردم فقط يك وسيله هستند و اين وسيله زماني قابل استفاده است كه صاحب وسايل يعني خداوند بخواهد و تا خداوند چيزي را نخواهد هيچ حركتي انجام نمي­‌شود. پس فقط درخواست از خداوند است كه باعث رسيدن انسان به مقصود و افزايش آبروي او مي­‌گردد.
 انسان بداند كه هيچ دعايي نزد خداوند رد نمي­‌شود، زيرا خداوند آن درخواست را اجابت مي­‌كند و اگر به صلاح او نباشد، چيز ديگري كه خير او مي­‌باشد به جاي آن عنايت مي­‌فرمايد؛ البتّه انسان بايد موانع استجابت دعا مانند گناه و... را برطرف کند.
[1]غرر و درر آمدي، صفحه 199، شماره 3953
پایگاه اطلاع رسانی آیت الله شیخ مجتبی تهرانی(ره)

 


«عدالت» و «اعتدال» از مفاهیمی است که همواره باتوجه به ریشه لغوی یکسان در کنار هم به عنوان یکی از مهم‌ترین ارزش‌های فردی و اجتماعی در جوامع بشری محسوب می‌شود. در جهان بینی اسلامی که براساس نصوص دینی بنا شده است از نکات مهم در بررسی مسئله «اعتدال» و «عدل» هماهنگی تکوینی و تشریعی بین انسان و خلقت در این موضع است به‌طوری‌که از این منظر عدالت امری است که به صورت تکوینی در جریان خلقت جاری شده است و به همین‌خاطر خداوند اجرای آن در احکام تشریعی را منظور نظر قرار داده است.
خداوند در قرآن‌کریم در باب این مسئله می‌فرماید «الذی خلقک فسواک فعدلک»- خداوند تو را آفرید و استوار ساخت و تعادل بخشید- (انفطار-7).
این آیه و آیاتی از این دست از سنت اعتدال تکوینی خلقت خبر می‌دهند این سنت کلی در بسیاری از موارد در قرآن و روایات با مصادیق آن نیز برای توجه دادن به بشر ذکر می‌گردد تا جایی که قرآن‌کریم می‌فرماید «انا کل شی خلقناه بقدر»- ما هر چیزی را به اندازه (و با تعادل) آفریده‌ایم- (قمر، 49). در روایاتی که از پیامبر(ص) و معصومین(ع) به دست ما رسیده است نیز بر این مسئله تأکید شده و نسبت وثیقی بین اعتدال تکوینی با عدالت تشریعی برقرار گردیده است. پیامبر اکرم(ص) در این‌باره می‌فرمایند «بالعدل قامت‌السماوات و الارض»- آسمان‌ها و زمین بر پایه عدالت برپاست- (تفسیر صافی ج5 ص107/ الحیات ج7 ص451) هم‌چنین براساس این تعالیم سامان‌یابی زندگی در جامعه بشری نیز به اعتدال وابسته است تا جایی که حضرت علی(ع) می‌فرمایند: «العدل قوام الرعیه»- عدل قوام (و سامان زندگی) مردم است- (غررالحکم ص19/ الحیات ج7 ص449). هم‌چنین در جای دیگری می‌فرمایند «جعل‌الله- سبحانه- العدل قواما الانام»- خداوند عدالت را سبب سامان یابی زندگی مردم قرار داده است- (غررالحکم ص165).
با این تعریف که در لسان قرآن و روایات نسبت به عدل و اعتدال ارائه شده است می‌توان این‌گونه نتیجه گرفت که این مفهوم، سنتی الهی است که خداوند آن را در اجزای تکوین و همه خلقت قرار داده است و طبعا این امر در سنت‌های تشریعی خداوند نیز لازم الاجرا گردیده است. هم‌چنین در باب محدوده رعایت عدل و اعتدال می‌توان گفت باتوجه به گستردگی محدوده خلقت این مفهوم در همه شئون زندگی فردی و اجتماعی دارای معناست به طوری‌که در روایات بسیاری و هم‌چنین در سیره معصومین(ع)- بسیاری از این شئون اشاره شده است که به عنوان مثال فقط در باب مسائل اقتصادی با تعریف واژه «قصد» (میانه‌روی) تعداد زیادی از احکام وجوبی در اقتصاد مورد نظر اسلام مفهوم‌یابی می‌شوند که از میان آن می‌توان به تحریم اسراف تحریم کنز (و مال اندوزی)، تحریم تکاثر، تحریم تبرج (خودنمایی و فخرفروشی)، تحریم اکل مال باالباطل (که از مصادیق آن حرمت ربا، مال یتیم و... است) و از طرفی دیگر طرد فقر و مسکنت و استضعاف و... اشاره کرد. چه آن‌که مفهوم اعتدال باتوجه به هم ریشه بودن آن با عدالت و عدل در گستره وسیعی از نگاه‌های اقتصادی ورود پیدا می‌کند. هم‌چنین این مفهوم در بین مفاهیم فردی و اجتماعی بسیار دیگری مطرح می‌شود به طوری‌که در منابع دینی بحث‌های بسیار گسترده‌ای از آداب اجتماعی مانند میانه‌روی در صله‌رحم و رفتار اجتماعی تا آداب کاملا شخصی و فردی مانند میانه‌روی و اعتدال در خوردن، خوابیدن، خندیدن و... به تفصیل توضیح داده شده است. نکته قابل‌توجه آن که مفهوم اعتدال در تعالیم دینی کاملا عینی تعریف شده و برخلاف بسیاری از تعاریف ارائه شده از عدل و اعتدال در مکاتب دیگر از ذهنیت‌گرایی و انتزاعی بودن افراطی به دور است. بنابراین یکی از مهم‌ترین شاخصه‌های اصلی اعتدال دوری از افراط و تفریط است.

 


جلیل رسول خانی
اگر مقام انسانیت، رجعتی آگاهانه و عالمانه به سوی خداست و اگر چنین حسن فاعلی را حسن فعلی چون عمل صالح قوه محرکه است، باید بنگریم که در مسیر شدن‌های کمالی چه کرده‌ایم و اکنون در کجای این مسیر یا رجعت ایستاده‌ایم؟ چرا که مسیری بس طولانی است که فرشتگان مقرب اگر بخواهند از زمین خاکیان به آن فضا با بالهای متعددشان بروند (فاطر، آیه1) می‌بایست هزار سال بروند (سجده، آیه5) تا به نزدیکی آن یعنی در ساحت قدس برسند که تا مقام تدلیات انسانی یعنی قاب قوسین او ادنی (نجم، آیات8 و 9) بسیار راه هنوز نرفته‌اند که حتی فرشتگانی کروبی و عالیین چون جبرئیل را نیز بدان ساحت راهی نیست و در مقام جلالش پر بسوزاند و خدا کسی را در آن مقام جز انسان، اجازه حضور نمی‌دهد.
صراط مستقیم الهی
انسان با بالهای دوگانه اخلاص و عمل صالحش می‌تواند مسیری که آمدن امری از آن عالم تا این عالم ماده، هزار سال ما به درازا می‌کشد (سجده، آیه5) به طرفه عینی بپیماید، ولی چنانکه گفته شد طی این منازل تنها از عهده کسانی برمی‌آید که در مسیر درست قرار گرفته و از ابزارهای مناسبی بهره گرفته‌اند، مسیری که انسان برای بازگشت تا خدا دارد، مسیر پیامبر(ص) و محبت اوست (علق، آیه8؛ آل‌عمران، آیه31) که همان صراط‌مستقیم الهی انسانیت و نام دیگرش اسلام و تسلیم و اطاعت است. (آل‌عمران، آیات19، 32، 85 و 132)
انسان اگر در این مسیر قرار گیرد می‌تواند از هفت آسمان (مؤمنون، آیه17) بگذرد و در جایگاه حق مستقر گردد. هر آسمان از هفت آسمان تنها یک راه مستقیم دارد که آن منافذ و طریق‌های ورود به آن است. اگر انسان بخواهد از راه‌های آسمان بگذرد (ذاریات، آیه7) می‌بایست در طریق قرار گیرد و از منافذ آن با سلطان بگذرد. (رحمن، آیه33)
این سلطانی که عامل عبور آدمی است همان چیزی است که انسان را به سوی خداوند می‌برد. بی‌گمان جهل و نادانی و غفلت نیست که آدمی را توانا می‌سازد تا از آسمان‌های هفتگانه بگذرد و به مقصد برسد، چرا که جهل و غفلت هیچ سلطنت و چیرگی به ‌آدمی نمی‌دهد؛ بلکه آنچه به انسان سلطنت می‌بخشد همان فعلیت بخشی به اسمای سرشته در ذات است (بقره، آیه31) که ظهور آنها با عبودیت و اطاعت امکان‌پذیر است. از همین‌رو خداوند معرفت و عبادت را تنها راه وصال آدمی دانسته است. (ذاریات، آیه56)
نقش عبادت در وصول به لقاءالله
عبادت، مهمترین ابزار انسان در طریق وصال و لقای الهی است که کارکردها و آثار بسیار دیگری نیز دارد که از همه مهم‌تر فعلیت‌بخشی به اسمای الهی و صفاتی است که در نهاد آدمی سرشته شده است و علم و یقین را تحقق می‌بخشد و انسان را برای تسلط بر آسمان‌ها و چیرگی بر منافذ و عبور از عوالم هفتگانه آماده می‌سازد. (حجر، آیه99)
پس ما به عنوان خلفای الهی باید هر زمان به خود مراجعه کنیم و بنگریم که در مسیر رجعت به سوی خدا و ظهور صفات و اسمای الهی تا چه اندازه پیش رفته‌ایم و در کدامین آسمان در حال سیر و عبور هستیم؟
مشکل عمده بسیاری از ما این است که هنوز از خانه تن بیرون نیامده‌ایم؛ چه رسد که در کوچه‌های دنیا سیر آفاق و انفس کنیم (فصلت، آیه 53) و با شناخت شرایط و راه‌جویی جهت عبور از آسمان نخست که برای انسان زینت داده شده (حجر، آیه16، صافات، آیه6)، آماده برای آسمان دوم شویم و به سمت آن پرواز کنیم.
ما هنوز اسیر خانه تن و دنیای خودمان هستیم و اصولا چنان بدان مشغول می‌باشیم که از حقایق هستی و مسیر رجعت و هدف آن غافلیم. همین غفلت و سرگرمی به تن و خانه دنیاست که دنیای ما را به دنیای بچه تبدیل کرده است و جهانی که می‌بایست بستری برای رشد و تعالی ما باشد، به بازیچه می‌ماند که هیچ ارزش ندارد و تنها ما را به خود سرگرم کرده است. (انعام، آیات 32 و 91؛ توبه، آیه61؛ عنکبوت، آیه64)
زندگی انسان کامل و انسان ناقص‌الخلقه
اگر انسان بداند که مسیری بس طولانی در پیش رو دارد که هفت آسمان، تنها بخشی از آن است، این اندازه خود را در خانه تن مشغول نمی‌دارد و از آنجا بیرون آمده و آماده سیر و سفر می‌شود تا خود را به حقیقت خود برساند؛ چرا که حقیقت انسان بازگشت به جایی است که از آن آمده و باید به آن بازگردد تا خود را به درستی بیابد. اگر تلاشی برای بازگشت نکند او را به چوب عذاب می‌رانند و می‌برند درحالی که ناقص مانده است. انسان اگر خود شرایط کمالی بازگشت را پیدا نکند، او را بر اسب آتشین سوار می‌کنند و این انسان ناقص را به سوی حقیقت خودش می‌برند تا در آنجا استقرار ابدی یابد. پس اگر نتوانیم نقص خود را در دنیا جبران کنیم و در مسیر ساخته شدن گام برنداریم همانند کودکی خواهیم بود که از رحم مادر ناقص‌الخلقه بیرون آمده است و زندگی دنیا تا عمر دارد بر او سخت خواهد بود. بهره‌ای که کودک کامل از دنیا می‌برد چه اندازه با بهره‌ای که کودک ناقص می‌برد متفاوت است، همان اندازه انسانی که او را ناقص از دنیا می‌برند با انسان کامل در آخرت متفاوت خواهد بود.
پس به خود آییم و از خواب غفلت برخیزیم و بنگریم که در کجای راه ایستاده‌ایم. آیا از خانه تن و دنیا بیرون آمده‌ایم و از آسمان اول گذشته‌ایم یا آن که هنوز در آن اسیر هستیم و از خانه بیرون نیامده‌ایم؟ آیا پیش از آنکه بانگ رحیل نواخته شود در جهت ساختن خود و تهذیب و کامل شدن قدم برداشته‌ایم؟
باید بدانیم که دو حالت برای انسان در دنیا بیشتر متصور نیست: یا آنکه خود می‌رود و پر پرواز را آماده کرده و از طرق آسمان و منافذ آن می‌گذرد و به آسمان آخر گام می‌نهد یا آنکه او را می‌برند؟ پس در دو حالت رفتن و بردن قرار داریم. اگر برویم خوش خواهیم رفت و در مقامات عالی در سلامت خواهیم نشست (فرقان، آیه75، انعام، آیه127، یونس، آیه25) و اگر ببرند بیمار و سقیم خواهیم بود و در رنج نقص در آخرت می‌سوزیم.
اگر می‌خواهیم در دارالسلام، در سلامت کامل و صحت غایی و تمامیت باشیم می‌بایست از راه‌های سلام وارد شویم که همان بزرگراه اسلام است که در میان آسمان‌ها کشیده شده است. (مائده، آیه16) بنگریم تا چه اندازه در سلامت هستیم و در کجای مسیر ایستاده‌ایم؟

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10