(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 28 مهر 1392 - شماره 20620

قابل جمع نبودن حب خدا و حب دنيا(چراغ راه)
اميرمؤمنان علي(ع)، استمرار رسالت محمدي (ص)
جايگاه و مقام دختر(حکايت خوبان)
صفات منافقان
عنايت اميرالمؤمنين(ع) به علامه اميني
به مناسبت 15 ذي الحجه سالروز ولادت دهمين چراغ هدايت
روش امام هادي(ع) در تزکيه مردم
   


قال علي(ع): کيف يدعي حب‌الله من سکن قلبه حب‌الدنيا.
امام علي(ع) فرمود: چگونه مي‌تواني بگويي خدا را دوست دارم، در حالي که حب دنيا در دلت جايگزين شده است؟!
مستدرک الوسايل، ج 12، ص 41

 


رضا معصوم‌زاده
پيامبر(ص) بارها در تعابير گوناگون جايگاه اميرمؤمنان علي(ع) را در رسالت خويش بيان کرده است و با تعبير معروف خود بويژه در «حديث منزلت»، شراکت آن حضرت(ع) را در رسالت اعلام مي‌کند؛ البته اگر بخواهيم تعبير قرآن را در حق آن حضرت(ع) بيان کنيم تعابيري از اين دست بسيار کم‌اهميت‌تر خواهد شد؛ زيرا خداوند در آيه61 سوره آل‌عمران بصراحت اميرمؤمنان علي(ع) را نفس پيامبر(ص) دانسته است که به يک معنا وحدت و يکتايي و يگانگي وجودي آنان را حتي در مرتبه نفس بيان مي‌کند. اما آنچه در اينجا مورد نظر نويسنده است، تأکيد بر خلافت ظاهري ايشان است که البته در ادامه همان يکتايي و يگانگي نفس است.
روز عيد غدير اعلام رسمي و اعلان آشکار يک امر باطني در قالب ولايت و امارت است و همين مسئله براي ابليس و شياطين انسي و جني بس گران آمده است؛ زيرا تا زماني که امر باطني ظهوري نيافته حجت براي بسياري تمام نشده است و با اظهار علني آن امر باطني، هرگونه اعتذار و توجيهي در مخالفت با ولايت اميرمؤمنان علي(ع) به معناي کفر و ارتداد خواهد بود؛ چرا که حجت بالغه الهي به اتمام و اکمال رسيده است و هر نفسي مي‌داند که عذر او بيهوده است.
***
حقيقت نفس پيامبر بودن
خداوند در آيه 61 سوره آل‌عمران که به آيه مباهله مشهور است، از حقيقتي پرده برمي‌دارد که براي بسياري سنگين و دشوار است. در اين آيه بصراحت از اميرمؤمنان علي(ع) به عنوان نفس پيامبر(ص) تعبير شده است و بيانگر حقيقتي است که خداوند بدان آگاه است و آن را اين‌گونه به انسان‌ها گوشزد مي‌کند.
واژه نفس به سکون فاء داراي معناي چندي است که از جمله آنها مي‌توان به ذات اشاره کرد. خداوند در آيات 12 و 54 سوره انعام واژه نفس را به همين معنا بر خود اطلاق مي‌کند. از ديگر معاني نفس همان روان آدمي است. (اعراف، آيه 189) به اين معنا که وقتي روح و جان در کالبد قرار گيرد، از آن به نفس يعني روان تعبير مي‌شود. گاه ديگر به معناي هواهاي نفساني است که بخشي از نفس است؛ زيرا همين حضور در کالبد به آن، دو وجه مي‌بخشد که از آن به بخش خلقي و ملکوتي تعبير مي‌شود. اين جنبه خلقي نفس است که گرايش به ماديات يافته و مي‌کوشد تا به خواسته‌هاي غرايز پاسخ دهد. اين بخش خلقي نفس را به هواي نفس نيز تعبير مي‌کنند که بسياري از مردم به آن بيشتر توجه کرده و اصولا آن را معبود خود قرار داده و مي‌پرستند و نيازها و حوائج آن را به‌طور دربست برآورده مي‌سازند. (نجم، آيه23؛ نازعات، آيه40؛ زخرف، آيه 71؛ حشر، آيه9؛ يوسف، آيه53؛ ق، آيه16)
همچنين نفس به معناي شخص انساني نيز آمده است (نحل، آيه 111)، چنانکه به معناي خود جان و روح نيز به کار رفته است (انعام، آيه 93) از ديگر معاني نفس، مي‌توان به معناي تأکيد يعني خودش و همان اشاره کرد.
طبرسي در مجمع‌البيان مي‌نويسد: «نفس در کلام بر سه وجه است: 1.به معناي روح، 2.به معناي تأکيد، 3.به معناي ذات که اين وجه، معناي اصلي نفس است». (امين‌الاسلام طبرسي، مجمع‌البيان في تفسيرالقرآن، انتشارات ناصر خسرو، تهران، 1416ق، افست از نسخه دارالمعرفه، ج1-2، ص133)
کلمه نفس، 140 بار و کلمه نفوس، 2بار و کلمه انفس، 153 بار در قرآن‌کريم آمده است. در همه اين موارد «نفس» به معناي ذات وحقيقت شيء آمده، گرچه مصاديق آن متفاوت است.
واژه انفسنا در آيه مباهله از واژه نفس به سکون فاء گرفته شده است. انفسنا به معناي جانهاي ماست که باتوجه به اينکه در روايات تفسيري از اهل سنت و شيعه تنها مصداق آن اميرمؤمنان علي(ع) است، پس خداوند در اين آيه اميرمؤمنان علي(ع) را نفس پيامبر(ص) معرفي مي‌کند و اين‌گونه در مقام ستايش اوبرمي‌آيد. از اين آيه به دست مي‌آيد که اميرمؤمنان علي(ع) در ذات و حقيقت، با پيامبر(ص)، يکتايي و يگانگي دارد؛ چنان که از روايات متواتري که درباره مقام وحدت و اتحاد نور پيامبر(ص) و امير(ع) آمده اين معنا اثبات شده که نور آن دو، يکتا و يگانه است: اول ما خلق‌الله نوري، ثم فتق منه نور علي فلم نزل نتردد في‌النور حتي وصلنا حجاب‌العظمه في ثمانين الف الف سنه، ثم خلق‌الخلائق من نورنا، فنحن صنائع‌الله و الخلق بعدلنا صنائع؛ اولين چيزي که خدا خلق کرد، نور من بود، آنگاه نورعلي را از آن نور جدا کرد و ما همچنان در نور بوديم تا اينکه در طي هشتاد ميليون سال به حجاب عظمت رسيديم. آنگاه خداوند خلائق را از نور ما خلق کرد و لذا ما مصنوع خدائيم و خلائق مصنوع ما هستند. (مشارق انوار اليقين، ص39)
پس حقيقت ذاتي در مقامات نوري و حتي نفس به معناي خلقي آن يکتايي و يگانگي است، هر چند که در مرتبه اخير از خلقت، آنان از هم جدا شدند ولي يکتايي آنان در همان حقيقت ذات يعني مقام نوري و روحي، همچنان برقرار است.
اظهار اين معنا در کلام‌الله و نيز کلمات پيامبر(ص) به اشکال گوناگون صورت گرفته است؛ ولي آنچه اساسي است و تأثير شگرف در موضوع خلافت انسان در زمين دارد، همين وجه خلقي و ظاهري آن است. از اين‌رو پيامبر(ص) بر آن است تا با عناويني چون اخوت و حديث منزلت، اين يگانگي روحي ميان خود و اميرمؤمنان علي(ع) را به گوش مردم برساند.
حديث منزلت، تبيين شراکت
در رسالت
يکي از مهم ترين اظهارات در اين‌باره را مي‌توان در حديث منزلت يافت. از پيامبر(ص) نقل شده که فرمود: أنت مني بمنزله هارون من موسي الا انه لانبي بعدي؛ تو براي من در مقام و منزلت هارون پشت به موسي هستي جز اينکه بعد از من پيغمبري نخواهد بود. («فضائل الصحابه»، صحيح البخاري، 3503؛ کتاب المناقب»، سنن الترمذي، حديث 3724، 3730، 3731؛ کتاب المقدمه»، سنن ابن ماجه، الحديث 120 و 126؛ مسند، احمد ابن حنبل، 179/1 و 338/3؛ مناقب، ابن حنبل، حليه‌الاولياء، حافظ ابونعيم اصفهاني، 195/7؛ کنزالعمال في سنن الاقوال و الافعال، متقي هندي، 1155/12 به بعد.)
در آيات قرآن از شراکت هارون نسبت به موسي(ع) در رسالت سخن گفته شده است. به عنوان نمونه در آيات 29 تا 32 سوره طه آمده است: واجعل لي وزيرا من اهلي، هارون اخي، اشدد به ازري و اشرکه في امري؛ براي من از اهلم وزيري قرار داده! برادرم هارون را که به‌وسيله او پشتم قوي شود و در امر رسالت شريک من گردان!
اين‌گونه است که خداوند هارون(ع) را شريک در رسالت موسي(ع) قرار مي‌دهد و آن دو مأمور مي شوند تا رسالت الهي را به انجام رسانند. (طه، آيه43)
هارون(ع) در مقام خلافت قرار مي‌گيرد و مسئوليت‌هاي رسالت را در غياب حضرت موسي(ع) به عهده مي‌گيرد، هر چند که در برخي از موارد اهل طغيان از قبيل سامري‌ها، پيشوايي و خلافت را غصب مي‌کنند و مردم را به ارتداد مي‌کشانند و گوساله‌پرستي را براي امت يهود رقم مي‌زنند و آنان را از دين اسلام دور ساخته و به بت‌پرستي سوق داده و با گوساله‌اي زرين، از خداپرستي و اطاعت خليفه‌الله باز مي‌دارند. (اعراف، آيه150)
عيد غدير، اعلان رسمي خلافت اميرمؤمنان(ع)
پيامبر(ص) در طول سال‌هاي پيامبري‌اش بارها و بارها با کلمات و اشارات و تصريحات گوناگون در کلام و عمل و سنت و سيره بر آن است تا مقام و مکانت اميرمؤمنان علي(ع) را تثبيت کند. از اين‌رو بخش بسياري از مطالب پيامبر(ص) اختصاص به مسئله استمرار رسالت در قالب امامت و ولايت دارد. ايشان بارها مي‌کوشد ضمن تبيين مقام و منزلت اميرمؤمنان علي(ع)، ديگر اولياي الهي و امامان پس از ايشان را به اسم و رسم معرفي کند.
تا زماني که حقيقت ولايت و خلافت اميرمؤمنان علي(ع) به‌طور رسمي از سوي خدا و پيامبر(ص) بيان نشده بود، کافران و منافقان اميد داشتند تا بتوانند پس از پيامبر(ص) با به عهده گرفتن مسئوليت امت، اين مسير را به نفع خود و رسوم جاهليت تغيير دهند؛ اما اعلان رسمي و علني شدن حقيقت وجودي اميرمؤمنان(ع) در شکل حکومت ظاهري و ولايت امري همه اميدها را به ياس تبديل کرد.
اگر ساليان سال بي‌نهايت فضيلت درباره حقيقت وجودي اميرمؤمنان گفته مي‌شد که ارتباطي به حکومت ظاهري و خلافت علني نداشت، هيچ مشکلي پيش نمي‌آمد؛ زيرا مي‌توانستند آن را به مقامات معنوي آن حضرت استناد دهند و مسئوليت او را با پيامبران(ع) در عصر طالوت(ع) همانند کنند؛ اما با علني شدن ولايت امري و اعلان رسمي، خلافت باطني و ظاهري در يک نفر همانند حضرت داود(ع) و حضرت سليمان(ع) جمع مي‌شد و تمام بافته‌هاي منافقان و کافران را پنبه مي‌کرد.
با آنکه پيامبر(ص) بارها در مقام و منزلت معنوي و خلافت باطني اميرمؤمنان علي(ع) سخن به ميان مي‌آورد و هر ازگاهي نيز مسئوليت دنيوي و خلافت ظاهري ايشان را گوشزد مي‌کرد، ولي اعلان رسمي و آشکار اين مطلب در ميان توده‌هاي مردم مي‌توانست خطرساز و مشکل‌آفرين باشد؛ زيرا توطئه‌گران تلاش مي‌کردند پيامبر(ص) را بکشند يا توطئه کرده و خليفه را ترور کنند. البته اين ترس بيهوده نبود، زيرا ترور، ترتيب داده شد هر چند که به دلايلي چون صيانت و حفاظت الهي با شکست مواجه شد. (المحلي، ابن حزم اندلسي، دارالفکر، ج11، ص224؛ الجرح و التعديل، الرازي، ج9، ص8؛ ميزان‌الاعتدال، الذهبي، ج4، ص337- دارالمعرفه؛ تهذيب الکمال،ج31، ص36-37- مؤسسه الرساله؛ الشرح الکبير- عبدالرحمن‌بن قدامه- ج1-ص390- دارالکتاب العربي و ساير منابع)
پيامبر(ص) در روز عيد غدير به حکم الهي با آنکه ترس از ترور و قتل وجود داشت، مأموريت يافت تا اين استمرار رسالت را در قالب امامت و ولايت امر بيان کند (مائده، آيه67) و ايشان با ابلاغ آن در ميان هزاران نفر که از حجه‌الوداع بازمي‌گشتند، نعمت را به اتمام رسانيد و دين و رسالت را اکمال کرد. (مائده، آيه3)
مسئوليت ما در قبال غدير
خداوند در آيه سوم مائده از اتمام نعمت و اکمال دين سخن به ميان مي‌آورد؛ زيرا پيامبر(ص) در روز عيد غدير، با اعلان رسمي ولايت اميرمؤمنان علي(ع) استمرار رسالت محمدي را بيان مي‌کند و اين‌گونه جبهه باطل را در برابر عملي قرار مي‌دهد که ديگر نتوانند اميدي به نابودي حق داشته باشند؛ زيرا امامت، استمرار رسالتي است که از آدم(ع) تا خاتم(ص) بوده است. اکنون در شکل جديد اين نعمت الهي ادامه خواهد يافت.
اما مسئوليت مسلمان در برابر اين اعلان ولايت چيست؟ از آيات قرآني بويژه آيه8 سوره تکاثر اين معنا استفاده مي‌شود که همگان خصوصا مسلمانان از چگونگي تعامل با نعمت ولايت پرسش خواهند شد. به اين معنا که در هر زماني خداوند را ولي است که مي‌بايست از او اطاعت کنند تا به سر منزل مقصود برسند، گاه اين ولايت در شکل رسالت و نبوت بود و گاه ديگر در شکل امامت. اکنون که اين رسالت به شکل امامت درآمده مسئوليت بيشتري متوجه خلق خواهد شد، زيرا حمايت از ولي‌الله در هر زمان و در هر شکلي سخت و در زماني که ارتباط وحي تشريعي قطع شده سخت‌تر خواهد بود.
در اعمال روز عيد غدير اين دعا آمده است که مسلمانان چگونه مسئوليت خود را بشناسند و بدان عمل کند. از جمله اين مسئوليت‌ها پذيرش ولايت و اطاعت از آن در قالب تولاي اميرمؤمنان علي(ع) و ديگر اولياي الهي(ع) از اهل بيت عصمت و طهارت(ع) و تبري جستن از طاغوت‌ها و پيروان آنان از جماعت انس و جن است.
اين تولي و تبري مي‌بايست به گونه‌اي باشد که حکومت حق از حکومت طاغوت بازشناخته شود و مردم به روشني حق را ابلاغ کرده و به گوش ديگران برساند و رضايت و رضوان الهي را کسب کنند.
بازخواني دعاها و مناجات اين روز براي معرفت‌يابي به جايگاه آنان و شناخت مسئوليت هر يک از امت در قبال آنان است و خداوند را بايد شاکر باشيم که کمال دينش و تمام نعمتش را در ولايت اميرمؤمنان علي(ع) قرار داده و به ما شناسانده و ما را از گروندگان به ولايت او قرار داده است.

 


سکوني نقل کرده است که خدمت امام صادق(ع) رسيدم، در حالي که افسرده و غصه‌دار بودم. حضرت فرمود: چه شده که غمگيني؟ گفتم: زنم دختر آورده است. فرمود: سکوني! عجيب است: «علي الارض ثقلها و علي الله رزقها» (اين دختر) سنگيني‌اش روي زمين است و رزقش هم به دست خداست. سکوني مي‌گويد: اين گفتار امام، بار غصه را از دلم برداشت و آرامم کرد. امام صادق(ع) آنگاه فرمود: اسمش را چه گذاشتي؟ گفتم فاطمه. امام تا اسم فاطمه را شنيد سخت متاثر شد و سه بار فرمود: آه، آه، آه، در حالي که دستش را بر پيشاني خود نهاده بود، فرمود: حال که اسمش را فاطمه گذاشته‌اي، مبادا به او رو ترش کني يا با زبان آزارش دهي و يا کتکش بزني، فاطمه در خاندان رسالت خيلي عزيز است. (1)

1- کافي، ج 6، ص 48

 


در بخش نخست پرسش و پاسخ که روز پنج‌شنبه 25/7/92 از نظر خوانندگان عزيز گذشت معناي نفاق و يکي از ويژگي‌هاي منافقان يعني تظاهر به ايمان مورد بررسي قرار گرفت، اينک ادامه اين ويژگي‌ها را مرور مي‌کنيم:
پرسش: از منظر قرآن منافقان داراي چه ويژگي‌هاي شخصيتي هستند؟
پاسخ:
2- بيماردلي
آنان در ظاهر گرچه داراي قيافه‌هاي حق به جانبي بوده و حتي مسلمانان نيز از ظاهر آنان خوششان مي‌آيد (منافقين-4) لکن قلب و روح آنها بيمار است و دچار مرض شک و ترديدند. قرآن کريم در اين‌باره مي‌فرمايد: «في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا» در دلهايشان نوعي بيماري است و خدا نيز بر بيماري‌شان بيفزايد. (بقره-10)
3- دروغگويي
از ديگر ويژگي‌هاي اين گروه که قرآن بارها آن را يادآور شده دروغگويي است. خداوند در سوره توبه آيه 41 با تأکيد مي‌فرمايد: اينها دروغگويند «والله يعلم انهم لکاذبون» آنها به قسم‌هاي دروغ متوسل مي‌شوند تا دل مسلمانان را به دست بياورند. اينان نه تنها در اين دنيا براي مسلمانان بلکه در سراي آخرت نيز براي خدا قسم مي‌خورند. (مجادله-‌18)
4- فسادانگيزي و تفرقه
منافقان خود را مصلحان جامعه مي‌دانند، اما خداي تعالي خبر مي‌دهد که اينان در واقع مفسدند (بقره-‌12) هر چند امر بر خودشان مشتبه شود و ندانند که چه مي‌کنند و سرانجام راهي را که در پيش گرفته‌اند به کجا مي‌انجامد. آنان همچنين در صدد تفرقه انداختن بين صفوف مسلمانان و تضعيف قوا و به شکست کشاندن آنان هستند. خداوند در جنگ تبوک به مسلمانان هشدار داد که مواظب نفوذ اين دسته بين خودشان باشند، زيرا اينان در پي ايجاد فتنه و تفرقه هستند (توبه-‌47) و تذکر مي‌دهد که قبلا نيز اين کار را مي‌کردند. به عنوان مثال در جنگ احد، عبدالله‌بن ابي و يارانش از نيمه راه بازگشتند و دست از ياري پيامبر(ص) برداشتند.
5‌- تملق و چرب‌زباني
منافقان در برخوردشان با مسلمانان چنان با چرب‌زباني و تملق سخن مي‌گويند که همه را جذب خودشان کرده و مؤمنان گمان مي‌کنند که آنان افرادي حق طلب و پيرو دين مي‌باشند.
خداوند در خطاب خود به پيامبر(ص)، اين ويژگي آنان را چنين بيان مي‌کند: «و ان يقولوا تسمع لقولهم» اگر سخني بگويند، به سخنانشان گوش فرا مي‌دهي. (منافقون-‌4)
علي(ع) نيز در اين باره مي‌فرمايد: «سخنانشان شفاست (بوي شفا و درستي مي‌دهد) اما عملشان يک درد ناعلاج است». (نهج‌البلاغه، خطبه 194)
6‌- راحت‌طلبي
منافقان راحت‌طلبند و از تحمل زحمت در راه دين شانه خالي مي‌کنند. به فرموده قرآن‌کريم اگر غنايمي نزديک و سفري سهل و آسان باشد، از تو پيروي مي‌کنند، ولي اگر راه دور باشد (براي جنگ با دشمن) براي نيامدن قسم‌ها مي‌خورند (توبه- 42) البته با اين حال، در هنگام تقسيم غنايم حاضر شده و سهم بيشتري براي خود مي‌طلبند. (احزاب- 18)

 


شيخ عبدالحسين اميني مشهور به علامه اميني در سال 1320 هجري قمري در تبريز در خانواده‌اي اهل علم، تقوي و فضيلت ديده به جهان گشود. پدرش حاج ميرزا احمد اميني از بزرگان و عالمان بر جسته تبريز بود و به پرهيزگاري، علم کثير، اخلاق حسنه و بسياري از صفات پسنديده ديگر معروف بود. جد بزرگ او نيز مشهور به امين‌الشرع، مردي بود عاشق و شيفته اهل بيت عليهم‌السلام.
علامه اميني در چنين خانداني شروع به رشد کرد و در صدد فراگيري علوم و احاديث اهل‌بيت عليهم‌السلام بر آمد. از اين رو مقدمات علوم را در شهر تبريز فرا گرفت و در محضر اساتيدي همچون سيد محمد مولانا، صاحب کتاب مصباح المساکين، سيد مرتضي خسرو شاهي و شيخ حسين، صاحب کتاب هديه الانام تلمذ کرد. در همين دوره بود که الفيه ابن مالک؛ هزار بيت در باره صرف و نحو ادبيات عرب به زبان عربي را حفظ کرد، اما آنچه بيشتر ذوق اديبانه و شور عاشقانه او را اقناع مي‌کرد، حفظ اشعار گوناگون درباره امام علي (ع) بود. عشق به خاندان عصمت و طهارت ،او را بر آن داشت تا به نجف اشرف سفر کند.
تاليف شهداء الفضيله
شيخ عبدالحسين در سال 1335 تاليف اثر گرانبهاي «شهداء الفضيله» را آغاز کرد و توانست با انجام کاري ابتکاري، از ميان کتاب‌هاي قديمي که در معرض نابودي و فراموشي بودند، مطالبي درباره علماي متقدم و متاخري که در راه حق به شهادت رسيده‌اند تدوين کند. او براي تهيه اين کتاب که تحسين بسياري را برانگيخت، به کتابخانه هاي بسياري در ايران و عراق سر زد تا از هر جا حتي اندک مطلبي درباره علماي شهيد بيابد. علامه اميني در اين کتاب کوشيد تا به زندگي و ديدگاه بيش از يکصد تن از پيروان امام علي(ع) و علماي شيعه از قرن چهارم تا چهاردهم بپردازد.
اين محدث، مفسر، متکلم و فقيه معاصر به تحقيقات گسترده خود ادامه داد و تعليقه‌اي بر کتاب «کامل الزيارات» ابن قولويه قمي(ره) نوشت. او اين تعليقه را با هدف معرفي مفهوم زيارت در فرهنگ تشيّع و بحث پيرامون آن به رشته تحرير در آورد و در ادامه آن با تأليف «ادب الزائر» ارادت خود را به امام حسين (ع) اثبات کرد.
علامه اميني از ابتداي تحصيلات علمي خود در فکر ايجاد جامعه‌اي مبتني بر انديشه‌هاي والاي اسلامي بود و با همين انديشه به سراغ نگارش کتابي رفت که واقعيتي را به منظور ايجاد وحدت در جامعه اسلامي مطرح سازد، لذا حديث غدير را شکافت و واقعه غدير را با هدف تبيين ولايت جاودان امير مومنان حضرت علي (ع) به رشته تحرير در آورد.
چاپ نخست کتاب الغدير در سال 1324 هجري شمسي در نجف آغاز شد و اين مجموعه تا نه جلد افزيش يافت. پس از انتشار اين کتاب عظيم، بسياري از علماي کشورهاي مختلف اسلامي ضمن ستايش، بر آن حاشيه نوشته و آن را مورد بحث و بررسي قرار مي‌دهند. علامه اميني هفت سال پس از انتشار نخستين جلد الغدير در اثبات ارادت خود به امير مومنان علي (ع) کتابخانه‌اي با بيش از چهل و دو هزار کتاب خطي و چاپي درباره مولي الموحدين امام علي (ع) با عنوان مکتبه الامام امير المؤمنين(ع) تأسيس مي‌کند.
علامه اميني(ره) به دليل تلاش‌هاي علمي خود، از سوي حضرات آيات سيد ابوالحسن اصفهاني، حاج ميرزا احمد حسين ناييني، شيخ عبدالکريم حايري يزدي و شيخ محمد حسين کمپاني اجازه اجتهاد دريافت مي‌کند و پس از آن نيز به تبريز باز مي‌گردد. در اين زمان او به سوي تفسير قرآن کريم جذب مي‌شود و برخي آيات قرآن کريم را در سوره‌هاي اعراف، واقعه و مؤمن مورد بحث و تحليل قرار مي‌دهد.
عنايت اميرالمؤمنين(ع) به علامه اميني
حجت‌الاسلام شيخ آصفي از حجت‌الاسلام شيخ محمد نوري که در کتابخانه نجف اشرف ملازم علامه اميني بود، نقل مي‌کند:
علامه اميني مي‌فرمود: يک شب جمعه زائر حرم حضرت امير المؤمنين(ع) شدم، مشغول زيارت و دعا بودم و از خدا مي‌خواستم به خاطر حضرت علي(ع) کتاب «درر السمطين» که در آن زمان کمياب بود و در تکميل مباحث کتاب الغدير نياز داشتم را برايم مهيا کند.
در اين زمان يک عرب روستايي براي زيارت حضرت مشرف شد و از حضرت مي‌خواست که حاجت او را برآورده کند و گاوش را که مريض بود شفا دهد.
يک هفته گذشت و من کتاب را پيدا نکردم، بعد از يک هفته دوباره براي زيارت مشرف شدم. از حُسن اتفاق، وقتي که مشغول زيارت بودم، ديدم همان مرد روستايي به حرم مشرف شد و از حضرت تشکر مي‌نمود که حاجت او را برآورده کرده. وقتي من کلام آن مرد را شنيدم محزون شدم چون ديدم امام(ع) حاجت او را برآورده کرده بود، ولي حاجت مرا برآورده نکرده است.
خطاب به حضرت گفتم: جواب اين مرد روستايي را دادي و حاجتش را برآورده کردي! و من مدتي است متوسل مي‌شوم به خدا و شما را شفيع قرار مي‌دهم که آن کتاب را براي من مهيا کنيد ولي آن کتاب مهيا نشده، آيا من کتاب را براي خودم مي‌خواهم؟ يا به خاطر کتاب شما الغدير؟ گريه کردم، از حرم بيرون آمدم آن شب از ناراحتي چيزي نخوردم و خوابيدم.
در عالم خواب ديدم به خدمت حضرت امير(ع) مشرف شده‌ام، حضرت به من فرمود: آن مرد، ضعيف الايمان بود و نمي‌توانست صبر کند. از خواب بيدار شدم و صبح سرسفره بودم که در زده شد. در را باز کردم، ديدم همسايه‌اي که شغلش بنايي بود داخل شد و سلام کرد، ‌سپس گفت: من خانه جديدي خريده‌ام که بزرگ تر از اين خانه است و بيشتر اثاث خانه را به آنجا انتقال داده‌ام، اين کتاب را در گوشه خانه پيدا کردم، همسرم گفت: اين کتاب به درد شما نمي‌خورد و شما آن را نمي‌خواني آن را به همسايه‌مان شيخ عبدالحسين اميني هديه کن شايد او استفاده کند.کتاب را گرفتم و غبارش را پاک کردم، ديدم همان کتاب خطي «درر السمطين» است که دنبالش بودم.سرانجام اين رادمرد علم و عمل در 28 ربيع‌الثاني سال 1390 هجري قمري در 70 سالگي به ديدار محبوب شتافت و در نجف اشرف به خاک سپرده شد.
از:فارس

 


سيدعباس هدايتي
يکي از مسئوليت‌هاي پيامبران و امامان(ع) هدايت است که به دو شکل ارايه طريق و ايصال الي المطلوب انجام مي‌گيرد. آنان براي انجام اين مسئوليت گاه تعليم مي‌دهند و گاه تزکيه مي‌کنند. روش تعليم وتزکيه آنان نيز به دو شکل است که بيانگر شيوه تکويني و تشريعي است؛ يعني گاه تنها ارائه راه و آموزش وتربيت از طريق علم حصولي در قالب تشريعي و گاه ديگر از طريق تصرفات و شيوه تکويني انجام مي‌گيرد.
امام هادي(ع) از دو شيوه هدايتي در قالب تشريعي و تکويني بهره برده است؛ ولي آنچه قابل بيان در تبيين شخصيت ايشان است، تنها اشاره به همين شيوه تشريعي است؛ زيرا بسياري از تصرفات آنان در مقام تعليم يا تزکيه به گونه‌اي بوده که تاريخ نتوانسته و يا نمي‌تواند آن را گزارش کند. از اين رو، نويسنده با اشاره به سخنان آن حضرت(ع) بر آن است تا روش تزکيه اخلاقي ايشان را تبيين کند.
* * *
روش‌هاي تزکيه
تزکيه به معناي پاک کردن، رشد و نمو، اصلاح، ايجاد شايستگي و تحقق موجبات مدح (لسان العرب، ابن‌منظور، ج6، ص 64-65، «زکا») وقتي درباره نفس به کار مي‌رود به معناي تلاش براي دستيابي به سببهايي است که به پاکي نفس مي‌انجامد. از نظر آموزه‌هاي قرآني و اخلاقي تزکيه داراي دو قسم است: 1.با عمل شايسته که اين طريقه پسنديده است؛ 2-با گفتار و ستايش که اگر نسبت به خويشتن باشد، مذموم است. (مفردات الفاظ قرآن کريم، راغب اصفهاني، ص 380، «زکا»)
البته هر انساني وظيفه دارد که به تعليم و پرورش خود بپردازد، ولي حقيقت آن است که براساس توحيد افعالي، علم و زکات (پاکي) را خداوند در هر موجودي از جمله انسان ايجاد مي‌کند و انسان‌ها تنها بستر دانش و تزکيه نفس را فراهم مي‌آورند. از اين رو خداوند مي‌فرمايد هيچ کسي به پاکي نمي‌رسد، مگر آنکه خداوند او را تزکيه کند. (نساء، آيه 49)
اين تزکيه‌اي که خداوند انجام مي‌دهد همان تصرفاتي است که موجب مي‌شود تا انسان پاک شود و داراي نفس سليم بدون هيچ‌گونه غل و غش و بيماري گردد. هر چند که انسان‌ها به اراده و اختيار خود بستر بهره‌مندي از تزکيه الهي را فراهم مي‌آورند ولي اين تصرفات الهي است که به اين امر واقعيت مي‌بخشد.
از آموزه‌هاي قرآني به دست مي‌آيد که پيامبران و اولياي الهي به عنوان مظاهر الهي به اين امر اقدام مي‌کنند؛ يعني آنان نيز به عنوان مظاهر الهي و خليفه خداوند از تصرفاتي برخوردارند که ديگران را تزکيه مي‌کنند.اين که خداوند در آيات قرآني از جمله آيات 129 و 151 و 174 سوره بقره و 77 سوره آل‌عمران و آيه 2 سوره جمعه از مسئوليت و وظيفه تعليم و تزکيه پيامبران(ع) خبر مي‌دهد، به دو معناي تعليم و تزکيه تشريعي و تکويني است.
به اين معنا که گاه در مقام بيان قرار مي‌گيرند و اموري را که بايد انسان‌ها به عنوان دانش و ارزش بدانند به آنان مي‌گويند تا با استفاده از آن دانش و ارزش، به خودسازي و تکامل خود بپردازند؛ و گاه ديگر در مقام تصرف برمي‌آيند و در کون و کائنات تصرف کرده و به يک معنا علم و پاکي را در جان ايشان مي‌افکنند.
روش تزکيه تشريعي امام دهم
امام هادي(ع) در طول زندگي خود بر آن بوده تا به اشکال گوناگون و در قالب‌هاي مختلف به تعليم و تزکيه مردم بپردازند. از آنجايي که حوزه اخلاقي بيشترين مسئله را براي مردم و جامعه ايجاد مي‌کند و نقص در اين حوزه به ديگر حوزه‌ها از جمله حوزه‌هاي اجتماعي و اقتصادي و حقوقي و سياسي و نظامي و مانند آن سرايت مي‌کند، تزکيه نفس و ارتقاي اخلاق از اصلي‌ترين و مهم‌ترين برنامه‌هاي اسلام و رهبران آن قرار گرفته است.
البته بسياري از مردم به تزکيه نفس خود به معناي ناپسند مي‌پردازند. به اين معنا که خود را به اخلاق پسنديده مدح و ستايش کرده و هرگونه عيب و نقص اخلاقي را از خود دور مي‌دانند. چنين نگرشي نسبت به خود، مهمترين عامل در ترک پرورش وتزکيه نفس واقعي است؛ زيرا کسي که خود را جامع اخلاق و محاسن و مکارم مي‌داند و نقص و عيبي را در خود نمي‌بيند به بازسازي اخلاقي و تربيت خود نمي‌پردازد و همين عجب و خودپسندي مانع جدي در سر راه تزکيه واقعي نفس خواهد بود. از اين رو امام هادي(عليه‌السلام) فرمودند: العجب صارف عن طلب العلم، داع الي الغمط و الجهل؛ خودپسندي، آدمي را از طلب دانش باز مي‌دارد و به ناسپاسي و انکار حق مي‌خواند (بحارالانوار، ج72، ص199)
کسي که سير است و يا خود را عالم کامل مي‌داند، در پي غذا و علم نمي‌رود. اما اگر کسي گرسنه بود و اين احساس گرسنگي را داشته باشد و يا از جهل خود آگاه باشد و بخواهد اين نقص را به کمال تبديل کند، آنگاه اقدام اساسي براي تأمين تغذيه مناسب جسم و روح انجام مي‌دهد. لذا آن امام همام(ع) فرمودند: السهر الذللمنام و الجوع يزيد فيطيب الطعام؛ بي‌خوابي، خواب را لذيذتر مي‌کند و گرسنگي، خوراک را گواراتر مي‌سازد. (بحارالانوار، ج78 ص 369)
امام(ع) مي‌فرمايد: الجهل و البخل أذم الاخلاق؛ جهل و بخل بدترين صفات اخلاقي است. (مآثر الکبراء، ج3 ص222) ولي مصيبت اين است که بسياري از مردم از اين حقيقت گريزان هستند و رفتار مناسبي در برابر جهل و نقص خود پيش نمي‌گيرند. از همين‌رو وقتي در مشکلات و مصيبتي قرار مي‌گيرند براساس نقص و جهل خود عمل مي‌کنند و در ايشان از حلم و صبر خبري نيست. اگر بخواهيم حقيقت و نيز اخلاق و منش خودمان را دريابيم مي‌بايست به حالات خود در بحران‌ها و مصيبت‌ها توجه کنيم؛ زيرا در اين حالت است که خود واقعي خودمان را بروز مي‌دهيم. کسي که نفسش را تزکيه نکرده، در برابر بحران‌ها نه تنها واکنش مثبتي ندارد، بلکه مصيبت خود را مضاعف مي‌کند؛ زيرا يکي اصل مصيبت است و ديگري بي‌تابي و ناله بر مصيبت. امام(ع) در اين‌باره فرمودند: المصيبه للصابر واحده و للجازع اثنتان؛ مصيبت براي کسي که صبر مي‌کند، يک مشکل بيش نيست، ولي براي کسي که بي‌تابي مي‌کند، دو تاست. (بحارالانوار، ج78 ص369)
پس انسان بايد از خودش شروع کند تا بتواند در جامعه در بحران‌ها و مشکلات کم نياورد. برخي به جاي اينکه خودشان را اصلاح کنند همواره به نقد رفتار ديگران مي‌پردازند و همان خودپسندي آنها مانع از آن مي شود که عيب خود را ببينند انسان مي‌بايست در جامعه بگونه‌اي باشد که نخست عيب خود را ببيند تا ديگر سرگرم عيب ديگران نشود. کسي که اين‌گونه شد ديگر به سرزنش ديگران نمي‌پردازد که چرا چنين و چنان گرديد؟ او با سرگرم شدن به عيب خود از عيب ديگران باز مي‌ماند و ديگر عتاب و سرزنش نيز از او رخت برمي‌بندد و در نهايت ديگران هم به او کينه نخواهند داشت؛ اما خودپسندي و عيب‌جويي به عتاب مي‌انجامد و همين موجبات آزار ديگران را فراهم آورده و در نتيجه به دشمني ديگران نسبت به او منجر خواهد شد.از طرف ديگر اگر گاهي مورد اعتراض ديگران قرار مي‌گيريم و يا عتاب و سرزنشي در حق ما روا مي‌شود، به اعمال ما باز مي‌گردد. پس بايد همواره مراقبت کنيم و نشانه‌ها را ردگيري نماييم و بدانيم که ريشه اين کنش ديگران چيست؟ زيرا ممکن است که خودمان زمينه و بستر اين رفتار را فراهم آورده باشيم.
انسان عاقل همان‌طور که خود و رفتارش را در نظر دارد، به رفتارها و افکار ديگران توجه دارد و به محاسبه و تحليل آن مي‌پردازد تا بهترين کنش و واکنش را نسبت به ديگران داشته باشد. وقتي کسي به خودش احترام نمي‌گذارد به طريق اولي احترامي براي ديگران قايل نيست. پس نمي‌بايست به چنين افرادي نزديک شد و يا به گونه‌اي رفتار کرد که دهانش باز شود. از همين‌رو خداوند در قرآن مي‌فرمايد که از کنار جاهل به کرامت عبور کنيد و اجازه ندهيد که او با سفاهت و بي‌عقلي اش موجب مزاحمت و اهانت و آزار شما شود. (فرقان، آيه72) امام(ع) نيز در سخني به اين نکته اشاره مي‌کند و مي‌فرمايد: من هانت عليه نفسه فلا تأمل شره؛ هرکس قدر خودش را نداند و در نظر خودش بي مقدار باشد، از شرش ايمن مباش. (تحف‌العقول، ص774)
پس اگر بخواهيم از شر ديگران در امان باشيم بايد موقعيت‌سنج و مردم‌شناس باشيم و با هر کسي که ميزان درک و فهم و عقل و ايمان و خلق و خوي‌اش ارتباط و تعامل داشته باشيم و گاهي بايد اصولا به آنها نزديک نشد تا از شر آنان در امان ماند. پس هميشه اجتماع و مردم‌داري خوب نيست؛ چرا که ارتباط مي‌بايست سنجيده و معقول و مطلوب باشد.
ضرورت محاسبه و مراقبه
امام هادي (ع)مي‌فرمايند که ما بايد از هر موقعيتي در زندگي براي خودسازي و تزکيه نفس بهره گيريم و اگر بخواهيم در هر کاري از جمله تزکيه نفس موفق باشيم و اندک‌اندک خود را پاکسازي کنيم، بايد به مراقبه و محاسبه بپردازيم؛ زيرا اين کار موجب مي شود تا نقاط‌قوت و ضعف خود را بشناسيم و به شکلي در انديشه درمان و چاره‌جويي آن باشيم. امام هادي(ع) درباره نقش محاسبه در بهبود وضعيت شخص فرموده‌اند: المقادير تريک ما لم يخطر ببالک؛ حسابرسي‌ها، آنچه را که به ذهنت خطور نمي‌کند به تو نشان خواهد داد. (همان، ص368)
آدم بايد حساب آخر کار و آخرت کارش را داشته باشد. اگر ترس از قيامت و معاد و بازخواست در فکر و انديشه و جان آدمي رسوخ کند بسياري از کارها را انجام نمي‌دهد و به تزکيه نفس مي‌پردازد. امام(ع) براي اينکه رويه حسابرسي و حساب آخر کار را داشتن در جان آدمي رسوخ کند مي‌فرمايد: اذکر مصرعک بين يدي اهلک و لاطبيب يمنعک و لاحبيب ينفعک؛ به يادآور لحظه‌اي را که در مقابل بستگانت جان مي‌دهي، که نه طبيب، کاري مي‌تواند بکند و نه از دوست کاري ساخته است. (بحارالانوار،ج78 ص370)

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10