دانشگاه در جبهه-46 |
|
۱۳ آبان؛ سیلی امام به آمریکا بود |
|
حاشیهای بر مفهوم اعتدال |
|
|
|
|
دانشجوی شهید منوچهر هاشمییانسی شهید منوچهر هاشمییانسی در 1335 در
شهرستان قزوین به دنیا آمد. تحصیلات مقدماتی را در زادگاه خود با موفقیت به پایان
رساند. پس از اخذ مدرک دیپلم به خدمت سربازی رفت. با اتمام سربازی در سال 1356 به
عنوان معلم، تربیت آیندهسازان جامعه را به عهده گرفت. در آزمون سراسری سال 1358
دانشگاهها رشته علوم آزمایشگاهی دانشگاه تبریز پذیرفته شد. وی که از نوجوانی
فعالیت سیاسی مذهبی داشت، در دانشگاه نیز به آنها ادامه داد و برای خدمت به
دانشگاهیان با جهاددانشگاهی همکاری نمود. در دوران تحصیل بارها از طریق بسیج به
جبهههای حق علیه باطل اعزام گردید و در چندین عملیات شرکت نمود که پس از سالها
ایثار و جهاد در تاریخ 7مهر 1361 در عملیات مسلم بن عقیل به فیض عظیم شهادت نایل
آمد. در قسمتی از وصیت نامه این شهید آمده است: «اینک روز امتحان است، روز
لبیک به ندای "هل من ناصر ینصرنی" حسین که امروز از جریان تاریخ و گلوی رهبر
مستضعفین، خمینی کبیر شنیده میشود، امروز یا باید حسینی بود یا یزیدی و اگر
بیتفاوت هم باشیم یزیدییم، امروز، روز یاری اسلام و عزت و شرف اسلام را پیروزی در
جنگ میسازد...»
|
|
|
اشاره کمتر از دو هفته مانده تا سال روز تسخیر لانه جاسوسی آمریکا توسط
دانشجویان پیرو خط امام که بحث مذاکره ایران با امریکا و اعتماد یا عدم اعتماد به
امریکاییها؛ به یکی از داغ ترین بحثها این روزهای مردم و مسئولین تبدیل شده است.
تسخیر سفارت آمریکا در آبان ۱۳۵۸ یکی از همان مواردی است که رئیس جمهور ایالات
متحده در نطق عمومی سازمان ملل از آن یاد کرد. واقعهای که تلخی آن هنوز زیر زبان
دولتمردان امریکا حس میشود. با توجه به این موضوع و با نظر به اشتیاق ویژه
دولتمردان کنونی کشورمان در برقراری پرواز تهران-واشنگتن یکی از همکاران موسسه صریر
گفت و گوی خود با دکتر موسی نجفی را در اختیارمان گذاشت . دکتر نجفی عضو سابق هیئت
علمی علوم سیاسی دانشگاه تهران و رئیس پژوهشکده اندیشه سیاسی و تمدن اسلامی
پژوهشگاه علوم انسانی است. از ایشان خواستیم تا با نگاهی به گذشته برایمان از دلایل
اعتماد و عدم اعتماد به ایالات متحده بگوید چون ظاهرا این روزها دولتمردان کشورمان
هیچ کار روی زمین ماندهای ندارند جز رابطه با آمریکا! - یکی از مصداق های
فرمایش های رهبری در زمینه ضربه خوردن مسئولین از اعتماد به امریکا دولت مصدق است
که در راستای سیاست جایگزینی نیروی سوم، به آمریکا اعتماد کرد و فریب خورد. به
روایت بسیاری از منابع تاریخی، عده ای معتقدند که مصدق مقصر اصلی کودتا بوده است.
از دیدگاه شما مصادیق عینی ضربه خوردنمان از اعتماد به آمریکا در طول این شصت سال
و اینکه چه بسترها و الزامات و شرایط عینی تاریخی، از نظر مکان و زمان، چنین
اعتمادی را توجیه می کند چیست؟ - اگر بخواهیم فلسفی و به سبک فلاسفه صحبت کنیم،
رژیم پهلوی انگلیسی الحدوث و آمریکایی البقا و اسلامیت الزوال است. - اشاره به
جملهی معروف ملاصدرا، جسمانیتالحدوث و روحانیتالبقاست؟ - بله، لذا به نظر من
در تاریخ ایران چند سیاست داشتیم که حال باید ببینیم چرا به نیروی سوم ختم شده است.
باید این را متوجه بشویم، که میشود آن را منتهیالیه جریانی گفت که فکر میکند
دارد خدمت میکند، نه خیانت. یکی از این جریان موازنهی منفی است که از زمان مرحوم
عباسمیرزا پدید آمد مدرس و غیره هم در همین سیاست موازنهی منفی یا همان موازنه
عدمی هستند به این معنی که ما به هیچ قدرت خارجی امتیاز نمیدهیم. کاملا خلاف آن
موازنهی مثبت که میگفتند باید هم به آمریکا امتیاز دهیم هم به همهی قدرتها.
یعنی همه را راضی نگه میداریم تا به ما کاری نداشته باشند. مسلماً اولی را میتوان
گفت در چارچوب خدمت، و دومی در چارچوب خیانت؛ در این اصلاً شکی نیست. منتهی ما یک
سیاست دیگری در کنار موازنهی مثبت داریم که همانها هم این را دامن میزدند. سیاست
انگلوفیلها، روسوفیلها، آلمانوفیلها، که اینها دوستداران و وابسته به یکی از
این سفارتخانهها بودند. به روسیه، (روسیه تزاری یا روسیهی کمونیستی)، یا به
سیاستهای غربی(فرانسهدوستی، انگلیسیدوستی و غیره). در این میان یک گروهی پیدا
شدند که آنها را به امیرکبیر نسبت میدهند، ولی من شخصاً خیلی قبول ندارم، چون
شخصیت مرحوم امیر اصلاً به این شکل نبوده است. نظر این گروه این بود که ما در مقابل
دو قدرت بزرگتر، مثلاً روس و انگلیس، به یک قدرت کوچکتری که منافع زیادی ندارد و
استثمارگر نیست متوسل شویم و فشار آنها را کم کنیم. میگویند اولین بار امیرکبیر
چنین فکری نسبت به امریکا کرد. من خودم چنین چیزی را خیلی نمی توانم قبول کنم.
مرحوم امیرکبیر در دارالفنون از معلمهای بلژیکی، اتریشی و غیر انگلیسی و روسی
استفاده میکرد. نظرش این بود ،حال که میخواهیم مدرسه باز کنیم، بهتر است حداقل از
افراد بیخطرتر استفاده کنیم. اسم این، نیروی سوم نیست، این کار علمی بوده است. اما
در جمع سیاست خارجی، آن نیروی سوم ما برای یک دورهی تاریخی، آلمانیها و
فرانسویها بودند. در یک دوره آلمانها، به دلیل افزایش تعداد جاسوسهای آلمانی در
ایران مخصوصاً درجنگ جهانی اول مصداق نیروی سوم برایمان شدند. مقرشان هم اطراف
تنگستان و بوشهر و برخی ایلات بختیاری و قشقاوی بود زیرا بیشتر میخواستند عشایر را
علیه روس و انگلیس تحریک کنند. انصافا هم منافع آنها از روس و انگلیس کمتر بوده
است. ولی به هر حال نیروی سوم محسوب می شوند. تنها برندهی جنگ جهانی دوم آمریکا
بود، هم کم کشته داد و هم به طور جدی آخر کار وارد شد و پیروز بیرون آمد. لذا از
قدرت قرن نوزدهمی فرانسه و انگلیس به دلیل ضربههایی که در جنگ جهانی دوم خورده
بودند، اثر کمتری باقی ماند، یعنی قدرت استعماریشان خیلی کم شد. خود آنها به این
دلیل که در اردوگاه غرب بودند راضی شدند که یک قیم بزرگتری بیاید و منافع اینها
را حفظ کند؛ یعنی منافعشان را در قبال منافع آمریکا دیدند، که قدرت اصلی در مقابل
روسها بود. البته غیر از ژنرال دوگل که زیر بار نمیرفت. ولی غیر از او، همهی
اینها آمریکا را تقریبا قبول داشتند. در این مقطع که شهریور 1320 تا 32رادر
برمیگیرد، عدهای از رجالی که بدسابقه هم نیستند، مثل دکتر مصدق، برای این که
سلطهی انگلیس را کم کنند، دوباره به فکر احیای تفکر نیروی سوم افتادند و سمت
آمریکا رفتند؛ غافل از این که در تقسیم قدرت جهانی، خود انگلیسها قدرت را به
آمریکا واگذار کردند، یعنی انگلیس دیگر مثل سابق نبود. اما سوال این است که چرا در
ایران میتوانست ضربه بزند و اذیت کند؟ چون شبکهی لولهکشی شده جاسوسی انگلیسی در
ایران نفوذ و قدرت داشت و اینها هنوز تعطیل نشده بود. لذا این شبکه مستقیم در
اختیار آمریکا قرار گرفت. اشتباهات محاسباتی دکتر مصدق این بود که فکر میکرد
میتواند با نزدیک شدن به آمریکا در مقابل انگلیس، آنها فریب بخورند. نه تنها این
کار را نکردند بلکه در کودتا سر او کلاه گذاشتند و دولت او را سرنگون کردند. این
قضیه که رهبری فرمودند از تاریخ درس بگیرید، ما فکر میکنیم تمام این درسها تا سال
57 است و از سال 57 به بعد تمام این درسهایمان را حفظ و بلد هستیم. ابداً. عین
همین کارها را برخی دیپلماتهای وزارت خارجهی خود ما، در سطحی از قضیهی هستهای
تکرار کردند. در زمان دولت اصلاحات، میخواستند اروپاییها را به عنوان نیروی سوم
روبه روی آمریکا بگذارند و موفق هم نشدند. معاهده ای که آقایان در آن زمان با
انگلیس، فرانسه و آلمان امضا کردند و سر مسألهی هستهای به هر حال به نوعی
عقبنشینی کردند، که در آخر دیدند اثر چندانی هم نداشت - در قضیهی TBCT، ما
حتی دولت اسرائیل را به طور غیر مستقیم مورد تأیید قرار دادیم. - عدهای
گفتهاند که سیاست فشار را به وسیلهی روسیه یا چین کم کنیم؛ اینها هم به نوعی
همان نیروی سوم اند. کسی نمیگوید که از نیروی سوم استفاده نشود ولی به نظر من
تاریخ ایران نشان داده است، هر وقت که ما از قدرتهای خارجی به عنوان نیروی سوم
استفاده کردهایم، ممکن است اولش برای این که جای پایشان را سفت کنند، ژستهایی
راجع به منافع ملی ما بگیرند، ولی این ژستشان خیلی زود تمام میشود و خودمان اولین
قربانی هستیم که استعمارگرها ما را در تارهای عنکبوتی خودشان میاندازند و بعد هم
معامله میکنند، فقط نرخ فروش ما را بالا میبرند. - مثلاً چین سر ما معامله
میکند - آن مقداری هم که معامله نمیکنند، منافعشان است. یک زمانی مثلا ما
دیپلماسی خیلی فعالی داریم و میتوانیم در این معادلات از آنها استفاده کنیم که به
نظر من شرایط زیادی می خواهد. من نمیگویم که از اینها استفاده بشود. نباید ما
دلمان را خوش کنیم که به خاطر ما هرکاری میکنند چون این دولتهای غربی، کمونیستی
همه اثبات کردند که برای یک ریال سود بیشتر به ما رحم نمیکنند. اینها پائین تر از
این حرفها هستند که بخواهند شرافتی داشته باشند. فقط سر میز مذاکره دلشان میخواهد
با امتیاز ایران بازی کنند. بعضی مواقع برخورد منافعشان آن قدر استراتژیک میشود که
نمیتوانند معامله کنند؛ نه این که بخواهند برای ما کاری کنند. مثلاً اروپاییان
منفعت درازمدتشان در این است که ما را بفروشند و آن ها ابدا یک ثانیه روی این مسأله
تأمل نمی کنند؛ همان وقت میفروشند. اگر هم نفروختند برای این است که نمیخواهند
قدرت تعادل خودشان را از دست بدهند؛ وگرنه این نیست که به خاطر منفعت ما این کار را
نکنند. یعنی منفعت خودشان هم در این نفروختن است، نه این که به قول و قرار و حق
انرژی هستهای ما، پایبند باشند. در مورد سوریه و لیبی هم همین طور شد. روسها و
چینیها در قضیهی لیبی گفتند که غربیها سر ما کلاه گذاشتند. ما فکر کردیم که اگر
قذافی برود اینها حاضر میشوند ما را در سهم پیروزی شریک کنند. در مورد ملت سوریه
این کار را نمی کنند. نه این که طرفدار ملت سوریه یا مقاومت باشند. کما این که
اینها با اسرائیل هم به راحتی ارتباط دارند، به این دلیل که نمیخواهند این موقعیت
را از دست بدهند. ما اصلاً باید این فکر را از سرمان بیرون کنیم که یک روزی اتکا به
خدا و ملتمان را کنار بگذاریم و بخواهیم دلمان را به اینها خوش کنیم. اما باید
اینها را بدانیم تا از این موقعیتها استفاده کنیم. حضرت سجاد(ع) میگویند اللهم
اشغل الظالمین بالظالمین، اگر این موضوع که ظالمین به هم مشغول میشدند، وجود نداشت
مؤمنین خیلی در فشار بودند. البته آن حرف هم احمقانه است که بگوییم ما میخواهیم با
همهی دنیا بجنگیم؛ کسی نمیخواهد این کار را بکند.ما باید برای استفاده از نیروی
سوم خیلی هوشیار باشیم و بدانیم این استفاده استراتژیک نخواهد بود و حتماً تاکتیکی
است؛ کما این که ما هم برای آنها تاکتیکی هستیم و استراتژیک نیستیم. ولی این که
استفاده از نیروی سوم را برای خودمان یک سرمایه ابدی تلقی کنیم به نظر من اشتباه
است. در تاریخ ایران هم چوبی که ما از این نیروی سوم خوردیم، چند جای تاریخ به شکل
بارزی وجود دارد .زمانی که ناپلئون در مقابل روس و انگلیس به فتحعلی شاه قاجار
پیشنهاد دوستی داد، فتحعلی شاه خیلی خوب پذیرفت؛ در معاهده فینکن اشتاین وقتی
ناپلئون با روسها اتحاد برقرار کرد، ایران را به انگلیس فروخت؛. اصلاً یکی از
دلایلی که ما در قرارداد گلستان قافیه را جلوی روسها باختیم، این خیانت ناپلئون به
ماست؛ این فقط یک نمونه اش بود. از آلمان هم که الیماشاءالله میتوانیم کد
بیاوریم. آلمانها هم برای منافعشان در جاهای مختلف با ما بازی سیاسی کردند. -
اگر بخواهیم مصداقی تر بگوییم، استفاده از نیروی سوم ، خصوصاً پس از انقلاب، به چه
شکل بوده است؟ - در انقلاب، سیاست امام(ره) ادامهی تکاملی موازنهی منفی بوده
است، یعنی شعار " نه شرقی، نه غربی"، تکامل یافتهی سیاست موازنهی منفی است.
طبیعتاً نیروی سوم در آن نقشی ندارد. نیروی سوم حد آخر بحثهای موازنهی مثبت و
بحثهای وابستگی است. به همین دلیل هم بعضی رجال خوشنام روی آن فکر میکردند. اما
سیاست امام(ره) از همان اول چیزی بالاتر از این بود؛ نه شرقی نه غربی، خیلی بالاتر
از موازنهی منفی است؛ نفی همهی قدرتهای جهان است. نیروی سوم دیگر اصلاً
نمیتواند وجود داشته باشد.اگر هم باشد، یک تاکتیک موقت و ساده است، نه بیشتر.
کمااینکه الآن هم راجع به تحریمهای غرب هم مجبوریم برای این که آنها را دور
بزنیم، از تضادهای خود آنها استفاده کنیم. - پیشنهاد مذاکره از طرف آمریکا به
ایران که رهبری هم فرمودند تازگی ندارد و بارها تکرار شده است، چه سابقهای دارد؟
بعد از انقلاب در چه شرایطی پیشنهاد مذاکره داده شده است؟ - قبل از انقلاب که
اصلاً مطرح نشده بود، زیرا همه چیز ایران در دستش بود. قبل از جنگ جهانی دوم اصلاً
آمریکا مهم نیست، زیرا هنوز ابرقدرتی درمیان نبوده است. بعد از انقلاب هم در دستگاه
دیپلماسی نیستم که بدانم. هنوز هم که اسنادش منتشر نشده است. یک بار به میخ میزنند
و یک بار به نعل. این مساله کار وزارت خارجه و نهادهای بینالمللی است. - مشکل
قطع رابطه مان را با آمریکا کمی شرح و بسط دهید.آیا علت قطع این رابطه تسخیر
لانهی جاسوسی بوده یابه لحاظ هویت ملی با ما مشکل دارند؟ ریشهی این قطع ارتباط در
کجاست؟ - قضیهی سیزده آبان و لانهی جاسوسی یک مقطع مهمی است. باوجود اینکه
قدرتمند بودند اما ازما ضربه خوردند چون تحقیر شدند. زیرا خیلی برای آمریکاییها
سخت بوده است. یک وقت کسی از اسب میافتد و تحقیر میشود، اما زمانی شخص روی اسب
است و تحقیر میشود. امام(ره) سیلی به اینها زده است که تحقیر شدند؛ این تحقیر،
تحقیر مهمی است و برای اینکه جبران کنند فیلم آرگو را ساختند. اما اصل قضیه به آن
لانهی جاسوسی برنمیگردد. اصل قضیه به خود ماهیت انقلاب برمیگردد. ماهیت انقلاب
از نظر فلسفی یک پرسش بزرگ جلوی غرب ایجاد کرد.زیرا به اعتقاد غرب، غیر از عالم
مدرن چیزی وجود ندارد. انقلاب اسلامی اثبات کرد که میتواند یک انقلاب بزرگ و حرکت
اجتماعی بیرون از عالم مدرن حیات داشته باشد. - به تعبیر فوکو روح یک جهان بی
روح - فوکو خودش هم خیلی ملّون است چون بیرون از عالم مدرن است. برای آنها خیلی
سخت بود که این را بپذیرند، لذا مرحلهی انقلاب را مجبور شدند بپذیرند، ولی در
مرحلهی بالاتر که مرحلهی نظام سیاسی است، آنها قبول نمیکنند. مخصوصاً بعد از
جنگ سرد و نظم نوین جهانی و فروپاشی کمونیسم. اینها قبول نداشتند که غیر از نظام
لیبرال دموکراسی، در جهان نظام دیگری میتواند وجود داشته باشد. نظام لیبرال
دموکراسی خودش به عقبهای وصل است که آن عقبه پایان تاریخ است. پایان تاریخ یعنی
غرب. - همان نظریه فوکویاما مبنی بر پایان تاریخ! بله، اینها معتقدند که
آخرین حلقهی تکامل بشر هستند، یعنی بشر بعد از این، دیگر به چیزی نمیرسد. انقلاب
اسلامی شعاری دارد که عصر موجود، عصر موعود نیست، موعودگرایی زمان دیگری است، این
دوره، دورهای است که بشر باید از آن عبور کند. یعنی از کل غرب. - فوکویاما با
این که در کتاب جدید "سرمایهی اجتماعی" انتقاداتی به لیبرالیسم وارد می کند، اما
باز میگوید که این بهترین نسخه است. - بله، انقلاب اسلامی غیر از لیبرال
دموکراسی، کل پایان تاریخ و جنگ تمدن را زیر سؤال میبرد. جنگ ما آنجا شروع شده
است. - یعنی بحث تمدنی است؟ - بله، و اینها نمیخواهند قبول کنند که چنین
اتفاقی در عالم افتاده است؛ اصلاً قبول ندارند. لذا این جنگ آنجا شروع شده است.
منتها طبیعی است که از تمام قدرت رسانهای و تکنیکیشان استفاده میکنند برای این
که نگذارند این نیروی جدید به ثمر برسد. - به نظر میرسد این ایرانهراسی یا
اسلامهراسی یک بدیل هم بوده، بعد از جنگ سرد که فروپاشی شوروی را شاهد هستیم، آن
حرکات امپریالیستی و تجاوزکاریشان را همچنان ادامه می دهند.، مثلاً به افغانستان
یا عراق آمدند.. این هراس از ایران در همین فیلم آرگو هم مشاهده می شود. پس نظر شما
به طور کلی این است که بحث اختلاف ایران و آمریکا یک بحث تمدنی است؟ - بله،
عمیقتر است، از نظام سیاسی هم بیشتر . - این چیزی هم که ساموئل هانتیگتون
میگفت، جنگ تمدنها، شما این را چطور ارزیابی میکنید؟ - جنگ تمدنها جنگی
نیست. جنگ گسلهاست. در آن تمدن غرب پیروز میشود. آن واقعی نیست. یعنی آن جنگ
تمدنها «پروسه» طبیعی نیست. یک «پروژه» است که میخواهد غرب درست کند. مثل یک
فیلمی است که ما میدانیم آخرش برنده خودشان هستند. ولی قبول کرده که گسلهای
فرهنگی هم غیر از دنیای مدرن وجود دارد. - پس در واقع اینها دنبال هویت ملی
ایرانیان هستند. - نه، هویت ملی ایران مستقیماً ربطی به اینها ندارد و برایشان
هم مهم نیست. اینها قبول نمیکنند که بیرون از عالم خودشان چیزی شکل بگیرد؛ هر
چیزی را خطرناک میدانند. چون لیبرال دموکراسی بر این اساس است که کمال بشر دیگر از
این جلوتر نمیرود. وقتی یک ملتی بگوید من این کمال را قبول ندارم، این سعادت را
قبول ندارم، این فضیلت را نمیپذیرم، برای آنها خیلی سخت است. اصلاً قدرت غرب در
این است که الگوسازیهای خودش را جهانی و کامل میداند. حال اگر ملتی آن را نه
کامل بداند و نه جهانی، برایشان خیلی سخت است. میگویند این ملت مشکلی دارد، یا
مثلاً میگویند در دورهی ما قبل تاریخ زندگی میکنند. باید یک چیزی به آن بگویند
که چرا این زیبایی و کمال ما را قبول نمیکنید؟ این برایشان مشکل است. آن هم نه فقط
در کتاب، بلکه به شکل یک نظام قدرتمند وسط خاورمیانه. این چیزی نیست که بپذیرند.
- این رکن اعتماد که میگویند مهمترین رکن سرمایهی اجتماعی است، و در بحثهای
سوشال -کاپیتال مطرح میشود بین دولت ایران و دولت آمریکا نیست. اما آیا بین ملت
ایران و ملت آمریکا هم این بیاعتمادی وجود دارد؟ با توجه به اقبالی که نسبت به
فیلمهای 300 و فیلمهایی مثل آرگو که ضد ایرانی هستند نشان میدهند، آیا بین این
دو ملت هم بیاعتمادی هست؟ و اگر هست تفسیرشان چیست؟ - این دولت به هر حال به
رأی خود همین مردم است. نمی شود گفت ملت امریکا از دولتش جداست. و اگرنه مثل خود
آمریکاییها میشویم؛ آنها راجع به ما همین را میگویند، ملتمان و دولت را ازهم
جدا میکنند. - یعنی دولت و ملت با هم هستند. - ملت و دولت ایران با هم
هستند. نمیشود که بگوییم ما و دولتمان با هم هستیم، ملت و دولت آمریکا با هم
نیستند؛ هم آنها با هم هستند هم ما. چون آنها هم میگویند دولت و ملت آمریکا با
هم هستند، دولت و ملت ایران با هم نیستند. ما هم که همین را میگوییم. هم ما با هم
هستیم، هم آنها با هم هستند. لذا هر چه هست به حساب همدیگر بگذاریم، جدا نمیکنیم.
لابد ملت این دولت را میخواهد. - توجهی که مثلاً به فیلم آرگو نشان میدهند، پس
یعنی مخاطبش هستند؟ - بله، رهبری در ماه رمضان، در آن دیداری که داشتند میگفتند
ما باید بپذیریم قدرت رسانهای آنها خیلی قوی است. آنها افکار عمومی شان را با
رسانه شکل میدهند. حالاچه شود که مردم آنها یک موقعی به این رسانهها عمیقاً
بیاعتماد شوند یا مثلاً به جای دیگری توجه کنند، این به خودشان مربوط است. هنوز که
این اتفاق نیفتاده، هروقت اتفاق افتاد میگوییم جدا هستند، فعلاً که نشده است.
- نظرتان در مورد نیروهای واسطه یا الگوهایی مثل الگوهای ترکیه-برزیل که مطرح شد،
یا ترکیه و ژاپن میتوانند واسطههای خیلی مطمئنی برای ما باشند؟ نظرتان در مورد
این گونه نظرات چیست؟ - نه، ممکن است در بعضی تصمیمگیریهای جزئی مستقل باشند،
ولی اینها هژمونی تمدن غرب را پذیرفتهاند و کوتاه هم نمیآیند. اینها بیرون از
دایرهی غرب اصلاً مطرح نیستند. ترکها برای خودشان یک ژستهایی گرفتهاند، ولی با
همان امتیازهایی که ناتو به آنها داد در قضیهی سوریه نشان دادند چقدر وابسته
هستند. هنوز خیلی مانده تا اینها از آتاترک فاصله بگیرند، حتی ظاهر را هم اینها
نمیتوانند حفظ کنند. - پس یعنی هنوز وابسته به هژمونی غرب هستند، فقط در مسائل
جزئی ممکن است یک استقلالهایی داشته باشند. - تمدن غرب.
|
|
|
دکتر حسین روحانی* از فردای پیروزی آقای روحانی در انتخابات ریاست جمهوری،
خیل عظیمی از رسانه های شفاهی و مکتوب در داخل و خارج کشور، به فراخور مختصات فکری
و یا خویش، وجهه همت خویش را بر روی تنقیح و ایضاح مفهوم اعتدال و تعاریف و تفاسیر
مترتب بر آن قرار دادند. ناتوی فرنگی دشمن که علی رغم تبلیغات پردامنه و دود و دم
های بسیار نتوانست در هدف استراتژیک و غایی خویش که همانا استقبال سرد قاطبه مردم
از فرایند انتخابات بود موفق عمل نماید اینبار سعی نمود با همراهی و همیاری ستون
پنجم خویش در ایران- بخوانید روزنامه ها و سایت های زنجیرهای- این تصور را در
اذهان عمومی جا بیندازد که تو گویی رای مردم به کاندیدای جریان اعتدال، نوعی دهن
کجی به نظام و آرمان های اعلامی و اعمالی آن می باشد. رسانه های برون مرزی با دعوت
از کارشناسان دست چندم و حق العمل کار، تمامی تلاش خویش را به کار بستند تا از طریق
متشبث شدن به عملیات روانی و مشاطه گری سیاسی، پیام اصلی انتخابات را که همانا
تأیید و تکریم عملکرد انقلاب اسلامی از ناحیه مردم آن هم برای چندین بار متوالی بود
به حاشیه برانند و با تأویل من عندی، رای مردم را به نفع اقلیت افراطی مدعی اصلاح
طلبی مصادره کنند. جریان موسوم به اصلاح طلبی که ید طولایی در تحریف، تقطیع و قلب
واقعیات جامعه ایران دارد و به خوبی از جایگاه نازل و رو به زوال خویش در میان
اکثریت مردم ایران آگاه است گریز و گزیری از این ندارد که از طریق متوسل شدن به
شانتاژ رسانه ای در داخل و خارج کشور، خود را برنده انتخابات 92 جا بزند و از این
رهگذر فضای روانی و عملیاتی لازم را برای سهم خواهی و تحت فشار قرار دادن دولت آقای
روحانی فراهم کند. حاجتی به گفتن نیست که اصلاح طلبان، دولت فعلی را به مثابه سکوی
پرتابی جهت فتح کرسیهای مجلس آینده و به تبع آن انتخابات ریاست جمهوری دوره بعدی
می بینند و دقیقاً از این روست که علی الدوام سعی در تعریف و تفسیر مفهوم اعتدال آن
هم به فراخور فضای گفتمانی و فکری خویش دارند. از منظر رویکرد اصلاحطلبانه، عناصر
و دقایق سازنده گفتمان اعتدال در پرتو شناسههایی چون تعامل با آمریکا، پیوستن به
قطار اقتصاد جهانی و وانهادن ارزشهای انقلابی و آرمانی تعریف و صورتبندی می شود و
تحلیل محتوای روزنامه های زنجیره ای به وضوح مبین و مؤید این امر است که مفهوم
اعتدال، پوششی بیش جهت ریشه دواندن ارزش های سکولاریستی و اومانیستی نیست. گفتمان
اعتدال که اصلاح طلبان سعی در تفسیر به رأی آن دارند در قلمروهای گونه گون نمود و
جلوه پیدا می کند. در ساحت سیاسی، اصلاحطلبان عزم آن دارند که با غسل تعمید دادن
تعامل و همدلی با آمریکا و ترویج سیاست تساهل و تسامح که از دیرباز جزو مولفه های
اساسی شان بوده است نیات براندازانه خویش را محقق کنند. در ساحت اقتصادی، تقویت کمی
و کیفی طبقه متوسط جدید، تشویق سرمایهگذاری خارجی، حمایت تام و نمام از اقتصاد
جهانی و رو آوردن به مدل های اقتصادی غربی، جملگی جزو اهداف نظری و عملی جریان
اصلاح طلبی به شمار می آید. در ساحت فرهنگی، بازگشایی خانه سینما، حمایت بی قید و
شرط از هنرمندان حامی فتنه سبز، اشاعه و ترویج فیلم فارسی و گستراندن ادبیات پوچ
گرایی و لذتگرایی در فضای فکری و فرهنگی جامعه، حمایت تمام قد از آثار منتشره
نویسندگان سکولار و دست آخر سیاست غربی سازی فرنگ، هنر و ادبیات جزو اصول لایتخلف و
خدشهناپذیر مانیفست اصلاحطلبان به شمار می آید. محمود سریع القلم از اساتید
اصلاحطلب دانشگاه در مصاحبه های متعدد و مکرر خویش با رسانه ها بر این نکته تاکید
می ورزد که تنها راه توسعه در ایران، زد و بند با قدرت های جهانی و پذیرفتن بی قید
و شرط مناسبات زورگویانه بین المللی است. این استاد دانشگاه شهید بهشتی در سخنانی
توهین آمیز خطاب به ملت ایران این سخن را به میان می آورد که مردم ایران به لحاظ
فرهنگی و شخصیتی در سطح نازلی قرار دارند و این نخبگان هستند که می باید از طریق
اجماع بر سر اصول و مبانی کلان حاکمیتی، شرایط را در جهت ریشه دواندن مدرنیته در
ایران هموار کنند. محمدرضا تاجیک نیز که یکی از عناصر تئوری پرداز جریان اصلاح طلبی
به شمار می آید در مصاحبه های خویش بر این نکته اصرار میورزد که دولت اعتدال، دولت
گذار به شمار میآید که می تواند به مثابه روزنه ای جهت فعالیت اصلاح طلبان مفید
فایده باشد. مدلول این سخن تاجیک بدان معناست که اصلاح طلبان به دولت اعتدال نه به
مثابه یک هدف بلکه به عنوان یک ابزار می نگرند. ابزاری که می تواند راه را برای
قدرت گیری و برکشیدن اصلاح طلبان در آیندهای نه چندان دور هموار کند. اینکه، فردی
چون سید محمد خاتمی، مرتباً و علی الدوام سوژه خبری رسانههای زنجیره ای می شود و
این رسانه ها با آب و تاب، آراء او را منتشر می کنند و از این رهگذر سعی در اعمال
بر فشار بر دولت و سهم خواهی از کابینه آقای روحانی دارند همه و همه گویای این نکته
است که اصلاحطلبان خواب های تیره و تاری برای دولت روحانی دیده اند و مفهوم اعتدال
تبدیل به مستمسکی شده است که از طریق آن صدای هر منتقد دلسوزی را که از سر صدق و
خیرخواهی، در صدد اصلاح عملکردهای غلط دولت می باشد در نطفه خفه کنند. با برداشتی
آزاد از آموزه های رهیافت تحلیل گفتمان، می توان این سخن را به میان آورد که اعتدال
به مثابه یک دال تهی است که در گفتمان های مختلف معانی و تعابیر خاص و ویژهای پیدا
می کند. فلذا، با توجه به آشفتگی وسرگشتگی در باب تعریفی مشخص و متعین از مفهوم
اعتدال، ضروری و مبرم است شخص رئیس دولت به لحاظ انفسی و آفاقی، گام های جدی و
بنیادینی جهت تعریف و تفسیر صحیح و تخلف ناپذیر مفهوم اعتدال بر دارد تا ازاین
رهگذر زمینه ها و بسترهای لازم برای برداشتهای انحرافی وناصواب ازمفهوم اعتدال
رابخشکاند. گماشتن فردی افراطی به عنوان سرپرست بر راس یکی از وزارتخانه های کلیدی
کابینه و رویکردهای افراطی این شخص در عزل و نصب مدیران وزارت علوم و به تبع آن
برخی موضع گیری ها و عملکردهای نسنجیده دولتمردان در عرصه سیاست خارجی، همه و همه
علائم و سیگنال های هشدار دهنده ای میباشد که می تواند در میان مدت و بلند مدت،
ضربات جبران ناپذیری بر پیکره حاکمیتی و حکومتی کشور وارد کند. بر رئیس جمهور محترم
و منتخب فرض است همچون عملکرد درخشان خویش در سالیان گذشته که در برابر فتنه گران و
ساختار شکنان قدم علم می کرد این بار نیز، تمامی تلاش خویش را جهت دور نمودن عناصر
افراطی ازحلقه اطرافیان خویش به کار بندد و رویکردهای افراطی و ساختار شکنانه را که
هراز چند گاهی، خاطر امت حزب الله را می آزارد به انزوا بکشاند. شعار اعتدال، شعار
بجا و شایسته و بایسته ای است که می باید حول گرانیگاه اصل مترقی ولایت فقیه تعریف
و صورتبندی شود. نمی توان به نام اعتدال، کام افراطیون اصلاح طلب را شاد نمود و با
مطرح نمودن ادعاهای درشت و بی مایه ای چون حذف شعار مرگ آمریکا، آب به آسیاب دشمنان
نظام ریخت. تعبیر نرمش قهرمانانه که از جانب مقام معظم رهبری مطرح شد ارتباط وثیقی
با مسلمات و محکمات انقلاب اسلامی من جمله سیاست استکبار ستیزی و مبارزه با آمریکای
جهان خوار دارد و هر گونه تخلف و تخطی از این اصل خدشه ناپذیر، خیانتی آشکار و
نابخشودنی درحق اسلام و مسلمین به شمار می آید. واقع امر این است که نمی توان با
سیاست فرار به جلو، قیافه حق به جانب گرفتن و چنگ زدن به استدلالهای مخدوش، آمریکا
را سفید نمود و به این فسیل زنده، تنفس مصنوعی داد. گفتمان اعتدال می باید با
توشهگیری از عناصر و مولفه های هویتی اسلامی و ایرانی، به مثابه الگویی مطرح شود
که شعارهای خویش را در تناظر و هم عنانی بی کم و کاست با مقومات و مسلمات انقلاب
اسلامی تعریف کند. * استاد علومسیاسی دانشگاه اصفهان
|
|