ویژگی عالمان از منظر امام حسین(ع) |
|
مباهله سند حقانیت «اهل بیت(ع)» |
|
امر به معروف و نهی از منکر از وجوب تا وقوع (بخش اول) |
|
|
|
|
محمدصادق مرسلی جایگاه و ارزش علم وعالم علم در آموزههای قرآنی از
جایگاه بس ارزشی برخوردار است. (بقره، آیات 31 تا 33، یوسف، آیه 22، طه، آیه 114،
زمر، آیه 9، مجادله، آیه11) شاید هیچ فضیلتی برتر از آن برای شخص آدمی نباشد که او
انسانی عالم باشد به ویژه آن که این علم از نوع علم الوراثه و علوم لدنی و شهودی و
حضوری باشد نه از علم الدارسه و علوم اکتسابی، زیرا انسان با علم است که به جایگاه
خلافت الهی دست یافته است و چنان که از آیه 31 سوره بقره بر میآید مهمترین ویژگی
انسانی که خداوند از روح خود در او دمیده (حجر، آیه 29، ص، آیه72) همان علم اوست،
زیرا خداوند به او کرامت و شرافت بخشیده و همه اسمای خود را به او آموخته تا نسبت
به همه ما سوی الله عالم شود. این علم از علوم عادی همانند علم حصولی و اکتسابی
نیست که انسان تنها تصویر ذهنی و مفاهیم را در اختیار دارد، بلکه علم حضوری است که
آن چیز در نزد او حاضر بوده و او دارای چنین چیزی است، به این معنا که حقیقت هر
چیزی در ذات او وجود دارد و حتی همه حقایق هستی به شکلی در نهاد انسان است وهمه ما
سویالله دارایی او را تشکیل میدهد. از همین آیه 31 بقره همچنین به دست میآید
که علم به اسماء، علم به حقیقت امور است. از همین رو به جای آن که با ضمیر (هاء) که
برای غیر ذویالعقول به کار میرود، از ضمیر (هم) که برای صاحبان عقل و خرد است،
استفاده شده است. (ثم عرضهم) علم در هر شکلی بخشش الهی به انسانهاست و در این
میان علوم خاصی چون علم لدنی که خداوند به انسانهای نیکوکاری چون آصف بن برخیا
(نمل، آیه 49) و خضر (کهف، آیه 65) میدهد به دلیل همان ویژگیهایش است که به عنوان
یک نعمت بزرگ در آیه 14 سوره قصص و نیز 22 سوره یوسف مطرح میشود. از آیات قرآنی
به دست میآید که خلافت انسانی به سبب علم حضرت آدم(ع) به علم لدنی و شهودی برای او
ثابت شده است. (بقره، آیات 30 تا 33) همچنین پیامبران الهی به سبب داشتن همین علوم
لدنی و شهودی است که از مقام خلافت الهی برخوردار شدند و بر مردمان واجب شد تا از
ایشان اطاعت کنند. (انبیاء، آیه 74، بقره، آیات 120 و 147، مریم، آیات 41 و 43 و
آیات بسیار دیگر) انتخاب علی(ع) از سوی خداوند به عنوان خلیفهالله و حجتالله
پس از پیامبر(ص) نیز به سبب علم لدنی کاملی است که در اختیار ایشان بوده است. از
اینرو درباره علم کامل آن حضرت(ع) به علم الکتاب تعبیر میشود (رعد، آیه43؛ الکشف
و البیان، ثعلبی، ج5، ص303؛ شواهد التنزیل، حسکانی، ج1، ص400) درحالی که آنچه
آصفبن برخیا داشته تنها گوشهای از این علم با تعبیر (علم من الکتاب) بوده است.
(نمل، آیه40) علم موجب میشود تا انسان به جایگاه خلافت برسد هر چند که شامل
علوم اکتسابی و تجربی و حصولی باشد؛ اما اصالت از آن علم لدنی و شهودی است؛ چرا که
خلیفه میبایست حق هر صاحب حقی را ادا کرده و عدالت به معنای قرار دادن هر چیزی در
جایگاه مناسبش را به جا آورد. بیگمان انجام چنین عملی نیازمند آگاهی کامل به ذات و
ماهیت و حقیقت هر چیزی است و لازم است تا خلیفه از علم غیب و اسرار آگاه باشد تا
بتواند هر چیزی را در جایش قرار دهد و حقش را ادا کند. بنابراین اقتضای خلافت،
عدالتورزی است و لازمه عدالتورزی آن است که انسان به حقایق هر چیزی چنانکه هست
آگاه باشد تا حق او را ادا کرده و عدالت ورزد و او را در جایگاه واقعی و حقیقیاش
قرار دهد. براین اساس تشخیص ارزشها و ضدارزشها و بایدها و نبایدها حتی در حوزه
اخلاقی نیازمند علم به حقیقت اشیاء و تأثیر مثبت و منفی آن در زندگی و اهداف آفرینش
هستی و انسان است. این جاست که در آیات قرآنی بارها وقتی حکمی از احکام اسلامی و
فضیلتی از فضایل بیان میشود یا به نقد برخی از رذایل و منهیات پرداخته میشود، در
پایان آیه از علم و عدم علم سخن به میان میآید و مثلا گفته میشود که اگر علم
داشتید میدانستید که روزه برای شما خیر است لذا واجب شده است. به این معنا که حکم
واجب و بایدی که از سوی خداوند درباره روزه وارد شده براساس علم است و اگر انسان از
این علم برخوردار بود میفهمید که مثلا روزه برای او خیر و مفید است. (بقره،
آیات103 و 184 و 280؛ توبه، آیه41؛ نحل، آیات41 و 95؛ قصص، آیه80؛ عنکبوت، آیات 16
و 64؛ صف، آیه11؛ جمعه، آیه9) برهمین اساس اگر کسی از چنین علمی برخوردار نباشد
نمیتواند قوانین اخلاقی بلکه قوانین حقوقی وضع کند و مردم را به بایدها و
نبایدهایی فرمان دهد؛ چرا که در این صورت قوانین او ممکن است که در نهایت به انسان
و یا جامعه یا جهان ضرر برساند؛ بویژه که اگر مبنای قانونگذاری، عقل جمعی و اکثریت
و مانند آن باشد که در این صورت حقوق اقلیتها همواره تضییع میشود و مستکبران و
قدرتمندان و اکثریت جامعه گروهی را به استضعاف میکشند و حقوق آنان را تباه
میکنند. بنابراین، قانونگذار در همه عرصهها و حوزهها از اخلاقی و حقوقی
میبایست، عالم به علوم شهودی باشد تا جایگاه هر چیزی را بدرستی بشناسد و حق هر کسی
را بداند و با قانونگذاری تثبیت نماید. اینجاست که باید گفت حتی عقل با تمام
برتریهایش نمیتواند چنین چیزی را به ارمغان آورد و تنها منبع تشریع و قانونگذاری
در جهان و جان میبایست خداوند خالقی باشد که عالم به همه حقایق وجودی هر چیزی و هر
کسی است و در مرتبه دوم کسانی که با ارتباط با این علم الهی از علم غیب به اذن او
بهرهمند شدهاند که همان پیامبران و اولیاء و اوصیای آنان هستند. بر این اساس
میفهمیم که چرا در آموزههای اسلامی علم و عالم به این معنا تا چه اندازه در ایجاد
و تثبیت خلافت و امامت و ولایت انسانی نقش اساسی و بنیادینی دارد. امام حسین(ع)
و نشانههای عالم امام حسین(ع) در بیان نشانههای عالم واقعی به دو خصلت و منش
افراد اشاره میکند که با آن میتوان فهمید که شخص عالم یا مدعی علم است؟ امام
حسین(ع) درباره برخی از نشانههای علم و عالم میفرماید: من دلایل العالم انتقاده
لحدیثه و علمه بحقایق فنون النظر؛ ازنشانههای عالم، انتقادش نسبت به سخنان خودش و
آگاهیاش به حقایق فنون و هنرهای نظرپردازی است. (بحارالانوار، ج 78؛ ص 119) 1-
نقدگرایی و انتقادپذیری: یکی از دو نشانه اصلی که امام حسین(ع) برای عالم بیان
میکند نقدگرایی و انتقادپذیری عالم است. عالم نسبت به آنچه میگوید و یاانجام
میدهد به دیده نقد مینگرد و بر این باور است که شاید در سخن و رفتارش نقصی وجود
داشته باشد؛ چراکه همواره خود را پیش از دیگری متهم میکند؛ زیرا میداند که علم او
به حقایق؛ آنچنان تمام و کامل نیست، بلکه حتی اگر از برترین علوم برخوردار باشد
نسبت به علم الهی بسیار اندک است. (اسراء، آیه 85) بنابراین، همواره احتمال میدهد
که آنچه میگوید و انجام میدهد میتواند خلاف واقع و یا حقیقت باشد. همین خصیصه به
او این امکان را میدهد که همواره درخواست افزایش علم را داشته باشد تا به حقایق
نزدیکتر شده و از ملکوت چیزهاآگاه شود. از این رو از سوی خداوند حتی به پیامبری که
ماذون به علم غیب الهی است، فرمان داده میشود که این دعا را داشته باشد: ربزدنی
علما؛ پروردگارا بر دانش و علمم بیفزا. (طه، آیه 114) پیامبر(ص) نیز همواره خواهان
علم بود که موجب حقیقتشناسی شود. از این رو میفرماید: اللهم ارنی الاشیاء کماهی؛
خدایا حقایق چیزها را چنانکه هست به من بنمایان! امام حسین(ع) میفرماید عالم باید
همواره آماده باشد تا سخن و اندیشه خود را بر ترازوی نقد دیگران قرار دهد و از این
آمادگی برخوردار باشد که سخن و اندیشهاش نقد شود بلکه حتی بخواهد که دیگران سخنان
و اندیشهاش را نقد کنند. به این معنا که میبایست علم و دانش خویش راعرضه دارد تا
دیگران به نقد آن بپردازند و سره از ناسره را جدا سازند، حتی اگر به نظر شخص، آنچه
دیگران ناسره و نادرست یافتهاند، درست باشد، ولی اجازه دهد تا احتمالات دیگری که
دیگران درباره اندیشه و سخن او دارند بداند و بشنود و درباره آن تفکر و تامل نماید؛
چرا که در چنین حالتی است که انسان از جزماندیشی بدون پشتوانه علمی بیرون میآید و
هنگامی هم که به جزم در اندیشه رسید در آن صورت مبتنی بر شنیدن افکار و اندیشههای
دیگران و همراه با آگاهی از احتمالات نادرستی در سخن و اندیشهاش است پس در مقام
عزم بر عملی ساختن اندیشهاش دیگر تردیدی نخواهد داشت؛ چرا که همه ملاحظات و
احتمالات را دیده و شنیده است. این چنین نقدپذیری به معنای همراهی با دیگران در
عقول و اندیشههایشان است و شخص در حقیقت به خود امکان میدهد تا از عقول و
اندیشههای دیگران بهرهمند شود و سپس براساس موازین، آن را بسنجد و داوری نهایی
کند. همچنین از این حدیث این معنا به دست میآید که عالم حقیقی از نظر امام حسین(ع)
کسی است که حتی پیش از سخن گفتن و حدیث کردن، به ارزیابی و سنجش آن بپردازد و با
نقد آن بکوشد تا سخنی سدید و استوار بر زبان آورد که هیچگونه نقدی بر آن وارد
نباشد یا از کمترین نقد واقعی رنج ببرد. پس تفکر و نقد اندیشه، پیش از بر زبان
آوردن آن یکی از خصلتهای عالمان است. عالم کسی است که پیش از دیگران به نقد خود و
اندیشههایش اقدام کند وهر سخنی را بر زبان نیاورد. پس به تعبیر قرآن در بیان
اندیشهها عجله نمیکند و میکوشد تا پیش ازگفتن همه جوانب آن را بسنجد و ارزیابی
کند؛ چرا که از نظر قرآن یکی از آسیبها و آفات علم آن است که انسان پیش از نقد و
سنجش اندیشه براساس معیارهای متقن و استوار آن را بر زبان جاری سازد. (کهف، آیات 65
تا 78) اصولا هواهای نفسانی اجازه نقدپذیری به انسان را نمیدهد از اینرو یکی
از آفات علم همین تأثر عالم از هواهای نفسانی است که موجب کبر و غرور بیجا میشود
و نقدپذیری را از انسان سلب میکند. بسیاری از کسانی که پس از عالم شدن حتی به علوم
ربانی و لدنی، گرفتار سقوط شدهاند مشکل هواهای نفسانی آنان بوده که خود را در
جایگاه برتری قرار میدادند که سخن دیگری را نمیپذیرفتند و پرخاشگری میکردند و
نقد دیگران را برنمیتابیدند. (اعراف، آیات 175 و 176) 2. روش شناسی و آگاهی از
نظرات گوناگون: از دیگر خصلتهای عالم آن است که به فنون و هنرهای نظریهپردازی و
تعمق در اندیشهها آگاهی داشته باشد. اگر انسان بخواهد حقیقت را چنان که هست دریابد
و عالم به حقایق باشد میبایست هنرها و روشهای آن را بشناسد؛ چرا که هر کسی با
روشی به حقیقت دست مییابد. آگاهی انسان به فنون و هنرهای حقیقتشناسی، به انسان
کمک میکند که در نظریهشناسی و نظریهپردازی استاد شود و بتواند از نظرات دیگران
در چارچوب درستی بهرهمند شود. تعمق در هر علم و دانشی نیازمند آگاهی به روشهای
آن علم است. برای هر علمی فن و هنر و روشی است که میبایست به آن توجه کرد و با
بهرهمندی از آن به نظر و نظریههای مطرح پرداخت و امکان آن را یافت که در مسیری
درست حقیقت را در هر علمی بهدست آورد. اگر انسان در مسایل عقلانی بخواهد تأمل و
نظری داشته باشد و حقیقت علوم عقلانی را بهدست آورد و صاحبنظر باشد میبایست از
روش تعقل بهرهمند شود و از علوم منطق و فلسفه بهره گیرد. اگر بخواهد در مسایل
تجربی و علوم آن وارد شود میبایست فنون و روشها و هنرهای نقد آن را بشناسد و از
طریق تحلیل و تجزیه و تجربه وارد شود و یا در علوم انسانی میبایست از راهها و
روشهای خاص آن بهره گیرد. همچنین در علم فقه و مسایل آن میبایست از هنر و روشهای
آن بهرهمند شود. بنابراین زمانی عالم میتواند موفق شود که برای آگاهی و
نظریهپردازی و تأمل عمیق در هر علم و دانشی از هنرها و روشهای آن استفاده کند. پس
در علوم عقلانی با بهرهگیری از فنون و روشهای حسی و آزمایشگاهی هرگز نمیتوان به
حقیقت رسید؛ چنان که با روش عقلانی نمیتوان در علوم حسی و تجربی صاحبنظر شد و
حقیقت را کشف کرد و بدان آگاه شد. بنابراین لازم است که عالم در نظر کردن و تأمل و
دقت عمیق علمی در هر دانش و علمی از فنون آن علم برای کشف حقیقت استفاده کند. از
نظر امام حسین(ع) آگاهی از نظرات مختلف دیگران برای کشف حقیقت و همچنین آگاهی نسبت
به روشها و فنون علوم مختلف برای کسب حقیقت از اموری است که یک عالم بدان متصف است
و منش و روش او این گونه است که قبل از دیگران به نقد اندیشه خود پرداخته و اگر
سخنی گفت نقدپذیر است و از سوی دیگر به فنون و روشهای حقیقت در هر علمی آگاه بوده
و از نظرات دیگران سود میبرد.
|
|
|
آیت الله جوادی آملی در سال هاى آخر عمر شریف رسول اكرم صلى اللَّه علیه و
آله و سلم [بنابر مشهور در سال دهم هجرت] هیأتى از نصاراى نجران به مدینه آمدند و
با حضور در مسجد آن حضرت به بحث و گفتگو با وى پرداختند و با آنكه حق براى آنها
روشن شده بود، از روى لجاجت و عناد حاضر به پذیرش حق نشدند. از این رو پیغمبر اكرم
(ص) مأمور شد تا به آنها پیشنهاد مباهله دهد. بدین گونه كه پیامبر و رئیس هیأت
نجران، عزیزترین افراد خود را از میان فرزندان و زنان و از میان مردها كسانى كه به
منزله جانشان هستند گرد هم آورند و در مقابل هم قرار گیرند. آنگاه هر دو گروه شروع
به نفرین كنند و لعنت خدا را بر دروغ گویان قرار دهند.هیأت نصاراى نجران، نخست
مباهله را پذیرفت. پیغمبر اكرم (ص) براى این امر خطیر و پر مخاطره از میان مردها
فقط على بن ابى طالب، از میان زنان تنها فاطمه زهرا و از میان فرزندان فقط حسن و
حسین (علیهم السلام) را انتخاب كرد و پا در میدان مباهله گذاشت. هیأت نجران با
دیدن همراهان پیامبر اكرم و جدیّت آن حضرت در این میدان، از انجام مباهله منصرف
شد.تذكر: با توجه به اینكه «أبناء» و «أنفس» جمع و «نساء» اسم جمع است، پیغمبر اكرم
(ص)باید حداقل نُه نفر را همراه خود مى برد (3 مرد، 3 زن و 3 فرزند)، زیرا اقلّ جمع
3 نفر است، در حالى كه فقط چهار نفر را همراه خود برد. این، نشان مى دهد كه آن حضرت
بیش از چهار نفر، واجد صلاحیت براى شركت در میدان مبارزه معنوى نیافت. ماجراى
مباهله از زبان فخر رازى فخر رازى داستان مباهله را این گونه نقل مى كند:رسول
اكرم (ص) در حالى براى مباهله خارج شد كه جامه نادوخته پشمین سیاه رنگى بر دوش،
حسین را در بغل و دست حسن را در دست خود گرفته بود، فاطمه پشت سر آن حضرت و على
(رضی اللَّه عنه) پست سر آنان حركت مى كرد، رسول اكرم به همراهان خود فرمود: وقتى
دعا كردم شما آمین بگویید. آنگاه مى گوید:در روایت آمده است: (در میدان مباهله)
حضرت رسول(ص) زیر همان جامه پشمین سیاه رنگ رفت. پس از آن حسن (ع) جلو آمد، پیامبر
او را داخل كرد. سپس حسین (ع)، بعد فاطمه (س) و پس از آن على (ع) جلو آمدند و همگى
زیر آن جامه رفتند. وقتى همگى جمع شدند، حضرت رسول فرمود: (إنّما یرید اللَّه لیذهب
عنكم الرجس أهل البیت و یطهركم تطهیراً). فخر رازى در پایان مى گوید:اهل تفسیر و
حدیث گویا اتفاق بر صحت این حدیث دارند.[تفسیر كبیر، ج 4، جزء 8، ص 88- 89، ذیل آیه
61، سوره آل عمران.] عالم بزرگ اهل سنّت ابوعیسى ترمذى در كتاب خود آورده است:
سعد بن ابى وقاص از پدرش نقل كرده است: وقتى آیه مباهله نازل شد، پیامبر، على،
فاطمه، حسن و حسین را خواند و آنگاه گفت: خدایا! اهل من اینها هستند: لما نزلت هذه
الآیة (تعالوْا ندْع أبناءنا و أبناءكم و نساءنا و نساءكم) الآیة دعا رسول اللَّه
علیّاً و فاطمه و حسناً و حسیناً فقال: «اللهمّ هؤلاء أهلی». [سنن ترمذى، ج 5، ص 6،
كتاب التفسیر، باب 1، سوره ى آل عمران. مسلسل 3010.] بنابراین، مى توان گفت: اگر
واقعاً كسان دیگرى نیز جزو (أهل البیت) بودند رسول اكرم (ص) آنان را نیز حاضر مى
كرد، چون حداقل نُه نفر را باید مى آورد. از این رو نیاوردن دیگران به میدان
مباهله، نشان مى دهد كه دیگران مصداق (أهل البیت) (به مفهومى كه در این آیه مطرح
است) نبوده اند. از: تبیان
|
|
|
حاجی حسن پور امر به معروف و نهی از منکر بعنوان یکی از واجبات
دینی،درآموزه های اسلام از اهمیت و جایگاه بلندی برخوردار می باشد بهگونهای که در
برخی احادیث از آن به عنوان ابزاری در جهت اقامه دیگر فرایض یاد شده است.این موضوع
بر حسب کارکردی که در حوزه اجتماع دارد در اصل هشتم قانون اساسی جمهوری اسلامی از
آن سخن به میان آمده و آن را وظیفه ای همگانی دانسته و در سه جهت مردم نسبت به
یکدیگر،دولت نسبت به مردم و مردم نسبت به دولت بر آن تاکید نموده است. متاسفانه
هنوز و با گذشت بیش از سه دهه از انقلاب اسلامی به این اصل ضروری بدرستی عمل نشده
است و هر روز نیز از آن فاصله گرفته می شود.از این رو برای جست وجوی چگونگی پیاده
سازی این اصل مهم از قانون اساسی باید به دنبال چاره بود که این مقاله در پی ارائه
الگویی در جهت هر چه بهتر عمل نمودن به این اصل است. امروزه در تمام سیستم های
سیاسی دنیا قوانین مختلف و متفاوتی جهت پیشبرد امور سیاسی-اجتماعی وجود دارد که از
جمله می توان به قوانین عادی،آئین نامه ها،مقاوله نامه ها،بخش نامه ها و... اشاره
نمودکه برخی بر برخی دیگر برتری و تقدم دارند.در این میان تنها قانونی که اساس و
شاکله اصلی هر حکومت و حاکمیت را پی ریزی و شکل می دهد قانون اساسی است که تمام
قوانین باید مبتنی بر آن شکل بگیرند بگونه ای که اگر در موردی قانونی با آن در
تعارض باشد فاقد اعتبار خواهد بود. یکی از نظام های سیاسی ای که در دنیای امروز
دارای قانون اساسی مترقی و پویا می باشد،جمهوری ایران اسلامی است.هر چند سابقه
قانون اساسی در کشور ما به عصر مشروطه در سال 1285 ه.ش بر می گردد ولی انصاف این
است که پس از انقلاب مردم ایران در بهمن 57 ه.ش و به تبع آن رای بالای مردم در آذر
ماه سال 1358 ه.ش(5/99 درصد) به قانون اساسی؛ایران اسلامی پس از قرن ها از یک قانون
اساسی به معنای حقیقی کلمه برخوردار گردید که بی تردید نمونه آن را در تاریخ این
مملکت نمی توان سراغ گرفت. قانون اساسی ایران که دارای 14 فصل و 177 اصل می باشد
به ابعاد مختلف سیاسی،اقتصادی،فرهنگی،اجتماعی و... حکومت دینی توجه و مسائل مختلف
هر کدام از این عرصه ها به خوبی در آن منعکس گردیده است. یکی از مسائلی که به
حوزه فرهنگ و اجتماع مرتبط است موضوع« امر به معروف و نهی از منکر» می باشد که در
آموزه های دینی از اهمیت فوقالعاده ای برخوردار بوده بگونه ای که در زمره فروع
دین،دانسته شده و تاکیدات فراوانی بر انجام این مهم گردیده است. هر چند در اصل
هشتم قانون اساسی از امر به معروف و نهی از منکر بعنوان اصلی بنیادین،بخوبی یاد شده
است ولی متاسفانه باید گفت یکی از اصولی که تاکنون مورد بی مهری و کم توجهی قرار
گرفته و بدرستی عمل نگردیده است همین اصل می باشد.لذا ما در این مقاله به بررسی
راهکاها وابزارهای عینیسازی و اجرایی نمودن این اصل خواهیم پرداخت. چیستی معروف
در این که معروف چیست و مصادیق آن کدام تا کنون بحث های فراوانی صورت گرفته است و
این واژه عمدتا از دو منظر اهل لغت و اصطلاح مورد بازشناسی واقع گردیده است. اهل
لغت در تعریف این واژه چنین گفته اند:« هو اسم جامع لكل ما عُرف من طاعة اللّه و
التقرّب إليه و الإِحسان إلى الناس» .معروف اسم جامعی است برای هر شناخته شده ای
که عبارت است از پرستش خدا،تقرب به او و نیکی به مردم. این تعریف در واقع اشاره
به این حقیقت دارد که هر آنچه نزد مردم بهرسمیت شناخته می شود ونسبت به انجام آن
پایبند می باشند و به عبارتی برای جامعه دینی،هنجار محسوب می گردد« معروف» می باشد.
از نظر اصطلاحی،در تعریف معروف اختلاف نظری مشهود نیست از این رو ما در این جا به
ذکر چند مورد از این تعاریف می پردازیم: ابن فهد حلی معتقد است که:« المعروف هو
كل فعل حسن» .معروف هر چیز نیکوئی است. در تعریفی دیگر،یکی از حقوق دانان بر
این باور است که :« (معروف)به افعال و صفاتی اطلاق می شود که عقل و شرع آن را
شناخته و مورد تایید قرار داده باشد مثل ایمان به خدا،تفکر و تعقل،تقوا و...»
چیستی منکر در تعریف منکر نیز باید گفت آنچه صاحبنظران بیان کرده اند عموما از
دو نگاه لغت و به تعبیری واژه شناسی و دیگر اصطلاح،منکر می باشد.صاحب مجمع البحرین
در تعریف منکر چنین آورده است: « المنكر:الشيء القبيح» منکر(یعنی)چیز زشت.
ابن منظور در لسان العرب می نویسد: «المُنْكَرُ،خلاف المعروف» .منکر(آنچه)خلاف
معروف است. اما در باب تعریف اصطلاحی منکر؛در فقه چنین آمده است:« المنكر،كلّ
وصف قبيح» . منکر(یعنی)هر وصف نامطلوب. تعریف امر(دستور) در این باره که
معنای حقیقی امر در موضوع«امر به معروف» چیست؟ قدری اختلاف نظر وجود دارد.برخی آن
را «صرف طلب» چیزی از دیگری دانسته و عده ای هم آن را بر الزام در یک خواسته معنا
کرده اند.در کتب اصولی این گونه از«امر» سخن به میان آمده است:« فلو كان معنى الأمر
نفس الإرادة القلبيّه بطل الفرق بين إظهار تلك الإراده بصيغه الإنشاء أو بصيغه
الإخبار كأن يقول أريد منك كذا و أنا طالب منك ذلك» . اگر معنای امر تنها اراده
قلبی می بود؛فرق میان اظهار آن با اراده به صیغه انشاء یا اخبار باطل بود(یعنی میان
آندو تفاوتی وجود نداشت) مثل این که کس که (به دیگری) می گوید از تو فلان چیز را می
خواهم و فلان چیز را طلب می کنم. از این بیان به خوبی روشن می شودکه معنای
واقعی «امر» این نیست که قلبا چیزی از دیگری خواسته و مطالبه شود بلکه باید از یک
موضع برتر و به عبارتی«استعلا» از کسی چیزی تقاضا و درخواست گردد که مطلوب شرع و
عرف متشرعه می باشد.یعنی کسی که به چیزی امر می کند باید همیشه از موضعی بالا(بدون
خود برتر بینی) با موضوع رو به رو شده تا بتواند موثر باشد.هرچند ممکن است بعضا این
امر قدری تعدیل شود به این که در برخی موارد،افراد با زبان ملاطفت آمیز با خاطیان
برخورد نمایند ولی نوع آحاد جامعه و روح این فریضه همان تفوق و برتری در اجرای آن
را می طلبد. تعریف نهی(برحذر داشتن) در کتب اصولی از «نهی» چنین تعبیر شده
است:« النهي هو الطلب إما للترك أو الكف» . نهی یعنی طلب(چیزی) یا برای ترک یا
برای بازداری(از انجام آن چیز). در توضیح باید گفت اصل «نهی» طلب نمودن چیزی از
دیگر است که این دو حالت دارد یا این مطالبه به آن جهت است که مثلا اگر کسی در حال
ارتکاب نابهنجاری است شخص ناهی از او میخواهد آن را ترک نماید.ولی گاه این نهی
بصورت طلب در بازداری از ارتکاب است یعنی شخص ناهی،منکر را به شخص می شناساند تا او
گرفتار آن منکر نیاید.به تعبیری،نهی در حالت اول نوعی درمان و در حالت دوم نوعی
پیشگری در ارتکاب خطا می باشد. به هر حال در «نهی از منکر» نیز(همان گونه که در
امر به معروف گذشت)،باید از موضع برتر با خاطیان برخورد شود تا این که احتمال
ارتکاب مجدد پدیده های نابهنجار به حداقل ممکن خود برسد. جایگاه امر به معروف و
نهی از منکر در آموزه های دینی از جمله مباحثی که همواره مورد تاکید شرع مقدس
بوده است موضوع«امر به معروف و نهی از منکر» می باشد که انجام درست و به موقع
آن،دارای آثار مثبت فردی و جمعی بوده همان گونه که ترک این فریضه نیز دارای عواقب
بسیاری می باشد.از این رو و برای توجه به رویکرد آموزه های دینی به این مهم،به بیان
برخی از این آموزه ها می پردازیم. قرآن قرآن کریم مهم ترین منبع در باب شناخت
این واجب الهی تلقی می گردد لذا است که آیات فراوانی در این زمینه وجود دارد که ما
به ذکر برخی از آنها بسنده می کنیم. در سوره آل عمران خداوند می فرماید:« وَ
لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ
بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُون» .
بايد كه از ميان شما گروهى باشند كه به خير دعوت كنند و امر به معروف و نهى از منكر
كنند. اينان رستگارانند. این آیه علاوه بر الزام در انجام این فریضه،نتیجه این
امر بزرگ را رستگاری و نیک عاقبتی مردمی می داند که به آن قیام نموده اندکه این خود
حاکی از اهمیت و جایگاه «امر به معروف و نهی از منکر» می باشد.لذا اگر امت اسلامی
بخواهد در ابعاد گوناگون حیات خویش،به سعادت و نیک روزی نائل گردد نباید از این امر
غافل شده و زمینه را برای ورود افراد هنجار شکن،در جامعه فراهم سازد به گونهای که
دیگر نتوان با آن به مبارزه پرداخت. در آیه ای دیگر در همین سوره آمده
است:«كُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ
تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» .شما بهترين امتى هستيد از ميان مردم پديد آمده،كه امر
به معروف و نهى از منكر مىكنيد. این آیه بخوبی نشان می دهد که از جمله ملاک
برتری امت ها بر یکدیگر؛همان انجام «امر به معروف و نهی از منکر» می باشد چرا که در
پرتو آن است که جوامع به سامان رسیده و از بروز برخی ناهنجاری ها مصون خواهند ماند
و این خود موجبات رشد روز افزون آنان را فراهم خواهد آورد. بنابراین می توان از
تاکید این دو آیه بر انجام «امر به معروف و نهی از منکر» به این مهم پی برد که این
فریضه از منظر قرآن کریم یکی از مهم ترین راه های نجات جامعه از نابسامانی ها است و
این خود جایگاه و اهمیت این موضوع را بخوبی اثبات می نماید. روش معصومین(ع)
حضرت علی(ع)در بیانی زیبا،نتیجه ترک «امر به معروف و نهی از منکر» را چیره شدن
اشرار و انسان های بد سرشت امت بر مومنین و عدم استجابت دعای خوبان در این هنگام
دانسته و می فرمایند:«إذا لم يأمروا بالمعروف و لم ينهوا عن المنكر ...سلط الله
عليهم أشرارهم فيدعو عند ذلك خيارهم فلايستجاب لهم» آن حضرت در بیانی دیگر چنین
فرموده اند:« إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ حَيْثُ مَا عَمِلُوا مِنَ
الْمَعَاصِي وَ لَمْ يَنْهَهُمُ الرَّبَّانِيُّونَ وَ الْأَحْبَارُ عَنْ
ذَلِك».تحقیقا پیشینیان از شما نابود شدند چرا که هر چه از معاصی را مرتکب
میشدندخوبان(امت ها) آنان را منع نمی کردند. رسول خدا(ص) در یکی از سخنان خود
کسی را که نهی از منکر نمیکند،مومنی ضعیف شمرده و او را مورد غضب الهی می
شمرند:«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَيُبْغِضُ الْمُؤْمِنَ الضَّعِيفَ الَّذِي
لَا دِينَ لَهُ فَقِيلَ لَهُ وَ مَا الْمُؤْمِنُ الَّذِي لَا دِينَ لَهُ قَالَ
الَّذِي لَا يَنْهَى عَنِ الْمُنْكَرِ» امام باقر(ع) در بیان جایگاه این فریضه
الهی فرموده اند:«إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ
سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ وَ مِنْهَاجُ الصَّالِحِينَ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا
تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ
الْمَظَالِمُ وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ.» همانا امر به معروف و نهی از منکر،راه (و
رسم) انبیا و (بندگان) صالح(خداوند) است.واجب بزرگی است که توسط آن واجبات(دیگر)
اقامه می شودو راهها امنیت یافته و کسب و کار پاک می شود و ظلم ها دفع شده و زمین
آباد می گردد. از مجموع این روایات استفاده می شودکه: اولا: همواره باید
موضوع «امر به معروف و نهی از منکر» در جامعه اسلامی در جریان بوده و امت اسلامی
نباید به بهانه های واهی از اجرای آن دوری کنند بلکه لازم است تا آنجا که می توانند
بستر اجرای این واجب الهی را فراهم و آن را به یک هنجار اجتماعی بدل سازند تا در
پرتو آن جامعه اسلامی در ابعاد مختلف فردی و جمعی به امنیت پایدار و به تبع آن
سعادت هر دوجهان دست یابد. ثانیا: این فریضه الهی،ضمانت اجرا و اقامه دیگر فرائض
است چرا که اگر این مهم بدرستی انجام نگیرد در طول زمان،دیگر واجبات از جمله
نماز،روزه،جهاد و... نیز به فراموشی سپرده خواهند شد و طولی نخواهد کشید که اساس
دین از میان برود. مبانی امر به معروف و نهی از منکر از آنجا که موضوع «امر
به معروف و نهی از منکر» فرعی از فروعات دینی است طبعا از سوی فقها در مباحث فقهی
مورد بحث و تحلیل واقع گردیده و برای آن مبانی ای ذکر کرده اند که به بیان برخی از
این مبانی می پردازیم. الف: نوع وجوب هر چند در اصل وجوب «امر به معروف و
نهی از منکر» هیچ اختلافی میان فقهاء،مشهود نیست ولی در نوع وجوب آن،قدری اختلاف
دیدگاه وجود دارد به این معنا که برخی قائل به وجوب عینی و برخی دیگر به وجوب کفایی
این فریضه معتقدند.لذا ما به اجمال به تحلیل و بررسی این دو دیدگاه می پردازیم.
1:وجوب عینی در بیان معنای واجب عینی،آنگونه که علمای اصولی معتقدند باید گفت
به واجبی که اتیان متعلق تکلیف،(مثل نمازهای یومیه) از تمام مکلفین بطور یکسان(و به
تعبیری در عرض همدیگر) خواسته شده است که انجام یکی از مکلفین،موجب برائت ذمه از
دیگران نمی شود واجب عینی می گویند. فیض کاشانی بر این اعتقاد است که اگر شرائط
فراهم باشد و شخصی که آگاهی(از معروف و منکر) دارد نیز منحصر در یک شخص شود این
واجب عینی می شود و حتما باید به آن عمل شود:« إذا اجتمعت الشرائط و كان المطلع
منفردا تعين عليه» 2: وجوب کفایی واجب کفائی همان گونه که در اصول مورد
تعریف اصولیون واقع گردیده است به واجبی اطلاق می شودکه هرچند متعلق تکلیف،در ذات
آن از همه افراد خواسته شده است و به عبارتی انجام تکلیف از تمام مکلفان،مورد
نظرشارع بوده است ولی با انجام یکی از این افراد،تکلیف از دیگران ساقط می شود مانند
وجوب کفن و دفن میت که اگر حتی یک نفر هم تمام امور را انجام دهد این فریضه از تمام
مکلفان ساقط و خواسته شارع تحقق یافته است. در این جا به تعدادی از نظرات فقها
که قائل به کفائی بودن وجوب «امر به معروف و نهی از منکر» می باشند اشاره می کنیم.
فیض کاشانی (در صورت اجتماع شرائط و عدم انحصار در یک شخص) معتقد به کفایی بودن
امر به معروف و نهی از منکر می باشد. اما مشهور فقها(آن گونه که بحرانی درکتاب
خود می نویسد) به کفائی بودن آن نظر دارند:«و قد اختلف في هذا الوجوب هل هو كفائي
أو عيني؟والمشهور الأول» میان کفائی یا عینی بودن( امر به معروف و نهی از منکر)
اختلاف شده است ولی نظر مشهور همان اولی (کفائی بودن) است. ب: مراتب امر به
معروف و نهی از منکر فقها برای انجام «امر به معروف و نهی از منکر»،سه مرتبه و
درجه بیان کردهاندکه گویای این حقیقت است که این مهم،در هر مرتبه ای که برای
مکلفین،مقدور باشد باید اتیان شود. به این که اگر شخصی بتواند تنها به مرتبه اول و
دیگری به مرتبه اول و دوم و فرد سوم به هر سه مرتبه آن جامه عمل بپوشد باید چنین
کند. اول: انکار قلبی اولین مرتبه در نهی از منکر این است که افراد،قلبا از
انجام منکرات،بیزار بوده و در صورت مشاهده، از آن متاثر شوند.از آنجا که این مرتبه
برای همه افراد،ممکن است برخی از فقها قایل به اطلاق وجوب در آن شده اند یعنی گفته
اند تحت هر شرائطی این مرتبه بر همه مکلفین واجب عینی می باشد.صاحب شرایع در این
ارتباط چنین می نویسد:« و مراتب الإنكار ثلاث:بالقلب و هو يجب وجوبا مطلقا...»
دوم: انکار زبانی با توجه به این که در این مرتبه باید شرائط مهیا باشد به این
که برای مکلف در هنگام انجام این واجب باید شرائطی از قبیل عدم خطر،احتمال تاثیر
و... فراهم باشد لذا تنهادر صورت وجود شرائط،این فریضه بر او واجب و در غیر این
صورت اساسا تکلیفی نخواهد داشت.به عبارت دیگر تا شرائط انجام امر به معروف و نهی از
منکر فراهم نباشد شخص،اساسا به چیزی مکلف نخواهد بود و وجوب از او ساقط می گردد.
نکته ای که فقها به آن توجه داده اند این که در این مرتبه از امر به معروف و نهی از
منکر باید به درجات آن توجه نمود به این معنا که اگر شخصی بتواند با یک بیان ساده و
بدور از هرگونه تنش،فرد خاطی را از انجام کارش بازدارد،نوبت به سخن تنش آلود نمی
رسد و یا این که اگر می داندکه با زبان نیکو و آهسته آهسته می تواند به غرض خود
برسد دیگر نباید با تندی با افراد برخورد نماید.به دیگر سخن،فقها در انجام این
مرتبه بر رعایت قانون « الاسهل فالاسهل» تاکید دارند چرا که درغیر این صورت چه بسا
موجبات ضمان نیز فراهم آید.صاحب شرایع می نویسد:«... انتقل إلى الإنكار باللسان
مرتبا للأيسر من القول فالأيسر» سوم: انکار عملی آخرین مرتبه و مرحله ای که
فقهاء در انجام این واجب برشمرده اند مرتبه عمل است.در این که اگر شخص ناهی از منکر
با پشت سر نهادن مراتب پیشین،به نتیجه ای دست نیافت و منکر همچنان در افراد خاطی
مشهود بود چه باید بکند؟ اندکی اختلاف میان فقها و حقوق دانان وجود دارد که به آن
اشاره میکنیم. الف: جواز اقدام از سوی ناهی ازمنکر برخی بر این باورند که
در این مرتبه باید چگونگی عمل را به تصمیم فرد ناهی از منکر وانهاد به این معنا که
هر چه نظر او به آن تعلق گرفت می تواند انجام دهد یعنی اگر به این نتیجه رسید که
اقدام عملی نهی از منکر و به عبارتی زدن(فرد خاطی)،مفید خواهد بود او می تواند چنین
اقدامی بنماید و در غیر این صورت خواهد توانست از آن صرف نظرکند. صاحب مفاتیح
الشرائع در این باره چنین می نویسد:« الجامع للشرائط أدرى بما يقتضيه الحال» .(کسی
که) شرائط برای او فراهم است داناتر است به آنچه حال،آن را(برای اتخاذ تصمیم) اقتضا
می کند. در شرائع الاسلام موضوع جواز زدن فرد خاطی،مطرح و چنین آمده است:« و لو
لم يرتفع إلا باليد مثل الضرب و ما شابهه جاز». اگر(منکر) بر طرف نشود مگر با
دست(کنایه از عمل زدن) مثل زدن و مشابه آن(جرح و...) جایز است(یعنی فرد می تواند به
آن اقدام نماید تا این که منکر از بین برود). ب:عدم جواز اقدام از سوی ناهی از
منکر عده ای بر این اعتقادندکه نمی توان در این مرحله،موضوع را به تصمیم شخص
ناهی از منکر سپرد چرا که موجبات اختلال نظام فراهم و مصلحت جامعه اسلامی این را
ایجاب نمی کند.لذا باید این مرتبه به حاکم و حکومت اسلامی واگذار شود تا هر تصمیمی
که مقتضی باشد اتخاذ و به اجرا گذراد. صاحب شرایع بر این نظر است:در صورتی که
انجام منکر عملی(زدن)،به قتل ویا جرح منجر شود باید به اذن امام باشد. یکی از
حقوقدانان معاصر بر این است که: « این مرتبه برای جلوگیری از هرج و مرج در اختیار
حاکم(اسلامی) است» لایحه اخیر مجلس شورای اسلامی در ارتباط با اجرایی شدن اصل
هشتم قانون اساسی این مرحله را به حکومت ارجاع داده و بیان می دارد:« امر به معروف
و نهی از منکر در مرحله تذکر لسانی،کتبی و رفتاری و ارائه شکایت و گزارش به مراجع
ذیصلاح وظیفه همگانی است و در مرحله یدی(زدن) به حکومت اختصاص دارد»
|
|