(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


یکشنبه 10 آذر 1392 - شماره 20653

تلاش برای شادی و قضای حاجت مؤمنان (چراغ راه)
مبانی حیات طیبه (حکایت خوبان)
ویژگی‌های خلقتی انسان
قرآن؛ شفای جسم و روح
آنچه برای سیاستمدار ضروری است
ارزش و فضیلت عفو و گذشت
   


قال الامام الرضا(ع) : و احرصوا علی قضاء حوائج المؤمنین و ادخال السرور علیهم، و دفع‌المکروه عنهم، فانه لیس شیئی من الاعمال عندالله- عز وجل- بعدالفرائض افضل من ادخال السرور علی المؤمنین.
امام رضا(ع) فرمود: برای قضای حاجت مؤمنان، و شاد ساختن آنان، و دور کردن ناگواری ‌ها از آنان، حرص داشته باشید (و شتاب کنید) زیرا که پس از واجبات، هیچ کاری نزد خدای بزرگ، برتر از شاد کردن مؤمنان نیست.(1)

1- بحارالانوار، ج 78، ص 347

 


از امام صادق(ع) سوال کردند: کار خود را روی چه پایه و مبنایی استوار ساخته‌ای؟
(مبنا و اساس زندگی‌ات چیست؟) حضرت در پاسخ فرمودند! من بنا و ساختمان زندگی‌ام را روی چهار پایه نهاده‌ام.
پایه اول - عامل بودن به وظایف
«علمت ان عملی لایعمله غیری فاجتهدت» این را فهمیدم که آن کاری را که مربوط به من است و انجامش را از من خواسته‌اند، دیگری آن را انجام نخواهد داد، پس کوشیدم آن را خودم انجام دهم.
پایه دوم - ادراک محضر حق
«و علمت ان‌الله عزوجل مطلع علی فاستحییت»
دانستم که هر جا باشم، خدا آگاه از کار من است، از او حیا کردم»
پایه سوم - مطمئن بودن از روزی خود
«و علمت ان رزقی لایاکله غیری فاطما ننت» دانستم که رزق مرا کسی غیر من نخواهد خورد، آسوده‌خاطر گشتم»
پایه چهارم - آماده بودن برای مرگ
«و علمت ان اخر امری الموت فاستعددت»
دانستم که پایان کار من مرگ است،‌ از این رو آماده برای فرا رسیدن آن گشتم. (1)

1- بحارالانوار، ج 78، ص 228

 


پرسش:
انسان با قطع نظر از هرگونه اندیشه و رفتار چه ویژگی‌هایی به لحاظ خلقتی دارد؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به این سؤال به ویژگی‌هایی همچون؛ عقل، اراده، اختیار و انتخاب و عاطفه و احساس اشاره کردیم. اینک بخش پایانی دنباله مطالب را پی می‌گیریم.
5- فطرت
فطرت خداجویی نیز طبق اعتراف اکثر انسان‌شناسان در نهاد آدمی وجود دارد و حتی بدون تعلیم و آموزش، گرایشهای خداجویانه را در انسان بیدار می‌کند و آدمی را به سمت و سوی ماورای طبیعت و کمال و جمال مطلق سوق می‌دهد و هر انسانی در درون و ذات خویش عطش به معنویت را احساس می‌کند.
میلها وگرایشهایی در آدمیان هست که از همین عوالم مادی ریشه می‌گیرد، چون گرایش به خوراک، پوشاک، به جنس مخالف و... اما گرایش به خدا و معنویت، از عالم ماورای ماده سرچشمه می‌گیرد. اینکه برخی از متفکران، گرایش به ماورای طبیعت را جزء تعریف انسان قرار داده‌اند، و فصل مقوم انسانیت دانسته‌اند، و انسان را به «حیوانی متافیزیکی» تعریف کرده‌اند، براساس همین خمیرمایه اصلی است که در هر انسانی وجود دارد، امام علی(ع) در نهج‌البلاغه می‌فرماید: «الرائح الی الله کالظمان یرد الماء» کسی که به سوی خدا می‌رود، همچون تشنه‌ای است که به آبشخور گام می‌نهد.
6- وجدان
این ویژگی طبق نظر بسیاری از اندیشمندان و طبق درک و دریافتهای درونی هر کس، در نهاد آدمی وجود دارد و انسان را به راستی و درستی فرامی‌خواند، و براساس آفرینش خویش به نیکی میل دارد، و از هر بدی و تباهی متنفر است.
این گرایش در درون هر انسانی وجود دارد، و ممکن است در اثر انواع تعلیم و تربیت‌ها، مصداقها و نمونه‌های آن فرق کند در قرآن کریم سوره القیمه آیه 2 آمده است «ولا اقسم بالنفس اللوامه» سوگند به نفس (و وجدان) سرزنشگر.
این نفس سرزنشگر، همان وجدان اخلاقی انسان است که از ویژگی‌های انسان شمرده شده است و آن را «قاضی درونی» نامیده‌اند. دادگاه عدل الهی را جهان آخرت دانسته‌اند و دادگاه عدل الهی را در این جهان، در درون انسان و با قضاوت وجدان معرفی کرده‌اند. پیامبر اکرم(ص) در بحارالانوار7 ج67، ص 303 می‌فرماید: «من ساءته سیئته و سرته حسنته، فهو مومن» هر کس بدی‌هایش او را بد حال کند (دچار عذاب وجدان گردد) و خوبی‌هایش او را خرسند سازد، (براستی) در شمار مومنان است.
7- تربیت پذیری
استعداد پذیرش تربیت‌های گوناگون در انسان وجود دارد، بسیار عمیق‌تر و اصولی‌تر و پایدارتر از دیگر موجودات زنده. این استعداد تا اندازه‌ای است که با تربیت درست می‌توان از یک انسان ساده چون یک صفحه نانوشته، بهترین انسان و بهترین نوشته را پدید آورد، چنانکه عکس آن نیز امکان دارد.
علی(ع) در نهج‌البلاغه نامه 31 می‌فرماید: «انما قلب الحدث کالارض الخالیه ما القی فیها من شیئی قبلته» همانا قلب هر انسان جوانی همانند زمین خالی می‌ماند که هر آنچه از (بذر و...) در آن قرار داده شود، آن را قبول می‌کند.»
8- گرایش به بقا و جاودانگی
حب بقا و خلود، در درون همه انسان‌ها به ودیعت نهاده شده و انسان با مرگ حتمی که در پیش دارد، نیستی و نابودی را برای خود نمی‌پذیرد و باور ندارد و به نوعی به بقا و پایداری پس از مرگ می‌اندیشد. هر انسانی طبق مرام و آیینی که پذیرفته است، به گونه‌ای پایداری پس از مرگ را برای خود ترسیم می‌کند.
به هر حال این حب بقا و خلود از ویژگی‌های نوع انسانی است و برای شناخت انسان باید به ریشه‌های این احساس ژرف‌ اندیشید و علل و عوامل درونی آن را به واکاوی گذاشت و از این راه نیز به بعد اصلی وجود انسان یعنی روح پی برد و منکران روح را ناآگاه از این حقیقت انسان دانست.
ابلیس برای فریب حضرت آدم و حوا از همین خصیصه وجودی انسان استفاده کرد و با تکیه بر حب بقا و خلود حضرت آدم و حوا گفت: «هل ادلک علی شجره الخلد و ملک لایبلی» آیا (دوست دارید) شما را به یک درخت زندگی جاودانه و ملکی بی‌زوال که پایان ندارد راهنمایی کنم؟ (طه-120)
به نظر می‌رسد که کوتاه ترین و گویاترین جمله در تبیین حقیقت انسان، این آیه کریمه باشد «انالله و انا الیه راجعون» ما از آن خداییم و به سوی او (جهان باقی خدایی) بازمی‌گردیم. این آیه دو حقیقت را بازگو می‌کند:
1- حقیقت و باطن خداجوی انسان
2- وجود گوهر باقی و غیرمادی در انسان، و بقای آن- پس از مرگ- و زندگی در عالم خدایی.

 


* محمدرضا ستوده
خداوند، قرآن را به عنوان شفا و درمان معرفی می‌کند. اما این بدان معنا نیست که قرآن فقط شفای جان‌ها و دلها را موجب می‌شود و از بیماردلی رهایی می‌بخشد، بلکه به اعتبار اطلاقی که در آیه شفاء است، می‌توان گفت که قرآن شفای جسم و جان آدمی است و همان‌گونه که می‌توان با قرآن، دردهای روحی و روانی و فکری را درمان کرد، می‌توان دردهای جسمی و بدنی را نیز به وسیله قرآن درمان کرده و از بیماری نجات داد.
کاربردهای دعا و نیایش نیز این‌گونه است؛ چرا که انسان همان‌طوری که می‌تواند از اسباب مادی برای درمان بهره‌ گیرد، می‌تواند از اسباب فرامادی و معنوی نیز بهره‌مند شود، بلکه باید گفت که آن کسی که در اسباب مادی، معجزه درمان را نهاده در دعا و آیات قرآنی نیز معجزه دعا را قرار داده است؛ زیرا به حکم توحید فعلی، شفا تنها در دست اوست و انسان می‌بایست شفا و درمان را از شافی بخواهد که پزشک و درمان مادی و غیرمادی را اسباب شفا قرار داده است.
آنچه درپی می‌آید نیم‌نگاهی است به اهمیت شفاخواهی از قرآن، چه استشفای بیماریهای روحی و روانی و چه بیماریهای جسمی.
***
درمان و شفا از قرآن
خداوند به صراحت می‌فرماید: و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین؛ و از قرآن آنچه شفا و رحمت است برای مؤمنان نازل می‌کنیم. (اسراء، آیه82)
شفا از «شفی» به معنای اشراف و تحت اختیار در آوردن چیزی است. از آن‌رو، به درمان بیماری و دست‌یابی به عافیت و سلامت شفا گویند که وقتی شخصی به جهت مشرف شدن بر مرض و سپس غلبه بر آن (معجم مقاییس اللغه، ج3، ص199، «شفی») و رسیدن به کناره سلامتی، از غلبه و چیرگی بیماری رهایی یافته باشد گویی با درمان بیماری و رهایی از مرگ، جسم و جان خود را تحت اشراف خود گرفته است. لذا به درمان از بیماری، شفا گفته شده و شفا به عنوان اسم برای بهبودی و صحت به کار گرفته شده است. (مفردات الفاظ قرآن کریم، ص459، «شفا»)
به هرحال، شفا به معنای تحت اشراف و اختیار در آوردن جسم و جان و چیرگی بر دشمنی است که می‌کوشد تا بر جسم و جان غلبه یافته و اختیار آن را در دست گیرد. این عمل درمانی را شفا می‌گویند. در آیات قرآنی برای بیان این مفهوم و مقصود، واژگانی غیر از شفا چون برء و کشف از ضرر نیز به کار رفته است. برء به معنای برائت و رهایی و آزادی است.
از آیات قرآنی به دست می‌آید که خاستگاه همه چیز از جمله مرگ و حیات، خداوندی است که خالق همه چیز است؛ (ملک، آیه2) زیرا هر چیزی که نام هست و بود بر آن نهاده می‌شود و از وجود بهره‌ای برده، مخلوق خداوند است. البته شر و بدی مطلق در هستی وجود ندارد و آنچه وجود دارد شر نسبی است که نسبت به چیزی نقص و نسبت به چیز دیگر کمال است. نکته دیگر آنکه در آیات قرآنی شر به خدا نسبت داده نمی‌شود؛ زیرا شر و بدی به معنای نقص است و هرگزخداوند امری را ناقص و غیرکامل نمی‌آفریند، بلکه موجودات خود به دلایل و عللی از تمامی کمال بهره‌مند نمی‌شوند و اسم شر بر آن نهاده می‌شود.
بایدتوجه داشت که مرگ نقص نیست، بلکه کمالی برای آدمی و هر موجودی است تا از نشئه‌ای به نشئه دیگر درآید. همچنین بیماری امر وجودی و کمالی است و اگر نسبت به چیزی شر باشد برای خودش یا دیگری خیر است. با نگاهی به ویروس‌ها و میکروب‌ها و رفتار آن‌ها می‌توان دریافت که چرا چنین اعتقادی مطرح می‌شود.
خداوند، خاستگاه بیماری و شفا
به هر حال، از نظر آموزه‌های قرآنی، توحید فعلی امری قطعی است و نمی‌توان در هستی امری را یافت که مخلوق الهی و تحت مشیت و اراده او نباشد. بیماری نیز از چنین خصوصیتی برخوردار است؛ اما اینکه حضرت ابراهیم(ع) دراین جمله می‌فرماید: فاذا مرضت فهو یشفین، وقتی بیمار شدم پس اوست که مرا شفا می‌دهد (شعراء، آیه 80) برای این است که ایشان درحال بیان نعمت‌های الهی بوده است و بیماری نعمت نیست بلکه سلب نعمت است، ولی از آنجایی که آن حضرت(ع) می‌خواست نعمت شفا را بیان کند به ذکر بیماری نیز پرداخته، ولی آن را به خود نسبت داده است. بنابراین، آن حضرت(ع) به علت رعایت ادب این‌گونه سخن نگفته، بلکه چون ایشان در مقام بیان نعمت‌های الهی بوده، بیماری را به خود نسبت می‌دهد، با آنکه هیچ شک و تردیدی ندارد که بیماری نیز از مخلوقات و افعال الهی است. پس در بیان علت نسبت بیماری به خود و نه خدا باید گفت که چون ایشان در مقام بیان نعمت‌ها بود و در همان حال اگر به بیماری اشاره می‌کرد که سلب نعمت است، مقصود حاصل نمی‌شد. اما اینکه چرا حضرت(ع) به بیماری در میان نعمت‌ها اشاره می‌کند و آن را به خود نسبت می‌دهد، از آن روست تا این گونه از باب مقامی بر جایگاه شفابخشی خداوند به عنوان یک نعمت بزرگ تاکید ورزد. (المیزان، ذیل آیه)
به هر حال، خداوند خاستگاه هر چیزی درجهان و خالق و فاعل، خود اوست. ازجمله این امور، بیماری و شفاست که از افعال الهی است. این بیماری و شفا می‌تواند از طریق اسباب مادی انجام گیرد یا از طریق اسباب غیرمادی. از آنجایی که نفس انسانی ترکیبی از مجرد وماده است و میان آن دو ارتباط تنگاتنگی است، هر یک در دیگری تاثیر دارد. و به خاطر همین تاثیر دو سویه میان عوالم مادی و غیرمادی لازم نیست که تنها درمان و شفا را در اسباب مادی بجوییم، بلکه دراسباب غیرمادی نیز همین تاثیر وجود دارد.
قرآن، شفای جسم و روح
خداوند در آیه 82 سوره اسراء از شفابخشی قرآن سخن به میان می‌آورد. هر چند که به نظر می‌رسد که این شفابخشی به علت طبیعت قرآن و فلسفه نزول، در حوزه روح و روان باشد که همان حقیقت انسان است، ولی چون که کالبد انسانی نقش مهمی در حرکت‌های هدایتی و کمالی انسان بازی می‌کند، شفابخشی قرآن به کالبد نیز تعلق می‌گیرد. افزون بر این که خداوند در این آیه، شفابخشی را به قرآن نسبت می‌دهد و آن را محدود به جان و روح یا روان نمی‌کند.
البته از آیه 57 سوره یونس برمی‌آید که بیشترین تاثیر شفابخشی قرآن را باید در بیماری‌های روحی و نفسانی و روانی آدمی جست؛ چرا که قرآن با بیان خویش، شفادهنده انسانها از کوردلی، جهل و سرگردانی در شک است. انسان می‌تواند با تبرک به قرآن، بسیاری از ناخوشی‌ها و ضررها را برطرف کند و به سلامت و عافیت روح و روان برسد. (مجمع‌البیان، ج 6-5، ص 673؛ التبیان، ج 5، ص 395) اما این هرگز به معنای محدودیت در شفابخشی قرآن نیست؛ زیراآنچه که تأثیر را در گیاهان دارویی قرار داده در همین قرآن نیز درمان و شفای جسم و جان را قرار داده است.
از آیه 44 سوره فصلت و 82 سوره اسراء برمی‌آید که کلید این شفابخشی در ایمان اشخاص به شفابخشی قرآن در انسان نهفته است. به این معنا که ایمان به شفابخشی قرآن است که می‌تواند این تأثیر شگرف را به جا گذارد و دردهای جسمی و روحی مردم را درمان کند و انسان را به سلامت و عافیت رساند.
پس همان‌گونه که خداوند در عسل (نحل، آیات 68 و 69) یا بوته کدو در درمان بیماری‌های پوستی و ضعف بدنی و جسمی (صافات، آیه 146) و برخی ازگیاهان و میوه‌ها به‌ویژه انجیر، زیتون، انار، خرما، انگور و مانند آن شفا و درمان قرار داده، همچنین در آیات قرآنی نیز شفا قرار داده است؛ چرا که اصولا شفا و درمان از خداست و دارو و پزشک تنها اسباب و وسایل الهی است و این خداوند است که به اراده خود در چیزی درمان و شفا قرار می‌دهد. (شعراء، آیه80) پس تفاوتی نمی‌کند که این درمان و شفا در اسباب مادی باشد یا در غیر آن قرار گیرد؛ چنانکه خداوند خود به صراحت در آیه 82 سوره اسراء از شفابخشی مطلق و بی‌قید و شرط (البته جز شرط ایمان) قرآن در جسم و جان سخن به میان آورده است.
خداوند در آیه 96 سوره یوسف نشان می‌دهد که می‌توان حتی از امور غیرمرتبط به ظاهر چون پیراهن، شفا و درمان طلبید، به شرط آنکه ارتباط ایمانی میان خداوند و شفابخشی را درک کرده باشیم و بتوانیم از هر چیزی برای درمان استفاده کنیم؛ زیرا این خداوند است که شفا می‌دهد و درمان می‌کند و خداوند نیز درمان را می‌تواند در هر چیزی قرار دهد؛ چنان‌که در کلام حضرت عیسی(ع) شفا از بیماری‌های پیسی و برص و درمان کور مادرزاد و مانند آن را قرار داد. (آل‌عمران، آیات 45 و 49؛ مائده، آیه110)
خداوند یکی از راه‌های درمان و شفا را در دعا قرار داده است. دعا که اوج عبودیت و ایمان انسان به خداست، مهمترین ابزاری است که در اختیار انسان برای شفابخشی است. در این میان دعاهایی که از زبان پیامبران(ع) در قرآن وارد شده به سبب جنبه نوری و قرآنی آن بهترین دعاهایی است که مؤمن می‌تواند در بیماری‌ها و گرفتاری‌های گوناگون از آن بهره گیرد.

 


آیت‌الله جوادی آملی
حضرت آیت‌الله جوادی آملی در گفتاری نشانه‌های سیاستمداران عاقل و نیز عواملی که باعث سقوط یک نظام می‌شود را تشریح کرده‌اند که آن را به نقل از خبرگزاری حوزه تقدیم خوانندگان عزیز می‌کنیم.
***
در نظام اسلامی همه ما مسئولیم و مسئولیّت برای مسئول، مسبوق به صیانت و سیاست نفس است. در بیانات نورانی امیرالمؤمنین‌ ـ‌ علیه‌السلام ـ که هم در مسائل اخلاقی و هم در کشورداری انسان کامل است، آمده: «…أنْ یسوس نفسَه قبل أن یسوس جنده» (۱)، هر مسئولی قبل از اینکه دیگران را رعایت کند، باید خود را رعایت کند و قبل از سیاستمداری نسبت به دیگران، باید سیاستمدار داخلی نفس خود باشد. در درون انسان، خواسته‌های زیادی هست که اگر انسان، سیاستمدار نباشد و آن‌‌ها را تعدیل نکند، پیش از اینکه برای نجات دیگران گام بردارد، خود در مهلکه گمراهی و ضلالت فرو می‌رود. از این رو در بیان نورانی دیگر از حضرت علی‌ ـ ‌علیه‌السلام ـ  آمده است: «أجلّ الأمراء مَنْ لم یکن الهواءُ علیه أمیراً» (۲)،بزرگ ترین امیر و مسئول، کسی است که اسیر هوی نباشد. چون هوی و هوس، گاهی شهوت غریزی و غضب طبیعی نمی‌خواهد؛ بلکه امارت و سلطنت، آن هم سلطنت بر درون را طلب می‌کند و معنای سلطنت بر درون این است که هوس، بر بالای کرسی می‌نشیند و بر تمام فرآورده‌های علمی و تجربی و قوا و شئون نفس دستور می‌دهد؛ مثلاً، به علم دستور می‌دهد که چنین فتوا بده؛ به فرزانگی دستور می‌دهد که چنین دسیسه بازی و شیطنت کن. ریاست طلبی، بد‌ترین و تلخ‌ترین صفتی است که انسان در درون‌نفس به آن مبتلاست و هیچ کسی هم از گزند آن در امان نیست.
از این روی درباره خطر نفس گفته‌اند: «أعدی عدوّک نفسک الّتى بیْن جنْبیک» (۳)، دشمن‌ترین دشمنان تو نفس توست. یکی از شرارت‌های هوس این است که هرگز نمی‌خواهد دشمن خود یعنی عقل، هوش و دانش را از‌ پای‌ درآورد و اعدام کند، بلکه می‌خواهد آن‌‌ها را اسیر بگیرد و بر آن‌ها فرمانروایی کند. اینکه می‌بینید نظم نوین جهانی! آرامش بشریّت را به هم می‌زند، برای آن است که آنان درس، زیاد خوانده‌اند و علم صناعی، زیاد دارند؛ اما نه برای تأمین رفاه بشریّت بلکه برای تأمین خواسته‌های چیزی که بر کرسی ریاست نشسته است؛ یعنی هوس. هیچ کس را در هیچ حالی از گزند این دشمن، گریزی نیست.
خود ارزیابی
برای اینکه بفهمیم مبتلا به بیماری جاه طلبی هستیم یا نه، باید خود را ارزیابی کنیم؛ از این رو فرموده‌اند: اگر دیدید، حالات شما در شرایط گوناگون عوض شد، بدانید که به دام هوس نزدیکید و اگر عوض نشد، خوشحال باشید و بدانید مانند آن طایر خوش پروازی هستید که در فضای باز، دام را می‌بیند و در آن نمی‌افتد.
در حدیث آمده است: «المرء یتغیّر فى ثلاث: لقربٍ من المُلوک والولایات والغِنی بعد الفقْر ومنْ لم یتغیّر فى هذه فهو ذو عقلٍ قویمٍ وخُلقٍ مستقیمٍ» (۴) یعنی، وضع غالب انسان‌‌ها در شرایط گوناگون عوض می‌شود؛ اما اگر کسی مسئولیتی پیدا کرد یا به دستگاه مسئولی نزدیک شد یا وضع مالی وی بهتر شد، ولی اخلاق او عوض نشد، فرزانگی‌اش به فرومایگی و فروتنی‌اش به تکبّر مبدل نشد. او دارای عقل قویم و خلق مستقیم است. همه ما در هر لحظه باید خود را بیازماییم. صحنه درون، میدان جنگ است و این جنگ، آتش بس پذیر نیست.
هیچ کسی در هیچ دوره‌ای از عمر خود آسوده از نبرد داخلی نیست؛ البته میدان جنگ فرق می‌کند. اگر کسی در دوران جوانی بیدار نشود، بیدار کردنش در دوران پیری، بسیار مشکل است. می‌گویند خواب در موقع سحر، سنگین‌تر از خواب اوایل شب است. چون هر چه خواب، دیر‌تر می‌شود، سنگین‌تر می‌شود، مگر به پایان خود نزدیک شود.
نظام اسلامی در سایه اخلاق
در نظام اسلامی،‌‌ همان گونه که در صیانت و اخلاق اسلامی معیار، نان و گوشت و … نیست بلکه فضایل اخلاقی است، در جذب و جلب اعتماد مردم هم معیار، مسائل اخلاقی است.
در یکی از بیانات امیرالمؤمنین‌ ـ‌ ع ـ  آمده است: «قلوب الرّعیّة خزائنُ راعیها فما أودع فیها‌‌ ـ أو زرع فیها ـ من خیْرٍ أو شرٍّ وجَد‌ها» (۵) مسئولین در نظام اسلامی با دل‌های مردم، سر و کار دارند و دل‌های آنان مزرعه مسئولین است. هر کسی در هر مزرعه‌ای هر چه کاشت، درو می‌کند. مردم سختی‌‌ها را تحمّل می‌کنند ولی ظلم، رشوه و بداخلاقی را تحمّل نمی‌کنند. حضرت علی‌ ـ ‌علیه‌السلام ـ  می‌فرماید: «یُستدلّ علی إدبار الدّول بأربعةٍ»؛ یعنی اگر انسان خواست ببیند نظامی می‌ماند یا سقوط می‌کند، چهار معیار را باید بررسی کند.
اگر ـ خدای ناکرده ـ این چهار چیز در نظامی وجود داشت، آن نظام سقوط می‌کند و اگر نبود، برای همیشه می‌ماند. این چهار معیار، عبارتند از: «تضییع الأصول، والتّمسک بالغرور و تأخیر الأفاضل و تقدیم الأراذل» (۶) یعنی، اگر اصول ارزشی واخلاقی ضایع شود، ظلم جایگزین عدل و خیانت جایگزین امانت و انسان مغرور شود؛ افراد حزب اللهی، امین، لایق و با تجربه، منزوی شوند و اشخاص رذل، بدسابقه، بد اخلاق و سست اعتقاد مصدر کار قرار گیرند، در آن صورت می‌توان نتیجه گرفت که سقوط می‌کند.
حال برای اصلاح و حفظ نظام اسلامی خود باید خودمان را اصلاح و حفظ کنیم، به گونه‌ای که مسائل ارزشی در تدوین و تهیّه برنامه‌‌ها کاملاً ملحوظ شود و رعایت حقوق مجریان فاضل و تقدیم آنان در مقام اجرا بر دیگران، محفوظ باشد.
جنگ نابرابر در جهاد اکبر
شبیخون دشمن داخلی اگر جنگی مانند جنگ تحمیلی عراق بر ایران باشد که دشمن اولاً سلاح‌های بیشتر و پیشرفته‌تر داشته باشد و دوم آن که غافلگیرانه حمله را شروع کند، این جنگ، جنگی نابرابر است. در جهاد اکبرمشکل ما همین است؛ زیرا قبل از آمدن نیروهای خودی به میدان، نیروهای دشمن به میدان آمده و صحنه‌‌ها را گرفته و سنگربندی کرده‌اند و مبارز، طلب می‌کنند. ما عقل، علم و سلسله دستوراتی دینی داریم که نیروهای خودی است و در مقابل، شهوت، غضب، جهل و هوی پرستی نیروهای بیگانه است. پیش از اینکه عاقل شویم و چیزی یاد بگیریم، شهوت و غضب و… آمده‌اند صحنه را پر کرده‌اند و این‌‌ همان جنگ نابرابر در میدان جهاد اکبر است. برای پیشگیری از چنین نبرد نابرابری به ما گفتند در گوش راست فرزندانتان برای اولین بار، قبل از اینکه هیچ حرف دیگر را بشنود، اذان و در گوش چپ او اقامه بگویید؛ یعنی قبل از اینکه دشمن بیاید سنگر بگیرد شما او را مسلّح کنید.
رابطه حیا با عقل
حیا، نشانه عقل نیز گفته‌اند: بیازمایید اگر شخصی در برابر کار بد خجالت می‌کشد، بدانید نبوغی دارد. چون حیا با عقل هماهنگ است. از حیای او می‌فهمیم که می‌تواند عاقل خوبی باشد.‌‌ همان گونه که از امیرالمؤمنین‌ ـ‌ علیه‌السلام ـ  نقل شده است که جبرئیل بر حضرت آدم‌ ـ‌ ع ـ  نازل شد و او را میان عقل، حیا و دین مخیّر کرد، آن حضرت عقل را برگزید؛ دین و حیا گفتند: ما مأموریم هر جا که عقل هست ما هم باشیم (۷).
گاهی انسان احساس تنهایی می‌کند، چون با کسی نیست، در این حال از ارتکاب گناه پروایی ندارد؛ زیرا کسی او را نمی‌بیند تا خجالت بکشد، ولی بررسی می‌کند و می‌بیند که در حقیقت تن‌ها نیست. «کرام کاتبین» فرشتگان، انبیا و اولیا و از همه بالا‌تر، ذات اقدس الله بر همگان آگاه است، آنگاه خجالت می‌کشد و اگر انسان در مشهد، مریی و منظر این همه ذوات نورانی باشد و احساس شرم نکند، معلوم می‌شود یا وجود آن‌ها را باور نکرده و یا باور را جدّی نگرفته است؛ اما اگر انسان این راه‌‌ها را طی کند، بر هوای خود امیر است؛ وقتی بر هوای خود امیر بود، سیاستمدار خوبی در حوزه نفس خود است و وقتی در حوزه نفس خود سیاستمدار خوبی بود، می‌تواند امیر، فرمانروا و سیاستمدار دیگران نیز باشد و جامعه اسلامی را جامعه برینِ عقلی کند و به دست صاحب اصلی اش ولی عصر امام زمان ـ ارواحنا فداه ـ بسپارد.
صالح‌ترین کار‌ها
انسان‌های کاملی که خُلق آن‌ها قرآن است، اشتغال به تهذیب نفس را صالح‌ترین کار‌‌ها می‌دانند. امیرالمؤمنین‌ ـ‌ ع ـ  می‌فرمایند: «الاشتغالُ بتهذیب النفس أصلح» (۸) صرف عمْر در تهذیب روح، صالح‌ترین کارهاست. البته این، بدان معنا نیست که انسان از هر کاری دست بردارد و به تهذیب روح بپردازد؛ بلکه به این معناست که در هر کاری به فکر نزاهت روح باشد و اصولاً بیکاری مایه «وَهن» است. انسان بیکار، ناچار است «کَلّ» بر دیگران باشد و همین، مایه فرومایگی روح است و روح فرومایه هرگز فرزانه و مهذّب نخواهد شد و نمی‌تواند بر جامعه‌ای ریاست کند، چون در سیاست درون وامانده و در نبرد داخلی درمانده است.

1-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۷، ص ۱۹
2-شرح غرر الحکم، ج ۲، ص ۴۳۸
3-بحار، ج ۶۷، ص ۶۴
4-شرح غرر الحکم، ج ۲، ص ۱۴۶
5-شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، ج ۱۱، ص ۹۴
6-شرح غرر الحکم، ج ۶، ص ۴۵۰
7-هبط جبرئیل علی آدم (ع)فقال: یا آدم إنى امرت أن اخیّرک واحدهًْ من ثلاث /کافی، ج ۱، ص ۱۰، کتاب العقل والجهل، ح 3
8-شرح غرر الحکم، ج ۱، ص ۳۴۸

 


* محمدمهدی رشادتی
امام‌حسین(ع) فرمود: «ان اعفی الناس من عفی عن قدره» با گذشت‌ترین انسان کسی است که با داشتن قدرت عفو کند.
(فرهنگ سخنان امام‌حسین(ع) محمد دشتی ص36)
یکی از اساسی‌ترین ارزشها و مکارم اخلاقی در زندگی اجتماعی و روابط انسانها گذشت از خطاهای دیگران و پذیرش عذر آنان است. این ویژگی می‌تواند دشمنی‌ها را ریشه‌کن کند و محبت و دوستی و اتحاد درپی داشته باشد. زیرا آدمیان در روابط اجتماعی و در تعامل با یکدیگر بطور قطع دچار اشتباه و حتی ظلم نسبت به همنوعان می‌شوند. لذا به منظور صیانت از استحکام روابط فیمابین، عذرخواهی‌ها را پذیرا باشیم.
بدین نحو کینه‌ها و دشمنی‌ها و نزاع‌ها جای خود را به دوستی‌ها و مهربانی‌ها و همدلی‌ها خواهد داد.
عفو و گذشت ضد انتقام گرفتن و عوض درآوردن است. علی(ع) فرمود: انتقام گرفتن از زشت‌ترین کارهای فرد توانمند است و شتاب کردن در انتقام، شیوه فرومایگان می‌باشد. (غرر ج2 ص519)
فضیلت گذشت
در مقابل، گذشت نمودن از جمله بهترین صفات نیک انسان متعالی است . البته بدیهی است که گذشت در جایی صحیح است که آدمی از حق شخصی خود بگذرد. اما حق دیگری و یا حقوق عمومی به شخص مربوط نمی‌شود که از آن بگذرد. حضرت موسی عرض کرد: پروردگارا! کدامیک از بندگانت پیش تو عزیزتر هستند؟ فرمود: آن کس که به وقت قدرت عفو کند. امام سجاد(ع) فرمود: روز قیامت خدا اولین و آخرین را در یک بلندی جمع می‌کند. سپس منادی ندا می‌کند که کجایند اهل فضل؟ گروهی برمی‌خیزند، ملائکه می‌گویند: فضل شما چیست؟ گفتند: 1) هرکس از ما دوری می‌کرد ما به او نزدیک می‌شدیم. 2) هرکس ما را محروم می‌کرد ما به او بخشش می‌کردیم. 3) هرکس به ما ظلم می‌کرد او را می‌بخشیدیم. فرشتگان می‌گویند: راست گفتید، داخل بهشت شوید.
بدی را بدی سهل باشد جزا
اگر مردی احسن الی من اسا
(معراج السعاده ص206)
امام حسین(ع) فرمود: اگر مردی در این گوشم (اشاره به گوش راست) مرا دشنام دهد و در گوش دیگرم (اشاره به سمت چپ) از من پوزش بخواهد، عذر او را می‌پذیرم. زیرا که امیرالمؤمنین(ع) برایم از رسول‌‌الله نقل کرده است: بر حوض کوثر وارد نمی‌شود کسی که پوزش مردم را قبول نکند. اعم از اینکه عذرش موجه باشد یا غیرموجه.
(فرهنگ سخنان امام‌حسین(ع) ص291)
تحول یافتن مرد شامی
شخصی بنام عصار‌بن مصطلق از شام به مدینه آمد. وقتی پرسید که این مرد کیست که آنجا نشسته گفتند: حسین بن‌علی است. باتوجه به تبلیغات سوئی که علیه اولاد علی(ع) در ذهنش بود هرچه می‌توانست به حضرت بد و بیراه گفت. امام بدون ناراحتی و خشم نگاهی محبت‌آمیز به او انداخت و پس از تلاوت آیه قرآن (خذ العفو و امر بالعرف و اعرض عن الجاهلین- اعراف 199) به او گفت: ما برای هر نوع خدمت و کمک به تو آماده‌ایم. گویا از شام آمدی؟ من با این اخلاق مردم شام آشنایی دارم. تو در شهر غریبی. اگر می‌خواهی با مسکن و پوشاک و پول و... پذیرائی کنیم. آن مرد که انتظار چنین برخوردی نداشت چنان منقلب شد که گفت آرزو داشتم زمین شکافته می‌شد و فرو می‌رفتم که این‌طور ندانسته گستاخی کردم. تا آن ساعت حسین و پدرش پیش من از منفورترین مردم بودند و از آن ساعت محبوب ترین مردم برای من شدند. امام نیز چون آثار پشیمانی را در من دیدند فرمودند: امروز سرزنش و گناهی بر شما نیست. بروید خدا شما را می‌آمرزد که او از هر رحمت آورنده‌ای مهربان‌تر است. (داستان راستان ص46)
مردی به پیامبر(ص) گفت: خدمتکاری دارم که گاه اشتباه می‌کند و گاه اصلاً کارم را انجام نمی‌دهد. بفرمایید حد و مرز گذشت کردن چه اندازه است؟ حضرت فرمود: از طلوع آفتاب تا غروب آن، حد و مرز عفو و گذشت کردن 70 بار است. (عبرت آموز‌ ص216)
رسول اکرم(ص) فرمود: هر کس پر گذشت باشد عمرش طولانی می‌شود. (میزان‌الحکمه ج2 ص698)

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10