(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


سه شنبه 12 آذر 1392 - شماره 20655

زندگي‌با اعتيادخاموش
وقتي همه سرمان توي موبايل است و حواسمان به اسارت مدرن و کشتن زندگي نيست
خشت اول
گزارش3
هوای‌تازه
ساعت52
ویتامینه
بوی بارون
اس ام اس
   


همين الان امتحان کنيد؛ به دوروبرتان نگاه کنيد؛ کلي آدم را مي‌بينيد که سرشان خم شده روي موبايل‌شان. موبايل‌هاي جديدي که هم صفحات لمسي دارند و زياد با تايپ و دکمه سروکار ندارند و هم به اصطلاح هوشمند هستند و خود به خود يک رايانه شخصي همراه. هرجايي که برويد از خيابان و مترو و اتوبوس و تاکسي تا کتابخانه و کلاس درس و مطب دکتر و...همه کارشان همين است؛ سرشان توي گوشي خم شده و دارند با انگشت دنياي ارتباطات را درمي‌نوردند! غافل از اينکه دارند زندگي خودشان را له مي‌کنند و پير مي‌شوند پاي اين صفحات اجتماعي آنلاين و چت‌روم ها و بازي‌هاي مرحله‌اي که هيچ گاه به ته خط نمي‌رسند و...اين اعتياد خاموش چنان بر تاروپود زندگي ما اثر گذاشته که خودمان هم حواسمان نيست و دقيقا در همين بي حواسي است که خيلي راحت روابط اجتماعي، سلامت و نشاط زندگي و همچنين آينده خود را فداي ابزاري مي‌کنيم که قرار بوده، تامين کننده رفاه ما باشد نه بلاي جان ما! تحريريه نسل سوم
ما اسير شده‌ايم
دنياي امروز با روزگار گذشته بشر خيلي تفاوت کرده است؛ «علم» و محصولات علمي شديدا به خدمت بشر درآمده‌اند و گويا با تمام دقايق زندگي او همراه شده‌اند. با رشد و توسعه تکنولوژی در غرب و بسیاری از کشورهای جهان، سبک زندگی مردم و سیر تکوین تمدن بشری به سویی سوق پیدا کرده که موجی از تغییرات گسترده در تمام امور زندگی را شامل می شود که تقریباً از انسان، موجودی مدرن ساخته است که باید خود را با ابزارهای جدید وفق دهد. یکی از موضوعاتی که در این زندگی مدرن در سالها و دهه‌های اخیر مطرح شده است عجین شدن زندگی انسانی با وسایل و ابزارهای دیجیتال است که هر روز هم بر تعدادشان افزوده می‌شود. بشر در دو قرن گذشته تلاش زیادی برای رفاه و راحتی خود انجام داده که البته با موفقیت‌های زیادی هم روبه رو شده است. از سیستم های ارتباطی و دیجیتالی گرفته تا مدرن ترین وسایل حمل و نقل همگی در زمينه خدمت به نوع بشر اختراع و گسترش پیدا کرده اند ولی همیشه هم به نفع زندگی معمول بشر نبوده است. به عبارتي همواره اين ابزار دست ساز بشر، با مشکلي به نام طغيان عليه بشر روبه‌رو شده است؛ اتفاقي که ضرب المثل قديمي «چاقوي جراحي و چاقوي آدم کشي» را براي ما تداعي مي‌کند.
هیچ شکی وجود ندارد که سایبری شدن زندگی انسان با وجود این همه ابزارهای مدرن و جدید و هوشمند غیر قابل اجتناب است به طوری که بسیاری از کارهای مکانیکی گذشته تبدیل به کارهای دیجیتالی امروزی شده است که نمی توان زندگی روزمره را از آنها جدا کرد ولی متاسفانه همین روزمرگی با این ابزارهای دیجیتال سبک زندگی را تحت تاثیر خود درآورده و به عبارتی انسان مدرن را در اسارت خود گرفته است.
اين چه نوع زندگي است؟
واژه سایبر از لغتی یونانی به معنی سکاندار یا راهنما مشتق شده است. این اصطلاح برای اولین بار توسط نوربرت وینر( Norbert Wiener) با چاپ کتاب سایبرنتیک و کنترل در ارتباط بین حیوان و ماشین در سال 1948 به کار برده شد. با گذشت نزدیک به چهل سال، فرد دیگری به نام ویلیام گیبسون (William Gibson) نویسنده داستان علمی تخیلی در کتاب نورومنسر( Neuromancer‌) برای نخستین بار واژه فضای سایبر(Cyberspace) را در سال 1984 به کار برد. اگر بخواهیم فضای سایبر را به شکلی جامع و مانع تعریف کنیم می‌توان آن را مجموعه‌ای از وابستگی های انسان به انواع و اقسام سیستم های ارتباطی و کامپیوتری دانست. انسان سایبرنتیک علی رغم آنکه بسیای از محدودیت‌های فیزیکی و زمانی در برابرش وجود ندارد اما محدودیت های بعضا عجیب و غیر قابل کنترلی برایش ایجاد می‌شود و به این ترتیب، در معرض آسیب های گوناگونی قرار می‌گیرد. گسترش اینترنت و تکنولوژی تر شدن زندگی هر روز درصد سایبرنتیک شدن انسان را افزایش می‌دهد به نحوی که امروز واژه سایبر به شکلی کاملا بسط پیدا کرده در زندگی مردم وارد شده است و می‌توان آن را در انواع ترکیبات نظیر فضای سایبر، شهروند سایبر، پول سایبر، فرهنگ سایبر، راهنمایی فضای سایبر، تجارت سایبر، کانال سایبر و ... مشاهده کرد.
امروزه در شهرها و حتی روستاها، در اتوبوس، رستوران، محل کار، مدرسه و هرجای عمومی و خصوصی که انسان زندگی می کند ابزارهای دیجیتال و در راس آنها تلفن های همراه که هوشمند هم شده اند، در دست افراد دیده می‌شود. ما در عصری زندگی می‌کنیم که برای استفاده از تکنولوژی و ابداعات جدید چاره دیگری نداریم ولی مطمئناً در استفاده از این ابزارها تعادلی وجود دارد که البته توسط نوجوانان کم سن و سال و حتی بزرگسالان خیلی رعایت نمی شود و تقریباً به معضلی در جوامع مدرن و حتی کشورهای جهان سوم تبدیل شده است.
او همراه نيست!
يکی از ابداعاتی که سال‌های اخير دنيای انسان يا حداقل دنيای ارتباطی انسان را تحت تأثير خود قرار داده و باعث به وجود آمدن يک انقلاب اطلاعاتی شده است، دستگاه تلفن همراه است. تلفن همراه در واقع باعث بی ‌مکان شدن ارتباطات گرديد و باعث شد افراد بتوانند در هر مکانی حتي با مسافت زياد و بدون ارتباط رو در رو با همديگر ارتباط برقرار کنند و می ‌توان گفت که با ورود تلفن همراه مرزبندی ‌های اجتماعی و سازمانی در هم شکست. اين وسيله در مدتی بسيار کوتاه توانست در بين تمامی ‌اقشار جامعه از محبوبيت بالايي برخوردار شود و جزيي از زندگي انسان‌ها گردد. مطالعه نحوه ورود تلفن همراه به زندگي انسانها نشان ‌دهنده اين واقعيت است که تا اين زمان هيچ فن ‌آوری نتوانسته است به اين سرعت رشد فراگير داشته باشد، به نحوي که تمامی ‌اقشار جامعه اعم از پير، جوان، زن، مرد، بي‌سواد و با سواد از آن استقبال و استفاده کنند. در قدیم تلفن های همراه تنها می توانست برای تماس و ارسال پیامهای متنی به مخاطبان استفاده شود ولی حالا با پیشرفت تکنولوژی و ابداع تلفن های هوشمند تبدیل به وسیله ای همه کاره برای افراد شده است که استفاده از اینترنت با تلفن های هوشمند ساده ترین این کاربری ها محسوب می شود. اگر آمار تصادفات و هزینه های جانبی استفاده از این تلفن های هوشمند را زیاد جدی نگیریم باید از آمار افسردگی و اختلالات روانی نوجوانان کاربر این تلفنها به سادگی نگذریم. بعضي از پژوهش‌ها حاکی از آن است که بيش از نيمی ‌از کاربران بعد از قطع ناگهانی تلفن همراه احساس بيقراری، ترس و گم گشتگی می کنند. بسياری از کاربران اعتقاد دارند که تلفن همراه می ‌تواند جانشين يک دوست بوده يا مدل گوشی تلفن همراه می ‌تواند نشانه شخصيت صاحب گوشی باشد. به نظر می رسد در قرون جدید هویتی مصنوعی از انسانها شکل گرفته که از سالهای دوران نوجوانی شکل می گیرد که به طور معمول در همه کشورهای جهان رواج دارد ولی ظاهراً در کشورهای پیشرفته تر رنگ و بوی شدیدتری دارد.
معتادان جديد را دريابيم!
بررسی‌ های جدیدی که روی 2هزار دانشجوی آمریکایی انجام شد، نشان داد 10 درصد این افراد نسبت به گوشی‌ هوشمند خود معتاد شده ‌اند و علاوه بر این 85 درصد هم گفتند که به صورت دائم و بی‌دلیل این دستگاه را بررسی می‌کنند. این در حالی بوده است که سه‌ چهارم افراد توضیح داده‌‌اند که به هنگام خواب گوشی را کنار خود می‌گذارند. البته این قضیه تنها به آمریکا محدود می شود و به طور کلي در کشورهای با پیشرفت تکنولوژی این معضل دیده می شود.
کره جنوبی بزرگ ترین سازنده گوشی‌های هوشمند در جهان است و مردم این کشور از اولین مصرف‌کنندگان دستگاه‌های دیجیتال جدید هستند. بر طبق آماری که دولت کره اعلام کرده است از هر پنج نفر یک نفر به استفاده ازگوشی‌های هوشمند اعتیاد دارد. در آمریکا آمارهای جالب‌تری به چشم می‌خورد. بر اساس نظرسنجی موسسه تحقیقاتی پیو (Pew) در سال 2012 نرخ اعتیاد به گوشی‌های هوشمند در میان سنین بیشتر از 30 سال بیش از 9درصد کل جمعیت این قشر است ولی این نرخ در میان نوجوانان عددی بالغ بر 18درصد است که حدود 37درصد کل جمعیت آمریکا را تشکیل می دهند.
به اعتقاد روانشناسان نوجوانانی که ساعات طولاني از تلفن هاي همراه استفاده مي کنند، پس از مدتی با اختلالات روانی مواجه و به استفاده بی رويه و نادرست از اين وسيله معتاد می شوند. عمده ترين تفاوت موجود ميان اين اعتياد و اعتياد به الکل و يا مواد مخدر اين است که استفاده از تلفن همراه غير قانونی نيست. استفاده بیش از اندازه از تلفن همراه در ذهن و اعصاب كاربران نوعی اعتیاد پدید می‌آورد كه درست مانند اعتیاد به مواد مخدر، الكل، پرخوری، رابطه غیراخلاقی، بازی‌های‌ رایانه‌ای، اینترنت و … مخرب است. اعتیاد به استفاده از تلفن همراه در حقیقت تمایل شدید به رفتاری است كه انجام می‌گیرد و احساسی كه پس و پیش از آن به فرد دست می‌دهد. معتادان به استفاده از تلفن همراه از دوستان و خانواده فاصله می‌گیرند، انزواطلب می‌شوند، اولویت‌های سنی و اجتماعی نظیر تحصیل و اشتغال را پس می‌زنند، هنگامی كه تلفن همراه در دسترس‌ شان نیست به آن فكر می‌كنند و از دوری ‌اش رنج می‌برند. به عبارتی استفاده دائمی از تلفن همراه و تبدیل این وسیله به ابزاری برای امور روزمره، الگوهای جدیدی در رفتارهای اجتماعی پدید آورده است كه بخشی از آنها بسیار نامطلوب است و در بلندمدت به آسیب‌های آشكار رفتاری منجر می ‌شود.
دنياي تنهاي تنهاي تنها
«گیلز اسلید» نویسنده و منتقد اجتماعی کانادایی الاصل در سال 2007 به خاطر نوشتن کتابی درباره تکنولوژی و از کارافتادگی آمریکایی‌ها توانست جایزه بین المللی موسوم به مدال طلای ناشران آمریکا (IPPY) برای بهترین کتاب دوستار طبیعت و محیط زیست را کسب کند. به طور کلی وی به عنوان کارشناس مسائل اجتماعی هرچند با پیشرفت تکنولوژی مخالف نیست ولی اعتقاد دارد عصر مدرن با این همه وسیله و ابزار کارکرد معکوسی داشته است. مضمون صفحات ابتدایی کتاب جدیدش را باید این طور نوشت که با وجود اینکه در حال حاضر در جهان 7میلیارد نفر شماره تلفن همراه دارند و می توان با آنها در کوچک ترین زمان تماس گرفت ولی نویسنده خودش را در این دنیا تنها احساس می کند. البته او تنها این احساس را ندارد. به نظر می رسد این همه شماره برای نزدیک کردن انسانها ساخته شده است ولی حالت عکسی ایجاد شده است و انسانها در حال دور شدن از یکدیگر هستند.
اسلید در این کتاب با عنوان «قطع بزرگ» می نویسد: به پیشرفت ماشین های اطراف خودتان نگاه کنید که موجب رفاه حال انسان‌ها شده‌اند. ماشین‌ها، کامپیوترها، ابزارهای الکترونیک و ... همه و همه برای بهتر زندگی کردن انسان‌ها اختراع می شوند ولی با وجود همه کارآیی‌ها یک کارآیی مضر هم دارند و آن انزوا و دور شدن انسان‌ها از یکدیگر است. هر روز تنها به سمت محل کار رانندگی می کنیم، موسیقی مورد دلخواه خود را از سیم های جداگانه گوش می‌کنیم و در زمانی که می خواهیم تفریح کنیم بیشتر اوقات مخاطب ما بازی های کامپیوتری و شلیک کردن به سوی بیگانه‌های ناشناخته است. به هر حال این تکنولوژی با تمام رفاه و آسایشی که دارد نمی تواند دوست انسان باشد.
زندگي در خويشتن!
در حقیقت به نظر می رسد کارکرد نهایی تکنولوژی دور شدن از ذات انسانیت و دوستی و صمیمیت است که این روزها در اکثر جوامع مدرن شاهد آن هستیم که یکی از کوچک‌ترین عواقب آن خودکشی های مکرر است. همان طور که نویسنده های دیگر بارها به این موضوع اشاره کردند اسلید نیز یادآور می شود این وسایل در حقیقت به گونه ای طراحی شده اند که استفاده دسته جمعی از آنها تقریباً غیر ممکن است. اسلید با تاسف خطاب به خوانندگان کتابش از این مسئله خبر می دهد که به جای تعامل با دوستان و خانواده ساعت‌های تنهایی در مقابل تلویزیون و مانیتور کامپیوترها در حال افزایش است و اعتقاد دارد تکنولوژی دارد وقت و زمان انسانها را به طور کاملاً مدرن می دزدد.
در آخرین آمارهای ارائه شده در این کتاب حدود 40درصد از مردم آمریکای شمالی تنها زندگی می‌کنند و 25درصد آنها هیچ دوست صمیمی و نزدیکی ندارند. وی به عنوان کارشناس اجتماعی اعتقاد دارد همان طور که جوامع بشری استفاده از مواد مخدر و سلاحهای کشتار جمعی را محدود و محکوم کرده است باید استفاده از ابزارهای دیجیتالی که مضرات آن بیشتر از بمب و هروئین در به پوچی کشاندن زندگی انسانها است، نیز محدود و محکوم شود. وی می‌نویسد اصلاً شک نداشته باشید اگر می خواهید شاد زندگی کنید سری به طبیعت بزنید ولی اگر بتوانید آیفون را همراه خود نبرید.
اين اعداد را جدي بگيريد!
آمارهای ارائه شده از سوی مرکز آموزش وزارت بهداشت آمریکا درباره اعتیاد نوجوانان به اینترنت و گوشی های هوشمند طبق آمار زیر است: تحقیقات نشان داده است که از هر ده نفر کاربر اینترنت در آمریکا یک نفر به فضای مجازی اعتیاد شدید دارد که از تلفن همراه هوشمند برای دسترسی به اینترنت استفاده می کند.
طبق آمار مرکز آموزش و جامعه وزارت بهداشت آمریکا (MAPHTC) 61 درصد از مردم آمریکا به اینترنت اعتیاد دارند که از میان این جمعیت 73درصد مربوط به نوجوانان است.
82درصد مردم آمریکا بیشتر از مدت زمان مجاز وقت خود را به صورت آنلاین سپری می کنند. میانگین سنی اولین گروه از بازی کنندگان بازی های آنلاین از چهارسال و نیم تجاوز نمی کند.
در نیومکزیکو غفلت مادری باعث شد که دخترش با نخوردن غذا و بازی کردن مداوم و بیش از اندازه وارکرافت که یک بازی جنگی مربوط به سنین بزرگسال محسوب می شود، از گرسنگی بمیرد. این دختر در زمان مرگ سه ساله بوده و تنها بیش از 10کیلوگرم وزن داشته است.
مردم آمریکا بیش از 150 بار در روز به صفحه گوشی همراه خود نگاه می کنند و آن را مورد بررسی قرار می دهند که تقریباً هر دقیقه یک بار می شود.
مردم آمریکا در هفته به طور میانگین 45 دقیقه از زمان خواب خود را به دلیل استفاده از گوشی همراه از دست می دهند.
21درصد از مردم آمریکا برای بررسی پروفایل فیس‌بوک خود در میانه شب از خواب بلند می شوند.
34درصد مردم آمریکا پیش از بیرون آمدن از رختخواب، گوشی هوشمند خود را بررسی می کنند.
اعتیاد به اینترنت باعث ایجاد تغییراتی در مغز می شود، این تغییرات دقیقاً مشابه افرادی است که از اعتیاد به مواد مخدر رنج می برند. و اين داستان ادامه دارد؟؟!...

 


بازگشت به آينده!
سالهاست دعواي اصيلي ميان اهل هنر و اهل نظر وجود دارد و همواره هر دو گروه ديگري را متهم به ناداني و جهل در برابر دانسته‌هاي خود کرده‌اند و هر از گاهي براي هم نقشه کشيده‌اند و در نشست‌هايي حتي همديگر را به کم کاري متهم کرده‌اند که در مسير هنر، از فکر تا عمل آن قدر تغييرات زياد و محسوس است که نمي‌توان تعهد را برتر از تخصص ديد و تخصص را والاتر از تعهد ...و يا «هنر براي هنر» غايت آرزوي يک هنرمند است که مي‌خواهد به سياست آلوده نشود و انگ حکومتي نخورد و يا اينکه کدام هنر، هنر ديني است و کدام هنر، هنر معناگرا و اصلا هنر چيست و... دعواي اصيل ميان اين گروه‌ها از آنجا نشات مي‌گيرد که «انقلاب» مظلوم ما که مفاهيم و آرمان‌هاي جديدي را به بازار مکاره سياست قرن بيستم آورد، هنر و هنرمندي مي‌خواست که اولا نسبت به اين انقلاب قرن و تولد واژه‌ها، مفاهيم و مطالبات جديد، بي تفاوت نباشد و ثانيا خود را وامدار و يا فرزند اين انقلاب بداند. اين شد که دعوا آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد.
«جست وجو براي يافتن حقيقت»؛ اين همان رمز حيات ابدي انساني است که خود را در تولد و مرگ هر روز خورشيد، سرگردان دنيايي مي‌داند که «سياره رنج» است و او مسافر کوچک اين جغرافياي ناشناخته از خلقت تا رجعت. مسافري که از تولد تا رحلت در جاده‌اي قدم بر مي‌دارد که بر محور مبارزه خير و شر بنا نهاده شده است؛ مملو از بيراهه‌ها و سنگلاخ‌ها.
انسان معاصر نيز مستاصل‌تر و بي‌پناه‌تر از هميشه در هجوم سيگنال‌هاي نامرئي تزوير و تطميع، جهل و گمراهي، بيش از گذشته خود را در سراب يافتن حقيقت سرگردان مي‌بيند و گمشده حقيقي خود و فطرتش را در ازدحام انتشار و انعکاس سکه‌هاي تقلبي جستجو مي‌کند؛ و «هنر» راز سر به مهري است از کشف و شهود «حقيقت» از ازل تا ابد. هرچند در بازار مکاره «دروغ‌هاي حقيقي» دنياي ارتباطات و اطلاعات سخت تر صيد شود.
در اين ميان، صياد اگر کاردان باشد و صراطش را از سرچشمه اصلي گرفته باشد، مرواريد دل را صيد خواهد کرد و جان شيفته‌اي مي‌شود در بيکران حکمت و معرفت الهي... براي فرار از ضلالت و جهالت.
و اين آغاز فصل عاشقي است در همسايگي مهتاب دانايي و آسمان پرستاره حقيقت حيات انسان؛ گمنامي و شيدايي، جهاد و جست وجو، حرکت براي بيداري و وصال خويشتن خويش و راهنمايي مردمان معاصر براي رستگاري و رهايي آن هم از معبر معتبر و موثر «هنر...»
«هنر» علم کيمياگري است و هنرمند، کيمياگري است که در همه برهه‌ها، زبان بي‌زبان «حقيقت» بوده و هست و خواهد بود. هنري که انسان را به خويشتن خويش بازگرداند و او را در محکمه وجدان، از بن بست مادي‌گرايي و هيچ‌انگاري برهاند و پرواز را به يادش بياورد.
پرواز در مرغزارهاي آزادي و آزادانديشي، انسانيت و اخلاق و اميد. پروازي که تا ابد در خاطر مردم خواهد ماند؛ از هر نژاد و زبان و خاکي که باشند، پرواز افکار او را خواهند ديد و با او به تماشاي حقيقت مي‌نشينند.
حالا اگر پذيرفته باشيم که هر روز ما «عاشورا» است و هر قطعه از خاک ما هم «قطعه‌اي از بهشت» که کربلا ناميده‌اند؛ چگونه مي‌توان جز در محضر يار، به هنرمندي و هنرنمايي پرداخت؟!
و مگر نه اينکه حسين عليه السلام سرچشمه خوبي ‌هاست و انسان آزاده امروز از هر گوشه و کناري همچنان پژواک «هل من ناصر ينصرني» او را مي‌شنود و به سويش مي‌شتابد؟ و مگر نه اين است که هنر ماندگار حسين عليه السلام خلق تصويري ابدي از «مقاومت» و «عزت» بود؟ «هنر مقاومت» يعني هنر عاشورا، يعني هنر حيات مجدد انسان، يعني هنر مردان خدا، يعني شهادت به حقانيت و حقيقت، يعني تصوير مظلوميت، يعني حماسه ماندگار...
انسان دنياي امروز خسته تر از آن است که هنر تصنعي آميخته به مکاتب غربي و شرقي را بر کرانه‌هاي ذهن و دل خود نصب کند و در لذت تماشاي آن ، فارغ از هر رويداد روزمرگي‌هايش در جمال و جلال «اخلاص خالق» سرو جان بشويد؛ انسان معاصر به دنبال حقيقت هنر است و حقيقت هنر نيز در عاشورا متجلي مي‌شود؛ «هنر مقاومت» يعني هنر قيام به هنگام، ارشاد همه جانبه، اتمام حجت همگاني و شهادت براي عريان کردن حقيقت...که گفت: حقيقت را بر سر نيزه ديدم، کنارعلقمه، بالاي تل زينبيه و در نگاه منتظر يک مادر... «فاعذر في الدعا و منح‌النصح و بذل مهجته فيک، ليستنقذ عبادک من‌الجهاله و حيره الضلاله»...(فرازي از زيارت اربعين)
و تاريخ هر روز تکرار مي‌شود و دهکده جهاني هر ثانيه «عاشورا»يي خلق مي‌کند تا «حقيقت» را به گودال قتلگاه ببرد. و هنرمند هر روز با طلوع آفتاب دوباره متولد مي‌شود و با اشک شبنم، جان مي‌گيرد و حقيقت را منتشر مي‌کند. هنرمند حقيقي نیز مي‌خواهد و مي‌تواند بشر گرفتار امروز را بيدار سازد و نجات دهد.
امروز و هر روز تا پايان دنيا، عرصه عرض اندام هنر است و هنري ماندگار است که زبان بر بيان حقايق بگشايد؛ خواه نامش را هنر مقاومت بگذاريم، خواه هنر متعهد. چه آن را هنر معناگرا بناميم و چه هنر ديني... یادمان باشد که هنر اصيل، يعني بازگشت به خويشتن خويش و نداي دروني دل‌هاي داغدار و «منتظر» منجي که او خود نيز پرچمدار حراست از حقيقت است. که فرمود: « دارم امیدها به دل داغدار خویش...»
و ترديدي نيست که آينده از آن هنر حقيقت‌گراست و هنر ی که فریاد مظلوم باشد در برابر ظالم و استکبار تابلوي زيبايي است از اين بازگشت به آينده!
محسن حدادي

 


دانا بارتلت، هنرمند امریکایی چند روزي است به بهانه سومين جشنواره هنر مقاومت به ايران آمده، او در کارگاه آموزشی گرافیک نکته‌هاي جالبي را عنوان کرد که در ادامه گزيده‌اي از سخنان او را مي‌خوانيد. دقت کنيد که او يک آمريکايي است که هنرمند هم هست.قبل از سال 1993 و سفر به فلسطین به عنوان طراح گرافیک در حوزه طراحی پوستر فیلم یا تئاتر و لوگو کار می کردم و در آن زمان می‌پنداشتم که بهترین شغلی را که یک انسان می‌تواند داشته باشد، دارم و از آن بسیار لذت می بردم و در قبال آن دستمزد می‌گرفتم تا اینکه سفری به کشور چک داشتم و از نمایشگاه پوستری که در آنجا برگزار شده بود دیدن کردم.در این نمایشگاه با دو اسرائیلی ملاقات کردم که وضعیت فلسطین را در تصاویرشان نشان داده بودند. در واقع بعد از اینکه در این نمایشگاه انقلابی شرکت کردم متوجه شدم طراحی پوستر انقلابی هم ایده خوبی است بنابراین به کشور فلسطین سفر کردم و فهمیدم رسانه‌های غربی حقایق را به خوبی به تصویر نمی‌کشند و تمامی حرف‌هایشان دروغ است. مطلب مهمی که می خواستم با خلق آثارم نشان دهم این بود که هنر چطور می تواند در پوستر نشان داده شود.
پوستر با نشانه گذاری‌هایش به مردم معرفی می‌شود، برای مثال يک نقاشی کار هنرمند فلسطینی که در زندان اسرائیل روی دیوار کشیده است؛ وقتی به این تصویر نگاه می کنید فقط یک دختر بچه زیبا را می بینید و می پرسید این اثر چه ربطی به مقاومت دارد؟ در حالی که این عکس تصویر دختر فلسطینی زندانی است و گل های رز و رنگ‌ها و نشانه‌ها و علائم موجود در آن از علائم شهر «ابرام» است. آنچه که آن فلسطینی در نظر داشته این بوده که اسرائیلی ها نتوانند اثرش را از بین ببرند و به آن به شکل سیاسی نگاه کنند. وی در این تصویر ایده‌ای که از آینده فلسطین در ذهن داشته طراحی کرده است.من فکر می‌کنم مخاطبان امریکایی به شست وشوی مغزی رسیدند چراکه آنچه به آنها گفته می شود ضد فلسطین و به نفع اسرائیل است بنابراین باید به آنها گفته شود که آنچه که رهبران شما گفته اند دروغ بوده است.
البته در آغاز، این کار سخت بود چراکه وقتی وحشی‌گری‌های اسرائیل را دیدم دوست داشتم به کشورم برگردم و با دولتم دعوا کنم و به مردم اعلام کنم که به شما دروغ گفته‌اند که البته وقتی دیدم برچسب ضد یهودی به من زده شد و شغلم را از دست دادم متوجه شدم که باید آرام آرام قدم بردارم تا بتوانم به ذهن مردم امریکا وارد شوم بنابراین نمایشگاهی را برپا کردم و کتابی را به چاپ رساندم. کاري که کمترين بازتابش ايجاد حس کنجکاوري در مخاطب بود؛ مخاطبي که مي‌خواست بداند در فلسطين چه مي‌گذرد.
مهم ترین مسئله برای من برقراری ارتباط بوسیله هنر است و نکته مهمی که وجود دارد این است که هنرمند مخاطب خود را بشناسد. از تمامی اتفاقاتی که در راه بیان حقیقت برایم رخ داد متوجه شدم که هنرمند می بایست مخاطبش را بشناسد و بداند که چطور باید پیامش را بیان کند، برقراری ارتباط مبحثی بسیار مهم است و هنرمند باید از اینکه بهترین روش برای بیان زبان تصویر و نوشتار چیست آگاه باشد تا بتواند به خوبی مفهوم اصلی را القا کند.

 


پیش‌ترها کلمه‌ای را انتخاب می‌کردیم و جملاتی را می‌ساختیم که با حروف ابتدایی آن کلمه آغاز شوند. یک بار با نام یکی از دوستانم این کار را کردم! متنی که نوشته بودم شعر شده بود. خیلی خوب بود، حس می‌کردم این کار مرا برای او خیلی بزرگ کرده است. چون او فهمیده بود که من به او خیلی فکر می‌کنم. به او اهمیت داده بودم و این برای او خیلی خوب بود و حس خوشایندی برایش ایجاد کرده بود. یعنی من فکر می کردم که این اثر را داشته است. اما شاید واقعا این‌طور نبود! شاید این قدر که من به او فکر می‌کردم و دلم می‌خواست محبت متفاوتی در حقش کنم، حس متقابلی در او وجود نداشت...
برخی از محبت‌ها، بعضی از تلاش‌ها را زایل می‌کند. اثر عکس دارند و آدم را کوچک می‌کنند. چون سایز برخی از انسان‌ها به سایز برخی محبت‌ها نمی خورد. یا اصلا بعضی از کارها فقط در فکر خودمان محبت است و در واقعیت تبدیل به آنچه که ما فکر می‌کنیم و پرورش داده‌ایم نمی‌شود. برخی از لطف‌ها برای عده‌ای بیش از آن چیزی است که باید باشد!
گاهی محبت کردن و لطف کردن بیش از ظرفیت خودمان است. محبت وقتی محبت است که در قبال آن توقع جبران در ما ایجاد نشود؛ پیش می‌آید که در حق کسی لطفی می‌کنیم و بعدها آنچنان به رویش می‌آوریم که حیرت‌انگیز است! بعد او از ما می‌ترسد و سعی می‌کند هیچ گاه نیازها و درددل‌هایش را پیشمان بازگو نکند.
گاهی پیش می‌آید که قدر تلاشمان را برای ابراز محبت به خودشان نمی‌دانند و دلمان می‌شکند، قلبمان می‌گیرد، عصبانی می‌شویم، افسرده می‌شویم، حس می‌کنیم که همه دنیا را آدم‌های قدرنشناس پر کرده‌اند و دارند حقمان را می‌بلعند، حس بدبختی و بیچارگی به ما دست می‌دهد...
همه این احساسات و همه تبعاتش، تنها زمانی رخ می‌دهد که دودوتا چهارتایی باشیم. باید با خودمان روراست باشیم. قبول کنیم که وقتی محبت می‌کنیم، نباید انتظار پاسخ‌های دلخواه و یا عکس‌العملی را داشته باشیم که خودمان آن را در ذهن پرورش داده‌ایم. بپذیریم اطرافیانمان برای محبت‌هایمان از قبل وقتی را رزرو نکرده‌اند که حالا در حال و هوای ما باشند و خیالاتمان را تحقق ببخشند.
بنت الهدي صدر

 


مرد هر روز دیر سر کار حاضر می‌شد، وقتی می‌گفتند : چرا دیر می‌آیی؟ جواب می‌داد: یک ساعت بیشتر می‌خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی‌گیرم !
یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر دیر سر کار نیاید.
*
مرد هر وقت مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می‌زد تا شاگردها آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود. يک روز از پچ پچ‌های همکارانش فهمید ممکن است برای ترم بعد دعوت به کار نشود .
*
مرد هر زمان نمی‌توانست کار مشتری را با دقت و کیفیت، در زمانی که آن ها می‌خواهند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست.
یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند .
*
مرد نشسته بود. دستی به موهای بلند و کم پشتش می‌کشید، به فکر فرو رفت ...
باید کاری می کرد. باید خودش را اصلاح می‌کرد ! ناگهان فکری به ذهنش رسید. او می توانست بازیگر باشد :
از فردا صبح ، مرد هر روز به موقع سرکارش حاضر می شد، کلاس هایش را مرتب تشکیل می‌داد، و همه سفارشات مشتریانش را قبول می‌کرد!
او هر روز دو ساعت سر کار چرت می‌زد!
وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می‌رفت، دست هایش را به هم می‌مالید و با اعتماد به نفس بالا می‌گفت: خوب بچه‌ها درس جلسه‌ قبل را مرور می‌کنیم !
سفارش‌های مشتریانش را قبول می‌کرد اما زمان تحویل بهانه‌های مختلفی می‌آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد: تا حالا چند بار مادرش مرده، دو سه بار پدرش را به خاک سپرده و ده‌ها بار به خواستگاری رفته بود ...
*
حالا رئیس او خوشحال است که او را آدم کرده، مدیر آموزشگاه راضی است که استاد کلاسش منظم شده و تازه مشتریان خودش هم مثل روزهای اول زیاد شده اند!
اما او دیگر با خودش «صادق » نیست. او الان یک بازیگر است؛ مثل خيلي از مردم!

 


روایت روزنامه نگار سابق جنگ از روزهای داغ دفاع مقدس پس از23 سال رجعت داستانی او، این روزها در بنیاد ادبیات داستانی رنگ انتشار ديده است. صادق کرمیار، نویسنده و فیلمساز، پس از دو سال سردبیری ویژه نامه «اطلاعات جبهه» در مناطق جنگی در خلال سال‌های 65 تا 67، برای نخستین بار داستان‌ها و روایت هایش از هشت سال جنگ تحميلي را در قالب نخستین مجموعه داستانش با عنوان «فریاد در خاکستر» و در سال 69 منتشر کرد و پس از آن به گفته خودش بیش از هرچیز به مدیوم سینما روی آورد و البته آنطور که خودش می گوید نوشتن را رها نکرد اما نوشت و در کشوی میزش گذاشت تا زمان انتشارش فرا رسد.
رمان جدید او که ابتدا عنوان «وداع با دوکوهه» و در نهایت نیز با عنوان «درد» همزمان با ایام هفته کتاب رونمایی شد رمانی است که برای نخستین بار برخی از نقش آفرینانش شخصیت‌های حقیقی حاضر در دفاع مقدس هستند. شخصیت هایی که برخی از آنها نیز در حال حاضر زنده هستند و مسئولیت‌هایی بعضا سیاسی دارند.
به گفته کرمیار این رمان وقایع مرتبط با دفاع مقدس از سال 1363 تا پایان دفاع مقدس را در بر می‌گیرد و به نوعی به فرماندهی و مدیریت هشت سال جنگ تحمیلی در آن نگاه شده و برخی مسائل حاشیه‌ای در جنگ عراق را واکاوی می‌کند.
در ادامه بخشي از اين رمان را مي‌خوانيم:
«حالا درست کنار نهر آب روبه‌روی پنجره دفتر انتشاراتی، نایلون میوه‌هایش روی زمین پخش شده و یک چرخ ویلچر لای نرده آهنی پل گیر کرده و چرخ دیگرش بین پل و نهری به پهنای چهار متر با آب رونده، معلق مانده و شهید حسینی در آن ناچار می‌شود سیب گاززده را رها کند و چنگ بیندازد به جدول سیمانی لبه نهر و محکم خود را نگه دارد. پوشه خاطراتش را هم روی پا می‌گذارد تا اگر قرار است بیفتد هر دو با هم بیفتند.
سیب گاززده هم داخل آب می‌افتد و با شتاب آب همراه می‌شود و چرخ می‌خورد و دور می‌شود تا از دیدش پنهان می‌شود. اما در آخرین نگاه که سیب از پیچ انتهای نهر رد می‌شود، احساس می‌کند این صحنه برای او تکراری‌ست. درست همین حالت معلق و درست همین سیب گاززده که از دستش می‌افتد و درست همین حس‌و‌حال که نمی‌داند در حال سقوط است یا هبوط. یکباره به یاد رویایی می‌افتد که نوزده سال قبل کف قایق دیده بود.
آن روز زیر آفتاب چموش ظهر در قایق موتوری تنها و منتظر نشسته بود و وقتی گرسنه‌اش شده بود، سیبی را که سعید موقع حرکت از جزیره برایش گذاشته بود، از کیسه نایلونی برداشته بود و داشت می‌خورد که در همین حال با افکاری پریشان از داستان خلقت، خوابش گرفت و با سیب نیم‌خورده، کف قایق خوابید و همین لحظه را در خواب دید. کابوس افتادن در نهر پرآب و شتابنده آن قدر برایش واضح بود که بعد از نوزده سال هنوز با جزئیات به خاطر دارد. فقط تا مدت‌ها فکر می‌کرد بستۀ الیاف فشردۀ درختان جنگل‌های شمال چیست که آن قدر برایش اهمیت دارد. ‌حالا می‌فهمد همین پوشۀ خاطراتی‌ست که دو سال برای نوشتن آن وقت گذاشته و با همه بچه‌های قرارگاه و اسیران عراقی مصاحبه کرده و شب‌هایی که از درد مثانه خوابش نمی‌برد، نشسته بود و آنها را مرتب کرده بود و امروز می‌خواست برای چاپ به انتشاراتی شهرام بدهد که حالا این جور میان زمین و هوا مانده است.تلاش می‌کند آن رویای دور را دقیق به خاطر بیاورد تا بتواند پایان ماجرای سقوط ویلچری خودش را دریابد که سرانجام در نهر آب چموش خواهد افتاد و مانند همان سیب گاززده با پیچ‌وتاب آب کف‌آلود سلسله کو‌ه‌های البرز خواهد رفت یا از این وضعیت تعلیقِ بلاتکلیف نجات خواهد یافت. برای نگه داشتن خودش همه قدرتش را در دست چپش متمرکز می‌کند و می‌کوشد خونسردی خود را حفظ کند. با این حال به خاطر سفت کردن عضلات سرشانه‌اش، حالا رگ گردنش هم گرفته و فکر می‌کند باید فشار را از روی گردنش بردارد و به دستش منتقل کند تا درد گردن به کمرش نرسد که اگر برسد باز باید برود آسایشگاه و دو ماه فیزیوتراپی کند تا دوباره بتواند روی ویلچر بنشیند...» فرهاد کاوه

 


ای پاسخ تمام اگرها و کاش ها
مادر نوشته اسم تو را روی آش ها
دارد برای آمدنت نذر می کند
دستش همیشه پرشده ازاین تلاش ها
من ردپای آمدنت را کشیده ام
با رنگهای سبز و سپید گواش ها
ما لقمه لقمه نان ونمک می خوریم و بعد_
دنیا گم است بین بریز و بپاش ها
دین مرا دوباره به بازی گرفته اند
در گیرو دار همهمه ها اغتشاش ها
پایان جنگ های جهانی به دست توست
گل می شود گلوله ی داغ کلاش ها
تنها به عشق آمدنت شعر گفته است
امشب مداد آبی من با تراش ها
ای کاش صبح جمعه ی بعدی ببینمت
ای پاسخ تمام اگرها و کاش ها

ساجده جبارپور

 


آرامش درون در دل نبستن است. درحقیقت هیچ چیز و هیچ کس به تو تعلق ندارد.
*
تو نمی‌توانی دنیا را تغییر دهی. اما می‌توانی خودت را تغییر دهی. فقط يادت باشد در تمام مراحل زندگی از حق پیروی کنی!
*
آنچه حق توست، هر طور شده خود را به تو خواهد رساند.
*
این را بدان که شادی در درون تو جای دارد، نه در اشیاء و شرایط خارج از وجود تو.
*
آنچه دنیا به تو می‌بخشد، در مقابل چیزی است که پیش تر ، تو به او بخشیده‌ای.
*
رازآرامش درون در این است که خیر و سلامت دیگران را خیر و سلامت خود بدانی.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10