(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


پنجشنبه 21 آذر  1392 - شماره 20663

اعتدال در مصرف (چراغ راه)
چرا این همه نگرانی؟! (حکایت خوبان)
فلسفه وسعت و ضیق روزی
اهمیت دشمن‌شناسی از منظر علی(ع)
ویژگی‌های فقیه جامع‌الشرایط
پايه گذار بهائيت وخطر بهائیان
   


قال‌النبی(ص): ایاکم والسرف فی‌المال و النفقه، و علیکم بالاقتصاد، فما افتقر قوم قط اقتصدوا.
پیامبراعظم(ص) فرمود: در مال و هزینه زندگی از اسراف بپرهیزید، و حد میانه را به کار برید، زیرا که هیچ مردمی، درصورت میانه‌روی (و رعایت اعتدال در مصرف) فقیر و نیازمند نشدند.(1)

1- مجمع‌البیان، ج8، ص394

 


امام صادق(ع) ضمن بیان مواعظی می‌فرمایند:
1-اگر این باورت شده که خدا رزق و روزی روزی‌خواران را به عهده گرفته است، پس تلاش بیش از حد توأم با نگرانی‌ات برای چیست؟!
2-اگر خدا رزق مقدر بندگانش را روی حکمت و مصالحی که خود می‌داند در میانشان تقسیم کرده و به هر فردی جز سهم معین او نخواهد داد و کم‌کاری یا پرکاری هیچ تاثیری در زیاد و کم‌کردن آن نخواهد داشت، پس حرص زدن و جمع کردن و روی هم انباشتن برای چه؟!
3- اگر این باورتان شده است که حساب روز قیامت حق است و ریز و درشت اموال و اعمالتان مورد سوال و پرسش قرار خواهد گرفت (که فلان مال را از چه راهی و چگونه به دست آورده و درچه راهی به مصرف رسانده‌ای؟ حقوق خدا و خلق خدا را چگونه ادا کرده و یا چرا حبس حقوق نموده‌ای؟!) پس چرا چنین بی‌پروا و بی‌حساب در جمع‌آوری اموال می‌کوشید؟!
4- اگر باورتان شده که ثواب و پاداش از جانب خدا در مقابل اعمال نیک، حق است و مسلم، پس کسالت و بی‌حالی و تنبلی در انجام عمل برای چیست؟!
5-اگر اعتقاد به این دارید که هرچه از اموال خود در راه خدا انفاق کنید خدا جای آن را پرمی‌کند (چنان که خودش فرموده است: و ما انفقتم من شئ فهو یخلفه) هرچه که انفاق کنید، او جای آن را پرمی‌کند. سبأ- 39) پس بخل ورزیدن و امساک از انفاق نمودن برای چه؟!
6-اگر راستی اعتقاد به این دارید که خدا مجرمان و تبهکاران را با آتش سوزان عقاب و عذاب خواهد کرد پس این بی‌پروایی در گناه و معصیت چرا؟! 1

1-بحار‌الانوار،‌ ج 75، ص 190

 


پرسش:
با توجه به اینکه فقط خدای متعال رزاق علی‌الاطلاق است و تقدیر ارزاق و وسعت و ضیق آن به دست اوست، چه توجیه و فلسفه‌ای را می‌توان برای این تفاوت روزی‌ها مطرح کرد؟
پاسخ:
شکی نیست که براساس آموزه‌های وحیانی، تقدیر رزق و روزی و وسعت و ضیق آن فقط به دست خدای متعال است. «اولم یعلموا ان‌الله یبسط الرزق لمن یشاء و یقدر» آیا آنها ندانستند که خداوند روزی را برای هر کس بخواهد گسترده یا تنگ می‌سازد؟ (زمر- 53) آری خدای منان باعلم ازلی و ابدی خود و احاطه تام بر احوالات انسان‌ها به خوبی می‌داند که با افزایش روزی خود بر بندگان، عده‌ای از آنان به طغیان و سرکشی می‌افتند و از حد خود بیرون می‌روند. از همین رو از روی لطف خود و برای جلوگیری از سرکشی آنان، روزی آنان را به قدر خاص محدود می‌کند.
«ولو بسط الله لعباده لبغوا فی‌الارض ولکن ینزل بقدر ما یشاء انه بعباده خبیر بصیر» و اگر خدا روزی را برای بندگانش وسعت می‌داد، مسلما در زمین سر به عصیان برمی‌داشتند و لکن به اندازه‌ای که می‌خواهد نازل می‌کند. به راستی او به (حال) بندگانش آگاه و بینا است.» (شوری- 27) اوست که با حکمت بالغه‌اش، کمی و زیادی رزق را بین بندگان خود تقدیر و تقسیم می‌کند تا بدین وسیله ناسپاسان را از سپاسگزاران و شکیبایان را از ناشکیبان بازشناسد و براساس رفتار و عکس‌العمل خوب و بد آنان، به آنان مرتبت سعادت یا هلاکت و شقاوت بخشد.
به گفته مولای متقیان امام علی(ع) (خداوند) روزی‌ها را مقدر کرده، برخی اندک و برخی فراوان، دسته‌ای در تنگی و سختی و دسته‌ای در فراخ و آسانی. سپس بین آنها به عدالت عمل کرد تا کسانی را که در آسانی‌ها و سختی‌ها قرار دارند بیازماید و بدین وسیله در میان غنی و فقیر، شکر و صبر را مورد آزمایش قرار دهد. (نهج‌البلاغه، خطبه 90)
اوست که با تقدیر و تقسیم روزی خود بین فقیر و غنی، زرنگ و تنبل، ضعیف و قوی، بافراست و بی‌کیاست و... به همگان ثابت کرده است که کلید تقدیر روزی در دستان اوست و قدرت و فراست قدرتمندان و زیرکان نمی‌تواند اندازه‌ای را که او برای روزی آدمیان معین کرده است افزایش یا کاهش دهد.
علی(ع) خطاب به همه انسان‌ها، در نصیحتی مشفقانه، رمز آسوده‌زیستی و راحت‌طلبی واقعی را بارها و بارها این چنین بیان فرمودند: «به یقین بدانید، که خداوند عزوجل، هرچقدر بنده‌ای پرتلاش و پرتدبیر و چاره‌جو باشد، برای او سهمی بیش از آنچه در علم حکیمانه‌اش مقدر فرموده است، قرار نمی‌دهد. (و در نقطه مقابل) هرچقدر بنده‌ای ضعیف و کم‌تدبیر باشد، برای او سهمی کمتر از آنچه در علم حکیمانه‌اش مقدر نموده است، قرار نداده است. هان ای مردم! هیچ زکاوتمندی با زکاوت خود (چیز اندکی همچون) پوست هسته خرما را بر رزق خود نمی‌افزاید و هیچ کم‌خردمندی دراثر کم‌خردی خود (چیز اندکی همچون) پوست هسته خرما را از دست نمی‌دهد. پس آن کس که این نکته را درک کند و به آن عمل نماید، آسوده‌ترین مردم در کسب منفعت خود می‌باشد، و آن کس که این نکته را دریابد اما به آن عمل نکند، مشغول‌ترین انسان‌ها در راه ضرررساندن به خویش است.» (وسایل‌الشیعه، ج 17، ص 49)
مگر نه این است که عامل بسیاری از دزدی‌ها، اختلاس‌ها، ضرب و شتم‌ها و قتل‌ها، ناراحتی‌های عصبی و فشارهای روحی و روانی و بسیاری از نابسامانی‌های فردی و اجتماعی، از آنجا ناشی شده است که بسیاری از افراد، بدون توجه به تقدیرات حکیمانه خداوند و غفلت از او، و تنها با اتکا به قدرت تدبیر و زوربازوی خود، به این سو و آن سو می‌دوند تا لقمه‌ای نان به دست آورند و این دوندگی بی‌حاصل را تا جایی ادامه می‌دهند که از رمق بیفتند و چشم به دست این و آن بدوزند. این عده، خواسته یا ناخواسته، آگاهانه یا جاهلانه به جای اتکا به خداوند، به خود متکی‌اند و همه‌چیز را در سایه تلاش و تدبیر خود معنا می‌کنند. به راستی اگر به جای خود، به خدامتکی شویم و در فکر و عمل به تقدیرات حکیمانه او گردن نهیم، بسیاری از التهاب‌ها و ناراحتی‌های فردی و اجتماعی از بین رفته و جای آنها را راحتی و آرامش روحی و روانی فرا می‌گیرد. بنابراین فلسفه وسعت و ضیق رزق و روزی انسان‌ها، نوعی آزمایش است تا در پرتو آن توانایی‌ها و استعدادهای بالقوه شکوفا گردد و اعمال و رفتار انسان‌ها در این دنیا مورد ارزیابی و امتحان واقع شود.

 


علی میثمی تهرانی
درگیری اسلام و کفر مسئله‌ای نیست که در حال حاضر نیاز به اثبات داشته باشد. بلکه آنچه نیاز به توجه و دقت دارد کنکاش پیرامون عوامل پیروزی یا شکست اسلام در این درگیری است. بنابراین درجنگ همه‌جانبه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی جاری در دنیای معاصر بین جبهه کفر و نفاق و ظلم از یک طرف و جبهه توحید و ولایت و عدالت از سوی دیگر یکی از مهم‌ترین مسائل بررسی عوامل پیروزی یا شکست در این درگیری تمدنی است. به نظر می رسد یکی از مسائلی که باید در این مبارزه نفس‌گیر همواره مدنظر داشت؛‌ این است که نمی‌توان- و نباید- با چشم بسته و بدون شناخت کافی از دشمن امید به موفقیتی در این مبارزه داشت. اهمیت دشمن‌شناسی نه با آغاز حکومت جمهوری اسلامی ایران بلکه از اولین روز تأسیس حکومت علوی و نبوی به دست خاتم‌المرسلین(ص) و امیر‌المومنین(ع) همواره خودنمایی کرده و خواهد کرد. این نوشته در پی آن است که با بررسی- ولو مختصر- کلمات مولای شهید شیعه(ع) درنگی در اهمیت مسئله شناخت دشمن داشته باشد.
باید گفت که یکی از اساسی‌ترین شرایط پیروزی نهائی هر انقلاب- و به تعبیر دقیق‌تر هر حرکت اجتماعی- شناخت دشمنان آن است. شناخت دشمن نه‌تنها شرط حصول و تداوم انقلاب، بلکه از مهم‌ترین علل تکامل فردی و اجتماعی انسانها و جوامع به شمار می رود. زیرا آدمی در مسیر تکاملی خود تا آنجا که دشمن را شناخته، می‌تواند دردفع آن بکوشد، و قطعا ضربه‌های فراوانی از دشمنان ناشناخته خورده و می‌خورد. هم از این روست که پیامبر گرامی اسلام(ص) فرمود: «الا و ان اعقل الناس عبدعرف ربه فاطاعه و عرف عدوه فعصاه»1 (آگاه باشید، عاقل‌ترین مردم کسی است که خدایش را بشناسد واز او پیروی کند و دشمنش را نیز بشناسد و آن‌گاه نافرمانیش نماید.) و فرمود: «مردم اگر به ده چیز شناخت پیدا کنند، سعادت دنیا و آخرتشان تأمین است... یکی از آن امور شناخت ابلیس و یاورانش می‌باشد.»2 روشن است که ابلیس و یاورانش همان اولیاء طاغوتی هستند که جبهه دشمنان حق و حقیقت و انسانیت را شکل داده‌اند. نیز علی(ع) در جای-جای کلمات نورانی خویش با تاکید دائمی بر ضرورت دشمن‌شناسی، پیروان خود را از مکرها و حیله‌های دشمن بر حذر داشته است.
به عنوان مثال این موارد تنها بخشی از خطابات نورانی ایشان به تاریخ مقاومت است که می‌فرمایند: «لا تستصغرن عدوا و ان ضعف»3 (هرگز دشمنی را کوچک مشمار، هرچند ضعیف باشد.) نیز در حکم منسوب به ایشان آمده است: «کن للعدو المکاتم اشد حذرا منک للعدو المبارز»4 (از دشمن پنهان بیشتر برحذر باش تا دشمن آشکار.) و فرمود: «آفه القوی استضعاف الخصم»5 (آفت قدرتمند ضعیف شمردن دشمن است.) و «اکبر الاعداء اخفاهم مکیده»6 (بزرگ‌ترین دشمنان کسانی‌اند که حیله خود را بیشتر پنهان دارند.) و «شر الأعداء ابعدهم غورا و اخفاهم مکیده»7 دقت در این نهیب‌های هشداردهنده امیر‌المومنین(ع) و دیگر گفتارهایی که در این باره از امامان معصوم(ع) وارد شده، نمایان‌گر این امر مهم است که یکی از اساسی‌ترین عوامل شکست، غفلت از دشمن است. مطلبی که می‌توان آن را از بررسی نهضتها و انقلابهای توحیدی انبیاءالهی(ع) و سیره امامان معصوم(ع) نیز به دست آورد. زیرا تمامی این بزرگ مردان آسمانی برای به وجودآوردن انقلاب در جامعه خود ابتدا به شناسایی چهره دشمن می‌پرداختند و آن گاه مبارزات علنی خود را آغاز می‌نمودند. علاوه بر اینکه بعد از آنکه اسلام واقعی از مسیر خود منحرف گشت و خلافت از خاندان پیامبر گرامی اسلام که وارثان بحق اسلام می‌باشند غصب شد- امری که اصلی‌ترین دلیلش جز غفلت از دشمن و نشناختن آن و حیله‌هایش نبود- از همان آغاز مهمترین روش حضرت علی(ع) و سایر ائمه هدی(ع) افشای دشمنی دشمنان و شناساندن چهره حقیقی دشمنان اسلام بوده است. تاریخ هرگز ملاقاتهای شبانه امام علی(ع) و حضرت زهرا(س) با یاران پیامبر اسلام را برای افشای چهره غاصبان خلافت فراموش نمی‌کند. همان گونه که هرگز گفتار مستدل و منطقی اول مظلوم عالم(ع) و فریادهای برخاسته از دل او را که برای افشای چهره دشمنان انقلاب می‌فرمود از یاد نمی‌برد.
همین تمسک به دشمن‌شناسی علوی بود که در جریان انقلاب اسلامی کبیر ملت ایران به رهبری فرزند علی(ع) و زهرا(س) در حکم شاه کلید پیروزی جبهه مقاومت عمل کرد. استقامت و افشاگری حضرت روح الله(ع) و نمایاندن دشمن حقیقی به ملت ایران بود که باعث اتحاد ملی و همگانی شدن انقلاب و فروپاشی «جزیره ثبات» دنیای کفر در قلب دنیای اسلام شد. امروز نیز اهمیت بصیرت در شناخت دشمن اگر بیشتر از دیروز نباشد، یقینا کمتر نخواهد بود. دشمن‌شناسی هم در پیروزی هر انقلابی نقش اساسی دارد و هم در ادامه یافتن آن. تاکید همواره علی(ع) در دوران حکومت خود بر اینکه: «من نام لم ینم عنه»8 (آن کس که از دشمن غافل شود ضرورتا دشمن نیز از او غافل نخواهد شد) به خوبی ضرورت شناخت دشمن و پرهیز از غفلت از آن در حکومت ولایی را نشان می‌دهد. به بیان صریح تر انقلابی که زلزله‌ای عظیم در جهان کفر و نفاق به وجود آورده و با مهر پایان زدن بر دوران انزوای اسلام، فروغ امید در دل تمامی مستضعفان عالم پدیدار نموده است، دشمنان قسم خورده‌ای خواهد داشت که مترصد لحظه‌ای غفلت از سوی امام و امتند تا کاری ترین ضربات را به اسلام و مسلمین وارد آورند. دشمنانی که با بررسی ابعاد انقلاب اسلامی و واکاوی اینکه بامنافع چه گروه‌هایی تعارض داشته و نیز بررسی خطوط اصلی رفتار دشمنان انقلاب نبوی(ص) و حکومت علوی(ع)- که نمایانگر قواعد تاریخ درگیری حق و باطل است- به خوبی قابل ردیابی و شناسایی هستند. یقینا بهترین راه شناخت دشمنان اسلام در هر عصری بررسی ویژگی‌ها و صفات دشمنان انقلاب در این دو مقطع حساس از تاریخ اسلام می‌باشد. امری که با اثبات ضرورت دشمن‌شناسی مساله‌ای اغماض‌ناپذیر خواهد بود.

1- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 77، ص 179.
2- شیخ عباس قمی، سفینه‌البحار و مدینه الحکم و الآثار، واژه عرف.
3- عبدالواحد تمیمی، غرر الحکم و دررالکلم، ح 333.
4- ابن ابی‌الحدید، شرح نهج‌البلاغه، ج 20، ص 311.
5- محمدرضا حکیمی، الحیاه، ج 1، ص 126.
6- کاشف الغطا، مستدرک نهج‌البلاغه، ص157.
7- عبدالواحد تمیمی، غررالحکم و دررالکلم، ح 5781
8.سیدرضی، نهج‌البلاغه، نامه 62.

 


طالب امیری
فقه، فهم ژرف از دین است. دین همان آیین زندگی است که دنیا و آخرت انسانی را سامان می‌دهد و صورت سازه‌های انسانی را درآخرت مشخص می‌کند. از این‌رو فقه نمی‌تواند بی‌ارتباط با زندگی روزمره باشد، چنانکه نمی‌تواند فاقد معرفتی برای آینده باشد. فقه می‌خواهد پیوند استواری را میان گذشته، حال و آینده انسان و جهان ایجاد کند. لذا دارای فلسفه‌ای است که فروعات و جزئيات همانند دانه‌های تسبیح درآن رشته قرار می‌گیرد.
فقه دراین رویکرد تنها دانشی است که میان حقیقت و واقعیت پیوند می‌زند و موضوعات عینی و خارجی را با نظریه‌های خود تحلیل و تبیین کرده و توصیه‌هایی را در قالب بایدها و نباید‌ها ارائه می‌دهد.
وظیفه فقیه
از آن جایی که فقیه دانشمندی است که موضوعات خارجی را به عنوان پرسش به فقه عرضه می‌کند تا با کمک محمول‌هایی از جنس نظریه‌ها و رویه‌هایی فقهی، پاسخی مناسب به دست آورد و توصیه نماید تا در مقام تکلیف بدان عمل شود، این فقیه نیازمند شناختی ژرف نه تنها از نظریه‌ها و رویه‌های فقهی است، بلکه نیازمند شناختی از هستی و فلسفه آن و همچنین توانایی درک اهم و مهم مسایل و بلکه حتی نیازمند مهارت در حمل است تا بتواند میان اینها بگونه‌ای ارتباط برقرار کند، که نظام تشریع، موافق نظام تکوین شود، چنانکه خداوند در آیه 30 سوره روم بیان کرده است.
به سخن دیگر، فقیه باید بگونه‌ای متاله و ربانی شده باشد که بتواند درچنین جایگاه بلندی بنشیند و درک ژرفی از حقایق هستی و نسبت میان آنها داشته باشد و بتواند براساس این درک، رابطه عمل انسان را با جهان تبیین کند و فتوایی بدهد که نه تنها موافق فلسفه هستی و قوانین تکوین و سنت‌های الهی باشد، بلکه انسان را به عنوان مکمل وارد این جرگه نماید و در مقام خلافت الهی در نقش ربوبیت به کمال خود و جهان کمک و یاری رساند و فلسفه و اهداف هستی را تحقق بخشد.
احاطه علمی و عملی فقیه نسبت به هستی و گزاره‌هایی که به شکل فتوا ارایه می‌دهد باید بگونه‌ای باشد که موجب خلل در فرآیند معرفتی و وجودی انسان و جهان نشود و به سخن دیگر موافقت فطرت و تکوین را نیز به همراه داشته باشد تا مانایی و پویایی گزاره‌های فقیهی تضمین شود.
ویژگی فقیه
فقیه انسانی کامل از نظر معرفتی و وجودی است. به این معنا که هم نسبت به هستی و حقایق آن معرفت و شناخت دارد و هم از نظر وجودی انسانی متاله و ربانی شده است. از این‌رو در شرایط مفتی، عالم عامل مخالف با هواهای نفسانی و مسلط بر جان و دارای عقل نظری و عملی کامل بیان شده است؛ چرا که فقدان کمال در معرفت و وجود موجب می‌شود تا نتواند حقایق را چنانکه هست بشناسد و یا بشناسد ولی قادر به مدیریت نفس خود نباشد و برخلاف یقین به انکار بپردازد و گزاره‌ای را توصیه نماید که خلاف حقیقت فهم شده و فطرت و تکوین است.
اجتهاد همان عمل کارشناسی است که با استنباط از حقایق هستی و گزاره‌های معرفتی عقلانی و اسلامی به دست می‌آید. مجتهد می‌کوشد تا موضوع (مسئله زندگی) را به حقایق هستی عرضه دارد و باتوجه به اصول و نظریه‌های برگرفته از حقایق معرفتی عقلانی و وحیانی، پاسخی مناسب برای اعمال انسانی در چارچوب فلسفه هستی و انسان ارائه دهد. این مهارتی است که هر کسی نمی‌تواند به آن دست‌ یابد مگر سیر و سلوک معرفتی و معنوی و عملی داشته باشد و از کمال عقل و بصیرت و سلامت قلب در تشخیص حق از باطل برخوردار باشد. این‌جاست که تقوا به عنوان تنها معیار تضمین‌کننده سلامت قلب و بصیرت و قدرت تشخیص بلکه موجب علم و دانش کمالی و ابزار شناخت حقیقی از هستی، خود را مطرح می‌کند. (بقره، آیه282؛ انفال، آیه29 و آیات دیگر)
پس فقاهت و اجتهاد تنها یک دانش صرف و محض نیست و فقیه تنها کسی نیست که موضوع و محمولی را می‌شناسد و با دانش و مهارت خود حکمی را بیان می‌کند، بلکه فقیه انسان عالم عامل متقی است که علم او ثمره تقوا و عمل مطابق با عقل و فطرت و وحی است.
از سوی دیگر، مجتهد می‌خواهد پاسخی را به پرسش‌های زندگی و چگونگی اعمال و رفتار آدمی برای رسیدن به کمال در زندگی دنیوی و اخروی بدهد، پس همواره درگیر موضوعات و مسائل زندگی است و به پرسش‌های انتزاعی پاسخ نمی‌دهد بلکه خود را مجبور می‌بیند تا زندگی را تحلیل و موضوعات آن را تبیین کند و پاسخ گوید و توصیه نماید. پس چنین انسانی نه‌تنها به معرفت کامل و تکامل وجودی نیازمند است بلکه می‌بایست موضوعات زندگی را بشناسد و افزون بر محمول‌شناسی و درک از نظریه‌ها و رویه‌های اصول فقه، باید موضوع‌شناس ماهر و خبره‌ای نیز باشد و بتواند موضوع‌های موجود در زندگی انسان‌ها را بشناسد و مقتضیات زمان و مکان را بداند تا با ترکیبی از امور ثابت و امور متغیر، حکم و توصیه‌ای را بیان کند که در چارچوب فلسفه هستی قرار می‌گیرد.
بدین ترتیب شاخه‌های گوناگونی از علوم و رفتار را باید در اختیار گیرد تا فقیه جامع‌الشرایط گردد. دست‌یابی به این مقام تنها در یک فرآیند طولانی مطالعه در شاخه‌های گوناگون علوم از جمله فلسفه، عرفان، اصول، علوم عربی و مانند آن در حوزه معرفت‌شناسی از سویی و نیز خودسازی و تقوا و سیر و سلوک علمی در حوزه وجودشناسی (عرفان عملی و خدایی و متاله و ربانی شدن) از سوی دیگر و همچنین شناخت سبک‌های زندگی و موضوعات متغیر و ثابت در زندگی بشر از سوی سوم امکان‌پذیر است.
اگر این شرایط فراهم نیاید هر فتوایی که فقیه غیر جامع‌الشرایط می‌دهد مخالف عقل و فطرت و سنت‌های تکوینی و فلسفه هستی خواهد بود؛ چرا که یا مخالف فطرت است یا فاقد رویه اصولی و چارچوب روشی است و یا امور انتزاعی و موضوعاتی است که پرسش مردم نیست.
فقیه جامع‌الشرایط می‌کوشد سبک زندگی اسلامی را بیان کند که موافق با نظام هستی و اهداف و فلسفه آن است. در این صورت فقه هم از مانایی برخوردار خواهد بود و هم پویایی خود را حفظ کرده و به عنوان سبک زندگی در همه ابعاد زندگی آدمی نفوذ خواهد کرد. چنین فقهی هم از فلسفه‌ صرف انتزاعی بیرون می‌آید و دارای فلسفه‌ای می‌شود که پیوند میان حقیقت و واقعیت‌زده است و هم از روش‌زدگی و اصول فقه‌زدگی رهایی می‌یابد و رویه‌ها و نظریه‌های اصول فقهی را به کار می‌گیرد که در آن چارچوب قرار می‌گیرد و هم دچار رکود نخواهد شد و می‌تواند نه‌تنها تجددگرا باشد بلکه خود تجددهایی را براساس نیازهای زمان و مکان بیافریند وبه جای پاسخ‌گویی به پرسش‌های تحمیلی از بیرون خود، پیشگام باشد و پرسش و پاسخ‌هایی را ایجاد و عرضه کند و پیش از طرح مسئله خود مسئله‌ساز و پاسخ‌گو باشد.

 


سيدحسين علي موسوي زاده*
فرقه بهائيت از بابيت و بابيت هم از شيخيه سرچشمه مي گيرد. فرقه‌ انحرافي شيخيه را شيخ احمد احسايي در ابتداي قرن 13هـ‌ق تأسيس كرد. نام ديگر اين گروه «كشفيه» است. كشفيه،‌ كنايه از كشف و الهامي است كه رهبران اين فرقه، براي خود قائل بودند.
در سال 1212 هـ.ق شيخ احمد با تعدادي از همراهانش براي زيارت امام رضا(ع) از راه نجف و كربلا به سوي ايران رهسپار شد و مدتي در شهر‌هاي يزد و اصفهان اقامت كرد. علماي شيعه از وي استقبال كردند و به دليل تقاضاي مردم يزد، او پس از زيارت مشهد دوباره به يزد برگشت و مدتي آنجا بود. بعد از ملاقات شيخ احمد احسايي با علماي قزوين، عده‌اي از علما، شيخ احمد احسايي را به دليل عقايدش، مانند عقيده به داشتن بدن هور قليايي، اعتقاد به ركن رابع، علل اربعه بودن ائمه براي ايجاد عالم، معراج رسول اكرم(ص) با جسد هور قليايي و غايب بودن قائم با جسد هور قليايي تكفير كردند. برخي از اين علما عبارتند از: «سيد مهدي پسر صاحب رياض، حاجي ملا محمدتقي ملقب به شهيد ثالث، حاجي ملا جعفر استرآبادي، شريف العلماء سيد ابراهيم، شيخ محمدحسين صاحب فصول، شيخ محمد حسن نجفي صاحب جواهر، ملا آقا دربندي و...».به علت اين تكفير در ايران، عرصه بر شيخ تنگ شد و نتوانست از خود دفاع كند و سرانجام به عراق رفت. او در تاريخ 21 ذي‌القعده‌ سال 1241 هـ ق در نزديكي مدينه و در 75 سالگي از دنيا رفت و در قبرستان بقيع به خاك سپرده شد.
منشأ پیدایش بابيه
بابيه ، نزديك به 170 سال قبل، در دوران حاكميت سياه و فراماسوني قاجار به وجود آمد كه تحت سلطه استعمارگران بود. استعمارگران با هدف گسترش و تقويت همه‌جانبه فرقه بابيه و با تحريفگري، دروغ‌بافي، به‌هم ‌آوردن بافته‌ها و اوهام و تعاليم ساختگي به نام «مذهب جديد» به جنگ و مقابله آشكار با مباني اوليه دين مبين اسلام رفتند و طرح پروژه استعماري «دسيسه‌آميزي» را كه جاسوسان زبردست دولت روس- به ويژه «كينياز دالگوركي» كارمند سفارت روس- در ايران به اجرا در آوردند.
آنها در اين طرح، به دنبال عَلَم‌كردن نايب خاص دروغين براي امام زمان‌(عج)بودند تا از اين طريق بتوانند نفوذ مراجع تقليد و فقها را ميان مردم بي‌اثر كنند. يكي از همين افرادي كه انتخاب شد «سيد علي‌محمد باب» (شيرازي) بود كه در مكتب شيخ «احمد احسائي» آموزش ديده و باعث جلب ‌نظر بسياري گرديد و با ادعاهايي گوناگون مانند مقام مبشّر و نايب امام زمان گرفته تا خود امامت و نهايتاً رسالت و الوهيت وارد ميدان شد. بابيان، سيد علي‌محمد را «رب اعلي»، «نقطه‌ اولي»، «مبشر جمال ابهي»، «نقطه‌ بيان» و «باب» لقب داده‌اند. برخي از بابيان و بهائيان براي اثبات معجزه بودن سخنان باب، به امي بودن وي استدلال كرده‌اند.
مؤسس و سردسته فرقه بهائيت، ميرزا حسين‌علي نوري (ملقب به بهاء‌الله) است. او در شب دوم محرم سال 1233هـ.ق (12 نوامبر 1817ميلادي) در تهران به دنيا آمد ، به پيروان ميرزا حسين‌علي نوري، بهائي و به مسلك آنها بهائيت گفته مي‌شود.
اصول اعتقادی بهائيت
افكار و عقايد بهائيت برگرفته از عقايد بابيه است. در مورد توحيد كه نخستين و زيربنايي ترين اصل اسلامي است، آنها ادعاي يكتاپرستي دارند اما آنچه آنها ادعا مي كنند با آنچه در كتب و متونشان آمده بسيار متفاوت است. يكي از مبلغان معروف آنها« اسلمنت» بوده كه كتابي تحت عنوان «بهاء الله عصرجديد» نوشته است كه بشير سليماني و... آن را ترجمه كرده است ، در اين كتاب آمده كه بهاء الله مي گويد من ذات خدا هستم. و در جاي ديگر دارد
« اني اناالله»! نه اينكه خدا در من تجلي كرده باشد بلكه در زماني كه زنداني اش مي كنند مي گويد« انه لا اله الا انا المسجون الفريد » يعني علاوه بر اينكه ادعاي رسالت مي كند كارش به جايي مي رسد كه مدعي خدايي مي شود.
رهبر بهائيان(حسين‌علي بهاء) در كتاب‌هايش بارها ادعاي نبوت كرده و خود را پيامبر خدا خوانده است. عباس افندي، فرزند بهاء، علي‌محمد باب را در رديف پيامبراني چون حضرت ابراهيم، حضرت موسي، حضرت عيسي و حضرت محمد(ص) مي داند كه همگي داراي معجزاتي بودند. سپس علي‌محمد باب را مبشر ظهور پدرش (حسين‌علي‌بهاء)، و پدرش را نيز در زمره آنها و بلكه برتر از همه آنها معرفي كرده است. در اصول ديگر مانند امامت و معاد هم عقايدي انحرافي دارند.
شواهد تاريخي نشان مي دهد كه پيش از دوره مشروطه دو قدرت وجود داشت؛ يكي شاه كه دربار و دولت را اداره مي كرد و ديگري مراجع و روحانيون كه ملت را رهبري مي كردند. در دوره ناصر الدين شاه و فتحعلي شاه و محمدشاه دولتهاي بيگانه توانستند بر ايران مسلط شوند اما ملت به رهبري روحانيون در برابر خواست آنها ايستادگي كرد. براي شكستن اين مقاومت لازم بود كه اين ارتباط شكسته شود، براي همين، استعمار شروع به تفرقه‌افكني كرد و با استفاده از زمينه هاي داخلي، به ايجاد فرقه هاي منحرف مذهبي پرداخت و از آنجا كه مردم از كشمكشها خسته شده بودند و دنبال يك ناجي مي گشتند و چون وعده اتصال به امام زمان(عج) را مي دادند به همين دليل برخي از مردم به شيخيه و برخي به سيدعلي محمد باب گرويدند.
سابقه بهائيت نشان مي دهد اينها ستايشگر و فرمانبر دولتهاي استكباري بودند. از تزار روس و امپراطور انگليس تا رؤساي آمريكا و امروز اسرائيل غاصب همه پشت سر بهائيت بودند كه خود نماد ظلم و استكبار بوده و هستند.
سيستم رهبري فرقه ضاله بهائيت
قبلا رويكرد سازمان بهائيت توسط يك رهبر واحد تعيين مي شد اما الان توسط يك سازمان و تشكيلات با حمايت چند كشور استعمارگر كه برگرفته از سبك فراماسونري است، اداره مي شود. علت باقي ماندن فرقه بهائيت با آن احكام و عقايد سست خرافي، همين تشكيلات بهائيت است و آنها دو نوع تشكيلات انتصابي يا انتخابي دارند. در بخش انتخابي محافل ملي و محافل محلي و يا ضيافات 19 روزه است و تشكيلات انتصابي شان هم كه از طرف بيت العدل(واقع در اسرائيل) انتصاب مي شود. مؤسساتي مثل مؤسسه دارالتبليغ بين المللي، هيئت‌هاي مشاورين قاره‌اي، هيئت‌هاي معاونت و ... است كه در آنها نقشه هاي يك ساله تا چند ساله را دنبال مي كنند.
اگر در يك جايي يك بهايي وجود داشته باشد؛ به آن «نقطه» مي گويند و به وجود بيش از يك نفر بهائي «جمعيت» مي گويند و اگر بيش از 2 نفر باشد و به 9 نفر برسد، «محفل محلي» در آن منطقه تشكيل مي دهند. اين افراد در هر نقطه اي هستند ، يكي از وظايفشان اين است كه همه اخبار واصله را به محافل محل گزارش دهند و محافل محلي آن را به محافل ملي منتقل مي‌كنند و اين محافل ملي آن را به اسرائيل و به بيت العدل گزارش مي دهند.
نقش مهم تبليغ در بهائيت
بهائيان از همان اول كه آمدند كوشيدند با تبليغ گسترده، مرام و مسلك خود را در محافل و مجامع مختلف گسترش دهند يعني تبليغ، بالاترين جايگاه را در بهائيت دارد و خودشان مي گويند كه اگر يك روز تبليغ نكنيم آن روز از بين خواهيم رفت و تبليغ را يك وظيفه فردي و عمومي و واجب مي دانند و شيوه هاي تبليغ آنها متنوع است و اينها همه زير نظر تشكيلات بيت العدل انجام مي گيرد. شوقي افندي از رهبران اصلي بهائيت مي گويد كه فرد بايد تصميمات مصوبه از سوي هيئت هاي مشورتي را به مرحله عمل در آورد يعني يك فردي اگر بخواهد در بهائيت تبليغ بكند، هيچگونه اختياري از خود ندارد.
نفوذ بهائيت در ايران
مسئولين فرهنگي كشور بايد پس از شناسايي آسيبهايي كه سبب نفوذ فرقه‌هاي انحرافي مثل بهائيت در بين جوانان و ساير گروه‌هاي اجتماعي شده است، ابزارهاي مقابله را آماده كنند چون منشأ بسياري از اين فرقه ها سياسي است و اساسا اين فرقه ها را براي سلطه يابي بر جهان سوم و كشورهاي اسلامي طراحي كردند و امروز با شيوه ها و ابزارهاي مختلف برخي جوانان ما را گرفتار مي كنند.
بهائیان طرحي با عنوان «طرح روحي» توسط بيت العدل در بيش از 100 كشور اجراکردند، در ايران البته اين طرح با شكست روبه رو شد. ما بايد با مفاهيم قرآني و روايي و فرهنگ اسلامي و تبيين آن با زبان روز و شيوه هاي هنري و ابزارهاي موجود و ايجاد زمينه اشتغال و دور ساختن جوانان از بيكاري و... به مقابله با بهائیت بپردازيم. ما از يك فرهنگ غني برخورداريم و فرهنگ،از اساسي ترين عناصر هويتي است كه ما از اين طريق مي توانيم مردم خود را از افكار انحرافي بهائیت مصون كنيم.
امروز بهائيت بيشتر روي نوجوانان و جوانان متمركز شده است، آنها با شيوه‌هاي متعدد و در قالب كلاسهاي روان شناسي، بهداشت يار، معلم، فعاليت در داروخانه، يا خدماتي مثل تعميركار سيستم هاي حرارتي وارد خانه ها شده و كم كم انس گرفته و افكار و عقايد بهائيت را ترويج مي‌دهند. آنها با ظاهرسازي، خود را به عنوان انساني خير جا زده و يا از طريق پرستار افراد ناتوان، به جذب افراد مستعد براي تبليغ اقدام می کنند و يا با استفاده از (NGO) هاي ترك اعتياد و يا مشاركت در امر ازدواج و سركشي به خانواده هاي بي سرپرست به خانواده ها نفوذ مي كنند.
البته اين تبليغات تنها محدود به مسلمانان و شيعه نيست بلكه اديان و مذاهب ديگر نيز مورد نظر آنها هست مثلا در مواجهه با يك مسيحي، ابتدا از حضرت عيسي(ع) شروع مي كنند و يا در مواجهه با فرد مسلمان از حضرت محمد(ص) سخن مي گويند. چون بهاء الله اساس همه اديان را يكي مي داند و معتقد است همه اديان بر حقند براي همين بهائيت مي خواهد خود را در حوزه اديان ديگر به حساب آورد در حالي كه حزبي بيش نيست.
كمبود نيروهاي آموزش ديده براي مقابله با بهائيت
يكي از شگردهاي آنها اصول مترقي دوازده گانه بهائيت است، رهبر دوم بهائيت به نام عباس افندي در سفرهاي خود به اروپا براي تبليغ آئين بهائیت، تعاليم دوازده گانه وضع كرد و آن را به پدر خود يعني« بهاء الله» مؤسس فرقه ضاله بهائيت منتسب كرد، در حالي كه بسياري از اين مطالب در نوشته هاي پدرش اصلا وجود ندارد. يكي از اين تعاليم دوازده گانه، عدم تقليد و ترك تعصبات است (يعني تعصب‌هاي جنسي، ديني، مذهبي، وطني و سياسي نداشته باشيم) چون اينها را نابودكننده مي داند يا يكي از شيوه هاي تبليغي آنها بحث تساوي زن و مرد است كه در ايران به شدت روي آن كار مي كنند.
اگر مي خواهيم با بهائيت مقابله كنيم بايد مؤسسات متعددي كه در اين زمينه فعاليت مي كنند به صورت واحد ونظام مند شكل بگيرند و با يك مديريت واحد، راهبردي منظم داشته باشند. الان چند درصد از مسئولان ما نسبت به نوع فعاليت و حوزه هاي آسيب پذير جغرافيايي بهائیت آگاهي دارند؟ و آيا اگر كسي و يا كساني كه در معرض تبليغات بهائيت قرار گرفته اند و مي خواهند شبهاتي كه برايشان پيش آمده پاسخ داده شود، مركزي كه بتواند اين مسائل را پاسخگو باشد را داريم؟
باید بدانيم كه بهائيت با داشتن جمعيت 5 و نيم ميليوني با سابقه مستمر 170 ساله تبليغي و حمايتهاي گسترده استكبار هنوز در اقليت است و هيچ جايگاه سياسي اجتماعي در دنيا ندارد اما بايد در عين حال هوشيار باشيم و سعي كنيم آسيبهاي اجتماعي را كاهش دهيم و مهم ترين فرصتها و ظرفيتهاي خود را بشناسيم و با آسيب شناسي خود به رفع آن بپردازيم. نبود نيروهاي آموزش ديده در حوزه مقابله با بهائيت از جمله مشكلات ما در اين زمينه است. نداشتن اطلاعات لازم درباره جغرافياي انساني، سياسي و اجتماعي فرقه بهائيت يا نبود سايتهاي قوي اينترنتي و جامع براي پاسخگويي به شبهه‌ها و حمايت از جوانان يكي ديگر از مسائل در عدم موفقيت ما مي تواند باشد.
درمورد فرصتهاو ظرفيتهاي موجود برای مقابله با بهائیت می توان به موارد زیراشاره كرد : پرداختن به سوابق انحرافي و غيراخلاقي رهبران و بنيان‌گذاران اين فرقه، بيان سوابق تاريخي و نقد متون سست و متزلزل اين فرقه، داشتن قبله‌هاي متعدد و جعل قبله در سرزمین اشغال شده فلسطین با پشتوانه‌اي سست، در اقليت بودن افراد اين فرقه در داخل وخارج كشور، حمايت صهيونيسم و اسرائيل و بعضي از كشورهاي بيگانه از اين فرقه، تنفر عمومي مردم داخل كشور از اين گروه، وجود مستبصرين و توبه كنندگان متعدد، سياسي بودن عملكرد و برنامه‌ريزي‌هاي بهائيان، وجود اختلاف در ميان سران بهائيت، پرداختن به مسئله‌ خاتميت در اسلام (قرآن) و در اديان ديگر و نقد ديدگاه اين فرقه در اين باره، وجود تضادهاي آشكار و پنهان در اعتقادات و مباني فكري و متون اين فرقه، تبيين مسئله‌ امامت و مهدويت در اسلام و تشيع (ادله و نصوص) براي مقابله با نظريات اين فرقه كه در اين باره كتابي به عنوان«پيام آوران تاريكي» نوشته شده است.
از: پایگاه اطلاع رسانی حج
*مدير گروه بهائیت پژوهشكده باقرالعلوم(ع)

 

(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10