(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10


چهارشنبه 4 دی 1392 - شماره 20673

دانشگاه در جبهه-53
دانشجوی شهید محمد قناعتیان
انستیتوهای آموزش‌‌زبان یا پیادگان‌نظام‌ ناتوی‌فرهنگی؟!
گزارشی مستند پیرامون كشتار دانشجویی
4 مِی 1970 در دانشگاه ایالتی «كِنت» 16 آذر از نوع آمریکایی!
   


شهید «محمد قناعتیان» در نهم آبان ماه 1346، روز مبعث رسول اکرم(ص) پا به عرصه وجود گذاشت. دوران ابتدایی را در مدرسه طالقانی، دوران راهنمایی را در مدرسه شرف و دوران دبیرستان را در دبیرستان خواجه نصیر شهرستان جهرم استان فارس، در رشته ریاضی و فیزیک با موفقیت به پایان رساند و بعد از این دوران وارد دانشگاه اصفهان شد و در رشته دبیری فیزیک مشغول به تحصیل گردید.
این شهید بزرگوار از سال سوم راهنمایی وارد بسیج شد چرا که همانند تمامی جوانان و نوجوانان آگاه و مومن و متعهد احساس می کرد انقلاب نیاز به پاسداری دارد و تنها کاری که از آنان می آمد همین بود که به این طریق دین خود را ادا نمایند. لذا وی نیز با شرکت در بسیج در دفتر عاشقان خدا ثبت نام نمود. در طول زمان دانش آموزی عضو اصلی انجمن  اسلامی بود و فعالیت های چشمگیری در این انجمن داشت.
سرانجام برای بار سوم (در پایان ترم اول دانشگاه) راهی جبهه های نور علیه ظلمت شد و در عملیات کربلای 5 سیزدهم اسفند ماه 1365به فیض عظیم شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش حدود 45 روز در منطقه عملیاتی روی خاک های شلمچه افتاده بود که پس از آزاد سازی منطقه توانستند جسد پاکش را بدون سر بدست آورند.
در ذیل، بخشی از وصیت نامه دانشجوی شهید محمد قناعتیان که طی نامه ای تنها یک روز قبل از شهادت برای خانواده اش ارسال داشته را مرور می کنیم:
حضور محترم خانواده عزیز و گرامیم سلام علیکم . امیدوارم که همگی به لطف الهی سالم و سرحال باشید و هیچ‌گونه ناراحتی نداشته باشید. اگر از حال من بخواهید بحمد خدا بد نیستم. مادر جان می دانم از اینکه بدون اجازه شما به جبهه رفته ام ناراحتید ولی امیدوارم که مرا ببخشید. مادر جان تو خود میدانی، ما که به جبهه می رویم برای هوی و هوس نیست بلکه برای رضای خداست و در این راه هر چه بر سر ما بیاید اشکالی ندارد.
مادر جان تو خود شاهد هستی که هر روز، جمعی از عزیزانمان در کربلای ایران به شهادت می رسند و بسیاری از خانواده ها داغدار و عزادار هستند و بسیاری از این عزیزان، دانشجو بودند و یا محصل و خلاصه همه آنها در پشت جبهه پست و مقامی داشتند. پس برای چه آنها به جبهه ها آمده اند؟ اگر خوب فکر کنیم می بینیم که آنان آمده اند تا از دینشان از اسلامشان و از کشورشان حفاظت کنند.
همان اسلامی که فرزند زهرا، حسین (ع) در این راه اکبرش، قاسمش، عباسش، عباس علمدار و دلاورش ، طفل شیر خواره اش را داد.
زینب آن خواهر گرانمایه اش به خاطر او به اسارت رفت و در این راه سختی های فراوان کشید. او را به مجلس یزید بردند. سر بریده برادرش را جلو او آوردند. اما همه این سختی ها را به خاطر خدا تحمل کرد و بالاخره همان اسلامی که تمام امامان و معصومان ما به خاطر آن که سالم بماند، جان خود را در راه او دادند.
اما تو مادر باید صبر داشته باشی و مانند حضرت زینب و حضرت فاطمه باشی و در این راه اگر خدا خواست بلائی، بلا که نه، زیرا هر چه از خدا به انسان برسد نیکوست، بر سر ما آمد صبر داشته باشی و استقامت به خرج دهی.
امیدوارم که مرا حلال کنید و همینطور پدرم، زیرا می دانم که تا مرا بزرگ کرده است سختی های زیادی کشیده است .

 


رهبری فرزانه انقلاب در دیدار اخیرشان با اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی چنین می‌فرمایند: «كتاب‌هاى آموزش زبان. خب می‌دانيد، الان آموزش زبان انگليسى خيلى رواج پيدا كرده، آموزشگاه‌هاى فراوانى بوجود مى‌آورند. خب، مراكز آموزش هست؛ همه كتاب‌هاى آموزش كه خيلى هم با شيوه‌هاى جديد و خوبى اين كتاب‌هاى زبان انگليسى تدوين شده، منتقل‌كننده سبك زندگى غربى است، سبك زندگى انگليسى است. خب اين بچه ما، اين نوجوان ما و جوان ما اين را می‌خواند، فقط زبان ياد نمی‌گيرد؛ حتّى ممكن است آن زبان يادش برود، اما آنچه بيشتر در او اثر می‌گذارد آن تأثير و انطباعى كه بر اثر خواندن اين كتاب از سبك زندگى غربى در وجود او به‌وجود مى‌آيد؛ اين از بين نمى‌رود؛ اين كارها را دارند می‌كنند.» یکی از خصلت‌های اولیه و غیرقابل کتمان نظام لیبرالیسم غرب، ماهیت منفعت‌طلبانه و سودجودیانه آن است. در همین حال در پس پرده موضوع به ظاهر زیبا و پرطمطراق «جهانی‌سازی» نیز فرجامی غیر از سلطه روزافزون کشورهای سرمایه‌دار در به بند کشیدن ملت‌های زیرمجموعه، قابل تصور نخواهد بود! فلسفه تشکیل موسسات و نهادهایی بین‌المللی چون سازمان ‌ملل‌متحد؛ بانک‌ جهانی؛ سازمان‌ تجارت‌جهانی و ...، را نیز می‌توان در راستای تحقق فرمانروایی "جهان‌فرادست‌ها" یا کشورهای توسعه‌یافته، بر ملل به اصطلاح جهان‌سومی یا همان "جهان‌فرودست‌ها" عنوان نمود! یکی از پیوست‌های بدیهی مفهوم Globalization (جهانی‌سازی)؛ همسان‌سازی نحوه تکلم، ترویج زبانی مشترک یا به عبارت بهتر تبلیغ رسم‌الخطی اًتوکرات و تمامیت‌خواهانه است که اقسام ملل نیز لاجرم به یادگیری آن زبان جدید خواهند بود.
در این‌ میان اما برنامه‌ریزان و طراحان "دهکده‌جهانی"، با در اختیار داشتن تجربه مخالفت و ممانعت فرهنگ‌های گوناگون در به حاشیه رانده شدن رسومات و صدالبته زبان متبوعشان، از اعمال حربه پلورالیسم فرهنگی نیز غافل نشده و برای خرده فرهنگ‌ها نیز ارزش و احترام قائل می‌شوند اما در عین حال با هدف‌گذاری ترویج سبک زندگی غربی، در درازمدت و به مرور زمان آن خرده فرهنگ‌ها را منسوخ نموده و فرهنگ و زبان مدنظر خویش را شایع می‌سازند. با مروری بر روند تاریخی تحمیل زبان‌های بیگانه از جنوب قاره آمریکا گرفته تا شبه قاره هند و شمال آفریقا، با نام استعمارگران کهنه‌کاری مانند پرتغال؛ فرانسه؛ اسپانیا؛ هلند و بریتانیا مواجه می‌شویم که سعی ویژه‌ای در القای فرهنگ و زبان خویش بر مستعمرینشان داشتند. طی سده اخیر و با توجه به توفیقات جبهه متفقین به سرکردگی روباه پیر و شیطان بزرگ در دو جنگ اول و دوم جهانی، زبان فاتحان این جنگ‌ها که همان زبان انگلیسی بود، با سرعت سرسام‌آوری در کشورهای مختلف فراگیر شد. به تبع این همه‌گیری جبری زبان انگلیسی، کشورهای خاورمیانه بالاخص ایران نیز تحت تأثیر آن قرار گرفته و پروژه شوم بازنگری در زبان رسمی کشورشان را آغاز نمودند.
در این برهه که با روی کار بودن پهلوی اول در ایران همزمان است، بدعت‌هایی ننگین چون "کشف حجاب از بانوان"؛ "متحدالشکل نمودن پوشش مردان" و "تغییر رسم‌الخط فارسی" بنیان نهاده می‌شوند! جالب آنکه در موضوع تغییر رسم‌الخط فارسی، پیشنهاد می‌شود که به تقلید از کشور ترکیه، به‌جای استفاده از حروف عربی در نگارش واژگان فارسی، از حروف انگلیسی یا به اصطلاح رسم الخط "Fingilish" استعمال شود تا بدین صورت روند ترویج زبان انگلیسی میان ایرانیان، سرعتی مضاعف به خود گیرد! پروژه غربی‌سازی جماعت ایرانی از نوک پا تا فرق سر، اما در دوران پهلوی دوم نیز با شدت بیشتری استمرار می‌یابد تا آنکه وقوع انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) در بهمن 1357، تمام رشته‌های استعمار را به تلی از پنبه بدل می‌سازد! با گذشت حدود یک دهه از عمر انقلاب اسلامی، کشور در قبضه تکنوکرات‌های تازه به قدرت رسیده‌ای قرار می‌گیرد که تنها راه جبران کاستی‌ها و عقب‌ماندگی‌های جنگ تحمیلی 8 ساله را در گرو تقلید طوطی‌وار از تکنولوژی باختران می‌دانستند و بدین‌سان به مونتاژگران بی‌جیره و مواجب غربی‌ها در ایران تبدیل شدند! این تغییر رویکرد ایران نسبت به غرب اما محیطی بسیار مناسب را برای پیگیری مجدد اهداف معلق مانده غربی‌ها در کشور فراهم آورد که یکی از مهم‌ترین آنها شیوع دوباره تب یادگیری زبان‌های خارجی در میان جوانان بود. در همین هنگام، فعالیت بسیاری از موسسات آموزش زبان، که عمدتاً تحت نظر سفارتخانه‌های اروپایی نیز بودند، در ایران از سرگرفته می‌شوند.
مع الأسف این دست موسسات که خود را از هرگونه نظارتی در امان می‌دیدند، برطبق برنامه‌ریزی حساب شده ای، علاوه بر آموزش زبان متبوع به نسل آینده‌ساز ایرانی؛ هنجارها، باورها و در یک کلام سبک زندگی غربی را به نوجوانان و جوانان جمهوری اسلامی نیز القا می‌نمودند! کار به جایی می‌رسد که در دوران اصلاحات، از درون برخی از اساتید و زبان‌آموزان اعزامی این موسسات به خارج از کشور، خرابکاران آموزش‌دیده و جاسوسان مجرّبی بیرون می‌آیند که خیانت به موطن‌شان را نسبت به خدمت بدان، ارجح می‌پنداشتند! در این بین ذکر این نکته اساسی ضروریست که یادگیری زبانی افزون بر زبان مادری، نه تنها مذموم نیست بلکه پسندیده نیز محسوب می‌شود چراکه می‌توان با یادگیری آن، رابطه‌ای سهل‌الوصول با مردمان سایر کشورها برقرار کرد و از تجربیات آنها استفاده نمود، اما زمانی که این یادگیری زبان جدید با تغییر هنجارهای اجتماعی و تحمیل انحطاطات اخلاقی بر زبان‌آموز همراه شود، آنگاه نداستن آن مفیدتر از دانستنش خواهد بود. در این راستا، رهبری فرزانه انقلاب در دیدار اخیرشان با اعضای شورایعالی انقلاب فرهنگی چنین می‌فرمایند: «كتاب‌هاى آموزش زبان. خب می‌دانيد، الان آموزش زبان انگليسى خيلى رواج پيدا كرده، آموزشگاه‌هاى فراوانى به‌وجود مى‌آورند. خب، مراكز آموزش هست؛ همه كتاب‌هاى آموزش كه خيلى هم با شيوه‌هاى جديد و خوبى اين كتاب‌هاى زبان انگليسى تدوين شده، منتقل‌كننده سبك زندگى غربى است، سبك زندگى انگليسى است. خب اين بچه ما، اين نوجوان ما و جوان ما اين را می‌خواند، فقط زبان ياد نمی‌گيرد؛ حتّى ممكن است آن زبان يادش برود، اما آنچه بيشتر در او اثر می‌گذارد آن تأثير و انطباعى كه بر اثر خواندن اين كتاب از سبك زندگى غربى در وجود او به‌وجود مى‌آيد؛ اين از بين نمى‌رود؛ اين كارها را دارند می‌كنند.*(19/9/1392)» طی سالیان گذشته در کشور ما، کتاب‌های «interchange» بعنوان کتب مرجع در زمینه آموزش عمومی زبان انگلیسی شناخته می‌شدند که اخیراً جای خود را به سری کتاب‌های جدید‌الورود «English Result» داده‌اند. با تدقیق و تأمل بر محتوای سری کتب English Result که در اکثر قریب به اتفاق آموزشگاه‌های زبان انگلیسی کشور در حال تدریس است، می‌توان به نکاتی جالب و البته تأسف برانگیزی دست پیدا کرد! بعنوان مثال در جلد نخست یا Elementary سری English Result، زبان‌آموزی که تجربه هیچ‌گونه آشنایی با زبان انگلیسی را ندارد، در همان ابتدای یادگری‌اش، می‌بایست معنی لغاتی همچون Pet(حیوان‌خانگی[سگ])؛ Pub & Wine(محل‌فروش‌مُسکرات)؛ Church(کلیسا)؛ Pork(گوشت‌خوک)؛ Boy & Girl Friends(دوستی‌ با جنس‌مخالف)؛ Dancing(رقص و پایکوبی)؛ Spy(جاسوسی) و ... را بداند با بیوگرافی و حتی تاریخ تولد(!) بازیگران و خوانندگان مبتذلی مانند George Clooney؛ Madonna؛ Brad Pitt؛ Nicole Kidman؛ Enrique Iglesias؛ John Lennon آشنایی داشته و آنها را برای قبولی در امتحان Final به‌خاطر بسپارد! موارد فوق تنها نمونه‌ای کوچک و جزئی از ترویج سبک زندگی منحط غربی در کلاس‌های آموزش زبان کشور است که لزوم بازبینی و تغییر فوری محتوای کتاب‌های آموزش زبان را دوچندان می‌کند.
لازم است بدانیم که در بسیاری از کشورهای غیرانگلیسی زبان، محتوای کتب آموزشی زبان بیگانه توسط کارشناسان فرهنگی و متخصصین زبان‌شناس همان کشور تهیه و تدوین شده و سعی می‌شود که درون این کتاب‌ها، مفاهیمی منطبق و هم‌راستا با مذهب، فرهنگ بومی و رسم و رسوم ملی در آن گنجانده شود؛ اما متأسفانه ما در کشور خودمان نه تنها شاهد هیچ‌گونه تولیدی در زمینه آموزش زبان‌های بیگانه در عین حفظ فرهنگ اصیل اسلامی/ایرانی نبوده و نیستیم بلکه هیچ نظارت و ممیزی را نیز بر محتوای هنجارشکن و غیراخلاقی کتاب‌های وارداتی اعمال نمی‌نماییم! در این شرایط از کودک ‌و نوجوان این مرز و بوم که زیر بمباران دائم "انیمیشن‌های والت‌دیزنی" و "عروسک‌ها و لوازم‌التحریر شخصیت‌های کارتونی غربی" و "کتاب‌های آموزش زبان آنچنانی" است، چه توقعی می‌رود که در آینده‌ای نه چندان دور، سرباز جان بر کف اسلام و انقلابش بوده و سر تعظیم در مقابل مستکبرین جهانی فرود نیاورد! کوتاه سخن آنکه شایسته است با توجه به تواصی مؤکد رهبری معظم انقلاب مبنی بر وجوب مقابله با تهاجمات فرهنگی دشمن غربی، کار امروز را به فردا وانگذارده و مروج سبک زندگی اسلامی/ ایرانی در میان نوباوگان ایران عزیز باشیم.

 


پیشگفتار
روز 4 مي سال 1970 ، اعضاي گارد ملي اوهايو به جمعيتي از تظاهركنندگان در دانشگاه ايالتي كِنت شليك كردند، چهار نفر از دانشجويان اين دانشگاه را كشتند و نُه نفر را مجروح كردند. اين تيراندازي پيامدهاي اندوه باري داشت. واقعه اعتصابات سراسري گسترده‌ای در سطح ملي به دنبال داشت كه باعث شد تا صدها دانشكده و دانشگاه به حال تعطيل درآيند. غير از تأثيرات مستقيم حادثه چهارم مي كه در ادامه از آن سخن خواهد رفت، تيراندازي به نمادي از شكاف سياسي و اجتماعي عميقي بدل شد كه كشور را طي دوران جنگ ويتنام به دو پاره تقسيم كرد.
طي قريب به سه دهه بعد از 4 مي 1970 ، آثار زيادي در تحليل و واكاوي حوادث 4 مي و پيامدهاي آن منتشر شده است. برخي از اين كتابها به سرعت منتشر شد، و اغلب حاوي اطلاعاتي تازه بود، اما اغلب تحليلي سطحي يا نادرست از ماجراي تيراندازي به دست مي داد. طي سالهاي بعد آثار متعددي چاپ و منتشر شد. با آن كه كتاب شناسي واقعه كنت بسيار قابل توجه و شامل آثار متعددي است، اطلاعات نادرست و بدفهمي ها همچنان وقايع چهارم مي را احاطه كرده است. برخي از اين اشتباهات حتي به كتاب هاي درسي ايالات متحده نيز راه يافته است. مقاله حاضر در حقيقت مي كوشد خود را از اشتباهات رايج دور بدارد.

چرا گارد ملي به كِنت فراخوانده شد؟
دستور اعزام گارد ملي اوهايو به دانشگاه ايالتي كِنت به طور مستقيم با دلايل ورود آمريكا به جنگ ويتنام مرتبط بود. به واقع، يكي از دلايلي كه باعث شد تا مردم ايالات متحده در سال 1968 ميلادي به رياست جمهوري ريچارد نيكسون رأي بدهند قول او مبني بر پايان دادن به جنگ ويتنام بود. طي سال نخست رياست جمهوري نيكسون به نظر مي رسيد حضور آمريكا در ويتنام رو به كاهش است. با اين حال اواخر آوريل سال 1970 ميلادي، ايالات متحده به كامبوج حمله بُرد و ميدان جنگ ويتنام را گسترش داد. اين تصميم را ريچارد نيكسون در 30 آوريل 1970 از طريق تلويزيون ملي به اطلاع عموم رساند. او دليل حمله را پناه گرفتن ويت كنگ ها در كامبوج اعلام كرد.
درست يك روز پس از اين اعلام، يعني روز اول ماه مي، مجامع دانشجويي در سراسر ايالات متحده اعتراضات خود را آغاز كردند. در دانشگاه كِنت تجمع ضدجنگ در محوطه چمن دانشگاه برگزار شد. اين محوطه كومونز نام داشت و دانشجويان از آن براي اجراي نمايش هاي مختلف استفاده مي كردند. دانشجويان در اين تجمع سخنراني هاي آتشيني ضد جنگ و دولت نيكسون ايراد كردند. عده اي از دانشجويان يك فتوكپي از قانون اساسي كشور را در اقدامي نمادين به خاك سپردند و سپس اعلام كردند ظهر روز دوشنبه 4 مي تجمع ديگري برگزار خواهد شد. ظهر جمعه فضاي كِنت آرام بود و حضور مردم در مجامع عمومي نظير كافه ها روالي معمولي داشت، اما اين حالت ديري نپاييد و وقايع خيلي زود به رويارويي معترضان و پليس محلي بدل شد. هنوز بر سر علت دقيق درگيري در آمريكا بحث مي شود، ليكن آن چه معلوم است اين است كه معترضان در حومه كنت در خيابان آتش روشن كرده بودند، ماشين ها را متوقف مي كردند، اشيايي به طرف خودروهاي پليس پرتاب كرده بودند و شيشه برخي مغازه ها را شكسته بودند. تمامي نيروهاي پليس كِنت و افسران بخش هاي مجاور به محل اعزام شدند. شهردار كِنت، لي روي ساترم وضعيت اضطراري اعلام كرد و فرماندار جيمز رودز را به كمك فراخواند، نيز دستور داد تمامي كافه ها تعطيل شود. تصميم بستن كافه ها خشم جمعيت را شدت بخشيد. پليس براي متفرق ساختن جمعيت از گاز اشك آور استفاده كرد و عده اي از آنان را مجبور كرد به بلوك هاي پشتي مجتمع دانشگاهي بروند.روز بعد يعني شنبه 2 مي، شهردار با عده اي از مسئولان شهر ديدار كرد، يكي از اعضاي گارد ملي اوهايو كه به كِنت اعزام شده بود نيز در ميان مسئولان به چشم مي خورد. شهردار در آن جا تصميم گرفت از فرماندار رودز بخواهد تا گارد ملي اوهايو را به كِنت بفرستد. ساتروم شهردار هراس داشت كه ماجراي روز قبل تكرار شود، و بيش از همه مي ترسيد تجارت در حومه كِنت دچار اخلال شود، همچنين شايعاتي به گوش رسيده بود كه عده اي در فكر رفتارهاي انقلابي هستند و مي خواهند شهر و مجتمع دانشگاهي را ويران كنند. بر اين اساس گمان مي كرد نيروهاي محلي ناكافي خواهد بود. حوالي ساعت 5 بعد از ظهر به دفتر فرماندار زنگ زد و به صورت رسمي درخواست كرد تا گارد ملي اوهايو را به ياري طلبد.

ظهر روز 4 مي چگونه تجمعي برگزار شد؟
براي به نتيجه رسيدن تجمع ضدجنگ، رهبران معترض دانشجويي اعلام كردند كه ظهر دوشنبه چهارم مي تجمع ديگري در محوطه چمن دانشگاه برگزار مي كنند. صبح چهارم مي مسئولان دانشگاه به دانشجويان اعلام كردند كه حق برگزاري تجمع را ندارند، با اين حال مقارن ساعت 11 صبح به بعد، جمعيت به صورت خودجوش در محوطه جمع شدند و رفته رفته بر شمار آنان افزوده مي شد. عقربه هاي ساعت كه به 12 نزديك مي‌شد سراسر محوطه چمن را دانشجويان پُر كرده بودند. اكنون تعداد آنان بالغ بر 3 هزار نفر مي‌شد. تخمين ها دقيق نيست، اما حدود 500 گروه كوچك كه در اطراف زنگ پيروزي (كه در گوشه‌اي از چمن قرار داشت) تجمع كرده بودند، حدود 1000 دانشجو كه فعالانه شعار مي دادند و جمعيتي 1 هزار و 500 نفري كه اطراف كامنز را احاطه كرده بودند مجموع دانشجويان حاضر در صحنه روز چهارم مي دانشگاه كنت را تشكيل مي‌دادند. كنار ساختمان سوخته نيز قريب به 100 نيروي گارد ملي اوهايو مسلح به تفنگ مهلك ام- 1 ايستاده بودند و به دانشجويان نگاه مي كردند. جمعيت فعال حاضر در تجمع به حضور افراد گارد در دانشگاه اعتراض داشتند، غير از آن، احساسات قوي ضد جنگ نيز در ميان شركت كنندگان جاري بود. درست مشخص نيست چه كساني رهبري تجمع را در دست داشتند، اما در آغاز حضور دانشجويان بدون خشونت و همراه با آرامش بود.

پيش از شليك چه ماجراهايي پيش آمد؟
كمي به ظهر مانده بود. تيمسار كانتربري تصميم گرفت به جمعيت دستور دهد متفرق شوند. يكي از افسران پليس ايالتي كه نزديك اعضاي گارد ايستاده بود با يك بلندگوي دستي اين تصميم را به جمعيت اعلام كرد. به نظر مي رسيد دانشجويان توجهي به اين گفته نداشتند. افسر مزبور فكر كرد كسي صداي او را نشنيده است. بنا بر اين راننده جيپ را فراخواند و به همراه چندين عضو گارد سوار شدند و به سوي زمين چمن رفتند. آن‌ها همچنان كه گرد جمعيت مي چرخيدند دوباره به آنان اعلام كردند كه تجمع ممنوع است و دانشجويان بايد متفرق شوند. دانشجويان با شنيدن صداي آنان و مشاهده جيپ نظامي خشمگينانه شروع به فرياد كردند. در اين لحظه كانتربري خود وارد عمل شد. او به افرادش دستور داد تا اسلحه هاي خود را مسلح كنند. پس از آن چندين قوطي گاز اشك آور به سوي جمعيتي كه كنار زنگ پيروزي ايستاده بودند شليك شد. اعضاي گارد نيز به طرف زمين چمن رفتند، گرد آن را احاطه كردند و تلاش كردند تا جمعيت را متفرق كنند. دانشجويان معترض مجبور شدند زمين چمن را ترك كنند و از تپه شيب دار مجاور موسوم به تپه سفيد بالا بروند. آنان سپس از آن طرف تپه پايين رفته راهي پاركينگ شاگردان شدند. كنار پاركينگ زمين فوتبال قرار داشت. اعضاي گارد در اين زمين ايستاده بودند. صداي فرياد دانشجويان كه با پرتاب سنگ همراه بود چنان شدت گرفت كه اعضاي گارد حدود 10 دقيقه در زمين فوتبال متوقف ماندند. دانشجويان از دور سربازان گارد را مي ديدند كه گرد يكديگر تجمع كرده بودند، برخي از آنان زانو زده بودند و اسلحه خود را به سمت دانشجويان نشانه گرفته بودند، اما در اين لحظه هيچ سلاحي شليك نكرد.
لحظاتي بعد اعضاي گارد راه رفته را بازگشتند، زمين تمرين فوتبال را ترك كردند و به سوي تپه سفيد رفتند. وقتي به بالاي تپه رسيدند بيست و هشت نفر از مجموع هفتاد عضو گارد ناگهان چرخيدند و شروع به شليك كردند. برخي از آنان به هوا شليك مي‌كردند اما تعدادي اسلحه خود را مستقيم به سمت دانشجويان گرفته بودند. درباره تعداد شليك‌ها آمار دقيق نيست: بين 61 تا 67 تير در زمان 13 ثانيه شليك شد.

چند نفر كشته و مجروح شدند؟
وقتي آتش اسلحه گارد خاموش شد دانشجويان هراسان و حيرت زده سراغ از كشتگان و مجروحان مي گرفتند. هيچ كس باور نمي كرد تيرها مستقيم به سمت جمعيت آمده باشد. اما واقعيت چيز ديگري بود: چهار دانشجوي دانشگاه كِنت به شيوه اي فجيع كشته شده بودند. نزديك ترين دانشجو به گارد جفري ميلر بود. گلوله دهان او را هدف قرار داده بود. جف در لحظه شليك كنار مسيري ايستاده بود كه به سرسرا منتهي مي شد. فاصله او با گارد حدود 270 پا بود. آليسون كروز در محوطه پاركينگ سرسرا ايستاده بود و فاصله او با گارد 330 پا بود. گلوله سمت چپ كمر او را هدف قرار داده بود. ساندرا شيير نيز در فاصله اي قريب به 390 پايي گارد و در محوطه پاركينگ ايستاده بود. گلوله سمت چپ گردن او را سوراخ كرده بود. 9دانشجوي دانشگاه كنت طي سيزده ثانيه تيرباران گارد مجروح شدند. اغلب دانشجويان در محوطه پاركينگ سرسراي شاگرد ايستاده بودند، شمار اندكي از آنان نيز در منطقه تپه سفيد بودند. جوزف لويس دانشجويي بود كه از همه به گارد نزديك تر بود، او در فاصله شصت پايي ايستاده بود و گلوله قوزك پاي وي را مجروح كرده بود. جان كليري بيش از 100 پا با گارد فاصله داشت، گلوله سمت چپ بالاي سينه او را زخمي كرده بود. آلن كانفورا 225 پا با گارد فاصله داشت و مچ راست او مجروح شده بود. دين كهلر شديدتر از نُه دانشجوي ديگر مجروح شده بود. گلوله از فاصله 300 پايي كمر او را سوراخ كرده بود، جراحتي كه باعث شد او براي هميشه از كمر به پايين فلج شود. داگلاس رنتمور نيز در فاصله 330 پايي ايستاده بود كه گلوله زانوي راست او را زخمي كرد. جيمز راسل در فاصله 375 پايي ايستاده بود و ران راستش زخمي شد. رابرت استامپ نيز در فاصله 500 پايي خط آتش ايستاده بود و گلوله كفل راست او را مجروح كرد. دونالد مكنزي دانشجويي بود كه از همه دورتر ايستاده بود، فاصله او تا گارد 750 پا بود و گلوله به گردن او خورد.

چرا گارد آتش گشود؟
مهم ترين پرسشي كه در اذهان مردم راجع به وقايع چهارم مي طرح شد آن بود كه چرا اعضاي گارد به سمت عده اي دانشجوي غيرمسلح شليك كردند؟ دو نظر كه يكسر با هم متفاوتند در پاسخ به اين پرسش ارائه شده است: 1. سربازان گارد در دفاع از خويش شليك كردند؛ در اين صورت تيراندازي توجيه مي شود و 2. اعضاي گارد با خطر آني رو به رو نبودند؛ در اين صورت تيراندازي توجيه پذير نخواهد بود. اعضاي گارد در پاسخ به پرسش فوق گفته اند كه علت شليك آن بوده است كه از ترس جان به روي دانشجويان آتش گشوده اند. اين سربازان در چندين كميسيون بازجويي و نيز دادگاه فدرال شهادت دادند كه آنان احساس مي كردند تظاهركنندگان به سوي آنان پيش مي آمدند و حالت شان طوري بود كه باعث شد تا سربازان بترسند و فكر كنند تأمين جاني گارد در خطر خواهد افتاد و بنا بر اين آنان مجبور شدند در دفاع از خود شليك كنند. دادگاه جنايي و مدني فدرال اين اظهار نظر گارد را پذيرفت. در دادگاه مدني فدرال 1975 كه پيچيده تر بود هيئت منصفه 9 به 3 رأي داد كه اعضاي گارد از نظر قانوني مسئول تيراندازي محسوب مي شوند. اين رأي براي استيناف فرستاده شد و حوزه ششم قضايي استيناف چنين حكم داد: با توجه به تهديداتي كه به جان يكي از اعضاي هيئت منصفه شده است دادگاه ديگري بايد برگزار شود.
بررسي هاي قانوني و قضايي حادثه تيراندازي چهارم مي سرانجام در ژانويه سال 1979 با اعلاميه اي بي ارزش به پايان رسيد، اين‌بيانيه به همراه تسويه مالي از نظر اعضاي گارد و طرفداران شان در حكم سند بي گناهي است. 28نفر اين بيانيه را امضا كرده بودند و نام افسران گارد و فرماندار جيمز رودز نيز در ميان امضا كنندگان به چشم مي خورد. مبلغ 675 هزار دلار به دانشجويان مجروح و خانواده هاي كشته شدگان پرداخت شد. اين پول را نيز اوهايو پرداخت كرده بود و نه اعضاي گارد. مهم تر از همه اين كه بيانيه مذكور از نظر اعضاي گارد ملي اوهايو نوعي ابراز تأسف بود و نه عذرخواهي يا پذيرش اشتباه. نقطه مقابل اين بيانيه كه در چند كتاب نيز اين نظرگاه تكرار شده است، نظر كساني است كه معتقدند اعضاي گارد مسئول تيراندازي هستند. چند نويسنده استدلال كرده اند كه زندگي اعضاي گارد در خطر نبود. در مقابل، برخي نويسندگان معتقدند كه براهيني در دست است كه نشان مي دهد برخي سربازان گارد در زمين تمرين فوتبال هم پيمان شده بودند كه وقتي به بالاي تپه سفيد رسيدند به دانشجويان شليك كنند. يك نويسنده ديگر براهين كافي براي پذيرش اين نظريه هم پيماني نيافته است، اما او نيز نپذيرفته است كه رفتار اعضاي گارد به عنوان دفاع از خويش محسوب شود. پژوهشگراني كه معتقدند اعضاي گارد مسئول ماجرا هستند با نتيجه اي كه كميسيون اسكرانتون در سال 1970 گرفت موافقند. گزارش اين كميسيون در صفحه 87 چنين نوشته است: «عاملان تيراندازي با اسلحه به سمت گروه دانشجويان و مرگ برخي از آنان دست به رفتاري نالازم، توجيه ناپذير و نابخشودني زده اند.»

بلافاصله پس از شليك چه گذشت؟
هنوز در اين باب بحث است كه زندگي سربازان گارد در لحظه تيراندازي تا چه اندازه در خطر بود، با اين حال شكي نيست كه پس از شليك آنان در خطر بودند. آنان 13 ثانيه دانشجويان را تيرباران كرده بودند، 4 نفر را كشته بودند و9 نفر را زخمي؛ چنين حجمي از حوادث خون بار ممكن بود به رويارويي به مراتب دردناك تر و خونين تر بينجامد. سربازان، عصبي و هراسان به سمت كامنز عقب نشستند و با دانشجويان مواجه شدند، دانشجوياني كه اكنون دريافته بودند مهمات گارد واقعي است و آنان از اين مهمات براي كشتن و مجروح كردن شمار زيادي از هم كلاسی‌های آنان استفاده كرده‌اند. برخي از دانشجويان خشمگين مي‌خواستند زندگي خود را به خطر بيندازند و به گارد حمله كنند، در اين صورت شكي نيست كه سربازان بار ديگر آتش مي‌گشودند و شمار بيشتري از دانشجويان را به قتل مي رساندند. با دورانديشي عده اي از نگهبانان دانشگاه كنت از گسترش فاجعه جلوگيري شد. اين افراد با راهنمايي يك استاد دانشگاه به نام گلنفرانك به سوي گارد رفتند و به فرماندهان گارد ملي التماس كردند تا اجازه دهند با تظاهركنندگان گفت‌وگو كنند، سپس آنان از دانشجويان خواهش كردند تا زندگي خود را با رويارويي با گارد ملي به خطر نيندازند. بيست دقيقه گذشت، در آن شرايط احساسي نگهبانان دانشگاه، دانشجويان را متقاعد كردند تا محوطه چمن كامنز را ترك كنند. به صحنه تيراندازي بازگرديم: آمبولانس‌ها رسيدند، اورژانس به سراغ دانشجوياني رفت كه درجا كشته نشده بودند. صداي جيغ آمبولانس‌ها در هم مي آميخت و قربانيان را به سوي بيمارستان محلي مي برد. كلاس هاي دانشگاه به دستور مقامات تعطيل شد و تا تابستان 1970 گشوده نشد، دانشكده‌هاي مختلف با نامه يكديگر را خبر مي‌كردند تا در ميتينگ‌هاي خارج از دانشگاه شركت كنند و تا مدت ها اين گردهمايي‌هاي اعتراضي با حجمي گسترده ادامه داشت.

خيابان لينچ، دانشگاه جكسون
عصر پنجشنبه چهاردهم ماه می سال 1970 حوالي ساعت 9 و30 دقيقه شب صدها دانشجوي آفريقايي – آمريكايي در خيابان لينچ گرد هم جمع شدند. خيابان لينچ از ميان دانشگاه رد مي شد و مجتمع دانشگاهي را به دو بخش تقسيم می كرد. اين بزرگراه، جكسون غربي را به حومه شهر وصل می كرد. علت تجمع دانشجويان مانند اغلب تظاهرات دانشجويي آن زمان، اعتراض به سياست‌هاي دولت آمريكا بود. دانشجويان سياه پوستي كه در لينچ گرد آمده بودند به آزار و اذيت تاريخي نژاد سياه در آمريكا نيز معترض بودند. به گفته اين دانشجويان، ماشين سواران خيابان لينچ سياهان را ذله كرده بودند. غير از اين دلايل، تحصن دانشجويي علت ديگري نيز داشت و آن فاجعه چهارم ماه مي 1970 در دانشگاه ايالتي كنت بود. گارد ملي اوهايو چهار دانشجوي اين دانشگاه به نام‌هاي آليسون كروز، ساندرا شوور، جفري گلن ميلر و ويليام ك. شرودر را به قتل رسانده بود. در هر صورت نيروهاي پليس وارد عمل شدند، آنان خيابان لينچ را به تصرف درآوردند و 30 بلوك اطراف مجتمع دانشگاهي را محاصره كردند. كسي از ميان جمعيت يك بطري شيشه ای را به زمين كوبيد كه با صداي بلندي شكست. پليس ساعت 5 دقيقه بامداد روز 15 مي آتش گشود. تيراندازي به صورت مداوم حدود 30 ثانيه طول كشيد. دانشجويان متفرق شدند، برخي به سمت درختان جلوي كتاب خانه رفتند و اغلب راهي در غربي دانشگاه شدند. صداي فرياد ترس در دانشجويان به همراه صداي گلوله در هم می آميخت. شمار اندكي از دانشجويان زير دست و پا ماندند. برخي ديگر ساچمه به بدن شان خورده بود و روي زمين افتاده بودند و ناله مي كردند. بالاخره دستور آتش بس صادر و آتش تفنگ ها خاموش شد تا معلوم شود كه فيليپ لافايت گيبز دانشجوي 21 ساله حقوق و پدر يك پسر 18 ماهه كشته شده است و در فاصله 50 پايي در غربي روي زمين افتاده است. دو ساچمه به سرش خورده بود، ساچمه سوم به چشمش و چهارمي به زير بغلش برخورد كرده بود.اما شمار كشتگان به همين يك نفر ختم نمي شد، درست پشت صف سربازان و كنار پمپ بنزين بزرگراه، جسد جيمز ارل گرين، 17 ساله، روي زمين افتاده بود. او دانش آموز دبيرستان جيم هيل بود و در مغازه خواربار فروشي نزديك صحنه حادثه كار می كرد و وقتي كشته شد در مسير كار به سمت خانه بود. او تجمع را ديده بود و همان جا متوقف مانده بود. گلوله قفسه سينه او را سوراخ كرده بود.شليك پليس 12 دانشجوي دانشگاه ايالتي جكسون را نيز مجروح كرده بود، از جمله يك نفر كه در محوطه خوابگاه ايستاده بود. چند دانشجو نيز آسيب روحي شديد ديده بودند و شكستن شيشه ها باعث مجروح شدن چندين دانشجوي ديگر شده بود. گلوله‌ها خوابگاه را سوراخ سوراخ كرده بودند. بازرسان اف. بي. آي. تخمين زده‌اند كه بيش از 460 سوراخ در ساختمان ايجاد شده بود و همه شيشه هاي جلوي خوابگاه شكسته بود. جاي برخي از اين گلوله ها حتي تا به امروز هم قابل مشاهده است.بيست دقيقه پس از شليك، دانشجويان مجروح كه روي زمين خوابگاه دراز كشيده بودند و در خون خود مي غلتيدند روانه بيمارستان مجتمع دانشگاهي شدند. بلافاصله پس از شليك، نيروهاي پليس مجتمع دانشگاهي را ترك كرد و جاي خود را به اعضاي گارد ملي داد. پس از حادثه، مقامات ايالت جكسون حضور پليس شهري در اين ماجرا را رد كردند.به دستور نيكسون حدود سيزده روز تحقيقات ادامه پيدا كرد، حتي يك نفر نيز بازداشت نشد. خيابان لينچ تعطيل و عبور و مرور خودروها در آن متوقف شد. مدت كوتاهي پس از بستن خيابان، ميداني به يادبود واقعه در همان نزديكي ساخته شد كه گيبز –گرين نام داشت و به محل تجمع فعالان حقوق مدني تبديل شد و هنوز برخي خرابي هايي كه به دست پليس در آن روز ايجاد شد در اين خيابان مشاهده می شود.

 


(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(4(صفحه (2.3.10