(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


سه شنبه 10 شهريور 1388- شماره 19451
PDFنسخه

افطار با نفر اول مسابقات بين المللي قرآن در رشته حفظ مديران، نخبگان قرآني و 2 درصد از آينده !
شجاع زويدات: اين قرآن بود كه مرا به سمت خود كشاند
ماموريت مضاعف
پيشنهاد چي؟؟؟!
تخته سفيد
خدايا به ما نخند!
ما كنج دل به روضه ي رضوان نمي دهيم
كارگاه روزنامه نگاري نسل سوم/ ويرايش 2



افطار با نفر اول مسابقات بين المللي قرآن در رشته حفظ مديران، نخبگان قرآني و 2 درصد از آينده !
شجاع زويدات: اين قرآن بود كه مرا به سمت خود كشاند

مريم اخوان
تمام معناي رمضان در همين دو كلمه خلاصه مي شود؛ فرصتي دوباره، فرصتي دوباره براي زنده شدن و عاشقي. رمضان كه مي آيد مي خواهيم جان بگيريم حتي اگر به مردن و روزمرگي خو گرفته باشيم، مي خواهيم گوش فرا دهيم حتي اگر به نشنيدن مانوس باشيم. ماه خدا كه طلوع مي كند، بي تابيم براي خواندن قنوت غربتمان و دعا از ميان ربناي دستانمان. بي تابيم براي احياء شدن با شب هاي قدر در سكوت لحظه ها. بي تابيم براي مزه مزه كردن واژه هاي مهرباني از زلال ترين كتاب آسماني... وقتي در خانه هاي ما تلاوت قرآن جاري مي شود عطر ملكوت بايد هم بر سر سفره افطاري مان احساس شود؛ در چنين ثانيه هاي ارزشمندي كه خواب هم غبطه فرشتگان را به منزلت اشرف مخلوقات در پي دارد پاي حرف هاي جواني كه واژه واژه كلام وحي را ميهمان خانه دلش كرده نشستيم.
22 سال دارد و چند واحد مانده تا مدرك كارشناسي حقوقش را از دانشگاه آزاد اهواز بگيرد. رتبه ممتاز مسابقات بين المللي قرآن، ساكن آبادان و فرزند سوم خانواده اي 5 نفره؛ از 9 سالگي حفظ قرآن را آغاز كرده و عاشق سوره فتح است و حفظ اين سوره يكي از شيرين ترين لحظات زندگيش بوده است؛ كشف علت شيدايي او، رابطه اين سوره و حضرت حجت(ع) با خودتان. مانند بيشتر اهالي قرآن از ضعف مديريت در اين بخش رنجور است و گفتني هاي بسياري دارد. درد دل هاي اين حافظ آباداني كه به تازگي متاهل شده شايد باعث شود تا مسئولان كشور به صرافت بيافتند برنامه اي اساسي براي رفع مشكلات دامنگير جامعه قرآني تدوين كنند چرا كه مشكلات جامعه قرآني تنها براي آنها نيست و با جامعه ورزش و صنعت و فرهنگ متفاوت است؛ در كشور اسلامي ما، اگر مشكلات اهل قرآن حل شود؛ شك نكنيد كه تمام مشكلات كشور حل مي شود؛ ضمن دعوت مسئولان قرآني كشور كه چند سالي است با افزايش اعجاب آور بودجه دلخوش بوده اند به خواندن اين گفتگو خواهشمنديم گفتگوي نسل سوم با «شجاع زويدات» را با لهجه شيرين آباداني بخوانيد! آقاي تازه داماد در بيست و ششمين دوره مسابقات بين المللي قرآن رتبه نخست رشته حفظ را از آن خود كرده است.
- چرا قرآن؟ چي شد كه قرآن را انتخاب كرديد؟
قرآن نور است... كسي كه با قرآن باشد خودش نوراني مي شود. من هم از كودكي عاشق قرآن شدم و در اين مسير رفتم و از خدا مي خوام تا آخر عمر در اين مسير باشم. بعلاوه اينكه اين كتاب آسماني مبناي عملي زندگي ماست.
- خب پس بايد اين مبنا در زندگي شما هم جلوه كرده باشد، حضور قرآن چقدر در زندگي شما ملموس است؟
حضور قرآن را در سراسر لحظات زندگيم احساس مي كنم. قرآن همه زندگي مرا تنظيم كرده است. قرآن در شرايط مختلف زندگي به كمك من آمده در درس و تحصيل و دانشگاه و همين اواخر براي انتخاب همسر. در حقيقت اين حضور قرآن و جاري بودن آيات الهي در زندگي شخصي و اجتماعي من به حل بسياري از مسائل و مشكلات روز كمك كرده است.
- چه چيزي در قرآن ديديد و چه آينده اي براي خود تصور كرديد كه سراغ آن رفتيد؟
من عاشق قرآن شدم و اين قرآن بود كه مرا به سمت خود كشاند. بگذاريد يك حقيقتي را به شما بگويم و آن هم اينكه وقتي كسي به سمت قرآن
مي رود، كافي است يك قدم بردارد؛ باقي راه خدا دستش را مي گيرد و راهنماييش مي كند. اين خداست كه آينده و انتهاي مسير را براي او مشخص مي كند. خداوند نشان
مي دهد كجا بايد برود و نقطه كمال كجاست. اين مثال اينجا مصداق پيدا مي كند كه خداوند مي فرمايد تو يك قدم به سمت من بيا، من هزار قدم به سمت تو مي آيم، يا از تو حركت و از خدا بركت. خود قرآن در من كششي ايجاد كرد كه اين كشش فقط از طرف آيات قرآن نبود آيات تنها ظاهر قرآن است اما اين بطن قرآن است كه انسان را جذب خود مي كند. بطن قرآن يك حقيقت است و خيلي راحت در مورد آن نمي توان حرف زد. ظاهر آيات هم جذابيت دارد اما باطن آن عميق تر و جذاب تر است.
- اگر اين قرآن اينقدر جذاب و دلنشين و شيواست چرا ما اينقدر كم قرآن مي خوانيم؟
زمانه عوض شده است. ديگر مردم مانند گذشته به خدا توجه نمي كنند و از آن غافل شده اند و طبيعتا اين غفلت در حوزه قرائت قرآن، توجه به آن و بهره برداري عملي از آن نيز هست. خيلي كمتر از گذشته در خانه ها و ميان خانواده ها قرآن مورد توجه قرار
مي گيرد و كمتر در خانه ها قرائت
مي شود. مردم درگير مسائل روزمره شده اند و روح خود و نيازهاي روحي خود را فراموش كرده اند، فراموش كردند كه قرآن مي تواند به تك تك نيازهاي مادي و معنوي آنها پاسخ دهد. البته علاوه بر خانواده ها، دست اندركاران حوزه فرهنگ و مسئولان فرهنگي و قرآني ما هم مقصرند كه جامعه را نسبت به مفاهيم قرآن و حتي قرائت قرآن روز به روز تشنه تر
نكرده اند.
- پيشنهاد شما براي اين نقص ها و كم توجهي ها چيست؟
به نظرم ابتدا بايد خانواده ها نسبت به اين امر توجيه شوند كه قرآن مامن مومنان است و مراجعه به اين كتاب آسماني و قرائت آيات آن باعث آرامش روحي آنها مي شود، توجيه خانواده ها باعث مي شود نسل امروز و فردا با قرآن مانوس شوند و زندگي كنار قرآن را بياموزند و دواي دردهاي خود را از اين كتاب جستجو كنند. اگر اين احساس در خانواده ها بوجود آمد به اعتقاد من جامعه از مشكلاتي كه امروز درگير آن است، بيمه مي شود البته در اين ميان نبايد وظيفه و مسئوليت متوليان فرهنگي و قرآني را فراموش كرد، به اعتقاد من بايد در اين حوزه فرهنگ سازي شود. متاسفانه بايد بگويم كه دست اندركاران فرهنگي در اين زمينه كم كاري هاي زيادي كردند. برنامه ريزي و سياستگذاري مدوني در اين حوزه ديده نمي شود و گاهي چند نهاد و سازمان توامان، خود را متولي ساماندهي امور قرآني در جامعه مي دانند اما هيچ كدام در جايي كه بايد حضور داشته باشند؛ حضور ندارند. اين بي برنامگي و آشفتگي را مي توان در تقدير از نخبه ها و برترين هاي قرآني به وضوح ديد.
- چطور؟
چون تقديرها و تشويق هايي كه از برترين ها و نخبه هاي قرآني مي شود در حد آنها نيست و وقتي آن طوركه بايد و شايد از يك نخبه قرآني تقدير نمي شود و او را حمايت نمي كنند، انتظار اينكه همه قرآن بخوانند و قرآن را نياز خود احساس كنند، كمي سخت است! چون به هر حال گروهي براي اينكه به اين سمت بروند نيازمند محرك هايي هستند وقتي مي بينند به يك نخبه قرآني بها داده نمي شود خوشان هم تمايلي براي حركت در اين مسير پيدا نمي كنند. به اعتقاد من علاوه بر ايجاد كشش در درون افراد از طريق فرهنگ سازي تلاوت و قرائت قرآن در خانواده ها بايد ار
نخبه هاي قرآني نيز حمايت درخوري صورت گيرد. من متاسفم كه بگويم ما حتي در تقدير از حافظان و قاريان قرآن خود از بعضي از كشورهاي عربي عقب تر هستيم.
- مگر چه تفاوت هايي وجود دارد؟
كافي است سري به كشورهاي عربي همسايه بزنيد ببينيد آنها در قبال حافظان و قاريان خود چگونه عمل مي كنند. يك مثال مي زنم؛ شما به كشور دوبي برويد كه بين عموم مردم، به كشوري براي تفريح و مكاني براي برخي آزادي هاي غير مشروع شهرت دارد؛ ببينيد چه مي كنند. همين دوبي كه كشور چندان اسلامي هم نيست، مسابقات قرآني دارد كه در آن به همه شركت كنندگان حتي اگر آخر شوند نيز 10 ميليون تومان هديه مي دهد! اين نوعي تشويق براي حضور در عرصه قرآن است، درست است كه شيريني درك و انس با قرآن مسئله اي است كه نمي توان براي آن قدر و قيمت تعيين كرد اما همين كار هم نوعي تشويق و تقدير از فعالان قرآني به حساب مي آيد؛ آنوقت مي گوييم چرا حاجيان كشورهاي ديگر كه به مكه مي آيند قرآن را حفظ اند و از آن در مكالمات خود بهره مي گيرند و جواب پرسش هاي يكديگر را با آيات قرآن مي دهند اما حجاج ما در بازار سرگردانند و... شما خودتان بگوييد وقتي مردم ما اين مسائل را مي بينند و آن را با شرايطي كه در ايران است مقايسه مي كنند؛ چه برداشتي
مي كنند؟ خود فعالان قرآني انتظار چنداني ندارند اما مثلا وقتي مردم از من مي پرسند از شما كه رتبه ممتاز حفظ كل قرآن را داريد، چگونه تقدير شد و من درباره نحوه تقدير توضيح بدهم چه برخوردي مي كنند. براي من همين قرآن كفايت مي كند و نيازي به اين چيزها ندارم. اما عشق و علاقه اهالي قرآن يك چيز است و حمايت عملي چيز ديگري است.
- بالاخره كه بايد حمايت و تشويق در خوري هم بشود، اين طور نيست؟
بله اما اين موضوع را مسئولان بايد بفهمند و درك كنند.
- آيا دواي دردهاي نسل امروز را هم در قرآن ديديد و چشيديد؟
قرآن دواي همه دردهاست. نسل جوان هم مي تواند دواي همه دردهاي خود را در قرآن جستجو كند و بيابد اما بايد به سمت قرآن، اهل بيت(ع)، مسجد و دين برود. تا به اين سمت و سو حركت نكند هيچ اتفاقي نمي افتد و نصيبي از قرآن نمي برد. اين امر مصداق آيه 152 سوره بقره است آنجا كه خدا مي فرمايد: « فاذكرون ي أذكركم واشكروا ل ي ولا تكفرون »؛ مرا ياد كنيد تا شما را ياد كنم، خداوند نمي فرمايند كه من شما را ياد مي كنم تا شما مرا ياد كنيد. ما بايد اول به سمت خدا برويم تا از آن طرف خدا نيز به سمت ما بيايد.
- يك سوال ديگر؛ چرا نسل سوم آنقدر كه اينترنت، سينما و
كافي شاپ برايش اهميت دارد به سمت قرآن نمي رود؟ باز هم مسئولان مقصر اصلي هستند؟
بله! آن طور كه بايد و شايد، قرآن و جذابيت هاي آن براي نسل جوان معرفي نشده است. اين ضعف هم همان طور كه گفتم شامل حال خانواده ها و مسئولان فرهنگي و قرآني ماست كه به شكل صحيح و اصولي به تبيين جذابيت هاي قرآن نپرداخته اند. اگر هم كاري در اين حوزه صورت گرفته دقيق و منسجم نبوده است و گاه سليقه اي و گذرا و مناسبتي بوده است.
- اين مسئولان فرهنگي و قرآني و روشنفكران قرآني چطور بايد مسير حركت جوان امروز به سمت قرآن را روشن كنند؟
مسئولان فرهنگي و همين طور مسئولان صدا و سيما بايد تبليغات خوبي در اين حوزه داشته باشند و خوب كار كنند مثلا بايد آنقدر مسائل ديني و قرآن و نماز در كشور ما مطرح باشد و صدا و سيما و مسئولان فرهنگي روي اين موضوعات كار كنند كه مثلا قرائت قرآن مثل خريد كردن و يا حتي غذا خوردن براي مردم اهميت پيدا كند اگر اين طور شد جامعه اسلامي مي شود.
نمي گويم كه مسئولان فرهنگي فعاليتي در اين حوزه انجام ندادند، بندگان خدا خيلي كار كردند اما بايد هدفمندتر برنامه ريزي و فعاليت شود. اينكه بگوييم مسئولان بي توجه
بي توجه بودند اصلا درست نيست اما مشكل كار از برنامه ريزي بلند مدت است.
- شغل شما چيست؟
مسئول دفتر مسابقات قرآني اداره اوقاف آبادان هستم.
- نظرتان نسبت به كساني كه از سفره قرآن نان مي خورند چيست؟
اين ديدگاه غلطي است چون قاري قرآن زماني كه در جايي قرآن قرائت مي كند اين كار را في سبيل الله انجام مي دهد اما اين انصاف نيست كه براي زحمتي كه كشيده حقي دريافت نكند. استاد شعيشع مي گويد زماني كه قاري براي اجراي برنامه اختصاص مي دهد و پولي كه به او مي دهند در واقع پول زماني است كه براي آن برنامه گذاشته است نه اينكه استغفرالله پول آياتي كه تلاوت كرده را بگيرد. كاري كه قاريان و حافظان قرآن انجام مي دهند في سبيل الله است، في سبيل شيطان كه نيست. الان در بسياري از برنامه ها، خواننده اي را دعوت مي كنند و بعد در انتهاي برنامه براي وقتي كه گذاشته 10 ميليون به او مي دهند حال ممكن است اجراي او آنچنان موجه نباشد و گاهي كلمات بي ربطي را هم بيان كند اما اگر يك قاري در همين برنامه دعوت شود به او 50 هزار تومان مي دهند! نگاه كلان به قرآن، يك نگاه تزئيني است و نه نگاه محوري. به هر حال اين حضورها را نان خوردن از قرآن نمي دانم.
- نظرتان نسبت به آنها كه در قبرستان ها و برخي مجالس ختم، قرآن مي خوانند چيست؟
اينكه قرآن تنها بر سر مزار و در مراسم تشييع و عزاداري استفاده مي شود واقعا تاسف آور است و بر مي گردد به همان نگاه اجتماعي و فرهنگ سازي. گروهي هستند كه به قرآن نگاه تك بعدي دارند. وقتي مي بينم قرآن فقط در چنين اماكني قرائت مي شود بر اينكه قرآن آن طور كه بايد و شايد وارد جامعه ما نشده است، مهر تاييد
مي زنم. فن قرائت قرآن از همان زمان پيامبر و صدر اسلام وجود داشت در آن دوران حافظان قرآن 200 دينار در سال از بيت المال سهم داشتند اين نكته را براي اين مي گويم تا بدانيد قاريان و حافظان قرآن از ابتدا در جامعه اسلامي چه جايگاهي داشتند و الان گروهي با چنين اعمالي چقدر اين جايگاه را در انظار عمومي پايين
مي آورند آن هم با آن شكل و فرم قرائت شان!
- عملكرد رسانه ها در اين حوزه چطور است؟
به نظر من عملكرد رسانه ها در اين حوزه تا حدي قابل قبول بوده است به خصوص شبكه قرآن كه من خودم هم برنامه هاي آن را مي بينم. البته
دست اندركاران اين برنامه ها بايد هدفمندتر پيش بروند اما كاچي به ز هيچي! جاي شكرش باقي است كه همين مقدار اندك هم در حوزه قرآن در رسانه ها كار مي شود. اينكه مي گويم بايد برنامه سازان و مديران رسانه بيشتر در اين حوزه كار كنند به اين خاطر است كه ما در يك كشور اسلامي زندگي مي كنيم و بايد قرآن با مردم عجين شود و اين يكي از وظايف رسانه هاست.
- خود شما براي رفع اين نقصان چه پيشنهاداتي داريد؟
مثلا چه اشكالي دارد كه يك ويژه نامه قرآني ضميمه روزنامه هاي كشور باشد يا اينكه چه اشكالي دارد يك صفحه مخصوص قرآن در روزنامه ها داشته باشيم چطور براي ورزش، رويدادهاي سياسي و اجتماعي و اقتصادي و حتي حوادث صفحه اي مخصوص و ويژه وجود دارد اما براي قرآن چنين صفحاتي كمتر در روزنامه ها ديده مي شود. مي توان مطالب اين صفحات را با چند حديث و چند آيه و تفسير آنها همچنين معرفي چهره هاي برتر قرآني و افرادي كه با قرآن انس دارند پر كرد. حوزه قرآن حوزه كم خبري نيست كه نتوان در يك رسانه مثل روزنامه به آن پرداخت.
- چرا چهره هاي قرآني كشور بعد از يك مدت كوتاه محو مي شوند اما چهره هاي هنري و ورزشي هميشه هستند؟ قصد مقايسه ندارم اما سوال است ديگر.
كارهاي هنري يك فعاليت مستمر در كشور شده است و هميشه بعد از گذشت چند ماه يك فيلم توليد مي شود و اين كار به طور مداوم ادامه دارد، از طرف ديگر برنامه هاي منسجمي براي معرفي شخصيت هاي سينمايي صورت مي گيرد اما آيا برنامه خاصي براي معرفي شخصيت هاي قرآني بوده، سياستگذاري در اين حوزه شده است؟ خوب همه اينها ضعف است وگرنه كه آنها وظيفه شان را درست عمل مي كنند اما ما چقدر براي معرفي نخبه هاي قرآني كار كرده ايم. جالب است اين نكته را بدانيد در حال حاضر قانوني وجود دارد كه كسي كه رتبه اول مسابقات بين المللي را كسب مي كند تا چند سال بعد نمي تواند در مسابقات شركت كند اين قانون خودش باعث كم شدن انگيزه افراد مي شود باعث مي شود افراد كمتر در سطح جامعه مطرح شوند؛ همه اين عوامل موجب مي شود كه آن چيزي كه شما در سوال مطرح كرديد بوجود بيايد. اين قانون خوبي نيست البته گروهي هم هستند خودشان براي شركت در مسابقات تمايلي ندارند چون احساس مي كنند اگر افراد ديگر بيايند بهتر است و در حقيقت جا را براي جوانت رها باز مي كنند اما آيا در جشنواره هاي فرهنگي و هنري هم اين قانون وجود دارد؟!
- شما به اين نتيجه رسيديد كه جا را براي تازه واردها باز كنيد؟
تا حدودي! گرچه دوست دارم باز هم در مسابقات شركت كنم. كسي كه 30 يا 32 سال از عمرش گذشته شايد حوصله حضور در اين مجامع را نداشته باشد اما من هنوز حوصله دارم. اين قانوني كه درباره مسابقات گذاشتند به نظر من اين ضعف را دارد كه جلوي فعاليت بيشتر جوان ترها را مي گيرد. چقدر خوب است سازمان اوقاف و امور خيريه در اين حوزه تصميمات بهتري اتخاذ كند.
- مدرك معادل، نظرتان چيست؟
ايده و كار خوبي است ولي خيلي سختش كردند مثلا بايد مثل كنكور امتحان بدهي و در چند درس حد نصاب نمره را كسب كني. به اعتقاد من همين كه حافظ كل قرآن است، مدرك را بدهند اما دوباره سنگ سر راه حافظان قرآن گذاشتند؛ اگر مي خواهند اين مدرك را بدهند ديگر سختش نكنند اگر هم نمي خواهند كه... اين منش برخي مسئولان است كه در برخي مسائل هميشه به جاي اينكه كارها را آسان تر كنند، سخت تر مي كنند.
- بزرگترين مشكل جامعه قرآني از نظر شجاع زويدات؟
مديريت هاي قرآني ضعيف است. اين ضعف را در خيلي جاها مي توان ديد مثلا همين تقدير از نفرات برتر مسابقات قرآن. اگر چند مدير خوب در حوزه قرآن وجود داشت اينطور نمي شد كه برترين ها و نخبه هاي قرآني ما حتي كمتر از ورزشكاران تقدير و تجليل شوند. قصد قياس نيست نه اينكه نبايد از ورزشكاران يا برترين هاي حوزه هاي ديگر تجليل شود اما به هر حال ما در كشوري اسلامي زندگي مي كنيم و بايد به افرادي كه در حوزه دين و قرآن فعاليت مي كنند و رتبه كسب مي كنند تقديري درخور صورت گيرد.
- شما چقدر به اين جمله اعتقاد داريد كه قرآن شفاي همه دردهاست؟
كسي كه با قرآن مانوس باشد همه اينها را مي بيند و به وضوح حس
مي كند. به اعتقاد من اگر با قرآن ارتباط برقرار كرديم و با آن مانوس شديم طبيعتا اين طعم شفاي قرآن را مي چشيم و مي بينيم. همه آيات قرآن شفاست؛ اصلا لازم نيست حتما بخوانيد، همين نگاه كردن به آيات الهي كه عبادت هم هست، حس
مي كنم نوعي شفاست چون با نگاه به آيات خدا به آرامش دروني مي رسيم.
- نظرتان نسبت به كد دادن هاي قرآني چيست؟ اينكه مثلا براي رفع اين درد، اين آيه خوانده شود و...
اين سوال خوبي نيست. اين مسائل گفته نشود بهتر است. جاي اين بحث ها در محافل خودمان است بين افرادي كه همه با قرآن انس ويژه اي داشته باشند. حس مي كنم اگر اين مسائل به صورت عام طرح شود تاثيرات بدي دارد مثلا به كسي مي گويند 100 تا صلوات بفرست همه مشكلاتت حل و همه كارها درست مي شود بعد اين تعداد صلوات را مي فرستد و مي بيند نتيجه اي نگرفت و مشكلاتش حل نشد و تقصير را به گردن صلوات
مي اندازد در حالي كه فكر نمي كند چرا مشكلاتش حل نشد و با ذكر صلوات همچنان گره در كارهايش وجود دارد، شايد خودش مشكلي دارد و خودش مانع است. اين نسخه هاي شفا بخش اولا در صورت ايمان افراد به عنايت الهي و ثانيا با وجود صداقت و توكل به خدا كاربردي است. يك وقت فردي با دلي صاف و قلبي پاك به درگاه خداوند مي رود و مصلحتش نيز هست، با ذكر صلوات لطف خدا شامل حالش مي شود و مشكلاتش برطرف مي شود اما اين طور نيست كه هركس صلوات بفرستد تمام مشكلات زندگيش برطرف مي شود.
- نظرتان در خصوص همين قرآن درماني چيست؟
وجود دارد اما بين اهلش؛ يعني كساني كه قرآن را درك كردند اگر بين عامه بعضي مسائل مطرح شود تبديل به خرافه و بدعت مي شود. يك مثال
مي زنم؛ همين كتاب گنج هاي معنوي كه در حال حاضر خيلي از مراجع با آن مشكل دارند نمونه اي از مباحثي است كه نبايد به صورت عام طرح شود. البته عده اي هم از اين ماجراها نان مي خورند ديگر...باز هم برگشتيم به آن موضوع فرهنگ سازي و وظيفه مسئولان فرهنگي.
- به چه كسي از نظر شما نخبه مي گويند؟
كسي كه در مسير اهدافي باشد كه براي خود تعيين كرده است و در حد اعلاي اين تلاش.
- خودتان را نخبه مي دانيد؟
نه هنوز؛ احساس مي كنم بايد براي اينكه به اين مرحله برسم تلاش خودم را بيشتر كنم.
- چقدر از نخبه هاي قرآني مان در جاي خود قرار دارند و از آنها همان استفاده اي مي شود كه بايد؟
خيلي كم. خيلي كم و خيلي كم.
- چرا؟
والا نمي دانم! اين را ديگر بايد از مسئولان بپرسيد البته اگر به آنها بگوييد و ازشان بپرسيد مي گويند ما خيلي در اين حوزه كار كرديم اما بايد كار در جامعه ديده و حس شود!
(با خنده) شما كه خودتان بهتر مسئولان را مي شناسيد!
- تعريف شما از نسل سوم چيست؟
نسل سوم، نسل پاكي است ولي بايد بيشتر به آنها توجه كرد و بهشان بها داد به ويژه در بخش دين و تحصيلات البته اگر دينشان درست شود همه مسائل درست مي شود.
- حاج آقا! گويا سال گذشته به مكه هم مشرف شديد درباره مكه و اجراهاي آنجا برايمان تعريف كنيد؟
آنجا را نمي شود با هيچ جاي ديگر مقايسه كرد، حال و هواي خاصي دارد و من احساس مي كردم در بهشت بودم. احساس مي كردم خدا بيشتر از هميشه به من توجه كرده و دوستم دارد.
- جواني هم كرديد؟
اگر به معناي انجام كارهاي
شيطنت آميز باشد، نه! همين كه با قرآن بودم خودش جواني است. با قرآن بودن اصل جواني كردن است.
- اوقات فراغتتان را چطور مي گذرانيد؟
راستش را بگويم اكثرا در جلسات و بحث هاي قرآني بودم. بعضي اوقات هم شنا و فوتبال.
- آخرين كتابي كه خوانديد؟
كتاب «زن در آيه جمال و جلال»
آيت الله جوادي آملي را الان دارم مي خوانم. كتاب خيلي خوبي است.
- اهل اينترنت و چت و اس ام اس هستيد؟
اهل چت نيستم. بيشتر دوست دارم لحن هاي مختلف قرائت قرآن را گوش كنم. در واقع بيشتر دوست دارم در حال و هواي قرآن باشم. بين خودمان بماند اما توي اين مدتي كه درگير مراسم ازدواجم بودم،
دل ناگران بودم و چند بار به همسرم گفتم دلم براي قرآن تنگ شده است...
- اهل شعر و شاعري چي؟
نه زياد؛ اما از حافظ خوشم مي آيد.
- با يكي از ابيات حافظ مهمانمان كنيد.
(توي فكر مي رود... مي گويم از همسرتان كمك بخواهيد) آهان! «الا يا ايها الساقي...»
- ايران 1404؟
احساس مي كنم در حوزه قرآن تنها 2درصد پيشرفت كنيم.
- فقط 2 درصد؟
خوب با اين حركت لاك پشتي فكر مي كنيد بيشتر از اين پيشرفت كنيم؟ مگر اينكه جهش خارق العاده اي در اين حوزه صورت بگيرد.
- شهرت را دوست داريد؟
اصلا؛ تنها چيزي كه خوشحالم مي كند اين است كه اسم خوبي بين مردم دارم و مردم مرا به خوبي مي شناسند و اين جاي شكر دارد.
- و حرف آخر؟
دل تنگ ما چيزي نمي خواهد، همه چيز خوب است و اوضاع به كام.

 



ماموريت مضاعف

يك بخش مهمي توي بيانات چند نفر از دوستانمان بود كه اشاره داشت به مجرماني كه پشت پرده ي حوادث اخير حضور داشتند، و اينكه چرا اينها محاكمه نمي شوند، چرا مجازات نمي شوند، چرا با اينها برخورد نمي شود. من به شما عرض بكنم؛ در قضايائي به اين اهميت، با «حدس و گمان و شايعه» و اين چيزها نمي شود حركت كرد.
نمي توانيم تداوم اين نظام را و حركت كلي اين نظام را در سطحي كه تصميم گيري كلان رهبري در او لازم است، به حدس و گمان و اين چيزها مبتني كنيم... هيچگونه اغماضي از جرم و جنايت وجود نخواهد داشت؛ منتها ما - يا من يا شما، فرق نمي كند؛ نميتوانيم حكم كنيم كه بايد دستگاه قضا اينجور قضاوت كند؛ نه، دستگاه قضا بايد نگاه كند، اگر دلائلي براي مجرميت كسي، چه در زمينه سياسي، چه در زمينه اقتصادي، چه در زمينه مفاسد گوناگون پيدا كرد، بر طبق او حكم كند.
اين شايعاتي كه شما شنيده ايد، بنده هم خيلي از اين شايعات را مي شنوم؛ ممكن است بسياري از اين شايعات مطابق واقع هم باشد و انسان شواهد و قرائني هم برايش داشته باشد اما قرينه و شاهد متفرق نمي تواند جرمي را عليه كسي اثبات كند.
در كوي دانشگاه، در آن شب معين، قطعاً تخلفات بزرگي انجام گرفته، كارهاي بدي انجام گرفته. ما گفته ايم پرونده ويژه اي براي اين كار تهيه شود و به طور دقيق دنبال بگردند و مجرمان را پيدا كنند و وقتي پيدا كردند، به وابستگي هاي سازماني آنها هم هيچ نگاه نكنند و بايد مجازات شوند؛ اين را من به طور قاطع گفتم.
من از فعاليتهاي پليس امنيتي مان، پليس انتظامي مان، دستگاه بسيجمان تشكر مي كنم؛ اينها خيلي كارهاي بزرگي كردند، كارهاي خوبي كردند؛ ليكن اين يك بحث جداست. اگر كسي در وابستگي به هر كدام از اين سازمان ها يك تخلفي انجام داده، يك جرمي انجام داده، او هم بايد جداگانه بررسي شود...همين طور قضيه ي كهريزك.
دانشگاه بايد بهوش باشد. دانشجوي مؤمن و مسلمان و دانشجوئي كه به كشورش علاقه مند است و دانشجوئي كه به آينده كشور و آينده نسل خودش دلبسته است، بايد هوشيار باشد... درجه بيداري و هوشياري من و شما مي تواند در ميزان خسارت و ضرري كه }دشمن{ وارد مي كند، تأثير بگذارد.
اگر غفلت كنيم، احساساتي بشويم، بي تدبير عمل كنيم، يا خواب بمانيم و اينجور عوارض به سراغمان بيايد، ضرر و زيان و هزينه بالا خواهد بود؛ ولو در نهايت موفق نخواهند شد.
دولت كنوني و رئيس جمهور محترم مثل همه انسانهاي عالم، يك نقاط قوتي دارد، يك نقاط ضعفي. من كه حمايت كردم، از نقاط قوّت حمايت كردم. يك نقاط قوتي وجود دارد، من از آن حمايت مي كنم در هر كسي باشد، حمايت مي كنم... يك نقاط ضعفي وجود دارد، آن نقاط ضعف را بنده حمايت نمي كنم.
تقابل حقيقت و مصلحت جزو آن حرفهاي محكم نيست. خود مصلحت هم يكي از حقائق است. اينجور نيست كه هرچه اسم مصلحت رويش بود، اين يك چيز منفي اي باشد. بعضي اينجور خيال مي كنند: آقا
مصلحت انديشي مي كنيد؟ خوب، بله، گاهي انسان مصلحت انديشي
مي كند. خود مصلحت انديشي يكي از حقائقي است كه بايد به آن توجه داشت؛ اين جزو مسلّمات و واضحات اسلام است.
امروز جمهوري اسلامي و نظام اسلامي با يك جنگ عظيمي مواجه است، ليكن جنگ نرم. حالا در جنگ نرم، چه كساني بايد ميدان بيايند؟ قدر مسلّم نخبگان فكري اند. يعني شما افسران جوان جبهه مقابله با جنگ نرم ايد. هدف هم مشخص است: هدف، دفاع از نظام اسلامي و جمهوري اسلامي است در مقابله با يك حركت همه جانبه متكي به زور و تزوير و پول و امكانات عظيم پيشرفته علمي رسانه اي. بايد با اين جريان شيطاني خطرناك مقابله شود.
مواظب باشيد توي اين قضاياي سياسي كوچك و حقير نبادا دانشگاه تحت تأثير قرار بگيرد؛ نبادا كار علمي دانشگاه متزلزل شود؛ نبادا
آزمايشگاه هاي ما، كلاسهاي ما، مراكز تحقيقاتي ما دچار آسيب بشوند؛ حواستان باشد. يكي از مسائل مهم در پيش روي شما، حفظ حركت علمي در دانشگاه هاست.
دشمنها خيلي دوست ميدارند كه دانشگاه ما يك مدتي لااقل دچار تعطيلي و تشنج و اختلالهاي گوناگوني باشد؛ اين برايشان يك نقطه ي مطلوب است؛ هم از لحاظ سياسي برايشان مطلوب است، هم از لحاظ بلندمدت؛ چون علم شما از لحاظ بلندمدت به ضرر آنهاست؛ لذا مطلوب اين است كه دنبال علم نباشيد.
آنچه در بعد از انتخابات اتفاق افتاد، با همان حسابي كه عرض كردم، اصل قضايا خيلي خلاف انتظار ما نبود؛ اگرچه اشخاصي كه وارد شدند، چرا، خلاف انتظارمان بود.
بعدالتحرير:
1. فصل مشترك حرف هاي بسياري از دوستان سخنران در ديدار 4شنبه گذشته، تكرار برخي حرف هاي نسنجيده و فارغ از بصيرت بود و نه زائيده فكر و فرهنگ دانشجويي؛ شايد همين هم باعث شد رهبري براي
نخستين بار در ابتداي سخنان اين تذكر ظريف را بدهند: شما همه دانشجوهاي كشور نيستيد؛ شايد نماينده همه تفكرات گوناگون و سلائق مختلف دانشجوئي هم نباشيد؛ ليكن شكي نيست كه يك مجموعه عظيمي از دانشجويان، آنچنان مي انديشند كه شما اينجا بيان كرديد؛ با
اختلاف نظرهائي كه احياناً در اظهارات شما بود.
2. فضاي ديدار دانشجويان با رهبري متاثر از فضاي عمومي كشور گاه شعاري و احساسي بود و اين با حركت رو به رشد كشور مغاير است؛ امروز دانشگاه و دانشجويي مي تواند پرچم حركت به سمت قله 1404 را در دست بگيرد كه اهل «فرهنگ» باشد و عجيب فرهنگ در اين ديدار مظلوم بود.

 



پيشنهاد چي؟؟؟!

شب هاي رمضان المبارك همانطور كه پيش بيني كرديم دارد خوب پيش
مي رود و در اين بين «نردبام آسمان» با روايتي تاريخي و جذاب توانسته شب هاي عزيزمان را عزيزتر كند و گل پيشنهادات نسل سوم را به خودش اختصاص دهد اگرچه پرش هاي زماني سريال خيلي بد از آب درآمده اما بازي ها و ديالوگ ها خوب در قصه جاافتاده خصوصا بازي دلنشين داريوش كاردان. جناب درستكار دوست داشتني هم همچنان در صدر برنامه هاي زنده مناسبتي است با يك اجراي مسلط و مهربان و مودبانه؛ از دست ندهيد كه غفلت بدجوري مايه پشيماني است. شبكه دو اما تقريبا امسال هيچ حرفي براي گفتن ندارد؛ انتهاي شب هم كه يك برنامه زنده بي رمق و... شبكه سوم سيما هم كه علاوه بر پخش با قوت جومونگ؛ با محسن حاجيلو و برنامه هاي فوق حرفه اي اش مخاطب گرسنه را از سفره افطار مي كشاند پاي تلويزيون! باز جاي شكرش باقيست كه شبكه تهران تكليفش را با خودش روشن كرده و محمود شهرياري را آورده تا مردم دور هم باشند! و پيشنهاد اصلي شنيدن يك ترانه دلنشين؛ ترانه اي با صداي سامي يوسف كه دست بر قضا بينابين عربي - انگليسي خواني اش؛ اين بار چنان قند شيرين پارسي را با شور و سوز با ملودي آميخته كه نمونه اش را عمرا در بين كارهاي وطني آن هم درباره پيامبر اعظم(ص) پيدا كنيد... تو آمدي در اوج غمها/ صدات كردم آنجا بودي/ بدون تو معناي عمر چيست/ وقتي ندانم اسراري از غيب/ خواهم رضاي تو/ جانم فداي تو...اصلا انگار اين قطعه ساخته شده براي شب هاي رمضاني ما؛ اگر به سايتش مراجعه كنيد با بهترين كيفيت قابل دانلود است.

 



تخته سفيد

دست هايش را به طناب زرين نردبان گرفت و نگاه كرد به آسمان...خورشيد تازه از پشت كوه هاي بزرگ سر بر آورده بود. سرش را بالا گرفت و طناب نردبان را محكم كشيد...نردبان درست از انتهاي همان بالا شروع مي شد و آن بالا جز سقف آسمان هيچ نبود.با خودش گفت: طناب محكمي است، كار خدا حرف ندارد!
پايش را محكم و با اطمينان گذاشت روي همان طنابي كه به اصطلاح پله اول بود و بالا رفت...اما طناب تاب او را نمي آورد و او ميان آسمان و زمين تاب مي خورد... با خود انديشيد طناب كه نازك نيست و من هم كه سنگين نيستم... چرا نمي توانم بالا بروم؟
خدا لبخندي زد و گفت: كوله بارت زياد است و سنگين...نردبان زرين مرا تاب اين همه بار نيست.
مرد به كوله بارش نگاه كرد و چند تايي لباس و كتاب را از آن در آورد و به بيرون انداخت. به كارش ادامه داد. چند پله كه بالا تر رفت احساس كرد كه باز هم روي طناب سنگيني مي كند.اين بار دل از كوله پشتي كند! تكه ناني را كه همراه داشت به دست گرفت و كوله پشتي را رها كرد.
اما باز هم...كم كم داشت از رفتن و نرسيدن خسته مي شد. تصميم گرفت كه تا غروب به سرعت بالا برود. چشم دوخت به خورشيد و به راهش ادامه داد. آنقدر كه ديگر خورشيد نارنجي شده بود و او را جز قمقمه اي از آب هيچ نمانده بود. ساعتي بعد هوا تاريك شده بود...چشم هايش در تمناي كور سوي نوري، آسمان را رصد مي كرد... ديگر حسابي خسته شده بود...بلند تر از قبل گفت: من ديگر خسته شدم، پس كي؟ كي مي رسم؟
خدا گفت: قدري سبك تر.
- من همه چيز را رها كردم. ديگر برايم هيچ نمانده!
- دلت سنگيني مي كند روي طناب زرين من. دل از زمين ببر!...براي رسيدن به پله هاي بالاتر بايد سبك تر شوي...آنقدر سبك كه ديگر جز من و تو هيچ نماند...دلت سنگيني مي كند... پر است از كينه و حسد...پر از نيرنگ و فريب...دلت پر است از آرزوهاي دور و دراز ..دلت چار ديواري تنگي است. و او تك تك آرزو هاي دور و درازش را به ياد آورد..و چقدر دوستشان داشت...تك تك آرزو هايش را به باد سپرد و...تك تك دروغ ها و نيرنگ ها و لحظه هاي تلخ بي خدايش را...
سبك شد. رفت و رسيد...و حالا او روز ها و شب ها توي آغوش خدا تاب مي خورد... آنقدر عاشق است كه دوري خدا را تاب نمي آورد. نگاه كن! بالاي سرت را مي گويم...نگاه كن! نردباني نوراني از سقف آسمان آويزان است...نردبان رمضان...سبك شو و به راه بيافت كه زمان تنگ است!
نيلوفر حيدري

 



خدايا به ما نخند!

م. عابر- دوران بچگي يادتان هست؟ چند هفته مانده به عيد مي رفتيم خريد لباس هاي نو. بعد هم تقريبا روزي چند بار مي رفتيم سراغشان، به بچه هاي فاميل و دوستان نشان مي داديم و دور ازچشم پدر و مادر مي پوشيديم و مي رفتيم جلوي آينه ببينيم چه تيپي مي شويم!
روز اول عيد، آغاز عمليات بود. از اينجا به آنجا... و البته مراقبت شديد از كفش و لباس. كفش ها جفت شده در جا كفشي، دست به دستمال شدن در صورت نشستن هرگونه گردوغبار، خواباندن پاشنه محال بود، مواظب باش چايي روي پيراهنت نريزد! به ديوار تكيه نده، لباست گچي مي شود!
بعد از عيد تا مدتي لباس هاي عيد عزيز بودند و فقط به مهماني ها مي رفتند. چند ماه بعد پاشنه كفش ها مي خوابيد و اگر دكمه سر دستت مي افتاد، هيچ ناراحت نمي شدي و راحت آن را با تا زدن رديف مي كردي!
و البته اول مهر همين عمليات با اندكي تغييرات تاكتيكي دوباره آغاز مي شد.
¤ ¤ ¤
حالا اينها را نوشتم براي چه و كه؟ مي گويم.
روزها و هفته ها و ماه هاي اولي كه وبلاگتان را راه انداختيد يادتان هست؟ روزي 10 بار سر زدن و چك كردن نظرات و سر زدن به وبلاگ هر غريبه و آشنا و... وقتي نظراتتان به 10 رسيد چقدر خوشحال شديد؟ وقتي 40 شد داشتيد بال درمي آورديد؟ 100 تا نظر؟! (اين يكي را ديگر نمي دانم چون يادم نمي آيد تجربه اش كرده باشم.)
اين حكايت همه ما آدم هاست. هر روز به چيزي مشغول و سرگرميم. بچه ها به لباس هاي عيد... بلاگرها به خواننده ها و تعداد نظراتشان... بازاري ها به تعداد صفرهاي حساب بانكي شان... اهل سياست به تعداد هوادارانشان... نويسنده ها به تعداد كتابشان... روزنامه نگارها به اينكه مطلبشان در صفحه چند چاپ مي شود و اسمشان بالاست يا پايين... زاهدان به تعداد ركعات نمازشان... نظامي ها به تعداد ستاره هاي روي شانه شان... روحاني ها به تعداد مريدان و مقلدانشان... دانشگاهي ها با مدركشان...
¤ ¤ ¤
و خدا آن بالا نشسته است و به همه ما بچه ها مي خندد... خدايا به ما نخند!

 



ما كنج دل به روضه ي رضوان نمي دهيم

اين گوشه را به ملك سليمان نمي دهيم
خاك مراد ماست دل خاكسار ما
تصديع آستان بزرگان نمي دهيم
بي آبرو، حيات ابد زهر قاتل است
ما آبرو به چشمه ي حيوان نمي دهيم
از مفلسي، كفايت ما چون ده خراب
اين بس، كه باج و خرج به سلطان نمي دهيم
يوسف به سيم قلب فروشي نه كار ماست
از دست، نقد وقت خود آسان نمي دهيم
بي پرده عيبهاي خود اظهار مي كنيم
فرصت به عيب جويي ياران نمي دهيم
باشد سبكتر از همه ايام، درد ما
روزي كه درد سر به طبيبان نمي دهيم
در كاروان ما جرس قال و قيل نيست
راه سخن به هرزه درايان نمي دهيم
در بزم اهل حال، لب از حرف بسته ايم
جام تهي به باده پرستان نمي دهيم
صائب گهر به سنگ زدن بي بصيرتي است
عرض سخن به مردم نادان نمي دهيم
صائب تبريزي

 



كارگاه روزنامه نگاري نسل سوم/ ويرايش 2

روز هاتون فيروزه اي و دلتون رنگين كماني ...اشتباه نكنيد اين ستون به گوينده «از تو مي پرسم» اجاره داده نشده است! همين سر چراغي شعر خانم شيما شفيعي عزيز را نوش جان كنيد تا بعد:
با من سوخته از آتش نمرود نگو/ از يكي قطره اشكم كه شده رود، نگو!
با من از جام مي و مستي و شب هاي فراق/ خشم و قهر و غضب و كينه معبود، نگو
با من از سجده زاهد كه همه مكر و رياست/ با من از شعله و از آتش بي دود، نگو!
با من از ثروت آن آدمك قصرنشين/ بي خبر بر سر بالين خود آسود، نگو
با من از حضرت عشق، از رخ دلدار بگو/ زان جفاكار كه بر حزن دل افزود، نگو
با من از عشق بگو، عشق جگر سوز، عزيز/ غرق دريا شده ام، از نفس رود، نگو!
و اما بعد...يادداشت هفته قبل اين ستون برخي دوستان را عصبي كرده از جمله آقاي كوهستاني كه گفته چرا جفنگيات مي گوييد؟! به هر حال ما همچنان بر حرف هفته پيش هستيم. نامه هاي مكتوب شما هم خوانده شد و اسامي اعضاي كارگاه تقريبا مشخص شده چه اعضاي اصلي و چه نفرات ذخيره. ولي اين تواضع برخي دوستان بدجوري دارد ما را خفه مي كند! اين داستان
«آدم فروش» براي كيست؟! تواضع تا كجا؟ و البته تنبلي تا كجا؟ خانم نجمه سادات موسوي مگر نگفتيم دو اثر مكتوب؟! و نكته آخر: با تجربه هاي اين كار كه بعضي شان خود دستي بر قلم دارند و جايي براي بروز و ظهورنوشته هاشان، لطف كردند در اين بزم حاضر شدند اما «نسل سوم» دنبال استعدادهايي است كه فكر و ذوق و قلم دارند اما جايي براي بروز و ظهور و هدايت اين انديشه و املاء ندارند. ما دنبال بچه هاي خوش قريحه بدون تريبون هستيم و البته همه آنها كه انتخاب مي كنيم به معناي نمره 20 هاي اين مجموعه نيست گاه مجبوريم بين 13 و/5 12 يك نفر را انتخاب كنيم كه طبيعتا 13 انتخاب مي شود كه اصلا نمره خوبي نيست ولي در رده بندي بالاتر از /5 12 بوده! هفته آينده نام 12 نفر برگزيده اصلي و 4نفر ذخيره كارگاه را منتشر مي كنيم. شاعراني هم كه فقط با شعر ميهمان بزم ما شدند به عنوان همكاران ثابت ستون شعر با ما مي مانند. يك ليست سومي هم هست كه براي «همكاري» منتشر مي كنيم و آن افرادي هستند كه نمره قبولي گرفتند اما از جمع 16 نفر جا ماندند. براي همه بچه هاي نسل سوم دعا كنيد كه سخت محتاج دعاي خير سحر و افطار شما هستند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14