(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 12 شهريور 1388- شماره 19453
 

ماه آمرزش گناهان
عبادت با كار و تلاش
مقام محمود
به مناسبت 15 رمضان سالروز ولادت امام دوم هدايت صبر در سيره امام حسن(ع)
رابطه استغفار و دفع بلايا و گرفتاريها



ماه آمرزش گناهان

قال النبي(ص): ان من تمسك في شهررمضان بست خصال غفرالله له ذنوبه ان يحفظ دينه، و يصون نفسه، ويصل رحمه، و لايؤذي جاره، ويرعي اخوانه، و يخزن لسانه. اماالصيام فلايعلم ثواب عامله الاالله.
پيامبر اعظم(ص) فرمود: همانا هر كس در ماه رمضان، شش كار را با قوت انجام دهد، خداوند گناهانش را مي آمرزد: 1- دين خود را حفظ كند 2- خويشتن را نگه دارد. 3- به خويشاوندانش نيكي كند 4- همسايه اش را نيازارد. 5- حال برادرانش را مراعات كند 6- زبان خويش را در كام نگه دارد. اما روزه! پس پاداش روزه دار را جز خداوند نمي داند1.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- مستدرك الوسايل، ج 7، ص 370

 



عبادت با كار و تلاش

مردي كه خود را زاهد و تارك دنيا مي دانست، مي گويد: از كنار كشتزارها و باغ هاي اطراف مدينه مي گذشتم، تابستان بود، آفتاب به شدت مي تابيد و هوا بسيار گرم بود، چشمم به مرد درشت اندامي افتاد كه به كشاورزي مشغول بود، زحمت مي كشيد و عرق مي ريخت. با خود گفتم: اين مرد كيست كه در اين هواي گرم، در طلب دنيا مي كوشد؟ كيست كه اين قدر به مال دنيا علاقمند است و اين همه به خودش زحمت مي دهد؟
نزديك رفتم، او همچنان به كار خود مشغول بود. بيشتر تعجب كردم، با خود گفتم: عجب! امام محمد باقر(ع) است! اين مرد شريف چرا در به دست آوردن مال دنيا، به خود رنج مي دهد؟ چرا در پي دنيا مي رود؟... بايد او را نصيحت كنم و از اين رفتار بازدارم.
نزديكتر رفتم،سلام كردم. امام نفس زنان سلامم را جواب داد، از كارش دست كشيد و عرق هايش را پاك كرد. گفتم: آيا شايسته است كه شما در اين هواي گرم، در طلب دنيا به خود زحمت دهيد؟ آيا سزاوار است در چنين هوايي، اين قدر براي به دست آوردن مال دنيا بكوشيد؟ اگر مرگ شما در همين حال فرارسد، به خدا چه خواهيد گفت؟ امام محمدباقر(ع) نگاهي به من كرد و فرمود: اگر مرگ من در همين حال فرا رسد، درحال اطاعت خدا و عبادت او از دنيا رفته ام. من، دستهايم را از شدت تعجب حركت دادم و با صداي بلند گفتم: اطاعت خدا؟!
امام(ع) با آهنگ بسيار مؤدبانه و مهربان فرمود: بلي! اطاعت خدا، فكر مي كني، اطاعت خدا فقط در نماز و روزه است. نه! «اين طور نيست. من خانه و خانواده دارم، زندگي و خرج دارم، بايد كار كنم، بايد زحمت بكشم تا محتاج مردم نباشم و بتوانم زندگي خود را اداره كنم و به تهيدستان نيز كمك نمايم. اگر كار نكنم پول ندارم و نمي توانم در كارهاي خير شركت كنم، اگر در حال گناه از دنيا بروم، پيش خدا شرمنده خواهم بود، ولي اكنون در حال عبادت و اطاعت خدا هستم. خدا فرمان داده كه بار زندگي خود را بر دوش ديگران نيفكنيم و براي به دست آوردن روزي حلال بكوشيم. پس اين كار و كوشش، اطاعت خداست نه مال پرستي و دوستي دنيا. آن مرد مي گويد: از گفته خود پشيمان شدم و از امام معذرت خواستم، گفتم! مرا ببخشيد، مي خواستم شما را نصيحت كنم، ولي خودم احتياج به نصيحت و راهنمايي داشتم و شما مرا پند داديد و راهنمايي فرموديد. پس سرافكنده و شرمنده از ايشان خداحافظي كردم و رفتم.(1)

1-آموزش دين، ص 96

 



مقام محمود

پرسش:
مقام محمود كه در قرآن كريم و برخي ادعيه از جمله زيارت عاشورا آمده به چه معنا و مفهومي تفسير شده است؟
پاسخ:
مقام محمود همان مقام شفاعت است و اين مقام در مرحله نخست ويژه رسول خدا(ص) و بعد اهل بيت(ع) است. روايات فراواني وجود دارد كه مقام محمود را به مقام شفاعت تفسير كرده است. امام صادق(ع) درباره مقام محمود مي فرمايد: «مقام و مرتبه اي است كه همه پيشينيان و متأخران، غبطه آن را مي خورند» (تفسير نورالثقلين، ج 3، ص 206)
در حديث ديگري چنين آمده است وقتي علي(ع) آيه: و من الليل فتهجد به نافله لك عسي ان يبعثك ربك مقاماً محموداً. (اسراء- 97) را تلاوت كرد پيامبر اعظم(ص) به علي(ع) فرمود: «همانا پروردگار متعال، شفاعت را به من بخشيد تا در حق اهل توحيد از امتم، شفاعت كنم و آن را دوباره دشمنان تو و دشمنان فرزندان تو ممنوع ساخت» (تفسير برهان، ج2، ص 438)
همچنين آن حضرت فرمود: مقام پسنديده، مقامي است كه من در آن براي امتم شفاعت مي كنم. (نورالثقلين، ج3، ص 392)
در اين زمينه در آثار دانشمندان اهل سنت، روايات زيادي از پيامبر اعظم(ص) نقل شده كه در آنها، مقام محمود به شفاعت تفسير و تأويل شده است (الدرالمنثور، ج 5 ص 324)
در اين رابطه اگر چه مقام محمود ويژه پيامبر و آل اوست، ولي در مراحل پائين تر، عالمان راستين، شهدا و مؤمنين هم مي توانند اين مقام را دارا شوند و به اذن خدا از بعضي از افراد شفاعت كنند.

 



به مناسبت 15 رمضان سالروز ولادت امام دوم هدايت صبر در سيره امام حسن(ع)

علي اكبر روزي طلب
صبر و شكيبايي يكي از برجسته ترين فضايل انساني است. خداوند در آياتي بسيار، اهل صبر را مي ستايد و از مقام صابران سخن مي گويد.
بي گمان داستان هاي بسياري درباره صابران نوشته و گفته شده و در اين ميان صبر يعقوب(ع) و ايوب (ع) به عنوان ضرب المثل بارها از سوي ما و ديگران به كار رفته است. با اين همه، به نظر مي رسد نوعي بي مهري و بي توجهي به صبر اهل بيت عصمت و طهارت(ع) روا شده است؛ زيرا اين خاندان تنها براي وجه الله و ماموريت الهي خويش، بيشترين فشارها را متحمل شده اند و لذا هم چنان كه آنان را در امور ديگر سرمشق زندگي خويش قرار دهيم، در اين مسله نيز بايد آنها را الگوي برتر خود بدانيم، چنان كه اين فرمان الهي است.
همه اهل بيت(ع) در زندگي كوتاه و بلند خويش، براي انجام ماموريت الهي همانند پيامبر گرامي(ص) ناچار شدند كه انواع سختي ها، اذيت و آزارها را تحمل كنند و بگويند: ما اوذي نبي كما اوذينا، هيچ پيامبري چون ما اذيت و آزار نشده است. چنان كه اميرمومنان علي(ع) نزديك به سه دهه از عمر خويش را تنها براي حفظ امت پيامبر(ص) و وحدت كلمه ناچار شد در سكوت سپري كند و همه اذيت و آزارها را نسبت به اهل بيت(ع) تحمل كند. امام حسن(ع) و امام حسين(ع) نيز ناچار شدند براي حفظ و اصلاح امت، بر بسياري از فشارهاي جانكاه، صبر و شكيبايي نمايند و صبر جميل را براي رضاي خداوند و وجه الهي به جان بخرند.
نويسنده در اين مطلب بر آن است تا نگاهي كوتاه بر صبر امام حسن(ع) اندازد و زمينه بهره وري از آن را در زندگي، افزون بر شناخت به جنبه اي از جنبه هاي زندگي آن بزرگوار فراهم آورد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
اهل بيت(ع) در مقام صابران
بي گمان اهل بيت پيامبر(ع) مصداق اتم انسان هاي كاملي هستند كه مي بايست در زندگي خويش آنان را به عنوان الگو و سرمشق قرار دهيم و به فرموده خداوند، آنان را به عنوان الگو بپذيريم و در پيروي و اطاعت از سيره و سنت آنان كوتاهي نكنيم.
از آن جايي كه آنان در همه صفات و اسماي الهي به عنوان مظهر اتم و اكمل الهي مطرح مي باشند و در مقام قرب و تأله، در مقام قاب قوسين او ادني (نجم آيه 9) نشسته اند، عقل و شريعت حكم مي كند كه انسان، آنان را به عنوان الگو بپذيرد و در مسير و سنت ايشان گام بردارد. آنان به سبب مظهريت اتم و اكمل خويش، در همه صفات و اسماي الهي به عنوان انسان هاي كامل مطرح مي باشند. بنابراين مي توان گفت كه در صفت و اسمي اگر بخواهيم انسان كامل و برتري را نشان دهيم، مي بايست به اهل بيت عصمت و طهارت(ع) اشاره داشته باشيم. آنان در همه صفات از جمله صفت صبر در برترين مقام نشسته اند. بنابراين مي توان گفت همه آن امتيازات و ويژگي هايي كه خداوند در قرآن براي اهل صبر و صابران بيان مي دارد، براي اهل بيت عصمت(ع) نيز به طور كامل تحقق دارد.
نكته قابل توجه و تامل در اين باره آن است كه اهل بيت عصمت و طهارت براي انجام ماموريت خويش و به عنوان خليفه الهي، متصف به صفت كمالي صبر بودند و همه انواع و اقسام صبر را در خود بروز داده اند. به اين معنا كه اگر براي صبر ويژگي و خصوصيتي گفته شده، آنان اين خصوصيات و ويژگي ها را دارا مي باشند. از جمله اين كه از اميرالمؤمنان علي(ع) تفسيري از صبر بيان شده كه مصداق آن، خود آن بزرگواران مي باشند.
انواع صبر
قال اميرالمؤمنين علي(ع): الصبر ثلاثه، الصبر علي المصيبه والصبر علي الطاعه و الصبر علي المعصيه، صبر بر سه گونه است: صبر بر مصيبت، صبر بر طاعت و صبر در برابر معصيت (تحف العقول، ص146)
صبر بر مصيب آن است كه خداوند براي امتحان و پرورش مؤمن، وي را گاهي به كمبودهايي در زندگي چون فقر، بيماري، فقدان دوستان و آشنايان و خويشان و مانند اين امور دچار مي كند تا افزون بر آزمون، او را در شرايطي قرار دهد تا استعدادها و توانمندي هاي سرشته در ذات خويش را به فعليت رساند و رنگ خدايي گيرد و در مسير متاله شدن گام بردارد. دراين شرايط است كه نقش توسل و توكل، خود را در زندگي به خوبي نشان مي دهد و انسان هاي مؤمن با بهره گيري و ياري حق مي كوشند تا مشكلات خويش را حل نمايند و بر پايه آموزه هاي وحياني عمل كنند.
صبر بر طاعت آن است كه انسان در برابر وسوسه هاي شيطاني مقاومت كند و اجازه ندهد تا وسوسه هاي ابليس او را از انجام كارهاي عبادي و نيك و صالح بازدارد. چنان كه مي بايست براي انجام عبادت و كارهاي نيك در برابر هرگونه فشار بيروني و دروني خود را حفظ كند و اجازه ندهد تا دلبستگي به دنيا و زن و فرزند و يا سختي انجام كار نيك، وي را از انجام آن بازدارد. صبر بر طاعت به ويژه در مسائل جهادي و انفاق مال بيشتر خودنمايي مي كند، زيرا انسان كمتر حاضر است تا از مال و جان خويش بگذرد. بنابراين با صبر در اطاعت خداوندي انسان مي تواند گام هاي بلندي را در خودسازي و تزكيه نفس از طريق انجام هاي فرمان هاي الهي و معصومان(ع) بردارد.
صبر در برابر معصيت به معناي آن است كه انسان در برابر وسوسه هاي انجام كارهاي زشت و گناهان، خود را حفظ كند و اجازه ندهد تا گناهان لذت آور و مورد كشش نفس، وي را به سوي انجام آن بكشاند. بنابراين مبارزه با خواسته هاي نفساني و هواهاي آن و مخالفت با وسوسه هاي گناه نيازمند صبر و شكيبايي است كه به آن صبر معصيت اطلاق مي شود.
انسان بايد در برابر اين اشتياق نفس به گناه، صبر و پايداري كند و از خود مقاومت نشان دهد. بي گمان مخالفت حضرت يوسف(ع) در برابر خواسته هاي زليخا، از نمونه هاي بارز و زيباي صبر در برابر معصيت و مخالفت با انجام آن است كه در آيات قرآني آمده است.
الگوهاي صبر
در قرآن اشخاصي به عنوان اسوه هاي صبر و شكيبايي معرفي شده اند كه از جمله مي توان به ادريس(ع)، اسماعيل ذبيح الله(ع)، ايوب(ع)، داود(ع) و ذوالكفل اشاره كرد. هريك از ايشان در مسير زندگي خويش با آزمون يا مصيبت و يا گرفتاري مواجه شدند كه به سبب درپيش گرفتن صبر و شكيبايي به مقام صابران رسيده و حتي ضرب المثل شده اند.
خداوند البته در آيات قرآني همه پيامبران و علماي رباني را به اين صفت بزرگ ستوده است ولي در اين ميان افراد پيش گفته به عللي به شكل خاص به صبر و شكيبايي توصيف شده و از آنان ياد گرديده است.
اگر به مواردي كه خداوند درباره ايشان اشاره مي كند، خوب دقت شود، به روشني معلوم مي شود كه آنان در موردي و يا مواردي صبر ورزيده اند. از اين رو، نمي توان گفت كه ايشان در همه زمينه ها و مسائل توانسته اند مصداق صبر و شكيبايي باشند. اما اهل بيت عصمت و طهارت(ع) درهمه عرصه ها و زمينه ها پيشتاز و سرآمد بودند؛ زيرا آنان براي خشنودي الهي از هيچ گونه تلاشي دريغ نكردند و تنها براي وجه الله صبر بر اطاعت و مصيبت و در برابر معصيت را به شكل كامل به نمايش گذاشتند.
بنابر اين بر ماست تا با مطالعه و تحقيق درباره روش هاي صبر ايشان در مسايل مختلف، خود را در مسيري قرار دهيم كه آنان گام برداشتند و روحيه خود و جامعه را با آشناشدن زندگي آنان، تقويت كنيم (آل عمران 146 تا 148 و انعام آيه 34 و انبياء آيات 83 و 85 و آيات ديگر)
امام حسن (ع) در مقام صبر جميل
امام حسن (ع) همانند جد و پدر بزرگوار خويش، همواره در همه امور زندگي خويش صبر را منش خويش قرار داده بود. از اين رو بسياري از سختي ها و رنج هاي جانكاه و توانفرسا را تحمل مي كرد. ايشان براي انجام ماموريت الهي خويش در حفظ وحدت امت و انجام اصلاحات درزندگي امت پيامبر (ص)، از تمام توان و استعداد و ظرفيت خويش بهره گرفت و رنج ها و مصيبت هاي بزرگي را حتي در خانه تحمل كرد.
آن حضرت (ع) در شرايطي زندگي كرد كه حتي در خانه نيز از اذيت و آزار همسر منافق خويش در امان نبود. بطوري كه جام زهر را به دست مباركشان مي دهند تا او را كه سد راه منافقان بود از ميان بردارند.
در سيره ايشان آمده است كه بسيار، از سوي دوستان و دشمنان تحت فشار قرار مي گرفت و حتي دوستان ديروز به وسوسه هاي شيطاني معاويه بر آن حضرت (ع) شوريدند و به خيمه وي حمله كرده حتي با شمشير، زخمي سخت برپاي مباركشان وارد كردند.
فشارهاي دروني و بيروني به اندازه اي بود كه آن حضرت (ع) ناچار مي شود تا صلح نامه اي با معاويه بنويسد كه معاويه با ترك انجام آن در نهايت چهره نفاق خويش را آشكار ساخت و نشان داد كه به هيچ عهد و پيماني وفادار نيست.
در روايات داستان هاي بسياري از صبر و شكيبايي آن حضرت (ع) در انجام ماموريت هاي الهي اش بيان شده است كه از جمله آن ها مي توان به داستان مرد شامي اشاره كرد.
داستان مرد شامي بسيار مشهور است. مبرد در كتاب كامل و ابن شهر آشوب نيز در مناقب از وي نقل نموده و دركتابهاي مقتل الحسين خوارزمي و مطالب السئول محمد بن طلحه شافعي و ديگران نيز آمده است.
مردي از اهل شام مي گويد: من هنگامي كه به مدينه رفتم، مردي را ديدم كه بر استري سوار است كه زيباتر و خوش لباستر از او نديده بودم و مركبي هم بهتر از مركب او مشاهده نكرده بودم، من از آن مرد خوشم آمد و از شخصي پرسيدم: اين مرد كيست؟ گفتند: حسن بن علي بن ابيطالب است!
در اين وقت سينه ام پر از كينه شد و نسبت به علي بن ابيطالب رشك و حسد بردم كه فرزندي اين گونه داشته باشد از اين رو به نزد او رفته و بدو گفتم: تو پسر ابوطالب هستي؟ فرمود: من پسر فرزند اويم!
در اين وقت من شروع كردم به دشنام او و پدرش تا جايي كه مي توانستم! و چون سخنم تمام شد، آن حضرت رو به من كرده، فرمود: «احسبك غريبا»؟» بگمانم تو غريب اين شهر هستي؟
گفتم:آري. فرمود: «فان احتجت الي منزل انزلناك، او الي مال آسيناك، او الي حاجه عاوناك»!، اگر نيازمند منزل هستي به تو منزل دهيم، و اگر نياز به مالي داري به تو بدهيم، و اگر نياز ديگري داري كمكت كنيم؟
مرد شامي گويد: «فانصرفت و ما علي الارض احد احب الي منه»، من از نزد آن حضرت رفتم درحالي كه احدي در روي زمين نزد من از وي محبوبتر نبود. (ملحقات احقاق الحق، ج 11، صص 119-117)
و در مناقب ابن شهر آشوب اين گونه است كه چون آن مرد از سخنان خود فراغت يافت، امام(ع) بدو سلام كرده و خنديد سپس فرمود: «ايها الشيخ اظنك غريبا و لعلك شبهت فرو استعتبتنا اعتبناك و لو سألتنا اعطيناك، و لو ا استرشدتنا ارشدناك، و لو استحملتنا حملناك، و ان كنت جائعا اشبعناك، و ان كنت عريانا كسوناك، و ان كنت محتاجا اغنيناك، و ان كنت طريدا آويناك، و ان كان لك حاجه قضيناها لك، فل حركت رحلك الينا و كنت ضيفنا الي وقت ارتحالك كان اعود عليك لان لنا موضعا رحبا و جاها عريضا و مالا كبيرا»؛ اي پيرمرد گمان دارم كه غريب اين شهر هستي، و شايد اشتباه كرده اي، پس اگر در صدد جلب رضايت ما هستي از تو راضي شويم! و اگر چيزي از ما بخواهي به تو مي دهيم، و اگر راهنمايي و ارشادخواهي ارشادت كنيم، و اگر براي برداشتن بارت از ما كمك خواهي بارت را برداريم. و اگر گرسنه اي سيرت كنيم و اگر برهنه اي بپوشانيمت، و اگرنيازمندي بي نيازت گردانيم، و اگر آواره اي، در پناه خويشت گيريم، و اگر خواسته اي داري، انجامش دهيم و اگر مركب و بار و بنه اي را به خانه ما انتقال دهي و تا وقتي كه قصد رفتن داري مهمان ما باشي براي ما آسانتر و محبوبتر است، كه ما را جايگاهي وسيع و مقامي منيع و مالي بسيار است.
و به دنبال آن نقل شده كه چون آن مرد سخن آن حضرت را شنيد گريست و آنگاه گفت: «اشهد انك خليفه الله في ارضه، الله اعلم حيث يجعل رسالاته، و كنت انت و ابوك ابغض خلق الله الي و الان انت احب خلق الله الي»؛ گواهي دهم كه براستي تويي خليفه خدا بر روي زمين و خدا خود داناتر است كه رسالتهاي خود را در چه جايي قرار دهد و تو و پدرت مبغوضترين خلق خدا نزد من بوديد و تو اكنون محبوبترين خلق خدا پيش مني!
و سپس آن مرد به خانه امام حسن(ع) رفت و تا وقتي كه در مدينه بود مهمان آن حضرت بود، و از دوستداران آن خاندان گرديد. (مناقب ابن شهر آشوب، ج 4، ص91)
اين داستان همچنان كه منش صابرانه آن حضرت(ع) را نشان مي دهد، همچنين بيانگر فشارهايي است كه از همه جهت برايشان وارد مي آمده است. جامعه، تحت تاثير شايعات و تبليغات دروغين به جايي مي رسد كه سرور جوانان اهل بهشت(ع) كه خداوند در سوره دهر (انسان)، جايگاه بهشت را به ايشان نشان مي دهد و آنان را به صراحت از اهل بهشت مي شمارد، متهم به اموري مي شود كه از سوي هركسي مورد اهانت قرار مي گيرد.
امام حسن(ع) همانند حضرت نوح (ع) و حضرت لوط (ع) گرفتار زني بود كه از ايمان چيزي نداشت. تفاوت ميان امام(ع) با آن دو تن دراين است كه آن حضرت(ع) به دست همين همسر به شهادت مي رسد.
از امام صادق(ع) نقل شده كه امام مجتبي(ع) به اهل بيت خود فرمود: «با مسموم شدن از دنيا مي روم»، پرسيدند: چه كسي اين كار را انجام مي دهد؟ امام فرمود: همسرم جعده، دختر اشعث بن قيس. معاويه او را فريب داده و او را وادار مي كند كه اين عمل را انجام دهد.
به امام گفتند: او را از خانه ات بيرون كن و از خويشتن دورنما، امام فرمود: چگونه او را از خانه بيرون كنم، درحالي كه تاكنون كاري انجام نداده، افزون بر اين او نزد مردم داراي عذر و بهانه مي شود (مردم مي گويند: چرا امام مجتبي همسر خود را بدون اين كه كاري انجام دهد، از خانه بيرون نمود؟!)
بعد از مدت زماني معاويه مبلغ زيادي پول همراه با نوشيدني مسموم، براي جعده فرستاد و به او وعده داد كه اگر امام را مسموم نمايد، او را به عنوان همسر يزيد برمي گزيند. جعده امام مجتبي(ع) را مسموم كرد و معاويه هم به وعده خود عمل نكرد! (بحارالانوار، ج 44، ص 153-451)
در برخي از روايات آمده كه چون زمان شهادت امام مجتبي(ع) فرا رسيد، امام حسين(ع) بر بالين حضرت آمد و امام مجتبي(ع) فرمود: مرا مسموم كرده اند! امام حسين (ع) پرسيد: چه كسي تو را مسموم كرد؟ امام مجتبي(ع) با گفتن مطالبي، از بردن نام «جعده» يا اشاره به او خودداري نمود. در روايتي آمده كه امام مجتبي(ع) به امام حسين(ع) فرمود: مي دانم چه كسي مرا مسموم كرده و اين توطئه توسط چه فردي انجام شده است، ولي تو را به حقي كه بر تو دارم، سوگند مي دهم، كه در اين باره از من نپرسي (تحقيق و تفحص نكني كه توسط چه فردي مسموم شده ام». (همان، ص651؛ علامه طبرسي، تاج المواليد في مواليد الائمه ووفياتهم، ص 201؛ مصنفات، شيخ مفيد، ج 2، ص16-71.)

 



رابطه استغفار و دفع بلايا و گرفتاريها

صادق عليدوستي
هرگاه بلا و يا عذابي بر شخص يا گروه و يا منطقه اي نازل مي شود، اهل شريعت اين سخن را زمزمه مي كنند كه اين بلا و عذاب الهي نتيجه اعمال ماست و بايد از گناهان استغفار كنيم؟ بسيار شده است كه اين پرسش و پاسخ ها در زمان هايي كه خشكسالي رخ مي دهد و يا قحطي و گرسنگي، زمين را فرا مي گيرد و يا سيل هاي بنيان كن زمين را مي شويد و گياهان و درختان را با گل هاي مرغوب با خود مي برد و حتي گوسفندان و انسان ها را غرق مي كند و يا در وقتي كه زمين لرزه اي در عرض چند ثانيه جان ده ها بلكه صدها هزار را مي گيرد و يا توفان هاي وحشتناك چون سونامي بر ساحل نشينان يورش مي آورد و هر آن چه را سال ها ساخته اند در چشم به هم زدني مي برد و اموري چون اين اتفاقات، چنان افزايش مي يابد كه برخي را با شگفتي و تعجب مواجه مي سازد كه چه ارتباطي ميان گناه و بلاهاي به ظاهر طبيعي وجود دارد؟ اصولا اگر ارتباطي باشد در اين ميان نقش استغفار چيست و چگونه استغفار مي تواند جلوي بلايي را بگيرد و يا بلايي را بردارد؟
به نظر مي رسد كه ريشه اين تفكر را مي بايست در آموزه هاي وحياني چون قرآن جست؛ زيرا چنين انديشه اي را نمي توان به سادگي به دست آورد؛ چون كه ميان دو امر به ظاهر بيگانه كه هيچ گونه ارتباط مستقيم و يا حتي غيرمستقيم با هم ندارند چگونه مي توان ارتباط معناداري تا اين حد و اندازه برقرار كرد كه اگر شخص و يا جامعه گناهي بكنند آن را به شكل بلاها و عذاب هاي تكويني و طبيعي تجربه كنند و يا با استغفار از بلاها و گرفتاري هايي رهايي يابند؟
بنابراين تنها آموزه هاي وحياني است كه مي تواند ميان دو امر اين چنيني ارتباط معناداري ايجاد كند.
نويسنده در اين نوشتار مي كوشد تا با بهره گيري از آيات و روايات به اين پرسش پاسخ دهد و چرايي آن را بنماياند. با هم اين مطلب را از نظر مي گذارنيم.
¤¤¤
ارتباط علي و معلولي ميان افعال و پديده ها
در گذشته كسي رابطه معناداري ميان افعال بشري و تغييرات شگرف در طبيعت نمي يافت و حتي هنگامي كه مؤمنان عدم پرداخت زكات را عامل گرسنگي و قحطي و ديگر بلاياي طبيعي برمي شمردند برخي از تحصيل كردگان در حوزه علوم تجربي و فيزيك به اين سخنان به عنوان خرافات پوچ مي خنديدند و از آن جايي كه گفتمان غالب بر جامعه انساني، گفتمان حس گراي مادي بود، باور ارتباط براي بسياري از مردم دشوار مي نمود.
تبيين اين ارتباط، زماني سخت تر مي شد كه اشخاص جامعه براساس آموزه هاي علم مدرن سده هاي هفده تا نوزده ميلادي اصولا امور متافيزيكي را به عنوان افسانه و اسطوره معرفي مي كردند و هر امر متافيزيكي و يا غيرحسي را در دايره گزاره هاي بي معنا قرار مي دادند كه به سبب عدم امكان نفي و يا اثبات آن از راه آزمون و خطا نمي توانست قابل تصديق و يا تكذيب باشد و از آن جايي كه همواره تكذيب، آسان تر از تأييد و تصديق بود، به عنوان اسطوره ها و افسانه هاي بي معنا از دايره علم بيرون مي راندند.
اين گونه شد كه جهان با بخش بزرگي از معارف، خداحافظي كرد و هر امري را كه غيرقابل تجربه و آزمون بود در دايره خرافات و بيرون از حوزه علم و دانش قرارداد و هرگونه رابطه معنادار ميان عالم فراماده با ماده را نفي كرد.
اين در حالي است كه در گذشته هاي دور و در حال حاضر نيز با كمي تغيير و دگرگوني در بينش ها و به ويژه روش هاي دست يابي به معرفت، برخي از معارف غيرقابل جراحي و آزمون با چاقو و ابزارهاي آزمايشگاهي دوباره به عنوان علوم پذيرفته شده است؛ زيرا بسياري از رفتارها حتي در آدمي را نمي توان در حوزه علوم آزمايشگاهي تجربه كرد و آزمود و يا تحليل درست و منطقي از آن ارايه داد. اين گونه شد كه كم كم دايره علوم به سبب پذيرش روش هاي غيرتجربي افزايش يافت و برخي از دانش هاي غيرتجربي به عنوان علوم واقعي و نه تخيلي و خرافي پذيرفته شدند.
در حال حاضر تلاش هاي بسياري در دانشگاه ها و مراكز علمي در حال انجام است كه مي كوشد به اين نظريه عمومي و فراگير برسد كه همواره رابطه هاي معناداري ميان امور جهان هست، اموري كه به نظر مي رسد كه هيچ ارتباطي با هم ندارند.
برخي از نظريات بر اين پايه استوار است كه هيچ گاه نمي توان رابطه حتي ميان عوامل مادي دو سوي جهان مادي را انكار كرد؛ به اين معنا كه ميان دو امر مادي ارتباط معناداري وجود دارد و هر يك از آن ها در ديگري تأثير مثبت و منفي به جا مي گذارد.
برخي از نظريه ها به تأثير مسايل و امور متافيزيك در حوزه فيزيك و يا برعكس توجه مي دهد و مي كوشد تا رابطه معنادار ميان رفتارهاي آدمي با امور متافيزيكي را كشف و تحليل و تبيين نمايد.
اين تحقيقات و نظريه ها هر چند بسيار ابتدايي و در مراحل شكل گيري است ولي خود بيانگر تغيير و تحول اساسي در نگرش و بينش دانشمندان و اهل تحقيق است كه مي كوشند پاسخ هاي درست و قطعي براي پرسش هاي خويش بيابند؛ پرسش هايي كه برخاسته از عدم توان پاسخ گويي روش هاي تجربي و آزمايشگاهي است.
قرآن و ساير آموزه هاي وحياني، قرنها بلكه هزارها سال پيش از اين به تحليل اين مهم پرداخته است و نه تنها رابطه امور مادي با مادي را به شكل تسبيب بيان كرده بلكه رابطه معناداري ميان اعمال و رفتار انساني با تغييرات تكويني و بلاها و عذاب هاي دنيوي بيان نموده است.
آيات قرآني توضيح مي دهد كه چگونه فساد و تباهي در دريا و خشكي به سبب اعمال بشر پديدار مي شود (روم آيه41) و يا با ايمان آوري انسان به خدا و عبوديت وي باران هاي مثبت و سازنده بر زمين فرو فرستاده مي شود و گياهان و درختان به بر و بار مي نشينند و شكوفايي تمدني و آسايش و آرامش، نصيب بشر مي شود و جامعه به ترقي و كمال مي رسد. (اعراف آيه96)
استغفار و بركات سه گانه آن
بنابراين براساس تحليل قرآن نمي توان ميان پديده هاي مادي و يا حتي ميان مادي و غيرمادي ارتباط معنادار و مؤثر را ناديده گرفت و آن را امري خرافي و بيهوده بر شمرد و به عنوان اسطوره و يا افسانه از دايره علوم و دانش هاي واقعي بيرون راند.
چنين ارتباط معناداري كه ميان گناه و بلاياي مختلف وجود دارد، ميان استغفار و دفع و رفع بلايا نيز وجود دارد كه آيات قرآني به آن توجه مي دهد؛ بلكه فراتر از دفع و رفع بلايا، آيات قرآني توضيح مي دهد كه براي جلب نعمت و بركت نيز استغفار نقش سازنده و مهمي را ايفا مي كند كه اين نوشتار تنها به اين بخش از ارتباطات اختصاص دارد و از پرداختن به مباحث ديگر خودداري مي كند.
نكته مهم در مساله ارتباط ميان استغفار و دفع بلايا و يا رفع آن و هم چنين جلب نعمت و بركت، اين است كه استغفار، عملي باطني و زباني است و اين گونه نيست كه همانند گناه به شكل فعل و عمل در آيد. به سخن ديگر ميان گناه كه به اشكال مختلف انجام مي شود و بسياري از آن ها به شكل عمل هاي نابهنجار رفتاري و كرداري مي باشد، بيان و اثبات ارتباط مي تواند به سادگي توضيح داده شود، ولي ميان استغفار كه بيش تر امري غيرمادي و متافيزيك و در حوزه باطنيات و در نهايت گفتاري است، بيان و اثبات ارتباط، سخت تر و دشوارتر است.
به سخن ديگر، استغفار كه به معناي آمرزش خواهي و طلب مغفرت است، به شكل گفتاري و زباني انجام مي گيرد و چيزي جز بيان و گفتار، در تحقق آن شرط نيست هر چند كه اين شكل گفتاري داراي خاستگاه باطني است كه شخص پس از توجه به ربوبيت خداوند و ايمان به آن، با توبه و بازگشت به خداوند مي كوشد تا خود را در كنف حمايت وي قرار دهد و با استغفار، خود را از شر گناهان و آثار و پيامدهاي آن در امان نگه دارد. از اين رو مي توان گفت كه استغفار در حوزه عمل گفتاري است نه كرداري و هرگز به شكل مادي تحقق نمي يابد مگر آن كه گفته شود كه كلمات و گفتارها نيز شكل تلطيف شده ماده است.
به هر حال امكان اثبات ارتباط ميان امري چون استغفار با امور و پديده هاي طبيعي و مادي به دشواري انجام مي شود و اگر آموزه هاي وحياني نبود شايد انسان هرگز به اين مطلب دست نمي يافت كه ميان اين دو امر، ارتباط موثر و تنگاتنگي وجود دارد.
چرايي استغفار؟
اما اين كه چرا استغفار كنيم و فلسفه استغفار چيست؟ شايد با اين مقدمه طويل معلوم و روشن شده باشد. به اين معنا كه اگر ميان افعال آدمي و امور تكويني و طبيعي ارتباط معنادار و تاثيرگذاري وجود دارد، مي توان اين ارتباط را ميان استغفار با دفع بلاهاي طبيعي و گرفتاري ها و يا رفع بلا و گرفتارهاي موجود و حتي جلب و جذب نعمت و بركت بوضوح يافت.
بنابراين انسان براي اين كه بلا و گرفتاري را از خود دفع كند و اجازه ندهد به سبب اعمالي كه انجام داده گرفتار تبعات و آثار مخرب آن شود مي تواند با استغفار و طلب آمرزش از خدا، آن را از خود و يا جامعه دور سازد. چنان كه مي تواند با طلب آمرزش و استغفار، خود و جامعه را از بلا و گرفتاري كنوني چون قحطي و سيل و توفان هاي مخرب و امور ديگري از اين دست برهاند و از آثار و تبعات بلايا بكاهد و حتي به جلب و جذب نعمت ها و بركات نسبت به خود و جامعه بكوشد.
در حقيقت استغفار براي اين انجام مي شود تا اگر بلا و يا گرفتاري فردي و يا جمعي مي خواهد نازل شود، از آنها دفع شود و پيش از آن كه بلا و گرفتاري به ايشان اصابت كند، با موشك دفاعي و بازدارنده استغفار آن را از خود دفع كنند و يا اين كه اگر بلا و گرفتاري بر ايشان وارد شده، مي توانند با استغفار، خود را از ادامه زيان هايش در امان نگه دارند چنان كه مي توانند خود و جامعه را از رحمت و فضل الهي بهره مند سازند.
از اين رو گفته اند استغفار و طلب آمرزش، داراي كاركردهاي سه گانه دفع بلا و رفع آن و نيز جلب رحمت و نعمت است.
براين اساس هر كسي كه بخواهد از شر بلايي در امنيت قرار گيرد و يا از بلايي كه در آن قرار دارد برهد و يا نعمتي را به سوي خود جلب كند بايد دست به دامن استغفار شود و از فوايد آن بهره مند گردد؛ زيرا براساس آموزه هاي قرآني، انسان همواره لازم است خود را در سايه اسم غفور و پوشاننده قرار دهد و در امنيت اين نام قرار گيرد. كسي كه به اسم غفور تمسك مي جويد خداوند در هنگام ظهور به اين نام، وي را از هرگونه خطري در امنيت قرار مي دهد و آثار و تبعات گناه را برمي دارد و خشم و انتقام را از او دور مي سازد و بلا و گرفتاري را از سرش برمي دارد و با خير و رحمت، او را مي پوشاند.
اين مطالب در آيات بسياري به خوبي بيان و تحليل شده است كه مي توان در بيش از 68 مورد از آيات قرآن آن را شناسايي كرد.
در حقيقت از آن جايي كه خداوند به اسم غفور بر او و يا جامعه اي كه اهل استغفار هستند ظهور مي كند، آنان را درپوشش خاص خود مي گيرد و رحمت و فضل خويش را برايشان جاري مي سازد. در كاربردهاي عربي، اين واژه چون مغفر كه به معناي كلاهخود است به خوبي اين معنا ظاهر مي شود كه مغفرت مي تواند آدمي را از بسياري از آسيب ها و گرفتاري ها و بلايا حفظ كند. (مفردات راغب ص 609 واژه غفر)
استغفار در آيات قرآني به معناي آن است كه شخص، با ايمان به ربوبيت خداوند، خود را در كنف حمايت او قرار دهد و با زبان آمرزش، پوشش خاص او را بخواهد. البته اگر شخصي گناهي را مرتكب شده واين گناه به شكل نابهنجاري و در حق ديگري بوده با اعمال نيك و صالح وجبران مافات، مي تواند به اصلاح گري اقدام كند و از تبعات اخروي و بازخواست ديگري درامان ماند.
با اين مطالب و تعريفي كه از استغفار ارائه شد معلوم گرديد كه چرا انسان بايد استغفار كند و فلسفه استغفار چيست؟ بنابراين تنها پرسشي كه باقي مي ماند اين كه چگونه استغفار كنيم؟
چگونه استغفار كنيم؟
چنان كه بيان شد اصل استغفار، پذيرش ربوبيت الهي است و شخصي كه بر اين باور شد كه خداوند همان پروردگار جهانيان است كه هيچ چيزي از او پوشيده نيست و بر هر كاري آگاه است و او مي كوشد تا هر موجودي را به هر طريقي به كمال برساند، به اين نتيجه مي رسد كه مي بايست براي درامان ماندن از خطاها و اشتباهات و گناهاني كه مرتكب مي شود، به خدا باز گردد و از اسم غفاريت او بهره مند گردد و در كنف حمايت دفاعي خداوند بلكه رحمت خاص او قرار گيرد. بدين ترتيب با پذيرش مسئوليت كارها و خطايا و يا گناهان خود، مي كوشد تا اسم غفاريت خدا ظهور كند و آثار و تبعات گناه و خطايا را از وي دفع و يا رفع كند و نعمتي را به سوي او جلب نمايد.
بنابراين براي پيشگيري از آثار گناهان و عذاب ها و خشم الهي لازم است كه تحت اسم غفور قرار گيرد. اين مسئله اي است كه با استغفار اتفاق مي افتد و آيات قرآني چون آيه33 سوره انفال بدان اشاره مي كند.
همچنين براي افزايش روزي (آيات 11 و 12 سوره نوح) و فرزند صالح و نيكوكار (همان) و رفاه و عمر طولاني و با بركت و سعادت (هود آيه 3 و نيز همان آيات سوره نوح) مي توان از اين اسم و مظهريت آن بهره مند شد.
بنابراين پذيرش اين معنا كه خداوند چنين است و چنان نقشي را ايفا مي كند موجب مي شود تا شخص، خود را تحت اين نام قرار دهد.
پس از تحقق چنين نگرش و بينش، شخص، با بهره گيري از آداب و آيين هايي مي تواند اين نام را براي خود مظهريت بخشد.
براي ظهور اسم غفور و غفار نسبت به خود و جامعه مي بايست برخي از آداب و اعمال را مراعات كند كه برخي براي تسريع در ظهور اسم و برخي ديگر براي جلب امور و فوايد ديگر است.
از جمله آداب استغفار اين است كه در بهترين زمان ها و مكان ها اين كار انجام شود كه آيات بسياري به اين مسئله پرداخته است. از جمله اين زمان هاي مطلوب مي توان به سحرگاهان اشاره كرد كه اصطلاح مستغفرين بالاسحار از آيه 17 سوره آل عمران و نيز آيه 18 سوريه ذاريات براي بيان اين مطلب وضع شده است.
البته در اين زمان به هر شكلي مي توان استغفار كرد كه بهترين شكل آن نماز شب است ولي اين تنها راه نيست بلكه در آيه 191 سوره آل عمران بيان مي دارد كه اهل استغفار درهر حال چه خوابيده به پهلو و يا نشسته و يا درحال ايستاده به ذكر و استغفار مشغول مي شوند.
از ديگر آداب استغفار اين است كه ديگري را واسطه قرار دهند. واسطه جويي و توسل به ديگري براي استغفار مورد تاكيد و تاييد قرآن است و آيه 35 سوره مائده و نيز 64 سوره نساء و آيه 19 سوره محمد و آيات ديگر به اين مطلب اشاره مي كند.
دراين راستا بهترين كساني كه مي توان واسطه قرارداد، پيامبران و اولياي الهي به ويژه پيامبر اكرم(ص) و اهل بيت عصمت و طهارت هستند كه انسان مي تواند با توسل به ايشان، اسم غفور را برخود تجلي بخشد. (سوره توبه آيه 113 و آيات ديگر)
به هرحال روشن شد كه استغفار كردن داراي چه فلسفه و چه آداب و آييني است و چگونه مي تواند در پيشگيري از بلا و گرفتاري فردي و يا جمعي و نيز برداشتن آن از سر مردم و يا جامعه كمك رساند و حتي نعمت ها و بركات بسياري را بر جامعه فرو فرستد.
باشد در شب هاي رمضان با بهره گيري از ضيافت الهي و نيز نام هاي اهل بيت(ع) و توسل و تمسك به ايشان بلاها و گرفتاري هاي مختلف را از سر خود و جامعه برداريم.













 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14