(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 12 شهريور 1388- شماره 19453
 

عبدالحسين بهنيا در گرداب فساد مالي
پيروي از بدعت گذارشراكت در تخريب اسلام

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




عبدالحسين بهنيا در گرداب فساد مالي

بهادري، كريم پاشا - 2
تاريخ: 6 ژوئيه 1979 - 15/4/58
رونوشت به: سفارت آمريكا، تهران
از: سفارت آمريكا، برن 3867
به: وزارت امورخارجه، واشنگتن
موضوع: ديدگاه مشاور ( كريم پاشا بهادري)
1- كريم پاشا بهادري، متولد 28 نوامبر 1926، يكي از مقامات عاليرتبأ سابق در ايران، در 3 ژوئيه با كنسولگري تماس گرفت تا در مورد امكان مسافرتش به آمريكا پرس وجو نمايد. بهادري گفت وي براي مدت نه سال رئيس دفتر ويژه فرح و پس از آن يك سال وزير اطلاعات و جهانگردي هويدا بوده است. هنگامي كه آموزگار به نخست وزيري رسيد، بهادري به عنوان يك مشاور عاليرتبه و آجودان غيرنظامي شاه به دربار بازگشت و اين مقام را تا آخرين روزهاي عمر رژيم پهلوي حفظ كرده بود.
2- بهادري در نظر دارد مجدداً به همسر و فرزندانش كه به طور موقت در كان ( فرانسه - م) اقامت دارند، بپيوندد. وي اميدوار است در آيندأ نزديكي به آمريكا مسافرت نمايد و صراحتاً ابراز مي كند كه به يافتن يك محل اقامت دائمي نيازمند مي باشد، اما هنوز كشوري را براي اقامت انتخاب نكرده است. وي داراي يك پاسپورت ديپلماتيك است كه مدت اعتبار آن گذشته است و ادعا مي كند (احتمالاً صحيح است) كه هيچ كدام از كنسولگري هاي ايران براي وي پاسپورت جديد صادر نخواهند كرد. كنسولگري پذيرفت كه در مورد بازگشت به نيس از وزارت خارجه استفسار نمايد.
3- اظهارنظر: بهادري به هيچ وجه صاحب نفوذ نمي باشد، اما احتمالاً خواستار بها دادن به روابط گذشته اش با دولت آمريكا مي باشد، او در رابطه با غلبه بر بند (ب) 421 قانون INA دچار مشكلاتي خواهد شد و بنابراين در كسب ويزاي غير مهاجرتي نيز با سختي هايي مواجه خواهد گرديد، مگر اين كه نظرات وي در مورد اين كه موقعيت او به عنوان يكي از وابستگان خانوادأ سلطنتي موجب بروز رفتار ناهنجار در مورد وي خواهد شد، صحيح باشد. درخواست مي شود كنسولگري در نيس را راهنمايي نماييد.
وارنر
بهرون، منوچهر - 1
منوچهر بهرون وزير مسكن و شهرسازي (از 16 نوامبر 1978)
خيلي محرمانه
عنوان خطاب: آقاي وزير
منوچهر بهرون يك تكنوكرات با تجربه، به جاي تيمسار اميرحسن ربيعي، وزير مسكن و شهرسازي شد. ربيعي در حالي كه فرماندهي نيروي هوايي شاهنشاهي ايران را به عهده دارد، از 6 نوامبر 1968 در كابينه ازهاري سرپرستي وزارتخانه را (بدون داشتن عنوان وزير) به عهده گرفته بود. بهرون با ناخوشايندترين مشكل عمومي، يعني كمبود مسكن، مواجه خواهد بود.
بهرون از دانشگاه تهران فوق ليسانس و از دانشگاه گنوبل (GENOBLE) فرانسه مدرك دكتراي علوم را در سال 1955 دريافت نمود. او مشاغل مختلفي را به عهده داشته است: مهندس شركت ملي نفت ايران (64 - 1961)، مديركل برنامه ريزي در وزارت مسكن (65 - 1964)، عضو هيئت مديره و مدير اجرايي سازمان مسكن (17 - 1916). در سال 1971 او معاون وزير در امور اداري و مالي وزارت مسكن شد و سپس در انتهاي سال به معاون وزير در امور اداري و پارلماني در همان وزارتخانه تغيير شغل داد. او در همان شغل بود تا وارد كابينه شد.
بهرون حدود 15 سال دارد، انگليسي و فرانسه صحبت مي كند و متأهل است. همسر وي مهناز اميرسليماني است.
28 نوامبر 1978 - 7/9/57
بهنيا، عبدالحسين - 1
عبدلحسين بهنيا وزير دارايي سابق
سرّي
عبدالحسين بهنيا در اكتبر 1963 به وزارت دارايي برگزيده شد. پس از انتخابات مشخص شد كه وي نمي تواند با مجلس كار كند. او يك اقتصاددان محافظه كار قديمي است و طرفدار سياست هاي مالي محدود و بسته (يك ساله و كوتاه مدت - م) و مخالف اصل برنامه ريزي جامع اقتصادي مي باشد. از زمان انتصاب، وي درگير مذاكرات بين سازمانهاي كشورهاي توليدكننده نفت ( اوپك) و شركت هاي نفتي بود. در ژانويه 1964، او به رياست كميتأ ويژه نفت در زمينأ موضوعات مذاكرات اوپك منصوب شد.
بهنيا به عنوان فردي فوق العاده قوي و اغلب سرسخت و لجوج شناخته شده است كه وقتي تصميمي اتخاذ مي نمايد، ديگر زيربار هيچ مخالفتي نمي رود. به عنوان وزير دارايي، او در مورد مسائل اقتصادي ايران هم با شركت ملي نفت ايران و هم با بانك مركزي درگير شد. به عنوان يك مقام قديمي وزارت دارايي، او توانايي فني و آگاهي كاملي از مسائل اقتصادي (مالي) كسب كرده است. باوجود اين، تئوريهاي وي اغلب ضعيف و از نظر اقتصادي درخشان نيستند. وي سياستمداري باهوش است و به خوبي براي خود شهرت يك مدير پر طاقت را به دست آورده است.
در سال 1961، در دورأ نخست وزيري علي اميني، كه بهنيا براي اولين بار وزير دارايي شد، در پشت سر خود شهرت زيادي به نادرستي داشت. او بارها متهم به رشوه گيري از تجار شده و در سال 1952، به جرم اخذ رشوه از وزارتخانه اخراج گرديده بود. به هر حال، تا سال 1961، او ظاهراً تا حدي ساخته شده بود و يك بانكدار مشهور تهران اقداماتي به عمل آورد تا بهنيا به شغل خود باز گردد. او به ويژه در نظر داشت كه بهنيا موافق يك برنامه تثبيتي و قطع شديد بودجه ها است. بهنيا در ژانويه 1962 در رابطه با سياست كنترل بودجه از كابينه اميني استعفا داد، پس از آن كه اميني به علت مشكلات مالي مجبور به استعفا گرديد، بهنيا مجدداً به وزارت دارايي در كابينه جايگزين اميني، يعني كابينأ اسدالله علم، در ژوئيه 1962 برگزيده شد.
بهنيا در 1901 در تهران متولد شد. او تحصيلات عالي خود را در مدرسه اقتصاد پاريس در 1924 به پايان رساند. در سال 1931 پس از پايان خدمت نظام وظيفه، به عنوان منشي مخصوص مشاور اقتصادي وارد وزارت دارايي شد. در مدت 18 سال بعد، او در مشاغل مختلفي در وزارتخانه از جمله پنج مديريت كل، خدمت نمود. او در سال 1948 معاون وزير شد و در سال 1949 كه اميني وزير اقتصاد بود، بهنيا به عنوان معاون پارلماني او عمل كرد. در سال 1950 او رئيس هيئت مديرأ كميسيون كنترل ارز خارجي شد و در اكتبر همان سال رياست شركت هاي تجاري ايران در معاملات با اتحاد جماهير شوروي را به عهده گرفت. او در سال 1952 از وزارت دارايي اخراج گرديد. از سال 1958 تا 1961، بهنيا مدير بانك اعتبارات ايران بود. گزارش شده است كه در اين شغل وي معاملات نزديكي با احمد شفيق، شوهر سابق اشرف ، داشته است.
در 8591 و 1959 بهنيا، نماينده ايران در گردهمايي كميتأ مشورتي يونسكو بود. به عنوان وزير دارايي، او رهبري گروه اعزامي به گردهمايي بانك بين المللي پول و بانك عمران و توسعأ بين المللي را در واشنگتن در 1962 و 1963 به عهده داشت. در گردهمايي 1962، او اظهار داشت كه بانك بين المللي همكاري نمي كند و برنامه هاي اقتصادي و مالي آن بيش از حد قابل انتقاد است. در سال 1962، او در مذاكرات نفتي پاريس شركت كرد و در 1963 برنامه ريزي شد كه وي رياست هيئتي به عراق را براي بحث در مورد مسائل نفتي به عهده بگيرد.
بهنيا را فردي فعال، سريع و تا حدي فرصت طلب توصيف مي كنند. ايرانيان او را پر مدعا يافته اند. او به صورتي بي ربط و نامربوط حرف مي زند و مي نويسد و اغلب از وقايع و حقايق براي بيان عقايد خود استفاده مي كند. او حداقل يك برادر دارد، عزيزالله، كه وي نيز از مقامات وزارت دارايي است و در زمان وزارت عبدالحسين، مديركل امور اداري بود. در سال 1949، گفته شده بود كه بهنيا انگليسي صحبت نمي كند، تصور مي شود او علاوه بر فارسي به فرانسه نيز صحبت مي كند. در حال حاضر از زندگي خصوصي وي هيچ اطلاعي در دست نيست.
11 مي 4691 - 12/2/43

 



پيروي از بدعت گذارشراكت در تخريب اسلام

2- هدف و نحوأ ايجاد بدعت
و ان احكم بينهم ب ما انزل الله ولاتتب ع اهوائهم واخذرهم ان يفت نوك عن م بعض ما انزلالله ا ليك. (03)
و اي پيامبر حكم كن به آنچه خدا به تو نازل كرده است ميان آنها، و از هواي نفس و خواهشهاي آنها پيروي مكن، مبادا تو را فريب دهند و در بعضي از احكام خدا تغيير ايجاد كنند.
آيه صراحتاً مطرح مي كند كه گروهي هستند كه منافع آنها ايجاب مي كند كه در احكام خداوند تغييراتي ايجاد نمايند. پيروي از خواستأ آنها به هر شكلي كه باشد، فتنه و فريب است و هركس كه بخواهد در حكم خدا، به هر علتي، تغييري ايجاد كند او بدعت گذار است و با ايجاد بدعت در جامعه ايجاد فضاي شك و ترديد مي كند.
علي(ع) طي جملاتي زيبا دليل بدعت و شكل آن را مطرح مي كند:
انما بدء وقوع الفتن اهوأ تتبع، و احكام تبتدع، يخالف فيها كتاب الله، و يتولّي عليها رجال رجالاً علي غير دين الله، فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم يخف علي المرتادين ولو ان الحق خلص من لبس الباطل انقطعت عنه السن المعاندين، و لكن يوخد من هذا ضغث و من هذا ضغث فيمزجان فهنالك يستولي الشيطان علي اوليائه و ينجو الذين سبقت لهم من الله الحسني. (13)
آگاه باشيد كه منشأ فتنه ها، پيروي از خواهش نفس است و احكامي كه برخلاف شرع ابداع مي شود، و كتاب خدا با اين خواهشها و بدعتها مخالف است، و مردم از آنها كه چنين خلافهايي را عين دين خدا مي كنند، پيروي مي نمايند.
پس اگر باطل با حق ّ در هم نمي شد، راه حق ّ بر خواستاران آن پوشيده نمي گرديد، و اگر حق ّ را با باطل در هم نمي آميختند و خالص نشان داده مي شد، دشمنان هرگز نمي توانستند از آن بدگويي كنند ولكن، آنها كه فتنه انگيزند، قسمتي از حق ّ را با قسمتي از باطل درهم آميخته اند، پس آن گاه شيطان بر دوستان خود تسلط پيدا مي كند و كساني كه لطف خدا شامل حالشان گرديده است نجات مي يابند.
لازم است يكبار خطبه را و معني آن را مطالعه كنيم و قدري درباره آن تفكر نماييم كه بيانگر بسياري از دردهاي امروز ماست و آن معبري كه گفتيم شيطان از آن بهره مي گيرد را بسيار روشن براي ما مجسّم مي كند. آن گاه به اين توضيح توجه مي كنيم:
در خطبأ فوق علي(ع) به دو مطلب اشاره مي فرمايند:
هدف از ايجاد بدعت
هدف از ايجاد بدعت، پيروي شدن ايجادكنندگان آن به وسيله مردم است. كساني كه عقدأ خود بزرگ بيني دارند، كساني كه خواهشهاي نفس بر آنان مسلّط است و هنوز به تزكيه و اخلاص نرسيده اند، آنهايي كه برتري طلبي و قدرت خواهي به هر علّتي بر وجودشان مخفي و آشكار حكومت مي كند، اينان براي اين كه بتوانند گروههاي مردم را به دنبال خود داشته باشند تا هم ارضأ خواهش نفس كنند و هم به قدرت برسند، آن هم مردمي كه پيرو مكتب اسلام هستند و اصول مكتبي بر آنها حكومت مي كند، چه بايد بكنند؟ آيا مي توانند اهداف شوم خود را صريح، و روشن به مردم بگويند؟ هرگز. آنان راه نفاق در پيش مي گيرند، آنچه در دل دارند آشكار نمي سازند. زبانهايشان به چيزهايي گشوده مي شود كه با باطن آنها متفاوت است. شعارهاي زيبا و فريبنده مي دهند. آن چنان سخن مي گويند كه گويي دواي دردها نزد آنهاست، در حالي كه خود بدترين درد جامعه هستند. قرآن چه زيبا، آنان را افشا و معرفي مي نمايد:
و م ن النّاس من يقول امنّا ب الله و ب اليوم الا خ ر و ما هم ب مؤم نين
گروهي از مردم هستند كه مي گويند به خدا و روز قيامت ايمان آورديم، در حالي كه واقعاً ايمان نياورده اند.
يخاد عونالله والذين امنوا و مايخدعون ا لاّ انفسهم ومايشعرون
با خدا و مؤمنين خدعه و نيرنگ مي كنند، درحالي كه به خودشان خيانت مي كنند، اما شعورشان به اين امر نمي رسد.
في قلوب ه م مرض فزادهم الله مرضاً و لهم عذاب اليم م ب ما كانوا يكذ بون.
در دلهاي آنان مرض است و خداوند اين مرض را مي افزايد و براي آنها به سبب آنچه تكذيب كردند عذاب دردناكي خواهد بود.
و ا ذا قي ل لهم لاتفس دوا ف ي الا رض قالوا ا نما نحن مصل حون
و اگر گفته شود به آنان، كه در زمين فساد مكنيد، مي گويند ما اصلاح گريم.
الا ا نهم هم المفس دون ولك ن لايشعرون
آگاه باشيد كه اينها مفسد هستند، ليكن خود آن را نمي فهمند. (23)
ادامه آيات هم درباره رفتار آنان است كه از يك سو با مؤمنان رفت و آمد مي كنند و با آنان ازايمان خود سخن مي گويند، و از ديگر سو با دوستان شيطان صفت خود خلوت مي كنند و خود را از آنان مي دانند و مؤمنان را به مسخره مي گيرند!!
مرتبطين با بيگانگان همواره همين گونه عمل مي كنند. اينان نفوذيها و غريبه هايي هستند كه به دنبال شكار خوديها و ايجاد شقاق و فتنه در ميان آنها هستند، و براي اين كار از لباس حق ّ سود مي جويند. فتنه گران، براي ايجاد اختلال در مسير حركت مردم و پيروي آنان از رهبري و امام، با طرح مباحثي متشابه كه مي تواند داراي معاني مختلف و وجوه متفاوتي باشد، ذهنها را دچار شبهه و ترديد مي سازند و بين آنان و امام و رهبري فاصله مي اندازند. وقتي خوارج شعار «لا حكم الاّ الله» كه شعاري قرآني است سر مي دهند، مردم نسبت به حكومت علوي دچار شك و ريبه مي شوند. و چه بسا حضرت درباره اين شعار فرمودند:
كلمه الحق يراد به الباطل
آري كلمات حقّي را به كار مي برند در حالي كه از آنها مراد و قصد باطلي را دارند. اين شعار در صورت واقع، اساس حكومت اسلامي را نشان مي دهد كه مبتني بر حكم الهي است. در حالي كه خوارج از آن در جهت نفي حكومت علوي كه مظهر حكومت الهي و اجراي احكام آن است، بهره گرفتند!
بنابراين هدف از ايجاد بدعت، جلب توجّه مردم به خود و ايجاد فاصله و ترديد ميان آنان و رهبري و امام عادل است.
اي بندگان خدا، شما را به ترس از خدا سفارش مي كنم و از مكر و فريب اهل نفاق برحذرتان مي دارم كه اين گروه، گمراهند و گمراه كننده، خطاكارند و خطاكاركننده، هر ساعت به رنگي و هر روز به حالي درمي آيند و شما را با هر وسيله اي زيرنظردارند و در هر كمينگاهي در كمين نشسته اند. دلهايشان بيمارو ظاهرشان آراسته و پاك است. . . وقتي توصيف مي كنند و حرف مي زنند مثل آن است كه داروي دردها را تجويز مي كنند، ولي اعمالشان دردي بي درمان است. . . براي فريب هر دلي طبق ميل او وسيله اي دارند و در هر غم و غصّه اشكها مي ريزند. تعريف كردن از يكديگر را به هم وام مي دهند و بعد در انتظارتلافي و پاداش طرف خود هستند. هر چه را بخواهند در رسيدن به آن اصرار نمايند و كسي را كه ملامت كنند پرده دري (بي آبرو) كنند. . . در برابر هر حقّي، باطلي دارند. در مقابل هر راستي، انحرافي دارند. . .
با تظاهر به بي اعتنايي به مال مردم، خود را به آنچه طمع دارند مي رسانند. . . مي گويند و با گفته هاي خود شبهه در دلها مي اندازند، و چون از چيزي تعريف كنند آن را آب و تاب مي دهند و به اين طريق راه خود را براي ديگران آسان جلوه مي دهند، و آن گاه آنان را در پيچ و خمهايش سرگردان نگاه مي دارند. منافقين ياران شيطان و شعله هاي آتش سوزانند. آنان حزب شيطانند و بدانيد كه حزب شيطان زيانكارانند. (33)
اينست كه ما دربسياري از احاديث مشاهده مي كنيم كه تأكيد فراوان شده است به اين كه:
اوّلاً از بدعت گذار پيروي و اطاعت ننماييد.
اميرالمؤمنين علي(ع) مي فرمايد: كسي كه نزد بدعت گذارنده اي رود و احترامش كند، هر آينه در خراب كردن دين اسلام كوشيده است. (43)
حضرت امام صادق(ع) بدعت را از گناهان كبيره شمرده و چون رسول خدا(ص) فرمودند: هر كس در صورت بدعت گذارنده اي بخندد، هر آينه دين خود را خراب كرده است. (35)
علي(ع) فرمود: دو مرد نزد خدا دشمن ترين مردمند: يكي مردي كه پيروي مي كند از سخن بدعتها و گمراهيهاي مردم، پس اين مرد سبب فتنه و فساد است براي كسي كه به سبب او درفتنه مي افتد. (63)
ثانياً از امام، پيروي و اطاعت كنيد:
ابي عبدالله(ع) فرمود: مردم مأمورند ما را بشناسند و به ما مراجعه كنند و تسليم به ما باشند، سپس فرمود: و اگر چه روزه دارند و نماز گذارند و شهادت دهند كه جز خدا معبود شايسته اي نيست، اما اگر در دل گيرند كه به ما مراجعه نكنند، به دين سبب مشرك باشند. (73)
چرا كه در صورت عدم مراجعه به امام كه عالم به احكام از طرف خداست، در فهم بسياري از امور درمي مانند و بناچار بايد بدعت گذارند و از طرف خود حكم بتراشند و يا به بدعت گذار رجوع نمايند.
از نظرگاه تاريخي نيز، زماني كه امام خانه نشين مي شود و خلافت بر مسند مي نشيند ناگزير است در مسائل مكتبي، به دليل عدم آشنايي به عمق مكتب و عدم درك و احساس آن با پوست و گوشت خود، به رأي و برداشت خود و يا عناصر سست تكيه كند به عنوان مثال زماني كه عثمان بر مسند خلافت مي نشيند، خود را در مقابل مسائل مكتبي ناتوان مي يابد و به رأي كساني همچون كعب الاحبارها متّكي مي شود و به روز اسلام آن مي آورد كه سر از كاخ سبز معاويه درمي آورد!
در چنين زماني است كه علي(ع) خانه نشين شده، بارها و بارها عثمان را نصيحت مي كند و او را از ايجاد بدعتها در اسلام منع مي كند و عثمان به دليل ماهيّت سست خويش و پيروي از كعب الاحبارها، با اين كه تلاش مي كند، نمي تواند و موفق نمي شود و عاقبت نيز كشته مي شود.
«طبيعي است كه وقتي عدالت نباشد، وقتي عبوديّت خدا نباشد، جامعه پوك مي شود؛ آن وقت ذهنها هم خراب مي شود. يعني در آن جامعه يي كه مسألأ ثروت اندوزي و گرايش به مال دنيا و دل بستن به حطام دنيا به اين جاها مي رسد، در آن جامعه كسي هم كه براي مردم معارف مي گويد، «كعب الاحبار» است؛ يهودي تازه مسلماني كه پيامبر را هم نديده است! او در زمان پيامبر مسلمان نشده است، زمان ابي بكر هم مسلمان نشده است؛ زمان عمر مسلمان شد، و زمان عثمان هم از دنيا رفت. . . احبار، جمع حبر است. حبر، يعني عال م يهود. اين كعب، يعني آن قطب علماي يهود بود، كه آمد مسلمان شد، بعد بنا كرد راجع به مسايل اسلامي حرف زدن! او در مجلس جناب عثمان نشسته بود كه جناب ابي ذر وارد شد؛ چيزي گفت كه ابي ذر عصباني شد و گفت كه تو حالا داري براي ما از اسلام و احكام اسلامي سخن مي گويي؟! ما اين احكام را خودمان از پيامبر شنيده ايم.
وقتي معيارها از دست رفت، وقتي ارزش ضعيف شد، وقتي ظواهر پوك شد، وقتي دنياطلبي و مال دوستي بر انسانهايي حاكم شد كه يك عمر باعظمت گذرانده بودند. . . آن وقت درعالم فرهنگ و معارف هم چنين كسي سررشته دار امور معارف الهي و اسلامي مي شود؛ كسي كه تازه مسلمان است و هر چه خودش بفهمد، مي گويد؛ نه آنچه كه اسلام گفته است. »(83)
رسول خدا(ص) فرمود: براي هر بدعتي، كه پس از من براي نيرنگ زدن به ايمان پيدا شود، سرپرستي از خاندانم گماشته شده كه از ايمان دفاع كند و با الهام خدا سخن گويد و حق ّ را آشكار كند و نيرنگ نيرنگبازان را رد كند و زبان ناتوانان باشد، اي هوشمندان پند گيريد و به خدا توكّل كنيد. (93)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
03- سوره مائده، آيه 94.
13- نهج البلاغه فيض، خطبه 05.
23- سوره بقره، آيات 8-21.
33- قسمتهايي از خطبه 581 نهج البلاغه، ترجمه سيدكاظم ارفع.
43- وسايل، باب امر به معروف، كتاب 04.
53- سفينه البحار، جلد 1، ص 36.
63- نهج البلاغه فيض، خطبه 71.
73- اصول كافي، كتاب ايمان و كفر، ج 4، ص 421.
38- مقام معظّم رهبري، خطبه هاي نماز جمعه، 81 ارديبهشت 7731.
93- اصول كافي، جلد اوّل، باب بدعتها و رأي و قياسها.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14