(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 19 شهريور 1388- شماره 19459
 

احزاب و گروه هاي فلسطيني از گذشته تا امروز



احزاب و گروه هاي فلسطيني از گذشته تا امروز

گردآوري و تنظيم : فريده شريفي
اشاره
شصت سال از اشغال سرزمين مقدس فلسطين مي گذرد. رژيم صهيونيستي در اين مدت با انواع و اقسام شكنجه ها، جنايات، ملت با عزم و اراده فلسطين را مي آزارد و اين ملت به دفاع از حقوق و اصول خود مي پردازد و به مبارزاتش براي آزادسازي سرزمين فلسطين از چنگال اشغالگران صهيونيست ادامه مي دهد.
در اين ميان احزاب و گروه هاي فلسطيني با اتخاذ مشي سياسي و نظامي تلاش مي كنند حقوق مردم مظلوم فلسطين را از دشمنان پس بگيرند و اين سرزمين اسلامي كه متعلق به نه ملت فلسطين بلكه همه مسلمانان جهان است را آزاد كنند.
امروز شكست صهيونيست ها در فلسطين اشغالي به مسئله اي امكان پذير و عملي تبديل شده و عقب نشيني اسرائيل از جنوب لبنان و نوار غزه اين موضوع را ثابت مي كند ليكن آنچه كه باعث اين پيروزي ها مي شود اتحاد ملت فلسطين و وحدت گروه هاي مبارز فلسطيني است.
به عبارت ديگر امروز هر چند احزاب و گروه هاي فلسطيني با هدفي مشترك مبارزه مي كند و آن هم شكست دشمن صهيونيستي است ليكن در صورت نداشتن وحدت و رسيدن به آشتي ملي نمي توانند در هدف مشترك خود موفق شوند.
به همين دليل شناخت اين احزاب و گروه ها و اينكه تا چه اندازه مي توانند در رسيدن به هدف مشترك موفق باشند ضروري به نظر مي رسد. آنچه پيش روي شماست بررسي مختصري از احزاب و گروه هاي فلسطيني از گذشته تا امروز است.
سرويس خارجي
جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس)
جنبش مقاومت اسلامي حماس در سال 1987 توسط شيخ احمد ياسين پايه گذاري شد. ايدئولوژي حماس ريشه در اخوان المسلمين مصر دارد. در سال 1973، ياسين ابتدا «الجماعه الاسلامي» را براي همكاري با فعاليت هاي سياسي اخوان المسلمين در غزه پي ريزي كرد.
وي سپس جنبش حماس را به عنوان بازوي سياسي و منطقه اي اخوان المسلمين در دسامبر 1987 به دنبال آغاز انتفاضه اول در سرزمين هاي اشغالي بنيان نهاد. عمده شهرت حماس بيشتر به دليل انجام حملات شهادت طلبانه عليه اهداف و نيروهاي اسرائيلي است.
اين جنبش ابتدا دنباله رو مدل اخوان المسلمين بود به اين معنا كه به عنوان يك «نهاد رفاه اجتماعي» عمل مي كرد هر چند در حال حاضر، همچنان به فعاليت هاي رفاهي و اجتماعي خود ادامه مي دهد، اما با وارد شدن به فاز مسلحانه بيشتر فعاليت خود را در حوزه مبارزه با اسرائيل متمركز ساخته است.
حماس، ستيز اعراب- اسرائيل را به مثابه ستيز اسلام و يهوديت تلقي مي كند كه تنها با نابودي اسرائيل مي توان اين مسئله را حل و فصل كرد.
نگرش ها، باورها
برخي بر اين باورند كه دو نگرش حماس «ناسيوناليسم فلسطيني» و «بنيادگرايي اسلامي» درهم آميخته است. اين گروه خود را به «نابودي اسرائيل»، «هويت صهيونيستي» و «جايگزيني حكومت خودگردان فلسطين با يك دولت اسلامي» و «افراشتن بيرق الله در وجب به وجب خاك فلسطين» متعهد مي داند. اين جنبش فلسطين را سرزمين اسلامي مي داند كه از سوي غيرمسلمانان به اشغال درآمده است.
حماس، «جهاد» را تنها راه حل مسئله فلسطين و خارج ساختن فلسطين از كنترل اسرائيل را وظيفه مذهبي تمام مسلمانان مي داند. حماس، برخلاف سازمان آزاديبخش فلسطين كه در سال 1988 اسرائيل را به رسميت شناخت، نه تنها مخالف مشروعيت اين رژيم است بلكه خواهان نابودي آن و مخالف ماهيت وجودي اسرائيل است.
حماس معتقد به تشكيل دولت اسلامي و پياده ساختن تمام ابعاد اسلامي و تمام جوانب زندگي است.
جنبش مقاومت همچنين علاوه بر اينكه مقاومت را وظيفه يك يك مسلمين مي داند، معتقد به نقش هاي انقلابي براي تمام افراد جامعه اعم از زن و مرد، معلم و دانشجو و غيره است.
فعاليت ها و اقدامات رفاهي حماس
از جمله دلايل معروفيت و حسن شهرت حماس در فلسطين اقدامات رفاهي و خدمات اجتماعي است كه ارائه مي دهد. حماس از بدو تأسيس خود در سال 1987، اقدامات گسترده اجتماعي، سياسي و حتي نظامي انجام داده است.
از جمله آنها مي توان به ساخت مدارس و بيمارستان ها اشاره كرد. بخشي از بودجه سالانه تقريبا 70ميليون دلاري حماس صرف اقدامات ذيل مي شود: بسط شبكه خدمات اجتماعي، اجراي برنامه هاي آموزشي و رفاهي، تأمين مدارس و يتيم خانه ها و مساجد، كلينيك هاي بهداشتي، مكان هاي اطعام فقرا و مكان هاي ورزشي؛ چنان كه يك دانشمند يهودي به نام «روون پاز» معتقد است: «تقريبا 90درصد كار جنبش مقاومت در فعاليت هاي اجتماعي، رفاهي، فرهنگي و آموزشي خلاصه مي شود.»
در واقع، با فراهم آوردن اين اقدامات وفعاليت هاست كه حماس موفق شده تا در ميان مردم محبوبيت كسب كرده و وفاداري سياسي مردم را به دست آورد. اين جنبش همچنين كمك هاي مالي و بورسيه به دانشجوياني مي دهد كه خواهان ادامه تحصيل در عربستان يا غرب هستند.
افزون بر اين، حماس خدمات بهداشتي و درماني پزشكي ارزان يا رايگان را به مردم ارائه مي دهد. اين گروه همچنين مؤسسه هاي خيريه اسلامي، كتابخانه ها و مراكز آموزش براي زنان مي سازد. ضمن اينكه توانسته در زمينه ساخت كودكستان ها و شيرخوارگاه ها فعاليت هايي انجام داده و مدارس مذهبي اي را تأسيس كند كه غذاي رايگان به كودكان مي دهد.
از نظر استراتژي مبارزه، جنبش حماس معتقد است كه بهترين شيوه و راهكار براي پيشبرد درگيري و كشمكش با دشمن صهيونيستي بسيج توانمندي هاي ملت فلسطين براي برافراشتن پرچم جهاد و مبارزه برضد حضور نامشروع صهيونيستي در فلسطين به هر وسيله ممكن است و اينكه تا زمان تكميل شدن شرايط تعيين سرنوشت نبرد با دشمن صهيونيستي شعله مبارزه روشن بماند.
حماس با توجه به قداست فلسطين و جايگاه اسلامي آن معتقد است كه تحت هيچ شرايطي نمي توان ذره اي از خاك فلسطين را ناديده انگاشت و يا اشغال آن از سوي صهيونيسم را به رسميت شناخت و همين مسئله يكي از مهمترين اختلافات اين جنبش با تشكيلات خودگردان فلسطين است.
فعاليت نظامي يكي از ابزارهاي راهبردي جنبش حماس در رويارويي و مقابله با پروژه صهيونيستي محسوب مي شود.
اين ابزار با توجه به نبود طرح جامع عربي، اسلامي براي آزادسازي و رهايي فلسطين بسيار اهميت دارد و راهكاري بنيادين براي جلوگيري از تلاش هاي مذبوحانه اسرائيل به حساب مي آيد.
فعاليت نظامي همچنين به مثابه ابزاري بازدارنده براي بازداشتن صهيونيست ها از هدف قراردادن امنيت ملي فلسطين است و كارايي خود را به خوبي به اثبات رسانده است.
در همين راستا است كه شاخه نظامي جنبش حماس به نام گردان هاي شهيد عزالدين قسام شكل گرفت.
فعاليت مبارزاتي گردان هاي قسام از اواخر دهه80 يعني از زمان به اسارت گرفتن دو سرباز صهيونيستي در مارس و مه 1989 شكل گرفت.
در اين گردان ها اعتقاد بر اين است كه سرزمين تاريخي فلسطين توسط دشمن صهيونيستي اشغال شده و هيچ فرقي ميان اراضي اشغالي 1348 يا 1367 وجود ندارد و صهيونيست هاي غاصب در هر كجاي فلسطين كه باشند بايد مورد هدف قراربگيرند. چرا كه آنان هيچ گونه حق تاريخي يا قانوني در مورد حضور دراين سرزمين مبارك ندارند و بايد با هر غاصب برخورد كرد و مقابله يا قتل آن حق قانوني مبارزان حماس است.
به اعتقاد مبارزان قسام فلسطين يك سرزمين موقوفه اسلامي است و هيچ احدي حق ندارد كه از يك وجب آن چشم بپوشد و اگر هم كه امت اسلام در ضعف و سستي به سر ببرد مبارزان بايد با فعاليت هاي مبارزاتي خود سرزمين شان را از لوث وجود اشغالگران پاك سازند و ملت فلسطين را به سرزمين مادري شان بازگردانند.
به رغم اندك بودن مجموعه سلاح هايي كه مبارزان قسام در جهت مقابله با دشمن صهيونيستي در اختيار دارند. ولي به واسطه تلاش هاي شبانه روزي آنان، تجهيزات نظامي اين گردان ها روز به روز درحال پيشرفت است و دستيابي به موشك ضدتانك كه حجم مواد منفجره آن كمتر از 35 كيلوگرم است دليلي بر اين تلاش ها است.
جنبش فتح
فتح با نام كامل جنبش آزادي بخش ميهني فلسطين يكي از مهمترين سازمان هاي سياسي و نظامي فلسطيني است كه درسال 1959 توسط «ياسر عرفات» و «خليل الوزير» (ابوجهاد) با هدف آزادي فلسطين از سيطره رژيم اشغالگر اسرائيل از طريق مبارزات چريكي بنيان گذاري شد.
فتح مهمترين و بزرگ ترين گروه در كنفدراسيون احزاب فلسطيني موسوم به سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) است و رويكردي ناسيوناليستي و تا حدي سوسياليستي دارد.
پس از مرگ عرفات در سال 2004 محمودعباس جانشين او در سمت رهبري اين سازمان شد، عباس رياست تشكيلات خودگردان فلسطين را نيز به عهده گرفت.
انتخابات ژانويه سال 2006 مجلس قانونگذاري فلسطين براي اولين بار اكثر كرسي هاي اين مجلس را از دست فتح خارج كرد و جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) را حزب حاكم پارلمان و تشكيل دهنده كابينه ساخت.
ايده بنيادين جنبش فتح كه فلسطينيان بايستي خودشان امر آزادسازي سرزمين هاي فلسطين نشين را به دست گيرند به ميانه دهه 1950 باز مي گردد. اين تفكر نخست در ميان مهاجران فلسطيني ساكن كشورهاي منطقه خليج فارس، آوارگان فلسطيني مقيم نوار غزه و دانشجويان فلسطيني در قاهره و بيروت شكل گرفت.
ايدئولوژي اين سازمان مبني بر آزادسازي فلسطين توسط مردم فلسطين در مقابل تبليغات ناسيوناليسم عربي آن هنگام به رهبري جمال عبدالناصر قرار داشت كه بر اتحاد جهان عرب براي نيل به اين هدف تاكيد مي كرد.
عرفات و يارانش فتح را در قاهره شكل داده و در كويت ادامه دادند. آنها درسال 1963 يك ساختار تكاوري منظم را در كرانه باختري رود اردن ايجاد كردند و در دسامبر 1964 نخستين عمليات نظامي خود را با انفجار يك كارخانه تصفيه آب در اسرائيل به انجام رساندند. چريك هاي فتح مهمترين هدف نيروهاي اسرائيلي در تهاجم 21 مارس 1968 به روستاي كرامه در اردن بودند.
دراين نبرد حدود 30 سرباز اسرائيلي، 100 تا 200 چريك عضو سازمان آزادي بخش فلسطين و 40 تا 80 سرباز اردني كشته شدند و درگيري با عقب نشيني سريع نيروهاي اسرائيلي خاتمه يافت. به همين دليل از اين نبرد در جهان عرب به عنوان يك پيروزي درخشان ياد مي شود كه پس از شكست سنگين اعراب درجنگ شش روزه ارزشي مضاعف پيدا كرد.
با وجود تلفات بيشتر اعراب، سازمان آزادي بخش فلسطين كه فتح بزرگترين و مهمترين گروه عضو آن بود خود را فاتح نبرد كرامه مي دانست چرا كه قواي اسرائيل به سرعت از منطقه عقب نشيني كردند.
به اين ترتيب نبرد كرامه تبديل به يك پيروزي اسطوره اي براي فلسطينيان شد كه ادعاهاي ملي آنان را تثبيت مي كرد.
اين نبرد برخلاف انتظار رژيم اسرائيل نه تنها فتح را تضعيف نكرد بلكه قدرت مضاعفي به آن بخشيد و توجه بين المللي را به مسئله فلسطين برانگيخت. به ادعاي مقامات فتح فقط در 48 ساعت اول پس از پايان جنگ 5000 فلسطيني تقاضاي عضويت در اين سازمان را دادند.
نبرد كرامه در ابتدا موجب اتحاد پادشاهي هاشمي اردن و فلسطينيان شد اما خيلي زود با قدرت گرفتن چريك هاي فلسطيني دراين سرزمين به درگيري خونين دولت اردن و فتح در سپتامبر 1970 انجاميد.
از سال 1969 بيشتر عمليات نظامي فلسطينيان عليه نظاميان رژيم صهيونيستي از داخل خاك اردن آغاز مي شد، اما با پذيرش قطعنامه 242 از سوي شاه حسين پادشاه اردن مبني بر برقراري صلح پايدار در منطقه كه در آن همه كشورها داراي حق حيات باشند و دادن چراغ سبز اردن به رژيم صهيونيستي براي كشتيراني درخليج عقبه و ديگر امتيازها روابط فلسطيني ها با اردن تيره شد و همين مسئله باعث شد كه ارتش اردن در چهارم سپتامبر 1970 مقر كميته مركزي سازمان آزادي بخش فلسطين را مورد حمله نظامي قرار داد.
از سوي ديگر، ارتش دليل اين حمله را سوء قصد به شاه حسين در روز اول سپتامبر اعلام كرد.
بعداز اين تاريخ اوضاع وخيم تر شد و دولت اردن در روز 16 سپتامبر همان سال با تشكيل يك كابينه نظامي عملا به ساف اعلان جنگ كرد.
درهمين وضعيت 30 تا 40 هزار چريك فلسطيني تحت فرماندهي ياسر عرفات، آرايش نظامي به خود گرفتند و سرانجام درسال 1970 ارتش اردن با حمله همه جانبه به مراكز تجمع چريك هاي فلسطيني در اردن طي 10 روز به كشتار فلسطينيان پرداخت.
پادشاه اردن پس از اين كشتار دستور اخراج تمام اعضاي فتح و سازمان آزادي بخش فلسطين از كشور اردن را صادر كرد و ارتش اردن آنها را به زور داخل خاك سوريه روانه ساخت. اين واقعه به «سپتامبر سياه» معروف شد چرا كه تلفات و خسارات عظيمي بر فلسطينيان وارد آمد.
پس از اين واقعه يك گروه نظامي افراطي به نام «گروه سپتامبر سياه» در فتح ايجاد شد، اين گروه مدتي بعد با كشتن 11 ورزشكار اسرائيلي در المپيك مونيخ توجه جهانيان را به خود جلب كرد.
سوريه با وارد شدن فلسطيني ها به خاك خود آنها را به لبنان فرستاد و اعضاي فتح در جنوب لبنان مستقر شدند و ساختار خود را دوباره شكل دادند.
سير نزولي فتح پس از مرگ ياسر عرفات رهبر تاريخي فلسطينيان در سال 2004 سرعت يافت و با پيروزي حماس در انتخابات سال 2006 اين روند همچنان ادامه پيدا كرد، حماس فتح را در سال 2007 از غزه بيرون راند و قدرت فتح از آن زمان فقط به كرانه باختري رود اردن محدود شده است.
بسياري از فلسطينيان، فتح را مسئول فساد و بي نظمي حاكم بر سرزمين هاي فلسطيني مي دانستند به همين دليل در انتخابات به اين جنبش رأي ندادند.
عباس نيز كه پس از عرفات رهبري اين جنبش را برعهده گرفته است به اين مسئله اذعان كرده كه مرتكب اشتباهاتي شده كه به شكست در برابر حماس منجر شده است.
وي از اعضاي جنبش خود خواسته كه براي تقويت اين جنبش از حماس درس بگيرند. در روز شنبه 17 مرداد سال جاري نيز نخستين كنگره فتح پس از 20 سال تشكيل جلسه داد و شركت كنندگان در ششمين كنفرانس فتح در بيت لحم دوباره محمودعباس را به عنوان رياست تشكيلات خودگردان انتخاب كردند.
با اينكه شمار زيادي از نمايندگان شركت كننده در اين كنگره عباس را مسئول شكست هاي اين جنبش عنوان كردند اما به گفته آنان در شرايط كنوني فقط انتخاب دوباره عباس امكان پذير است چرا كه ديگر رهبران فعلي ممكن است جاي خود را به نسل هاي جديدتر واگذار كنند.
عباس پس از اعلام انتخاب به رياست فتح متعهد شد تا سرزمين هاي اشغالي فلسطين را آزاد كند و كشور فلسطين را تشكيل دهد ولي تاكنون گام هاي عملي و مؤثري براي ادعاهاي خود برنداشته و همين مسئله علت اصلي مخالفت جنبش حماس با وي شده است.
حماس محمود عباس و كابينه او را غيرقانوني مي داند و معتقد است كساني كه همدست رژيم صهيونيستي در اعمال جنايت عليه ملت فلسطين هستند. نمي توانند نماينده واقعي مردم فلسطين باشند، به همين دليل عباس و نيروهاي امنيتي تشكيلات خودگردان دائما در حال دستگيري و زنداني كردن حماس و طرفداران اين جنبش هستند.
تشكيلات خودگردان فلسطين به رهبري عباس تا آنجا پيش رفته كه رژيم صهيونيستي وظيفه خود را در سركوب اعضاي حماس به اين ساختار فلسطين سپرده است.
آمريكا نيز در همدستي با رژيم صهيونيستي اعلام كرده كه تا زماني كه تشكيلات خودگردان و محمود عباس كنترل كرانه باختري را برعهده دارند خيال ما از اين منطقه راحت است و بايد تمام توجه ها به غزه و حماس باشد.
در هر صورت جنبش حماس اعلام كرده كه تا زماني كه تشكيلات دست از بازداشت، شكنجه و زنداني كردن اعضاي حماس برندارد هيچ گونه همكاري و هماهنگي با اين جنبش وجود ندارد.
جهاد اسلامي فلسطين
جهاد اسلامي فلسطين در اواخر دهه 1970 توسط سه دانشجوي فلسطيني در مصر ليني فتحي شقاقي، عبدالعزيز عوده و بشير موسي به عنوان بخشي از جهاد اسلامي مصر تشكيل شد. اين جنبش پس از مدتي از جهاد اسلامي مصر مستقل شد و مبارزه مسلحانه را يك استراتژي سياسي براي نابودي كامل حكومت صهيونيستي، برپايي حكومت اسلامي در فلسطين و اجراي قوانين اسلامي در جامعه اتخاذ كرد.
مبارزان شاخه نظامي اين سازمان (گردان هاي قدس) با جنگ هاي چريكي و گروه هاي ضربتي و انجام عمليات استشهادي حملات بسياري را عليه اسرائيل به اجرا درآوردند و صدها نفر از نظاميان صهيونيستي را به هلاكت رساندند. يكي از علل اصلي حمله اسرائيل به غزه در دسامبر 2008 همين عمليات نظامي گردان هاي قدس و گردان هاي قسام بوده است.
شليك موشك هاي قدس به شهرك هاي اسرائيلي نيز از مهمترين عمليات نظامي اين جنبش بوده كه به همراه موشك هاي حماس، سران رژيم صهيونيستي را به ستوه آورده بودند.
يكي ديگر از مهمترين عمليات جهاد اسلامي پس از آغاز انتفاضه الاقصي حمله به يك اتوبوس اسرائيلي در ژوئن 2002 بود كه بسياري از صهيونيست ها را به هلاكت رساند و زخمي كرد.
در ميان گروه هاي فلسطيني، جهاد اسلامي بيشترين نزديكي را با حماس دارد و از نظر اهداف و عقايد اشتراكات زيادي با هم دارند. هر دو جنبش مسلمان هستند و موجوديت رژيم اشغالگر قدس را به رسميت نمي شناسند و براي نابودي اين رژيم مبارزه مي كنند. عمليات نظامي مشتركي را عليه اسرائيل به انجام رسانده اند، هر دو در جريان جنبش اخوان المسلمين مصر شكل گرفته و سپس از آن منشعب شده اند.
هر دو مخالف سرسخت موافقتنامه هاي اسلو هستند و اعتقادي به مذاكرات صلح ندارند.
جهاد اسلامي نيز همچون حماس معتقد است كه تشكيلات خودگردان فلسطيني قانوني نيست و رياست عباس به اين تشكيلات جنبه قانوني ندارد و بايد هر چه زودتر اين تشكيلات برچيده شود.
جنبش جهاد اسلامي هرگونه سازش اعراب با رژيم اشغالگر را محكوم مي كند و مانند حماس معتقد است هيچ راهي براي حل و فصل مسئله فلسطين جز نابودي اسرائيل وجود ندارد.
فتحي شقاقي رهبر اين جنبش در 26 اكتبر 1995 در مالت توسط ماموران موساد به شهادت رسيد و پس از آن رمضان عبدالله مسئوليت هدايت اين سازمان را برعهده گرفت.
سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف)
ساف كه مخفف سازمان آزادي بخش فلسطين است، در سال 1964 بوسيله سران عرب در كنفرانس اتحاديه عرب بوجود آمد. يك سال قبل سران كشورهاي نامبرده در چنين كنفرانسي تصميم گرفتند تا گروهي را كه نماينده انجام مردم فلسطين باشد و تحت نظارت رسمي اعراب فعاليت كند، بوجود آورند. اعراب كه ترس داشتند با ناكامي بين المللي مواجه گردند و از صحنه بازي خاورميانه خارج شوند، به فكر بسط و توسعه نفوذ سياسي خود بر گروه هاي فلسطيني افتادند تا از اين رويكرد به دو هدف عمده دست يابند:
داشتن بازيگري در پشت صحنه نبرد خاورميانه كه كنترل پيشروي و عقب نشيني گروه تحت نظارت را هميشه در دست داشته باشند، و تامين كننده منافع نوعي آنها باشد.
2- رهايي هميشگي از پديد آمدن حزب و گروه مستقل فلسطيني كه با منافع و خواسته هاي سران عرب همخواني و يا تضاد داشته باشد و در شرايط خاص تحت فشار قرار دهد، يا آنان را به دنبال سياست هاي خودش خواسته يا ناخواسته بكشد.
رهبري ساف را طي سال هاي 1964 تا 1969 «احمد شقيري» و «يحيي عوده» به عهده داشتند. از سال 1969 تا 1974 مرحله ديگري در تاريخ «ساف» به چشم مي خورد كه در آن نخبگان فلسطيني پس از شكست ارتش هاي عربي در سال هاي 1948 و 1956 و 1967 از رژيم اسرائيل، عزم استقلال كردند و رهبري ساف را نپذيرفتند. حتي از گفت وگوهاي جمال عبدالناصر و وزير خارجه آمريكا انتقاد كردند و از چنين رفتاري نسبت به سرنوشت خودشان به شدت ابراز ناراحتي كردند آن زمان سياست جديد اعراب اين بود كه به هر قيمتي شده خواسته هاي خود را كه ناشي از راضي كردن غرب است، بر فلسطينيان تحميل كنند، در اين سال يعني 1974 ساف كه به استقلال نسبي دست پيدا كرده بود در سازمان ملل شناسايي شد و به عنوان ناظر در سازمان ملل متحد پذيرفته شد. اين رسميت بين المللي به ساف وجهه و اعتباري خاص بخشيد كه مشاركت فعال نخبگان فلسطيني و شناسايي رسمي از جانب ديگر كشورها را در پي داشت. از آن پس «ساف» سفيران و كارداران و ديپلمات هايي به كشورهاي ديگر فرستاد و بر روابط ديپلماتيك خود عمق و وسعت قابل توجهي بخشيد. سران عرب نيز در اكتبر 1974 تنها «ساف» را نماينده قانوني و مشروع مردم فلسطين به رسميت شناختند و اختيار تاسيس حاكميت فلسطين رابه او وگذار كردند. يك ماه بعد عرفات در نوامبر 1974 به عنوان نماينده مردم فلسطين در مجمع عمومي سازمان ملل سخنراني كرد. وي كه در يك دست تفنگ و در دست ديگر شاخه زيتون را گرفته بود از حاضرين خواست كه شاخه زيتون كه سمبل صلح است، بر زمين نيفتد. اين نقش ويژه «ساف» و اهميت بين المللي وي مرهون تلاش هاي استقلال طلبانه گروه هاي فلسطيني بود كه بعدها به دست فراموشي سپرده شد.
وضعيت كنوني ساف
سازمان آزادي بخش فلسطين كه اينك بيشتر به يك سازمان تشريفاتي تبديل شده است متشكل از 13 گروه فلسطيني از جمله جنبش فتح است. جنبش هاي جهاد اسلامي و مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) زير مجموعه اين سازمان نمي باشند. اخيرا در خواست هايي براي عضويت حماس و جهاد اسلامي در ساف مطرح شد كه اين دو جنبش ابتدا خواستار بازنگري كامل در ساختار ساف و سپس در صورت صلاحديد عضويت در آن شدند. در حال حاضر موضوع تعيين سفراي فلسطين در كشورهاي خارجي برعهده ساف است كه رياست آن را نيز ابومازن پس از فوت عرفات برعهده گرفته است. اين سازمان داراي پارلماني است كه به مجلس ملي فلسطين مشهور است. پس از شكل گيري حكومت تشكيلات خودگردان فلسطين در سال 1995 و تشكيل مجلس قانونگذاري اين تشكيلات ساف و مجلس ملي اش عملا كارايي خود را از دست داده است و نزديك به 14 سال است كه هنوز نشست اين مجلس شكل نگرفته است. اخيرا ابومازن پس از برگزاري كنگره سراسري فتح كه پس از گذشت 20 سال صورت گرفت اعلام كرده است كه قصد دارد مجلس ملي فلسطين را نيز برگزار كند. ساف خود را نماينده همه فلسطيني ها داخل و خارج مي داند. رييس دايره سياسي اين سازمان فاروق قدومي (ابولطف) بوده كه از شخصيت هاي قديمي فتح است. تقريبا تمامي اعضاي سازمان ساف در حوزه اداري و اجرايي آن را اعضاي فتح تشكيل مي دهند. در دوران ياسر عرفات وي هم رييس ساف بود و هم رييس فتح. ابومازن نيز مي كوشد به نوعي همين مناصب را داشته باشد.
مسئله بازگشت آوارگان فلسطيني، مسئله اسيران، به رسميت شناختن اسرائيل باعث شده كه اين سازمان نتواند به جايگاه مردمي در فلسطين دست يابد و از محمود عباس نيز همانند عرفات در ميان مردم فلسطين پشتيباني نمي شود.
هر چند كه تشكيلات خودگردان فلسطين با بسياري از كشورهاي جهان روابط ديپلماتيك دارد و حق شركت در مجامع بين المللي البته بدون حق رأي به آن داده شده است ولي مردم فلسطين اين تشكيلات و محمود عباس را نماينده واقعي مردم فلسطين نمي دانند.
انتخابات سال 2007 در نوار غزه كه به پيروزي حماس منجر شد جايگاه مردمي حماس را در بين مردم فلسطين به اثبات رساند.
جبهه مردمي براي آزادي فلسطين
سازمان چپ گراي سياسي و نظامي جبهه مردمي براي آزادي فلسطين در سال 1967 توسط «جرج حبش» و ابوعلي مصطفي و احمد جبرئيل با هدف آزادي فلسطين از سيطره اسرائيل از طريق مبارزات چريكي بنيانگذاري شد. اين گروه دومين گروه بزرگ در مجموعه احزاب فلسطيني موسوم به سازمان آزادي بخش فلسطين (ساف) پس از فتح است و مواضع سرسختانه اي براي تحقق خواسته هاي ملي فلسطينيان اتخاذ كرده و با روش ميانه روي فتح مخالف است. اين سازمان تا سال 1999 با موافقتنامه هاي اسلو مخالف بود، اما در اين سال طي گفت وگوهايي با رهبران ساف مذاكره با اسرائيل را پذيرفت. پس از شهادت ابوعلي مصطفي دبير كل اين سازمان در حمله موشكي اسرائيل به مقر اين حزب، شاخه نظامي اين سازمان به نام گردان هاي ابوعلي مصطفي شكل گرفت.
جبهه مردمي براي آزادي فلسطين داراي ديدگاهي ضدامپرياليستي است و معتقد است اسرائيل كه از صهيونيسم جهاني مايه مي گيرد امپرياليست است و بايد با آن مبارزه كرد.
اين گروه مسيحي به دليل اينكه شكست اعراب از اسرائيل را ناشي از برتري علمي اسرائيل مي دانست شعبه هاي خود را در تعدادي از كشورهاي عرب همچون ليبي، عربستان سعودي و كويت تأسيس كرد، در اين شعبات ديدگاه هاي سوسياليستي و سكولاريستي تبليغ مي شد. پس از جنگ شش روزه در ژوئن 1967 جبهه مردمي براي آزادي فلسطين با ادغام دو گروه از جوانان فلسطيني و جبهه آزادي فلسطين به رياست احمد جبرئيل كه افسر نيروي هوايي سوريه بود تشكيل شد و جرج حبش به عنوان رهبر اين سازمان برگزيده شد.
در ابتداي سال 1967 اين سازمان 3000 چريك آموزش ديده داشت مقر اين سازمان در سوريه قرار داشت. در سال 1969 جبهه مردمي براي آزادي فلسطين خود را يك سازمان ماركسيست اعلام كرد و درگيري هاي فلسطينيان را ناشي از خيزش عليه امپرياليسم عربي عنوان كرد كه خواستار اتحاد جهان عرب از طريق براندازي دولت هاي ارتجاعي عرب هستند.
جبهه مردمي براي آزادي فلسطين پس از مرگ ياسر عرفات براي معرفي يك كانديداي چپ گرا براي به عهده گرفتن رياست دولت فلسطين با جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين و حزب كار فلسطين وارد مذاكره شد. گفت وگوها به نتيجه نرسيد و سازمان از مصطفي برغوني حمايت كرد.
پايگاه اصلي مردمي اين سازمان در رام الله، بيت لحم، حومه بيت المقدس شرقي و بخش مسيحي نشين نابلس است.
جبهه مردمي براي آزادي فلسطين (فرماندهي كل)
اين گروه فلسطيني در سال 1968 توسط احمد جبرئيل با انشعاب از جبهه مردمي براي آزادي فلسطين تأسيس شد.
اين سازمان در سوريه تشكيل شد و دفتر مركزي آن در دمشق و پايگاه نظامي آن در جنوب لبنان قرار دارد.
تمركز بر روي فعاليت هاي نظامي و كاهش فعاليت هاي سياسي خواسته اصلي احمد جبرئيل فرمانده شاخه نظامي جبهه مردمي براي آزادي فلسطين بود و همين مسئله باعث اختلاف او با جرج حبش دبير كل سازمان بود كه به انشعاب و ايجاد گروه جديد منجر شد.
احمد جبرئيل به همراه طرفدارانش از سازمان خارج شدند و سازمان جديدي را با افزودن نام فرماندهي كل به اسم سازمان پيشين اتخاذ كردند.
اين سازمان با هيچ گروه ديگر فلسطيني وارد ائتلاف نشده است ليكن با جنبش مقاومت اسلامي فلسطين (حماس) و جهاد اسلامي روابط نزديكي دارد.
جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين
جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين در سال 1969 با انشعاب از جبهه مردمي براي آزادي فلسطين تأسيس شد.
دليل جدايي اين گروه از جبهه مردمي براي آزادي فلسطين، اختلاف در مورد اولويت فعاليت سياسي و ايدئولوژيك نسبت به مبارزه نظامي و عمليات مسلحانه بود.
جناح چپ گراي اين سازمان در سال 1969 به دليل اينكه رويكرد سازمان را بيش ازحد نظامي مي دانست از گروه جدا و جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين تأسيس شد. اين در حالي بود كه يك سال پيش احمد جبرئيل فرمانده شاخه نظامي سازمان به دليل اولويت قرار دادن مسائل نظامي و مبارزات مسلحانه از سازمان خارج و گروهي نظامي را تشكيل داده بود.
در ماه مه و ژوئن همين سال يك سازمان چپ گراي فلسطيني و سازمان آزادي بخش مردمي فلسطين نيز به اين گروه پيوستند و جبهه دموكراتيك به سرعت به عنوان يك گروه روشنفكر كه وضعيت خاورميانه را با ايده هاي ماركسيستي تبيين مي كرد شهرت يافت، نظريه پرداز معروف اين حزب «ياسر عبدربه» بود.
هدف جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين ايجاد يك فلسطين دموكراتيك مردمي است كه در آن اعراب و يهوديان بدون نزاع با يكديگر زندگي كنند و ايجاد كشوري بي طبقه و به دور از تبعيض ملي كه اعراب و يهوديان هر دو فرهنگ ملي خود را پاس دارند.
اعضاي جبهه دموكراتيك براي آزادي فلسطين معتقدند كه از قدرت گرفتن نيروهاي افراطي و درگيري هاي نظامي در فلسطين بايد جلوگيري شود و ديدگاه هاي افراطي جاي خود را به ميانه روي دهند.
«نايف حواتمه» رهبر اين سازمان و بيشتر اعضاي شوراي مركزي آن در سوريه زندگي و از اين كشور حمايت هاي مالي نيز دريافت مي كنند.
كميته هاي مقاومت مردمي
اين كميته ها مجموعه اي از گروه هاي شبه نظامي و نظامي فلسطيني در نوار غزه و كرانه باختري رود اردن هستند كه در 28 سپتامبر 2000 در پي در گرفتن انتفاضه الاقصي اعلام موجوديت كردند.
اين گروه هاي نظامي عمليات متعددي را عليه رژيم صهيونيستي انجام داده و عده زيادي از صهيونيست ها را به هلاكت رسانده اند.
بيشتر اعضاي كميته هاي مقاومت مردمي از جمله بنيانگذاران آنها در گذشته عضو فتح و گردان هاي شهداي الاقصي بوده اند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14