(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 19 شهريور 1388- شماره 19459
 

وقتي شاه وزير را ناديده مي گرفت زندگينامه جمعي از رجال پهلوي45
چشم خود را به روي توطئه براندازي نبنديم 8

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وقتي شاه وزير را ناديده مي گرفت زندگينامه جمعي از رجال پهلوي45

جابر انصاري، همايون - 1
همايون جابر انصاري وزير مسكن و شهرسازي
عنوان خطاب: آقاي وزير
همايون جابر انصاري، 47 ساله از آوريل 1974 وزير مسكن و شهرسازي بوده است. او قبلاً از سال 1973 به عنوان رئيس شركت مخابرات ايران (TCI) خدمت نموده بود. شركت مخابرات ايران يك شركت دولتي است كه براي ايجاد تسهيلات مخابراتي بر يك اساس تجاري سازماندهي شده است.
آقاي وزير مي گويد كه ايران چندان دچار بحران مسكن نيست، ولي اظهار مي دارد كه پيشرفت سريع اقتصادي و افزايش سريع درآمد سرانه موجب افزايش درخواست هاي مسكن مدرن شده اند. در يك مذاكره با رئيس اتاق بازرگاني ايران - آمريكا در تهران در ژانويه 1976، انصاري به اعضاي آمريكايي، پيشنهاد برقراري يك گروه كاري مشترك با همتاهاي ايراني را نمود كه صنعت خانه سازي را در ايران بهبود بخشند.
انصاري در اصفهان متولد شد، و در سال 1964 از دانشگاه نبراسكا فوق ليسانس زمين شناسي گرفت. انصاري در سال 1957 به عنوان زمين شناس اكتشافي به شركت ملي نفت ايران پيوست، بعدها به وزارت دارايي منتقل شد و در آنجا مديركل امور نفتي گرديد. در سال 1967 او رئيس شركت تلفن ايران شد. انصاري به ايالات متحده و اروپاي غربي سفر كرده است. او به زبان انگليسي صحبت مي كند.
20 مي 1976 - 30/2/55
جابر انصاري، همايون - 2
همايون جابر انصاري، وزير مسكن و شهرسازي
محرمانه
همايون جابر انصاري، 47 ساله از آوريل 1974، وزير مسكن و شهرسازي بوده است. او قبلاً از سال 1973 به عنوان رئيس شركت مخابرات ايران خدمت كرده بود. شركت مخابرات ايران يك شركت دولتي است كه براي ايجاد تسهيلات مخابراتي بر يك اساس تجاري سازماندهي شده است. انصاري بوروكرات تربيت شده است، ولي به موفقيت وي به عنوان وزير مسكن و شهرسازي، به علت فقدان بودجه لازم براي طرح هاي شهرسازي، لطمه خورده است. اگر تبليغات جديد را باور كنيم، ممكن است اين وضعيت بهتر شود. وزارتخانه توسط معاون وزير، سيمونيان (SIMONIAN) اداره مي شود كه براي چهار وزير آخر كار كرده است و كنترل كاملي بر وزارتخانه دارد.
انصاري در اصفهان متولد شد. او در سال 1964 از دانشگاه نبراسكا فوق ليسانس زمين شناسي گرفت. انصاري در سال 1957 به عنوان زمين شناس اكتشافي به شركت ملي نفت ايران پيوست. متعاقباً او به وزارت دارايي منتقل شد. كه در آنجا مديركل امور نفتي گرديد. در سال 1967 او رئيس شركت مخابرات ايران شد. انصاري به ايالات متحده و اروپاي غربي سفر كرده است. او به زبان انگليسي صحبت مي كند.
مي 1977 - ارديبهشت 1356
جم، فريدون - 1
خيلي محرمانه - غيرقابل رؤيت براي بيگانگان
فريدون جم سفير سابق ايران در اسپانيا
عنوان خطاب: آقاي سفير
تا سال 1971، تيمسار جم يكي از رده بالاترين افسران نيروهاي مسلح شاهنشاهي ايران بود. او باهوش، با كفايت و به طور گسترده اي مورد احترام است. وي داراي يك سابقأ خدمتي درخشان مي باشد كه در اوج انتصابات وي، رياست ستاد بزرگ ارتشتاران در سال 71 - 1969 قرار دارد. در چنين موضعي او دستيار فرماندهي كل (شاه) در جهت دهي و هماهنگي جامع نيروهاي مسلح بود. از سال 1971 تا اواخر 1977، او به عنوان سفير در اسپانيا خدمت كرد. از فعاليت هاي وي در سال گذشته اطلاعي در دست نيست. او بركنار شده تا احتمالاً جايگزين وزير جنگ، تيمسار عظيمي، شود. همان گونه كه در مورد سلف نخست وزير، غلامرضا ازهاري به عنوان رياست ستاد بزرگ ارتشتاران عمل شود، او ممكن است چنين نقشي را در حوادث آتي ايفأ نمايد.
يك افسر ارتش
به عنوان يك افسر، جم آگاهي استثنايي از تاكتيكها و تكنيكهاي نظامي دارد. او هم در سطوح آموزشي هم دانشگاهي، در سطح بسيار عالي تحصيل كرده است. او آگاهي خوبي از نيازهاي نيروهاي مسلح دارد و عقايد خود را به طور قانع كننده اي بيان داشته است. در هر شغلي از اختيارات به طور معقول استفاده نموده و نشان داده كه علاقمند به قبول مسئوليت است. زماني كه جم رئيس ستاد بزرگ ارتشتاران بود، شاه ترجيح مي داد (همان گونه كه هميشه ترجيح مي دهد) كه با فرد فرد فرماندهان به طور مستقيم مذاكره نمايد و عملاً جم را ناديده مي گرفت و او از اين امر عصباني و دلسرد شد.
جم ، عليرغم اختلافاتش با شاه، در طي سالها دوست نزديك و شخصي شاه بود و همواره از احترام و اعتماد شاه برخوردار بوده است. او بشدت ضد كمونيست است و با نفوذ كمونيسم در كشورهاي مجاور ايران شديداً مخالفت نموده است. جم نسبت به ايالات متحده صميمي بوده اظهار داشته است كه اين كشور، ايران را در سالهاي 46 - 1941 كه شوروي استان آذربايجان را اشغال كرده بود، از سلطه شوروي نجات داده است.
سوابق خدمتي:
فريدون جم در 29 آوريل 1914 در تهران متولد شد. او پسر سناتور محمود جم است. وي آموزشهاي ابتدايي و متوسطأ خود را در تهران و پاريس گذراند. وي آموزش هاي نظامي را در فرانسه ( آكادمي نظامي سن سير، 63 - 4193)، و در ايالات متحده
(- ABERDEEN PROVING - GROUNDS، 84 - 1974)، و در انگلستان (دانشكده فرماندهي ستاد انگلستان، 1949) ديده است. او در سال 1973 به ارتش پيوست. از جمله مشاغل وي عبارتند از: فرماندهي، دانشكده افسري ايران (63 - 1959)؛ جانشين فرماندهي، ارتش يكم (63 - 1962)؛ رئيس، توسعه فرماندهي رزمي
(65 - 1964)؛ فرماندهي، ارتش دوم (66 - 1965)؛ جانشين رياست ستاد بزرگ ارتشتاران (96 - 1966). او در سال 1969 در حين انجام مسئوليت رياست ستاد بزرگ ارتشتاران به درجأ ارتشبدي نايل شد.
اطلاعات شخصي:
جم مشهور به پاكي و شرافت است. او را مردي در نهايت پايبند به اصول مي دانند. او داراي ظاهر فيزيكي قابل توجهي است، ولي گزارش شده است كه چشمان وي ضعيف هستند. جم سابقاً با خواهر شاه، شمس ازدواج كرده بود. او و همسر دومش، فيروزه ، داراي يك پسر به نام كرمان هستند.
جم به زبان انگليسي و فرانسه به رواني صحبت مي كند.
8 دسامبر 1978 - 17/9/57

 



چشم خود را به روي توطئه براندازي نبنديم 8

امروز هم كساني كه تلاش مي كنند، وجود دشمن و توطئه هاي بي شمار و هر روزأ او را ناديده انگارند و آن را توهّم بشمارند، همان راه را مي روند. وقتي دشمنان، به دشمني خود با زبان اعتراف مي كنند و عملاً بودجه اختصاص مي دهند و راديو راه اندازي مي كنند و در مرزهاي آبي ما، ناوهاي جنگي خود را آرايش مي دهند و در مرزهاي شرقي و شمالي، همسايه ها را به ضديّت با نظام جمهوري اسلامي، برمي انگيزند، غافل كردن مردم از اين همه دشمني، چه نامي مي تواند داشته باشد؟ آيا اين عمل فتنه انگيزي نيست؟
«عمدأ آن چيزي كه بايد آماج ذهن و فكر و عمل شما قرار بگيرد، مسأله براندازي است؛ مسأله براندازي آن كساني كه خودشان درصدد اين امر خيانت آميز هستند، خيلي هم سعي دارند و دنبال مي كنند و پول خرج مي كنند، و درصدد هستند اين را در ذهن مسؤولين - حالا مردم را در اين زمينه خيلي مورد خطاب قرار نمي دهند، مسؤولين رده هاي مختلف از رده هاي بالا تا رده هاي پايين - دور كنند كه ملتفت نشوند كه قضيه چيست تا بتوانند كارشان را انجام بدهند. لذا هر كسي كه بحث بكند از تلاش براي براندازي، هر كسي كه بحث بكند از اين كه عليه انقلاب و عليه ملّت ايران توطئه وجود دارد، هر كسي صحبت از دشمن خارجي بكند، يك جنجال عظيمي راه مي اندازند كه آقا شما. . . خوب، وقتي كه مسؤولان سياسي، مسؤولان امنيتي، دستگاههاي ضد نظام جمهوري اسلامي در آمريكا و در اروپا در گفتارهاي خودشان تصريح مي كنند در راديو كه اين براي مقابله با نظام است، اين را تصادفاً بنده خودم شنيدم از يكي از همين راديوهايي كه مي دانيد با پول سرويسهاي امنيتي آمريكا به وجود آمد - تصريح مي كنند؛ تصريح هم نكنند همه مي فهمند؛ تصريح مي كنند كه ما مي خواهيم با نظام مبارزه كنيم؛ تصريح مي كنند كه مي خواهيم با اساس نظام و استوانه هاي نظام مقابله كنيم؛. . . چرا ما بايد چشممان را ببنديم؟ چه كسي مارا تشويق و تحسين مي كند، اگر دشمن خودمان را نبينيم و به فكر مقابلأ با او نباشيم؟»(66)
بنابراين هر سخني، نوشتاري و اقدامي كه توجه را از دشمن اصلي و مسائل اساسي انقلاب اسلامي باز دارد و ايجاد دو دستگي و اختلاف درداخل نموده و اذهان را متوجه مسائل داخلي پيش پا افتاده و جزيي كه بزرگنمايي مي شود بنمايد، فتنه است.
«ناگفته نماند كه از دامهاي مؤسسين و مروجين اين فتنه، تضعيف و از بين بردن روحانيت اجتماع است و بزرگترين وسيله ايشان ايجاد حس بدبيني، سخريه نسبت به ديانت در بين اجتماع خصوصاً نسل جوان و سعي در ايجاد فاصله بين اجتماع و آنهاست. »(76)
علي(ع) براي مواجهه با چنين فتنه اي مي فرمايد:
فا ن يدالله علي الجماعه ، و ايّاكم والفرقه فا ن الشّاذ م نالنّاس ل لشيطان كمّا أن الشّاذ م ن الغنم ل ل ذئب ، ألامن دعا ا لي هذا الش عار ، فاقتلوه و لوكان تحت ع ما مت ي هذه (86)
دست خدا همراه با جماعت (وحدت) است، از جدايي و نفاق دوري كنيد، كه شخص جدا شده از مردم گرفتار شيطان مي شود، چنانچه گوسفندي كه از گله عقب مي ماند طعمه گرگ مي شود پس آگاه باشيد، هر كه شما را به شعار تفرقه و جدايي خواند، او را بكشيد گرچه زير عمامه من باشد (اگرچه خود من باشم).
و بدين گونه شديداً با هر شعاري كه وحدت مردم رابه جدايي بكشاند و سبب تغيير جهت در خواسته هاي مردم و مسير مبارزه شود بشدّت مبارزه مي نمايد، اين مسأله چنان اهميت دارد كه امام خميني(ره) مي فرمايند:
«آن كسي كه اختلاف ايجاد مي كند از فرقه اسلام خارج مي شود به حسب واقع، ولو در صورت هم بين مسلمين باشد. »(96)
يا در جاي ديگر مي فرمايند:
«دعوت به وحدت از اهم اموري است كه امروز در جامعه ما لازم است و تا قشرهاي اين ملت وحدت نداشته باشند، هم فكر و هم عقيده نباشند و با هم آن راهي كه صراط مسقيم است اتخاذ نكنند با هم اين راه را، به مقصد نخواهد رسيد. »(07)
د: گشودن خط خلافت در برابر امامت
اين بحث از مهمترين مسائل است كه شديداً مورد توجه فتنه گران قرار دارد و آنان خوب فهميده اند راز وحدت و موفقيت مردم را، و دانسته اند كه اين امامت و خط ولايت است كه وحدت مردم را به وجود آورده و آنان راقادر به انجام هر حركتي ساخته است و تا اين محور وحدت باقي است هيچ آسيبي نمي توان به مردم وارد ساخت، و نمي توان آنان را جدا و پراكنده و سپس برده و بنده ساخت.
تاريخ انساني شاهد اين مطلب است كه در هر عصري كه پيام آوري و مصلحي برمي خاست، دشمن شكست خورده مي كوشيد تا چهره اي را و راهي را برانگيزد و خط دومي را جا بياندازد، و بدين گونه فتنه اي بزرگ ايجاد نمايد و مردم را از راه حق ّ منحرف و پراكنده سازد.
سامري چهره اي است كه از ضعف مردم و غيبت حضرت موسي بهره مي گيرد و كار رهبري مردم را به دست مي گيرد، سامري مي بيند كه مردم هنوز خلق و خوي بت پرستي زمان فرعون در ذهنشان جاي دارد. او ديد و شنيد كه قوم بني اسراييل بعد از عبور از بحر احمر و مشاهده اقوام بت پرست ساحل دريا، به موسي گفتند كه براي ما نيز خدايي مانند خدايان اين قوم بساز تا آن را عبادت كنيم!
او از اين ضعف روحي بهره مي گيرد و هنگامي كه مدت اقامت موسي در كوه طور از سي روز به چهل روز افزايش مي يابد، از اين فرصت استفاده مي كند و طلا و جواهر مردم را مي گيرد و ذوب مي كند و گوساله اي مي سازد كه توسط حركت باد به صدا مي آيد، و مردم را به كرنش وادار مي نمايد. خط شرك را به رهبري خود بر خط موسي تحميل نموده و رهبريت مردم را به دست گرفت و فتنه اي برپا ساخت كه چشمهاي قوم را از ديدن باز داشت چنانچه به دعوت هارون كه مي گفت:
اي قوم، همانا شما به وسيله سامري و گوساله اش در معرض امتحان خدا گذاشته شده ايد، پروردگار شما خداي بخشنده است، پس از من پيروي كنيد، و فرمانم را بپذيريد.
چنين جواب گفتند: ما همچنان گوساله را مي پرستيم تا موسي به سوي ما باز گردد، و بدين گونه به انحراف كشيده شدند.
علي(ع) هنگامي كه حكومت را به دست گرفت و در ظاهر هم ولايت بر جامعه محقق شد، معاويه كه با حاتم بخشي عثمان امارت شام را داشت، خود را مطرح نمود. خط معاويه در مقابل خط علي عنوان شد، خلافت در برابر ولايت، معاويه از ضعفهاي مردم استفاده جست، ذهنها و دستها را با زر خريد و با احاديث جعلي دهن ها را بست، ظاهر را آراست و شعارهاي مناسب را انتخاب كرد و ضعف مردم را دقيقاً بررسي نمود و سپس دست به عمل زد، باعنوان كردن خون عثمان به شعار مناسب دست يافت و گروهي را گرد خود جمع نمود كه ابوموسي اشعري گمان مي كند كه با خلع علي(ع) و معاويه اوضاع اصلاح مي شود! و خوارج همه غوغا را از علي و معاويه و عمروعاص مي بينند و نقشه قتل اين سه را مي كشند تا امّت را به خيال خود نجات دهند!!
علي(ع) در اين مورد به معاويه مي نويسد: تو گروه بسياري را تباه ساختي، آنها را با گمراهي خود فريفتي و درموج درياي خويش انداختي آن چنان كه تاريكيها و شبهه ها به گردشان موج مي زند، پس از راه راستشان دور شدند و به زمان جاهليت بازگشتند و پشت كردند به اسلام و به حسب و نسب متكي شدند. (17)
علاوه بر معاويه، مواجه مي شويم با چهره اي به نام اشعث بن قيس، مردي كه يك بار از اسلام برگشته و مرتد شده بود تا بر تخت سلطنت قبيله كنده بنشيند و حاضر شده بود با ارضاء حس قدرت طلبي خود، اسلام را فدا كند. اينك در گرماگرم فتنأ معاويه يعني «بر سر نيزه كردن قرآنها» امكان مي يافت كه خود را مطرح كند و محور را از علي(ع) به جاي ديگري انتقال دهد، دست از جنگ مي كشد و با تمام قبيله خود به تبليغ آتش بس مي پردازد و از هر سو به علي فشار مي آورد كه دعوت معاويه را به آتش بس و حكميت بپذيرد، او از خستگي و سستي لشكر استفاده مي كند و خود را به عنوان محور صلح طلب! مطرح مي كند و چنان مي شود كه حتي در انتخاب حكم هم نظر او برنده مي شود و او ابوموسي اشعري را انتخاب مي كند و علي، ابن عباس را پيشنهاد مي نمايد و نظر او پيش مي افتد!! ما بايد از جريانات تاريخ به اندازه كافي درس بگيريم و خصوصاً توجه به اين اصل بكنيم كه چرا دشمن هميشه بعد از شكست، تمامي حملات خود را متوجه رهبري مي كند؟ البته دشمن آنقدرها خام نيست كه علناً به رهبر حمله كند، زيرا سريعاً با واكنش مردم رو به رو مي شود. بلكه با نقشه اي حساب شده تلاش مي كند كه چهره اي را در مقابل رهبري مطرح كند و به موازات آن با فراهم كردن زمينه توهين به رهبري، حرمت او را كم سو كند. از طرف ديگر به اصل رهبري و منصوبان رهبري بشدّت مي تازد.
همه اينها را ما در تاريخ خود مشاهده كرده ايم. شعار لاحكم الاّ لله صريحاً به اصل رهبري توجه مي كند و آن را رد مي كند و مقدمات گستاخي بزرگي را در توهين به علي(ع) فراهم مي كند، چنان كه خوارج علناً به علي(ع) دشنام مي دهند و او را كافر مي دانند!!
چرا از اين همه بار گران تاريخي درس نمي گيريم و توجه نمي كنيم كه رهبري چه نعمتي است و دشمن چه نقشه اي براي گرفتن اين نعمت در دست اجرا دارد؟ امروز نشانه هاي اوّليه اين گستاخي ديده مي شود. از طرفي شديداً تلاش مي شود چهره اي برانگيخته شود كه در مقابل رهبري بايستد - و تاكنون بارها اين تلاش را كردند و شكست خوردند - اما نااميد نشدند و امروز همچنان در پي اين كارند. از طرف ديگر به اصل ولايت مي تازند و هم صدا با دشمنان شرقي و غربي و گروهكهاي فاسد و مغرض به هر زباني آن را به زير سؤال مي گيرند و هزاران اشكال برايش مي تراشند. از سوي ديگر توهين را شروع مي كنند. به راه امام و ياد او خرده مي گيرند و ديدگاههاي وي را زير سؤال مي برند و او را تأثيرپذير معرفي مي كنند و. . . اين زنگ خطر است. زنگ خطر براي امّتي كه حداقل تاريخ يك هزار و چهارصد ساله دارد و يك تاريخ توحيدي برابر با تاريخ انساني دارد و تمامي درسهاي لازم در اين تاريخ نهفته و در اختيار او قرار داده شده است. چرا بايد باز اين امّت با همان شيوه ها فريب بخورد؟ هتك حرمت امام، ابزاري است براي اين كه خط دوم جا بيفتد. مردم بپذيرند بي حرمتي را، و رهبري بدين گونه از اعتبار ساقط شود و خود به خود مردم به سوي خط دوم و چهره هاي جديد متمايل شوند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
66- مقام معظّم رهبري، ديدار با مسؤولان شوراهاي تأميني كشور، 52 بهمن 9731.
76- آيت الله شهيد دستغيب، گناهان كبيره، باب فتنه.
86- نهج البلاغه، خطبه 721.
96- صحيفأ نور، ج 13، ص 302.
07- پيشين، ص 00.2
17- نهج البلاغه، نامه 23.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14