(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 19 شهريور 1388- شماره 19459
 

رسانه ملي؛ حماسه اي ملي
نشاني حاج كاظم در آژانس شيشه اي 88 ايستاده در موقعيت شهيد حيدري
هنرمند صياد عشق است نه صيد قدرت پرستان
نقد نمايش خشكسالي و دروغ دروغي كه راست نبود
چه كسي پاسخگوي اين گونه بي حرمتي ها به هنر شريف تئاتر است؟
كامران نجف زاده؛ گزارشگري در پاريس
آخرين ملكه زمين در بلغارستان برنده شد
برخورداري 100 درصدي كردستان از تلويزيون
ارتباط خوب نردبام آسمان با محافل مذهبي و دانشگاهي
در سومين نشست تخصصي تئاتر رضوي لزوم توجه به پژوهش و مخاطب



رسانه ملي؛ حماسه اي ملي

پژمان كريمي
پيش و پس از برگزاري انتخابات دهم رياست جمهوري، صدا و سيماي جمهوري اسلامي ايران هدف توهين و تهمت مخالفان اصولگرايي و نظام سياسي-ديني كشورمان قرار گرفت.
پيش از 22 خرداد، مخالفان رسانه ملي را متهم به حمايت از رئيس جمهور- دكتر محمود احمدي نژاد- مي كردند و تاكيد مي نمودند:
«بازتاب اخبار ديدارها و سفرهاي رئيس جمهور تبليغ وي ارزيابي مي شود!»
در واقع مخالفان با بي اعتنايي به جايگاه قانوني رئيس قوه مجريه و ضرورت بازتاب اخبار شخص اول قدرت اجرايي كشور، توقع داشتند، دكتر احمدي نژاد در سايه بايكوت خبري قرار بگيرد.
البته در آن مقطع زماني، رئيس جمهور در نامه اي خطاب به صدا و سيما، خواهان عدم پوشش خبري سفرهاي استاني هيئت دولت شد تا شائبه بهره گيري تبليغاتي وي از رسانه ملي از برخي اذهان زدوده شود.
با وجود اين، مخالفان همچنان صدا و سيما را به جانبداري از شخص رئيس جمهور و طيف سياسي «اصولگرايان» متهم مي نمودند.
مضحك اين كه؛ مخالفان در حالي به اتهام زني مشغول بودند كه خود به ياري دهها شبكه راديويي و تلويزيوني فارسي زبان ضدانقلاب ماهواره اي، به تبليغ نامزد مطلوب خود مشغول بودند.
انتخابات پرشور 22 خرداد با شركت 40 ميليون ايراني واجد شرايط رأي ريزي به انجام رسيد و با 24 ميليون و 500 هزار رأي، دكتر محمود احمدي نژاد به عنوان رئيس جمهور دهم برگزيده شد.
مخالفان بر پايه سناريوي از پيش تنظيم شده، به طبل ادعاي بي مستند و واهي تقلب كوبيدند و آتش اغتشاشات تهران و چند شهر ديگر را به پا نمودند.
در روزهاي اغتشاش و فتنه، صدا و سيماي جمهوري اسلامي بر پايه رسالت خود كه همانا تلاش براي دفاع از دستاوردها و ارزشهاي انقلاب اسلامي، بازتاب واقعيت و حفظ وحدت ملي و... است، به صورت جدي وارد كارزار رسانه اي شد.
اين رسانه كوشيد مستندات سلامت انتخابات و درستي نتيجه آن را با ياري مراجع و نهادهاي قانوني نظام به آگاهي عمومي برساند. همچنين توانست با ارائه شواهد روشن، شايعاتي مانند كشته شدن ندا آقا سلطان توسط نيروي امنيتي و انتظامي را تكذيب كند و بي پايگي اسناد جعلي مانند نامه وزارت كشور به مقام معظم رهبري درباره انتخاب «موسوي» به عنوان رئيس جمهور را به اثبات برساند. اين رسانه، با هدف ايجاد امنيت، به ياري دستگاههاي امنيتي آمد و تصاوير اغتشاشگران و ضاربان شهروندان را به منظور شناسايي به دست مردم به نمايش گذاشت. طبيعي بود كه رفتار اشاره شده رسانه ملي خوشامد مخالفان نظام قرار نگيرد. مخالفاني كه از هر وسيله اي براي روشن نگه داشتن آتش فتنه و اغتشاش استفاده مي كردند و به هيچ چيز جز سرنگوني دولت قانوني و استحاله نظام جمهوري اسلامي رضايت نمي دادند.
مخالفان توقع داشتند رسانه ملي ادعاي بي سند و مضحك و طراحي شده به دست دشمنان قسم خورده ايران و ايرانيان را تكرار كند، بيانيه هاي فتنه برانگيز و فراخوان به تجمعات غيرقانوني را پوشش دهد و در يك كلام تبديل به صداي مخالف نظام شود. و چون رسانه ملي در اندازه توقع اين بدخواهان بازي ساز و بازي خورده نگنجيد، باز زبان به هتاكي و تهمت عليه نظام گشودند.
از چندي پيش اما، مخالفان، رويه جديدي در پيش گرفتند. آنها در رسانه هاي گوناگون از جمله مطبوعات زنجيره اي، به دروغ از كاهش مخاطبان صدا و سيما سخن مي گويند و مدعي مي شوند كه مردم در اعتراض به اقدامات رسانه ملي در جريان انتخابات 22 خرداد، از آن روي برتافته اند.
آخرين نمونه اين دروغ گويي بي شرمانه، روز 8 شهريور از سوي روزنامه «اعتماد» صورت گرفت. اين روزنامه از زبان عزت الله ضرغامي رئيس سازمان صداوسيما، تيتر زد؛ «سقوط شمار بينندگان تلويزيون در روزهاي پس از انتخابات!» اين درحالي بود كه - به تائيد روابط عمومي صداوسيما- ضرغامي چنين مطلبي را هيچ گاه به زبان نياورده است.
در واقع مخالفان درپي آنند كه با خبرسازي و جعل خبر، مردم را نسبت به ماهيت و عملكرد رسانه ملي بدبين كنند و چنين از ميزان مخاطبان آن بكاهند!
بايد گفت مخالفان هنوز توفيق فهم مردم ايران را نيافته اند. به همين دليل است كه مخالف خواني ها و مثلاً ترفندهاي ضدانقلابي آنان نيز همواره در قد و قواره ابلهانه اي ظهور مي كند.
مردم ايران 30 سال است كه با واقعيت دشمن دروني و خارجي روبه رو بوده اند. خوب مي دانند كه فرق دوست و دشمن چيست؛ چه كسي درست مي گويد چه كسي غلط! چه كسي مي خواهد فريب دهد و چه كسي صادق است. چه كسي دلش براي دين و مردم و مملكت سوخته است و چه كسي تنها شعار دينداري و مردم دوستي و وطن خواهي سر مي دهد.
وقتي دروغ تقلب سر داده شد، تنها در روزهاي اول، برخي مردم عادي گمان به تقلب بردند. اما خيلي زود دريافتند كه شعار تقلب، «رمز اغتشاش» است. چراكه مدعيان نه مي توانند ادعاي خود را ثابت كنند و نه مي خواهند از راه قانون خواستهايشان را پي جويند. بنابراين مخالفان با ادامه دروغ گفتن و متهم كردن رسانه ملي نه تنها راه به جايي نمي برند بلكه در نزد مردم فهيم ايران، بيش از پيش خود را رسوا مي كنند.
رسانه ملي اين افتخار را دارد كه در روزهاي تلخ فتنه خرداد و تير88، به تنهايي به نبرد با دهها شبكه راديويي و تلويزيوني فارسي زبان ضدانقلاب رفت و هر آنچه آنان به دروغ و تزوير مي تنيدند، به «صداقت و استدلال» پنبه مي كرد. رسانه ملي در روزهاي فتنه، ثابت كرد كه اگر ايمان و اخلاص و تخصص درهم آميزد، مي توان حماسه اي رسانه اي به پا كرد. حماسه اي كه مخالفان را عصباني كند، چنان عصباني كه عقل شان زائل شده و چنين رسواترين و مضحك ترين دروغ ها را به زبان آورند.

 



نشاني حاج كاظم در آژانس شيشه اي 88 ايستاده در موقعيت شهيد حيدري

قاسم رحماني
ابراهيم جان! مي داني حاج كاظم كجاست و چه مي كند؟ من نشاني اش را ندارم چون اين چيزها اهليت خاص خود را مي خواهد كه من داراي آن نيستم اما تا همين 4 سال پيش خبر داشتم كجاست؟ از موقعيت فعلي اش هم خبر دارم اما به عمق آن، واقف نشده ام. پس در حد درك خود نشاني هايي از آدرس اصلي مي دهم باشد كه از بار شرمساري معاصرم در برابر به قافله نور پيوسته ها بكاهد.
حاج كاظم در سال 1376 پس از فرود هواپيما در يكي از فرودگاه هاي شمال غرب كشور، توسط عوامل «سلحشور» دستگير و پس از محاكمه به جرم دعوت مردم به نظاره يك شبانه روز مظلوميت حيدري عباس ها، زنداني شد. عباس بر بال فرشتگان تا ملكوت اعلي رفت و كاظم 8 سال در بند مدنيت نيرنگ و فريب گرفتار شد. اصغر و احمد كوهي هم به جرم دفاع از او هم بندش شدند. حاج كاظم در طول آن 8 سال، يوسفي شد پرداخته تر از عرصه دفاع 8 ساله. آخر حاج كاظم در زندان تنها نبود. ميليون ها مثل او هم به بند كشيده شدند. بعدترها، آنها كه فريب فريبكاران را خورده بودند و هوشياري پيشه كردند نيز هم بند حاج كاظم شدند. و اگر اراده فاطمي و سلماني امت خسته از فريبكاري سلحشورها نبود، سقف زندان روي سرشان خراب مي شد و اكنون نمي توانستند شانه به شانه «ابراهيم» بايستند در سكوت.
اصغر و احمد كوهي اما محكوميتشان 6 سال بيشتر طول نكشيد. آنها در اواخر سال 81 آزاد شدند هرچند اجازه خروج از پايتخت سرب آلود به آنها داده نشد. با همت فاطمه، سلمان، احمد كوهي و اصغر و نظاير اينان، حاج كاظم ها هم آزاد شدند و زمانه آنها، دگربار رخ نشان داد. در اين ميان نقش فاطمه ها و سلمان ها در بازگشت دوران حاج كاظم ها، غيرقابل كتمان است. چه آن كه در منطق قاب ابراهيم طي سالهايي كه پرواز مي كرد، انسان رشد مي يافت و پا جاي پاي پيشتازان مي نهاد. اگر عباس به ملكوت پركشيد، حاج كاظم بر كرسي مظلوميت حيدري او تكيه زد و اگر حاج كاظم در موقعيت شهيد حيدري به ديده باني مشغول شد و خميني وار ايستاد، فاطمه پا به عرصه چفيه ها و پلاك ها نهاد و اگر فاطمه رهرو حاج كاظم، رداي همسر به تن كرد، سلمان را پيرو خود و تالي كاظم يافت و اين راه براي ابوذر و بعدي ها هم بازماند. در اين ميان آن چشم شيشه اي كه اخلاص از آن موج مي زد، ديگر هواي سرك كشيدن به آسمان ها را نداشت و بر پشت لاك پشت دنيا به سياحت زمين مشغول شد.
برخي كوته فكران و كم انديشان به وادي بي بصيرتي افتاده، غائله آفرينان و فتنه گران حوادث اخير را با حاج كاظم اشتباه گرفتند يا شايد خواستند آدرس غلط بدهند. ليكن از درك اين حقيقت عاجز بودند كه حاج كاظم امروز همان عباس حيدري ديروز است و فاطمه اي كه براي دفاع از او قامت بسته و جلودار سلمان و احمد و اصغر به صحنه آمده، هنوز بر سبيل چفيه و پلاك، استوار به پيش مي رود نه در پي فريب هاي رنگي و رنگ هاي نفاق آلود عافيت طلبان و قدرت پرستان. مگر عباس در مهلكه كف و هوراي جماعت مذبذب و معاند، كاظم را تنها گذاشت كه اينك كاظم با دشمنان فاطمه، پالوده بخورد؟! و كدام چشم كه چفيه و پلاك ظاهري و باطني را در قامت و مرام پير جوان زخم خورده نديده باشد.
از «پير جوان زخم خورده» ياد كردم. مطمئنم، آري مطمئنم كه اگر كسي، نشاني از حاج كاظم نداشته باشد، او دارد. او هنوز به ديدار حاج كاظم ها مي رود و مرهم بر زخم هاي دهه شصتي و هفتادي و هشتادي شان مي گذارد. «ابراهيم» 3 سال پيش اين مجال را يافت تا به صورت حضوري، نشاني حاج كاظم را بگيرد اما آن فرصت ناب را با درجه خواهي و پناهندگي خواستن از احترامات كاغذي و پارچه اي از دست داد. روزي كه «ابراهيم» چونان ابوذر، خسته از بلا كشيدن نشان داد و طلب درجه كرد، حاج كاظم حرف «سعيد» را با خود زمزمه كرد: «بسيجي با همين بلاها بسيجي شده». آقا در آن ديدار نشاني هايي از حاج كاظم داد اما ابراهيم را جو درجه هاي سپربلا، گرفته بود.
نمي توانم بگويم ابراهيم ديگر تحمل بلا كشيدن دارد يا ندارد؟ نمي توانم او را در 48 سالگي فسرده و فرتوت تصور كنم در حالي كه نبي و ولي و نايب فقيد حضرت صاحب (عج) در سنين بالاتر از او، مجاهدت ها كردند. به گمانم شوق پركشيدن در وجودش بيدار شده هرچند اين اواخر كمتر ما را به آسمان مي برد. نبي و ولي، تمام 63 سال را مجاهدت كردند و نايب فقيد امام زمان(عج) آن پيرمراد جمع، در همين سن و سال ها سفر چهارم از اسفار اربعه خود را آغاز كرد و انقلاب حسيني به راه انداخت.
اگر غايت حيات دنيايي ما در همان عدد 63 باشد پس ابراهيم دو برابر سالهاي دفاع همت وارانه وقت دارد. پس ديگر چه جاي كهولت و فسردگي است.چه بخواهد چه نخواهد رسيدن به حاج كاظم و شرح آنچه بر او رفت و مي رود نيازمند جواني پيشه كردني دگر باره و بلاكشيدني است تا پايان عمر. سهم بسيجي از حيات مادي، چيزي جز بلاكشيدن و هوشيار بودن نيست، برادر!پيداكردن نشاني حاج كاظم مستلزم كنارزدن حجاب ها و برخاستن از ميان خود است. اينكه عده اي همكاري نمي كنند و اسلحه و مهمات نمي دهند و ان قلت هاي آنچناني مي آورند براي بلاكش هاي دوران، بهانه اي بيش نيست. به ويژه براي كسي كه هنوز رفقايش در ميان جماعت اسلحه و مهمات دار مسئولند و مي توانند با پارتي بازي هاي حق طلبانه، كارش را به پيش ببرند. اگر آژانس شيشه اي به نماد غيرت تبديل شد حاصل خون دل خوردن ها و بلاكشيدن هاي آويني وار بود.
اين قلم گويي خيال تمام كردن ندارد. انگار بغضش تركيده و مي خواهد چونان رگباررسام ببارد در اين شبكده قبل از ظهور. مانند جاده هاي پرفراز و فرود تا مي آيد به انتهاي سراشيبي برسد دوباره در كمركش كوه ها و تپه هاي كلام، جان مي گيرد. حالا مي خواهد از آويني و آژانس شيشه اي 2 بگويد. اينكه چرا ابراهيم سراغ آويني را نمي گيرد تا بريده ها و پشت كرده ها و آرزومندان اقامت در ينگه دنيا، لاف دوستي با سيد مرتضي نزنند. سراغ گرفتن با سرمزار رفتن خيلي متفاوت است. آيا كسي هست كه به سبك آويني، از دل غريبستان هاي تاريك بر سر غرب پرستان فرياد بزند و مستي از سرشان پرواز دهد. نيش زدن هاي روشنفكري، مرام پيروان غريب كوفه نيست. اين ادا و اطوارها، مخصوص آنهايي است كه جبن از جهاد را با زرورق متانت به اصطلاح روشنفكرانه آذين بسته اند. پيروان غريب كوفه، اگرچه شب ها سردر چاه مناجات فرومي برند و برقع بر چهره، به كمك محرومان مي شتابند اما در برابر دشمن پنهان نمي شوند. فرياد زدن با مدنيت پوچي و روشنفكري بدل از جهاد، جور درنمي آيد. تمسخر و طعن عافيت طلبان، تحمل مي خواهد چه از زبان شش تيغه هاي هفت خط و چه از استغفرالله گفتن ريش دارهاي بي ريشه. آيا كسي هست كه آويني وار به دنياي تاريك هنر و فرهنگ بيايد و چراغ راه شود. جاده و اسب مهيا شده در اين 4 سال و حالا مي شود آويني را به صحنه آورد.
درباب آژانس شيشه اي 2 بايد گفت كه با صحنه گرداني فاطمه در همان سال هاي زنداني شدن حاج كاظم، بر روي ديده ها و دل ها اكران شد و اگر نبود اين اثر درخشان، حاج كاظم و دوستان و همفكرانش در بند فريبكاري سلحشورها مانده بودند. اكنون معركه ديگري است. بزرگان و خواص به بي بصيرتي گرفتار شده، تيشه از زن و اولاد وهواي نفساني و نفهميدن جايگاه ولي و تناسب خود با آن گرفته اند و بر ريشه ميراث خميني مي زنند و جالب آن كه برخي از آنها، به نام خميني بر يادگار جاودانش مي تازند. در برپايي فتنه اي عميق شريك شده اند و در سرناي دشمن مي دمند و دل خون مي كنند از ولي عصر(عج) و نايب برحقش،حضرت آفتاب. ميراث خميني اما ريشه دارتر از آن بود كه در برابر چنين تندبادي سهمگين سرخم كند چه رسد به اينكه شكسته شود يا از جادربيايد. چه اينكه ريشه دوانده است در كربلاي ايران با خون هزاران سرو قامت شقايق پيكر.
آري آژانس شيشه اي ديگري در حال روايت شدن است. شماره اش را نمي دانم. همين قدر مي دانم حاج كاظم كه آثار شيميايي در او نمايان شده، همچنان استوار در موقعيت شهيد حيدري ايستاده، هيچ طبيبي را محرم نشان دادن تركش در كمرش نيافته و با نفس هاي خردل آلودش، جان مي دهد به اين آسمان خسته. قصه آن هم چنين است: «باور كنيم كه آسمان و زمين براساس علل واسباب مادي برپا شده و اگر آن علل و اسباب كان لم يكن شود آسمان فرو خواهد ريخت و زمين مدفون خواهد شد. اگر نفس هاي خردل آلود حاج كاظم ها نباشد،اين جهان و متعلقاتش محكوم به فنايند. يكي از لوازم مهم بقاي زمين و آسمان، ستون هاي نامرئي- نامرئي از براي بي بصيرتاني چون نگارنده- آن است. اين ستون هاي نامرئي، نفس كشيدن حاج كاظم ها و مجاهدت فاطمه ها و دعاي عباس ها از فراز عرش اعلي است كه در گوشه گوشه عالم رخ مي نمايد . از غزه و بنت جبيل گرفته تا خانه خدافهمان در سرزمين هاي كفر. در شهر و ديار ما هنوز آسمان دار، علل و اسباب حفظ سقف بالاي سرما را موجود يافته كه حكم به دگرگوني آن نداده است. باور كنيم.»
راوي اين قصه هم فاطمه است اما حاج كاظم و فاطمه و يارانشان، بي ولايت هيچند. آژانس شيشه اي nام هم ساخته شود، دفاع از ولايت عمود خيمه اش مي شود. حاج كاظم در موقعيت شهيد حيدري است و نشاني اش را هركسي نداند، كسي در انتهاي خيابان فلسطين هست كه آدرس دقيق آن را دارد. از ژرفاي دل اگر اقتدا كنيم به او، نشاني حاج كاظم را هم پيدا خواهيم كرد و اين اعجاز ولايتمدار بودن است.

 



هنرمند صياد عشق است نه صيد قدرت پرستان

تاريخ اين چرخ گردون، مدام تكرار مي شود؛ شهوت دست يابي به رياست و وزارت و وكالت همه را درگير كرده و از اصل و هدف دور مي كند؛ هدف نزول مي يابد، عشق معامله مي شود و غوغاي نفس پرستان كه حتي امنيت كشورشان را معامله مي كنند، هوش از ما مي برد. تاريخ ايران و جهان و حتي خلقت، مملو از كولي گري هاي سياسان خودپرست بوده وخواهد بود. اينان ثابت كردند ميان تماميت ارزي كشور و نفس خويش چرتكه مي اندازند؛ ميان تمنا و طلب هاي شخصي و امنيت رواني و جاني و جهان ملت ها حساب و كتاب مي كنند.
هنر و هنرمند متعلق به خداست و مرزهاي شخصي هرگز توان اسارت آنان را ندارد. هنرمند سفير حضرت حق است، نه نماينده زمينيان، هنرمند طيار آسمان است، نبايد تبديل به پياده نظام گروه يا فرد خاصي شود. هنرمند ماهي آب هاي گل آلود نيست كه بتوان به راحتي آن را صيد كرد. شأن هنرمند در صياد بودن عشق است، نه آن كه خود صيد شهوت ديگري شود. عشق و توجه به حضرت حق، قابل قياس با هيچ مقوله ديگري نيست. وظيفه هنرمند به پرواز درآوردن خوبي ها و پاكي ها بر فراز زمينيان است. غير از اين شايسته بهترين هاي خلقت نيست. رسالت هنرمند غافله سالاري است؛ هنرمند قطب نماي گم شدگان وجويندگان حق است. هنرمند سرباز ملت است. حفاظت از سواحل خصوصي ديگران تحقير اوست. اين زمان سكوت در برابر اشتباهات گذشته برازنده هنرمندان ايران نيست.آنچه درپي مي آيد يادداشت «پرويز شيخ طادي» كارگردان سينما و خالق آثاري چون «پشت پرده مه» و «سينه سرخ» درباره وقايع سياسي پس از انتخابات رياست جمهوري دهم و رسالت هنرمندان نسبت به آن است:

 



نقد نمايش خشكسالي و دروغ دروغي كه راست نبود
چه كسي پاسخگوي اين گونه بي حرمتي ها به هنر شريف تئاتر است؟

علي اكبر باقري ارومي
محمد يعقوبي را از اولين نمايش اش كه اتفاقاً در جشنواره فجر سر و صدا كرد مي شناسيم! نمايشي حاصل دوران اصلاحات و با تم گريز زن و شوهرها از هم و با چاشني هايي چون دروغ وفساد ومشروب خواري و ازاين حرفها كه البته مي توان رواج اين اعمال در يك نمايش را مطابق با سياست هاي تساهل و تسامح آن دوران برشمرد.
او را با «يك دقيقه سكوت» مي توان شناخت؛ قتل هاي زنجيره اي بهانه اي براي او بود كه آزادي را به چالشي دراماتيك بكشاند و در آنجا هم فراموش نكند كه فرياد آزادي جنسي را سر دهد. هنر يعقوبي در آن نمايش، اين بود كه دفاع مقدس را هم قلع و قمع كرد و شهادت را مساوي با كشته شدن دانست و تا توانست آن دوران را سياه تصوير كرد و تا آنجا كه يادم هست دو سه نمايش او نيز به خاطر در نورديدن خطوط قرمز و باز هم تأكيد بر «مازوخيسم جنسي» رد شد. بعد از آن نمايش «قرمز» را روي صحنه آورد كه آن هم تكرار همين مكررات بود و قس عليهذا!!
اكنون وي باز درهمان راستا با نمايش «خشكسالي و دروغ» شعشعه افكار خود را روي صحنه نمود مي دهد. زن و شوهري با هم سر ملاقات شوهر با زن سابقش اختلاف پيدا مي كنند، زندگي گذشته شوهر در صحنه شكل مي گيرد؛ زني شكاك و بدبين كه با رفتارهاي خاص در زندگي او آن قدر دغدغه و ناراحتي بوجود مي آورد كه زندگي پر از تنشي را برايش رقم مي زند، در عين اين كه مرد با دختري پنهاني نيز رابطه دارد و آن دختر براي او دائماً نامه مي نويسد و كادو مي خرد و هديه مي دهد و الخ!! تمام ديالوگ هاي اين نمايش براساس تفكرات جنسي نوشته شده اند و حتي ديالوگهاي مميزي شده نيز به صورت لب خواني جوري ادا مي شود كه تماشاچي مي فهمد كه منظور چيست! تمام چارچوب ساختاري اين نمايشنامه تبيين دغدغه هاي ذهني شك آلود يك زن به مردي كه بيم آن دارد وي روابط جنسي پنهاني با دختران و زنان ديگر داشته باشد است.
مي توان ضعف اصلي اين نمايش نامه را در همين دانست.
سئوالاتي كه در مورد اين نمايش به ذهن مي رسد اين است كه اين نمايش را از لحاظ جامعه شناسي و شناخت ساختارهاي اجتماعي بايد در كدامين نقطه تصور كرد؟! از لحاظ روانشناسي و به خصوص روانشناسي جنسي چقدر روان شخصيتهاي آن آلوده و به دور از پاكي ترسيم مي شود؟
چرا اين قدر بر غرايز حيواني تأكيد شده و هيچ اثري از آثار انسانيت و فطرت در آن ديده نمي شود؟ سر نخ پاسخ به اين سئوالات را به راحتي مي تواني در ديگر آثار يعقوبي بيابي و آن نيست جز زير بنا دانستن و ترويج غرايز جنسي! در واقع يعقوبي آن ديالوگي را كه در نمايش «يك دقيقه سكوت» اش درباره چگونگي آميختن پشه نر و ماده با هم داشت اين بار در ابعاد روابط انساني تكرار مي كند. آنچه در اين نمايش مطرح مي شود و قوت تأثيرگذاري در شخصيت هاي ديگر آدم هاي نمايش را مي يابد نه شك بلكه حسادت غريزي يك زن و شوهر است كه با حساسيت طرف مقابل به نوعي رويكرد لجوجانه در قبال عمل زشت رابطه جنسي پنهان وجبران آن با ارتكاب همان عمل باز به طور پنهاني مي انجامد.
حركت در سطح و رويه روابط پنهان و پيداي زن و مرد، درشت كردن مسأله لذت جويي جنسي در زندگي و خلاصه كردن زندگي زناشويي در آن، شرايط واقعي يك شخصيت را به عنوان يك انسان براي ما آشكار نمي كند. بلكه تصور هر انسان نكته بين از اين نمايش حد تصور يعقوبي از عشق، زندگي و انسان ها است.
اگر بخواهيم به نمايش «خشكسالي و دروغ» و كارگردان آن نمره بدهيم چه خواهد بود؟ آيا او واقعاً آن طور كه برخي از مسئولان مراكز تئاتري مي پندارند در پي افشاي واقعيت هاي جامعه است؟ يا مي توان مثل برخي از منتقدان، وي را يك پديده دانست؟ پاسخ اين است كه محمد يعقوبي هم مثل ساير هنرمندان متظاهر به اپوزيسيون بودن، قصد خودنمايي دارد. او نيز تريبون تئاتر را كه مرتزق از بيت المال است، نه تنها براي طرح مشكلات اجتماعي به كار نمي برد كه با سوء استفاده از برخي مفاسد موجود در جامعه و بدون رعايت حريمي كه مردم جامعه ما براي حيا و خلوت خويش قائلند، حديث نفس مي گويد. نمره اي كه به اين نمايش خواهيم داد، نمره خوبي نيست! چون حتي حرمت تئاتر و صحنه آن را نگاه نداشته است!
نمايش هايي چون «خشكسالي و دروغ» محصول تفكري است كه تئاتر را به عنوان يك هنر در خدمت حديث نفس تعدادي از هنرمندان قرار داده است. محصول تفكر كساني است كه تئاتر را يك هنر پيچيده شده در زرورق وارداتي فرهنگ غرب مي بينند و كپي برداري روشن فكرانه از آن را تأييد مي كنند و فرهنگ و سنن نمايش خودمان را قابل اعتنا محسوب نمي كنند و اكنون اين دست آوردي است كه در تعارض با مباني دين و مليت ما قرار گرفته است. آنها غرايز و نفسانيت هاي خود را به عنوان فرهنگ تئاتري در اين سي سال كپي برابر اصل كردند و به خورد تماشاچي دادند و اكنون بعد از سي سال تئاتر هويت از دست داده ما! تئاتر انقلاب اسلامي و دفاع مقدس ما! بر كاكل هنرمنداني مي چرخد كه تماشاچيان- خاص خود را دارند.
آيا حيف نيست كه تئاتر ما كه مي تواند جايگاهي والا و شايسته و فاخر داشته باشد، به چنين اجراهايي مبتلا شود؟! آيا اين گونه اجراها زحمات صادقانه و بي دريغ اهالي تئاتر را زير سؤال نمي برد؟ البته بگويم دروادي هنر براي هنر ما دائماً در حال زير و بالا شدن هستيم.
آيا اين گونه نمايش ها حرمت تئاتر و زحمات بروبچه هاي خالص و مخلص آن را زير سؤال نمي برد؟! اين كژراهه هايي كه تئاتر ما به آن مبتلا شده است را چگونه بايد جبران كرد؟! آيا مي توان روي تأثير روشن فكري و جذب مخاطبان خاص براي اين گونه نمايش ها شأن حضور يك هنرمند خوب يا بد را شناخت؟!

 



كامران نجف زاده؛ گزارشگري در پاريس

كامران نجف زاده خبرنگار و مجري خلاق واحد مركزي خبر، به فرانسه رفت.
براساس گزارش ايرنا، وي جايگزين كريمي خبرنگار سابق اعزامي در پاريس شده و هفته گذشته تهران را به مقصد فرانسه ترك نموده است.
نجف زاده در يكي از آخرين يادداشت هايش در وبلاگ شخصي خود با عنوان «خداحافظ» آورده است: «خداحافظي شايد غمگين ترين شعر جهان باشد.»
نجف زاده خبرنگار روزنامه كيهان بود كه پس از تلاش هاي چندساله در واحد مركزي خبر و تهيه گزارش هاي جذاب و بديع و همچنين اجراي پرمخاطب وي در بخش خبري 30:20، اخيرا مديران صدا و سيما تصميم بر اعزام وي به پاريس گرفتند.

 



آخرين ملكه زمين در بلغارستان برنده شد

فيلم سينمايي «آخرين ملكه زمين» به كارگرداني محمدرضا عرب، محصول حوزه هنري، جايزه افروديت طلايي جشنواره بين المللي «وارنا» بلغارستان را دريافت كرد.
اين فيلم داستان مردي افغاني است كه در يك كارخانه حناسازي كار مي كند و از همسرش در افغانستان خبري ندارد و...
هفدهمين جشنواره بين المللي «وارنا» 6 تا 12 ماه جاري (28 آگوست تا سوم سپتامبر 2009) برگزار شد.

 



برخورداري 100 درصدي كردستان از تلويزيون

مديركل صدا و سيماي كردستان از بهره مندي صددرصدي تمامي مناطق استان از پوشش شبكه تلويزيوني خبر داد.
محمدحسين تركمن اظهار داشت: اكنون جامعه نيازمند اميد و نشاط است و در اين راستا صدا و سيما نقش ارزنده اي را مي تواند ايفا كند.
وي با اشاره به اينكه 94 درصد از مناطق اين كردستان زيرپوشش برنامه هاي راديويي است، گفت: براساس نظرسنجي هاي انجام شده، ميزان رضايتمندي مردم از برنامه هاي اين رسانه به بالاي 80 درصد رسيده است.
مديركل صدا و سيما مركز كردستان اضافه كرد: به بركت سفر مقام معظم رهبري به كردستان روستاهاي استان كردستان از پوشش شبكه سراسري به چهارشبكه ارتقا يافت و اين يكي از توفيقات بزرگ رسانه ملي است.

 



ارتباط خوب نردبام آسمان با محافل مذهبي و دانشگاهي

تهيه كننده سريال نردبام آسمان گفت كه اين مجموعه تلويزيوني ارتباط خوبي با محافل مذهبي و دانشگاهي برقرار كرده است و آنها از ساخت زندگي اين دانشمند ايراني ابراز رضايت كرده اند.
محسن علي اكبري افزود: با فشار بالايي مراحل پس توليد اين سريال را آغاز كرديم كه اين فشار در روزهاي آينده برطرف شده و كار در شرايط عادي پي گيري خواهد شد. براي مراحل پس از توليد يك فيلم سينمايي دست كم 3 ماه فرصت لازم است و اين فرصت براي يك مجموعه تلويزيوني چندين ماه بيشتر است.
وي افزود: ما با چند برابر كردن باكس هاي صداگذاري و تدوين تلاش كرديم تا ضربه اي به كار نخورد و «محمد حسين لطيفي» به هيچ عنوان ذره اي از توجه و تمركز خود را از روي سريال برنداشت و با همان دقت روزهاي اول كار را ادامه داد.

 



در سومين نشست تخصصي تئاتر رضوي لزوم توجه به پژوهش و مخاطب

سومين نشست تخصصي جشنواره بين المللي تئاتر رضوي با هدف شناسايي ظرفيت ها، ضرورت ها و نيازها، با حضور رحمت امين و شهرام كرمي، دو تن از كارشناسان تئاتر برگزار شد.
يكي از كارشناسان مشكلات تئاتر را فقدان پژوهش عنوان كرد و خاطرنشان ساخت: من چند سالي را كه كار پژوهش در زمينه تئاتر انجام مي دهم احساس مي كنم يكي از مشكلات ما فقدان پژوهش هاي درست با استانداردهاي جهاني است. وي اضافه كرد: هنرمندان ما اتفاقاً كمتر براي پژوهش دست به قلم مي شوند. اما بايد به پژوهشگر تئاتر بها دهيم و از او استقبال كنيم تا كساني كه علاقمند به اين كار هستند در اين زمينه با انگيزه تر وارد شوند.
اميني، از جمله مشكلات حوزه تئاتر را مخاطب عنوان كرد و اظهار داشت: من پيشنهادم اين است كه جشنواره رضوي برنامه ريزي كند تا از هر راهي براي جذب مخاطب استفاده نمايد حتي از كارهايي كه احساس مي شود مخاطب پذير هستند حمايت جدي تري نمايد.
رحمت اميني در اين نشست با بيان اينكه «جشنواره رضوي در كشف استعدادها و فرصت سازي براي هنرمندان كشور موفق بوده است» عنوان كرد: هر جشنواره اي مكاني براي بروز توانايي ها، استعدادها و خلاقيت هاي عده اي از هنرمندان است و به نظر من جشنواره رضوي تا به حال موفق عمل كرده است.
وي ادامه داد: اين جشنواره در مقايسه با ساير جشنواره ها براي برگزاركنندگان به مراتب سخت تر بوده با اين حال در همين چند دوره تا حدود زيادي توانسته جا باز كند. و جايگاه مناسبي در تئاتر ما پيدا كند.
به گفته وي، سير جشنواره تئاتر رضوي از دوره چهارم سيري صعودي بوده است.
شهرام كرمي نيز در اين نشست گفت: ارزيابي يك جشنواره در «رابطه مخاطب و هنرمند» صورت مي گيرد و به اعتقاد من جشنواره تئاتر رضوي پس از شش دوره برگزاري اكنون به عنوان يك جشنواره معتبر هنري است و در ميان اصحاب هنر تئاتر رضوي از جايگاه ويژه اي برخوردار شده است.
وي ادامه داد: جشنواره رضوي باعث ايجاد يك جريان جديد گرديد و حركتي را باعث شد تا در سطح مخاطبان تئاتر تغيير ايجاد شود كرمي پيشنهاد داد: جشنواره تئاتر رضوي را در ابعاد جشنواره تئاتر مذهبي در كشور برگزار كنيم و فقط به قصه ها و مضامين رضوي و امام هشتم (ع) محدود نسازيم.
اين هنرمند خاطرنشان ساخت: مهم ترين حسن تئاتر رضوي اين است كه باعث حركت و فرصت در تئاتر شهرستان ها شده است و اين جشنواره در استان ها و شهرستانها جريان ساز است. شهرام كرمي با تحسين و تمجيد از جشنواره بين المللي تئاتر رضوي به دليل پيش بيني اين گونه نشست هاي تخصصي گفت: اين نشست ها به من الگويي داد كه خودم در جشنواره هايي كه مسئوليت دارم از اين الگو استفاده كنم و از نظرات كارشناسان بهره بگيريم.
گفتني است مركز هنرهاي نمايشي وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي با هدف پاسداشت و گسترش فرهنگ رضوي جشنواره بين المللي تئاتر رضوي را از 28 مهر تا 2 آبان همزمان با ميلاد خجسته امام رضا (ع) در تهران برگزار مي كند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14