(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 21 شهريور 1388- شماره 19460
 

ثبت نام در مدرسه غيرانتفاعي معرفت
حال و هواي شهر در رمضان تغيير مي كند انتقال ترافيك سنگين به بزرگراه هاي آسمان



ثبت نام در مدرسه غيرانتفاعي معرفت

جواد نعيمي
ماه مهر نزديك است و من باز بايد بچه دلم را به مدرسه بفرستم. لطفاً به من ايراد نگيريد! مي دانم كه همه ماهها ماه مهر است و صفا و لطف و خوشي، و مي دانم كه به اين بچه دل، در كلاس هاي پيش دنيايي فطرت چيزهاي زيادي آموخته اند. اما افسوس مي خورم كه چرا در اين فاصله، گاهي كاري كرده ام كه اين طفلك، دانسته هاي خودش را به دست و پاي فراموشي بسپارد. آن اولها هرچه از او مي پرسيدي، مثل بلبل جوابت را مي داد ومشكلاتي را كه پيش مي آمد، مثل آب خوردن حل و فصل مي كرد. اما حالا چي؟ حالا هي بايد هر چيزي را صد بار تكرار كني تا اين دلك بيچاره يكبارش را به خاطر بسپارد. البته اشكال از خود من است، وگرنه تا آن جايي كه مي دانم معلم هاي آن مدرسه فطرت، بسيار كار كشته و دانا بوده اند. لذا الآن و بيشتر وقتها، به حال بعضي هايي كه آموخته هاي آن دوره را از ياد نبرده اند، واقعاً غبطه مي خورم.
بهتر از اين آدم ها هم كساني هستند كه هم آن دوره را گذرانده اند، هم شنا كردن توي حوض اخلاق و آداب را ياد گرفته اند، هم تن به درياي ولايت خورشيد سپرده اند، هم با همه ماههاي خدا دوست هستند، و هم با چتر «عمل» از آسمان حرف به زمين ژرف فرود آمده اند! اينها ابداً آدم هاي «بدگماني» نيستند، بلكه دقيقاً انسان هاي «خوش گماني» هستند يعني آن قدر افتاده و متواضعند كه هزاران نفر حاضرند در برابر آنها بلند شوند و دست احترامشان را آشناي هميشه خود كنند.
بله، داشتم مي گفتم كه بايد به فكر مهر باشيم. ماه مهر، ماه خريد لوازم التحرير خوبيهاست. لابد حالا مي گوييد تو با اين قلم صد تا يك غاز زدن، چه طوري مي خواهي از گاز گرفتن غول گراني كتاب و دفتر و كيف و قلم خلاص شوي و كمر خودكارت را راست كني؟! راستش را بخواهيد اين گونه لوازم- كه براي يادگيري راه هاي خودسازي و ساختن جاده آسفالته نيكوكاري، لازم و ضروري هستند و نقش اساسي هم دارند- از همان اول هم گران بوده اند و به آساني دسترسي به آنها امكان نداشته است. منتهاي مراتب، شايد آن وقتها وسع ما بيشتر از امروز بوده، اما حالا واقعاً قلب ها و روح هاي ما، جزو اقشار آسيب پذير (يا به قول قديميها مستضعف) اجتماع بدن ما شده اند، اين است كه هر نوع گراني، هر نوع اضطراب و استرس، و هر نوع به هم ريختگي، در هر كاري كه پيش مي آيد، تير اول نگراني را مستقيماً بر دل ما مي نشاند و داغ عميقي روي پيشاني قلبمان آشكار مي سازد- مي بينيد كه داشتن دل سنگ هم گاهي خيلي بد نيست!- تازه به نظر مي رسد كه اگر آدم دلش مثل فولاد، قرص و محكم باشد، اين خشها، هرگز قادر نيستند كه هيچ خط و شيار و لكه اي روي آن بيندازند.
با اين حساب، الآن ما بايد هشتاد روز دور دنياي فضايل بچرخيم، بلكه بويي از آنها به مشام جان ما بخورد، و كمي سر حال بياييم وگرنه همين جور بايد «بيست هزار فرسنگ زيردرياي» ندانم كاريها بمانيم!...
القصه، مسئله ديگري كه وجود دارد، تنوع مدارس زندگي است. فكرش را بكن! تو فقط يك «دل» داري كه مي خواهي آن را به «دلدار» برساني. راه مي افتي، شناسنامه، پولنامه، زورنامه، پارتي نامه و هزار جورنامه و دفتر و كتاب ديگر را جور مي كني و از اين منطقه به آن منطقه مي روي تا بچه دلت را توي مدرسه اي ثبت نام كني. بسم الله! حالا تازه اول گرفتاري است. يعني آن قدر انواع و اقسام مدارس جلوي راهت سبز مي شوند كه سر عقلت گيج مي رود و حيران مي ماني كه واقعاً چه كار بكني! مدرسه غيرانتفاعي آرزو، مدرسه انتفاعي هوس، مدرسه نمونه مردمي مردان حق، مدرسه غيرنمونه مردمان بي معرفت، مدرسه نمونه دولتي كنكورسازان بهشت آخرت، مدرسه غيرنمونه دولتي و ملي پولكاوان دنيا، مدرسه آزاد علمي وفاداران، مدرسه زنداني در بندزادگان، مدارس نظام جديد، مدارس نظام كهنه و نيمدار، مدرسه معمولي دانش، مدرسه غيرمعمولي بينش، والي ماشاءالله...
حالا شما خودتان را بگذاريد جاي من! آدم بايد كدام يك از اين مدارس را انتخاب كند كه بچه دلش زودتر بتواند به پشت كنكور دنياي ديگر برسد و براي همدردي و همراهي به خيل جويندگان كار آخرت، بپيوندد؟
تازه اين در حالي است كه طبق قانون اساسي طبيعت، آموزش معرفت، رايگان و واجب است!
مي بينيد كه داشتن يك الف بچه دل چقدر گرفتاري دارد! حالا واي به حال آنهايي كه شعارهاي كنترل جمعيت را پشت چشم و گوش انداخته اند و چند دله- يا بعضي وقتها صد دله- شده اند، و يا حتي گاهي «دل، دل» مي كنند و دو دل مي شوند و به خيلي از چيزها شك مي كنند! اينها ديگر كارشان با «كرام الكاتبين» است.
خلاصه آقاجان، من يكي كه ويلان و سيلان مانده ام كه چه خاكي توي سر گلدان بريزم، تا گلهاي خوب و خوش عطر و بويي برايم توليد كند! خدا از سر تقصير آنهايي كه وسايل تحصيل علم و معرفت و كمال و اخلاق را گران كرده اند و شهريه هاي ثبت نام در دانشگاه ايمان را افزايش داده اند، نگذرد!- ببخشيد! نمي خواستم اين شطح را با ناله و نفرين به پايان ببرم، اما از بس اين «دلك» بيچاره ام ورجه، ورجه كرد و بهانه گرفت و براي رفتن به مدرسه، بي قراري كرد و هي اين را خواست و آن را خواست، اين نفرين را از دق دلم نوشتم! حتماً مي بخشيدم، مگر نه؟!-

 



حال و هواي شهر در رمضان تغيير مي كند انتقال ترافيك سنگين به بزرگراه هاي آسمان

ناهيد جعفرپور كامي
ماه رمضان كه مي رسد شهر تغيير مي كند، انگار رمضان عطري دارد كه گوشه و كنار شهر را پر مي كند. اگر هيچ خبري از روز و ماه نداشته باشي و ناگهان به شهر قدم بگذاري، حضور ماه مبارك را حس خواهي كرد. عصرها عطر آن بيشتر حس مي شود. هر قدر ساعت به اذان مغرب نزديكتر مي شود عطر بيشتري در هوا مي پيچد. چند دقيقه مانده به غروب است كه مي فهمي اين عطر از كجا آمده. از سر سفره افطار، از اذان و از ربنا. آنجاست كه عطر رمضان را فرو مي بري و گوش مي دهي به صداي «... الحسيب، الجليل، الكريم، الرغيب، المجيب، الواسع...» عصر يكي از روزهاي ابتداي ماه مبارك گذري داشتيم به خيابان ها و محله هاي تهران تا ببينيم رمضان امسال چگونه رمضاني است.
ساعت 7 عصر است. خودروها خيابان ها را پر كرده اند. در محل احداث ايستگاه مترو كه ماشين ها خيابان را تنگ كرده اند، ترافيك خيلي كند حركت مي كند. گروهي از خودروها كه از سمت شمال مي آيند وارد كوچه هاي فرعي مي شوند تا از مسير خيابان ها عبور كنند و با ترافيك مواجه نشوند. ايستگاه اتوبوس پر از مسافراني چشم انتظار رسيدن اتوبوس هايي به مقصد هستند. اين طرف و آن طرف خيابان، مسافران به مسافركش ها اشاره مي كنند و مسير خود را نشان مي دهند. شخصي ها و تاكسي ها همه پرند. پياده روها هم شلوغ است. كيسه هاي خريد و جعبه هاي زولبيا، باميه بيشتر از همه ديده مي شود. اغذيه فروشي هاي صاحب نام كه به كار فست فود يا غذاهاي رستوراني مشغول بودند در ماه رمضان ساعت كاري خود را بعد از افطار شروع مي كنند. تعدادي از آنها هم مشغول طبخ و فروش غذاهايي هستند كه مخصوص ماه رمضان تهيه مي شوند. آش با پياز داغ زياد، حليم با دارچين و شله زرد با گلاب، فروش به صورت كيلويي يا در ظرف هاي يكبار مصرف است. با يك اسكناس 500 توماني مي تواني كاسه اي آش بگيري و با يك اسكناس 2 هزار توماني ظرف بزرگتري به خانه ببري. بعضي از مغازه هاي ديگر هم كه نه اغذيه فروش بودند و نه در كار پخت و پز، با ديگ بزرگ آلومينيومي و اجاق گاز بساط پخت آش را برپا كرده اند. مقابل تعدادي از آنها مردم با ظرف هايشان صف ايستاده اند ولي هيچ صفي به اندازه صف نانوايي نيست. پلاكاردهايي از استخرهاي خصوصي به درخت ها نصب شده كه ساعت جديد فعاليت آنها را نشان مي دهد. از افطار تا اذان صبح، چراغ هاي قرمز هر روز طولاني تر به نظر مي رسند، سينماها هم كه چند فيلم روي پرده داشتند و تماشاچياني كه عادت داشتند حين تماشاي فيلم به خوردن تنقلات بپردازند منتظر سئانس نمايش بعد از افطارند.
در حين گزارش چشمم به تابلوي سبزرنگي افتاد كه روي آن نوشته شده بود آستانه مباركه امامزاده اسماعيل. خودروها مثل قطار از كوچه بيرون مي آمدند و هر بار كه چراغ قرمز، آنها را متوقف مي كرد، پسربچه فال فروش به سراغ راننده ها به مسافران آنها مي رفت. كوچه پياده رو نداشت و عابرين از بين خودروها رد مي شدند. بازار ميوه و تره بار هم در آنجا وجود دارد. كيسه هاي پلاستيكي از سيب و موز و گلابي پر مي شدند. امسال كه ماه رمضان به تابستان افتاده هندوانه هم پرمشتري شده و رفع عطش مي كند. تمام كوچه هاي اطراف و معابر اصلي براي پارك خودروها اشغال شده اند. كم كم ساعت افطار نزديك مي شود. يكي از خانم ها براي افطار امامزاده نذر كرده و مي خواهد سهمي در آن داشته باشد. ديگري يك پاكت شكلات و آجيل آورده. ميزهاي فلزي را جلوي امامزاده مي گذراند و ليوان هاي يك بار مصرف را از چاي پر مي كنند. هوا تاريك شده. يك نفر سيني نان و خرما را مي آورد. دور و بر ميز غلغله است. صداي اذان به گوش مي رسد.
نماز جماعت بعد از افطار به امامت حجت الاسلام بصيري برگزار مي شود. پيش از نماز فرصتي است تا مردم با امام جماعت صحبت كنند. يكي براي مشورت آمده، يكي از احكام مي پرسد و جالب تر از همه نفر سوم كه يك ساعت مچي پيدا كرده است.
حجت الاسلام بصيري مي گويد «بايد تا يك سال براي پيدا كردن صاحبش تلاش كنيم، مثلا اعلاميه پخش كنيم. جاكفشي پر از كفش هاي نمازگزاران است. خيابان هاي دور و بر امامزاده اسماعيل خلوت است. داخل كوچه فقط چند خودرو به انتظار سبز شدن چراغ مانده اند. نانوايي ها تعطيل است.»
فقط دو، سه نفر در پياده رو ديده مي شوند. چراغ مغازه ها خاموش و چراغ خيابان ها روشن شده. عطر رمضان در خيابان پيچيده است. در رمضان همه مشغولند و پرجنب وجوش اما خيابان ها خلوت تر است شايد چون بزرگراه هاي ملاقات با خدا را در آسمان ساخته اند.
نگاه كنيد چقدر شلوغ است، ترافيك به بزرگراه هاي آسمان منتقل شده.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14