(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 21 شهريور 1388- شماره 19460
 

جهانشاهي؛ مدير ناتوان
هدف دشمن؛ خدشه دار كردن تقدس رهبري

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




جهانشاهي؛ مدير ناتوان

جهانشاهي، عبدالعلي - 1
دكتر عبدالعلي جهانشاهي، رئيس بانك مركزي
خيلي محرمانه
جهانشاهي كه در خانواده اي برجسته متولد شده بود، از دانشكده حقوق دانشگاه تهران فارغ التحصيل شد و بعدها در دانشگاه پاريس دكتراي اقتصاد گرفت. جهانشاهي به دنبال مطالعات خود در فرانسه، مانند پدرش در دادگاههاي جنحه و فرجام به عنوان قاضي خدمت كرد. ليكن وي از زندگي قضايي منزجر گرديد و پس از آن به عنوان مربي و استاديار حقوق و استاد اقتصاد در دانشگاه تهران فعاليت نمود، و مدت كوتاهي نيز به عنوان وزير آموزش و پرورش در كابينه منصور در سال 1965 خدمت كرد، در سالهاي 67 - 1966 به رياست دانشگاه تهران منصوب گرديد. وي در سال 1971 به مقام كنوني خود منصوب شد.
جهانشاهي مدتي در زمينأ بانكداري و مدتي نيز در زمينأ امور مالي كار كرده است. وي از بورسيه AID (كمك هاي آمريكا) در سالهاي 59 - 1958 جهت خدمت در بخش آمار درآمد ملي وزارت بازرگاني استفاده كرد و در اوايل سالهاي 1960 به عنوان معاون رئيس بانك مركزي برگزيده شد. جهانشاهي مدتي نيز سرپرستي كميسيون ماليات ايران را به عهده داشت، اخيراً به عنوان سرپرست اجرايي علي البدل بانك عمران و توسعه بين المللي عمل كرد.
دكتر جهانشاهي بسيار سخت كوش است، ليكن عدم توانايي ظاهري وي در تفويض اختيارات در سال 1964، زماني كه وزير آموزش و پرورش بود، منجر به حمله قبلي شد. جهانشاهي كه قدري محافظه كار و تودار و عصبي است، از موقعيت مستحكمي در محافل حاكمه ايران برخوردار است (بسياري از اقوام نزديك وي داراي مقامات و پست هاي عالي در حكومت ايران هستند. )
انتخابات جهانشاهي به عنوان رئيس بانك مركزي را مي توان با قابل اعتماد بودن وي از نظر سياسي و مقبوليت وي در محافل ذي نفوذ ايران مرتبط دانست. جهانشاهي برخلاف اعقاب خود قادر نيست به عنوان رئيس بانك مركزي نقش قاطعي را ايفأ و ممكن است همين امر يكي از عوام مهم انتصاب وي باشد.
جهانشاهي متأهل است و داراي يك فرزند دختر مي باشد و به زبان فرانسه و انگليسي به خوبي تكلم مي كند.
مي 1972 - ارديبهشت 1351
جهانشاهي - عبدالعلي - 2
عبدالعلي جهانشاهي سفير در جوامع اروپايي
خيلي محرمانه
عنوان خطاب: آقاي سفير
از اوت 1973 عبدالعلي جهانشاهي، حدوداً 52 ساله، با عنوان سفير تام الاختيار امور اقتصادي، سفير در جوامع اروپايي بوده است. او تا سال 1971 به عنوان مديركل بانك مركزي ايران خدمت نمود. در آن شغل او خوشنام و كارمند قابل انعطافي بود.
جهانشاهي داراي دكتراي حقوق از دانشگاه پاريس است. از سال 1946 تا 1957 در وزارت دادگستري خدمت نمود. در سال 1975 او استاد حقوق دانشگاه تهران بود، و از سال 1957 تا 1960 در بانك ملي كار كرد. در مدت 36 - 1926 جهانشاهي معاون مديركل بانك مركزي ايران بود و در سال 1964، وزير آموزش و پرورش و در سال 1965 رئيس دانشگاه ملي گرديد. در سال 1966 او جايگزين مدير اجرايي بانك توسعه و بازسازي بين المللي شد.
جهانشاهي به اروپاي غربي و ايالات متحده مسافرت كرده است. در اوايل سال 1973 او دچار يك حمله قلبي خفيف شد و براي معالجه به اروپا رفت. او به زبان فرانسه و انگليسي صحبت مي كند.
22 مارس 1976 - 2/1/55
حكمت، پرويز - 1
پرويز حكمت وزير نيرو
محرمانه
پرويز حكمت در آخرين ترميم كابينه در فوريه 1977، وزير نيرو شد. حكمت 42 ساله داراي فوق ليسانس مهندسي از دانشگاه كاليفرنياي جنوبي است. در سال 1962 او به سازمان برنامه و بودجه پيوست و داراي مسئوليت هاي مختلفي از جمله معاونت مدير كميته آبياري و سدسازي در سال 1976 ، بود. در سال 1197 به مديريت ادارأ مزبور ارتقا يافت. آخرين شغل وي كه از اكتبر 1973 به آن مشغول است، معاون وزير در امور فني در سازمان برنامه و بودجه مي باشد. او به زبان انگليسي صحبت مي كند.
به عنوان وزير در سازمان برنامه و بودجه، حكمت براي مقامات سفارت قابل دسترسي بود، ولي به طور قابل ملاحظه اي در موردي كه خودش مسئول بود، مؤثر و يا مفيد واقع نشد، براي مثال، درخواست تأييديه كارخانجات خارجي و مقررات اجرايي. شايد حكمت فكر مي كرد اين كه خارج از حوزأ وظايف وي در سازمان برنامه و بودجه به عنوان رئيس بخش ارتباط با مذاكره كنندگان باشد.
آوريل 1977 - فروردين 56
خسرواني، عطأالله - 1
عطأالله خسرواني وزير كشور
سرّي
عطأالله خسرواني در يك ترميم كابينه در تاريخ 42 نوامبر 1968، وزير شد. او قبلاً وزيركار و امور اجتماعي بود (از مي1961). در فوريه 1965، خسرواني به جاي حسنعلي منصور (كه ترور شد)، دبيركل حزب حاكم ايران نوين گرديد.
با وجود اين كه از بنيانگذاران حزب مزبور نبود، گزارش شده است كه برحسب خواستأ شاه بلافاصله پس از تشكيل حزب مزبور در دسامبر 1963، به آن پيوست و در كميته اجرايي آن مشغول به كار گرديد. در مي 1964، زماني كه اميرعباس هويدا از جانشيني دبيركل استعفا داد، خسرواني جايگزين وي شد. او در مي 1967 به عنوان دبيركل، مجدداً انتخاب گرديد.
تغيير محل خسرواني از وزارت كار به وزارت كشور و اظهارات وي در موضع جديد حاكي از اين است كه شوراهاي دائمي شهر براي انتخابات بايد برحسب تغييرات روش انتخابات از بين بروند و مشخص مي سازد كه او رهبري خود را در حزب مستحكم تر خواهد ساخت و سعي خواهد كرد از وزارتخانه خود براي تقويت حزب در استانها استفاده نمايد. هر چند هنوز كمي نفوذ در وزارت كار خواهد داشت، خط مستقيم حاميان وفادار وي در وزارت كار، كه در مدت هفت سال وزارت وي تقويت و تحكيم شده بود، قطع شده است. بخشي از قدرت وي در حزب عمدتاً از حمايت ديگر قدرتها ناشي مي شود كه به واسطأ داشتن كنترل انحصاري بر وزارتخانه و توانايي اش به عنوان وزير در به حركت در آوردن امور در جهت اجراي اوامر حزب در انتخابات و SPONTANEOUS - RALLIES به دست آورد. هر چند منصب جديد خسرواني، در ظاهر به نظر مي رسد كه موضع او را در حزب تحكيم نموده باشد، بيشتر محتمل است كه از ريشه آن را قطع كرده باشد.
هيچ دوستي بين هويدا و خسرواني وجود نداشته است، و شكاف قديمي ايجاد شده در حزب بين «روشنفكران» (اعضاي كانون ترقي سابق) و جناح خسرواني، به نظر مي رسد كه با گرداندن حزب توسط خسرواني به پايان رسيده است. نخست وزير ممكن است با تغيير محل خسرواني از وزارت كار به وزارت كشور و خارج كردن انصاري از كابينه، از نفوذ دو مخالف خود كاسته باشد.

 



هدف دشمن؛ خدشه دار كردن تقدس رهبري

ولايت در اسلام علاوه بر جنبه هاي اجتماعي و مادّي داراي جنبأ قوي الهي است. جنبه اي كه به رهبريت آن حالت تقدس بخشيده و گفتار و دستورات او را واجب الاجرا نموده است. حال دشمن مي خواهد رهبريت الهي جامعه به حد رهبريت ساده، آن چنان كه در كشورهاي مادّي وجود دارد، تنزّل دهد. پس بايد تقدس و الوهيّت رهبري را خدشه دار بكند تا مردم جسارت بي توجهي و عدم اجرا پيدا كنند. اين است علت شروع هتاكيها و بي حرمتيها، و مردم نبايستي ساده با اين جريان برخورد كنند كه تكرار اين جسارتها نتيجأ شومي براي جامعه در پي خواهد داشت. اين درسي است كه تاريخ مي دهد.
چه فتنه اي مي تواند بالاتر از اين باشد كه امّتي كه به حركت درآمده و مي رود تا با تداوم در حركت توحيدي خود، دژهاي استكبار را فرو ريزد و ستمگران را نابود كند، نداند و يا مردد شود كه به كدام سو برود و كدام شعار را پاسخ مثبت دهد و چه كسي را اطاعت كند؟ به آن سو مي نگرد شعار اسلامي است و چهره، چهرأ آشنا. به اين طرف مي نگرد، شعاراسلامي و چهره، چهرأ مورد اعتماد؟
مگر در جريان مشروطأ غربي، در مقابل شيخ فضل الله نوري، اين تشويش را در مردم ايجاد نكردند تا عاقبت شهادت رهبر خويش را بر چوبأ دار ليبراليسم نظاره كردند و آن را پذيرفتند؟!
مگر با ايجاد دوگانگي در رهبري نهضت، بين مصدق و آيت الله كاشاني و خراب كردن ذهن مصدق نسبت به آيت الله كاشاني مقدمات كودتاي آمريكايي را فراهم نكردند؟! حالا به كداميك از آن دو سرنوشت متمايل هستيم؟ حكومت روشنفكرانه اي كه سر از رضاخان درمي آورد؟ يا حكومت مستقيم ابرقدرتها؟ بايد با شناخت اين مواضع هر دو را نفي و عملاً در جبهه استقلال اسلامي خويش حركت كنيم. بايستي شديداً با ايجاد خلافت و پادشاهي و خط دوم مبارزه كرد، با هجوم تبليغاتي كه به اين منظور مي شود شديداً مبارزه كرد، به توهينها با قدرت پاسخ داد، و از مظلوميت خط رهبري و خط ولايت دفاع كرد.
«جامعه اسلامي، جامعه امّت است يعني در رأس جامعه، امام است. انساني كه قدرت دارد اما مردم از روي ايمان و دل از او تبعيت مي كنند و پيشواي مردم است. اما سلطان و پادشاه آن كسي است كه با قهرو غلبه بر مردم حكم مي راند. مردم دوستش ندارند. مردم قبولش ندارند. مردم اعتقاد به او ندارند. البته مردمي كه سرشان به تنشان مي ارزد.
بني اميّه امامت را در اسلام تبديل كردند به سلطنت و به پادشاهي، و هزار ماه (يعني نود سال!9 بر اين دولت بزرگ اسلامي حاكميت داشتند. تازه بناي كجي كه پايه گذاري شده بود آن چنان بود كه بعد از آن هم كه انقلاب شد بر عليه بني اميّه و رفتند، تازه بني عباس آمدند كه شش قرن (يعني ششصد سال!) در دنياي اسلام به عنوان خليفه و جانشين پيغمبر حكومت كردند. » (27)
خط اوّل ويژگيهاي متعددي دارد يكي آن كه هميشه در دل مردم بوده است و به خاطر عملكردها و صداقتش و تقوايش و ارتباطش با خدا مورد انتخاب واقع مي شده است، در حالي كه خط دوم اگر پيش هم مي رفته يا در مقطعي موفق مي شده به زور تبليغات بوده است و بر سر زبانها جاي دارد و اين موج تبليغات است كه براي مدتي خط دوم را جا مي اندازد.
دوم آن كه هميشه از سوي محرومان جامعه حمايت شده است و بيشترين ايثار و تحمل سختيها را زحمتكشان و مستضعفان جامعه كشيده و از خط اوّل حمايت كرده اند، در حالي كه خط دوم اتكأ بر قشرهاي مرفه، روشنفكرنما، آشنا با زبانهاي ديپلماسي و لغت پراكني متكي بوده است و تنها با فريب و نيرنگ توانسته حمايت مقطعي محرومان را جلب كند.
سوم اين كه، خط اوّل «خط امامت و ولايت» هميشه در مواجهه با موانع و دشمنان خارجي پيروز بوده و در خانه توسط آشناياني كه در خط دوم تجمع كرده اند، طي برنامه اي حساب شده، بظاهر شكست خورده اند، لذا خط اوّل خط سرخ شهادت و خون است.
در حالي كه خط دوم «خط خلافت وامپراتوري» هميشه با مكر و فريب در خط اوّل انحراف ايجاد كرده و نتيجه را از آن خود كرده است، ولي در مقابل دشمنان خارجي همواره خاضع، اسير و وابسته بوده است يعني در حقيقت شكست خورده و ذلت را پذيرفته اند.
خط اوّل، خط حركت براساس معنويت و انسانيت است كه مادّيت را ابزاري مي داند براي انسانيت و لذا از بعد معنوي و الهي برخوردار است چنانچه تقدس بر آن جاري است و مردم در برابر اين تقدس خاضع بوده از جان و دل پذيراي نصايح و فرامين آن هستند. در حالي كه خط دوم، خط حركت بر مبناي مادّي است، فاقد تقدس و الوهيّت است هر چند بسيار مي كوشد تا با موج تبليغاتي شديد به افراد فاقد صلاحيت رنگ مقبوليت دهد چنانچه معاويه و يزيد و. . . كوشيدند اما شهادت خداجويان زنگها را زدود و ماهيّت پليد آنها را عريان ساخت.
خط ا وّل: صراط مستقيم و روندگانش انبيأ و صالحان و شهدا و صادقين و هر كه همچون اينان به تزكيه پرداخته، با خدا انس گرفته و عشق خدا دلش را پرنموده و عملاً قدم در راه سخت و دشوار خداجويي گذارده است.
و خط دوم: صراط الجحيم و روندگانش كافران و مشركان و منافقان و فريب خوردگان و هر كه بازي خورده و دست و زبان و فكر خود را خودآگاه و ناآگاهانه درخدمت شيطان و شيطان گونه ها قرار داده باشد.
وقتي ماهيّت خط سرخ، خط صداقت، خط توحيد يعني خط امامت و ولايت را دانستيم، خواهيم فهميد كه چرا در تمامي طول تاريخ اين رهبريت كه تجسم چنين خطي است و تبيين كننده آن است، اين چنين مورد هجوم تبليغاتي و اتهامات و توهينها واقع مي شده و خط سياه جهالت و نفاق و شرك و تفرقه در مقابل آن با لباس آراسته به حق و شعار حق قد برمي افراشته اند.
ماهيّت علي(ع) و ولايت او اقتضا مي كند كه معاويه ها، طلحه و زبيرها، اشعث بن قيس ها، ابوموسي اشعري ها در يك جهت عمل كنند و آن شكستن حريم علي(ع) و ولايت اوست. چنانچه ماهيّت خط امام(ره)، امروز، اقتضا مي كند كه چپ زده هاي آمريكايي تا توده ايهاي روسي، تا ملي گراهاي ورشكسته و مذهبيهاي متمايل به ملي گرايي و روشنفكران غرب زده، همگي بدون آنكه اتحاديه اي داشته باشند هم جهت و هم شعار شوند و آشكار و پنهان به خط امام بتازند و شكستن اين خط را شعاراصلي خود سازند.
و چنان فضاي جامعه را از غبار شبهه و بدعت پر مي كنند كه تنها ايمان آورندگان صابر و پيروان وفادار ولايت و خداجويان بيداردل و پاك فطرت در امان مي مانند و ديگران يا در ترديد مي شوند و يا فريب مي خورند.
خط دوم به وجود مي آيد تا امامت و ولايت را از صحنه خارج كند، خط دوم مي خواهد حكومت كند و خط اوّل را در گوشه مساجد با دهان بسته بنشاند. خط دوم سياست را طالب است، به دين يا كاري ندارد يا آن را در خدمت خود مي گيرد و خط اوّل سياست را در دين جستجو مي كند.
و امروز دقيقاً همين حركتها انجام مي شود تا خط دوم ايجاد، تقويت و به نتيجه برسد.
مراحل رشد فتنه و نشانه هاي آن
در خطبأ 151 نهج البلاغه، علي(ع) به زيبايي رشد فتنه را بيان مي كند، ولي از آن جايي كه بخشهاي مختلف خطبه در رابطه باقسمتهاي مختلف بحث قرار مي گيرد، لذا هر بخش را درقسمت مربوط بيان مي كنيم.
در اين خطبه حضرت به دو مرحله اشاره مي كند: يكي مرحلأ پيدايش فتنه و دومي مرحلأ رشد و بروز فتنه كه به ترتيب بيان مي شود:
الف: مرحله پيدايش فتنه
تبدأ في مدار ج خف يه ا، و تؤول ا لي فظاعه ا جل يه ا، ش بابها كشباب الغلام ، و اثارها كاثار السّلام .
فتنه در راههاي پنهاني شروع مي شود، و آن گاه اصل كثيف و رسواي پنهانيش آشكار مي شود. رشد و نمو فتنه همچون رشد و نمو دوران جواني است. و آثارش همچون آثارسنگ است. در جملأ كوتاه فوق موارد زير قابل تأكيد است:
1- فتنه در شروع، پنهان است: يعني قصدها و هدفها نهفته است، شيطانها براي اهداف پليد خود نقشه مي ريزند و براساس آن عمل مي كنند تا زماني كه نقشه به مراحل خاصي از رشد خود نرسيده باشد، قصد و هدف آنها پنهان مي ماند. فتنه در شروع، آرام، آرام قوّت مي گيرد و منازل خود را يكي پس از ديگري مي پيمايد. خفيه، پنهان، مخفي، ناآشكار، پوشيده.
2- در عين اين كه در مراتب خود پوشيده و مخفي حركت مي كند و در عين پوشيده بودن، اصل كثيف و پليدش روشن است. اين جريان نو آغاز شده، باطن گنديده و مريضي دارد و نقشه هاي شومي در بطن او نهفته است.
فظاعه: رسوايي، كثيفي.
جليه، بسيار روشن و واضح، از جلأ، جلي و تجلي.
3- رشد مانند رشد دوران جواني است.
شباب: آنچه بدان آتش افروزند، شادابي و نشاط، مردان جوان.
غلام: كودك، جوان.
مي توان متصوّر شد كه همچنان كه جوان آرام آرام رشد مي كند و به قوّت و توانايي مي رسد، فتنه نيز اين چنين رشد مي كند و به مراحل قوّت خود نزديك مي شود.
و نيز مي توان متصوّر شد كه همچنان كه در جوان، تغييرات و دگرگونيهاي مهمي به طور ناگهاني روي مي دهد تا آثارخاص ّ جواني آشكار شود، فتنه نيز در هنگام بلوغ تغييرات سريعي در آن ايجاد مي شود تا آثارآن آشكار شود.
هر دو تصور مي تواند براي نتيجه گيري مفيد باشد و صادق.
4- آثار آن مانند آثارسنگ است، بدين معني كه به هر كجا كه سنگ برخورد كند آسيب مي رساند، فتنه نيز در هر قسمتي از جامعه ظاهر شود به آن قسمت آسيب جدّي مي زند.
سلمه، سلام، سنگ
بنا بر اين فتنه از مراحل پاييني شروع مي شود، رشد و تغييراتش در زمان توان يافتن همچون رشد و توان يافتن جوان است و ناگهان آشكار مي شود و به هر جاكه برسد و در هر جا كه باشد، آسيب مي رساند واثر خودش را نمايان بر جاي مي گذارد.
در قسمتي ديگر از اين خطبه علي(ع) هشدار مي دهد كه در هنگام ظهور فتنه، مواظب خودتان باشيد.
ع ند طلوع جن ينها، و ظهور كم ين ها، وانت صاب قطب ها، و مدار رحاها.
نوزاد فتنه آشكار، و پنهانش پيدا و قطب فتنه مشخص و محور گردشش معلوم مي شود.
در اين جا نيز زمان پيدايش فتنه به جنين مثال زده شده است. همان طور كه جنين پنهان از ديده هاست و نمي توان دربارأ آن گفت كه پسر است يا دختر، سالم است يا ناقص وكسي نيز نمي تواند از ظاهر حكم به تشكيل جنين كند، فتنه در مراحل پيدايش به سبب پنهان بودن و احتياط بيش از اندازه فتنه گران نامشخص است و داراي باطن پنهاني است، اما وقتي نوزاد به دنيا آمد تمام پرسشها، پاسخ داده مي شود، فتنه نيز نشانه هايي دارد كه هنگامي كه آن نشانه ها آشكار شد، بايستي هوشيار بود و از آن پرهيز و با آن مبارزه كرد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
27- مقام معظّم رهبري، حسينيه لشكر 72، 02 خرداد 5731.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14