(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 23 شهريور 1388- شماره 19462
 

بررسي پديده اعتياد در ميان نظاميان آمريكايي در افغانستان تفنگداران معتاد
بررسي دوباره جنگ 33 روزه



بررسي پديده اعتياد در ميان نظاميان آمريكايي در افغانستان تفنگداران معتاد

اشاره
آزادي، دموكراسي، امنيت، پيشرفت و... واژه هاي زيبايي هستند كه آمريكا و متحدانش با هدف فريب افكار عمومي از آنها استفاده كرده و به كشورهاي عراق و افغانستان يورش بردند. اما تاكنون ترور، ناامني، كشتار، عقب ماندگي و افزايش بي سابقه كشت موادمخدر تنها پيامدهاي اين اشغالگري بوده است. ازسوي ديگر، توليد بيش از 80 درصد موادمخدر جهان در افغانستان هرچند توانسته سالانه چيزي بالغ بر 50 ميليارد دلار نصيب آمريكايي ها كند، اما به رغم پرسودبودن اين تجارت آتش آن دامن خود آمريكايي ها را نيز گرفته است طوري كه بسياري از تفنگداران اين كشور كه در كشورشان قهرمان معرفي شده اند، پس از بازگشت از جنگ تبديل به «قهرمانان معتادي» شده اند كه به جاي «افتخار»، «اعتياد» به ارمغان آورده اند. اين مطلب، موضوع «اعتياد نظاميان آمريكايي» را بررسي مي كند.
سرويس خارجي
درجنگ ويتنام، موادمخدر به خصوص از نوع ماري جوانا، در بين سربازان آمريكايي و براي فرار از شرايط سخت جنگ و غلبه بر ترس، تنهايي، استرس وخستگي مصرف مي شد. فرماندهان ارشد نظامي نيز به دليل شرايط حساس جنگ، شايد مصرف موادمخدر توسط سربازان تحت فرمانشان را حتي مفيد نيز تلقي مي كردند؛ چرا كه در عمل هيچ اقدام جدي براي جلوگيري از مصرف آنها ديده نمي شد، اما پس از سال1968 واشنگتن ناگهان متوجه وخامت اوضاع شده و تصميم به مبارزه جدي با پديده اي گرفت كه مدت ها بود دامن ارتش را گرفته بود. دولت، تبليغات گسترده اي به راه انداخت تا بدينوسيله جلوي شيوع بيشتر اين پديده را بگيرد. همزمان، مقامات بهداشتي اين كشور هشدار دادند، ادامه اين روند اثرات سوء زياد و بلندمدتي را در بين سربازان و خانواده هاي آنها باقي خواهدگذاشت.
اما دراين ميان، براي مقامات رسمي واشنگتن، مهمتر از اثرات سوء رواني، نتيجه عمليات نظامي بود كه نامطلوب مي نمود. اعتياد تفنگداران ممكن بود بر نتيجه عمليات نظامي اثر عكس بگذارد و اين شايد بزرگترين نگراني مقامات ارتش آمريكا بود. اما آنچه مقامات فراموش كرده بودند اين بود كه اين بار اين خود سربازان بودند كه تمايلي به ترك اعتياد نداشتند. از آن پس ماري جوانا ديگر در نتيجه ماموريت هاي سربازان، تاثير مثبت يا منفي زيادي نگذاشت، چرا كه جنگ پايان يافته بود و سربازان در شرايط غيرجنگي، آن را مصرف مي كردند. پس از پايان جنگ برخي از اين سربازان علل شكست در جنگ را، فقط مقاومت جانانه جنگجويان ويتنامي نمي دانستند.
اما اكنون در افغانستان، گويا تاريخ در حال تكرار است. اينجا شرايطي به مراتب سخت تر وجود دارد. فراموش نشود كه ويتنام هرگز بزرگترين محل كشت و قاچاق موادمخدر نبوده است. در افغانستان هروئين جاي ماري جوانا را گرفته است. توجه به آمارهاي رسمي سازمان ملل درخصوص ميزان كشت موادمخدر در افغانستان قابل توجه است. جديدترين آمار نشان مي دهد
80 درصد موادمخدر جهان در افغانستان كشت مي شود. اين ميزان رشد هرگز قبل از اشغال وجود نداشت.
برخي آمارهاي رسمي كه ارتش آمريكا منتشر كرده است، نشان مي دهد مصرف شديد انواع مواد مخدر، به خصوص هروئين در كنار مشروبات الكلي، سيگار و... سربازان و حتي برخي فرماندهان آمريكايي را با مشكلات جدي مواجه كرده است. مصرف اين مواد به طور مرتب در حال رشد است و سربازاني كه به خانه هايشان باز مي گردند، بايد بقيه عمر خود را با اعتياد سپري كنند. در اين ميان، خانواده آنها نيز بار سنگين اين سوء رفتارها را بايد به دوش بكشند.
نتيجه يك تحقيق انجام شده در آمريكا نشان مي دهد. معمولا زنان آمريكايي كه آلوده به مواد مخدر يا الكل مي شوند، پـس از اعتياد همسرانشان، گرفتار شده اند. در اين ميان، برخي حتي اعلام مي كنند كه همسرانشان پس از مصرف مواد، آنها را نيز مجبور به مصرف و با خود همراه كرده اند.
در اين رابطه، مقاله «شاون مك كانا» كه در سال 2007 در بخش خبري سايت «سالون» به چاپ رسيد، قابل توجه است. «مك كانا» در اين مقاله به تشريح علل ميل نظاميان آمريكايي مستقر در افغانستان به مصرف مواد مخدر مي پردازد. فراواني، دسترسي بسيار راحت و قيمت ارزان، كافي است تا به گفته اين نويسنده، نظاميان براي فرار از اختلالات روحي رواني، فشارهاي عصبي و... به مصرف هروئين ميل پيدا كنند.
«مك كانا» با اشاره به فراواني انواع مواد مخدر به خصوص هروئين در بازارهاي «بگرام»، شهري كه پايگاه هوايي آمريكا در آن مستقر است مي نويسد:
«درست بيرون دروازه اصلي پايگاه هوايي ارتش آمريكا در بگرام، دكه هايي وجود دارد كه مردم محلي آن را «بازار بگرام» مي خوانند. براي شهروندان افغان اينجا مكاني است براي تهيه «كالاهاي دست دوم آمريكايي». اما غرفه هايي كه قلب بازار را تشكيل مي دهند تبديل به پاتوق هميشگي برخي سربازان آمريكايي شده اند. تمام طول بازار را مي توان با پاي پياده و ظرف 10 دقيقه طي كرد. در اين ميان،فروشنده ايستاده در كنار يكي از اين دكه ها رو به تو مي كند و مي پرسد: «ويسكي؟» و پاسخ مي شنود: «نه، هروئين.» فروشنده جوان كه به نظر نمي رسد بيش از 17 سال سن داشته باشد، با لبخند تو را به داخل دكه راهنمايي مي كند.»
نويسنده در ادامه مي افزايد: تصورش را بكنيد اين گونه معامله ها روزانه ده ها بار و در ده ها بازار شهر بگرام و شهرهاي ديگر افغانستان صورت مي گيرد. اگر هزينه هاي سنگين مالي آن بر پيكره اقتصاد آمريكا را در نظر نگيريم (هر بسته هروئين براي يك بار مصرف حدود 30 دلار)، آيا هزينه هاي جاني و حيثيتي آن كم است؟ راستي آمريكا با چه وعده اي به اين كشور حمله كرد؟!
«كانا» ادامه مي دهد: «وقتي از برخي سربازان خواستم براي اطلاع رساني اقدام كرده و از تجربيات و مشاهدات شخصي خود از چگونگي مصرف يا معامله مواد مخدر در طول خدمتشان در افغانستان بگويند، يكي كه حاضر نشد نامش را بگويد وحشت زده گفت: در حال حاضر در استخدام ارتش به سر مي برم و در صورت افشاگري قطعا اخراج خواهم شد.
ديگري گفت: من هم هنوز در حال خدمت در ارتش هستم، ولي اين را بگويم سربازان زيادي را مي شناختم كه با هم در بگرام خدمت مي كرديم و الان به احتمال زياد در زندان هاي آمريكا به سر مي برند، شايد هم در يكي از خيابان ها خماري مي كشند، درست نمي دانم!
سرباز بعدي سكوت را ترجيح داد، چرا كه او نيز نگران عواقب اظهاراتش است. پس از اصرارهاي زياد من، به آرامي گفت: آنها برادران من هستند اگر از تخلفاتشان در افغانستان بگويم حتما براي خودم و آنها مشكلات جدي به وجود خواهم آورد. بنابر اين، ترجيح مي دهم سخني نگويم.»
در همين رابطه، سال گذشته نيز سايت Common Dreams به قلم «آشا بندل» و «توني نيومن»، اقدام به انتشار گزارشاتي از اعتياد تفنگداران آمريكايي در حال خدمت در افغانستان كرد.
اين گزارش، به سربازان آمريكايي بازگشته از جنگ عراق و افغانستان مي پرداخت كه به جاي «افتخار»، «اعتياد» به ارمغان آورده و پس از تحميل بار سنگين اين سوء رفتارها، كارشان به خيابان ها و زير پل و در نهايت خودكشي منتهي شده است.
مقايسه شمار سربازاني كه به دلايل اعتياد، افسردگي، مصرف داروهاي روانگردان و... دست به خودكشي زده اند، با شمار كشته شدگان در حين جنگ، موضوع مهمي بود كه «بندل» و «نيومن» به بررسي آن پرداخته بودند:
«هفته گذشته شبكه «سي. بي. اس. نيوز» با پخش يك بمب خبري اعلام كرد كه براساس مطالعات انجام شده اين شبكه كه پنج ماه نيز به طول انجاميده است، تعداد كهنه سربازاني كه در يك سال اخير خودكشي كرده اند، از تعداد كشته هاي ما در جنگ عراق بيشتر بوده است.»
بررسي دقيق معضل - فقط اعتياد - نظاميان آمريكايي، چه آنها كه بازگشته اند و چه آنها كه هنوز در افغانستان يا عراق حضور دارند، نيازمند اطلاعات دقيق و آمار صحيحي است كه تاكنون چنين آماري منتشر نشده است. مسئولان آمريكايي در اين مدت به غير از چند مورد، تنها اقدام به كلي گويي كرده اند. هر از چند گاهي يك مقام نظامي آمريكايي آماري به اين شكل منتشر كرده كه مثلاً «ارتش گزارش هايي از موضوع مواد مخدر و الكل منتشر كرده است.» در اين آمارها معمولا به اين اشاره نمي شود كه به عنوان مثال آزمايش اعتياد چند نفر از تفنگداران كهنه كار آمريكايي مثبت شده است.
در اين ميان اما، موسسه اداره كهنه سربازان آمريكا (VAS) كه گفته مي شود نسبت به ساير منابع، آمارهاي دقيقتري در اختيار دارد، حدود دو سال پيش (سال 2007) گزارشي منتشر كرد كه به نظر مي رسد نسبت به آمار و ارقام ديگر، اطلاعات بيشتري در خود داشته باشد. اين موسسه اعلام كرد تنها، در ميان سربازان آمريكايي كه در عراق و افغانستان مستقر هستند، حدود 30 هزار كهنه سرباز وجود دارد كه به طور جدي در معرض اعتياد قرار دارند و در اين باره آمار دقيقي از سربازان مستقر در ساير نقاط جهان در دست ندارد. اين موسسه آمريكايي در گزارش سال 2006 خود نيز حاضر به اعلام شمار دقيق سربازاني كه در اين دو كشور به مواد مخدر اعتياد پيدا كرده بودند نشده و اقدام به كلي گويي كرده بود.
از سوي ديگر، شناسايي نظاميان معتاد، مشكل ديگري است كه مقامات مسئول آمريكايي آن را يكي از دلايل نداشتن آمار دقيق عنوان مي كنند.
برخي كارشناسان درماني آمريكا اما با پرداختن به اين موضوع، سعي دريافتن راه حل هايي دارند تا به وسيله آن، بتوان قبل از آنكه خيلي دير شود، پي به اعتياد نظاميان برده و آنها را شناسايي كنند. برخي از اين كارشناسان معتقدند بين 5 تا 10 سال زمان مي برد تا با ظهور علائم لازم؛ به اعتياد يك مصرف كننده پي برد.
دكتر «جودي ترافتون» از كارشناسان مركز VAشS كاليفرنيا در اين باره مي گويد: ما متوجه شده ايم بسياري از نظاميان معتادي كه به تازگي شناسايي شده اند، در زمان جنگ خليج فارس هروئين مصرف مي كرده اند. در سال هاي نخست شروع مصرف، به سادگي نمي توان متوجه اعتياد فرد شد. اين امر ما را در تعيين شمار دقيق سربازان معتاد به خصوص زماني كه سرباز جوان باشد، دچار مشكل مي كند و اين از جمله دلايل نداشتن آمار دقيق است.
خانم «ترافتون» مي افزايد: بسياري از اين سربازان حاضر به مراجعه به كلينيك هاي درماني نيستند و اكثر نظامياني هم كه مراجعه كرده اند، با فشار خانواده مجبور به اين كار شده اند كه در اين صورت نيز، احتمال بازگشت فرد به مصرف مجدد مواد مخدر بسيار زياد است. به هر حال، آنچه مسلم است اين است كه شمار واقعي مبتلايان به اين عارضه، بسيار بيشتر از آمارهاي ارائه شده است. اطلاعات و آمارهاي غيررسمي نشان مي دهد كه به زودي موجي از كهنه سربازان آمريكايي معتاد به هروئين شناسايي شوند.
«ترافتون» در ادامه، به سفرهايي كه شخصاً به افغانستان كرده و ملاقات هايي كه از نزديك با نظاميان آمريكايي داشته است مي پردازد:
«من گاهي فيلم هم مي سازم. يك بار در سفري كه به افغانستان داشتم، اقدام به تهيه فيلمي تحقيقاتي در خصوص يك سرباز كردم كه به طرز ناراحت كننده اي جان خود را از دست داده بود.
«جان تورس» قبل از مرگ، به دوستان و خانواده خود از همه گير شدن مصرف هروئين در بگرام گفته بود. شهري كه دولت بوش ادعا كرده بود صدها ميليون دلار براي نابودي خشاش در آنجا هزينه كرده است. در دو سفري كه طي يك سال به اين شهر كردم، ده ها بار تقاضاي هروئين كردم و حتي يك بار هم «نه» نشنيدم. «تورس» راست مي گفت.»
«ترافتون» در ادامه به نحوه تهيه مواد مخدر توسط سربازان آمريكايي- هنگامي كه پولي در بساط ندارند- اشاره كرده و مي افزايد: «من بارها شاهد بودم كه چگونه يك نظامي آمريكايي، حساس ترين تجهيزات نظامي خود را براي بدست آوردن مقداري هروئين مي دهد. سربازاني كه در بگرام خدمت كرده اند، شاهد اين ادعا هستند. آنها مي گويند هروئين در تمام بگرام به راحتي يافت مي شود. نظاميان جوان آمريكايي درست مثل تابوت هاي حامل اجساد كه به پايگاه هوايي «داور» در حال حركتند، به سوي هروئين و اعتياد در حركتند، شناسايي آنها سال ها زمان خواهد برد؛ پس از شناسايي، مي فهمي كه خيلي دير شده است.»
«باز گرديم به جامعه آمريكا، پيدا كردن يك نظامي معتاد بازگشته از جنگ افغانستان، كار سختي نيست. تقريباً هيچ كهنه سرباز بازنشسته يا اخراج شده از ارتشي را نيافتم كه بگويد هروئين در پايگاه هاي آمريكايي نديده است و بيشترشان نيز حداقل يكبار از نزديك شاهد مصرف كردن هروئين توسط يك نظامي بوده اند.»
علت اين امر چيست؟ چرا پس از ورود اشغالگران به افغانستان، اين كشور حتي به توليدكننده بيش از 90 درصد مواد مخدر جهان نيز ارتقاء يافت؟ آيا آمريكا در اين رشد نقش داشته است؟ چقدر؟
سال گذشته وقتي نمايندگان افغانستان براي شركت در همايشي به ميزباني قوه قضائيه جمهوري اسلامي ايران به هتل «هما» آمده بودند، پس از مواجه شدن با سؤالات مذكور، سكوت را ترجيح دادند. پس از پافشاري هاي بنده، يكي از اين ميهمانان با كمال تعجب گفت: «حضور آمريكايي ها نقش مثبتي در كاهش توليد مواد مخدر داشته است!!! اين در حالي است كه سازمان ملل سال گذشته اعلام كرد، براي نخستين بار تقريباً تمام مواد مخدر جهان (حدود 95 درصد) در افغانستان توليد شده است.
آنچه مسلم است اين است كه نبايد نقش مقامات بلند پايه آمريكا و فساد گسترده در سيستم اداري افغانستان را فراموش كرد. گزارش هاي بسياري وجود دارد كه نشان مي دهد بسياري از مقامات آمريكايي و اروپايي در كشت و قاچاق مواد مخدر در افغانستان نقش مستقيم دارند.
در تاريخ 30 مرداد ماه سال جاري، منابع خبري افغانستان اعلام كردند كه طي سه سال گذشته برخي افسران نيروهاي چند مليتي، به خصوص نظاميان انگليسي و آمريكايي، بااستفاده از تابوت حامل اجساد سربازان، اقدام به قاچاق مواد مخدر به كشورهاي خود مي كنند تا آنها نيز از اين معامله پرسود بي نصيب نمانند.
براساس اين گزارش، طي اين مدت افسران اشغالگر همچون دهه هاي 60 و 70، با استفاده از تابوت هاي فلزي دو جداره سربازان كشته شده خود، صدها كيلوگرم انواع مواد مخدر را از افغانستان خارج كرده اند.
چندي پيش نيز «محمود گاريف»، فرمانده ارتش شوروي در دوران اشغال افغانستان، طي مقاله اي كه در پايگاه اينترنتي «آلترانفو» به چاپ رسيد، از تجارت گسترده مواد مخدر توسط مقامات آمريكايي پرده برداشت.
«محمود گاريف» اعلام كرد: قاچاق مواد مخدر در افغانستان براي آمريكايي ها، نزديك به
50 ميليارد دلار در سال درآمد دارد، كه با اين مبلغ تمام هزينه ها براي حفظ نيرو در افغانستان كاملا پوشش داده مي شود. به گفته اين مقام سابق نظامي، تمامي عمليات قاچاق مواد مخدر از طريق شهر «اوچ»- شهري كه شوروي در زمان اشغال اين كشور درصدد تاسيس پايگاه هاي نظامي در آنجا بود انجام مي پذيرد.
گاريف در ادامه افزود خود آمريكايي ها اعتراف دارند كه مواد مخدر غالبا توسط هواپيما از افغانستان به خارج از اين كشور انتقال مي يابد. فرمانده شوروي اضافه مي كند، نظاميان آمريكايي براي نابودي طالبان در افغانستان به سر نمي برند.
سايت «گلوبال ريسرچ» به نقل از «كريستوفر شاون گولد اسميت»، از فرماندهان سابق ارتش آمريكا در عراق نيز در اين باره نوشته است: «شايد خدا به آمريكا و مردم عراق رحم كند، خدا به ما نيز رحم كند چرا كه احتمالا ما نيز در به وجود آوردن اين معضل خانمانسوز سهمي داشته باشيم.»

 



بررسي دوباره جنگ 33 روزه

اين جنگ زلزله نظامي و سياسي را در درون رژيم صهيونيستي به وجود آورد و سران اين رژيم يكي پس از ديگري از سمت خود مجبور به كناره گيري شدند.
رئيس سابق ستاد مشترك رژيم صهيونيستي در همايش بررسي جنگ 33 روزه كه از سوي مركز تحقيقات امنيت ملي در دانشگاه «تل آويو» برگزار شد اعتراف كرد كه جنگ اسرائيل عليه لبنان در سال 2006 زائيده عمليات به اسارت گرفته شدن سربازان اسرائيلي نبود بلكه اين جنگ با اتكاء به اطلاعات امنيتي، از پيش طراحي شده بود.
«دان حالوتس» افزود: تصميم اسرائيل براي شروع جنگ عليه لبنان بيانگر فهم دقيق از واقعيت بود وعمليات نظامي و حملات شديدي كه نيروي هوائي اسرائيل دراين جنگ انجام داد، تبلور چيزي بود كه از پيش آماده كرده بوديم. به همين دليل، جنگ دوم لبنان زائيده به اسارت گرفته شدن دو سرباز اسرائيلي توسط حزب الله نبود.
وي تصريح كرد: اگر اطلاعات امنيتي كه پيش از جنگ دوم لبنان به دست آمده بود اكنون نيز وجود داشت بار ديگر توصيه مي كرد كه جنگ سوم عليه لبنان آغاز شود.
حالوتس نخستين كسي بود كه بهاي شكست درجنگ 33 روزه را پرداخت و پس از اين جنگ مجبور شد از سمت رياست ستاد مشترك ارتش اسرائيل كنار رود.
به اعتقاد كارشناسان و تحليلگران مسائل خاورميانه، رژيم صهيونيستي از حمله به لبنان دو هدف عمده را دنبال مي كرد، يكي متلاشي كردن حزب الله و ديگري آزاد كردن دو نظامي خود.
با نگاهي به تحولات سياسي منطقه درمي يابيم كه رژيم صهيونيستي دراين جنگ به هيچ يك از دو هدف مزبور دست نيافت و تنها در 16 ژوئيه 2008 بود كه اجساد 199 شهيد لبناني، فلسطيني و عرب در مقابل 2 جنازه اسير اسرائيلي كه درعمليات «الوعد الصادق» 12ژوئيه 2006 به اسارت گرفته شده بودند، تحويل حزب الله داد.
در عمليات تبادل اسيران بين رژيم صهيونيستي و حزب الله كه با ميانجيگري آلمان صورت گرفت «سمير قنطار» قديمي ترين اسير لبناني در بند رژيم صهيونيستي به همراه چهار تن از مبارزان مقاومت اسلامي درجنگ 33روزه به اسارت گرفته شده بودند، آزاد شدند.
حزب الله لبنان كه فاقد تجهيزات و ادوات يك ارتش كلاسيك بود و جنگ نابرابري را در برابر ششمين ارتش دنيا اداره كرد، 3465 فروند موشك را به سوي سرزمين هاي اشغالي شليك كرد كه علاوه بر ايجاد ناامني رواني براي صهيونيست ها، برتري و ابتكار عمل را در ميدان جنگ به دست گرفت. البته با ادامه يافتن جنگ مشخص شد كه هدف اصلي آن متلاشي كردن حزب الله بوده است.
شايد بتوان گفت كه اين جنگ اجتناب ناپذير بود و دير يا زود اتفاق مي افتد و در اين ميان اسارت دونظامي اسرائيلي بهانه اي براي آغاز حملات شد. اسرائيل همواره از حضور حزب الله در مرزهاي جنوب لبنان نگران بود و ترجيح مي داد كه اين نگراني را از طريق اعمال فشار جهاني عليه سوريه و متحدان آن برطرف سازد.
با توجه به روند تحول اوضاع در لبنان كه نشاني از خلع سلاح حزب الله در آن ديده نمي شد، رژيم صهيونيستي درپي فرصتي بود تا با قدرت نظامي خود حزب الله را از ميان برداشته و به تغيير آرايش سياسي در لبنان كمك كند. از نظر «ايهود اولمرت» نخست وزير وقت رژيم صهيونيستي بحران حاكم بر لبنان زمينه را براي پايان دادن به تهديد حزب الله چه از طريق خلع سلاح آن و چه از راه نابودي امكانات نظامي و رفاهي اش فراهم كرده بود.
پنج روزي از جنگ مي گذشت كه «تزيپي ليوني» وزير خارجه وقت رژيم صهيونيستي كه در حال حاضر سمت رياست حزب «كاديما» و اپوزيسيون را برعهده دارد، در كنفرانسي مطبوعاتي هفت شرط عجيب و غريب را براي آتش بس اعلام كرد كه اين شرط ها عبارت بودند از: لزوم آزادي سربازان اسير، توقف شليك موشك به اسرائيل، اجراي قطعنامه 1559، از بين رفتن حزب الله و تضمين مجهز نشدن آن به سلاح در آينده، استقرار ارتش لبنان و دور شدن حزب الله از مرزهاي جنوب لبنان.
در اين ميان احزاب و گروه هاي داخلي مخالف حزب الله در لبنان و اعراب محافظه كار نيز با اسرائيل همسو شدند به طوري كه «فؤاد سينيوره» نخست وزير وقت لبنان در دوره جنگ 33روزه به ارتش دستور داد خودروهاي حامل سلاح كه به سمت جنوب لبنان در حال حركتند، توقيف كنند و يكي از سرويس هاي امنيتي وابسته به ائتلاف 14مارس نيز سرگرم تحقيق براي يافتن محل اختفاي رهبران حزب الله و شخص سيد حسن نصرالله شده بود تا به اسرائيلي ها اطلاع دهد.
كارشناسان بر اين نظر بودند كه حزب الله تنها بهانه اي بيش نبوده و كساني كه جنگ را به راه انداخته و از آن حمايت كرده اند برنامه گسترده تري را نظر داشتند كه فراتر از منطقه و بقاي حزب الله بود.
چنانكه با شدت يافتن درگيري ها كاخ سفيد نيز در راستاي طرح خاورميانه اي جديد خود و براي سركوب نيروهاي مخالف در منطقه و حمايت از آنچه «دولت هاي ميانه رو» در منطقه مي خواند، هيچ عجله اي از خود براي برقراري آرامش در منطقه نشان نداد و تمايل داشت كه به اسرائيل زمان كافي براي درهم كوبيدن حزب الله و نيز تخريب زيرساخت هاي اقتصادي لبنان را بدهد.
در اين راستا «كاندوليزا رايس» وزير خارجه دولت بوش در پاريس از جنگ لبنان به عنوان لحظه اي سرنوشت ساز براي اتحاد كشورهاي عرب ميانه رو با آمريكا براي رويارويي با دولت هاي تهران و دمشق ياد كرد كه به ادعاي وي از حزب الله لبنان و جنبش فلسطيني حماس حمايت مي كنند. علاوه بر آن، كشورهاي اروپايي و نيز برخي از كشورهاي عربي مثل عربستان و مصر و اردن در بازگذاشتن دست رژيم صهيونيستي در لبنان اتفاق نظر داشتند.
براساس آمار رسمي منتشر شده به دنبال تهاجم گسترده رژيم صهيونيستي به لبنان بيش از 1200لبناني كه بيشتر آنان را غير نظاميان تشكيل مي دادند، شهيد و 4400نفر نيز مجروح شدند و 270تن از نيروهاي مبارز حزب الله و 50نظامي و پليس لبناني و پنج تن از نيروهاي حافظ صلح كشته شدند.
اين جنگ 8 ميليارد و 200 ميليون دلار خسارت مستقيم به لبنان وارد كرد. در اين جنگ
158 نفر نيز از نظاميان اسرائيلي كشته و در اين ميان هم
43 غيرنظامي بر اثر حمله موشكي حزب الله لبنان كشته شدند.
براساس آماري كه دولت لبنان منتشر كرده است در اين جنگ در مجموع 125 هزار واحد مسكوني در لبنان تخريب يا خسارت ديده اند.
به رغم اجماع بين المللي و نيز حمايت برخي گروه هاي لبناني از رژيم صهيونيستي در جنگ
33 روزه، نيروهاي حزب الله در عرصه نظامي موفق شدند اسطوره شكست ناپذيري اسرائيل را در هم بكوبند، به گونه اي كه اين شكست براي اسرائيلي كه به غير از پيروزي به چيز ديگر در ميدان جنگ نمي انديشيد، قابل تصور نبود و براي اين رژيم بسيار سنگين تمام شد.
از سوي ديگر به رغم برخورداري رژيم صهيونيستي از تجهيزات پيشرفته و نفرات بيشتر، حزب الله برتري محسوسي بر اين رژيم داشت و بدين ترتيب حزب الله نه تنها توان نظامي خود را حفظ كرد بلكه به جايگاهي در جهان عرب و اسلام دست يافت كه نابودي آن از هر زمان ديگري ناممكن تر شد و سران رژيم صهيونيستي نيز به شكست در برابر حزب الله لبنان اعتراف كردند.
«شائول موفاز» وزير جنگ سابق و وزير حمل و نقل كنوني اسرائيل به شكست اين رژيم در نبرد با حزب الله لبنان اعتراف كرد و گفت: «بايد بپذيريم كه در اين جنگ شكست خورده ايم.»
«موفاز» همچنين در سومين سالروز جنگ 33 روزه در گفت وگو با راديو سراسري اين رژيم گفت كه اسرائيل در مقابل حزب الله توان بازدارندگي محدودي نشان داد و جنگ دوم لبنان به منزله هدر دادن فرصت بود زيرا امكان تحقق دستاوردهاي زيادي وجود داشت.
وي افزود: در حال حاضر حزب الله موشك هائي به مراتب بيشتر از آنچه كه پيش از جنگ دوم لبنان داشت، در اختيار دارد و برد اين موشك ها نيز افزايش يافته است.
«امير پرتس» وزير جنگ رژيم صهيونيستي نيز گفت: «نتايج ناگوار اين جنگ براي اسرائيل، ما را به بازبيني در مسائل داخلي ملزم كرد.»
همچنين ژنرال «يوسي كوپرواسر» رئيس اطلاعات نظامي اسرائيل در گفت وگو با نيوزويك اعتراف كرد: «نصرالله با شجاعتش و ايثارش، غرور از دست رفته اعراب را احيا كرد.»
«يوسي آلفر» يك مقام ارشد موساد نيز درباره نصرالله گفت: «او آدم زيركي است و با اقدامات خود مايه حسادت دوستان و دشمنان است.»
كميته بررسي دلايل شكست اسرائيل در تهاجم 33 روزه عليه لبنان در گزارش خود اعلام كرد، ايهود اولمرت نخست وزير، امير پرتس وزير دفاع و دان حالوتس رئيس سابق ستاد ارتش اين رژيم عاملان اصلي شكست و ناكامي هاي تل آويو در تجاوز به لبنان هستند.
در واقع اين جنگ زلزله نظامي و سياسي را در درون رژيم صهيونيستي به وجود آورد و سران اين رژيم يكي پس از ديگري از سمت خود مجبور به كناره گيري شدند.
پيش از انتشار گزارش وينوگراد، دان حالوتس رئيس ستاد مشترك ارتش رژيم صهيونيستي از سمت خود كناره گيري كرد. ولي اولمرت و پرتس با وجود اينكه آمادگي خود را براي كناره گيري اعلام كردند ولي در مقام خود باقي ماندند.
گرچه مطبوعات و رسانه هاي غربي درصدد بودند كه فساد مالي و گرفتن رشوه اولمرت را برجسته كنند و آن را دليل اصلي كناره گيري وي اعلام كنند و روي اين مسئله مانور دهند ولي نبايد اين نكته را از نظرها دور داشت كه اين امر برآمده از پس لرزه هاي شكست در جنگ 33 روزه است. در كنار اين عامل، بايد موضوع تبادل اسيران ميان حزب الله و رژيم صهيونيستي را نيز افزود كه به اعتبار داخلي و بين المللي اين رژيم لطمه سنگيني وارد كرد.
به دنبال شكست اسرائيل در جنگ 33 روزه مخالفت ها عليه اولمرت درون رژيم صهيونيستي بالا گرفت و ميزان محبوبيت وي كاسته شد ولي او اصرار داشت همچنان در راس قدرت باقي بماند اما سرانجام مجبور شد تحت فشارهاي فزاينده داخلي از قدرت كناره گيري و براي هميشه با زندگي سياسي خداحافظي كند.
پيش از اين سيدحسن نصرالله دبيركل حزب الله لبنان نيز كناره گيري مقامات ارشد رژيم صهيونيستي را به دليل شكست در جنگ 33 روزه پيش بيني كرده بود.
زماني كه رژيم صهيونيستي پس از گذشت 30 روز نتوانست به اهداف از پيش طراحي شده خود دست يابد، سازمان ملل نيز قطعنامه 1701 را براي توقف درگيري ها به تصويب رساند كه مورد پذيرش دو طرف نيز واقع شد اما تصويب اين قطعنامه خود يك چالش بود و اجراي آن چالشي ديگر. زيرا اين قطعنامه كه با حمايت دو قدرت آمريكا و فرانسه به تصويب رسيده بود داراي بندهايي ضد و نقيض بود كه خود در درازمدت اجراي آن را به مخاطره مي افكند.
در اين قطعنامه آمريكا و فرانسه علاقه مند بودند تا چيزي را كه اسرائيل نتوانست در عمليات نظامي انجام دهد در عرصه سياسي به دست آورند. بنابراين، پس از پايان جنگ اسرائيل در لبنان، بحث خلع سلاح حزب الله در دستور كار نيروهاي موافق به اصطلاح طرح هاي آمريكا و اروپا در لبنان قرار گرفت كه اين نشان مي داد آنها مايلند آنچه را كه در عرصه نظامي نتوانستند به دست آورند در عرصه سياسي كسب كنند.
بلافاصله پس از پايان جنگ اسرائيل در لبنان بحث خلع سلاح حزب الله در دستور كار نيروهاي موافق يا ائتلاف 14 مارس قرار گرفت. در قطعنامه 1701 بندي درباره اجراي قطعنامه 1559 درنظر گرفته شده كه يكي از مهم ترين مفاد اجرايي آن مربوط به خلع سلاح گروه هاي شبه نظامي در لبنان است.
كشورهاي غربي از حزب الله لبنان به گروهي شبه نظامي ياد كردند و به ويژه آمريكا و رژيم صهيونيستي بر خلع سلاح اين جنبش پافشاري و براي ايجاد كمربندي امنيتي در اطراف اسرائيل تلاش كردند. اين درحالي است كه حزب الله لبنان بارها بر حفظ سلاح مقاومت تأكيد كرده و آن را براي مقابله با تجاوزات رژيم صهيونيستي ضروري دانسته است.
سيدحسن نصرالله نيز بارها تأكيد كرده كه سلاح مقاومت براي اعمال فشارهاي سياسي نيست و تنها براي مقاومت و دفاع از كشور در برابر متجاوزان خارجي است.
اين جنگ علاوه بر اينكه در ابعاد نظامي دستاوردي بزرگ را براي حزب الله و مقاومت رقم زد در حوزه سياسي نيز توانست دستاوردهاي مهمي را براي مقاومت به همراه آورد.
بسياري از تحليلگران مسائل سياسي جنگ 33 روزه را «تغيير راهبردي» در منازعه عربي و رژيم صهيونيستي مي دانند. درواقع ابهت و اسطوره شكست ناپذيري رژيم صهيونيستي در جنگ
33 روزه لبنان فرو ريخت و نوعي اعتماد به نفس را در بين نيروهاي مقاومت تقويت كرد كه با دشمن تا بن دندان مسلح نيز مي شود به مبارزه برخاست و آنها را درهم شكست كه اين امر در جنگ
22 روزه غزه بار ديگر اتفاق افتاد و تغيير راهبردي در منازعه عربي و صهيونيستي ايجاد كرد كه پايه و اساس آن در جنگ لبنان شكل گرفته بود.
اهدافي كه رژيم صهيونيستي در حمله به نوار غزه اعلام كرد، «تغيير معادله در نوار غزه»، «جلوگيري از پرتاب موشك هاي مبارزان فلسطيني» و نيز «نابودي گروه هاي مقاومت فلسطيني» بود كه در اين جنگ نيز تحقق نيافت. نيروهاي مقاومت با الگوبرداري از مقاومت حزب الله لبنان دومين شكست را پس از شكست اين رژيم در جنگ 33 روزه از مقاومت لبنان، بر اين رژيم تحميل كردند و رژيم صهيونيستي را از دستيابي به اهداف از پيش تعيين شده اش ناكام گذاشتند.
خبرگزاري فارس

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14