(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 25 شهريور 1388- شماره 19464
 

وزير فرهنگ سوسياليست
انقلاب هم ريزش دارد هم رويش

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




وزير فرهنگ سوسياليست

برنامه وزير جديد فرهنگ
درخشش برنامه جديد فرهنگي خود كه كوشش هاي وزارتخانه در جهت آنها متمركز خواهند بود را مشخص نمود. درخشش احساس مي كند كه افزايش زياد فعلي دانشجويان دانشكده ها ارزش واقعي براي ايران ندارد. درخشش اميدوار است كه تعداد دانشجويان را كم كند، بخصوص خارج كشور، و تعداد زيادي مدارس حرفه اي (هنرستان) بسازد، زيرا ايران در حال حاضر به تكنسين هاي آموزش ديده بيش از فارغ التحصيلان دانشگاهي نياز دارد. بنا به عقيدأ درخشش، بعد از اينكه دانش آموزي مدرسأ ابتدايي را به پايان رساند، بايد تصميم گرفته شود كه آيا او به هنرستان اعزام شود و يا اينكه تحصيلات رسمي (سمت دانشگاهي) را ادامه دهد. همزمان با آن درخشش، فقط به بهترين دانش آموزان اجازأ ورود به دانشگاه را خواهد داد و آنها نيز اكثراً در ايران به تحصيلات خود ادامه خواهند داد. (تذكر: درخشش به طور اخص نسبت به تعداد دانشجويان ايراني رو به افزايش كه در دانشگاههاي خارج تحصيل مي نمايند، حساس است. بخصوص كه تعداد زيادي از آنان افراد شايسته اي نيستند و تحصيل آنها در خارج كشور موجب مصرف شديد ذخاير ارزي كشور مي شود. به طور ايده آل، درخشش مايل است دانشجويان دانشگاههاي خارج كشور را به فارغ التحصيلان دانشگاههاي داخل كشور محدود نمايد. به طور واقع بينانه، درخشش اذعان دارد كه اجراي چنين برنامه اي به زمان نياز دارد، ولي او در نظر دارد كه براي اجراي آن فشار لازم را اعمال نمايد. )
مشاورين اصل چهار و برنامه فولبرايت
در بحث راجع به مشاورين آموزشي اصل چهار، مأمور گزارشگر به اين نتيجه گيري قطعي رسيد كه درخشش هيچ گونه تماسي با آنها ندارد و يا تماس كمي با آنها دارد. مأمور گزارشگر وي را تشويق نمود كه ايده هاي خود را با مشاورين در ميان بگذارد و مسئله را با آنها مورد بحث قرار دهد، مأمور گزارشگر داوطلب شد كه در صورت احساس نياز درخشش، به وي كمك نمايد. در مورد استادان فولبرايت، درخشش تا حدي طولاني صحبت نمود. در بحث راجع به اين استادان، درخشش رقم «بيست» را يا رقمي حدود آن را براي نيازهاي مشابه اظهار نمود كه فقط براي تهران ترجيح مي دهد. صرفنظر از استثنائات قابل توجه (استادان فولبرايت در دانشكده طب)، درخشش ايدأ پاييني از برنامه به عنوان يك كليت دارد. او احساس مي كند كه برنامه به طور ناصحيح جهت دهي شده است. به جاي بيست نفر استاد متوسط كه كار كمي انجام دهند، درخشش به سه يا چهار گرداننده امور اداري علاقمند است كه نياز تأسف بار وزارت فرهنگ هستند. علاوه بر اين، بيست نفر از فولبرايت در تهران، براي وزارت فرهنگ حدود شصت هزار ريال در ماه به طور متوسط هزينه در برخواهند داشت، درخشش ممكن است مقدار بيشتري پول به تعداد كمتري پرداخت نمايد، ولي به افرادي مناسب تر.
عقايد سياسي
عقايد سياسي درخشش به آخرين گفتگو با مأمور گزارشگر، تا حدي تغيير يافته اند. او هنوز توجه زيادي به نوعي سازماندهي سياسي دارد كه به عنوان مبنا و پايه براي حفظ آزادي و مبارزه انتخاباتي كانديداها به كار گرفته شود، ولي او مطمئن نيست كه احزاب سياسي پاسخ مناسبي براي آن باشند. درخشش احساس مي كند كه شاخه قانوني دولت بايد در مقابل نمايندگان مناطق مختلف كشور مسئول باشد، نه فقط مجري، آن گونه كه در گذشته بوده اند.
درخشش كم و بيش مغلوب تفحص ناپذيري دولت ايالات متحده شده كه براي وي صورت يك معما را پيدا كرده است. ايالات متحده مطمئن است كه نظام وي بهترين نظام دولتي است، ولي براي صدور اين نظام هيچ تمايلي ندارد. درخشش احساس مي كند كه ما بايد كوشش هايي براي استقرار دولت هايي از نوع دولت خود در ساير كشورها، به عمل آوريم.
درخشش، محمد - 2
وزير فرهنگ
سرّي
محمد درخشش، كسي كه اعتصاب گسترده معلمان سراسر كشور كه موجب به قدرت رسيدن اميني گرديد، را سازماندهي و اجرا نمود، به وضوح در جهت نظم دهي و آرام سازي آموزگاران حركت كرده و نشان داده است كه دولت فعلي به معني دولت كار است. او در قبول سمت كند بود. او احتمالاً معتقد بوده است كه وحدت با دولت اميني ممكن است حمايت آموزگاران جناح چپ را از وي از بين ببرد، يا اينكه منتظر بوده است تا مطمئن شود پول لازم براي زياد كردن حقوق آموزگاران وجود دارد (كه دارد). به هر حال، به طور موثق گزارش شده كه درخشش به اميني گفته است فقط در صورتي وزارت را قبول مي كند كه بتواند پس از سه ماه استعفا دهد.
درخشش داراي سوابق شركت در فعاليت هاي سوسياليستي ايران است و در حقيقت تنها عضو كابينأ اميني است كه شهرت ملي در بين مخالفين تحصيل كردأ طبقه متوسط رژيم دارد. در اوايل دهأ 40 او با كريم سنجابي در تشكيل هسته حزب ايران همكاري نمود، و متعاقباً به نيروهاي حزب توده پيوست. با كمك كمونيست ها، درخشش خيلي زود توانست انجمن معلمان دانشگاه ديده را سازمان دهد، كه اعضاي اصلي آن كمونيست ها بودند. فشار توده در 1952، موجب ايجاد دو جناح دست راستي و دست چپي در انجمن شد. از اين مقطع است كه گفته مي شود درخشش حزب را ترك نموده است. در سال 1954 به عنوان كانديداي مجلس هيجدهم، تاريخي طولاني از همكاري بين درخشش و خليل ملكي به عنوان «نيروي سوم» شروع شد. در آن موقع هر دو نفر آنها، مخالف حزب توده بودند و هنوز هستند. درخشش پس از اداي سوگند در مقابل منوچهر اقبال مبني بر اينكه قبلاً كمونيست بوده است، ولي ديگر كمونيست نيست، در انتخابات مجلس هيجدهم، انتخاب شد. او گفت كه با فشار اقبال بر معلمان براي عدم اجراي دستورات كميته مركزي حزب توده مخالف بوده است. اقبال اين اطلاعات را براي شاه بازگو نمود، او گفت كه از ارتباط درخشش با كمونيست ها اطلاع داشته است، ولي اين را نيز مي دانسته كه او از حزب استعفا داده است و براي اطلاعات ارتش ايران خدمت مي كند.
در سال 1957 براي ورود به مجلس نوزدهم، درخشش با گروه سيد جعفر بهبهاني به عنوان كانديداهاي مستقل همكاري نمود، ولي به هر حال انتخاب نشد.
به عنوان نايب رئيس كميتأ فرهنگي مجلس هيجدهم، درخشش به طور چشمگيري براي احقاق حقوق معلمان مبارزه نمود و شهرت زيادي در رهبري موارد دانشگاهي كسب كرد كه تا امروز آن را حفظ نموده است. او رياست اسمي و حقيقي باشگاه مهرگان را به عهده دارد، كه تنها سازمان مهم معلمين مدارس ابتدايي و متوسطه در ايران است. او معلم تاريخ و جغرافيا در مدارس تهران بوده است، و براي مدتي نيز در وزارت فرهنگ رياست اداره دانشجويان ايراني خارج كشور را به عهده داشته است. باوجود اين، در بوروكراسي داخل وزارتخانه، تصور براين است كه او فاقد تجربه و كارآيي اداري است، و همان گونه كه ممكن بود انتظار رود، بعضي از قديمي ها، شامل معاونين وزير، كريم فاطمي و حبيب الله نفيسي هم اكنون اقدام به استعفا نموده اند.
درخشش كه 46 سال دارد، در تهران متولد شد و تحصيلات ابتدايي خود را در مدرسه فارابي و تحصيلات متوسطه را در دبيرستان علميه به پايان رساند. او در سال 8391 از دانشكده تربيت معلم فارغ التحصيل گرديد. درخشش ازدواج كرده است، ولي فرزند ندارد. همسر وي كه براي صداي آمريكا و كنسولگري انگليس كار كرده است، انگليسي را عالي صحبت مي كند. او شخصاً فقط فارسي صحبت مي كند.

 



انقلاب هم ريزش دارد هم رويش

فطرت شما پاكست، رهبريت شما پاك و زلال است، چرا با پيروي از اين گردنكشان كه در راه احيأ سنّتهاي جاهليت مدرن و انحطاطآفرين قدم برمي دارند، اين پاكيها را آلوده مي كنيد؟!
چرا با پيروي از آنان بدن سالم و قوي و با نشاط خود و امّت اسلامي را به ميكروبهاي آنان آلوده مي كنيد و تن خويش را بيمار و ناسالم مي نماييد؟ اين دم زنندگان از خود، اين خود را عامل پيروزي نشان ده ها شما را و جامعأ شما را بيمار مي كنند، بيماري آنها چيست؟ تشويش، شبهه، تفرقه و چه بيماري و مرضي شديدتر و دردناكتر از اين بيماريها؟!
چرا با پيروي از آنان حق ّ را با باطل مخلوط مي كنيد؟ مگر نمي دانيد مخلوط كردن حق ّ با باطل، گمراهي مي آورد، شبهه ايجاد مي كند، بدعت پديد مي آورد و دلها را مشوّش و ذهنها را حيران مي سازد؟ مگر كبر و سركشي و گردن فرازي باطل نيست؟
ببينيد امام خميني(ره) را كه خود را خدمتگزار مي خواند نه رهبر! و هميشه ملت را منشأ و عامل پيروزي مي دانست و هميشه اتكال به خداوند و وحدت را توصيه مي كرد و تحوّلات فكري و عامل انقلاب و پيروزي و حركت ملّت را خدا مي دانست.
با عمل و گفتار خويش مردم را به سوي خدا حركت مي داد و همه چيز را از خدا مي دانست. نعمت را از خدا مي دانست، هر چه داريم را از او مي دانست كه بايد براي او مصرف شود.
و همين امام(ره) سعي مي كرد مسؤولان مملكتي را هر چند گاه يكبار متوجه نعمت خدا كند و از پيدا كردن شخصيّت كاذب و ايجاد هاله جاه و مقام پيرامون آنها جلوگيري كند. مي فرمايد: هر كه گفت من اين من شيطان است. هر كه گفت كه بايد به من اطاعت كنيد اين شيطان است. (80)
مي فرمايد: توطئه بر عليه افراد نيست، افراد قابل توطئه نيستند، توطئه برعليه اسلام است.
مي فرمود: رئيس جمهور بايد بداند كه اين ملت بودند كه او را از پاريس آوردند و رئيس جمهور كردند، آقاي نخست وزير بايد بداند كه اين مردم بودند كه او را از زندان بيرون آوردند.
و به اين صورت هم به جامعه درس مي دهد كه اين شما هستيد، اجتماع شماست كه حركت مي آفريند و به افراد مقام و شخصيّت مي دهد و اين نبايد مايأ فخر و كج روي آنها شود و شما را بازيچأ منافع قرار دهند. و هم به مسؤولين درس مي داد كه همچون ملت باشيد. همواره مردم را درنظر بگيريد، آن چه هست از مردم به واسطأ خداست نه از خود شما.
استكبار از ضعف ايمان، خودبزرگ بيني، احساس رضايت از خويشتن، تعريفها و اطرافياني كه مدام همچون خنّاس در انسان مي دمند، ايجاد مي شود.
بحثي كه تحت عنوان «ريزش و رويش» توسط مقام معظّم رهبري مطرح گرديد، از همين جا ناشي مي شود. هميشه و درطول تاريخ انسانها در برابر مقام و قدرت ومكنت، دودسته شدند. دسته اي مجذوب مقام و قدرت و ثروت گشتند و راه حق ّ را زير پا انداختند. اينان ريزشهايي هستند كه براي به دست آوردن با حفظ مقام و قدرت به گمراهي توده هاي مردم همّت گماشتند و رأس فتنه گشتند. و دسته اي ديگر كه هرگز حق ّ را به پاي مقام و قدرت و مكنت قرباني نساختند، جان را فداي حق نمودند ولي قدمي برخلاف حق ّ برنداشتند. براي آنان تأييد و تكذيب مردم و خوشامد و به به ديگران و دشمنان ملاك نبود، بلكه ملاك و معيار آنان رضايت حق ّ تعالي بود كه در رضايت امام و رهبر تجّلي داشت. اينان رويشهاي اسلام هستند. در صدر اسلام اين رويشها و ريزشها بود و امروز هم هست و عمده همين ملاك و شناخت آن است. بسا كساني كه به خاطر حسادت يا عقده يا نرسيدن به مقامي كه به آن نظر داشتند، به حق ّ پشت مي كنند و به قول معروف به خاطر يك دستمال، قيصريه را به آتش مي كشند.
«جبهأ دشمن غير از آن آدم غافلي است كه خودي هم هست، منتها بيچاره دچار غفلت و اشتباه و فريب مي شود. بر اثر حادثه اي، عقده و كينه اي پيدا مي كند و دربرابر نظام مي ايستد، درمقابل سخن حق ّ مي ايستد، در مقابل امام و راه امام مي ايستد. اين، آن دشمن اصلي نيست؛ اين يك آدم فريب خورده است، اين يك آدم قابل ترحّم است! دشمن اصلي آن كسي است كه پشت سر اين افراد قرار مي گيرد، اما خودش را نشان نمي دهد. . . حرفشان را با يك واسطه، با دو واسطه، با سه واسطه، از زبان آدمهاي غافل مي زنند. . .
دل انسان غمگين مي شود و مي شكند به خاطر اين كه چرا كساني كه نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمأ معصومين زدند، حالا طوري مشي كنند كه اسراييل و آمريكا و سيا و هركسي كه در هر گوشأ دنيا با اسلام دشمن است، برايشان كف بزنند!. . . نبايد خيال كرد كه اگر چهار نفر آدمي كه سابقأ انقلابي دارند، از كاروان انقلاب كنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند؛ نه آقا، همأ انقلابها، همأ فكرها، همأ جريانهاي گوناگون اجتماعي، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در كنار رويش. »(18)
ريزشها، تنها مشكلي كه مي آفرينند، مشتبه كردن امور براي برخي از قشرهاي مردم است، مثل طلحه و زبير و سعدوقاص و ابوموسي در صدراسلام و زمان حضرت علي(ع) كه اگر ملاك حق ّ باشد نه شخصيّتها، اين اشتباه نيز برطرف شده و غفلت اين آدمها و عقب گردشان فتنه اي ايجاد نخواهد كرد.
و اين است كه: رأس كل ّ خطيه حب ّ النفس، منشأ همه فسادها و گناهان، خويشتن خواهي و نفس پرستي است.
بجاست در خاتمأ اين قسمت به سخنان غني و عميقي از امام(ره) اشاره شود:
«خدا نكند انسان پيش از آن كه خود را بسازد جامعه به او روي آورد و در ميان مردم نفوذ و شخصيّتي پيدا كند كه خود را مي بازد، خود را گم مي كند، قبل از آن كه عنان اختيار از كف شما ربوده شود خود را بسازيد و اصلاح كنيد. »(28)
اگر انسانها با توجه به خدا با حمايت و تداوم در انجام تكاليف شرعي، صفات شيطاني را از خود دور كنند و نفس را به بند تقوي و عبادت بكشند، توجه مردم، شخصيّت كاذب و خودباختگي در آنها به وجود نخواهد آورد و علت تأكيدهاي مكرّر قرآن و پيامبر و امامان: بر تزكيه و خودسازي همين است.
يكي از مسؤولاني كه به اين توصيأ امام(ره) عمل نكرد و سرنوشت خفّت باري را براي خود به وجود آورد، بني صدر، اوّلين رئيس جمهوري اسلامي ايران است! او كه با حدود يازده ميليون رأي انتخاب شده بود، همواره اين رأي را به رخ مخالفان خود مي كشيد و به تحريك اطرافيان منحرف و آلوده، خود را مغز متفكر قرن مي ناميد و تلاش مي كرد تا قدرت را هر چه بيشتر و بيش از آنچه قانون اساسي مشخص كرده بود، براي خود دست و پا كند و همأ قواي ديگر مطيع او باشند!! امام(ره) همواره او را به قانون و رعايت حدود آن و دوري از دوستان و اطرافيان ناباب و مغرض سفارش مي كردند:
«كراراً من گفتم كه بيا برو از اين گروهكهاي فاسد، از اين منافقين تبرّي كن، حيثيت خود را از دست مده، بيا برو و در ملأعام اينها را از خود بران. اينها تو را به تباهي مي كشند و اين گرگهايي كه در اطراف تو جمع شده اند - الاّ بعضي معدود آنها - همه گرگهايي هستند كه مي خواهند تو را به تباهي بكشند، اينها را از خود بران و اين كه نتوانست بفهمد اسلام يعني چه و كشور اسلامي يعني چه و ملت اسلام يعني چه. . . اين خودش را به تباهي كشاند. »(38)
بني صدر، عاقبت با خيزش مردم متدين و حزب اللهي، همراه با سركردأ منافقين با لباس مبدّل و آرايش زنانه از كشور گريخت و به غرب و آمريكا - دشمن انقلاب اسلامي - پناهنده گشت!!
درمقابل، يكي از مسؤولاني كه به توصيأ امام بخوبي عمل كرد و سرنوشت و عاقبت زيبا و شيريني را نصيب خود ساخت، شهيد محمّدعلي رجايي، اولين نخست وزير جمهوري اسلامي است. او خود را مقلّد امام(ره) و خدمتگزار مردم مي دانست. محدودأ قانوني خود را بخوبي مي شناخت و در آن حيطه عمل مي كرد. همچون رهبر خود، همواره دشمنان اصلي ملت - آمريكا و اذناب او را - مورد هجوم قرار مي داد و نمي گذارد كه مسائل داخلي، حساسيت بيداري در مقابل دشمنان را تحت الشعاع قرار دهد. او دلسوزان و مبارزان واقعي و ياران امام، همچون شهيد بهشتي و مقام معظّم رهبري، آيت الله خامنه اي، را دوستان خود قرار داده بود. او مقام و مرتبأ نخست وزيري را مسخّر خود كرده بود نه اين كه خود تحت تسلّط و اسب راهوار مقام درآمده باشد:
«چه بسا اشخاصي هستند كه اگر كدخداي ده بشوند، تغيير مي كنند به واسطأ ضعفي كه در نفسشان هست، تحت تأثير آن مقامي كه پيدا مي كنند واقع مي شوند. و اشخاصي هستند كه مقام تحت تأثير آنهاست از باب قوّت نفسي كه دارند، و آقاي رجايي، آقاي باهنر درعين حالي كه خوب يكي شان رئيس جمهور بود، يكي شان نخست وزير بود، اين طور نبود كه رياست در آنها تأثير كرده باشد، آنها در رياست تأثير كرده بودند؛ يعني آنها رياست را آورده بودند زير چنگ خودشان، رياست آنها را نبرده بود تحت لواي خودش، و اين يك درسي است كه انسان بايد از اينها ياد بگيرد. »(48)
3- دنياطلبي و دنياگرايي
دنيا به مفهوم پست و ناپايدار، منشأ فسادهاست. اگر چنانچه دنيا هدف شود فاجعه آغاز مي شود. اسلام دنيا را وسيله مي داند براي عروج و رسيدن به كمال اخروي، اسلام دنيا را مزرعه مي داند براي آخرت، كفر و شرك و نفاق دنيا را جولانگاه آرزوها و هوسهاي خويش مي كنند و به آن ابديت مي دهند و آخرت را انكار مي كنند و هر چه هست همين مي دانند كه مي بينند و دراختيار دارند، دنيا را هدف مي كنند و براي به دست آوردنش و هر چه بيشتر داشتنش مسابقه مي گذارند.
الذين يستح بون الحياه الدنيا علي الا خ ره و يصدون عن سبيل الله و يبغونها ع وجاً أولئ في ضلالا بعيدا. (58)
آنها كه دنيا را برآخرت ترجيح مي دهند و راه خدا را سد مي كنند و آن را كج مي كنند در گمراهي دوري هستند.
انسداد راه و وارونه سازي از نتايج حب دنياست. وقتي كسي دنيا را طلب كند به هر وسيله اي، از جمله بهره وري از دين خدا و تحريف و بدعت و تأويل روي مي آورد تا به آن برسد.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
08- صحيفأ نور، ج 31، ص 47.
18- مقام معظّم رهبري، خطبه هاي نماز جمعه، 72 آذر 87.13
28- جهاداكبر، ص 13.
38- صحيفأ نور، ج 51، ص 03.
48- صحيفه نور، ج 02، ص 53.
58- سوره ابراهيم، آيه .3

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14