(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 29 مهر 1388- شماره 19491
 

بيچاره تر از مخملباف!
نگاهي گذرا به ادبيات زورخانه اي شعر، مرشد، ورزش ...
تقديم به آن سرباز گمنام امام زمان(عج) كه در عمليات اخير
عليه تروريست هاي سلفي به شهادت رسيد.
در انتظار...!
الگويي براي تشكل!



بيچاره تر از مخملباف!

¤ پژمان كريمي
نوجوان كه بودم رماني از محسن مخملباف به دستم رسيد. آن را خواندم. پس از خواندن، احساس خوبي نداشتم. فكر ميكردم ذهن نويسنده انسجام ندارد. پريشان است. نقطه مشخصي را دنبال نمي كند. عصبي است و پرخاشگر! جالب اينكه همين دريافت را پس از تماشاي فيلم «عروسي خوبان» داشتم. از آن پس بود كه مخملباف را قلم بدست و فيلم سازي بيمار يافتم و هيچ گاه نه او و نه آثارش را جدي نگرفتم.
وي اما، چندي پيش در گفت وگو با راديو فرانسه، با لحني قاطعانه خبري را اعلام كرد كه از يك جهت قابل توجه است.
مخملباف اعلام كرد كه «جمهوري اسلامي در حال سرنگوني» است. البته او نگفت نشانه يا نشانه هاي اين سرنگوني قريب الوقوع چيست و نظام چگونه در حال سرنگوني است كه تنها وي نسبت به آن آگاه شده است.
حال چرا خبر جاري شده از زبان مخملباف قابل توجه است؟
اين فرد مسئول ستادهاي انتخاباتي ميرحسين موسوي در خارج از كشور بود. وي در شامگاه 22 خرداد در گفت وگو با صداي آمريكا با هيجان خبر پيروزي موسوي در انتخابات دهم رياست جمهوري را اعلام كرد و اين پيروزي متوهمانه را به كل مردم ايران تبريك گفت!
در واقع كسي با شادي و پيامبرگونه خبر از روند سرنگوني نظام جمهوري اسلامي مي دهد كه از عناصر اصلي فعاليت انتخاباتي ميرحسين موسوي بوده است. از اين رو مي توان تصور كرد چه نسبتي ميان اصرار برخي بر رياست جمهوري موسوي و آرزوي سرنگوني جمهوري اسلامي وجود دارد! همان طور كه گفتم من هيچ گاه مخملباف را جدي نگرفتم! او آن قدر دچار عوام زدگي و تشتت فكري است كه نه تنها قدرت تشخيص حق و باطل را ندارد كه به طرز وحشتناكي به ورطه «توهم» غلتيده است.
مخملباف البته حق دارد كه در اقيانوس توهم دست و پا بزند همان طور كه دشمنان ديگر نظام چنين مي كنند. اما بيچاره تر از او آن عناصر سياسي هستند كه برابر حصول منافع شان دل به متوهماني چون مخملباف بسته اند و وي را در صحنه هاي گوناگون بازي مي دهند. به ديگر بيان پيش از اينكه مخملباف بابت لاطائلات و توهمش سزاوار مواخذه باشد، بايد بازي دهندگان امثال وي را شايسته ترحم دانست كه وظيفه تبليغ و دفاع از خود را به كساني چون مخملباف ها، وكالت مي دهند!

 



نگاهي گذرا به ادبيات زورخانه اي شعر، مرشد، ورزش ...

محمد محرمي
شايد سخن گفتن در اين صفحه راجع ورزش چندان جالب توجه نباشد و شايد اگر در اين صفحه ادبي واژه ورزش به نگارش درآيد، برخي از خوانندگان پيش خود بپرسند، چه رابطه اي بين ورزش با ادب و هنر وجود دارد؟ البته شايد بين ورزش و ادبيات يك ارتباط مستقيم وجود نداشته باشد، اما با كمي تأمل در بسياري ابيات و عبارات ادبي به خوبي اين نكته برايمان روشن مي شود كه ادبيات و ورزش با هم ارتباط دارند، حال اين ارتباط چگونه است، بحثي است كه ما قصد داريم به بهانه هفته تربيت بدني در باب آن مطالبي چند را به رشته تحرير درآوريم.
بي ترديد در اغلب آثار ادبي، به خصوص اشعار ردپايي از ورزش و تحرك جسماني به چشم مي خورد كه اين خصوصيت در ادبيات حماسي به عينه قابل مشاهده است، يعني آنجا كه حكيم ابوالقاسم فردوسي رشته سخن را به ميان ميدان جنگ مي برد، به خوبي بسياري از حركات ورزشي را به شكل حركات جنگي به نمايش مي گذارد و سر آخر به اين نتيجه مي رسد كه عقل سالم در تن سالم است و از سستي و تنبلي به جز كژي و سستي چيزي به دست نمي آيد:
زنيرو بود مرد را راستي
زسستي كژي زايد و كاستي
بعد جناب فردوسي با شرح قهرماني هاي افرادي چون «رستم»، «سهراب»، «اسفنديار»، «سياوش»، «آرش كمانگير» و... به خوبي انواع و اقسام ورزش هاي متداول آن زمان چون «كشتي»، «تيراندازي»، «سواركاري» و... را به نمايش مي گذارد. جالب آن كه اين توجه كردن به ورزش و حركات ورزشي در اغلب آثار ادبيات فارسي به خوبي نمايان است، به عنوان مثال سعدي شيرازي، به بهانه پند و اندرز دادن به مخاطب سراغ ورزش مي رود و چنين مي گويد:
چو پرورده باشد بر در شكار
نترسد چون پيش آيدش كارزار
به كشتي ونخجير و آماج و گوي
دلاور شود مرد پرخاش جوي
مترس از جوانان شمشيرزن
حذر كن زپيران بسيار فن
حال كه سخن از ورزش و ادبيات به ميان آمد، چه خوب است به سراغ يكي از كهن ترين ورزش هاي ايراني، يعني «ورزش زورخانه اي» يا «همان «ورزش باستاني» برويم، ورزشي كه قدمت آن به دوران قبل از اسلام و حتي دوران مادها مي رسد. چرا كه ايرانيان از ديرباز به ضرورت دفاع نظامي توجه داشته اند و در زمان فراغت خويش از جنگ، براي آماده نگهداشتن جسم و روح خويش براي مقابله با حمله دشمنان از تفريحاتي كه از جنگ و نبرد نشأت مي گرفت، استفاده مي كردند. پس ايشان در دوران باستان با ساختن قطعه زميني با نام «چرتا» كه به نوعي الهام گرفته شده از ميادين جنگ بود، به اجراي ورزش هايي چون «اسب دواني»، «پرتاب نيزه»، «شمشيرزني» و «انواع كشتي» مي پرداختند و رفته رفته اين ميادين كوچك ورزش هاي رزمي به حالت گرد درآمد و سرآخر ورزش زورخانه اي از آن پديدار شد.
درست است در ورزش باستاني، اداوات كاربردي، الهام گرفته شده از ادوات جنگي است، مثلاً «ميل» صورت تغيير يافته گرز است، «كباده» همان «كمان» است، «سنگ زورخانه» همان «سپر» است و «طبل زورخانه» يادآور طبل جنگي يا همان كوس است و گود زورخونه محلي براي پرورش تن و روح اما در اين ميان خواندن اشعار هم حكم همان رجزخواني ميادين جنگي را به خوبي ايفا كرده است با اين تفاوت كه در اشعار رجزخواني هدف ترساندن حريف و غلبه بر او بوده، اما در اشعار زورخانه ها هدف القاي توان و نيرو به ورزش كاران است كه در اين ميان اشعار مورد نظر را با چاشني پند و اندرز در مسير غلبه بر نفس در نظر گرفتند.
مرشد در زورخانه حكم صوفي يا عارفي را دارد كه با خواندن اشعاري حماسي هدفش القاي توان و نيروي ورزش است. مرشدان كه بيشتر بعد از صفويه در زورخانه ها نمايان شدند و تا اوايل قاجاريه از آنها تحت عنوان «كهنه سواران» ياد مي شد، بايد در كنار داشتن صداي خوب و رسا، توانايي هماهنگ كردن شعر، ريتم و هنر آواز را هم داشته باشند. زيرا اشعار خوانده شده در زورخانه، اشعار حماسي است كه ريتم آنها ضرباهنگ خاصي دارد و اغلب در «بحر متقارب» يعني وزن اشعار «شاهنامه فردوسي» استفاده مي شود. اين اشعار رزمي كه با صداي بالائي و بيشتر با آهنگ هاي ضربي، «گل كشتي» و «گل چرخ» خوانده مي شود، بيشتر شامل «حق خواني»، «رخصت طلبي» و «دعاي ختم ورزش» است. جالب اين كه در كنار خواندن اشعار مختلف از شاعراني چون «فردوسي» آنچه در زورخانه ها به عنوان شعر استفاده مي شود اشعار شاعري پهلوان به اسم «پـهلوان محمود»، يا همان «پورياي ولي» است. اين اشعار ضمن ستايش بزرگ مردي و جوانمردي، ورزشكاران را دعوت به ترك تعلقات دنيوي و پيوستن به معنويات مي كند.
آنم كه دل از كون و مكان بركندم
وز خوان جهان به لقمه اي خرسندم
كندم زسركوي قناعت سنگي
آوردم و بر رخنه آز افكندم
و يا آن رباعي بسيار معروف:
گر بر سر نفس خود اميري مردي
گر بر دگري خرده نگيري مردي
مردي نبود فتاده را پاي زدن
گر دست فتاده اي بگيري مردي
اما نكته جالب راجع اشعار زورخانه ها آن است كه اغلب اين اشعار از ميان ورزش هاي مختلف به ورزش كشتي توجه نشان داده و فنون اين ورزش را به خوبي در ميان ابيات مختلف به كار برده است. به عنوان مثال از شاعران دوره صفوي، شاعري چون «مير نجات اصفهاني» در مثنوي به نام «گل كشتي» اصطلاحات فنون كشتي را براي خواندن مرشدان به زيبايي سروده است. مثلاً يكي از فنون زورخانه، «تخته شلنگ زدن» به معني «جستن و پا افشاندن كشتي گيران است كه چنين در سروده اي تعبيه شده:
چنين گر بر در مردم شلنگ تخته خواهي زد
ترقي گر كني آخر تو كشتي گير خواهي شد
و يا «دست فرو كوفتن» از رسم پهلوانان داخل گود بوده كه چون مي خواستند با حريف مبارزه كنند به نشانه او دست مي زدند:
گردون به زبر دستي برخيزد اگر با من
تا دست فرو كوبد پشتش به زمين باشد.
و هم چنين «روي دست» از فنون كشتي است:
«مي توان پيش زبردستان نهادن پشت دست
روي دست از زير دست خويش خوردن مشكل است.
در ادامه اين نوشتار بايد گفت؛ در ميان اشعار زورخانه اي، اشعاري كه مربوط به ستايش خداوند، ستايش رسول اكرم (ص) و ثناي حضرت امام علي (ع) است، از جايگاه خاصي برخوردار است اشعاري كه اغلب از ميان آثار حماسي چون «خاوران نامه» اثر باذل مشهدي انتخاب شده است.
هر چند ديرزماني است زورخانه ها چونان گذشته آن حال و هواي سابق خودشان را ندارند و به جاي ايشان مراكز ورزش هاي وارداتي چون «باشگاه هاي بدن سازي»، «بوكس» و... در اغلب محلات وجود دارند، اما بسياراند افرادي كه از هنگامه گلريزان مرشدان و صلوات گرفتن «صلواتي ها» و... خاطراتي به ياد دارند و هماره از زورخانه ها و اشعار نغز و دلپذيرشان به نيكي ياد مي كنند.
منابع:
1- بوستان سعدي، انتشارات قدياني سال 1372
2- انواع شعر فارسي، دكتر منصور رستگار فسايي، انتشارات نويد شيراز 1372
3- شرح مثنوي، كريم زماني، انتشارات اطلاعات 1374
4- زندگي و مرگ پهلوانان - دكتر محمدعلي اسلامي ندوشن
5- روان هاي روشن، دكتر غلامحسين يوسفي 1363

 



تقديم به آن سرباز گمنام امام زمان(عج) كه در عمليات اخير
عليه تروريست هاي سلفي به شهادت رسيد.

پرواز پنهان
آن شاهد گمنام كه از كوي جهان رفت
بي نام و نشان آمد و بي نام و نشان رفت
مرغي كه غريبانه ازين شهر سفركرد
تا شهر شهيدان خدا، بال زنان رفت
چون سرّ خدا در نفس خويش نهان بود
سربسته چو راز آمد و چون سّر نهان رفت
آوازه خاموش ترين عابر اين شهر
با قاصد مهتاب كران تا به كران رفت
شوريده سري داشت كه اين گونه شتابان
از خيمه تاريك جهان سوي جنان رفت
همپاي نسيم از سر اين خاك گذر كرد
با بال ملائك به فراسوي زمان رفت
اي اهل حرم! اشك شما گرچه نهان ريخت
از ديده ما گريه ازين داغ عيان رفت
از ناله پنهان شما كس نشد آگاه
هر چند كه صبر از دل و آرام زجان رفت
منصور ايماني (صبا)

 



در انتظار...!

دل سراي خلوت محبوب خويش
هان مشوغافل از او مجذوب خويش
واصلان غواص درياي وجود
غافلان غرقيم آشوب خويش
ملت اندر كشتي وحدت سوار
در كنار ناخداي خوب خويش
با تأسف اندكي غافل هنوز
كودكانه تكسوار چوب خويش
كشتي وحدت به ساحل مي رسد
سركشان در عاقبت سركوب خويش
خالق هستي مقرر كرده است
در كلام محكم مكتوب خويش
مخلصان پيروز هر دو عالمند
طاغيان در ظلمت و مغلوب خويش
چشم سرتنها به مقصدكي رسد
با بصيرت روسوي مطلوب خويش
«مهديم» در انتظار مهديم (عج)
در ركاب رهبر محبوب خويش
قم - مهدي تقي لو

 



الگويي براي تشكل!

مانا شهيدي
انجمن قلم ايران به عنوان تشكلي صنفي- فرهنگي، داراي وجوهي است كه به واسطه آن، انجمن از اعتبار و جايگاهي والا در ميان اصحاب قلم و فرهنگ برخوردار شده است.
بايد گفت اولين وجه يا ويژگي انجمن قلم، حرفه اي بودن اعضاي آن در ساحت نويسندگي، شاعري و... است.
از اين رو در برآورد حرفه اي، اعضا از اعتبار توأمان ادبي- فرهنگي و صنفي برخوردارند.
اما وجه دوم كه سايه بر وجه اول نيز دارد، تعهد انقلابي اعضا است. انجمن قلم ايران از بدو تأسيس تاكنون تلاش نموده است همواره جاذب صاحب قلماني باشد كه قدر و رسالت قلم را پاس داشته و ولايتمدارانه در ساحت پاسداشت آرمانها و دستاوردهاي انقلاب اسلامي دست به آفرينش و قلم فرسايي زده اند.
چنين است كه تحولات و تحركات انجمن قلم ايران، در سايه اعتناي جدي اهالي فرهنگ اين مرز و بوم قرار داشته و دارد و از آن به عنوان معيار و مقياسي براي درك و دريافت رويدادها و چگونگي فرهنگ كشورمان ارزيابي مي شود.
عصر روز شنبه 25مهر، يازدهمين مجمع عمومي انجمن قلم ايران در محل تالار سوره حوزه هنري برگزار شد و به دنبال آن ششمين هيئت مديره اين انجمن، به آراي اعضا، تشكيل گرديد.
خوشبختانه نوع انتخاب اعضا و چينش عناصر هيئت مديره، به گونه اي است كه خبر از پويايي انجمن بود!
در مجمع ياد شده، علي اكبر ولايتي، محمدرضا سرشار، محسن پرويز، راضيه تجار، فيروز زنوزي جلالي، سميرا اصلانپور و رضا رسولي به عنوان اعضاي اصلي مريم و مصطفي جمشيدي و منيژه جانقلي به عنوان اعضاي علي البدل انتخاب شدند.
از سويي، عباس براتي پور، مجيد عميق و سهيلا عبدالحسيني به عنوان اعضاي اصلي و نيز مجتبي حبيبي و مريم صباغ زاده به عنوان علي البدل بازرسان منتخب گرديدند.
به عبارتي، تركيبي از نيروهاي پيشكسوت مانند دكتر ولايتي، سرشار و... و عناصري جوان چون دكتر پرويز، خانم اصلانپور در كنار يكديگر قرار گرفتند تا از بستر تجربه و شور و شوق، تحرك و نشاط و بالندگي سر برآورد.
آرزو داريم «انجمن قلم ايران» همواره استوار و سازنده و پويا به راه خود ادامه دهد و نمونه اي باشد براي سر برآوردن تشكلهاي متعهد فرهنگي در ديگر زمينه هاي هنري! بخش ادب و هنر كيهان براي هيئت مديره جديد انجمن دوره كاري پربار و موفقي را آرزو مي كند.

 

(صفحه(12(صفحه(9(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14