(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 3 آبان 1388- شماره 19494
 

اعتدال در گفتار
اوصاف بهشتيان
آسيب شناسي انتقاد
عيب جويي بيماري اجتماعي
همگام با توفيق تا خوشبختي



اعتدال در گفتار

قال الامام علي (ع): الكلام كالدواء، قليله ينفع و كثيره قاتل
امام علي (ع) فرمود: سخن گفتن مانند دارو است كه كم آن نفع مي رساند و زياده روي در آن كشنده است. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــ
1- غرر الحكم و دررالكلم، ج 2، ص 159

 



اوصاف بهشتيان

انس مي گويد: روزي در محضر رسول اكرم (ص) نشسته بوديم، حضرت به طرفي اشاره كرد و فرمود:به زودي مردي از اين راه مي آيد كه اهل بهشت است.
طولي نكشيد كه پيرمردي از آن راه رسيد در حالي كه آب وضوي خويش را با دست راست خشك مي كرد و به انگشت دست چپش نعلين خويش را آويخته بود. پيش آمد و سلام كرد. فرداي آن روز و همچنين پس فردا، پيامبر اعظم (ص) همان جمله را تكرار كرد و همان پيرمرد از راه رسيد.
عبدالله بن عمروبن عاص كه هر سه روز در مجلس حضور داشت و سخن نبي گرامي را شنيده بود، تصميم گرفت با وي تماس بگيرد و از عبادات و اعمال خيرش آگاه گردد و بداند چه چيز او را بهشتي ساخته و باعث رفعت معنويش شده است.
بدين لحاظ از پي او راه افتاد و به او گفت: من از پدرم قهر كرده ام و قسم ياد نموده ام كه سه شبانه روز به ملاقاتش نروم، اگر موافقت مي كني به منزل شما بيايم و اين مدت را نزد تو بگذرانم. پيرمرد قبول كرد. پسر عمروبن عاص به خانه او رفت و هر شب در آنجا بود.
عبدالله مي گويد: در اين سه شب نديدم كه پيرمرد براي عبادت برخيزد و اعمال مخصوص انجام دهد. فقط موقعي كه در بستر پهلو به پهلو مي شد، ذكر خدا مي گفت. او تمام شب را مي آرميد و چون فجر طلوع مي كرد براي نماز صبح برمي خاست، اما در طول اين مدت از او درباره كسي جز خير و خوبي سخني نشنيدم.
سه شبانه روز منقضي شد و اعمال پيرمرد آنقدر در نظرم ناچيز آمد كه مي رفت تحقيرش نمايم ولي خود را نگاهداشتم. موقع خداحافظي به او گفتم كه بين من و پدرم تيرگي و كدورتي پديد نيامده بود، براي اين نزد تو آمدم كه سه روز متوالي از پيامبر اعظم (ص) درباره ات چنين و چنان شنيده بودم، خواستم تو را بشناسم و از عبادات و اعمالت آگاه گردم. اكنون متوجه شدم عمل بسياري نداري. نمي دانم چه چيزي مقام تو را آنقدر بالا برده كه پيامبر گرامي (ص) درباره ات سخناني آنچنان گفته است. پيرمرد پاسخ داد جز آنچه از من ديدي عملي ندارم. سپس عمروبن عاص از وي جدا شد و چند قدمي بيشتر نرفته بود كه پيرمرد او را صدا زد و گفت: اعمال ظاهر من همان بود كه ديدي اما در دلم نسبت به هيچ مسلماني كينه و بدخواهي نيست و هرگز به كسي كه خداوند به او نعمتي عطا نموده است حسد نبرده ام. در اينجا عمروبن عاص گفت: همين حسن نيت و خيرخواهي است كه تو را مشمول عنايات و الطاف الهي ساخته و ما نمي توانيم اين چنين پاكدل و دگردوست باشيم. (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-مجموعه ورام، ج 1، ص 126

 



آسيب شناسي انتقاد

پرسش:
فرآيند انتقاد سازنده يا نقد منصفانه كه براي رشد، تعالي و تكامل فرد و جامعه اسلامي يكي از ضرورت ها و اولويت هاي اصلي به حساب مي آيد از چه آفات و آسيب هايي برخوردار است؟
پاسخ:
در بخش نخست پاسخ به اين سئوال، ضمن تاكيد بر اهميت انتقاد سازنده و نقد منصفانه در جامعه اسلامي و عدم انحراف اين فرآيند از مسير اصلي خود به يكي از آفت هاي انتقاد سالم تحت عنوان سخت گيري در انتقاد اشاره كرديم. اينك در بخش پاياني دنباله مطلب را پي مي گيريم.
2. به كارگيري الفاظ تند در انتقاد: تحقير و اهانت، با عزت و كرامت انسان برخورد مستقيم دارد و از نظر اسلام عملي مذموم و ناشايست است؛ هر چند به لباس انتقاد زينت داده شده باشد. تحقير چه به صورت تمسخر، چه به شكل ملامت و سرزنش و چه به شيوه عيب جويي، به جاي اصلاح، افساد مي كند و به عاملي ضدتربيتي تبديل مي شود. استاد مطهري مي گويد:
در بسياري از موارد، ملامت زياد، بيشتر نفرت ايجاد مي كند؛ مثلا خيلي افراد در تربيت فرزندان اين اشتباه را مرتكب مي شوند. دائما بچه را ملامت مي كنند و سركوفت مي زنند: اي خاك بر سرت! فلان بچه هم، هم سن توست، ببين چطور پيش رفته، تو خيلي بي عرضه و نالايق هستي؟! خيال مي كنند با اين ملامت ها غيرت بچه تحريك مي شود. در صورتي كه در اين موارد، اگر ملامت از حدش بگذرد، عكس العمل خلاف ايجاد مي كند. روح او حالت انقباض و فرار پيدا مي كند و او از نظر روحي بيمار مي شود و دنبال آن كار هم محال است كه برود. (سيره نبوي، ص 216)
در انتقاد، «چگونه گفتن» بر «اصل گفتن» مقدم است، به ويژه كساني كه با نسل جوان سر و كار دارند بايد به اين نكته توجه داشته باشند كه:
اولا، آنها احتياج به هم دلي و بيان مهرآميز دارند. ثانيا، تجارب كافي در تحولات زندگي ندارند و انتظار دارند كه افراد بزرگ تر آنان را احترام كنند؛ از اين رو انتقاد از آنان بايد به گونه اي باشد كه برانگيزاننده و شورآفرين باشد، نه همراه با عتاب و به صورت خشك و خشن. امام علي(ع) مي فرمايد:
به مردم سخناني نگو كه دوست نداري همان را به تو بگويند. (نهج البلاغه، نامه 31)
3. شتاب زدگي در انتقاد: شتاب در تصميم گيري ها و از جمله انتقاد، ضريب خطا را بالا مي برد و انسان را از هدف دور مي سازد. امام علي(ع) مي فرمايد:
از شتاب زدگي پرهيز كن كه با خطا و بدي همراه است. (غررالحكم و دررالكلم، ج2 ص 295)
چه بسا افراد عجول و ناآگاه پيش خود چيزهاي مباح را گناه تلقي كرده و با نصيحت كردن، ديگران را نيز از آن منع مي كنند و يا عمل روايي را ناروا مي پندارند و اشخاص را مورد انتقاد قرار مي دهند؛ در حالي كه با كمي درنگ و انديشه مي توانستند حقيقت را بشناسند.

 



عيب جويي بيماري اجتماعي

محمدرضا حقيقت خواه
مأموريت اصلي پيامبران، انسان سازي و جامعه سازي بوده است. لذا دو مقوله اخلاق و عدالت در برنامه اصلي كاري آنان قرار دارد. با تحقق عدالت و تخلق به اخلاق نيك است كه انسان در راه راست خدايي قرار مي گيرد و جامعه انساني به عنوان جانشين الهي در هستي،ربوبيت و پروردگاري طولي را در اختيار گرفته و به مديريت و تربيت هستي مي پردازد.
با اين همه تا رسيدن به چنين جامعه آرماني و مدينه فاضله قرآني، راه بسياري است؛ زيرا انسان به گونه اي ساخته شده و در محيطي زندگي مي كند كه گرايش هايي دنيوي و هواهاي نفساني، وي را به سوي پستي ها و رذالت هاي اخلاقي و رفتارهاي ناهنجار اجتماعي سوق مي دهد.
يكي از بيماري هاي اجتماعي كه مانع جدي در سر راه كمال انسان در حوزه هاي فردي و اجتماعي است، عيب جويي و خرده گيري از ديگران است. خرده گيري، افزون بر آثار زيانبار گوناگون، عامل واگرايي اجتماعي نيز مي باشد كه خود بزرگ ترين خطر براي جوامع بشري است. از اين رو آموزه هاي قرآني به اين مساله به عنوان يك چالش جدي در برابر رشد و كمال انسان و جامعه انساني توجه و اهتمام ورزيده است. نويسنده در اين مطلب با توجه به تحليل قرآن مي كوشد تا ضمن بيان آثار، به زمينه هاي ايجادي و راه هاي درمان آن بپردازد. با هم اين مطلب را از نظر مي گذرانيم.
خرده گيري، تفحص در خطاها
برخي از مردم، از نظر روان شناسي اجتماعي، به بيماري منفي نگري به جاي مثبت نگري دچار هستند. آنان به جاي آن كه مثبت هاي هر چيزي را مد نظر قرار دهند و نيمه پر ليوان را بنگرند، به نيمه خالي آن اشاره مي كنند. در كارتون گاليور در سرزمين لي لي پوت و آدم كوتوله ها، شخصيتي است كه همواره جنبه هاي منفي را مورد تاكيد قرار مي دهد و عبارت من مي دونستم كه اين كار سرانجامي ندارد و توي دردسر مي افتيم و مانند آن را مرتب در گوش ديگر شخصيت هاي داستاني تكرار مي كند.
اين شيوه برخورد با مسايل، ريشه در بيماري بينشي و نگرشي دارد و بيانگر شخصيت سست و ناتواني است كه خرده گيران از آن رنج مي برند. آنان مي كوشند تا ضعف ها و سستي هاي خويش را با ايرادگيري از عيب هاي ديگران و تفحص و جست و جو در خطاهاي آنان، بپوشانند. لذا خرده گيري نسبت به هر كار و عملي، در اين گونه از انسان ها امري عادي و طبيعي جلوه مي كند.
با نگاهي به عيب جويان و مصاديق آن، مي توان دريافت كه اين گونه افراد اصولا داراي شخصيت هاي متزلزل و بي ثباتي هستند و از عزت نفس (اعتماد به نفس در مفهوم مثبت آن) بهره اي نبرده اند.
وقتي به مصاديق عيب جويان در آيات قرآني توجه مي شود اين معنا به روشني به دست مي آيد كه انسان هاي ستمگر و متجاوز (حجرات آيه 11)، فاسق و شخصيت هاي ضد هنجارهاي اخلاقي و اجتماعي (توبه آيات 79 و 80) كافران با بينش ها و نگرش هاي نادرست هستي شناسي و انسان شناختي (توبه آيات 77 و 79 و نيز مطففين آيات 29 و 30 و 36)، گناهكاران و مجرمان (مطففين آيات 29 و 30)، تكذيب كنندگان انسان هاي سالم و درستكار و صادق (قلم آيات 8 و 11) و منافقان دورو كه كارهاي خوب را زشت مي شمارند و به سركوفت ديگران تمايل و گرايش دارند (توبه آيات 77 و 79) كساني هستند كه به عيب جويي و خرده گيري از ديگران تمايل دارند.
به سخن ديگر، هرگونه خرده گيري از سوي كساني صورت مي گيرد كه داراي شخصيت هاي ناهنجار، نامتعادل و بي ثبات هستند، زيرا كافران و منافقان نيز همانند مجرمان، گناهكاران، بزهكاران و فاسقان از بيماري هاي چندي از جمله عدم قدرت تحليل درست واقعيت ها و حقايق و مانند آن رنج مي برند كه آثار آن در رفتار و كردار آنان نيز به اشكال مختلف ظهور مي كند.
از مجموعه مصاديقي كه قرآن درباره عيب جويان ارائه مي دهد، اين معنا تقويت مي شود كه انسان هاي عيب جو، اصولا انسان هاي با شخصيت ناسالم و بيمار مي باشند كه نمي توان با آنان به عنوان انسان سالم تعامل كرد و توقع و انتظار رفتاري سالم را از آنان داشت. براين اساس هرگونه خرده گيري و عيب جويي همانند ديدن نيمه خالي ليوان، در حقيقت بيانگر بيماري و شخصيت ناسالم است كه مي بايست شخص تحت درمان قرارگيرد و بينش و نگرش وي تغيير يابد.
البته همه عيب جويان وخرده گيران را نمي توان در يك مرتبه و سطح دانست، بلكه با توجه به شدت و ضعف آن مي توان درجات و مراتبي را براي خرده گيران بيان كرد. برخي از خرده گيران در حد فسق و فجور نيستند ولي برخي ديگر از اين حد نيز تجاوز كرده و به عنوان مجرم و ظالم قرار مي گيرند.
آثار و پيامدهاي عيب جويي
براي عيب جويي و خرده گيري، آثار و پيامدهاي دنيوي و اخروي، فردي و اجتماعي متعددي در آموزه هاي قرآني بيان شده است. از جمله اين آثار مي توان به محروميت از هدايت الهي اشاره كرد كه در آيات 77 تا 80 سوره توبه به آن اشاره شده است. محروميت از مغفرت الهي و عدم تاثير حتي استغفار مكرر پيامبر (ص) نسبت به آنان نيز از ديگر آثار و پيامدهاي عيب جويي و خرده گيري نسبت به ديگران است كه همين آيات به آن توجه داده است.
خرده گيري هاي جزيي هر چند كه به مسايل و خطاهاي كوچك نظر دارد و تبعات و آثار كمي به دنبال دارد، ولي ادامه اين روند به شكل بيماري مسري مي ماند كه آدمي را به سوي رفتارهاي زشت و بدتر مي كشاند و زمينه ساز ظلم و ستم به ديگري مي شود. البته همين خرده گيري هاي جزيي نيز مصداقي از ظلم و ستم در حق ديگري است ولي ادامه و گسترش دامنه آن مي تواند آدمي را به مراتب عالي و زشت ظلم و ستم بكشاند. از اين رو خداوند نسبت به عيب جويي ديگران هشدار مي دهد و اين رفتار را ظالمانه مي شمارد (حجرات آيه 11)
هم چنين خرده گيري و عيب جويي از ديگران، موجب مي شود تا آدمي تنها جنبه هاي منفي را ببيند و از جنبه هاي مثبت باز ماند. لذا در دام فسق و فجور مي افتد؛ زيرا همه جامعه را در حالتي از فسق و فجور مي يابد و اندك اندك ميل باطني وي نيز به سوي فسق وفجور كشيده مي شود و خود نيز در دام آن مي افتد.
بسياري از كساني كه در دام فسق و فجور مي افتند، كساني هستند كه در جامعه، فقط فسق و فجور را مي بينند و در جست و جوي آن مي باشند. به عنوان نمونه زني كه در محله و خيابان خويش تنها در حال تفحص زندگي زنان و دختراني است كه گناه و فسق مرتكب مي شوند، اندك اندك خود، در دام فسق مي افتد. براين اساس قرآن از هرگونه تحقيق و تفحص زندگي ديگران و عيب جويي باز مي دارد تا شخص خود در بلند مدت گرفتار فسق و فجور نشود.
به هر حال يكي از آثار عيب جويي و خرده گيري از گناه ها و خطاها و اشتباهات و عيوب ديگري، افتادن در دام فسق و فجور است كه آيات 77 تا 80 سوره توبه به آن اشاره كرده است.
تزلزل وحدت اجتماعي
عيب جويي همگرايي و انسجام و وحدت اجتماعي را از ميان مي برد. از اين رو خداوند در آيات 10 تا 12 سوره حجرات، عيب جويي و تجسس در احوال مؤمنان و شهروندان و تفحص در كاستي هاي زندگي يكديگر را عامل گسستن اخوت و برادري ايماني و از ميان رفتن همدلي و وفاق اجتماعي مي داند. بسياري از مشكلات جوامع از آن رو پديد مي آيد كه هر كسي در زندگي ديگر فضولي كرده و كاستي ها و ضعف ها و عيوب ديگري را شناسايي كند.
بي گمان فضولي انسان تنها به شناسايي و آگاه شدن نسبت به عيوب و كاستي ها و خطاهاي ديگران، ختم نمي شود، بلكه سر از غيبت و تهمت درمي آورد. به اين معنا كه اشخاص پس از آگاهي نسبت به عيوب، آنها را منتشر مي كنند كه غيبت بلكه اشاعه فحشا بوده و خود گناهي بزرگ است.
البته بازتاب عمل انسان در همين دنيا نيز گاهي نشان داده مي شود. خداوند درباره عيب جويان به آنان هشدار مي دهد كه بازتاب عملشان در همين دنيا اين است كه ديگران نيز درباره آنان عيب جويي كنند و به تفحص عيوب آنان بپردازند. بنابراين براي رهايي از اين كه كسي عيب شما را نجويد بهتر آن است كه عيب كسي را نجوييد. (حجرات آيه 11)
طباطبايي با اشاره به واژه انفسكم در اين آيه مي نويسد: اين كه مسلمانان يك جمعيت و امت مي باشند، پس در حقيقت عيب جويي از ديگران، به معناي عيب جويي از خود است. (الميزان، ج 18، ص 322) و هم چنين ممكن است باعث انگيزش آنان به اقدام متقابل شود. به سخن ديگر، وقتي از ديگري عيب جويي مي كنيد كه بخشي از جامعه است، در حقيقت از خود عيب جويي مي كنيد كه بخشي از همان جامعه هستيد، چنان كه عيب جويي ديگران موجب مي شود تا انگيزه در آنان براي مقابله به مثل تقويت شود و آنان نيز مرزها و حريم هاي اخلاقي را كنار نهند و به عيب جويي شما بپردازند؛ زيرا آناني كه مورد عيب جويي واقع شوند بر اين باورند كه چيزي كه عوض دارد گله ندارد. اين گونه است كه واگرايي اجتماعي شدت مي يابد و جامعه از هم دور مي شود و همدلي و همگرايي از جامعه رخت مي بندد.
خداوند عيب جويي را استهزا و تمسخر ديگران معرفي مي كند كه يك نوع ناهنجاري رفتاري در جامعه است. اين عمل چنان درنظر قرآن زشت است كه نسبت به آن هشدار مي دهد. با اين همه، بسياري از مردم بويژه منافقان در جامعه اسلامي نسبت به رفتارهاي هنجاري و نيكوكارانه مؤمنان راه تمسخر و استهزا را در پيش مي گيرند كه موجب خشم الهي مي شود. خداوند در واكنش به رفتار ناهنجار منافقان به آنان هشدار مي دهد كه عيب جويي و استهزاي منافقان نسبت به مؤمنان واكنش خداوند را در پي خواهد داشت و خداوند نيز آنان را استهزا خواهد كرد. (توبه آيات 77 و 79) اين استهزاي خداوند مي تواند به اشكال گوناگون از جمله در آخرت به شكل شكنجه هاي سخت و يا بدنام كردن و رسوا نمودن منافقان در دنيا انجام پذيرد.
زمينه هاي عيب جويي
چنانكه گفته شد عيب جويي، ناهنجاري اجتماعي است كه توسط يك شخص ناسالم و بيمار صورت مي گيرد. از اين رو بايد از عيب جويان به عنوان بيماران نامتعادل شخصيت ياد كرد.
ريشه هاي عيب جويي را مي توان در احساس كمبود شخصيت و عدم تعادل آن جست. كساني به اين بيماري دچار هستند كه نسبت به خود احساس نامطلوبي دارند و احساس حقارت، كمبود، ناتواني، سستي و مانند آن در ايشان زياد است.
تفكر نادرست و بينش باطل و نگرش غلط موجب مي شود تا انسان دچار احساس حقارت و كمبود شود و براي جبران آن به عيب جويي از ديگران رو آورد.
خداوند در تحليل زمينه هاي ايجادي اين بيماري رواني و اجتماعي به اموري چند توجه مي دهد. از جمله علل و عواملي كه زمينه عيب جويي را در انسان فراهم مي كند مي توان به بخل و زمينه هاي آن در اشخاص اشاره كرد. كساني كه به هر دليل بينشي و نگرشي دچار بخل هستند، نسبت به كارهاي نيك و خير ديگري حساسيت نشان مي دهند و كارهاي خير ديگري را عيب مي شمارند و به استهزا و خرده گيري آنان مشغول مي شوند. (توبه آيات 76 تا 79)
ثروت اندوزي و دنياگرايي كه به اسباب بينشي و نگرشي غلط و باطل، انجام مي گيرد، به مسأله عيب جويي و خرده گيري در اشخاص دامن مي زند و آنان را به سخن چيني و تمسخر و استهزاي ديگران سوق مي دهد. (همزه آيات 1 و 2)
چنان كه گفته شد در اين ميان نقش بينش ها و نگرش ها، بسيار قوي تر از هر عامل ديگري است. از اين رو خداوند در آيات 77 تا 80 سوره توبه و 29 تا 36 سوره مطففين، كفر به خدا و پيامبر(ص) و آموزه هاي وحياني و در آيات 8 و 11 سوره قلم تكذيب رسالت پيامبران و آموزه هاي آنان را عامل مهمي در عيب جويي مي شمارد؛ زيرا بينش و نگرش باطل و نفي آموزه هاي حقاني الهي است كه شخص را به سوي دنياگرايي و ثروت و قدرت اندوزي مي كشاند و او را وادار مي كند كه نسبت به كساني كه از آن بي بهره هستند و يا به كارهاي نيك و بخشش و انفاق مي پردازند، خرده گيري و عيب جويي كند.
نفاق نيز در همين راستاست كه به عنوان يك زمينه ساز مهم عيب جويي نسبت به مؤمنان و انسان هاي نيكوكار مطرح مي شود و آيات 77 و 79 سوره توبه به اين زمينه ساز خطرناك عيب جويي اشاره مي كند.
بي گمان گناه (مطففين آيات 29 و 30) و فسق و فجور (توبه آيات 77 تا 80) از ديگر زمينه سازهاي عيب جويي در انسان است كه مي بايست انسان نسبت به آن حساسيت نشان داده و اجازه ندهد تا در دام عيب جويي افتد و از كمال دور شود.
كيفر عيب جويي
خداوند عيب جويان را در دنيا و آخرت، با استهزا و تمسخر آنها همراه با عذاب هاي دردناك و سوزان دوزخ كيفر مي دهد. آيات 11 و 16 سوره قلم تبيين مي كند كه خداوند عيب جوياني را كه مي خواهند با عيب جويي، كمبودهاي خويش را جبران و خود را در مرتبه اي برتر قرار دهند و زمينه تحقير ديگران را فراهم آورند، به چنان عذابي دچار مي كند كه خوار و ذليل شوند.
در اين آيه بيني عيب جويان را به خرطوم فيل همانند مي كند و مي فرمايد كه روزي بر بيني آنان داغ مي نهيم و بر زمين حقارت مي كشيم. داغ گذاردن بر بيني كه به خرطوم شبيه است بدترين و شديدترين ذلت و خواري است كه عيب جويان مي بايست در قيامت متحمل شوند.
قرآن در آيات 29 تا 36 سوره مطففين با ترسيم و تصوير عيب جويان در دوزخ و چاه ويل و افكنده شدن در عذابي سخت و خردكننده (همزه آيات 1 و 4) و آتش دايمي و برافروخته (همزه آيات 1 و 6) مي كوشد تا عيب جويان را از روش و رفتار زشت خود بازدارد.
كساني كه عيب ديگران را مي جويند و به تمسخر و استهزاي ديگران مشغول مي باشند، هم در دنيا خود را گرفتار مي يابند و قلب ها و دل هايشان در آتش حسرت و حزن و اندوه مي سوزد و هم در آخرت گرفتار آتش دروني مي شوند كه به سبب اين حقد و حسادت، برپا كرده اند (همزه آيات 1 و 7) در اين آتش حسادت و كينه كه ريشه تمسخر نيز مي تواند باشد آدمي محبوس مي شود و راه فراري نمي يابد، زيرا بر وي احاطه كامل دارد. (همزه آيات 1 و 4 و 8)
راه درمان عيب جويان
خداوند از مؤمنان مي خواهد تا از اطاعت و پيروي عيب جويان دست بردارند؛ زيرا اطاعت ايشان مي تواند آدمي را از حقيقت و پيروي از حق باز دارد. بنابراين هر گونه پيروي حتي از خرده عيب جويان در اسلام حرام دانسته شده است تا با تحريم از سوي مؤمنان مواجه شده و به بازسازي اخلاقي و رفتاري خويش بپردازند. (قلم آيات 10 و 11)
به سخن ديگر، يكي از راه هاي درمان عيب جويان آن است كه آنان را تحريم كرده و از سخن و رفتار ايشان پيروي نكرد تا آنان به خود آيند و دست از عيب جويي و خرده گيري نسبت به ديگران بردارند.
از ديگر راه هاي درمان اين بيماري آن است كه بينش و نگرش آنان را تغيير داده و آنها را به اعمال خير چون انفاق و كمك به ديگران و تهيدستان دعوت و ترغيب كرد؛ زيرا كساني كه عيب جويي مي كنند؛ از انجام كارهاي نيك سرباز مي زنند و آن را براي خود عار و ننگ مي دانند. رهايي از بخل و قرار گرفتن در مسير احسان و انفاق مي تواند به درمان اين بيماري ها در جنبه عملي كمك كند.
به عبارت ديگر بايد در دو بعد بينشي و نگرشي در عيب جويان تحول ايجاد كرد كه در بعد بينش توجه دادن به خداوند و توانايي خداوندي و نيز مقام و مسئوليت خلافت انسان و در بعد نگرشي با ترغيب به اعمال خير مي توان به درمان اين بيماري خطرناك اجتماعي كمك كرد.

 



همگام با توفيق تا خوشبختي

سنيه بهشتي
درمقاله حاضر نويسنده با استناد به آيات قرآني درمورد نقش توفيق درزندگي و برنامه ريزي ها و دست يابي به اهداف و مقاصد مورد نظر و نيز مراحل سه گانه رسيدن به سعادت و خوشبختي سخن گفته است كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم:
چيستي توفيق
انسان درانجام هركاري نيازمند آن است تا توفيق راه و كارش شود.
توده هاي مردم همواره خواستار توفيق و بركت از خداوند هستند و به عنوان يك فرهنگ، درخواست توفيق و بركت درجاي جاي سخنان وگفتارشان پيداست. اين كه خداوند توفيق دهد،سخني بسيار متداول و رايج است و بسيار شنيده و يا خود درحق ديگري گفته ايد.
راغب اصفهاني دركتاب مفردات الفاظ قرآن كريم درباره توفيق مي نويسد كه اين واژه از ماده وفق به معناي ايجاد مطابقت و موافقت ميان دوچيز در كارهاي خير ونيك است و استاد حسن مصطفوي در كتاب التحقيق خود مي افزايد قراردادن شخصي يا چيزي موافق با ديگري تا اندازه اي كه تنافر و مخالفت از ميان ايشان برود و موافقت و همدلي حاصل آيد نيز، مصداقي از توفيق است.
بنابر اين مي توان گفت كه خداوند وقتي به كسي توفيق مي دهد، كاري مي كند تا از ميان دوچيز تنافر برخيزد و موافقت حاصل شود و كارها به سامان رسد و مطلوب حاصل آيد.
به سخني ديگر توفيق الهي به معناي رديف شدن اسباب و وسايل كاري است كه انسان مي خواهد آن را انجام دهد و در اين ميان مانعي پيش نيايد و مزاحمتي فراهم نشود.
امير مومنان علي (ع) بر اين نكته ظريف توجه مي دهد كه هرگونه تلاش و كوششي از سوي آدمي بي توفيق الهي هيچ سود و فايده اي ندارد و شخص به مقصد و مطلوب نمي رسد: لاينفع اجتهاد بغير توفيق (منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، سيد حميد حسيني، ص 541، ح 6620)
توفيق اصابت، كمال سعادت
از آن جايي كه توفيق دركاربردها و فرهنگ قرآني، فراهم آمدن اسباب و وسايل و ايجاد موافقت و مطابقت ميان عمل و خواسته است، مي توان گفت كه يكي از گام هاي مهم براي رسيدن به سعادت است؛ زيرا خوشبختي هركسي آن است كه به خواسته هاي مشروع و كمالي خود دست يابد.
درنگاه توده هاي مردم توفيق يابي عين سعادت و خوشبختي است. از اين رو آن را دعاي كامل در حق ديگري و خود و خواسته اي بزرگ برمي شمارند. از نظر قرآني و روايي اين معنا هر چند تا اندازه اي درست مي باشد ولي تمام نيست؛ زيرا توفيق چنان كه از آيات قرآني به دست مي آيد بيشتر نقش زمينه و بستر ساز را ايفا مي كند. از اين رو در آيات 15و 16 سوره احقاف از توفيق الهي به عنوان زمينه قبولي اعمال و در آيه 8 8 سوره هود از آن به عنوان عامل و بستري براي توكل برخداوند و بازگشت به سوي او و در آيه 221 سوره بقره از توفيق به عنوان بستري براي دست يابي به خوشبختي و بهشت و در آيه 187 سوره بقره به عنوان مايه دست يابي به مغفرت و در آيه 125 سوره انعام به عنوان بستري براي رسيدن به شرح صدر سخن به ميان آمده است.
درهمه آيات و آيات ديگري كه به آثار و پيامدهاي توفيق توجه داده شده است اين معنا مورد تاكيد است كه توفيق الهي هرچند بسيار مهم و اساسي است ولي تمام مساله نيست. اين كه خداوند مي بايست به انسان توفيق ايمان و درك معارف الهي (انعام آيه 125) يا توفيق اعمال صالح (انبياء آيه 73 و احقاف آيه 15)، جهاد در راه خداوند (توبه آيه 46) و شكر (نمل آيه 19 و احقاف آيه 15) و صبر در برابر اذيت ها و آزارها و سختي ها و مصيبت ها (نحل آيه 127 و آيات ديگر) را بدهد هرچند كه بيانگر عظمت و ارزش توفيق الهي در زندگي بشر و دست يابي به اهداف بلند و مقاصد والا و برتر است ولي اين خود مرتبه ومرحله مياني و دوم مي باشد.
هر كسي اگر بخواهد كاري انجام دهد بايد نخست قدرت و امكانات آن را داشته باشد.
بسياري به سبب نداشتن قدرت و امكانات كارهاي خير و صالح از انجام آن باز مي مانند.
انساني كه بخواهد عبادت كندو نماز بخواند و يا روزه بگيرد، نيازمند قدرت و توانايي بدني براي آن است. اگر انسان تني رنجور و بيمار داشته باشد، قدرت بسياري از كارهاي عبادي چون نماز و روزه را نمي يابد و از بركات و آثار آن بي بهره مي ماند. از اين رو حضرت اميرمومنان در دعاهاي خويش از جمله دعاي مشهور و معروف كميل از خداوند مي خواهد تا به ايشان قدرت و توانايي انجام عبادت را بدهد و تن و جوارح ايشان را سلامت و قوي و قدرتمند گرداند تا بتواند درمسيركمالي، همه توش و توانش را به كارگيرد. اين كه اميرمومنان (ع) مي فرمايد: قو علي خدمتك جوارحي، به معناي آن است كه خدمت الهي نيازمند قدرت بدني است كه بايد آن را نيز از خداوند خواست.
پس از فراهم شدن قدرت و توانايي جسمي و بدني، براي انجام هركاري نياز است تا توفيق، رفيق راه شود و آن چه را انسان مي خواهد، بتواند به انجام رساند؛ زيرا بسياري از مردم با آن كه از بدني سالم برخوردار هستند و قدرت انجام كارهاي نيك و خير و صالح را دارند، ولي توفيق انجام آن را نمي يابند. از اين رو خداوند مي فرمايد كه حتي توفيق رفتن به جهاد و يا شكرگزاري و حتي ايمان و شرح صدر و صبر و مانند آن نيازمند آن است كه خداوند گوشه چشمي به بنده خويش كند و او را به سوي حق وانجام كار نيك و صالح سوق دهد.
بسياري از مردم با آن كه دارا و ثروتمند هستند ولي توفيق اين را نمي يابند كه از اين سرمايه و ثروت خويش براي كارهاي نيك و خير استفاده كنند و آن را براي وارثان خويش مي گذارند كه اگر آنان كاري خير با آن پول و ثروت انجام دهند، ثواب و پاداش آن نيز مال آن ها مي باشد و اگر به گناه بيندازند، وزر و وبال آن گريبانگير شخصي مي شود كه آن را اندوخت و براي كار خير به كار نگرفت. از اين رو همواره انسان بايد از خداوند توفيق بخواهد تا خواسته ها و كارهاي خير و نيك و شايسته را انجام دهد و از قدرت و ثروت و توش و توانش براي اين مقصد بهره گيرد.
پس از مرحله توفيق يابي به مرحله سوم مي رسيم؛ زيرا بسياري از كارهايي كه انسان انجام مي دهد به علل اسباب دروني وبيروني، مي تواند به هدف و خواسته واقعي نرسد؛ چون گاهي انسان در تطبيق اشتباه مي كند و كار شر و بدي را كار خير مي شمارد و در آن هزينه مي كند يا پولي را به كسي مي دهد كه گمان مي كند نيازمند و سائل است و يا كسي است كه براي كارهاي خير آن را هزينه مي كند درحالي كه انساني شياد و جنايت كار و ستمگر است.
ديگر آن كه درانجام كارهاي خير مي بايست اخلاص را در نظر داشت و كسي غير از خدا را وارد كار نكرد. اين همان چيزي است كه از آن به وجه الله نيز تعبير مي شود. اگركارهاي كوچك خيرخواهانه و نيك با اخلاص و وجه الله همراه شود، ارزش آن از بسياري از كارهاي خير و نيكي كه همراه با شرك و ريا و مانند آن است، بسيار فزون تر است؛ زيرا خداوند هرگز كاري را كه بيرون از دايره اخلاص باشد نمي پذيرد و آن را رد مي كند. به تعبير قرآني خداوند آن اندازه بخشنده است كه اگر در كاري وي را با ديگري شريك قرار دهند، از سهم خويش مي گذارد و همه را به همان شريك وا مي گذرد تا انسان برود و از همان شريك، پاداش عملش را بخواهد.
در داستان اهل بيت(ع) كه در سوره انسان (دهر) بيان شده است اين معنا مورد تأكيد قرار گرفته است كه آن چه مهم و ارزشي است كار خالصانه براي خداست هر چند كه اطعام به مسكين و فقير و اسير باشد.
به هر حال، هر كار خيري اگر بخواهد به شكلي انجام گيرد كه سعادت و خوشبختي را براي انسان به دنبال داشته باشد بايد اخلاص در آن مراعات شود تا اصابت به حق پيدا كند و خواسته با عمل، مطابقت و موافقت يابد.
مراحل سه گانه رسيدن به خوشبختي
امام صادق(ع) درباره مراحل سه گانه دست يابي به سعادت واقعي و خوشبختي دنيوي و اخروي مي فرمايد: ما كل من نوي شيئا قدر عليه؛ و لا كل من قدر علي شي وفق له؛ و لا كل من وفق اصاب له موضعا، فاذا اجتمعت القدره و التوفيق و الاصابه فهنالك تمت السعاده ، چنين نيست كه هر كس چيزي نيت كند به انجامش قادر باشد و چنين نيست هر كس قدرت كاري را دارد به آن موفق گردد، و چنين نيست كه هر كس واجد توفيق شود، عملش به موضع حق اصابت نموده است، پس وقتي قدرت و توفيق و اصابت حق، به هم پيوست، سعادت كامل نصيب آدمي مي گردد. (شرح مكارم الاخلاق، ص445 و نيز ميزان الحكمه، محمدي ريشهري، ج01، ص 595).
در اين حديث به خوبي مراحل سه گانه دست يابي به خوشبختي تبيين شده است. امام صادق(ع) به خوبي بيان مي كند كه توفيق با همه ارزش و جايگاهي كه دارد، تنها بستر و زمينه ساز دست يابي به خوشبختي و سعادت است و لازم است كه خداوند امري ديگري را فراهم آورد كه آن اصابت به حق رسيدن به هدف است. بي گمان اصابت به حق نيز تنها با اخلاص مي باشد. به سخن ديگر، اصابت به معناي رسيدن كار و تلاشي به سوي خداوند از طريق اخلاص است. هنگامي كه شخص اين گونه كارش مصاب واقع شود، از پاداش هايي خاص بهره مند مي شود. به اين معنا كه كار خوب اصابت يافته، پس از رسيدن به حق تعالي به شكل پاداش به خود شخص باز مي گردد.
كساني كه در علوم اسلامي اجتهاد مي كنند همواره از خداوند توفيق اصابت را نيز مي خواهند؛ زيرا هر كسي كه اجتهاد مي كند اگر در اجتهاد خويش به خطا رود و اصابت به واقع نكند، تنها يك پاداش براي اجتهاد خويش دارد ولي اگر به حق و واقع اصابت كند، براي او دو پاداش منظور مي شود.
اين كه در حديث پيامبر«ص» آمده: «نيه المومن، خير من عمله» يعني نيت مؤمن بهتر از عمل خود اوست، به اين معناست كه شخص مومن، نيت خير و اصابت دارد ولي به هر علت دروني و بيروني، اين عمل به واقع، اصابت نمي كند، بنابراين همواره نيت وي بهتر از خود عمل وي مي باشد. ولي اگر خداوند توفيق اصابت نيز به او بدهد مي تواند اميدوار باشد كه نوعي تطابق و موافقت ميان نيت وي و عملش وجود دارد و عمل و نيت وي هر دو يك اندازه از خير بهره دارند، هر چند كه اندك تفاوت نيز در اين جا وجود داشته باشد ولي مي توان آن را معفو عنه دانست.
اين جاست كه نقش كليدي توكل و تفويض، خود را نشان مي دهد؛ زيرا انسان اگر در كارهاي خويش توكل كند و ياري و وكالت الهي را متضمن نيت و كار نيك خويش گرداند و يا حتي خود را با كارهايش به خدا واگذار و تفويض كند نه تنها اميد اصابت مي رود بلكه عين اصابت مي باشد، به گونه اي كه ديگر تفاوتي ميان نيت و عمل وي حتي به اندازه سرسوزني نمي ماند، زيرا چنين شخصي در مقام فنا است.
به سخن ديگر، مقام توكل مقام فناي از باب قرب نوافل است و مقام تفويض مقام فناي از باب قرب فرايض مي باشد كه در آيه71 سوره انفال به اين دو مقام اشاره شده است.
انسان براي هر كاري نيازمند وسيله است؛ زيرا خداوند نظام هستي را بر اساس اسباب آفريده و لازم است براي انجام هم كاري از وسايل و اسباب بهره برد. جالب آن كه خداوند با توجه به تفاوت ظرفيت ها و دارايي ها، اسباب و وسايل متعدد و متنوعي قرار داده است كه برخي از آن ها اسباب كوتاه و برخي ديگر بلند و طولاني مي باشند. نماز، روزه، استغفار، صلوات، محبت اهل بيت(ع) و بسياري از امور ديگر به عنوان اسباب و وسايل معين شده است و انسان به حكم «وابتغوا اليه الوسيله» بايد وسايل و اسباب قرب و تقرب را بجويد.
اين گونه است كه نقش توسل در كنار توفيق خود را نشان مي دهد؛ زيرا هر كاري وسيله و اسبابي است كه بايد به آن تمسك و توسل جست. پس از آن اراده انجام و عزم عمل داشت و هنگام عزم به عمل است كه توكل لازم است (آل عمران آيه951) و بايد ياري و مدد الهي را از آغاز تا انجام خواستار شد.
توفيق در روايات
در روايات براي توفيق، كاركردها، آثار و نقش هاي چندي بيان شده است كه در اين جا به برخي از آن ها به صورت گذرا اشاره مي شود. در كتاب شريف ميزان الحكمه آمده است كه توفيق، عنايت و كمك الهي است، چنان كه توفيق رحمت الهي و نيز اولين نعمت اوست. از سوي ديگر توفيق، اساس سعادت است و اين كه پيشوايي چون توفيق نيست. در روايتي نيز از توفيقات انسان، حفظ تجربه دانسته است.
معصوم(ع) مي فرمايد: عافيتي بالاتر از توفيق نيست؛ چنان كه طاعت و بندگي جز با توفيق ميسر نيست. امامان معصوم(ع) مي فرمايند: توفيق، عقل را زياد مي كند و به انسان ياري مي رساند. (منتخب ميزان الحكمه، محمدي ري شهري، سيد حميد حسيني، ص145، روايت 6616 تا روايت 6628)

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14