(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


پنجشنبه 14 آبان 1388- شماره 19504
 

عوامل عصيان در برابر خدا
نحوه رسيدگي به فقرا
قلب سليم
معيار مصرف صحيح از نگاه اسلام
فتنه و بدعت نظري در مفاهيم



عوامل عصيان در برابر خدا

قال النبي (ص): اول ما عصي الله تبارك و تعالي بست خصال: حب الدنيا و حب الرئاسه و حب الطعام و حب النساء و حب النوم و حب الراحه.
پيامبر اعظم (ص) فرمود: نخستين عوامل عصيان پروردگار متعال شش خصلت مي باشد:
1-دوست داشتن دنيا 2- دوست داشتن رياست و مقام 3- دوست داشتن طعام 4- دوست داشتن زنان 5- دوست داشتن خواب 6- راحت طلبي (1)
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- وسايل الشيعه، ج 11، ص 269

 



نحوه رسيدگي به فقرا

صاحب در ردالمطالب مي نويسد كه علي (ع) در بين راه متوجه زن فقيري شد كه بچه هاي او از گرسنگي گريه مي كردند و او آنها را به وسايلي مشغول مي كرد و از گريه باز مي داشت. براي آسوده كردن آنها ديگي كه جز آب چيز ديگري نداشت برپا گذاشته بود و در زير آن آتش مي افروخت تا آنها خيال كنند برايشان غذا تهيه مي كند. به اين وسيله آنها را خوابانيد. علي (ع) پس از مشاهده اين جريان با شتاب به همراهي قنبر به منزل رفت. ظرف خرمايي با انباني آرد و مقداري روغن و برنج بر شانه خويش گرفت و بازگشت. قنبر تقاضا كرد اجازه دهند او بردارد ولي حضرت راضي نشدند. وقتي كه به خانه آن زن رسيد اجازه ورود خواست و داخل شد، مقداري از برنج ها را با روغن در ديگ ريخت و غذاي مطبوعي تهيه كرد. آنگاه بچه ها را بيدار نمود و با دست خود از آن غذا به آنها داد تا سير شدند. علي (ع) براي سرگرمي آنها مانند گوسفند دو دست و دو زانوي خود را بر زمين گذاشت و صداي مخصوص گوسفندان را تقليد نمود. بچه ها نيز ياد گرفتند و از پي آن حضرت همين كار را كرده و مي خنديدند. مدتي آنها را سرگرم كرد تا ناراحتي قبلي را فراموش كردند و بعد خارج شد.
قنبر گفت: اي مولاي من امروز دو چيز مشاهده كردم كه علت يكي را مي دانم ولي سبب دومي بر من آشكار نيست. اينكه توشه بچه هاي يتيم را خودتان حمل كرديد و اجازه نداديد من شركت كنم از جهت نيل به ثواب و پاداش بود و اما تقليد از گوسفندان را ندانستم براي چه كرديد؟ حضرت فرمود: وقتي كه وارد بر اين بچه هاي يتيم شدم از گرسنگي گريه مي كردند، خواستم وقتي خارج مي شوم هم سير شده باشند و هم بخندند. (1)
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-داستان ها و پندها، ج 1، ص 49

 



قلب سليم

پرسش:
مفهوم قلب سليم كه قرآن از آن به عنوان تنها سرمايه نجات انسان در روز قيامت ياد مي كند چيست؟
پاسخ:
مفسران براي «قلب سليم» تفسيرهاي متعددي بيان كرده اند كه هر كدام به يكي از ابعاد اين مسأله اشاره مي كند:
1- قلبي، كه پاك از شرك باشد.
2- قلبي، كه خالص از معاصي و كينه و نفاق بوده باشد.
3- قلبي، كه از عشق دنيا تهي باشد، كه حب دنيا سرچشمه همه خطاها است.
4- و بالاخره قلبي، كه جز خدا در آن نباشد!
حقيقت اين است كه: «سليم» از ماده «سلامت» است، و هنگامي كه سلامت به طور مطلق مطرح مي شود، سلامتي از هرگونه بيماري اخلاقي و اعتقادي را شامل مي شود. قرآن مجيد درباره منافقان، مي گويد: في قلوبهم مرض فزادهم الله مرضا: «در دل هاي آنها يك نوع بيماري است و خداوند نيز (براثر لجاجت و گناهشان) بر اين بيماري مي افزايد.»(1) جالب ترين تفسير براي «قلب سليم» را امام صادق(ع) بيان فرموده: «قلب سليم قلبي است كه خدا را ملاقات كند، درحالي كه هيچ كس جز او در آن نباشد.» و اين تعبير، جامع همه اوصاف گذشته است. و نيز در روايت ديگري از همان امام آمده است كه: «كسي كه نيت صادقي دارد صاحب قلب سليم است، چراكه سلامت قلب را شرك و شك، نيت را در همه چيز خالص مي كند.» درباره اهميت قلب سليم همين بس، كه قرآن مجيد آن را تنها سرمايه نجات روز قيامت شمرده، چنان كه در سوره «شعراء» آيات 88و 89 مي فرمايد: «يوم لا ينفع مال و لا بنون¤ الا من أتي الله بقلب سليم: «روزي كه اموال و فرزندان سودي به حال انسان نمي بخشند¤ جز كسي كه با قلب سليم در پيشگاه خداوند حضور يابد.»(2)
بنابراين صاحب قلب سليم در اين دنيا نيز قلبش از امور غيرخدايي خالي است. اموري از قبيل هواي نفس، قدرت طلبي، تكاثرطلبي، ناهنجاري هاي اخلاقي و... هيچ گونه تناسبي با قلب سليم ندارد. و بالاخره در يك كلام قلب سليم قلبي است كه جميع وابستگي هاي غيرخدايي را از خود دور ساخته و در دنيا كانون توجه و تمركز خود را بر خداي تبارك و تعالي قرار داده است كه در دعا مي خوانيم: الهي هب لي كمال الانقطاع اليك. خدايا كمال بريدن و گسستن به سوي خودت را به من عطا فرما.
ـــــــــــــــــــ
1- بقره، آيه10
2- تفسير نمونه، ج19، ص.102

 



معيار مصرف صحيح از نگاه اسلام

رحمان شريف زاده
در مقاله حاضر نويسنده با تبيين جنبه هاي مثبت و منفي مصرف، در مورد ويژگي هاي اعتدال گرايي و پرهيز از افراط و تفريط در مصرف كه از آن به اسراف و خساست تعبير مي شود سخن گفته و پيرامون نگاه دين به مقوله: الگوي مصرف و معيار صحيح مصرف توضيح داده كه با هم آن را از نظر مي گذرانيم.
¤¤¤
پرهيز از افراط و تفريط در مصرف
براي اصلاح الگوي مصرف بايد همه جنبه هاي مثبت و منفي مصرف مورد توجه قرار گيرد. هر چند كه بازخواني همه جنبه ها حتي جنبه هاي مصرف معنوي به غير از امور اقتصادي و مادي مانند مصرف عمر و اتلاف وقت و تباهي آن با خوشگذراني و شب نشيني و ولگردي هاي مدرن به شيوه وبگردي بي هدف، در اين نوشتار كوتاه ممكن نيست ولي مي توان به حوزه هاي مصرف در حوزه امور مادي و اقتصادي بيش تر پرداخت. از اين رو لازم است براي تبيين درست الگوي مصرف و اجراي طرح ها و برنامه هاي در راستاي اصلاح الگوهاي نادرست مصرف، همه جنبه ها و ابعاد مسئله واكاوي شود
به عبارت ديگر همان گونه كه بايد جنبه هاي صحيح مصرف هر چيزي دانسته شود، شيوه ها و روش هاي نادرست آن نيز بايد معرفي شود تا شخص و يا جامعه از افراط به سوي تفريط نگرايد و از دام اسراف و تبذير به سمت بخل و خساست نلغزد؛ زيرا همان اندازه كه اسراف و تبذير، رفتاري ضد ارزشي و هنجاري است و خداوند اين گونه اشخاص را دوست ندارد و آنان را به عذاب و توبيخ و سرزنش مي گيرد؛ همان اندازه نيز افتادن در دام خساست و بخل نيز زشت و ناهنجار است و بيانگر رفتار و اخلاقي ضد ارزشي و مصداقي از مصاديق كفران نعمت است؛ زيرا كفران نعمت مي تواند به ريخت و پاش و ولخرجي و يا به شكل عدم بهره گيري درست از نعمتي براي تعالي و تكامل شخصي و جمعي بشر باشد كه اين خود بدتر از استفاده نادرست از چيزي است.
باتوجه به اين كه هرگونه مصرفي در مسير افراط و تفريط به عنوان شيوه رفتاري ناهنجار تلقي مي شود، براي ارايه و اصلاح الگوي صحيح مصرف لازم است تا اين جنبه از مصرف نيز شناسايي و معرفي شود. بسيار ديده شده است كه برخي ها صرفه جويي را مساوي با مصرف نكردن گرفته اند؛ اين معنا از سوي كساني به كار مي رود كه ريشه هايي از خساست و بخل در بينش و نگرش آنان وجود دارد.
جنبه هاي مثبت و منفي مصرف
مصرف به معناي استفاده و استعمال و به كاربردن چيزي است. خداوند در آيات بسياري به اين معنا توجه داده كه همه آن چه را آفريده است، مسخر انسان قرار داده تا افزون بر اين كه خود، از آن استفاده مي كند تا به كمال مطلق خويش دست يابد، چيزهايي كه به تسخير خويش گرفته را نيز به حكم خلافت الهي و ربوبي، به كمال خود برساند. از اين رو همه موجودات، مأمور مي شوند تا به انسان به عنوان خليفه و تسخير كننده خويش سجده كنند بدين ترتيب انسان مسجود همگان و حتي فرشتگان قرار گرفت.
براين اساس مي توان گفت كه مصرف هر چيزي به معناي بهره گيري از آن در راستاي تكامل دو سويه انسان و آن چيز است. در حقيقت هر تصرف و مصرفي كه انسان مي كند، تغييراتي مهم و ماهوي در خود و ديگر چيزها پديد مي آورد. اين تصرفات مي بايست هدفمند و براساس فلسفه آفرينش باشد.
بنابراين اگر تصرف به گونه اي باشد كه عامل و ابزار تعالي و تكامل شخص و يا چيز نباشد تصرفي باطل و نادرست است؛ چنان كه عدم تصرف و وانهادن امر و چيزي به حال خود نيز به جهت آن كه در مسير كمالي نيست، باطل و نادرست تلقي مي شود.
از اين اسراف و تبذير و اتراف به معناي كاربرد نادرست و بي جاي چيزهاي مادي و معنوي در مسير غير كمالي، از نظر آموزه هاي وحياني اسلام به عنوان امري مذموم تلقي و معرفي شده است؛ چنان كه خساست و بخل نيز به معناي عدم بهره گيري چيز در مسير كمالي، باطل و منفي مي باشد.
از نظر اسلام همان گونه كه «مصرف گرايي» يا «مصرف زدگي» به معناي مصرف نادرست در مسير افراط گرايي، امري نادرست و ناهنجار تلقي مي شود؛ هم چنين خساست و بخل در مصرف نيز امري باطل و ناهنجار است.
اعتدال گرايي، معيار مصرف صحيح
اسلام نه تنها نظام آفرينش را بر پايه عدالت و اعتدال مي داند، بلكه از مومنان مي خواهد كه در همه امور خويش اعتدال، عدالت، ميانه روي و اقتصاد را رعايت كنند. ازاين رو در حوزه مصرف نيز اصل و اساس، بايد اعتدال و ميانه روي باشد. اصولا اقتصاد در زبان عربي به معناي ميانه روي و اعتدال است و به حالت و صفتي گفته مي شود كه شخص ميان درآمد و هزينه خويش رعايت تناسب را بكند. لذا عنوان فعاليت هايي كه مربوط به توليد و مبادله و مصرف است، اقتصاد ناميده شده است تا به اين روش، اعتدال و ميانه روي در اين حوزه را به مردم گوشزد و تلقين نمايد.
اسراف، اتراف و تبذير
از نظر اسلام دو سوي اعتدال يعني افراط و تفريط به عنوان رفتاري نادرست و باطل تفسير و تعبير شده و هرگونه اسراف و تبذير ممنوع گرديده است.
اسراف به معناي زياده روي حوزه هاي مختلف مادي و معنوي را در بر مي گيرد؛ چنانكه خداوند در آيه 147 آل عمران از زبان گنهكاران مي فرمايد: و اسرافنا في امرنا. يعني در كار خود اسراف كرديم و... و نيز در آيه 39 سوره زمر مي فرمايد: قل يا عبادي الذين اسرفوا علي انفسهم؛ بگو اي بندگان من كه بر نفس خود اسراف ورزيديد.
ولي اين واژه در حوزه اقتصاد همان معناي خرج كردن بيرون از حد و اندازه را مي دهد كه نوعي اتلاف و تباه كردن مال و ثروت در زندگي شخص يا ديگري مي باشد.
رفتار افراطي ديگر، رفتار تبذيري است كه در فارسي به آن ولخرجي، ريخت و پاش مي گويند؛ زيرا تبذير از ماده بذر به معناي پخش كردن گرفته شده است كه در عمل اقتصادي به معناي هزينه يا انفاق كردن مال در جايي كه سزاوار نباشد و يا خرج كردن بي حساب و كتاب است.
تبذير در كشاورزي آن است كه كشاورز بيرون از حد و اندازه نياز، بذر را در كشتزار بپاشد، بي آن كه اين بذر زياد، تاثيري در محصول داشته باشد بلكه ممكن است نتيجه عكس داده شود و انبوه بذر موجب تباهي همه كشت شود. بنابراين پاشيدن و ريخت و پاش اموال و ثروت نيز به همين سبك و سياق، بدون ضوابط و مقررات خاص و بيرون از اندازه نگه داشتن، «تبذير» و عملي ناهنجار و بيهوده است.
اتراف نيز عمل و رفتار اقتصادي است كه از سوي برخي از سرمايه داران و ثروتمندان انجام مي شود. به اين معنا كه مال و ثروت زياد، آنان را به رفتار ضد اخلاقي و هنجاري مي كشاند. البته اتراف، ارتباط مستقيمي به مصرف ندارد بلكه ويژگي اخلاقي و رفتار اجتماعي است؛ زيرا شخص مترف، به سبب رفاه و آسايش زياد، با مردم رفتاري متكبرانه و تفاخري و تبختري دارد و در حوزه عمل اجتماعي تعادل رفتاري و شخصيتي خويش را از دست مي دهد. از اين رو مي توان گفت كه با بحث موردنظر ما ارتباطي ندارد.
البته اسراف هر چند بار اقتصادي دارد و در برخي از كاربردها و استعمال هاي قرآني مربوط به مصرف زدگي و زياده روي در خرج كردن است، ولي در بسياري از كاربردهاي قرآني به مسايل غير اقتصادي ناظر مي باشد. از اين رو مي توان گفت كه در بيشتر آيات، پديده «اسراف» ناظر به امور غير اقتصادي و در معناي معنوي و نفساني و روحي و رفتاري به كار رفته است.
با اين همه از جمله كاربردهاي قرآني آن افراط گرايي در حوزه مصرف وانفاق است كه مساله اي اقتصادي مي باشد. قرطبي در تفسير واژه اسراف گفته است: الافراط في الشيء و مجاوزه الحد؛اسراف، افراط و زياده روي در چيزي و گذشتن از حد است. (تفسير قرطبي - ذيل آيه 147 سوره آل عمران - دارالكاتب العرب للطباعه و النشر - 1387 ق - ج 4)
در همين معنا از پيامبر اسلام(ص) اين دعا روايت شده كه به امر معنوي مربوط مي شود. آن حضرت (ص) مي فرمايد: اللهم اغفر لي خطئيتي و جهلي و اسرافي في امري و ما انت اعلم به مني؛ بار خدايا بيامرز و ببخش خطاي من و ناآگاهيم را و تجاوز از كارم را و هر آنچه كه تو نسبت به آن از من داناتري. (صحيح مسلم)
سوي ديگر افراط گرايي و دوري از مسير اعتدال و ميانه روي، بخل و خساست و تنگ گرفتن است. اين معنا در زبان عربي با واژگاني چون بخل و خساست ومقتر بيان شده است. مقتر به معني كم كننده و تنگ گيرنده، سخت گير در معيشت و زندگي است كه تقريبا مترادف معناي خسيس است هر چند كه تفاوت هاي معناداري ميان بخيل و خسيس و مقتر وجود دارد. در ادبيات عربي فرد مقتر كسي است كه كمتر از مقدار لازم و مورد نياز استفاده مي كند و برخود و خانواده اش سخت مي گيرد.
خداوند همان گونه كه از اسراف و تبذير نهي كرده، از رفتارهاي سخت گيرانه بر خود و ديگري چون خساست و بخل نيز باز داشته است. در آيه 29 سوره اسراء به افراط و تفريط در حوزه انفاق گري اشاره مي كند و خطاب به پيامبرش (ص) مي فرمايد: و لا تجعل يدك مغلوله الي عنقك و لا تبسطها كل البسط فتقعد ملوما محسورا؛ نه دست خويش از روي خست به گردن ببند و نه به سخاوت يكباره بگشاي كه در هر دو حال ملامت زده و حسرت خورده بنشيني.
ماجراي ثعلبه، عبرتي براي زياده خواهان
خداوند درباره بخل يعني سوي تفريط اسراف مي فرمايد: فلما آتاهم من فضله بخلوا به وتولوا و هم معرضون؛ پس چون از فضل خويش به آنان بخشيد، بدان بخل ورزيدند، و به حال اعراض روي برتافتند. (توبه آيه76)
در بيان شان نزول اين آيه آمده است: در ميان مفسران معروف است كه اين آيات درباره يكي از انصار به نام «ثعلبه بن حاطب» نازل شده است. او كه مردي فقير بود و مرتب به مسجد پيامبر(ص) مي آمد، اصرار داشت كه پيامبر دعا كند تا خداوند مال فراواني به او بدهد!، پيامبر به او فرمود:«قليل تؤدي شكره خير من كثير لا تطيقه»، مقدار كمي كه حقش را بتواني ادا كني، بهتر از مقدار زيادي است كه توانايي اداي حقش را نداشته باشي. آيا بهتر نيست كه تو به پيامبر خدا تاسي جويي و به زندگي ساده بسازي؟ ولي ثعلبه دست بردار نبود، و سرانجام به پيامبر عرض كرد به خدايي كه ترا به حق فرستاده سوگند ياد مي كنم، اگر خداوند ثروتي به من عنايت كند تمام حقوق آن را مي پردازم. پيامبر براي او دعا كرد. چيزي نگذشت كه پسر عموي ثروتمندي داشت از دنيا رفت و ثروت سرشاري به او رسيد، و گوسفندي خريد و با زاد و ولد آن چنان زياد شدند كه نگاهداري آنها در مدينه ممكن نبود، ناچار به آباديهاي اطرف مدينه روي آورد و آن چنان مشغول زندگي مادي شد كه در جماعت و حتي نماز جمعه نيز شركت نمي كرد.
پس از مدتي پيامبر مامور جمع آوري زكات را نزد او فرستاد، تا زكات اموال او را بگيرد، ولي اين مرد كم ظرفيت و تازه به نوا رسيده و بخيل، از پرداخت حق الهي خودداري كرد و نه تنها خودداري كرد، بلكه به اصل تشريع اين حكم نيز اعتراض نمود و گفت: اين حكم برادر «جزيه» است يعني ما مسلمان شده ايم كه از پرداخت جزيه معاف باشيم و با پرداخت زكات، چه فرقي ميان ما و غير مسلمانان باقي مي ماند؟!
دنيا پرستي اجازه بيان حقيقت و اظهار حق به او نميداد، بهر حال هنگامي كه پيامبر سخن او را شنيد فرمود: واي بر ثعلبه اي و اي بر ثعلبه! و در اين هنگام آيات فوق نازل شد.
انسان بخيل نه خود مي خورد و نه ديگري، بلكه آن را گنديده مي كند و در نهايت دورريز مي شود و به اصطلاح سگ خور مي كند. از اين رو، خداوند كساني كه نعمت هاي الهي را انباشت مي كنند و با تكاثر و كنز كردن آن اجازه بهره برداري و مصرف درست و مناسب آن را نمي دهند، سرزنش مي كند و درباره بخيلان مي فرمايد: و لا يحسبن الذين يبخلون بما اتاهم الله من فضله هو خيرا لهم بل هو شر لهم سيطوقون ما بخلوا به يوم القيامه ولله ميراث السماوات و الارض و الله بما تعملون خبير؛ آنان كه در نعمتي كه خدا به آنها عطا كرده است بخل مي ورزند، مپندارند كه در بخل ورزيدن برايشان خير است نه، شر است در روز قيامت آنچه را كه در بخشيدنش بخل مي ورزيدند، چون طوقي به گردنشان خواهند آويخت، و از آن خداست ميراث آسمانها و زمين و او به هر كاري كه مي كنيد آگاه است. (آل عمران آيه 180)
آيات بسيار ديگري در اين باره وارد شده كه مي توان به آيه 37 سوره نساء و 69 و 76 سوره توبه و 38 سوره محمد(ص) و 24 سوره حديد اشاره كرد كه در آن رفتار تفريطي بخيلان نسبت به مصرف نادرست مال و انباشته كردن آن، مورد سرزنش قرارگرفته است.
فضيلت ميانه روي
در مقابل، هرگونه رفتار ميانه روي و مقتصدانه مورد تشويق قرارگرفته و با سخنان زيبا ستوده شده است. (مائده آيه 66 و لقمان آيه 32 و فاطر آيه 32)
از جمله واژگاني كه اعتدال و ميانه روي را تاييد و تشويق مي كند، واژه مقدر است كه در روايات به معناي اقتصاد و ميانه روي به كار رفته است. مقدر در حقيقت ميانه رو و كسي است كه آينده نگري مي كند و تمام آنچه را كه به دست آورده انفاق و هزينه نمي كند، بلكه مقداري از آن را براي زمان حاجت نگه مي دارد. اين واژه در كاربردهاي روايي معناي ايجابي و مثبت محض داشته و به معناي اعتدال و ميانه روي در حوزه اقتصادي است. (شرح نهج البلاغه - محمدجواد مغنيه -ج 4-ص 237)
اميرمومنان در بيان معيار و ملاك اقتصادي به تبيين مصرف درست و مناسب اشاره مي كند و مي فرمايد: كن سمحا و لا تكن مبذرا و كن مقدرا و لا تكن مقترا؛ يعني بخشنده باش ولي نه به حد اسراف و ميانه رو باش و سخت گير مباش (نهج البلاغه - سخنان قصار)
در آيات قرآني براي بيان مفهوم اعتدال و ميانه روي در مصرف، واژه قوام به كار رفته است. قرآن بيان مي كند كه مومن و نيز امت اسلامي، امتي است كه بر اعتدال و قوام مي باشد. از جمله اين آيات مي توان به آيه 34و 135 سوره نساء و نيز آيه 8 سوره مائده و 67 سوره فرقان اشاره كرد. خداوند در آيه اخير مي فرمايد: و الذين اذا انفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما؛ و آنان كه چون هزينه مي كنند اسراف نمي كنند و خست نمي ورزند بلكه ميان اين دو، راه اعتدال را برمي گزينند.
از حضرت امام صادق (ع) در تفسير مفهوم اين آيه، روايت شده كه آن حضرت(ع) نخست مشتي سنگريزه از زمين برداشت و محكم در دست گرفت و فرمود: اين همان اقتدار و سخت گيري است. سپس مشت ديگري برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه آن به روي زمين ريخت و فرمود: اين اسراف است. بار سوم مشت ديگري برداشت و كمي دست خود را گشود به گونه اي كه مقداري فرو ريخت و مقداري در دستش باقي ماند و فرمود اين همان قوام است.( يكصد موضوع اخلاقي - ص 378 و نيز راه روشن - به كوشش م.ر. جويباري و جمعي از نويسندگان - موسسه قرآن و نهج البلاغه - قم 1384 - ص 58)
نتيجه گيري:
از آموزه هاي وحياني قرآن و سنت و سيره معصومان(ع) برمي آيد هرگونه خروج از حدود اعتدال و ميانه روي و گرايش به دو سوي افراط و تفريط در مصرف به معناي خروج از صراط مستقيم دست يابي به كمال و تقرب الي الله است. از اين رو، در تبيين معيار الگوهاي صحيح و مناسب مصرف بايد به گونه اي انديشه شود كه به دور از هرگونه گرايش به سوي اسراف و تبذير يا بخل و خساست باشد. برنامه ريزان و مديران در همه سطوح عالي و مياني تصميم گيري و تصميم سازي و اجرايي مي بايست به اين ملاك ها و معيارهاي درست مصرف توجه كرده و از گرايش به افراط و تفريط پرهيز نمايند. تبيين الگوي صحيح، زماني شدني است كه شناخت كاملي نسبت به اين مسايل پديد آيد. پس از تبيين الگوي صحيح مصرف است كه مي توان دست به اصلاحات در الگوهاي مصرف زد و به سوي اهداف تمدن اسلامي در جهان معاصر حركت كرد.

 



فتنه و بدعت نظري در مفاهيم

حسن رحيم پور ازغدي
درباره فتنه و فتنه انگيزي و علل و عوامل بروز اين فاجعه اجتماعي نظريات متعددي وجود دارد. كه در مطلب حاضر نگارنده در بحث كوتاهي به ابعاد مختلف آن اشاره كرده است. اينك مطلب را با هم از نظر مي گذرانيم:

¤ وقتي راه را از چاه نشناسيد بازي مي خوريد
براي حفظ عشق بايد حتماً به معرفت شناسي عشق توجه كرد، به ريشه هاي معرفتي عشق كه اگر آگاهي نباشد عشق هم نخواهد بود و بنابراين اگر بخواهيم پرچم عشق را سر دست نگه داريم بايد آگاهي را نيز سر دست نگه بداريم كه يك راه مهم آن مطالعات اسلامي حساب شده و متراكم است. بدون كتاب خواندن و بدون زحمت كشيدن هيچ كس حافظ هيچ فرهنگي نمي تواند باشد و با صرف احساسات، هم خطر افراط و تفريط است و هم انديشه هاي صحيح نهادينه و ريشه دار نمي شود.
با ورزش يك طوفان، يك بحران و آمدن يك فتنه فرهنگي، يك شبه همه چيز زير و رو مي شود؛ شما خالصيد، صادقيد اما وقتي راه را از چاه نشناسيد بازي مي خوريد.
بنده به يك نمونه از بازي خوردگان در تاريخ اشاره مي كنم كه شما اگر ايمان و عشق بازي و عشق ورزي و شهادت طلبي را كه بالاترين درجه خلوص يك انسان است داشته باشيد ولي اگر از پشتوانه معرفتي درستي برخوردار نباشيد هر آينه ممكن است بلغزيد يا اگر هم نلغزيد چون ثبات نداريد بعد از مدتي دچار ترديد يا پشيماني خواهيد شد.
به نظرم آمد اگر به دوره چند ساله ولايت و حاكميت اميرالمؤمنين(ع) نظري بيندازيم متوجه خواهيم شد كه از جهاتي به شرايط ما كمك خواهد كرد؛ دوراني كه حكومت به اميرالمؤمنين(ع) رسيد. به لحاظ زماني شبيه دوران ما است. سال 35 هجري يعني 25 سال از رحلت پيامبر(ص) گذشته است.
¤ تاريخ را مي خوانيم تا عبرت بگيريم
تاريخ را به 2 شيوه مي توان مطالعه كرد؛ هم قصه وار و به قصدآفرين يا نفرين گفتن به افرادي كه اين شيوه خوبي است ولي اصلا كافي نيست. روش دومي هم براي بازخواني تاريخ و سيره پيامبر(ص) وجود دارد كه ما را به اين نحوه بازخواني تاريخ توصيه كرده اند كه فقط قصه خواني نيست و به قصد اعتبار و عبرت گرفتن است.
عبرت گيري يعني جوهر تاريخ را بشناسيد و موارد مشابه را در دوران خود پيدا كنيد و از سوراخي كه افرادي در اين دوره گزيده مي شوند شما ديگر گزيده نشويد؛ عبرت گرفتن از تاريخ يعني مواجهه صحيح تجربه اندوزانه با تاريخ؛ برخي ممكن است بگويند كه اين يك نوع شبيه سازي است اما شبيه سازي غير از عبرت است و در واقع شبيه سازي تحريف تاريخ است.
شبيه سازي يعني اينكه شما فقط ظواهر و شباهت هاي صوري اين دوره و آن دوره را پيدا كنيد؛ مانند شباهت اسمي يا شباهت راجع به يك زمان يا مكان خاصي كه يك شباهت ظاهري است كه بعد از آن مي خواهند نتيجه اي از آن بگيرند و راجع به امروز يا آن روز داوري كنند. اين را مي گويند شبيه سازي كه كار درستي نيست و البته خيلي ها هم اين كار را كرده اند اما عبرت گرفتن نوعي شبيه يابي است نه شبيه سازي؛ يعني شما تاريخ را فقط به قصد آفرين يا نفرين گفتن مطالعه نمي كنيد بلكه مي خوانيد تا تكليف خودتان معلوم شود. اينكه امروز من چه بايد كنم. آن وقت بايد خط و ربط هاي آن زمان و امروز را بشناسيد و به اين شكل است كه مي توانيد در فتنه و شبهه درست موضع بگيريد و بازي نخوريد.
¤ خوارج صادق بودند ولي بازي خوردند
ممكن است كسي صادق باشد ولي بازي بخورد، ممكن است كسي پرشور و عاشق باشد ولي بازي بخورد، چنانكه بخشي از خوارج اين گونه بودند. مي دانيد كه خوارج انسان هاي منافق و كافر و فاسق نبودند بلكه آدم هاي بسيار پاك باز و مومني بودند و در اهداف خود خالص بودند، اهل نماز شب و تهجد بودند. اصلا مي دانيد كه خوارج وقتي براي ترور حضرت امير(ع) و دو نفر ديگر در مسجدالحرام پيمان بستند و گفتند كه تمام مشكلات جهان اسلام زير سر اين سه نفر است: علي(ع)، معاويه و عمروعاص؛ ما بايد اين سه نفر را در يك شب ترور كنيم و اگر خودمان هم كشته شديم شهيد در راه خدا هستيم و اگر اين سه نفر را ترور كنيم جهان اسلام از اين جنگ هاي داخلي و اختلافات رها مي شود. البته از سه ترور فقط يك ترور موفق بود و آن ترور علي(ع) بود.
آگاهي از تاريخ و معرفت اسلامي، آشنايي با قرآن، سنت و عقل لازم است. بعد از رحلت پيامبر(ص) مسائلي راه افتاد كه بهترين تعبير از آن تعبير به فتنه و شبهه است.
¤ هيچ يك از درگيري هاي زمان علي(ع) دعواي اسلام و كفر نبود
دهه سوم بعد از رحلت پيامبر(ص) بعنوان رهبر اصلي نهضت و بنيانگذار اسلام، درگيري هايي كه در زمان علي(ع) پيش مي آمد هيچ كدام دعواي بين اسلام و كفر نبود. تقريبا لشكركشي ها و نبردهاي جهان، اسلام و كفر بود كه در زمان سه خلفاي قبل در جهان اسلام مدام گسترش مي يافت البته در اين زمان، ايران و بخش مهمي از روم فتح شده بود. در زمان علي(ع) فتوحات خارجي و جنگ اسلام و كفر تقريبا وجود ندارد و خيلي كم رنگ شده است؛ در زمان علي(ع) 3 درگيري وجود داشت. آن هم بين مسلمانان؛ در هر 3 درگيري (جمل، صفين و نهروان) هر دو طرف جنگ مسلمان بودند. يعني خويشان، اصحاب و بستگان پيامبر بودند و افرادي بودند كه سابقه سربازي براي اسلام داشتند، سابقه داران جهاد و مبارزه انقلابي بودند، افرادي كه براي اسلام شمشير زده بودند و بارها تا مرز شهادت پيش رفته بودند. لذا درگيري ها سياسي بود كه بعد نظامي شد و به اين شكل 3 جنگ در يك دوره حدود 5 ساله بر علي(ع) تحميل شد.
¤ جنگهاي زمان حضرت علي(ع) همگي مصداق فتنه بود
هر سه دعوا جناحي بود و اصلا دعواي حق و باطل نبود لذا از آن تعبير به فتنه مي شود؛ فتنه يعني مسئله اي كه نه فقط عوام بلكه گاهي خواص نيز در آن به اشتباه مي افتند.
اميرالمؤمنين(ع) در نهج البلاغه چند بار خطاب به مسلمانان فرمود كه حق را با آدم ها نسنجيد، ملاكتان انسان ها نباشد چرا كه انسان ها تغيير مي كنند. همه در معرض فساديم، هيچ كس خائن و فاسد به دنيا نيامده است، همه ما كم كم فاسد يا خائن مي شويم. فردي كه علي(ع) را ترور كرد كافر نبود جزء سربازان علي بود، مجاهدي رزمنده بود كه سابقه فعاليت در جبهه داشت. شمر كه سر حسين(ع) را بر يد مجاهد بود، رزمنده اي بود كه 35سال قبل جزو افسران حضرت امير(ع) بود اما دو دهه بعد در كربلا سر امام حسين(ع) را بريد و جزو افسران يزيد شد. همه ما در خطريم، هيچ كس نبايد به سابقه خود تكيه و اعتماد كند؛ بايد بدانيم كه تا مرجع تقليد شويم در خطريم، ما مرجع تقليدي داشتيم كه مي خواست عليه امام خميني(ره) كودتا كند، مرجع تقليدي كه هم مقلد داشت و هم رساله.
¤ فتنه بروز عملي شبهه است
حضرت امير(ع) مي فرمايد: شيطان با هيچ كس شوخي ندارد و سراغ همه مي رود و از هيچ كس نمي گذرد، سراغ قوي ترين رزمندگان، مجاهدان و شهادت طلبان تاريخ رفته و آنها را فاسد كرده است. سركينه، رقابت، جاه طلبي، رياست طلبي و قدرت طلبي، ثروت طلبي و شهوت طلبي و به همين خاطر همه ما تا لحظه آخر در خطريم و بايد دانست كه فتنه بروز عملي شبهه است.
در آيات 2 و 3 سوره عنكبوت آمده است كه آيا مردم فكر كردند كه رها مي شوند و هيچ آزموني در كار نيست، بايد گفت كه يكي يكي شما را به صلابه آزمايش مي كشيم و نمي گذاريم كسي بگويد كه ما مومنيم.
خداوند صريح مي فرمايد: آيا مردم گمان كرده اند كه همين طور رها مي شوند و همين كه بگويند ما ايمان آورديم مورد آزمايش قرار نمي گيرند؟ بايد امتحان پس دهيد و بايد معلوم شود كه به چه دل بستيد؟ آيا منافع، جاه طلبي، قدرت و ثروت را زير پا مي گذاريد يا خير؟ بايد مشخص شود كه خداي تو كيست، خداي تو چيست، بايد معلوم شود كه حقيقتا خداپرست هستي يا نه. نام هر كسي را كه در تاريخ مي خوانيد در آزمون قرار داده ايم، بر سر انتخاب قرار داديم كه بين دين و دنيا انتخاب كند، خداوند مي فرمايد نمي گذاريم هيچ كدامتان از دنيا برويد مگر اينكه بين دين و دنيا انتخاب كنيد.
بايد معلوم شود كه چه كساني صادق و چه كساني كاذب هستند. به ظاهر شما ما بازي نمي خوريم. اما همه شما بايد آزمون پس دهيد تا معلوم شود چه كساني صادق اند و چه كساني كاذب.
¤ درگيري هاي بعد از پيامبر، جنگ بين اسلام ناب و اسلام قلابي بود.
اميرالمومنين(ع) فرموده اند: زماني كه اين آيات بر پيامبر(ص) نازل شد من خدمت ايشان بودم و از ايشان پرسيدم و ايشان آيه را خواند و فهميديم عمده فتنه هايي كه در اين آيات نام برده شده، فتنه هايي است كه بعد از پيامبر(ص) اتفاق خواهد افتاد كه حق و باطل مخلوط شده است چرا كه زمان پيامبر(ص) جنگ اسلام صريح و كفر صريح بود اما بعد از پيامبر، جنگ بين اسلام درست و اسلام قلابي بود ولي هر دو اسلام بودند و هر دو طرف مي گفتند: ما حامي پيامبريم، اصحاب پيامبريم، مجاهد راه قرآنيم. بنابراين دعوا خيلي پيچيده شد و تشخيص حق از باطل سخت شد. البته براي برخي افراد سخت شد و الا اگر كسي دقت مي كرد و مباني را مي شناخت باز هم آسان بود.
حضرت امير(ع) مي فرمايد: از پيامبر(ص) پرسيدم اين چه فتنه اي است، رسول خدا (ص) فرمود: علي پس از من اين امت به فتنه خواهند افتاد و دچار انواع امواج آزمون خواهند شد.
پيامبر(ص) به علي(ع) بشارت داد كه تو شهيد خواهي شد اما نه در اين جنگ بلكه در زماني كه مردم دچار فتنه شده اند و با ايمان خود بر خداوند منت مي گذارند و براساس شبهات عمل مي كند و موضع مي گيرند و وارد عمل مي شوند.
اميرالمومنين(ع) در ادامه مي فرمايد: از پيامبر(ص) پرسيدم يعني از دين برگشتگي؟ يعني همه كافر مي شوند؟ پيامبر(ص) فرمود: نه، بلكه فريفتگي، اين افراد بازي مي خوردند البته خود آنها نيز دلشان مي خواهد كه بازي بخورند.
¤ مخلوط شدن دوست و دشمن از عوارض چهارگانه فتنه است.
طي اين 30 سال انقلاب در موارد متعددي براي كشورمان فتنه هايي پيش آمد كه مردم و نيروهاي انقلاب گاهي با يكديگر درگير شدند و نفهميدند كه حق و باطل چيست.
حضرت اميرالمومنين(ع) در حكمت 3 مي فرمايد: نگوييد خدايا پناه بر تو از فتنه چون همه شما بي استثنا دچار فتنه خواهيد شد چرا كه بايد امتحان پس دهيد و بايد مشخص شود كه شما صادقيد يا كاذب.
حضرت اميرالمومنين(ع) در خطبه دوم نهج البلاغه در خصوص فتنه مي فرمايند: فتنه چون شتري مست مردم را پي در پي پايمال مي كرد و ناخن در ايمان آنها مي زد. فتنه مسئله اي است كه به ايمان افراد ناخنك مي زند و بعد اميرالمومنين(ع) فرمود: فتنه كه مي آيد چند چيز نيز به دنبال آن مي آيد:
اول ترديد يعني اينكه همه به شك مي افتند.
دوم: اختلاف
سوم: بي ثباتي و تزلزل در ايمان
چهارم: گم كردن دوست و دشمن و مخلوط شدن دوست و دشمن؛
حضرت امير(ع) فرمودند كه اينها از عوامل فتنه است.
¤ شروع فتنه از نفس و بدعت نظري
در مفاهيم است.
امام علي(ع) در خطبه 50 نهج البلاغه در خصوص اينكه فتنه چگونه شروع مي شود مي فرمايند شروع فتنه از دو جاست:
يك بعد نفساني دارد يعني خودخواهي؛ افرادي پيدا مي شوند كه خود محورند، ديكتاتورند، منفعت طلبند و فقط دنبال قدرت و پيروزي خودشان هستند.
دوم اينكه شروع فتنه از بدعت نظري در مفاهيم است؛ يعني تغيير دادن اصول يا تحريف آن.
حضرت اميرالمومنين(ع) در خطبه 50 نهج البلاغه اين دو عامل را نقطه شروع فتنه مي داند:
سپس گروهي از گروه ديگري كمك مي خواهند؛ يعني يك عده انحرافات فكري را تئوريزه مي كنند و عده اي هم براي نفسانيت آنها هيزم مي ريزند و آنها هم با نفسانيت خود روي مفاهيم تئوريك آنها نفت مي ريزند.

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14