(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 28 آذر 1388- شماره 19538
 

چكيده سخنراني استادحسن رحيم پور ازغدي به مناسبت 27آذر روز وحدت حوزه و دانشگاه دو ركن پايدار انقلاب
وحدت حوزه و دانشگاه از منظر رهبري
به بهانه حوادث روزهاي اخير دانشگاه را متعفن نكنيد
گزارش كيهان از مانور قدرت فرزندان غيور خميني كبير در دانشگاه هاي سراسر كشور
موسوي ، كروبي اين آخرين پيام است دانشجوي مسلمان آماده قيام است



چكيده سخنراني استادحسن رحيم پور ازغدي به مناسبت 27آذر روز وحدت حوزه و دانشگاه دو ركن پايدار انقلاب

ظهر روز 27آذر سال 1381 در دانشگاه تهران، همايش بزرگ دانشگاهيان و حوزويان در نشست مشتركي ميان اساتيد دانشگاه و حوزه و جمع كثيري از دانشجويان و طلاب به مناسبت وحدت حوزه و دانشگاه برگزار شد و ابتدا سخنراني كوتاهي توسط آقاي رحيم پور ازغدي ارائه شد و سپس بسيج دانشجويي دانشگاه تهران به همين مناسبت بيانيه اي قرائت نمود.
چكيده اي از سخنراني آقاي رحيم پور در ادامه مي آيد .
«بسم الله الرحمن الرحيم»
درود مي فرستيم به همه مردان و زناني بزرگ از دانشگاه و حوزه كه به ويژه در نيم قرن اخير، در غربت و سكوت، گفتند و نوشتند و براي استقرار جامعه ديني جديد و فرهنگ ديني و معاصر (با تأكيد بر هر دو قيد) مايه گذاشتند و خون دل خوردند و بر مجاهدين حوزه در دانشگاه كه در اين راه مقدس، خون دادند و در شكنجه گاههاي رژيم پيشين، در جبهه هاي نبرد و كف همين خيابان هاي تهران، خونشان درهم آميخت و مخلوط شد.
برادران و خواهران! امروز برنامه ريزي و سرمايه گذاري هاي كلاني براي ايجاد شكاف هاي نژادي، مذهبي و صنفي در كشور مي شود و اگر ما چرت بزنيم، قافيه را خواهيم باخت. ما بايد عميقاً از دستاوردهاي آن ارواح پاك و از خون دل هايي كه خوردند و خون هايي كه دادند، حراست كنيم. يك روز هدفگيري براي ارتباط حوزه و دانشگاه آسان تر و واضح تر بود، تفاهم، درك متقابل، رفع سوءظن آشنايي با علوم و متد يكديگر و...
نزديك شدن در صفوف مبارزه عليه ستم، استبداد و امپرياليزم، كفايت مي كرد. امروز آن تلاش ها به ثمر نشست و حاكميتي را برانداختيم و حاكميت جديدي با اهداف و مباني جديد به ثمر نشست. اين دستاورد بزرگ نسل اول حوزه و دانشگاه معاصر بود.
نسل دوم حوزه و دانشگاه نيز در حراست از انقلاب طي دو دهه گذشته، سرمايه گذاري كلاني كرد و نسبتاً موفق بود گرچه ضعف هاي مهمي داشت و برخي مسائل را نتوانست به خوبي حل كند. علت آن هم روشن است چون «نظام سازي» از «نظام براندازي»، به مراتب پيچيده تر و مشكل تر است. دو سه بار انقلاب كردن، از يك بار «درست حكومت كردن»، سخت تر است اما امروز نوبت به نسل سوم حوزه و دانشگاه رسيده است كه گام سوم را در نهادينه كردن ارزش هاي انقلاب و تكميل پروژه وحدت، بردارد. اين گام سوم بسيار بسيار مهم و خطير است. به درستي برداشته نشود همه زحمات نيم قرن گذشته جبهه عام انقلاب اسلامي و دو نسل پيشرفته پيشين به هدر خواهند رفت و عقبگرد وحشتناكي خواهيم داشت كه معلوم نيست دوباره چه وقت، قابل جبران باشد. شايد قرن ها وقت ببرد. امام(ره) بارها مي گفت اگر ما شكست بخوريم قدرت ها چنان سيلي به اسلام مي زنند كه تا قرن ها بلند نشود. چون قدرت اسلام و پتانسيل عظيم اجتماعي آن را در دو دهه گذشته تجربه كردند و مستبدين عالم، زهر اسلام سياسي را چشيدند.
اما نوع برنامه ريزي و براي نسل سوم با آنچه وظيفه دو نسل قبل بوده است گرچه در اصول، مشترك است اما البته بايد در استراتژي و تاكتيك متفاوت باشد. ما بايد مراحل پيچيده تر و نهادينه شده تري از اين پروژه را پيش ببريم، شعار ما بايد اين باشد، ساده انديشي نظري و راحت طلبي علمي، موقوف.
حوزه و دانشگاه امروز البته با حوزه 30سال قبل بسيار متفاوت است. پيشرفت هاي بزرگ در حوزه اتفاق افتاده و امروز داراي دهها مؤسسه تحقيقاتي و صدها فاضل حوزوي روشنفكر است كه اهل قلم، آشنا با علوم جديد و اهل تفكر اجتماعي اند. دانشگاه ما هم با دانشگاه 30سال قبل بسيار متفاوت است. دانشگاه به مراتب مردمي تر، ديني تر و زنده تر از دانشگاه قبل از انقلاب است. روح تحقيق و پيشرفت، علاقه به توليد علم و حضور در صحنه مشكلات اجتماعي و حس همدردي با محرومين، در دانشگاه، زنده شده است، قلب دانشگاه و حوزه امروز با صداي بلند مي تپد و آنها كه مرگ دانشگاه را و افول حوزه را آرزو مي كردند، آرزوي خود را به گور مي برند. درعين حال امروز همه ما نا آراميم و از وضع موجود، راضي نيستيم و اين نارضايتي، نه به معناي انكار پيشرفت ها بلكه به دليل آرمان هاي بلندتري است كه داشته و داريم. اين دغدغه، مقدس است و بايد حفظ شود، نبايد مأيوس شد و نبايد خسته شد اميدوار، مصمم و مثبت انديش، فعال و جدي باشيم و به آينده بزرگي كه ان شاءالله در پيش است بينديشيم، اين آينده، البته محتوم نيست و به دست شما بايد ساخته شود.
اگر ما تجربه جامعه سازي جديد كه پي ريزي آن چند دهه و ساختمان كامل آن دو سه قرن وقت مي برد را به درستي پيش ببريم، بزرگ ترين پديده چند قرن اخير جهان اتفاق افتاده است. چون واحد زمان در رفتار فردي، ساعت و روز و سال است اما در مقياس تحول اجتماعي، اين واحد دهه است و ساير تمدن ها طي چهار و پنج قرن تلاش ساخته شده اند و خلق الساعه نبودند اين همان پديده اي است كه من آن را رنسانس اسلامي مي نامم. مانيفست تحول بزرگ جهان اسلام به دست شما دارد نوشته مي شود، كوچك ترين اقدامات شما زير ذره بين تاريخ قرار خواهد گرفت و ملت هاي بسياري منتظرند تا از روي دست شما نسخه برداري كنند و جامعه جديدي بسازند، انقلاب هاي بسيار در جهان اسلام از روي دست انقلابيون ايراني، كپي برداري و الهام گرفته شده است اما بايد بتوانيم مرحله بعد، جامعه ديني جديد يعني محصول انقلاب ديني را به جهان عرضه كنيم تا الگوبرداري در جامعه سازي پس از الگوي انقلاب هم به ساير ملت ها هديه شود. اگر درس انقلاب داديم، درس حكومت و جامعه سازي را هم بايد بدهيم تا اين ترم آموزش جهاني، تكميل شود والا كار ناقص مي ماند و در دهه هاي آينده، روح يأس و عقبگرد جهان اسلام را دوباره خواهد گرفت. جامعه اي بسازيم كه از زير فشار عدالت غلط و خرافي گذشته، رها شود و درعين حال به دام خرافات مدرن كه از سوي هژموني غرب به ملت ها تحميل شود، نيفتد.
ما- حوزه و دانشگاه- بايد مدام خود مرور كنيم كه چه جامعه اي مي خواستيم و مي خواهيم بنا كنيم. مديران دانشگاه تقريباً همگي از كرسي هاي دانشگاه و حوزه به كرسي مديريت كشور مي آيند. حاكميت ما خوشبختانه هم ماهيتاً مردمي است و هم حقيقتاً فرزند دانشگاه و حوزه هاست. هيچ وقت مثل اين عصر، حلقه نظر و عمل، به يكديگر اينگونه وصل نبوده است. هر فكر قوي كه در دانشگاه و حوزه توليد شود در فاصله كوتاهي وارد حاكميت مي شود و حتي عملي مي شود. اين واقعيت از طرفي، بسيار اميدواركننده است كه سرنوشت جامعه و نظام، در محافل عملي، تعيين شود و نه در پستوي مافياي قدرت و ثروت و در عين حال، مسئوليت آور است و تكليف بزرگي از سوي خداوند و مردم است. خطاب به دانشگاه و حوزه كه توليد فكر كنيد و كار خلاق كنيد. تا مي توانيد بجاي وعده دادن يا صرفاً انتقاد كردن و وراجي كردن، كار مثبت كنيد. ما در دهه سوم، برادران و خواهران بايد كمتر كلي گويي كنيم دهه سوم دهه جزئي گويي و دقت فكري است. بايد همان اصول دهه اول را پيگيري كنيم، اما نبايد عيناً و انحصاراً در همان حد باقي ماند. حوزه و دانشگاه بايد حرف هاي تكراري در باب جامعه و حكومت ايده آل را تبديل به ايده هاي جديدتر و اجتهادي تر و به راهكار علمي تر و برنامه هاي عيني تر كنند، اگر حوزه و دانشگاه، در پروژه توليد علم و توليد حرف هاي تازه تر و طرح هاي علمي تر، شكست بخورد، حاكميت شكست خواهد خورد. در اين شرايط ما بايد: اولا- اميد خود را از دست ندهيم و منفي بافي نكنيم. اگر حوزه و دانشگاه مثبت باشند، كل حاكميت مثبت خواهدبود و جامعه هم به جلو خواهد رفت.
ثانياً- حوزه و دانشگاه، كمي عملگراتر و عيني تر بايد بشوند. طلبه و دانشجو نبايد جدا از جامعه و بي ارتباط با شرايط كشور، مطالعه و مباحثه كنند، در روايات ما از علم به طور مطلق يعني تبديل ذهن به انباري از مفاهيم و الفاظ بدرد بخور دفاع نمي شود بلكه علم مفيد، علم نافع، و علم توأم با عمل مورد سفارش است.
ما با علممان نمي خواهيم براي ديگران پز بدهيم و مدركمان را به سر ديگري بزنيم، علم بايد به درد دنيا و آخرت مردم بخورد، علم بايد به كار بشر و حقوق بشر و رشد او و نجات محرومين بيايد، طرح جامع ما براي نيم قرن آينده حكومت و جامع چيست؟! هرچه هست بر همان اساس بايد از امروز به سير علوم و تحقيقات و موضوعات ومطالعات خود جهت بدهيم.
حوزه و دانشگاه هنوز با همه ظرفيت خود پاي كار نيامده اند و كمتر از 20% ظرفيتشان فعال شده نظام بايد حوزه و دانشگاه را در جريان مشكلات كشور قرار دهد و آنها را پاي كار بياورد، همه تحقيقات علمي ما، اعم از تجربي و علوم پايه و فلسفي و عقلي و نقلي و فقهي و كلامي و اخلاقي و همه و همه در دانشگاه و حوزه بايد پاي كار آورده شوند.
ثالثاً- مراقب باشيم هسته و بدنه اصلي حوزه و دانشگاه به مسائل فرعي و حاشيه اي و دعواهاي جناحي و حزبي و فحاشي هاي ژورناليستي و چاقوكشي، آلوده نشوند و انرژي كه بايد به كار مردم بيايد در اين جبهه هاي انحرافي و در اغراض نازل به هدر نرود، امروز بايد به راه وسط ميان طالبانيزم و سكولاريزم بينديشيم.
به راه سوم ميان سلطنت سنتي و دمكراسي غربي بينديشيم، به راه سوم ميان يك جامعه بدون عقب افتادگي و تكنولوژي بدون آرمان غربي بينديشيم به راه سوم، ميان انزواي رهباني و شهوت پرستي و نفسانيت غرب بينديشيم. به راه سوم ميان فقر مفرط و سرمايه داري افسارگسيخته بينديشيم. به راه سوم، ميان تحجر و قشري گري و گذشته گرايي با تقليد و ترجمه و غرب پرستي بينديشيم، راه سوم راه خلاقيت و توليد اجتهاد و نوانديشي در عين اصالت خواهي و اصول گرايي و ارزش گرايي است راه سوم، راه اخلاق گرايي بدون ظاهرآرائي و رياكاري است، راه سوم، راه عملگرايي، بدون عملزدگي، و پراگماتيزم است، راه سوم راه نوانديشي و روشنفكري، بدون بدعت گذاري و ارتداد است، راه سوم، راه اصولگرايي بدون قشري گرايي و بنيادگرايي است. راه سوم، راه آزادانديشي، بدون اباحيگري شكاكيت است. راه سوم، راه گفتگو و مباحثه بدون لجاجت و بي ادبي و چاقوكشي است. راه سوم راه برادري و رحمت است، بدون كليشه اي شدن و استبداد است. راه سوم، راه تفاهم و حسن ظن، در ضمن اختلاف نظرهاست. راه سوم، راه مردم گرايي و مردم سالاري بدون عوامزدگي و عوامفريبي بدون عدالت ستيزي است. راه سوم، راه آزادي، بودن هوچيگري و هرج و مرج طلبي است. راه سوم، راه دفاع از امنيت بدون سركوب آزادي هاي مشروع است.
اين راه را بايد ابتدا نخبگان ما در حوزه و دانشگاه هموار كنند و حاكميت با همه گرايش هاي اسلامي اش، آن را طي كنند.

 



وحدت حوزه و دانشگاه از منظر رهبري

متني كه پيش رو داريد پرسش و پاسخ دانشجويي از محضر مقام معظم رهبري مي باشد كه به مناسبت روز وحدت حوزه و دانشگاه تهيه و تنظيم گرديده است. اميد است كه اين سخنان حكيمانه و راهبردي موجبات رضايت و خشنودي علاقمندان به اين مقوله را فراهم آورد.
¤ ¤ ¤
آنقدر كه در تاريخ آمده است، در تمدن بزرگ اسلامي، علم و دين همواره دركنار يكديگر بوده اند. حضرتعالي كه جوانان را همواره به مطالعه تاريخ و درس گرفتن از آن فرا مي خوانيد، تاريخ جدايي علم و دين در اين كشور را براي ما تشريح فرماييد تا مسأله وحدت حوزه و دانشگاه به تعبير ديگر همراه شدن علم و دين را بخوبي دريابيم و به اهميت آن واقف شويم.
دركشور ما، هزار سال علم و دين دركنار يكديگر بودند. علما و پزشكان و منجمان و رياضيدانهاي بزرگ تاريخ ما - آن كساني كه امروز نامشان و اكتشافاتشان هنوز در دنيا مطرح است- جزو علماي بالله و صاحبان دين و متفكران ديني بودند.
ابن سينايي كه هنوز كتاب طب او در دنيا به عنوان يك كتاب زنده علمي مطرح است و در شئون مختلف به عنوان يك چهره برجسته تاريخ بشر، درهمه صحنه هاي علمي دنيا دراين هزار سال مطرح بوده و هنوز هم مطرح است و بعضي كارها در تاريخچه علم به نام او ثبت شده يك عالم ديني بوده است.
محمد بن زكرياي رازي و ابوريحان بيروني و ديگر علما و دانشمندان و متفكران و مكتشفان و مخترعان دنياي اسلام نيز همين طور بوده اند. اين، وضع كشور ما و دنياي اسلام بود.
تا وقتي كه دين حاكم بود و صحنه زندگي مردم، از دين و نفوذ معنوي آن بكلي خالي نشده بود وضع اينگونه بود.
تا وقتي اروپاييها و غربيها و سياستمداران صهيونيست و متفكراني كه براي نابودي دنياي اسلام نقشه مي كشيدند، دانش را همراه با سياست وارد كشور ما كردند. علم را از دين جدا نمودند و نتيجتاً رشته دين، يك رشته خالي از علم شد و رشته علم، يك رشته خالي از دين گشت.
درحوزه هاي علمي، دروس علم با پيشرفتهاي جديد راه داده نشد. دنبال اين بايد گشت كه چرا در دهه هاي اين قرن و قرن گذشته، فراگرفتن دانش هاي غير ديني- همين علوم رايج كه قبل از آن در حوزه ها تعليم و تعلم مي شد- درحوزه ها نيامد و چرا علما كه خود متفكران و وراث و صاحبان همين علوم در دوره هاي گذشته بودند. آنها را طرد كردند؟ دو مؤثر و عامل وجود داشت و هر دو مربوط مي شد به اين كه غربيها متصدي و صاحب علم و دانش طبيعي در محيط عالم شده بودند. اين دو موثر، يكي اين بود كه علماي دين، علمي را كه به وسيله دشمنان دين و كفار مي خواست ترويج بشود، با چشم بدبيني نگاه و طرد مي كردند.
عامل دوم اين بود كه همان دشمنان و همان كفار حاضر نبودند علم را كه در اختيار آنها بود به داخل حوزه هاي علميه - كه مركز دين بود- راه و نفوذ بدهند.
هر دو از يكديگر گريزان و با يكديگر دشمن بودند و علت اصلي هم اين بود كه در همه جاي عالم و ازجمله در كشورهاي اسلامي، علم دردست سياست هاي ضددين يك ابزار بود.
قرن نوزدهم كه اوج تحقيقات علمي در عالم غرب مي باشد، عبارت از قرن جدايي از دين و طرد دين از صحنه زندگي است. اين تفكر، در كشور ما هم اثر گذاشت و پايه اصلي دانشگاه ما برمبناي غيرديني گذاشته شد. علما از دانشگاه روگردان شدند و دانشگاه هم از علما و حوزه هاي علميه روگردانيدند. اين پديده مرارت بار، هم در حوزه علميه و هم در دانشگاه ها سوءاثر گذاشت. در حوزه هاي علميه سوءاثر گذاشت؛ زيرا علماي دين را صرفاً به مسايل ذهني ديني- و لاغير- محدود و محصور كرد و آنها را از تحولات دنياي خارج بي خبر نگهداشت. پيشرفت هاي علم از نظر آنها پوشيده ماند و روح تحول گرايي و ضرورت تحول در فقه اسلام و استنباط احكام ديني- كه همواره در تحولات عظيم جهاني، چنين تحولي در استنباط دين و فقه اسلام وجود داشته است و فقه براي رفع نياز جامعه، مستند به قرآن و سنت است- در حوزه ها ازبين رفت.
حوزه ها از واقعيت زندگي و حوادث دنياي خارج و تحولات عظيمي كه به وقوع مي پيوست، بي خبر ماندند و به يك سلسله مسايل فقهي و غالباً فرعي محدود شدند. مسايل اصلي فقه- مثل جهاد و تشكيل حكومت و اقتصاد جوامع اسلامي و خلاصه فقه حكومتي- منزوي و متروك و «نسياً منسيا» شد و به مسايل فرعي و فرع الفرع و غالباً دور از حوادث و مسايل مهم زندگي، توجه بيشتري گرديد. اين، ضربه اي بود كه به حوزه هاي علميه وارد آمد و دست سياست ها هم از اين استفاده كرد و با تبليغات و روش هاي شيطنت آميز، هرچه توانستند حوزه ها را از تحولات زندگي دورتر كردند.
و اما دانشگاه- كه خشت اولش از حوزه علميه و دين جدا نهاده شده بود- در مشت كساني افتاد كه نه از دين و نه از اخلاق اسلامي و نه از اخلاق سياسي و نه از احساس وجدان يك شهروند نسبت به كشور و ملتشان بهره اي نداشتند. در طول هفتاد سال اخير، به جز عده معدودي ازقبيل اميركبير و بعدها هم چندنفري كه بسيار معدود بودند، بيشتر كساني كه زمام امور تحصيلات عاليه در اين كشور به دست آنها بوده است و مسايل آموزش عالي به اراده و تدبير آنها ارتباط پيدا مي كرده، بقيه كساني بوده اند كه منافع ملت ايران در مقابل منافع بيگانگان، براي آنها از هيچ رجحاني برخوردار نبود و بيشتر به فكر چيزهاي ديگري بودند تا آينده اين ملت و اين كشور!
اين تصادفي نيست كه ملت ايران، با آن سابقه تاريخي علمي و با اين استعداد درخشاني كه دارد (همه كساني كه روي مسايل ملت ها كار كرده اند و ما اطلاع داريم، درباره ملت ايران گفته اند كه اين ملت، داراي استعدادي بالاتر از متوسط استعدادهاي بشري است) و با آن فرهنگ غني عميق اسلامي و با داشتن دانشمندان بسيار بزرگ در طول قرن هاي متوالي و با وجود شوق و علاقه طبيعي به آموختن و دانستن، در اين دويست سال ياصد وپنجاه سالي كه دنيا چهار نعل به سمت معلومات و دانش و قله هاي علم حركت كرده، ايران و ملت ايران، جزو گروه ها و ملت هاي عقب افتاده قرار گرفته است.
اگر اين ملت را به حال خود هم وامي گذاشتند، در علوم جلو مي افتاد و در بيشتر دانش هايي كه در ابتدا از قلب و درون خود جوامع جوشيده و سركشيده و شكفته است، پيشرفت مي كرد و پابه پاي دنيا پيش مي رفت و اين قدر عقب نمي ماند.
بعد از آن كه راه معلومات و علوم روز غربي در ايران باز شد، دست هاي خيانتكار و غافل، كاري كردند كه اين ملت عقب بماند و پيشرفت نكند. سال ها و بلكه قرن هاي متمادي، ملت ما در اوج قله علم بود و در هيچ جاي دنيا در اين دوران، اين قدر علوم درخشش نداشت، شما شنيده ايد كه قرون وسطي، قرون تاريكي و ظلمات است.
امروز هم اروپايي ها وقتي مي خواهند مردمي را تخطئه كنند، مي گويند اينها قرون وسطايي هستند! قرون وسطي، يعني قرن هاي جهالت و ظلمات ملت هاي اروپايي، درست همزمان با بيروني و محمدبن زكرياي رازي و عمر خيام- منجم و رياضيدان بزرگ- و بزرگترين ادبا و بزرگترين علماي ما در علوم طبيعي و بزرگترين رياضيدان ها و منجمان و پزشك هاي ما كه امروز آثار علمي آنها در دنيا مطرح است، همزمان با قرون وسطي زندگي مي كرده اند. بله، قرون وسطي، قرون ظلمات و تاريكي براي اروپايي هاست و قرون درخشش دانش براي ما مسلمان ها مي باشد. اروپايي ها، اين حقيقت را كتمان مي كنند و مورخان غربي، آن را به زبان نمي آورند و ما هم عادت و باور كرده ايم!
ملتي با اين سابقه درخشان تاريخي، در دوران ستم فراگير حكومت پادشاهي در اين كشور- و بدتر از همه در اين دويست يا صد و پنجاه سال اخير، يعني اواخر قاجاريه و همه دوران پهلوي- از لحاظ پيشرفت علمي، در اين حد از تنزل قرار گرفت. اين، كاري است كه انجام دادند و علت عمده اين مسئله، جدايي دين از علم در كشور ما بود. علما و دانشمندان و محققان علوم طبيعي در كشور ما، از دين جدا ماندند و در نتيجه به درد مردم و كشور و ملتشان نخوردند. خوبترها و بهترين هايشان رفتند و براي بيگانگان مفيد واقع شدند. عده اي هم در همين جا بودند و براي بيگانه ها كار كردند. روشنفكراني كه در همين دانشگاه ها درس خواندند، همان ها بودند كه در طول حكومت پهلوي، اداره اين كشور را به خائنانه ترين وجهي برعهده داشتند و به اين ملت خيانت كردند. اينها، متخرجان همين دانشگاه ها بودند و خدا رحم كرد كه انقلاب اسلامي پديد آمد. آن نسلي كه به تدريج از روشنفكران متأخر اين جامعه فارغ التحصيل شده بودند و به سمت كارهاي سياسي مي رفتند، به قدري نسل بي ريشه و بي اعتقاد و بي پيوندي بودند كه خدا مي داند اگر آنها بر سر كار مي آمدند، با اين ملت و اين كشور چه مي كردند. هست و نيست و بود و نبود اين ملت را مي سوزاندند و از بين مي بردند! خدا را شكر كه آنها مهلت پيدا نكردند و انقلاب اسلامي آمد و آن سلسله و طومار را درهم دريد.
در نظام اسلامي، علم و دين پا به پا بايد حركت كند. وحدت حوزه و دانشگاه، يعني اين. وحدت حوزه و دانشگاه، معنايش اين نيست كه حتما بايستي تخصص هاي حوزه اي در دانشگاه و تخصص هاي دانشگاهي در حوزه دنبال بشود. نه، لزومي ندارد. اگر حوزه و دانشگاه به هم وصل و خوشبين باشند و به هم كمك بكنند و با يكديگر همكاري نمايند، دو شعبه از يك موسسه علم و دين هستند. موسسه علم و دين، يك موسسه است و علم و دين باهمند. اين موسسه، دو شعبه دارد: يك شعبه، حوزه هاي علميه و شعبه ديگر، دانشگاه ها هستند؛ اما بايد با هم مرتبط و خوشبين باشند، با هم كار كنند، از هم جدا نشوند و از يكديگر استفاده كنند. علومي را كه امروز حوزه هاي علميه مي خواهند فرابگيرند، دانشگاهي ها به آنها تعليم بدهند. دين و معرفت ديني را هم كه دانشگاهي ها احتياج دارند، علماي حوزه به آنها تعليم بدهند. سر حضور نمايندگان روحاني در دانشگاه ها، همين است. چه قدر خوب است كه اين ارتباط ها، برنامه ريزي و سازماندهي بشود. اين، يكي از بهترين و طبيعي ترين وحدت هاست.
مي دانيد كه در دوران اختناق و در آن هنگامي كه دستگاه جبار براي جدا كردن روحانيون از تحصيل كرده ها، از تمام وسايل استفاده مي كرد، يك عده روحاني آگاه و عالم و عاقل و مصلحت بين و مصلحت شناس داشتيم كه ارتباطشان را با دانشگاه ها مستحكم كردند. بهترين جلسات سخنراني هاي علمايي مثل مرحوم آيت ا... مطهري و امثال ايشان، در دانشگاه ها بود و مرحوم دكتر مفتح (رضوان ا... عليه) يكي از پركارترين و فعال ترين اينگونه روحانيون بود.
طلاب و دانشجويان قدر يكديگر را بدانند، با يكديگر آشنا و مرتبط باشند، احساس بيگانگي نكنند، احساس خويشاوندي و برادري را حفظ كنند و روحانيون در دانشگاه ها عملا- قبل از قولا- كوشش كنند كه نمونه هاي كامل عالم دين و طلبه علوم ديني را به طلاب و دانشجويان و دانشگاهيان ارايه بدهند و نشان دهند كه هر دو نسبت به يكديگر، با حساسيت مثبت و با علاقه همكاري مي كنند.
اين، همكاري و وحدت حوزه و دانشگاه است. البته براي اين كار، بايد برنامه ريزي و سازماندهي بشود.
خوشبختانه انقلاب اسلامي همه آنچه را كه دشمنان اسلام، بلكه دشمنان اصل دين درعالم، در طول سال هاي متمادي رشته بودند، پنبه كرد و محصول كار آنها را از بين برد. آنچه امروز در ايران اتفاق مي افتد و مي گذرد، چيزهايي است كه ميلياردها خرج شده است. تا اين كارها اتفاق نيفتد. اين كه امروز شما در ايران مشاهده مي كنيد كه زنها به سمت حجاب و عفت، و جوانها به سمت دين حركت مي كنند و نظام، نظامي است كه براساس قرآن پيش مي رود، اين كه مي بينيد از حوزه علميه قم، علمايي در جبهه هاي جنگ حضور فعال رزمي را متقبل مي شوند و حوزه علميه قم واحد نظامي رزمي، تبليغي درست مي كند و امروز جمعي از همين برادران در اين مجمع حضور دارند، اين كه مشاهده مي كنيد در دانشگاه ما، نام دين و خدا و معارف اسلامي تدريس مي شود و رؤسا و اساتيد دانشگاهها و وزراي مربوط به علوم عاليه، با دين سرو كار دارند، همه اينها آن چيزهايي است كه از سالها پيش، دشمنان ما برنامه ريزي كرده بودند كه اين كارها درايران اتفاق نيفتد؛ ولي به بركت انقلاب و اسلام اتفاق افتاد. اين را قدر بدانيد و حفظ كنيد.
منبع: حديث ولايت، جلد3، صص: 92-86

 



به بهانه حوادث روزهاي اخير دانشگاه را متعفن نكنيد

حركت هاي اصيل دانشجويي در برهه هاي مختلف تاريخي و درحوادث گوناگون نقشي متمايز و درخور، ايفا كرده اند. به گونه اي كه همواره بعنوان جريان روشنگر و جريان فرياد زننده كاستي ها شناخته شده است. جرياني كه به دليل عدم تعلق و وامداري به گروه ها و احزاب، استقلال درموضع گيري را بعنوان سند افتخارش همه جا به رخ همگان كشيده است. نيروي جواني و فكرجوان و نو و تركيب آن با مبناي تئوريك قوي، تصميم سازي را بعنوان يك ويژگي بارز دراين جريان شناسانده است و باعث شده است كه حرف و تصميم دانشجو، بعنوان آرماني ترين موضع و موضعي به دور از سياسي كاري و باند بازي شناخته شود و در موارد بسياري خط كش و معيار درستي و نادرستي حركت جريانهاي ديگر باشد و اين حرف چه بخواهيم و چه نخواهيم و چه به مزاجمان خوش بيايد و چه نيايد صحيح است و همگان صحت اين مدعا را تاييد مي كنند.
نكته بسيار مهم دراين ميان اما اينست كه هرجا به واسطه ضعف خود آگاهي دانشجويان، اين جريان از مختصات ماهيتي خود دور شده است و به تبع آن اهداف اصيل خود را از دست داده است، زوال، سرنوشت محتوم آن بوده است و نمونه آن را در تحكيم وحدت و امثالهم ديديم. به عبارت ديگر هرجا احزاب، گروهها و سياسي كاران ذي نفع دست خود را درجهت دهي به افكار و ايده هاي دانشجويان باز ديدند، همانجا به پرتگاه دانشجو بدل شده است و وي ديگر نتوانسته است كه در زير چنين بار سنگيني كمر راست كند. دانشجو بايد همواره به خود يادآوري كند كه كار سياسي مي كند و نه سياسي كاري و اهل زد و بند نيست. او خود بايد صاحب فكر وايده باشد و نه اينكه فكر ديگران را فرياد بزند. چه اگر اينگونه باشد ديگر ماهيتي براي جنبش دانشجويي نمي توانيم قائل باشيم و اصلاً گوهر حركت دانشجويي اين مسائل را برنمي تابد.
مقدمه را طولاني نكنيم و به اصل مطلب و مصداق روز اين آفات در دانشگاه برسيم.
چند صباحي است كه از گوشه و كنار دانشگاه هاي مملكت صداهايي به گوش مي رسد كه گرچه با برچسب دانشجويي بيرون مي آيند، اما از چند فرسنگي بوي اصل و ذات غير دانشجويي آن به مشام مي رسد و خودنمايي مي كند. درست است كه ماهيت حركت دانشجويي و حرف دانشجو عمدتاً انتقادي است و شايد از بايدهاي حركت دانشجويي هم باشد و حتي اين انتظار برود كه انتقاد دانشجو از انتقاد سايرين تندتر هم باشد، اما همانطور كه در مقدمه اشاره شد، اين انتقاد اگر واقعاً دانشجويي باشد، منبعث از علم به مبنايي خاص، در فضاي سازنده و در نتيجه نقدي معقول خواهد بود و از جنس انتقادهاي منفعت طلبانه و به زعم نگارنده انتقادهاي شوم سياسي كاران نيست. دانشجو به خوبي مي تواند تحليل كند و سره را از ناسره بشناسد و راستها و دروغ هاي سياسي را تشخيص دهد. اما عده اي از بيرون دانشگاه قصد به خدمت گرفتن اين نيروي پاك و اين روحيه ناب را دارند و مي خواهند از اين پتانسيل براي دستيابي به اهداف شوم خود استفاده كنند. و دو صد افسوس كه عده اي هم به اين مقاصد ناميمون تن مي دهند و حنجره پاك دانشجو را به بلند گوي اين تيره بختان سياسي تبديل مي كنند و به گمان كوته بين خود با اين كار، رسالت دانشجويي خود را انجام مي دهند.
اما انجام اين حركت از آغازش پيداست و انحطاط ارمغاني اجتناب ناپذير براي اين جريان است.
پس دانشجويان بايد بدانند كه با هر فكر و انديشه اي و با هر منش سياسي اي كه باشند، تنها تا زماني حيات دارند كه واقعا دانشجويي كار كنند و فكر كنند و تصميم سازي كنند و موضع بگيرند و رانت احزاب و فكر گروهها را از خود دور نگه دارند.
به راستي براي دانشجو كسرشان نيست كه گوش به فرمان عده اي باشد كه حتي زحمت (!) زندگي در اين مملكت را به خود نداده و نمي دهند و تنها در صدد اينند كه نظام ديني ما را به جهانيان ناكار آمد بنمايانند و براي پيشبرد اين هدف از نيروي دانشجويي استفاده كنند كه مسلمان بودن از پيش فرضها و افتخارات اوست و اتكا به همان مبناي تئوريكي كه بدان اشاره شد لزوم وجود چنين نظامي را چه به لحاظ عقلي و چه به لحاظ نقلي، اثبات مي كند. و جالب اين جاست كه همان دانشجوي كوته بيني كه از او سخني به ميان آمد، اين توطئه را نمي فهمد و يا خود را به نفهمي مي زند كه در هر صورت نمي توان نام دانشجو براين فرد نهاد. فردي كه آگاهانه يا ناآگاهانه ابزار حركتي قرار مي گيرد كه با رسالت اصلي خود نه تنها سنخيتي ندارد بلكه با آن در تضاد نيز هست.
و به راستي براي دانشجو زشت نيست كه او را وادارند تا فضاي مباحثه و مناظره منطقي را به هم بزند و فضايي ايجاد كند كه درآن شور بر شعور غلبه كند و حرف كسي به گوش نرسد؟ بياييد اندكي انديشه كنيم كه منفعت چه كساني در اين است كه حرف حق ناگفته بماند؟! مگر نه اينست كه دانشجو خود بايد به دنبال ايجاد فضاي تضارب آرا باشد و درآن ميان فرمول «يستمعون القول و يتبعون احسنه» را پياده كند؟ جدا از اينكه فضاي منطقي به هم زده شود آيا زشتي اين مسئله دو چندان نمي شود، وقتي كه ببينيم چيزي را به دانشجو ديكته مي كنند؟
به راستي چه بر سرهويت دانشجويي مي آيد زماني كه دانشجو مي پـذيرد نشريه اي واحد را در دانشگاه هاي مختلف، با نام هاي متفاوت و نويسندگان و سردبيران متفاوت و به نام دانشجو ولي با محتوايي غير دانشجويي و حزبي به چاپ برساند و فكر پوسيده عده اي فسيل سياسي را با نام مقدس دانشجويي به دانشگاه تزريق كند؟! قصد نگارنده ورود به مصاديق نيست و به همين علت ديگر سخن را به درازا نمي كشانم و جان كلامم را در دو سه جمله واگويه مي كنم:
احزاب، گروهها و سياسي كاراني كه بواسطه عملكرد دور از موازين شان امروز خود به خود توسط مردم به كنار نهاده شده اند، امروزه به لاشه هاي متعفني بدل شده اند كه بوي تعفن شان خود ايشان را نيز آزار مي دهد و چون هنوز نخواسته اند بپذيرند كه روحيه و مطالبات مردم افكار فاسد ايشان را برنمي تابد، هنوز در صد آنند تا نامي و جايي براي خود دست و پا كنند و اهداف پليد خود را دنبال كنند و براي اين كار به دانشجو به مثابه ابزاري درخور مي نگرند و قصد دارند افكار ناميمون خويش را از اين رهگذر تحويل اجتماع دهند و متاسفانه گروهي از دانشجويان نيز با ناآگاهي و بعضاً خود فروختگي تن به چنين مقاصد شومي داده و مي دهند. اينان بايد بدانند كه با اين كار تنها چيزهايي كه براي جنبش دانشجويي حاصل خواهد شد، زوال، بي هويتي، سطحي شدن، كثيف شدن و در نهايت نابودي است.
امروز روزي است كه لزوم بيداري و پيشتازي دانشجو در آن بيش از پيش احساس مي شود و يقين بدانيم كه اگر اين روشنگري توسط دانشجو انجام نشود و به قولي بهتر دانشجو رسالت خود را انجام ندهد و درحالتي اسف بارتر خلاف آن را انجام دهد، قطعا اين دانشجوست كه به اين دين و مملكت و مردم مديون خواهد بود و چرخ پويايي فكري مملكت را به همان اندازه كه كوتاهي كرده از كار انداخته و به عقب رانده است.
پس بياييد دانشجو بمانيم.
حسين شاهمرادي
دبيرتشكيلات اتحاديه جامعه اسلامي دانشجويان

 



گزارش كيهان از مانور قدرت فرزندان غيور خميني كبير در دانشگاه هاي سراسر كشور
موسوي ، كروبي اين آخرين پيام است دانشجوي مسلمان آماده قيام است

فاطمه مرسلي
مراسم بزرگداشت روز دانشجوي امسال در دانشگاه تهران كه قلب دانشگاه هاي ايران به شمار مي رود، پرشورتر از هميشه و با حضور پررنگ دانشجويان ولايي و انقلابي برگزار شد و بصيرت و آگاهي دانشجويان ايراني در مبارزه با استكبار و دشمنان ولايت را به رخ فتنه گران كشاند.
16 آذر امسال يك بار ديگر با حضور دانشجويان كه از جنبش دانشجويي اصيل به عنوان يك حركت ضداستكباري و بويژه ضدآمريكايي دفاع كردند، برگزار شد اما فرياد «دانشجو بيدار است، از آمريكا بيزار است» دانشجويان در دانشگاه هاي كشور، دنباله هاي داخلي آمريكا در دانشگاه را به خشونت واداشت.
جريان برانداز و شكست خورده انتخابات دهم رياست جمهوري و تعدادي اندك از عناصر متوهم و وابسته به جنبش موسوم به سبز اموي كه در تبليغات انتخاباتي خود بر مواضع امام خميني(ره) تاكيد مي كرد و بارها تحقق شعارهاي آن حضرت را در صدر برنامه هاي خود معرفي مي كردند، در مراسم 16 آذر نه تنها مغاير با اصول كلي آرمان هاي حضرت امام(ره) حركت كرد و شعارهايي همچون «نه شرقي، نه غربي، جمهوري ايراني» و «نه غزه، نه لبنان، جانم فداي ايران» سر دادند كه حتي كار را در بي حرمتي به بنيانگذار كبير جمهوري اسلامي به جايي رساندند و در حركتي زننده و بي شرمانه براي انتقام جويي از دانشجويان سرافراز ولايتمدار و انقلابي تصاوير امام راحل(ره) را پاره كرده و به آتش كشيدند.
متأسفانه اين صحنه ها از سوي حاميان ميرحسين موسوي در چند دانشگاه ديگر نيز ديده شد و علاوه بر دانشگاه تهران كه حاميان موسوي در آن تمثال هاي مبارك حضرت امام(ره) را پاره كردند، در دانشگاه هاي اميركبير و صنعتي شريف نيز تكرار شد و افراطيون در دانشگاه شريف نيز تصاوير آن حضرت را به آتش كشيدند كه گوشه اي از آن نيز در خبر 30:20 سيما منعكس شد.
محمدصادق كوشكي استاد دانشگاه در گفتگو با خبرنگار فارس، با اشاره به آتش زدن عكس حضرت امام(ره) از سوي برخي افراد افراطي، اظهار داشت: طبيعتا اين حركت جاهلانه از سوي هركسي كه صورت گرفته باشد، بايد موسوي و كروبي كه وابستگي خودشان را به امام راحل فرياد مي زدند و هميشه ادعاي پيروي از ايشان را كرده اند بيش از ديگران آشفته شوند. وي با بيان اينكه توقع اين است كه اين دو نفر در رابطه با توهين به ساحت امام(ره) واكنشي درخور از خود نشان دهند، اضافه كرد: تا الان كه واكنشي از سوي موسوي و كروبي كه خود را هميشه منتسب به امام(ره) مي دانند، در رابطه با محكوم كردن اين اقدام برخي افراد افراطي نديده ايم. اين استاد دانشگاه با بيان اينكه سكوت موسوي و كروبي خدشه جدي به اين مسئله كه آيا اين دو نفر امام(ره) را قبول دارند و از امام(ره) حكم گرفته اند و معتمد ايشان بوده اند وارد مي كند، ادامه داد: توهين به ساحت حضرت امام(ره) آزمون بزرگي را پيش روي موسوي و كروبي گذاشته است. كوشكي با بيان اينكه كساني كه امام(ره) را شناخته اند تصور توهين به ايشان را به ذهن خود راه نمي دهند، تصريح كرد: البته در اين رابطه بايد به خودمان نيز برگرديم كه چرا دستگاه هاي تبليغاتي مانند صداوسيما و برخي وزارتخانه ها چون آموزش و پرورش و علوم در شناساندن امام به نسل جديد كوتاهي كرده اند. اين استاد دانشگاه با اشاره به اينكه نكته اي كه در اين رابطه بايد به آن توجه كرد كوتاهي دستگاه هايي است كه رسما براي تنظيم و نشر آثار امام(ره) پايه گذاري شده اند، تاكيد كرد: متوليان اين دستگاه ها تنها نام امام(ره) را مي برند اما در پاسداري از انديشه ها و نشر آثار امام(ره) كوتاهي كرده اند و بارها در مقابل توهين هايي كه به ايشان شده است كوتاه آمده اند كه نتيجه اش اين شد كه توهين عملي و آشكار به حضرت امام(ره) شود.
مهدي طوسي دبير سياسي اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل بعد از ظهر دوشنبه در تحصن اساتيد و دانشجويان دانشگاه تهران كه در اعتراض به اهانت حاميان موسوي به ساحت بنيانگذار انقلاب اسلامي در مسجد دانشگاه تهران برگزار شد، طي سخناني با تأكيد بر اينكه ما به عنوان سومين نسل از فرزندان امام خميني(ره) دوشادوش نسل اول و دوم و بلكه محكم تر از آنان پاي آرمان هاي امام(ره) و انقلاب ايستاده ايم، اظهار داشت: جناب موسوي! صفتي كه براي تبليغات شما انتخاب كردند و در صحن همين دانشگاه با آن از براي شما تبليغ مي كردند، نخست وزير امام و نخست وزير جنگ بود، در حاليكه اين مردم بودند كه در سال هاي جنگ داوطلبانه و فداكارانه از همه چيز خود گذشته و از انقلاب دفاع كردند، اما در آن زمان حساس جنگ كه مردم عزيزترين جوانان خود را به ميدان مي فرستادند، جنابعالي چه كرديد؟ استعفانامه خود را به امام تحويل داديد، فقط به اين خاطر كه يك يا چند خواسته كوچك شما از جانب ديگر خادمان ملت برتابيده نشد، آيا اين ديكتاتورمآبي نيست؟ اگر نيست نامش چيست؟ وي در خصوص رنگ سبز نيز كه حاميان موسوي در دست دارند، بيان داشت: امروز كاري كرده ايد كه بعضي ها در حمايت از شما، رنگ سبز حضرت رسول را به سگ هاي خود مي بندد، جواب اين بي حرمتي را چگونه مي دهيد؟ چرا آقاي موسوي در قبال اين گونه مباحث سكوت مي كند؟ آقاي موسوي چگونه مواضعي را اتخاذ كرديد كه امروز همجنس گرايان هم از شما حمايت مي كنند؟ چه كرديد كه امروز توده اي ها، پهلوي ها، عبادي به عنوان يك فمنيست آمريكايي، رجوي ها و سران رژيم كودك كش و نسل كش صهيونيستي، آمريكايي ها، انگليسي ها و... براي شما كف مي زنند؟ طوسي در ادامه خطاب به مهدي كروبي گفت: شما در حالي مدعي خط امام بوديد كه آن زمان كه نهضت آزادي از شما حمايت كرد، از آنها اعلام برائت كه نكرديد هيچ، استقبال هم شد، اين در حالي بود كه اينان با دستور مستقيم حضرت امام به وزير كشور وقت، غيرقانوني خوانده شده بودند، آيا امروز ارتباط امثال ابراهيم يزدي ها با آمريكايي ها و سران رژيم هاي امپرياليستي بر كسي پوشيده است؟ دبير سياسي اتحاديه انجمن هاي اسلامي دانشجويان مستقل در ادامه افزود: امروز شاهد اين هستيم كه يك تشكل به اصطلاح دانشجويي كه در حقيقت وابسته با احزاب و سياسيون مكار به حساب مي آيد، از افرادي براي سخنراني در برنامه خود دعوت كرده است و به دنبال احياي آبروي از دست رفته خود است كه اين افراد خود ذره اي آبرو در ميان ملت ندارند، مگر اقدامات خصمانه آنان در دل دولت دوم خرداد را نديديم؟ مگر كسي هست كه فراموش كرده باشد نامه مصطفي معين وزير علوم دولت وقت خطاب به محمد خاتمي را كه درآن خواسته بود با دانشجويان منتقد برخوردي امنيتي، قضايي، اطلاعاتي و حكومتي صورت پذيرد؟ آيا اين به راستي در راستاي شعار زنده باد مخالف من بود؟ آيا اين رسم آزادي بيان بود كه كوچكترين صداي مخالف خود را در نطفه خفه كنند؟ اين آقايان به چه كساني ميدان دادند، جز به افشاري ها و عطري ها كه امروز از سناي آمريكا پول مي گيرند كه به نظام ما، آرمان هاي ما، ملت ما فحاشي كنند و براي دوربين هاي آمريكايي دست تكان بدهند. طوسي در پايان با بيان اينكه روزي امام(ره) در بهشت زهرا اعلام كردند كه من به پشتيباني اين ملت دولت تعيين مي كنم و توي دهن اين دولت (دولت بختيار) مي زنم، تأكيد كرد: اهانت كنندگان بدانند كه امروز اين ملت و در پيشاپيش آنان بدنه آوانگارد دانشگاهي به پشتيباني امام عزيز و نائب برحق ايشان مشتي محكم بر دهان آنان خواهند زد و طومار آنان را براي هميشه در هم خواهند پيچاند و بدانند كه با اين اقدامات هرگز نمي توانند مقابل بيداري اسلامي و عشق نهضت امام كه بر قلوب تمامي ملت هاي آزاديخواه جهان جا گرفته است ذره اي خدشه وارد كنند.
هم چنين حسن صفي نژاد؛ فعال سياسي دانشگاه تربيت معلم تهران در بيان ارتباط اين اقدام قبيحانه با گروه هاي ساختارشكن و معاند نظير نهضت غيرقانوني آزادي و ملي - مذهبي ها اظهار داشت - اهانت به ساحت مقدس حضرت امام خميني (ره) با هدف ايجاد اختلاف بين مسئولين و مردم و علم كردن گزينه اي در مقابل نظام جمهوري اسلامي در جهت نيل به اهداف شوم بدخواهان ملت مي باشد. صفي نژاد در خصوص عكس العمل هاي انقلابي و ارزشمند دانشجويان گفت: اين حركت هاي دانشجويان برطبق فرمايشات حضرت امام و مقام معظم رهبري مبني بر در صحنه بودن دانشجويان است كه كاملا به حق و مناسب مي باشد. اين فعال دانشجويي با اشاره به انتظار افكار دانشجويي از مسئولين تصريح كرد: مسئولين بايستي اختلافات را كنار گذاشته و منافع ملي را بر اختلافات گروهي و جناحي ترجيح دهند چرا كه اين نظام متعلق به همه مردم است.
سعيد كميلي؛ از ديگر دانشجويان فعال ارزشي پرديس كرج دانشگاه تربيت معلم و عضو اسبق شوراي مركزي انجمن اسلامي دانشجويان با بيان پخش 3 ثانيه اي تصوير اين اقدام موهن اما فراگيري موج خروشان آن در ايران اسلامي در سايه بيداري و در صحنه بودن مردم و بويژه قشر دانشجو، در خصوص علت اهانت بي شرمانه نسبت به حضرت امام خميني (ره) گفت: عده قليلي بديل عقده گشايي از انقلاب شكوهمند اسلامي اين اقدام وقيحانه را مرتكب كه با جواب كوبنده قاطبه دانشجويان مواجه شدند. وي در پاسخ به وظايف دانشجويان در اين برهه زماني اظهار داشت: بر طبق فرمايشات گهربار مقام معظم رهبري كه راه را براي دانشجويان روشن نمودند، بصيرت و پيشرفت ديدگاه ها به همراه حفظ آرامش بايستي سرلوحه فعاليت دانشجويان قرار گيرد.
همچنين گزارش خبرنگار كيهان حاكي است دانشجويان دانشگاه هاي شهيد بهشتي، قم، بوعلي سيناي همدان، امام خميني قزوين، تبريز، آزاد خميني شهر، استان چهارمحال و بختياري، گيلان، ايلام، بوشهر، پيام نورگلستان، هرمزگان، آزاد كرمانشاه، زنجان تجمعات اعتراضي گسترده اي را نسبت به اين موضوع برپا داشته اند.

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14