(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


چهارشنبه 9 دي 1388- شماره 19546
 

چرا جريان سبز از پاسخگويي طفره مي رود؟
آب را گل بكنيم!
به دو راهي رسيده اند
ضروريات كثيف



چرا جريان سبز از پاسخگويي طفره مي رود؟
آب را گل بكنيم!

چندي قبل سايت خبري- تحليلي الف از مجيد انصاري- عضو مجمع تشخيص مصلحت و از فعالان ستاد انتخاباتي ميرحسين موسوي- براي پاسخ گويي به سؤالات مخاطبين دعوت كرد و انصاري نيز اين دعوت را پذيرفت.
براساس گزارش منتشره از سوي الف طي مدت فراخوان 500 سؤال از مجيد انصاري پرسيده شده است كه در نهايت با ادغام برخي سؤالات و حذف سؤالات تكراري، در گزينش نهايي 28 سوال براي پاسخگويي از سوي وي منتشر شد كه ظاهرا قراربوده اين عضو مجمع تشخيص مصلحت نظام طي چند روز به تدريج به سؤالات مذكور پاسخ دهد اما بعداز چندي وي علي رغم قول خود، از پاسخ به سؤالات مطرح شده سرباز زد.
انصاري دليل بي پاسخ گذاشتن سؤالات مخاطبين را اينگونه عنوان كرده است: «ضمن تشكر از اين كار خوب سايت الف و با احترام به بينندگان محترمي كه سؤال طرح كرده اند، با توجه به اينكه برخي از سؤالات مربوط به آقاي موسوي مي شود من سخنگوي ايشان نيستم و با توجه به تحولات اخير و لزوم آرام نگهداشتن فضا در موقعيت حساس فعلي، از پاسخ به سؤالات رسيده عذرخواهي مي كنم. ان شاءالله در وقت ديگري به اين سؤالات پاسخ خواهم داد»!
جالب است كه اين توجيهات براي فرار از پاسخگويي از سوي كساني مطرح مي شود كه مدعي جريان آزاد اطلاعات، دانستن حق مردم است، مخالفت با سانسور و... هستند. به راستي پاسخ به شبهات و سؤالات، آن هم به صورت مكتوب، برخلاف آرامش فضاست؟ چگونه است كه آقاي انصاري تمام قد از موسوي و ادعاهايش حمات مي كند اما وقتي سؤالي دراين زمينه مطرح مي شود، به راحتي جاخالي داده و توپ را به زمين ديگران مي اندازد؟
نظرات منتشر شده ذيل خبر خودداري انصاري از پاسخ به سؤالات، نشان مي دهد اين عمل با اعتراض شديد مخاطبين روبرو شده و حتي اغلب هواداران وي و موسوي نيز به آن واكنش منفي نشان داده اند.
اما سؤالات مطرح شده چه بود كه مجيد انصاري از پاسخ به آنها طفره رفت؟ با هم برخي از اين سؤالات را مرور مي كنيم.
¤ آقاي موسوي قبل از انتخابات خود را مطيع و معتقد به ولايت فقيه معرفي نمودند بعد از انتخابات آيا ايشان از اعتقاد خود برگشتند؟
¤ چرا از افرادي كه در قالب اعتراضات ساختارشكني مي كنند و شعارهايي برخلاف مباني نظام سرمي دهند و خواستار جمهوري ايراني هستند تبري نمي جوئيد آيا سكوت شما نشانه تاييد است؟
¤ با توجه به اينكه اعضا و رويه شوراي نگهبان قبل از انتخابات و هنگام ثبت نام آقاي موسوي معلوم و روشن بود و ثبت نام ايشان در انتخابات به معني پذيرش قاعده بازي (قانون انتخابات) و داور (شوراي نگهبان) بود، چرا ايشان بعداز مسابقه، مشروعيت داور را زير سؤال برد؟ و چرا دعوت شوراي نگهبان براي ارائه دلايل و اسناد ادعايش را رد كرد؟
¤ آقاي انصاري صريح بفرماييد: «در انتخابات تقلب شده؟ اگر بله دلايل روشن طبق قانون (ذكر شماره صندوق و نوع تخلف) ارائه دهيد؟ اگر شواهد و قرائني نيست ارزيابي خود را از اتفاقات پس از انتخابات كه با اين فرض اوليه شكل گرفت صريحا بگوييد.
¤ آقاي موسوي بعداز انتخابات با چه هدفي طرفدارانش را به خيابان ها فراخواند؟ ايشان قصد داشت با حضور طرفدارانش در خيابان ها چه چيزي را ثابت كند؟ يا چه اقدامي انجام دهد؟ آيا نتيجه انتخابات بايد سرصندوقها تعيين شود يا كف خيابان؟ به نظر شما دعوت هواداران به خيابان از همان روز اعلام نتيجه، روشي منطقي و صحيح براي اعتراض به نتيجه انتخابات است؟
¤ آقاي موسوي با چه دليل و منطقي شب 22 خرداد درحالي كه در برخي شعب هنوز راي گيري به پايان نرسيده بود، خبرنگاران را به ستاد خود فراخواند و خود را برنده انتخابات اعلام كرد؟ آيا اين كار ايشان را منطقي و قابل دفاع مي دانيد؟
¤ به نظر شما رسانه هاي وابسته به دولت آمريكا و انگليس و نيز رسانه وهابي هاي سعودي (العربيه) با چه انگيزه اي در 6 ماه گذشته با شدت هرچه تمام تر از آقاي موسوي طرفداري كرده اند؟ آيا آنها خيرخواه ايران و ايرانيان هستند؟ آيا خيرخواه آقاي موسوي و امثال شما هستند؟ حمايت بي دريغ آنها از آقاي موسوي چگونه قابل توجيه است؟
¤ چرا آقاي موسوي و برخي اطرافيانش بعد از انتخابات سعي داشتند تعداد كشته ها را زياد نشان دهند؟ چرا ايشان براي سعيده پورآقايي مجلس ختم گرفت و در مراسم آن هم شركت و ايشان را شهيد معرفي كرد درحالي كه زنده بود؟
¤ آقاي موسوي در سخنراني هاي پيش از انتخابات اغلب مي گفتند كه علت حضور من در عرصه انتخابات اين است كه از وضع موجود احساس خطر كردم.
اما در مناظره آقايان موسوي و احمدي نژاد چند سؤال از آقاي موسوي مطرح شد كه بي پاسخ ماند و آن اين بود كه چرا در دوران رياست جمهوري آقاي هاشمي كه تورم در برهه اي از زمان به 49درصد رسيد ايشان سكوت كردند و احساس خطر نكردند؟ چرا در زماني كه كارخانه ها به اسم خصوصي سازي به نورچشمي ها داده مي شد ايشان سكوت كردند واحساس خطر نكردند چرا هنگامي كه در روزنامه هاي زنجيره اي صحبت از بهداشتي كردن زيارت عاشورا و فرستادن امام راحل به موزه تاريخ مقاله نوشتند احساس خطر نكردند چرا هنگامي كه در مجلس ششم تحصن صورت گرفت و درخواست كمك از كنگره آمريكا شد احساس خطر نكردند؟
¤ علت اينكه سايت قلم نيوز يك هفته بعد از انتخابات از مردم درخواست كرد كه مشاهدات خود را از تخلفات انتخاباتي گزارش كنند چه بود؟ نتيجه جمع آوري اين گزارشها بصورت آمار و ارقام چيست؟ آيا اين حركت بدين معني نيست كه ستاد آقاي موسوي يك هفته بعد از انتخابات هنوز اسناد كافي براي اثبات تقلب نداشته است؟ آيا اكنون كسي چنين اسنادي دارد؟
¤ چرا از كساني كه شعار «جمهوري ايراني» يا «نه غزه نه لبنان» و... دادند تبري نجستيد؟ آيا خط امامي كه شما مدعي هستيد اين بود؟! آيا اگر حضرت امام در قيد حيات بودند چه واكنشي به اين شعار نشان مي دادند؟!
اينها چند نمونه از سؤالات مخاطبين و اندكي از هزاران سؤال جامعه است كه ماه هاست ذهن خيلي ها را به خود مشغول كرده و از سران جريان سبز و حاميان آنها انتظار پاسخگويي دارند. البته فلسفه فرار سران جريان سبز از پاسخگويي نياز به توضيح چنداني ندارد. فتنه در غبارآلودگي فضا و توهم و آميختگي حق و باطل شكل مي گيرد. شفافيت، بصيرت زاست. اگر آب گل آلود نباشد، چگونه عده اي ماهي بگيرند؟!

 



به دو راهي رسيده اند

حجت الاسلام دكتر مرتضي آقاتهراني
درباره ريزش ها و رويش ها و عوامل آن به نظر مي رسد كه ابتدا بايد موضوع را درست بفهميم و بعد آن را تحليل كنيم؛ چون در اثر تعريف نادرست ممكن است دچار مغالطه شويم. گاهي مشتركات لفظي، انسان را به اشتباه مي اندازند؛ يعني بعضي واژه هاي مثل هم، معنا و بار مشتركي ندارند. اگر اين ها اشتباه شود، تحليل موضوع ناقص مي شود. رويش و يا ريزش نيز از اين دسته اند. ابتدا بايد معلوم شود كه رويش چيست و ريزش چيست؟ در تحليل اين پديده قراراست موجودي به نام انسان بررسي شود كه داراي ابعاد مختلف است. ضمن اين كه بايد اذعان كرد همه ابعاد انسان براي ما شناخته شده نيست. گوستاو لوبن، كتابي تحت عنوان «انسان، موجود ناشناخته» دارد كه بسيار در دنيا صدا كرده است. او در اين كتاب گفت كه ما انسان را نمي شناسيم؛ برخلاف ادعاهايي كه آن زمان از شناخت انسان را مي شد و ادعاهاي دروغي هم بود.
بنابراين دراين جا مي خواهيم افت و خيز و صعود و نزول يك موجود ناشناخته را در انقلاب اسلامي ايران بررسي كنيم كه درباره آن چيزي نمي دانيم و اگر مي دانيم، اندك است. انقلاب هم همين طور است. هركسي انقلاب را يك جور تعريف مي كند. هنوز برخي نمي توانند درك كنند كه اسلاميت نظام با جمهوريت آن چه ارتباطي دارد؟ آيا اين دو واژه مكمل اند يا همديگر را قطع مي كنند؟ يا اين كه اين دو واژه را آورده ايم تا مفهوم سومي درست كنيم؟ و... اين مسئله اي است كه رهبرمعظم انقلاب نيز به طور بسيط به آن اشاره كرده اند كه ارتباط اين دو با هم چيست. همين كه ايشان آن را تبيين و طرح مي كنند، پيداست كه جزء مسائل روز است. با اين تفاسير متوجه مي شويم كه تا چه اندازه بحث پيچيده مي شود.
انسان موجودي داراي ابعاد مختلف است كه اگر ابعادش را بشناسيم، در تبيين اين بحث، كمك فراواني به ما خواهدكرد. زماني دربين روان شناسان غربي و نحله هاي فكري آنها، تفاسير متنوعي در مورد انسان و ابعاد وجودي اش مطرح بود كه هركدام سعي مي كردند به نوعي آن را مطرح كرده و در دنيا عرضه كنند.به طور مثال، جناب فرويد ادعا مي كرد كه شخصيت انسان تنها در دو بعد استوار است. شهوت و خشم، اومانيست ها هم تعاريف ديگري از انسان و ابعاد وجودي او ارائه مي كردند. اين ها تفاسير ناقص و ابتري بود كه شايد چند دهه فكر بسياري از افراد را به خود مشغول ساخت، در حالي كه بسياري از آنها به اذعان خود دانشمندان غربي از مباني علمي برخوردار نبود. اگر كتاب هاي روانشناسي كه از حدود 50 سال پيش به اين سو در غرب نوشته شده را مشاهده كنيد، متوجه مي شويد كه مملو از اين حرفهاست و اين تئوري ها بيداد مي كند.
اما اگر بخواهيم كاملترين تعريف از انسان را بدانيم، بايد به كلام حضرت علي(ع) رجوع كنيم كه مي فرمايند: «اتزعم انك جرم صغير؛ آيا تو خيال مي كني كه يك جرم كوچكي هستي؟» و «فيك انطوي عالم اكبر؛ درحالي كه عالم بزرگي در تو نهاده شده است». در روايات و به اصطلاح عرفاي ما، اين مي تواند تجلي تمام صفات حق تعالي باشد كه نمونه اش را در حضرت بقيه الله (ارواحنا له لفداء) و بقيه ائمه معصومين (عليهم السلام) مي توان مشاهده كرد. در واقع، ائمه تجلي و مظهر كامل صفات حق تعالي هستند. اين انقلاب را هم اگر به معناي واقعي آن درك كنيم، ادامه همان انقلاب انبياست و هيچ شكي هم در آن نيست. يعني اگر خاتم الانبياء هم بود، همين كار را مي كرد كه امام خميني(ره) انجام داد. به همين جهت است كه اين انقلاب مي تواند مقدمه اي براي ظهور حضرت ولي عصر(عج) محسوب شود.
چنين انقلابي با چنين هدفي به راه افتاد اما خيلي از افراد اين توقع را نداشتند و درمقابل آنها كساني هم به دنبال رشد بودند كه اين انقلاب به دردشان خورد و كمكشان كرد. در واقع اين دو به هم پيوسته هستند و دو امر جدا نيستند؛ مثل لباس كه هم من به او نياز دارم و هم او به من. من به او مي رسم كه تميز بماند و از آسيب ها مصون باشد و او هم من را از گرما و سرما حفظ كند و پوشش من محسوب مي شود. اين جا هم نبايد فراموش كنيم كه محيط، در به كمال رسيدن انسان ها بسيار موثر است و نقش اساسي را ايفا مي كند و گاه به حال يك عده مضر است. آنها كساني هستند كه نه براي خودشان و نه براي ديگران دغدغه انسانيت ندارند و البته به مرور زمان مشكل پيدا مي كنند؛ مثل دوران پيامبر. چه كساني درمقابل پيامبر مي ايستند؟ تمام كساني كه بت داشتند و از كنار آن به منافع مالي جدي رسيدند، جزء اين دسته محسوب مي شوند. فكر كنيد پيغمبر آمد و گردن اين بت ها را زد؛ حالا اين آدم ها چه كار مي كنند؟ مي گويند متشكريم؟ قطعا منافع شان به خطر افتاد، و به تكاپو مي افتند.
درنظام ما هم مسئله به همين شكل است. مسئولي كه به دنبال منافع شخصي اش باشد و ماديات براي او اولويت داشته باشد، چگونه مي تواند با ساختارها و شاكله انقلاب همگام بماند و رشد كند؟ اين ها مثل چرخ دنده هايي است كه اگر به هم بخورند خيلي زيبا با هم كار مي كنند و مكمل يكديگرند؛ اگر نه، مزاحم همديگرند و اصطكاك دائمي ايجاد مي شود تا اين كه يا انقلاب كوتاه بيايد و يا اين كه آقايان كوتاه بيايند؛ يكي از اين دوتاست. به اعتقاد من شاكله ها اگر با هم بخواند، هيچ مشكلي به وجود نمي آيد. انساني كه شاكله اش با شاكله انقلاب رشد نكند، بالاخره روزي دچار ريزش مي شود، چرا كه انقلاب ما يك انقلاب اقتصادي و مادي صرف نبود، ابعاد مهم ديگري هم داشت كه نبايد از آن غافل شد.
براي تبيين اين موضوع لازم است به چهار نفر از نخبگان و دانشمندان مورد اعتماد امام موسي كاظم(ع) اشاره كنم كه از زماني كه ايشان در زندان به سر مي بردند، پول خمس و زكات و تمامي اموالي كه به امام تعلق مي گرفته است را دريافت مي كرده اند. روايات فراواني داريم كه از اين افراد نقل شده است. حتي اينها را نمي خواهيم به طور كامل كنار بگذاريم، چرا كه خيلي از منابع فقهي مان از دست مي رود، ولي همين افراد امام را كنار گذاشتند. اينها با تمام مقبوليت و شهرتي كه داشتند، وقتي امام هفتم شهيد شد، به صراحت اعلام كردند كه امام هشتم(ع) امام نيست و به نوعي سركردگان «واقفيه» شدند. درحقيقت مي دانستند كه امام رضا(ع) امام است ولي چرا اذعان نمي كردند؟ زيرا شاكله شان با امام(ع) همخواني نداشت و اسير طمع پول و مادياتي شده بودند كه زيردست شان بود.
1- احمدبن ابي بشر سراج كه حدود ده هزار دينار پول بيشتر نزد او نبود. اگر هر دينار را يك مثقال طلا حساب كنيم، به پول امروز حدود يك ميليارد تومان مي شود. در واقع او به خاطر يك ميليارد تومان، امام(ع) را كنار گذاشت. نقل است كه در زمان مرگش هم اعتراف كرد كه دروغ گفته است ولي پول ها را خورده بود و ديگر دير شده بود.
2. علي بن ابي حمزه بطائني كه بسياري از افرادي كه مدرس فقه هستند، او را مي شناسند. بسياري از آقاياني كه در علم رجال استاد هستند- از جمله رهبر انقلاب- اين افراد را خوب مي شناسند. سي هزار دينار سهم، نزد او بود كه امام هشتم(ع) از او مطالبه كردند. همين كافي بود تا به كلي منكر همه چيز شود و حتي درمقابل امامت امام هشتم نيز بايستد.
3. عثمان بن عيسي رواسي كه او هم به خاطر سي هزار دينار و شش كنيز، به همه چيز پشت پا زد و از پايه و اساس، منكر امامت حضرت شد و گفت امام موسي بن جعفر(ع) غايب شده است و بعداً ظهور خواهدكرد!
4. زيادبن مروان قندي كه هفتاد هزار دينار نزدش بود وبه كلي منكر داشتن چنين پولي شد؛ حدود هفت ميليارد تومان امروز. من از مبلغ كم شروع كردم و به اين مورد آخر رسيدم؛ يعني اولي ده هزارتا، دومي سي هزارتا، سومي سي هزارتا و شش كنيز و چهارمي هفتاد هزار.
بنابراين ريزش ها تازگي ندارد، بلكه از زمان حضرت آدم شروع مي شود. خداوند دو فرزند به او داد و از همان جا مسئله حق و باطل مطرح شد. نمونه هايي ازاين قبيل- چه در زمان انبيا و چه اهل بيت عصمت و طهارت - فوق العاده زياد است.
به اعتقاد بنده يكي از فاكتورهاي بسيار مهم در پيدايش اين پديده، تعلق به امور مادي همچون رياست، مقام و... است. خيلي از افراد تا وقتي كه مسئوليتي دارند و يا ازسوي كسي مسئوليتي مي گيرند از آن فرد خاص و نظام دفاع مي كنند، ولي روزي كه از آن مسئوليت كنار گذاشته شوند، دچار ريزش مي گردند. اين جاست كه ممكن است فرد به گروه مخالفين هم بپيوندد.
كسي كه وابسته به مقام هاي دنيايي است، به اين وضع مي افتد كه «من جاء بالناس ذهب بالناس؛ كسي كه به خاطر مردم آمد، به خاطر مردم هم مي رود» اما مقابل اين هم وجود دارد كه «كسي كه با كتاب خدا و سنت رسول بيايد- يعني بر مبناي ايمان واقعي حركت كند- اگر كوهها هم كنده شوند، او همچنان استوار خواهدماند.» اين انسان را به چه قيمتي خريده مي شود؟ اينها همان هايي هستند كه تا آخر مي مانند و با هيچ اتفاقي از موضع واقعي خود دست برنمي دارند. نمونه آن شهداي جنگ تحميلي ما بودند كه با ايمان واقعي شان و بدون هيچ چشم داشتي، تا آخرين قطره خونشان بر سر مواضع حق ايستادند.

 



ضروريات كثيف

روح الله امين آبادي
«برخي از اصلاح طلبان به صراحت مي گويند ما نبايد بگذاريم آيت الله خميني در جبهه مقابل قرار بگيرد مهم نيست كه ايشان به دموكراسي و آزادي اعتقاد داشت يا نه، ضرورتهاي سياسي ايجاب مي كند كه او در جبهه دوم خرداد باشد. لذا مي گوييم او جمهوريخواه، دموكرات و آزاديخواه بود. اين رويكرد، استفاده ابزاري براي مقاصد سياسي نام دارد، نه هيچ چيز ديگر»
اكبر گنجي ضدانقلاب فراري فعلي و خط امامي اصلاح طلب ديروز زماني اين سخنان را بر صفحه بي زبان كاغذ راند كه دير زماني از به قدرت رسيدن اصلاح طلبان نگذشته بود.
نظامي كه امام خميني، رهبر آن بود با شعار جمهوري اسلامي نه يك كلمه بيش و نه يك كلمه كم به پيروزي رسيد و اقبال عمومي يافت و اينك مدعيان شعار جمهوري ايراني سر مي دهند و از نام امام مايه مي گذارند.
امروز كه سبز اموي خود را طرفدار انديشه آن پير سفر كرده مي داند با شعار «جمهوري ايراني» طنزي عجيب را به نمايش گذاشته است، طنزي كه فقط بازيگران آن و شايد با تكرار ادعا باورشان آيد كه اگر امام امروز در قيد حيات بود طرفدار آنان بود، ادعايي كه چندي پيش از سوي بي بي سي فارسي مطرح و بر آن تأكيد گرديد و با شعار «بي بي سي! خفه شو»ي دانشجويان مسلمان اين نوزاد هفت ماهه و دروغ 13 قبل از تولد در نطفه خفه شد.
اكبر گنجي چند سالي است ديگر محدوديت ها و محذوريت هاي ساير اصلاح طلبان آزارش نمي دهد و آسان تر از اسيران قلعه نفاق و دورويي سخن مي گويد.
گنجي آن چه در ضمير دوستانش موج مي زند، در ساحل نوشته هايش مكتوب كرده و به نمايش مي گذارد.
وي در مانيفست جمهوري خواهي كه در سال 81 منتشر شد گوشه اي هر چند مختصر از واقعيات را روشن كرد.
او بر اين نكته صحه گذاشته كه اصلاح طلبان هيچ اعتقادي به راه امام خميني ندارند و از نام امام فقط براي جدل در مقابل مخالفان اعتقادي و سياسي خويش بهره مي گيرند.
امام خميني نبايد در جبهه مقابل يعني جبهه اصولگرايي قرار گيرد و در اين راه هر چند به دروغ و رياكارانه بايد ادعا كرد او از ما است.
اين نكته كه هواداران سران فتنه شعار نه غزه، نه لبنان سر مي دهند، روز قدس تظاهر علني به روزه خواري مي كنند، در روز مبارزه با استكبار جهاني نداي وحدت با دشمنان ملت ايران سرمي دهند و در روز 16 آذر تمثال حضرت روح الله را آتش زده و به آن جسارت مي كنند و اسلام را از شعار بنيادين ملت مسلمان ايران يعني استقلال، آزادي، جمهوري اسلامي حذف مي كنند مهم نيست، ضروريات كثيف سياسي ايجاب مي كند كه امام خميني در جبهه فتنه گران قرار گيرد!

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14