(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


دوشنبه 14 دي 1388- شماره 19550
 

نگاهي به فيلم سينمايي «خواب ليلا»
خواب آشفته
مروري بر فيلم هاي ضد ايراني - 1
سياست تزوير عليه ايران در سينماي آمريكا

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نگاهي به فيلم سينمايي «خواب ليلا»
خواب آشفته

محمدعمراني
اقبال عمومي به فيلم هايي چون، شب بيست و نهم، خوابگاه دختران و... و بتازگي اثري چون «كلبه» نشان مي دهد كه مخاطبان سينماي ايران، به ژانر وحشت علاقه دارند ولي ميزان توليد اين دسته از فيلم ها در سينماي ما، انگشت شمار است.
يكي از تازه ترين فيلم هاي اين ژانر «خواب ليلا» ساخته مهرداد ميرفلاح با فيلمنامه اي از شاهرخ دولكو و با نگاهي به فيلم قديمي «حالا نگاه كن» اثر نيكلاس روگ است.
«خواب ليلا» داستان دختري به نام «ليلا» است كه پس از فوت پدر و مادرش دختركي دائما او را آزار مي دهد و مي ترساند، اما هيچ كس حرفهاي ليلا را در اين مورد باور نمي كند. زيرا تنها او دخترك موردنظر را مي بيند و هرچه زمان مي گذرد، بر شدت آزار و اذيت ها افزوده مي شود، پس از چندي ليلا با اصرار خاله اش نزد يك روانكاو مي رود، پزشك روانكاو پس از بررسي هاي اوليه، از او مي خواهد كه خود را براي هيپنوتيزم آماده مي كند، علي رغم مخالفت خاله اش، ليلا حاضر مي شود تا اين روند (هيپنوتيزم شدن) را به انجام برساند، ولي نسبت به رفتن به دوره كودكي در هيپنوتيزم مقاومت نشان مي دهد. سرانجام پزشك معالج مرگ مصنوعي را پيشنهاد مي كند و ليلا مي پذيرد و...
اولين نكته اي كه مي توان درباره اين فيلم به آن اشاره كرد اين است كه مثل غالب فيلم هاي ايراني ژانر وحشت از پرداخت ضعيف داستان و ديالوگ رنج مي برد. البته اين ضعف فقط محدود به اين فيلم نمي شود كه ضعف درفيلمنامه آثار ترسناك سبب شده تا اين گونه سينمايي، جايگاه درخوري در سينماي ما نداشته باشد.
نكته ديگر اين كه ژانر وحشت، يك ژانر تخصصي است و هر كارگرداني نمي تواند در آن آثار قابل قبولي خلق نمايد.
سوم آن كه، الهام گرفتن از هر اثري، بايد عميق، سنجيده و با دقت به همه عناصر شكل دهنده اثر الگو باشد وصرفا توجه به تغيير ظاهر، اثر خلق شده جديد را ميان تهي و پوشالي خواهدساخت. نقطه ضعف ديگر «خواب ليلا» اين است كه نتوانسته به ساختار روايي اصلي خود پاي بند بماند و لحظه به لحظه تغيير مسير مي دهد و در حقيقت ميان يك اثر روانكاو و درامي با موضوع ماوراءالطبيعه معلق است. ضمن آن كه به جاي نشان دادن درون پراضطراب كاراكتر محوري قصه (ليلا) با نمايش ارتباطات ميان او و ديگر شخصيت هاي فيلم درصدد رساندن پيامي اخلاقي (با موضوع پاي بندي به تعهدات) به مخاطب است. در اين فيلم تم و گره داستان همزمان در همان دقايق نخستين مطرح مي شوند و با شروع اولين سكانس، ترس و اضطراب به بيننده القا مي گردد. ولي پنهان كاري بي دليل خاله ليلا و عدم موافقتش با هيپنوتيزم شدن او، در حقيقت دست نويسنده را براي تماشاگر رو مي كند.
«خواب ليلا» با وقوع كشمكش مختصر ميان ليلا و دكتر سهرابي كه اصرار او و عدم موافقت دكتر با درمان را نشان مي دهد به ميانه مي رسد ولي دقيقا در زماني كه مخاطب بايد ترسانده شود، نمي ترسد!
در طول فيلم به شيوه هاي گوناگون، نويسنده مي كوشد قصه هاي فرعي را به ماجراي اصلي فيلم پيوند دهد، ولي هيچكدام به اصل ماجرا كمكي نمي كنند و مي توان گفت ضعف قصه فيلم در همين نقطه عيان مي شود.
كاراكترهايي كه به زندگي و قصه ليلا اضافه مي شوند، با رد و بدل كردن چند جمله سنگين، خيلي زود از گود خارج مي شوند. به عنوان مثال حضور كاراكتري به عنوان يك زن خياباني در قصه ليلا كه او براي فرار از شر روح سرگردان، اين زن را از كنار خيابان به خانه خود مي برد و.... از جمله اين موارد است.
با اين همه «خواب ليلا» در نيمه دوم در بيان روايت موفق تر عمل مي كند و ماجراها را راحت تر و قابل قبول تر به پيش مي برد، دراين نيمه با ورود دكتر سهرابي به قصه كه سعي دارد با خواب مغناطيسي، «ليلا» را به گذشته ها و دوران كودكي اش (براي كشف راز روح دخترك مزاحم) هدايت كند، پل ارتباطي ميان اين اثر و مخاطب برقرار مي شود.
يادآوري اين نكته نيز ضروري است كه در علم روانكاوي چيزي به نام «مرگ مصنوعي» وجود ندارد، هرچند فيلمساز مي توانست با تدبير خود اين موضوع را براي مخاطب جذاب و باورپذير نشان دهد.

 



مروري بر فيلم هاي ضد ايراني - 1
سياست تزوير عليه ايران در سينماي آمريكا

رضافرخي
درجهان امروز عرصه رسانه و سياست پيوندي ناگسستني و غير قابل انكار با هم دارند. اين پيوند تنها درنقش ابزاري رسانه براي اهداف و مقاصد سياسي خلاصه نمي شود، بلكه درسطحي بالاتر، رسانه جزو لاينفك امور و رفتارهاي سياسي شده است. چرا كه ذهن هر فرد ، رفتار او را تنظيم مي كند. با توجه به اين كه ذهن اكثر مردم دنيا توسط پيام هاي مختلف تصويري و نوشتاري رسانه ها تسخير شده است، رفتار افراد نيز مطابق رسانه ها شكل مي گيرد . اين موضوع باعث شده است كه رسانه ها چنان مورد توجه سياستمداران قرار گيرند كه هزينه هاي كلاني براي آنها درنظر گرفته مي شود.
به واقع مي توان گفت كه رسانه ها دردنياي امروز نشان دهنده اهداف و رفتار و مقاصد سياسي هر كشور وسياستمداران آن است . البته اين نكته قابل ذكر است كه تشخيص اين موضوع نيازمند بينشي عميق است. چرا كه دردنياي امروز به كار بردن تزوير ، نمايش دروغ و به كار بردن روش هايي حيله گرانه از رفتارهاي دائمي اكثر رسانه ها ، به خصوص رسانه هاي تصويري ، شده است.
دراين بين مي توان به رسانه هاي كشورهاي غربي و در راس آنها آمريكا اشاره كرد كه بيش از سايرين از روش هاي رياكارانه استفاده مي كنند. نمونه بارز اين درويي وتزوير را مي توان درمورد ايران ومردم ايران ديد كه با فيلم «300» نمايان شد. فيلمي كه با سرمايه گذاري كاخ سفيد توسط نام زاك اسنايدر ساخته شد. اما دولت آمريكا و هاليوود كه خود را منجي دموكراسي مي دانند ، ابتدايي ترين اصل در روابط انساني و بين المللي را كه احترام به فرهنگ كشور هاست زير پا گذاشتند. ذكراين نكته هم لازم بود كه اين فيلم آنقدر مضحك و وقيحانه بود كه برنامه سينمايي scary movie كه خود يك برنامه آمريكايي است اين فيلم را به سخره گرفت ، اما به هر صورت اين فيلم درذهن مردم ايران باقي مي ماند.
جنايت هاي رسانه اي آمريكا عليه ايران تنها به 300 محدود نبوده است، چرا كه اين موضوع وتخريب ايران وايراني از سالها پيش در هاليوود آغاز شده بود كه از ابتدايي ترين آنها كه بسيار بي شرمانه به ملت ايران توهين كرد، فيلم «بدون دخترم هرگز» است كه مستقيما فرهنگ اصيل ايراني را هدف گرفته و آن را خشن نشان مي دهد؛ دراين فيلم يك مرد ايراني نماد اين خشونت است كه آن را عليه يك زن آمريكايي به كار مي برد وجالب اينجا است كه اين زن آمريكايي اسوه مهر مادري است كه بدون دخترش هرگز نمي تواند زندگي كند. صحنه هاي درگيري واعمال خشونت دراين فيلم آن قدر زياد است كه هر بيننده اي با كمي نگاه تحليلگرانه مي تواند دروغ گويي هاي مضحك آن را دريابد. گرچه سازندگان «بدون دخترم هرگز» مدعي شدند فيلم را بر اساس داستاني واقعي به قلم بتي محمودي و ويليام هافر ساخته اند، اما ساختار تبليغاتي و سياسي آن به قدري تصنعي و فاقد استدلال است كه جاي هيچ بحثي را باقي نگذاشته است . البته بدون دخترم هرگز قبل از 300 بود كه وقيحانه تمام مرزها وحريم هاي رسانه اي را زير پا گذاشت.اما دراين بين بعضي از اذهان بيدار آمريكا دست به ساخت فيلم هايي زد كه با شخصيت ها وفرهنگ ايراني نزديكي بيشتري داشت كه دراين بين « افشاگر» مايكل مان بود كه در سال 1999 به نمايش درآمد و در همان آغاز فيلم با پخش تصاويري از امام خميني دريكي از شهرهاي لبنان استفاده متفاوتي از عناصر مرتبط با ايران را تجربه كرد. در سال 2001 فيلم ديگري با نام «آمريكاي خيلي زيبا» به كارگرداني بابك شكريان توليد شد كه داستان ايرانيان مهاجر را در بستر جامعه آمريكا به تصوير مي كشيد. رويكرد سطحي «آمريكاي خيلي زيبا» در كنار فيلمنامه فاقد انسجام و پرداخت نه چندان حرفه اي اش مانع عرض اندام فيلم در رسانه ها شد. به علاوه فيلم ربط چنداني به ايرانيان ساكن ايران ندارد و ماجراي مهاجران دور از وطن را روايت مي كند . اما درهمين حد هم اين فيلم ها مورد توجه بنگاه هاي سرمايه گذاري رسانه اي آمريكا قرار نگرفت. چرا كه كاخ سفيد مي خواست اين جريان فكري حذف شود وهاليوود هم كه غلام حلقه به گوش سياستمداران است اين كار را انجام داد.
اما حملات يازده سپتامبر و توجه فزاينده به كشورهاي مسلمان خاورميانه، ايران را هم در كنار عراق و افغانستان در كانون توجه قرار داد تا جايي كه در فاصله سال 2001 تا 2008 قريب به 10 فيلم سينمايي با اشاره به ايران يا محوريت ايران توليد و اكران شد. «خانه اي از شن و مه / 2003» به كارگرداني وديم پرلمن يكي از اين فيلم ها است كه مانند «آمريكاي خيلي زيبا» مسئله مهاجران ايراني را دستمايه خود قرار داد، اما دراين فيلم نشان داده شده كه يك خانواده ايراني خانه يك آمريكايي را تصرف مي كنند ودرواقع سعي داشت ايرانيان را علاوه بر خشن بودن ، متجاوز به حقوق ديگران نيز نشان دهد . اين فيلم مورد توجه بسياري از جشنواره هاي سينمايي قرار گرفت كه اين هم از سياست هاي كاخ سفيد بود كه سعي داشت به هجمه عظيم تخريب دررسانه ها عليه ايران بها دهد تا ديگران هم به اين امر تشويق شوند ودست به تخريب ملت ايران به خصوص درعرصه رسانه ها بزنند . از اينجا به بعد بود كه كم كم سياست هاي مزورانه آمريكا وغرب آشكارتر شد . چرا كه تظاهر به حمايت از حقوق شهروندي مردم ايران و از سوي ديگر تخريب آشكار آنها به خصوص درعرصه بسيار گسترده رسانه هاي مختلف از جمله رسانه هاي تصويري نشان مشخصي از تزوير و دورويي سياستمدارن آمريكا در مواجهه با مردم ايران است؛ اين برخورد مانند خنجر زدن به ايران از پشت است.
اين تخريب ادامه داشت تا سال 2004 كه فرد ديگري به نام اليور استون درنمايشي
فوق العاده مضحك ودريك تحريف تاريخي بزرگ با ساختن فيلم «اسكندر» سرسپردگي خود را به كاخ سفيد نشان داد تا همه به اين باور برسند كه عرصه هاليوود به دست كساني افتاده است كه حاضرند براي سود شخصي دست به هر جنايت رسانه اي بزنند. در اين فيلم، تحريف تاريخ به حدي است كه حتي علت مرگ اسكندر هم دراين فيلم با واقعيت فرق دارد ونه از هرزگي اخلاقي اسكندر نامي برده مي شود ، نه از كشتار بي رحمانه مردم توسط او ونه از فتنه گري هاي همسرش تانيس كه نقش مهمي دربه آتش كشيدن تخت جمشيد داشت. به گونه اي كه دراين فيلم اسكندر - به عنوان نماد غرب - به صورت يك قديس نشان داده مي شود وايرانيان به عنوان مشتي هرزه وخوش گذران نمايش داده مي شوند وتحريف تاريخ دراين فيلم به حدي است كه بسياري از تاريخ نويسان اعتراضات شديدي عليه آن دارند.
درادامه هم درسال 2006 فيلم 300 ساخته شد كه تمام آن درعرض 3ماه دريك سوله همراه با جلوه هاي تصويري بسيار زياد تصوير برداري شد كه به واقع آن را مي توان لكه ننگي بر كارنامه هاليوود دانست كه مستقيما ً به شعور مردم ايران توهين مي كند و گوياي كينه عميق از ايرانيان است ؛ به حدي كه حتي چهره ايرانيان هم دراين فيلم وحشي نشان داده مي شد وصورت سپاهيان ايران به طور كل دراين فيلم شبيه انسان نيست . كارشناسان بي طرف موضع گيري هاي شديدي بر ضد اين فيلم كردند؛ چرا كه نبرد ترموپيل دراين فيلم به صورتي كاملا معكوس و ايرانيان به صورت وحشي هايي نشان داده مي شوند كه تنها خون ريزند . از نكته هاي تامل برانگيز اين فيلم تصوير خشايارشاه ، است؛ دراين فيلم اين شاه ايران به عنوان يك همجنس باز نمايش داده شده است .مسئله اين است كه اول اين موضوع درهيچ تاريخي وجود ندارد و دوم اين كه آمريكايي ها بودندكه همجنس بازي را قانوني كرده اند. اينجا بود كه باز هم پرده ديگري از درويي وتزوير سياستمداران آمريكا كناررفت تا با توهين علني به ملت ايران به همگان ثابت كنند كه آنها دوست اين ملت نيستند.
اما درادامه فيلم «سيريانا» در سال 2005 روند توجه به ايران را ادامه داد و با سكانس آغازين خود در لوكيشن تهران تصويري كاملاً متفاوت از ايرانيان به نمايش گذاشت. ايرانياني كه در سكانس آغازين فيلم در كنار جرج كلوني به سر مي برند، شخصيت هايي كاملاً متفاوت هستند كه مشابهي در فيلم هاي سابق نداشته اند. حضور كلوني در لوكيشن جعلي تهران و فارسي صحبت كردن وي از جذابيت هاي اين فيلم است كه انتقاد چنداني را برنينگيخت. اين هم يكي از حيله هاي كارگردان اين فيلم بود كه درپس جذابيت ، دست به تخريب ايرانيان زد تا بازهم اهل فن به اين نكته اشاره كنند كه سياست هاي مزورانه آمريكا به خصوص درعرصه حقوق بشر ديگررنگ باخته است. با اين وجود آمريكايي ها اين روند را ادامه دادن و در جنايت رسانه اي بعدي خود عليه ايران از ساخت و نمايش فيلم موهون «پرسپوليس» حمايت كردند. اين فيلم توسط يك ايراني كمونيست فراري به نام مژگان ساتراپي در فرانسه ساخته شد و در آن به حركت بزرگ ايرانيان هم توهين شد. چرا كه اين فيلم داستان دختري بود كه به خاطر انقلاب اسلامي ايران وفضاي بعد از آن وعدم همخواني او با اين فضا به غرب مهاجرت مي كند ودراينجا فيلم سعي مي كند نشان دهد كه غرب جايگاهي براي اين دختر است كه از خشونت انقلاب ايران فرار كرده است؛ درواقع هدف اصلي اين فيلم مخدوش كردن انقلاب اسلامي ايران است ؛ اين هدف استراتژي اصلي رسانه هاي غربي از جمله هاليوود است كه دراين راه از همه ابزارها استفاده كرده و خواهد كرد. در فيلم «پرسپوليس» به طور مستقيم انقلابي مورد هدف قرار داده شده كه ملت ايران براي آن هزاران شهيد داده اند واين توهيني به آرمان هاي مردم كشورمان است.
ادامه دارد

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14