(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


یکشنبه 4 بهمن 1388- شماره 19567
 

نقش مهره هاي غربي در فروپاشي شوروي
شكست كودتاي مطبوعاتي چپ هاي آمريكايي خاطره دوم؛ ماجراي كتاب « تسخير كيهان »-3
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

E-mail:shayanfar@kayhannews.ir




نقش مهره هاي غربي در فروپاشي شوروي

توضيح طرح آمريكا براي فروپاشي شوروي 19/4/1379
آغوش باز غرب گورباچف را فريب داد 19/4/1379
گورباچف وقتي در سال 1985 - حدود سالهاي 64 و 65 - سر كار آمد، يك عنصر جوان در قبال دبيركل هاي پير قديمي بود؛ روشنفكر و خوش برخورد بود؛ شعاري كه او مطرح كرد، شعار پروستريكا در درجه ي اول، و گلاسنوست در درجه دوم بود. تعبير فارسي پروستريكا، بازسازي و اصلاحات اقتصادي است؛ و گلاسنوست يعني اصلاحات در زمينه مسائل اجتماعي، آزادي بيان و امثال اينها. در يكي، دو سال اول، به وسيله رسانه ها آواري از حرف و تحليل و تفسير و تشويق و جهت دهي و پيشنهاد بر سر گورباچف فرو ريخت و كار به جايي رسيد كه توسط مراكز امريكايي، گورباچف به عنوان مرد سال معرفي شد! اين در همان دوران جنگ سرد هم بود؛ يعني در دوراني كه امريكايي ها شبح هر موفقيتي را در شوروي با تير مي زدند! قبل از گورباچف، اگر واقعيت هاي خوبي هم در شوروي وجود داشت، بشدت آن را انكار مي كردند و عليه آن تهاجم تبليغاتي راه مي انداختند؛ اما ناگهان نسبت به گورباچف چنين وضعي را پيش گرفتند! اين آغوش باز غرب، به عنوان يك مشوق بزرگ، گورباچف را فريب داد! من نمي توانم ادعا كنم كه گورباچف كسي بود كه غربي ها يا دستگاه هاي سيا او را سر كار آورده بودند - آن چناني كه بعضي ها در دنيا ادعا مي كردند - من
نشانه هاي اين را واقعاً نمي بينم و البته خبري هم از پشت پرده ندارم؛ اما آنچه كه مسلّم است، آغوش باز، چهره باز، چهره خندان، تجليل و تبجيل و تشويق و احترام غربي ها گورباچف را فريب داد. او به غربيها و امريكايي ها اعتماد كرد؛ اما فريب خورد. گورباچف كتابي به نام پروستريكا - انقلاب دوم - نوشته كه انسان نشانه هاي اين فريب خوردگي را مشاهده مي كند.
نفوذ فرهنگ و نمادهاي غربي، عامل ديگر فروپاشي شوروي 19/4/1379
]بعد از سختگيري هاي بسيار زياد شوروي عليه مردم و اينكه مدتي از آزادي هاي اوليه گورباچف گذشت[ سيل تبليغات غربي و فرهنگ غربي و نمادهاي غربي - سمبل هاي لباس و مك دونالد و از اين چيزهايي كه در واقع جزو سمبل هاي امريكايي است - در شوروي راه پيدا كرد. اين كه من مي گويم، تفكر يك طلبه ي گوشه نشين نيست؛ در همان روزها بنده در خود مجلات امريكايي - تايم و نيوزويك - خواندم كه از اين كه قهوه خانه هاي مك دونالد در مسكو رواج پيدا كرده، اين ها به عنوان يك خبر مهم و به عنوان پيشاهنگ فرهنگ غربي و فرهنگ امريكايي در كشور شوروي ياد كرده بودند!
نقش يلتسين در فروپاشي شوروي 19/4/1379
شعارهاي گورباچف يكي، دو سال رو به اوج بود؛ اما بعداً ناگهان يك عنصر ديگر به نام يلتسين در كنار گورباچف پيدا شد. نقش يلتسين، نقش تعيين كننده است. نقش او اين است كه مرتب پا به زمين بكوبد و بگويد كه اين شعارها فايده يي ندارد؛ اين شتاب كم است؛ دير شد؛ اصلاحات عقب افتاد! اگر آدم عاقل مدبري به جاي گورباچف بود، شايد در طول بيست سال مي توانست آن اصلاحات را بي دغدغه انجام بدهد - همچنان كه اين كار در چين اتفاق افتاد - اما همين مقدار خودداري و خويشتنداري را هم از دست گورباچف بيرون كشيد. كار به جايي رسيد كه گورباچف معاون خود - يلتسين - را عزل كرد؛ اما رسانه هاي امريكايي و غربي نه فقط عزلش نكردند، بلكه تقويتش كردند!
او حدود يك سال يا بيشتر، به عنوان يك چهره برجسته روشن بين اصلاح طلب مغضوب و مظلوم در تبليغات غربي ها و امريكايي ها مطرح شد. بعداً انتخابات رياست جمهوري روسيه پيش آمد. مي دانيد كه ديگر جمهوري ها انتخابات جداگانه داشتند. البته انتخابات كه نداشتند؛ بنا شد انتخابات داشته باشند. يكي از كارهاي گورباچف اين بود كه گفت انتخابات داشته باشيم. در كشور شوروي، از بعد از دوران تزارها، حتي يك انتخاب هم اتفاق نيفتاده بود... حالا بعد از گذشت هفتاد و سه سال، بناست اولين انتخابات در جمهوري روسيه - نه همه ي شوروي - انجام بگيرد. كانديدا كيست؟ آقاي يلتسين! با رأي بالايي يلتسين - يعني همان عنصر تندرو - رئيس جمهور شد.
يلتسين، كاتاليزور فروپاشي شوروي 19/4/1379
از روزي كه يلتسين در ژوئن 1991 - يعني 24/3/1370 - رئيس جمهور شد، تا حدود چهارم يا پنجم ديماه كه رسماً شوروي منحل شد، حدود هفت ماه طول كشيد؛ يعني اين چند سال صرف مقدمات شد. بخشي از مقدمات به دست گورباچف، برخي هم وقتي تاريخ مصرف گورباچف تمام شد، به دست يلتسين انجام شد و برنامه مورد نظر امريكا و غرب، تا رسيدن يلتسين به قدرت شتاب گرفت. به مجرد اين كه يلتسين به قدرت رسيد و رئيس جمهور روسيه و نفر دوم شوروي شد، ابتكار عمل به دست او افتاد. در روز 24/3/1370 يلتسين رئيس جمهور مي شود و در روز 26/3/1370 - يعني سه روز بعد - جرج بوش رئيس جمهور امريكا اعلام مي كند كه سه جمهوري بالتيك - لتوني، استوني و ليتواني - متعلق به شوروي نيست و شوروي بايستي اين سه جمهوري را رها كند و استقلال آنها را به رسميت بشناسد؛ اگر به رسميت نشناسد، كمك هايي را كه امريكا قول داده است، قطع خواهد شد. البته من الان درست يادم نيست كه آيا كمك هايي بود كه در زمان رونالد ريگان قول داده شده بود، يا در زمان بوش؛ به هرحال به آقاي گورباچف قول كمك داده بودند. چندي بعد يلتسين اعلام كرد كه ما استقلال جمهوري هاي سه گانه را به رسميت مي شناسيم! دو ماه بعد براي اين كه يلتسين چهره اش برجسته تر شود، كودتاي معروف مردادماه شوروي اتفاق افتاد؛ كودتايي كه در همان اوان كاملاً مشكوك به نظر مي آمد. دوربين تلويزيونهاي امريكايي - C.N.N و غيره - در مسكو فعال شدند و روي يلتسين متمركز گرديدند. در اين جا تلويزيون خودمان تصوير C.N.N را كه پخش مي كرد، ما ديديم كه يلتسين روي تانك رفته و در ميان مردم شعار مي دهد و مي گويد كه نخير، ما تسليم كودتاچي ها نمي شويم! بعد هم به مجلس رفت، اما كودتاچي ها با يلتسين كه دم دستشان در مجلس ملي - دوما - متحصن شده بود، هيچ كاري نداشتند و به سراغ او نرفتند؛ ولي به سراغ گورباچف كه در شبه جزيره ي كريمه مشغول گذراندن روزهاي تعطيلاتش بود، رفتند و او را دستگير كردند! يلتسين هم رجزخواني مي كرد و شعار مي داد! يك جنجال رسانه يي در دنيا به وجود آوردند و البته از واقعيت هم خيلي خبري نبود! يك تعداد تانك در خيابانهاي مسكو ظاهر شدند، اما سه روز هم نبودند؛ بعد از سه روز هم گفتند كه كودتاچي ها را درخواب دستگير
كرده اند! نتيجه كودتا اين شد كه يلتسين - كه شخصيت دوم بود - در حقيقت شخصيت اول شد! در همان اوقات وزير امور خارجه ما سفري به جمهوري هاي آسياي ميانه كرد و برگشت؛ من از ايشان پرسيدم كه چه خبر؛ ايشان گفت واضح است كه رئيس شوروي يلتسين است نه گورباچف! در دنيا هم مشخص بود كه قضيه اين طوري است. بعد هم جمهوري ها يكي يكي طالب استقلال شدند؛ مثلاً اكراين ادعا كرد كه مي خواهد مستقل بشود؛ گورباچف مخالفت مي كرد، اما يلتسين مي گفت ما قبول داريم؛ به ناچار بعد از دو، سه روز گورباچف هم قبول مي كرد! بنابراين مسأله اي درست شد كه گورباچف يا مجبور بود براي عقب نماندن، خودش را جلو بيندازد و همان شعارها را او هم بدهد؛ يا مجبور بود بعد از چند روز تبعيت كند؛ چون فشار تبليغات جهاني مجالي نمي گذاشت براي اين كه غير از آنچه كه يلتسين گفته، بشود چيزي گفت. اين روند از اواخر خردادماه شروع شده بود. به دنبال آن، كناره گيري گورباچف از دبيركلي حزب مطرح شد؛ بعد پيشنهاد انحلال حزب كمونيست، سپس شكست كمونيزم اعلان شد - همان چيزي كه امريكايي ها خيلي از آن كيف مي كردند - و بعد هم بالاخره شايعه استعفاي گورباچف منتشر شد. در همان زمان طي مصاحبه يي از گورباچف سؤال شد كه شما استعفا خواهيد كرد يا نه؛ گفت منتظرم وزير امور خارجه امريكا به مسكو بيايد تا ببينم چه مي شود! وزير امور خارجه ي امريكا به مسكو آمد و قبل از آن كه با گورباچف تماس بگيرد، رفت با يلتسين تماس گرفت؛ آن هم در كاخ اصلي ملاقات هاي كرملين؛ معناي كارش اين بود كه گورباچف تمام شد! سه روز بعدش هم گورباچف استعفا كرد و انحلال شوروي اعلام شد! اين طرح موفق امريكا در شوروي بود؛ يعني يك ابرقدرت را با يك طرح كاملاً هوشمندانه، با صرف مقداري پول، با خريدن برخي اشخاص و با به كار گرفتن رسانه هاي تبليغي، توانستند طي يك طراحي سه، چهار ساله و يك نتيجه گيري شش، هفت ماهه بكلي منهدم كنند و از بين ببرند!
براي جمهوري اسلامي خوابي مشابه فروپاشي شوروي ديده اند 19/4/1379
البته همين جا به شما بگويم كه روسيه بعد از انحلال شوروي، آن طور كه آنها مي خواستند، تبديل به برزيل دوم نشد. آنها
مي خواستند روسيه به يك برزيل - يعني يك كشور دست سوم دنيا - تبديل شود؛ توليد بالا، اما گرفتاري و فقر عميق و بدون هيچ گونه نقشي در سياست دنيا. شما ببينيد الان در كجاي دنيا حرف و رأي و نظر و حضور برزيل كسي را به خود متوجه مي كند. مي خواستند روسيه را اين طوري بكند، اما نشد؛ چرا؟ چون روسيه ملت خوب و قوياي دارد؛ از لحاظ نژادي مردم مستحكمي هستند؛ بعد هم پيشرفت صنعت شان، اتم شان، دانشمندان شان، تحقيقات شان و ساير امكانات شان قابل توجه است. طراحان اين قضايا ]ي فروپاشي شوروي[ كه نشستند خودشان بريدند و خودشان دوختند، براي جمهوري اسلامي نيز چنين خوابي ديده اند. آنها فكر نمي كنند كه جمهوري اسلامي ايران اگر به سرنوشت شوروي دچار بشود، كشوري مثل روسيه امروز خواهد شد؛ نه، آنها فكر مي كنند كه ايران كشوري در سطح كشور دوره پهلوي خواهد شد؛ يعني در رديف دهم بعد از تركيه! چون تصور مي كنند كه در اين جا اتم كه نيست؛ پيشرفت علمي آن چناني كه نيست؛ جمعيت سيصد ميليوني كه نيست؛ كشوري به عظمت روسيه - كه امروز باز هم تقريباً بزرگترين كشور دنياست - كه نيست.

 



شكست كودتاي مطبوعاتي چپ هاي آمريكايي خاطره دوم؛ ماجراي كتاب « تسخير كيهان »-3
روزهاي گمشده- خاطرات احمد اللهياري

در اواسط سال 1358، پس از تصفيه و اخراج نويسندگان و خبرنگاران وابسته به رژيم پهلوي و اعضاي حزب توده ايران و هواداران جريان «چپ آمريكايي» از تحريريه كيهان و بازخريد سنوات خدمت آنها و آغاز فعاليت تحريريه جديد، به مسئوليت ]محمدعلي[ هادي(1) و استقرار نويسندگان و خبرنگاران مسلمان- كه او با خود آورده بود- در مشاغل كليدي تحريريه كيهان، چند تن از اعضاي تحريريه قبلي روزنامه كيهان، تصميم به انتشار يك متن افشاگرانه عليه نظم موجود در روزنامه كيهان گرفتند تا به زعم باطل خود، نشان دهند كه حاكمان جديد كيهان و مدعيان كنوني مبارزه با امپرياليسم و استعمار از چه قماش افرادي هستند و از جانب كدام جناح حاكميت و كدام گروههاي قدرت و چه گرايش هايي حمايت مي شوند و خط و ربط آنان با اين گروهها و كانون هاي قدرت به چه صورت بوده است. آنان بر اين اعتقاد بودند كه حجم وسيع تبليغات يكطرفه دولتي در جرايد مختلف موجب سلب حيثيت آنها شده و افكار عمومي تصوري نادرست از آنان دارد و نويسندگان تحريريه قبلي كيهان را عناصر سانسورچي وابسته به سفارتخانه هاي خارجي و دشمن منافع ملي ارزيابي مي نمايند. بنابراين باور پاي مي فشردند كه بايد در اين عرصه روشنگري شود و اذهان توده مردم به حقايق پشت پرده پي ببرند.
ابتدا قرار بود اين افشاگري در قالب يك نامه سرگشاده منتشر گردد، اما در جريان كار و به دليل طولاني شدن مدت زمان تهيه و تدوين اين نامه از يك سو و افزوده شدن مدام بر حجم مطالب كه قصد داشتند در اين افشاگري مطرح كنند، تصميم گرفتند تا اين افشاگري به صورت يك كتاب تهيه و تدوين گردد.
پس از اين تصميم قرار شد كه اين متن، افزون بر افشاگري، حامل اطلاعاتي پيرامون ويژگي هاي حرفه روزنامه نگاري و مسائل و مشكلات اين حرفه در دوران اقتدار رژيم پهلوي باشد و دركنار آن موارد و مصاديق وابستگي انجمن اسلامي روزنامه كيهان به كانون هاي قدرت بيرون از مؤسسه كيهان، بويژه حمايت كلان سرمايه داران بازار تهران از آنها براي خواننده نشان داده شود و به طور كلي صغري و كبري نوشته به طريقي تنظيم گردد كه خواننده و مخاطب اين اثر به اين نتيجه برسد كه نويسندگان تحريريه قبلي كيهان ]اخراجي ها[، به اين دليل كه حاضر به پذيرفتن قيود بندگي صاحبان جديد قدرت نبودند، براساس يك توطئه از پيش طراحي شده، از تحريريه كيهان كنار گذاشته شده اند. خلاصه آنكه متن اين كتاب يك ادعانامه عليه انجمن اسلامي روزنامه كيهان باشد.
از سوي ديگر؛ چون تهيه كنندگان اين افشاگري از وابستگان جريان «چپ آمريكايي» بودند، قرار شد متن اين كتاب داراي رگه هاي ضد حزب توده باشد و نويسندگان عضو حزب توده تحريريه قبلي كيهان به عنوان كساني كه با جهت گيري هاي حزبي خود، به اعتبار و بي طرفي كيهان لطمه زدند، به مردم معرفي گردند. تهيه كنندگان نشر اين كتاب تا آنجا كه من كسب اطلاع كردم عبارت بودند از: مهدي سحابي، بزرگ پورجعفر، جواد طالعي و چند تن ديگر كه من خبر ندارم. من هيچ گونه تماسي با آنها درباره اين متن نداشتم. تنها جواد طالعي با من در اين مورد ملاقات كرد و سفارش تنظيم متن اين اثر و بازنويسي و يك دست كردن نثر آن را به من داد. من كه در آن شرايط بيكار و از نظر اقتصادي وضع بسيار بدي داشتم... من را طعمه خوبي براي انجام مقاصد خود تشخيص داده بودند و طالعي مأموريت تماس با من را پيدا كرده بود. او هر چند روز يك بار متن نوشته يا موضوعي را براي پرداختن مي آورد و پس از بحث و گفت وگو از من مي خواست تا آن را در متن نهايي كتاب بگنجانم.
براساس دستورالعمل جواد طالعي اين كتاب بايد داراي اين مطالب باشد.
1- زمينه هاي كلي كار مطبوعاتي در دوران اقتدار خاندان پهلوي
2- مطبوعات در آستانه قيام ضدسلطنتي
3- مطبوعات در دوران كوتاه آزادي
4- روزنامه كيهان بعد از پيروزي انقلاب و بهمن 1357
5- يك تحول تاريخي و بحث پيرامون نقش خبرنگاران در توليد روزنامه
6- انجمن اسلامي كيهان
7- رويارويي نيروهاي ]اخراجي[ كيهان و با انجمن اسلامي.
قرار شده بود تا در پيشگفتار اين كتاب، درباره مطبوعات كه در شمار مهمترين ابزارهاي قدرت است بحث شود و نيز تفاوت هاي يك روزنامه عمومي با يك روزنامه ارگان براي خوانندگان تشريح گردد و ضرورت و نياز حاكميت جديد و تصرف نهادهايي چون كيهان براي مخاطبان توضيح داده شود.
در فصل اول كتاب، پيرامون فشار رژيم شاه به مطبوعات مطالبي تنظيم گردد و چگونگي مراقبت بر انتقال خبر و انديشه و چگونگي برخورد مأموران ساواك با روزنامه روشن شود.
مهمترين نكته اي كه بيشتر بايد حول آن مانور مي شد، چگونگي شكل گيري توطئه بود و اينكه به طريقي به خواننده منتقل گردد كه مدعيان تصفيه و رهبران كنوني كيهان از عناصر فرصت طلب هستند كه در روزگار طاغوت نوكر مصباح زاده بوده و پس از پيروزي انقلاب هم در تماس با ايادي وي مي باشند. (همكاري با دكتر زرنگار به عنوان نمونه ارائه شود.)
جواد طالعي پس از تكميل كار نگارش تدوين مطالب اين كتاب آن را گرفت و برد... من ديگر از اين متن هيچ گونه اطلاعي نداشتم و حتي سؤال هم نمي كردم. تا اينكه در اواسط تابستان يا اوايل پاييز 1359 به صورت كتابي به نام تسخير كيهان و با امضاي مجعول يونس جوانرودي به بازار كتاب عرضه شد.
اينكه چه دست هايي و چه كانون هايي در انتشار اين كتاب به آنها كمك كردند و اهداف اصلي آنها از انتشار اين كتاب چه بود، من اطلاعي ندارم، البته در زمان تنظيم و تدوين اين اثر، جواد طالعي ادعا مي كرد كه ما اين اثر را براي ثبت و ضبط در تاريخ تهيه مي كنيم و اينكه سابقه اين كار در تاريخ مطبوعات ايران باقي بماند.
لازم به توضيح است كه گروه تهيه كننده اين كتاب، پس از اخراج از كيهان ظاهرا پول هاي خود را روي هم گذاشتند و روزنامه اي با نام كيهان آزاد را انتشار دادند. وجه مشخصه ناشران اين روزنامه هواداران از گروه هاي چپ گرا نظير چريك هاي فدايي خلق بود. روزنامه كيهان آزاد، پس از اعتراض مسئولان روزنامه كيهان ناچار نام خود را تغيير داد و چند شماره اي را با نام آزاد انتشار يافت.
البت چندي بعد و پس از تسخير لانه جاسوسي آمريكا توسط دانشجويان خط امام و انتشار اسناد آن در سندي مشاهده كردم كه ناشران كيهان آزاد با سفارت آمريكا در تماس بوده اند و عليرضا فرهمند آنان را به ديدار مقامات سفارت آمريكا برده بود. اين نكته را هم بيافزايم كه در اوج اعتصاب پس از پيروزي انقلاب كه به مناسبت اخراج حدود 20نويسنده از كيهان صورت گرفته بود، سفارت آمريكا توسط همين آقاي عليرضا فرهمند از اعضاي شوراي سردبيري كيهان درخواست كرد تا با اقدامات فائقه خود دعوت سفارت آمريكا را براي صرف ناهار بپذيرند، كه شوراي سردبيري كيهان به دليل حساسيت اوضاع و زمان از پذيرفتن اين دعوت خودداري كرد.
اين خلاصه ماجراي پشت پرونده تدوين كتاب، تسخير كيهان بود كه ان شاءالله شرايط زمان و مكان و اوضاع و احوال و دلايلي كه منجر به دخالت انجمن اسلامي و اخراج نويسندگان و پاكسازي تحريريه كيهان شد را به صورت مستند نوشته و آماده چاپ خواهم كرد. اين نكته را فراموش كردم كه نقش اصلي در چاپ اين اثر را مهدي سحابي(2) برعهده داشت.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1-معاون كنسولي سابق وزارت خارجه ايران كه طي سال هاي اخير بازنشسته شده اند. ]دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان[1- نامبرده چند ماه قبل در فرانسه در گذشت، ]دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان[
2- نامبرده چند ماه قبل در فرانسه در گذشت، ]دفتر پژوهش هاي مؤسسه كيهان[

 

(صفحه(12(صفحه(6(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14