(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14


شنبه 17 بهمن 1388- شماره 19578
 

همه ملت ايران پشت سر آيت الله خميني



همه ملت ايران پشت سر آيت الله خميني

هيچ كس نمي داند سرانجام جنبش اسلامي چه خواهد شد ولي اجازه خاموش و كم رنگ كردن آن به كسي داده نخواهد شد.
ديگر از شاهپورها و والاحضرت ها درتهران خبري نيست. همه به آمريكا يا اروپا فرار كرده اند به افراد در تبعيدگاه هايشان چندان هم بد نمي گذرد. به شهادت يك درباري كه اكنون جزو مخالفين شاه مي باشد. خاندان سلطنتي ايران ثروتمندترين مردم دنيا هستند. ثروت اين خاندان 22 ميليارد دلار مي باشد كه 16 ميليارد آن متعلق به شاه مي باشد.
شاه و ملكه درايران باقي مانده اند و مشوش و پريشان خاطر هستند. تغيير اوضاع به نفع آنها چنان سخت و بعيد به نظر مي رسد كه شاه ناچار شده اقرار نمايد كه با انقلاب مردم همدردي مي كند، همچنين وي درخواست تشكيل يك دولت مردمي را نموده؛ فساد و رشوه را محكوم مي نمايد، تا چند هفته قبل گوينده چنين سخناني ازطرف مأموران ساواك دستگير و مورد بازجويي و تفتيش قرار مي گرفت؛ ولي اكنون نه زمان و نه پليس شباهتي به دوران سابق ندارند. دولت نظامي كه براي سركوب مخالفين به ميدان آمده قادر به حمايت از يك مأمور بخت برگشته «ساواك» كه گناهش بيشتر از ساير مأموران نمي باشد، نيست. او چنان كتك سختي از مردم خشمگين خورد كه به حال مرگ روي آسفالت خيابان افتاد. عده اي وي را به بيمارستان رساندند، ولي پزشكان از مداواي او خودداري كردند.
پوششي از يخ
وقتي شاه دركاخ خود از چنين اخباري مطلع مي شود، شديداً افسرده مي گردد و مرتب مي گويد:«من همه كار براي آنها انجام دادم ولي درمقابل اين طور به من جواب مي دهند.»
اطرافيان شاه نمي دانند كه اين خبرها سلامتي وي را به خطر خواهند انداخت. ملكه شخصيتي استوارتر دارد و از روحيه بهتري برخوردار است، ولي او هم به حد كافي واخورده و ناراحت است زيرا معتقد است كه مسئوليت قسمتي از اين ماجرا به عهده وي بوده است او خود را چنين سرزنش مي كند:«فكر مي كردم موفق شده ام كه درميان مردم موفقيت كسب نمايم، اكنون مي فهمم آنچه را كه بايد انجام مي دادم، محقق نشده است و اين هم نتيجه اش مي باشد».
شاه و ملكه اكنون خود را دركاخ تنها مي يابند. ديگر اثري از خويشاوندان يا ملاقات كنندگان عديده نيست. از اتاق هاي مملو از ديداركنندگان، از ميهماني هاي خيره كننده و شب نشيني هاي خصوصي كه طي آن فيلم هاي سانسور نشده به نمايش درمي آمد خبري نيست؛ حتي از مجالس قمار كه بهترين تفريح شاه بودند ديگر اثري نيست، زيرا اكنون همه قماربازان به جرم فساد و دزدي در زندان هستند. در حال حاضر مسئولين كاخ با احتياط بيشتري به ملاقات كنندگان با شاه اجازه ديدار مي دهند. با درنظر گرفتن شورش هاي فعلي، گذشتن از سد محافظين كاخ شاه بسيار سخت و دشوار مي نمايد. به هرحال ملكه دلخوري خود را از بعضي افراد كله شق كه توانسته اند وي را ملاقات كنند پنهان نساخته است:«كجا هستند دوستان ما؟ آنها براي نشان دادن همبستگي خود با ما منتظر چه هستند؟ درماه مه 1968، وفاداران ژنرال دوگل در پاسخ به شورشيان درخيابان شانزليزه به راه پيمايي پرداختند.» يك درباري با بي حرمتي به ملكه چنين پاسخ مي دهد. «عليا حضرتا دوستان شما هم در شانزليزه به تظاهرات مشغولند، زيرا همگي به آنجا فراركرده اند».
زمستان آرام آرام از كوه هاي سفيدپوش شده به پايين مي خزد، درحالي كه روي كاخ پوشيده از يخ مي باشد.
بهروزي چقدر ناپايدار است! تخت جمشيد را بياد آوريد. براي شاه انگار همين ديروز بود. بيش از هفت سال از زماني كه به دعوت شاه تمامي رؤساي جمهوري و پادشاهان به دور او حلقه زده بودند و ابدي بودن اين امپراطوري را جشن مي گرفتند نمي گذرد، هدف نهايي از برگزاري اين جشن اين بود كه اعلام شود، محمدرضا شاه، شاه شاهان است. همان طوري كه شاهان مقدم بر او از دو هزار و پانصد سال پيش چنين بوده اند. آن زمان تصور عمومي اين بود كه مي شود به كاخي كه سابقه تاريخي دو هزار و پانصد ساله دارد دل بست و اعتماد نمود.
ملكه هدايايش را به سران كشورهايي كه با وي محترمانه رفتار مي كردند تقديم مي نمود ولي با آن دسته كه در عقلايي بودن اين نوع جشن ها ترديد داشتند به سردي رفتار مي كرد. شوروي مستحق بوسه بود. ولي آلمان كه اصول سوسيال دموكراسي اش هم خواني چنداني با اين جور جشن ها و ولخرجي ها نداشت و در برابر شاه ايران زانو نزد، خيلي مورد توجه واقع نشد؛ اين امر باعث شد كه روابط شاه با اين كشور تيره شود. آري شاه حق نداشت در برابر اين رهبران نگون بخت كه هر كدام چند صباحي حكومت را در دست داشتند با در نظر گرفتن اينكه تاريخ بيست و پنج قرن پادشاهي را يدك مي كشيد احساس غرور كند؟ و اين دست آورد و ارمغان همان روزهاست. به گفته حاج سيد جوادي: «جشن هاي دوهزار و پانصد ساله درواقع پايان نظام پادشاهي را اعلام نمود». اين جشن ها آغاز ولخرجي هاي لجام گسيخته بود. چند ماه بعد قيمت نفت شش برابر شد. تا آن موقع فساد گسترده مورد انزجار بود ولي هنوز غيرقابل تحمل نبود. از سال 1353هـ.ش (1974) به بعد كثافت كاري ها و بريز و بپاش ها بيش از حد رو به افزايش نهاد. بالا كشيدن يك ميليون زياد است ولي يك ميليارد مبهوت كننده است و همه متحير بودند. شاه با اين ثروت افسانه اي نمي توانست به پول بيشتري نياز داشته باشد، ثروت ميلياردي!! آيا در اتهاماتي كه به او زده اند غلو نشده است؟ متأسفانه خير اين پاسخ يك درباري بود: «اعليحضرت به رقم كمتر از ميليارد راضي نيست و عليا حضرت به بيماري حرص مبتلا است».
در جزيره كيش، در خليج فارس، يك تفرجگاه بهشتي جهت افراد خاندان سلطنت ساخته شده است كه پل ارتباطي آن تنها از طريق هواپيماهاي كنكورد با اروپا امكان پذير است. تنها ميلياردرها به فاحشه خانه جنون آميز كيش كه نظيرش در جهان ديده نشده دسترسي داشتند. چهار ميليارد دلار در آنجا سرمايه گذاري شده بود. اخيرا يك تكنسين از تأسيسات جزيره كيش بازديد كرده و مي گويد:
«كامپيوترها به خاطر رطوبت كاملا از بين رفته اند، بهشت شاه كه با اين همه هزينه ساخته شده است، به ويرانه تبديل شده و مخروبه اي بيش نيست».
انقلاب ها اغلب به دليل مشكلات مالي، اقتصادي و كمبودها شكل مي گيرند ولي اين يكي مولود زيادي ثروت است. شايد فقيرترين ايراني هيچ سهمي از اين خوان نعمت نبرده است، اما تكليف چيست؟ وقتي كمربند عده اي از زور چپاول پاره مي شود، ثروتي كه بدون زحمت به دست آمده باشد، همان قدر موجب بروز عقده مي گردد كه غارت ثروت ملي.
در تهران، اين داستان درباره يك روستايي ماهيگير ورد زبان همه است. موضوع از اين قرار است كه روزي اين روستايي ماهي تازه از آب گرفته شده اي را به زنش تحويل مي دهد تا سرخ نمايد. زن مي گويد: «ديگر نفتي نداريم، آمريكايي ها همه را برده اند» روستايي مي گويد: «پس با گاز سرخ كن» خانمش پاسخ مي دهد: «گاز هم وجود ندارد، زيرا روس ها همه را برده اند» شوهر مي گويد: «پس با چوب آن را بپز» خانم جواب مي دهد: «ولي چوب را هم ملي كرده اند». شوهر با عصبانيت ماهي را دوباره داخل آب مي اندازد، لكن ماهي سر از آب بيرون آورده و مي گويد: «جاويد شاه»، «جاويد شاه». اين ماهي در حقيقت تنها موجودي است كه از شاه خرسند است!!!
كارمندان دولت، كارگران خلبانان، روزنامه نگاران، تجار و... همه با خواندن اين شعارها كه مي گويند: «شاه خائن به اعمال خود بنگر و برو»، خواستار رفتن شاه هستند. مردم در مواجهه با سربازان اين شعار را سر مي دهند: «ما به تو گل داديم و تو به ما گلوله».
درمورد ملكه، كاريكاتورهايي كه حاكي از احترام كمتري است، وي را نشان مي دهد كه مي گويد: «شاه رفته و من تنها مانده ام، خوشبختانه كارتر به زودي خواهد آمد و مرا از تنهايي درخواهد آورد.» دربين مردم فرياد «مرگ بر شاه» ديگر يك شعار نيست، بلكه نوعي سلام است. در برخي نقاط هيچ كس نمي گويد، سلام يا خداحافظ، به جايش همه مي گويند «مرگ بر شاه». در گورستان هنگام دفن شهدا كه سربازان آنها را كشته اند جماعت زنان، اين شعار اندوهبار و انقلابي را سر مي دهند كه مي گويد: «تأسف نخوريد و بگوييد «مرگ بر شاه». صاحب يك رستوران در شهر مذهبي قم به مشتري هاي خارجي اش زخم هاي پسرش را كه در تظاهرات شركت داشته نشان مي دهد درست مثل اينكه بخواهد كيفيت غذايش را به ثبوت برساند.
اراده ملت در اينكه نگذارد جنبش خاموش شود آن چنان قوي است كه ارتش با تمام قدرتش قادر به كسب موفقيت نيست و اين درحالي است كه در ساير نقاط دنيا شورش ها به راحتي سركوب مي شوند. در شيلي يك كودتا كافي بود، در تونس نصف روز فشار بر مردم براي تثبيت قدرت كفايت مي كرد. در همه جا ارتش بدون استفاده از سلاح خود را به مردم تحميل مي كند. در ايران، با وجود اينكه حكومت و دولت نظامي است، اين امر محقق نمي شود. هزاران كشته حاصل كشتار سال گذشته تاكنون است، شاه هنوز پاهايش بر زمين نيست. انسان به خود مي گويد، روزي خواهد رسيد كه اين مردم بدون ترس از پيامد اين حوادث يا مرگ، به خيابان ها خواهند ريخت و خود را آماج گلوله ها خواهند نمود بدون اينكه توانسته باشند پاسخي به اين گلوله ها بدهند.
آري آنها خسته نمي شوند. يك كاسب اعتصاب كننده در مواجهه با پليس وي را چنين مجاب مي كند. پليس وي را متهم كرده و مي گويد: «تو مخالف شاه هستي». كاسب در مقام دفاع از خود برآمده و مي گويد: «خير من مخالف شاه نيستم» پليس مي گويد: «ولي تو اعتصاب كرده اي». كاسب پاسخ مي دهد: «من اعتصاب كرده ام چون آيت الله خميني چنين خواسته است». پليس مي گويد: «پس تو طرفدار آيت الله خميني هستي.» كاسب پاسخ مي دهد: «البته كه طرفدار آيت الله خميني هستم». پليس نتيجه گيري مي كند: «بنابراين تو مخالف شاه هستي». كاسب درنهايت پاسخ مي دهد: «اگر تو بخواهي چنين نتيجه بگيري، بسيار خوب من مخالف شاه هستم.»
در ادارات عكس هاي شاه را از ديوارها پايين مي كشند. وقتي از نزديكان دربار به بازديد مي آيند عكس ها را دوباره بالا مي برند ولي بعد فوري آنها را پايين مي آورند. اين بستگي به شرايط حاكم بر ادارات دارد. سربازان و پليس هم كه به پيروي از دستورات مافوق جمعيت را به گلوله مي بندند، سعي مي كنند به همه حالي كنند كه نه تنها به ميل خود اين كار را نمي كنند بلكه از آن نفرت هم دارند. يك پليس سياسي در حضور جماعتي در خيابان مي گويد كه او هرگز به مردم آسيبي نرسانده و دليلي براي مخفي نگهداشتن خود نمي بيند و اينكه به هرحال او هم مثل همه مردم فكر مي كند چراكه او هم مسلمان و مذهبي است.
دست اسلام چنان در اين جنبش پديدار است كه مي توان به آساني آن را در شمار جنبش هاي مذهبي جهان به حساب آورد و ريشه آن را در تاريخ كشورهاي شيعه نشين و فلسفه شرق جستجو كرد.
البته مي توان چنين تصور كرد، ولي ايران از مدت ها پيش در ميان كشورهاي مسلمان كمترين گرايش هاي مذهبي را داشته و در مجموع رهبران ايران بسيار غرب زده اند. هفته پيش يكي از بزرگترين اعياد مذهبي با استقبال اندكي در مسجدي برگزار شد، برخلاف معمول به غير از عده اي از افراد پير كسي در مسجد ديده نمي شد.
سخنران مسجد مي گويد، وقتي يك رهبر مذهبي يا يك فرد عادي به قصد ابراز مخالفت با شاه نطق مي نمايد تمام بلندگوهاي مسجد بايد در خيابان هاي اطراف جايي كه جوان ها هستند به صدا دربيايد. به علاوه اجتماع در مساجد را ممنوع كرده اند و در حداقل زمان ممكن مي توانند آنها را متفرق سازند. به هرحال تيراندازي در خانه خدا مشكلات خاص خودش را دارد.
طي بيست و پنج سال گذشته، سرسخت ترين مخالفين شاه، گروه هاي چپ بوده اند. اما گويي كشور در بركناري فرمانرواي خودكامه به ظاهر متمدن و پيشرفته خود شتاب به خرج نمي داد. مبارزين سياسي و چريك ها قلع و قمع مي شدند بدون اينكه ساير اقشار از جمله تجار و كارگران به اين امر اعتراض نمايند.
تابه حال انقلابي اين چنين ضدكمونيستي، ضدماركسيستي همانند اين جنبش اسلامي ديده نشده است. يك مبارز مذهبي به مردم چنين اخطار مي كند. در ميان شما ممكن است افرادي باشند كه خود را كمونيست مي نامند، مراقب باشيد اينها نيروهاي امنيتي هستند، بدانيد و آگاه باشيد كه هيچ ايراني نمي تواند چپي و كمونيست باشد، زيرا ما مسلمانيم. شاه به خاطر ترس از اتحاد ما گروهي تشكيل داده و آنها را چپي مي نامد. اما اينها همه ساواكي هستند چپي ها به خاطر واهمه از اقرار به چپي بودن قادر به ارائه هيچ پيشنهاد سازنده اي نيستند. كافي است تاكسي درمورد تغييرات آينده برنامه هاي مشخصي را ارائه دهد تا او را از جنبش طرد كنند و به همكاري با نيروهاي امنيتي متهم نمايند.»
كوتاه سخن اينكه، اين جنبش نشان داده است كه حتي چپي ها در مخالفت با شاه بسيار ملايم تر از مذهبي ها هستند و اين براي آنها ناراحت كننده است. درحالي كه امام خميني الغاء حكومت سلطنتي را خواهان است. غيرمذهبي ها ترجيح مي دهند كه شاه به نفع پسرش كنار برود. دراين صورت يك نظام پارلماني به وجود خواهد آمد كه تاحدي شبيه به نظام كنوني اسپانيا خواهد بود. در غيراين صورت حكومت مردم سالار به سبكي كه ]امام[ خميني ارائه مي دهد خواهد بود.
ترجمه : از هوشنگ سعادت

 

(صفحه(12(صفحه(10(صفحه(9(صفحه(7(صفحه(8(صفحه(15(صفحه(11(صفحه(5(صفحه(16(صفحه(13(صفحه(4(صفحه (2.3.14